عبدالمطلب
عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف (كه بنىهاشم به وى منسوب است) و پدر بزرگ پیامبر(ص) بود. نام او شیبه، کنیهاش ابوالحارث (حارث بزرگترین پسر او بود)، و مادرش سلمی بنت عمر از قبیله خزرج بود.
نام | عبدالمطلب |
---|---|
نام کامل | عَبْدُالمُطَّلِب بن هاشم بن عبدمناف |
زادگاه | مدینه • شبه جزیره عربستان |
تاریخ ولادت | ۱۲۷ سال قبل هجرت |
همسران | لوبنه بنت • حجار فاطمه بنت • عمر هاله بنت وهب • نتیله بنت جناب • مؤمنه بنت عمر |
نام پدر | هاشم بن عبدمناف |
نام مادر | سلمه بنت عمر |
محل تولد | مکه |
محل زندگی | مکه |
دین | یکتاپرست |
تبار | قریش |
طول عمر ( اختلافی ) | 82 • 120 |
وفات | ۴۵ سال قبل از هجرت |
آرامگاه | مکه • قبرستان حجون |
نقشهای برجسته | جد حضرت محمد(ص) • بزرگ قبیله قریش • احیای چاه زمزم |
عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. عبدالمطلب فرزند هاشم در یثرب(مدینه) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر شام در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش مطّلب به دنبالش آمده و او را به مکه برد. پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب جانشین او شد.
از کارهای مهم او این بود که چاه زمزم را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود دوباره احیا کرد. سرپرستی پیامبر اسلام(ص) نیز تا مدّتی با ایشان بود. سرانجام عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی ابرهه (در عام الفیل) به جهت کهولت سن درگذشت.
او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در شهر مدینه [۱] سپری کرد و پس از آن توسط مطلب عموی خود بر اساس سفارش هاشم به مکه بازگردانده شد. هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه، را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی میکرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند عبدالمطلب نامیده شد.
مختصری از زندگینامه عبدالمطلب
«عبدالمطلّب» یا همان «شیبة الحمد بن هاشم بن عبد مناف»؛ نیای پیامبر اسلام(ص) بود که او را «شیبة الحمد» نامیدند؛ به دلیل آنکه موى سپیدی در سر داشت. [۲]
عبدالمطلب فرزند هاشم در یثرب(مدینه) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر شام در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش مطّلب به دنبالش آمده و او را به مکه برد. پس از مرگ مطّلب، عبدالمطلب جانشین او شد.
از کارهای مهم او این بود که چاه زمزم را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود، دوباره احیا کرد.
سرپرستی پیامبر اسلام(ص) نیز تا مدّتی با ایشان بود. سرانجام، عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی ابرهه به جهت کهولت سن درگذشت.
هاشم - پدر عبدالمطلب - در میان راه سفر تجاری خود در شهر یثرب با «سلمى دختر زید بن عمرو» از قبیله بنی نجار ازدواج کرد. پدر سلمى شرط کرد که دخترش هنگام زایمان باید در میان قبیله خود باشد و هاشم نیز این شرط را پذیرفت.
سپس هاشم بعد از مراجعت از شام در مدینه توقفی داشت و بعد از مدتی با همسر باردارش عازم مکه شد، اما زمانی که زایمان سلمی نزدیک شد او را به یثرب برده و خود مجدداً به سوى شام رفت، اما در این سفر هاشم در شهر غزه [۳] از دنیا رفت. عبدالمطلب بعد از مرگ پدرش به دنیا آمد و هفت یا هشت سال را در یثرب سپری کرد. [۴]
فرزندان عبدالمطلب
گفته اند: خداوند به عبدالمطلب ده پسر و شش دختر عنایت کرد.
پسران عبارت بودند از:
- حارث
- ابوطالب
- حمزه
- زبیر
- عبدالله
- عیذاق
- مقوم
- حجل
- ابولهب
- عباس
که البته در برخی از این ها اختلاف نیز هست و یعقوبی در تاریخ خود «عیذاق» و «حجل» را یکی دانسته و دهمی را «قثم» دانسته است. [۵] چنانچه برخی مقوم و حجل را یکی دانسته اند. [۶] و شیخ صدوق [۷] به جز عباس عدد آن ها را ده نفر ذکر کرده و مانند برخی دیگر فرزندی به نام «ضرار» نیز برای عبدالمطلب ذکر کرده است. [۸]
دختران او عبارتند از:
عاتکة
امیمة
ام حکیم
برة
اروی
صفیة (مادر زبیر بن عوام)
هجرت از مدینه به مکه
با مرگ هاشم، برادرش مطلب سرپرستی شیبه (عبدالمطلب) را بر عهده گرفت، [۹] اما مطّلب در مکه بود و برادرزادهاش در مدینه! تا آنکه روزی ثابت بن منذر وارد مکه شد و نزد مطّلب که دوستش بود رفت و به او گفت: ای کاش! برادر زادهات شیبة (عبدالمطلب) را در یثرب میدیدی که در زیبایی و هیبت و شرافت چیزی کم ندارد...
