ابوالهذیل علاف
ابوالهذیل محمد بن هذیل بن عبدالله (یا عبیدالله) بن مکحول بصری، ملقب به علاف از بزرگترین متکلمین قرن دوم و سوم و از نخستین پیشوایان معتزله بود. وی که محمد شهرستانی از او با عنوان «ابوالهذیل حمدان بن هذیل علاف» یاد میکند در حوالی سال 130 هجریقمری زاده شده و بیشتر عمر خود را در بصره گذرانده است.
ابوالهذیل علاف | |
---|---|
نام کامل | محمد بن هذیل بن عبدالله مکحول عبدی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 130 ق، ۱۲۷ ش، ۷۴۸ م |
روز تولد | آغاز خلافت عباسیان |
محل تولد | بصره |
روز درگذشت | 235 ق |
دین | اسلام |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
فعالیتها | از نخستین پیشوایان معتزله |
ابوهذیل شاگرد عثمان بن ابی عثمان، بشر بن سعید و ابوعثمان زعفرانی است که این جمله شاگردان واصل بن عطا و عمرو بن عبید بودهاند. ابوالهذیل به سبب عمر بلند و استمرار تدریس، شاگردان بسیاری پرورش داده است. تا جایی که میتوان از جمله آنان به مأمون خلیفه عباسی اشاره کرد. ابوهذیل را در جدل بسیار زبردست دانستهاند و وسعت اطلاعات او را به حدّ اغراقآمیزی تشریح کردهاند.
وی در دوره مأمون که دوره بلوغ و نشاط اعتزال است، در گسترش آراء خویش بسیار کوشا بوده است. سفرها و مناظرات بسیار وی با دانشمندان مرجئه جبریه، امامیه و حتی دیگر متکلمان معتزله نمونه گویای این تلاش است. ابوهذیل در سالهای آخر عمر به کوری دچار شده و در سال 226 یا 227 و یا 235 هجری قمری در سامرا درگذشت. وی که نسبت به بنیهاشم گرایش داشته، صراحتاً علی(علیهالسلام) را بر عثمان برتری میداده است. جالب اینجاست که نماز میت بر جنازه وی بنابر مذهب امامیه، با پنج تکبیر بوده است. از ابوهذیل بیش از 1200 کتاب که قریب به اتفاق آنها در رد بر مخالفین نگاشته شده، نقل شده است.
مکان و زمان تولد و مرگ
او در آغاز خلافت عباسیان در سال 131 هـ، یا 134 هـ[۱] و یا 135 هـ [۲] در شهر بصره به دنیا آمده و بزرگ شده و پرورش یافته و دانش آموخته، و تا سال 204 هـ، در آنجا بوده است. اما در همین سال، در عصر خلافت مأمون، شاید به دعوت وی وارد بغداد شده[۳] و حداقل حدود 17 سال در این شهر اقامت گزیده و پس از آن به سُرَّمَن رَای (نام سامره و سامرا) رفته و در سال 226 هـ یا 227 هـ، اواخر خلافت معتصم یا در ایام خلافت واثق[۴] در میان سالهای 227 هـ تا 232 هـ و یا در سال 235 هـ در آغاز خلافت متوکّل در همان شهر مرده و ابوعبدالله احمد بن ابی داود(و:240 هـ) ادیب، فقیه و متکلم معتزلی با پنج تکبیر، یعنی برابر فقه شیعه بر جنازه وی نمازگزارده است[۵].
نام و شهرت
ابوالهذیل، محمد بن الهذیل بن عبدالله مکحول عبدی[۶] معروف به علّاف، یا حَمْدان بن هـذیل علّاف [۷] و یا محمد بن هـذیل بن عبدالله بن مکحول، [۸] آزاد عبدالقیس، قبیله ای از قبایل بحرین است[۹]. طبق نوشته قدما او علّاف نبوده، ولی چون در بازار علّافان بصره ساکن بوده، به علّاف مشهور شده است[۱۰]. اما بعضی از پژوهندگان جدید بر این باورند که او پیشه علّافی داشته و مانند برخی دیگر از معتزلیان، همچون غزّال، نظّام، فُوطی، اسکافی و غیره به حرفه و پیشهاش شهرت یافته است[۱۱].
تبار ابوالهذیل علاف
احتمال ایرانی بودنش هست، آشنایی وی به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، این احتمال را تقویت میکند. ملطی، آنجا که درباره ابوبکر بن عبدالرحمن بن کَیسان اصمّ سخن میگوید، مینویسد: ابوالهذیل وی را به فارسی، «خرامان» ملقّب میساخت[۱۲]. از حکایت ابوحیّان توحیدی[۱۳] و حُصری قیروانی[۱۴] نیز برمیآید که او با زبان و فرهنگ ایرانی و کتاب جاویدان خرد آشنایی داشته است.
استادان و مشایخ
ابوالهذیل، اعتزال را در بصره از ابوعمرو و عثمان بن خالد طویل، شاگرد واصل بن عطا و عمرو بن عبید و فرستاده واصل به آرمینیّه[۱۵] و بشربن سعید و ابوعثمان زعفرانی، مصاحبان واصل [۱۶] آموخته، و به روایت خیاط در مجلس ابوموسی مردار (و:226 هـ) نیز حضور یافته و از مقالات وی درباره عدل و سایر مسایل کلامی بهرهمند شده و تحت تأثیرش قرار گرفته و مجلسش را ستوده است[۱۷]. ابوالهذیل از غیاث بن ابراهیم قاضی، سلیمان بن مریم و جز آنان هم به نقل روایت پرداخته است[۱۸]. گفتنی است خیاط، واصل و عمرو را از شیوخ علّاف به شمار آورده[۱۹] که قطعاً درست نیست، زیرا او آنها را ندیده است، اما به کتابهای واصل دست یافته است. قاضی عبدالجبار مینویسد:«ابوالهذیل، پیش زن واصل رفت؛ او دو صندوق از کلام واصل را به وی داد و شاید کلّ کلامش از آن باشد[۲۰]».
شاگردان
شاگردان برجسته و سرشناس علّاف، خواهرزاده اش، ابراهیم بن سیار نظام، متکلّم نامدار معتزلی و ابویعقوب یوسف بن عبدالله بن اسحق شَحّام (و:223 هـ) است که در عصر خود به ریاست معتزله بصره رسیده و در رد مخالفان و تفسیر قرآن و فن جدل از احذق مردم بوده است[۲۱]. ابوعبدالله دبّاغ، یحیی بن بشر ارجائی (یا ارجانی)، ابوعلی بن قائد اَسواری (و:200 هـ)، ابوجعفر بن مبشر و ابوبکر بن عبدالرحمن بن کَیسان اصم نیز از شاگردان او به شمار رفتهاند[۲۲]. به روایت ملطی، احمد بن ابی دواد وزیر نیز از شاگردان وی بوده است[۲۳]. عیسی بن محمد کاتب، ابوالعیناء و دیگران از وی روایت کردهاند[۲۴].
تالیفات علاف
او کثیرالتألیف بوده و کتب و رسالات بسیاری در ردّ مخالفان، و نیز شرح و بیان برخی از مسائل کلامی-فلسفی و کلامی محض نوشته است. به روایت ملطی هزار و دویست کتاب در رد مخالفان و نقض کتابهایشان نگاشته و فقط کتاب الحجج را در اصول، وضع کرده است[۲۵]. ابن المرتضی از یحیی بن بشر حکایت میکند که ابوالهذیل در رد مخالفان در مسائل دقیق و جلیل کلام، شصت کتاب نوشت[۲۶]. ابن حجر نیز او را مولف کتابهای کثیری در مذهب اعتزال میشناسد[۲۷]. در بعضی از نسخ الفهرست ابن ندیم، کتب ذیل به نام وی ثبت شده است:
- کتاب الامامة علی هشام
- کتاب علی ابن شمر فی الإرجا
- کتاب طاعة لایراد الله بها
- کتاب علی السّوفسطائیه
- کتاب علی المجوس
- کتاب علی الیهود
- کتاب التولید علی النّظام
- کتاب الوعد و الوعید
- کتاب مقتل غَیلان
- کتاب الی الدّمشقیّین
- کتاب المجالس
- کتاب الحجّة
- کتاب صفة الله بالعدل و نفی القبیح
- کتاب الحجّة علی الملحدین
- کتاب تسمیة اهل الاحداث
- کتاب ضرار فی قوله ان الله یغضب من فعله
- کتاب علی النّصاری
- کتاب مسائل فی الحرکات و غیرها
- کتاب علی عمار النّصرانی فی الردّ علی النّصاری
- کتاب فی صفة الغضب و الرّضا من الله رجل ثناوه
- کتاب السَّخط و الرّضا
- کتاب المخلوق علی حفص الفرد
- کتاب الرّد علی مکیف المدینی(؟)
- کتاب الحدّ علی ابراهیم
- کتاب الرّد علی الغیلانیّة فی الارجاء
- کاب علی حفص الفرد فی فعل و یفعل
- کتاب علی النّظام فی تجویز القدرة علی الظّلم
- کتاب علی النّظام فی خلق الشیء و جوابه عنه
- کتاب الرّد علی القدریّه و المجّبّره
- کتاب علی ضرار و جهم و ابی حنیفه و حفص فی المخلوق
- کتاب علی النّظام فی الانسان
- کتاب الرّد علی اهل الادیان
- کتاب فی جمیع الاصناف
- کتاب الاستطاعة
- کتاب الحرکات
- کتاب فی خلق الشی ء عن الشیء
- کتاب التفهّم و حرکات اهل الجنة
- کتاب جواب القبائی
- کتاب علی من قال تعذیب الاطفال
- کتاب الحوض و الشفّاعة وعذاب القبر
- کتاب علی اصحاب الحدیث فی التّشبیه
- کتاب تثبیت الاعراض
- کتاب السمع و البصر عملا ام عمل بهما
- کتاب الانسان ما هو
- کتاب علامات صدق الرسول
- کتاب طول الانسان و لونه و تالیفه
- کتاب فی الصوت ما هو[۲۸].