مطّلب گفت: به خدا قبل از آنکه شب فرارسد به سمت یثرب حرکت خواهم کرد تا او را ببینم. ثابت گفت: گمان نمیکنم که مادر و داییهایش او را به سادگی از دست داده و به تو بسپارند. البته تو هم نباید او را از دست بدهى و باید چنان رفتار کنى که خود شیبه با میل و رغبت پیش تو بیاید.
مطّلب از مکه حرکت کرد و هنگامی که به مدینه رسید در گوشهاى ساکن شد و به جستوجوى شیبه پرداخت و او را در حالى یافت که با پسر داییهاى خود مسابقه تیراندازى میداد ... سلمى (مادر شیبه) به دنبال مطّلب فرستاد و از او دعوت کرد که به خانهاش بیاید. مطّلب نزد او رفت و گفت: دیگر صبر ندارم و میخواهم برادرزاده خود را برداشته و به شهر و قوم خودش برسانم.
سلمى با خشم گفت: من او را با تو روانه نخواهم ساخت! مطّلب به سلمى گفت: چنین مکن که بر هر حال من از اینجا بدون برادرزادهام نمیروم، او به حد بلوغ رسیده و در اینجا غریب است و میان خویشاوندان پدرى خود نیست و ما خاندان شرفیم، قوم ما و اقامت شیبه در شهر و سرزمین خودش برایش بهتر از توقف در اینجا است و او هر کجا که باشد پسر تو است. زمانی که سلمى متوجه شد مطّلب از تصمیم خود منصرف نمیشود سه روز مهلت خواست و مطّلب هم پیش ایشان سه روز ماند و سپس با شیبه حرکت کرد و هر دو با هم راه افتادند. [۱۰]
مطّلب هنگام ظهر همراه شیبه وارد مکه شد و قریش گمانکردند که مطّلب این کودک را خریده و او را بنده مطّلب [عبدالمطلب] نامیدند و از اینجا بود که این نام بر آن کودک باقی ماند. مطّلب گفت: واى بر شما، این چه حرفى است، این برادرزادهام شیبه است و چون او را دیدند گفتند: آرى به جان خودمان سوگند که پسر او است. [۱۱]
ایمان عبدالمطلب
بر اساس روایات، عبدالمطلب بتپرست نبود، بلکه به سوی کعبه عبادت میکرد:
امام علی(ع) [۱۲] میفرماید: «به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبدمناف، بت نپرستیدند». از امام پرسیدند: پس چه چیزی را میپرستیدند؟ امام(ع): «آنها به سمت کعبه عبادت میکردند و بر دین ابراهیم(ع) بودهاند». [۱۳]
امام صادق(ع) [۱۴] فرمود: «جبرئیل بر پیامبر خدا(ص) فرود آمد و گفت: یا محمد! خداوند شفاعت تو را درباره پنج نفر پذیرفته است: شکمى که تو را حمل کرد و آن آمنه دختر وهب بن عبد مناف است. صلبى که تو را بار آورده و آن عبدالله بن عبدالمطلب است. آغوشى که تو را پرورش داده و آن عبدالمطلب بن هاشم است ...». [۱۵]
بزرگی عبدالمطلب بر اهالی مکه
پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب بن هاشم زمام امور را به دست گرفت و صاحب اموال بسیار شد. [۱۶] از جمله القاب عبدالمطلب، صاحب زمزم است. [۱۷] چاه زمزم با اینکه بنابر معجزه الهی به وجود آمده بود؛ ولی قبیله جرهم که قرار بود از آنجا خارج شده و مکه را به دست قبیله خزاعه بدهند، آن چاه را به صورت کامل از بین برده و آنرا پر کردند! [۱۸] اما این چاه سالها بعد توسط عبدالمطلب حفر شد.
بنابر نقلها مکان این چاه را خداوند به عبدالمطلب نشان داد: «عبد المطلب در خواب بود، ... در خواب مأمور به حفر زمزم شد و پرسید که زمزم چیست؟ پاسخ شنید: جایى که آبش را تمامى نیست و هرگز کم نمیشود و حاجیان بسیار را سیراب کند و ... .
عبدالمطلب به همراه فرزندش حارث که در آن روز تنها فرزند او بود، نشانه را یافت و به حفر آنجا مشغول شد. زمانی که کار به پایانش نزدیک شد، قریش از موضوع مطلع شده و گفتند که این چاه جد ما حضرت اسماعیل [۱۹] است و ما را در آن حقى است و خواستار شریک شدن در آن شدند. اما عبدالمطلب از دادن این حق سرباز زد. ... در نهایت کار به محاکمه کشید و خواستند نزد کاهنى از بنى سعد در شام بروند تا میان آنها قضاوت کند.
در میان راه آبهایشان تمام شد تشنه شدند و مرگ خویش را دیدند. ... در این هنگام از زیر پاى شتر عبدالمطلب چشمهاى جوشید و از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند. سپس گفتند: خداوند در مورد تو بر ما چنین حکم کرده بود. ما با تو در مورد زمزم هرگز نزاعى نخواهیم داشت و آنکس که تو را در این دشت آب نوشانید، هم اوست که زمزم را به تو داد». [۲۰]
ماجراهای مهم دیگری نیز در زندگی عبدالمطلب وجود دارد؛ مانند گفتوگوی او با ابرهه [۲۱] و قربانی کردن یکی از فرزندان خود! [۲۲]
همچنین، عبدالمطلب، مدتی سرپرست پیامبر اسلام(ص) بود و برای پس از مرگش، نگهداری حضرتشان را به پسرش ابوطالب سپرد. [۲۳]
وفات عبدالمطلب
بر اساس روایات عبدالمطلب در کودکی پیامبر(ص) که چند سال پس از داستان ابرهه بود، رحلت کرد [۲۴] و در منطقه حجون مکه [۲۵] بر روی کوهی دفن شد. [۲۶]
در مورد سن او نقلهای مختلفی وجود دارد. از هشتاد و دو سال [۲۷] تا یکصد و بیست سال! [۲۸] اما در مورد علت درگذشت او مطلبی در منابع حدیثی و تاریخی یافت نشد. با این حال؛ با توجه به سنی که برای ایشان ذکر شده میتوان کهولت سن و عوارض ناشی از آنرا علت اصلی رحلت ایشان دانست.
پانویس
- ↑ ر.ک:مقاله مدینه
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 1، ص 64، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق
- ↑ ر.ک:مقاله غزه
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 247، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق
- ↑ هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی می کرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند، عبدالمطلب نامیده شد
- ↑ سیره حلبى، ج۱، ص۴
- ↑ ر.ک:مقاله شیخ صدوق
- ↑ گسترش گناه و آلودگى، در میان مردم یکى از علل نزول بلاها است و هیچ بعید نیست که اعمال ننگین باعث قحطى ها و مصائب گردد، و این مطلب علاوه بر این که مطابق اصول فلسفى است، مورد تصریح قرآن مجید و روایات اسلامى نیز مى باشد. ر.ک: سوره اعراف آیه۹۶
- ↑ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 66 – 67، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق
- ↑ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 66- 67 ، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق
- ↑ ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 138، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا
- ↑ ر.ک:مقاله امام علی(ع)
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 174، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق
- ↑ ر.ک:مقاله امام صادق(ع)
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 294، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش
- ↑ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 4، ص 111، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا
- ↑ البدء و التاریخ، ج 4، ص 129
- ↑ أنساب الأشراف، ج 1، ص 78
- ↑ ر.ک:مقاله حضرت اسماعیل
- ↑ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 244، بیروت، دارالفکر، 1407ق
- ↑ 25063؛ اصحاب فیل معجزه بتها یا صاحب کعبه
- ↑ 21282؛ نذر قربانی کردن عبدالله توسط عبدالمطلب
- ↑ موسوی، فخار بن معد، إیمان أبیطالب(الحجة علی الذاهب إلی کفر أبی طالب)، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمد، ص 289، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410ق؛ «سرپرستی پیامبر اسلام(ص) توسط ابوطالب»، سؤال 45318
- ↑ أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الإیمان، محقق، عبد الحمید حامد، عبدالعلی، اشراف، ندوی، مختار أحمد، ج 2، ص 514، ریاض، هند، مکتبة الرشد، الدارالسلفیة، چاپ اول، 1423ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق
- ↑ مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 4، ص 96، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق
- ↑ یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبدالله، معجم البلدان، ج 2، ص 225، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م
- ↑ الطبقات الکبرى، ج 1، ص 95
- ↑ بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فى اخبار قریش، تحقیق، فاروق، خورشید احمد، ص 364، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول 1405ق