ابن خلکان نوشته است:«ابوالهذیل را کتابی است معروف به میلاس؛ میلاس، مجوسی بوده؛ ابوالهذیل را با جماعتی از ثنویّه گرد آورده و ابوالهذیل، ثنویّه را مجاب کرده و میلاس اسلام آورده است[۲۹]». در منابع دیگر کتابهایی به وی نسبت داده شده که برخی از آنها در ثبت ابن ندیم مذکور است، از جمله:
- رسالهای که در آن از عدل، توحید و وعید برای عامه سخن رانده است؛ ملطی به گونهای به تحسین این رساله پرداخته[۳۰] که گویا آن را دیده است.
- کتاب الحُجَج؛ در این کتاب از فنای مقدورات خداوند سخن گفته است[۳۱].
- کتاب القوالب؛ در این کتاب، بابی است که در ردّ دهریّه است. او در این کتاب، قول دهریّه را ذکر کرده که به موحّدین گفتهاند: وقتی که جایز شد بعد از هر حرکتی، حرکتی جز آن و بعد از هر حادثی، حادثی جز آن باشد تا بی نهایت، پس چرا درست نیست قول کسانی که میگویند:حرکتی نیست مگر اینکه پیش از آن، حرکتی است و حادثی نیست مگر آنکه پیش از آن حادثی است تا بی نهایت؟ او از این الزام، جواب داده و آنها را برابر دانسته و گفته است: همچنان که حوادث را آغازی است که پیش از آن حادثی نبوده، همچنین آنها را آخری است که بعد از آن حادثی نخواهد بود و لذا قایل به فنای مقدورات الهی شده است[۳۲].
- الرّد علی النّظام[۳۳]
- کتابی در ردّ بر نظام در خصوص اعراض، انسان و جز لایتجزّی[۳۴]
- الاصول الخمسه که آن را در زمان هارون الرشید نگاشته است[۳۵].
- کتاب الحجّة، در اصول[۳۶] به احتمال قوی، اصول فقه
پانویس
- ↑ ابن خلکان، همان، ج4، ص 266
- ↑ خطیب بغدادی، همان، ج 3، ص 370
- ↑ الغرابی، ابوالهذیل علاف، ص 14
- ↑ نک:خطیب بغدادی، همان جا:ابن خلکان، همان، ج4، ص 267
- ↑ خطیب بغدادی، همان جا
- ↑ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج4، ص 265
- ↑ شهرستانی، ملل و نحل، ج1، ص 49
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج3، ص 366
- ↑ ابن خلکان، همان جا
- ↑ نک:قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص 264؛ ابن المرتضی، طبقات المعتزله، ص44
- ↑ نک:قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص 264؛ ابن المرتضی، طبقات المعتزله، ص44
- ↑ ملطفی شافعی، التنبیه و الرّد علی اهل الاهواء و البدع، ص 42
- ↑ نک:ابوحیان توحیدی، البصائر و الذّخائر، ص 178
- ↑ نک:حُصری قیروانی، جمع الجواهر فی الملح و النوادر، ص 74
- ↑ نک:قاضی عبدالجبار، همان، ص 164، 251؛ ابن المرتضی، همان، ص 44؛ حمیری، الحور العین، ص 208؛ شهرستانی، همان جا، جرجانی، شرح مواقف، ج8، ص 379؛ مقریزی، الخطط المقریزیه، ج4، ص 165
- ↑ ملطی شافعی، همان، ص 43
- ↑ خیاط، الانتصار، ص 119-118
- ↑ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج5، ص 413
- ↑ خیاط، همان، ص 119
- ↑ قاضی عبدالجبار، همان، ص 241
- ↑ ابن المرتضی، همان، ص 72-71
- ↑ همان، ص 78؛ نشار، همان، ج1، ص 451
- ↑ ملطی شافعی، همان، ص 44
- ↑ ابن حجر عسقلانی، همان جا؛ خطیب بغدادی، همان، ج3، ص 366
- ↑ ملطی شافعی، همان، ص 43
- ↑ ابن المرتضی، همان، ص 44
- ↑ ابن حجر عسقلانی، همان جا
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، ص 296
- ↑ ابن خلکان، همان، ج4، ص 266
- ↑ ملطی شافعی، همان جا
- ↑ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 124
- ↑ همان جا
- ↑ همان، ص 132
- ↑ همان جا
- ↑ نسفی، بحرالکلام به نقل از:رسایل العدل و التوحید، ج1، ص 461
- ↑ ملطی شافعی، همان جا