واقدی
ابوعبدالله محمد بن عمر واقدی در سال130ق در اواخر خلافت مروان بن محمدآخرین خلیفۀ اموی در مدینه متولد شد. مأمون خلیفۀعباسی او رابه سبب احاطه اش به فقه، احکام، سیره و حدیث،به قضاء شهرعسکر مهدی منصوب کرد.
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۰:۲۳، ۱۹ دسامبر ۲۰۲۱؛
نام | واقدی |
---|---|
نام کامل | أبو عبدالله محمد بن عمر بن واقد السهمی الاسلمی بالولاء، المدنی، الواقدی |
متولد | حدود ۱۳۰ هـ/۷۴۸ م |
محل تولد | مدینه |
اساتید | ابن جُريج•محمد بن عِجلان•مَعْمَر بن راشد•ابراهيم بن سعد•ابن ابيذِئْب•سُفيان ثَوری |
پیشه | مورخ•قاضی |
زمینه کاری | تاریخ اسلام |
آثار | مغازی: تاریخ جنگهای پیامبر(ص) (ترجمه)المغازي•كتاب الرّدة مع نبذة من فتوح العراق و ذكر المثنی بن حارثة الشيباني |
فوت | ۲۰۷ هـ/۸۲۲ م |
محل فوت | عراق• بغداد |
بیشتر کوشش واقدی، مصروف تدوین و گردآوری روایات می شد. شوق وافر او نسبت به تبویب حدیث به حدی بودکه او را در حدیث امیرالمؤمنین لقب داده اند. ابن ندیم نام28اثر او را درکتاب الفهرست نوشته،و در خلال ذکرآثار واقدی از کتاب التاریخ و المغازی و المبعث نیز یادکرده است.
کتاب المغازی که اکنون از وی بازمانده است قسمتی از اثر یادشده محسوب میشود.واقدی دراین اثرتمام نبردهای صدر اسلام را با جزئیات کامل و تسلسل زمانی شرح میدهدودر بحث از هر غزوه بخشی را هم با عنوان «ذْکَر ما نَزِل مَن القرآنَ فی غْزِوه»به آیاتی اختصاص میدهد که دربارۀ آن غزوه نازل شده، و اینگونه درگیر تفسیرقرآن شده است. افزون بر این،درضمن شرح رویدادهای تاریخی صدر اسلام نیز گاه به آیاتی از قرآن استناد میکند یاتفسیری از آنها به دست میدهد.
خانواده
محمد بن عمر بن واقد واقدى (130 ـ 207) از موالی قبیله اسلم و مدنی است، هرچند ریشه مولی بودن او و این که اصل و اساس او عرب بوده یا غیر آن، روشن نشده است. این که او از موالی عبدالله بن بریده بن حصیب اسلمی ـ تابعی و قاضی امویان در بصره در دوره امارت یوسف بن عمر بر عراق [۱] و قاضی مرو و متوفای 114 [۲] ـ بوده توسط ابن سعد، شاگرد واقدی تأیید شده است. [۳]
زندگی بریده در بصره و مرو، شاید اشاره به آن باشد که اجداد واقدی ایرانی بوده و در شمار موالی اسلمی درآمدهاند. بهر حال تنها نام جد وی واقد را میشناسیم و بالاتر از آن در نسب وی نامی در منابع درج نشده است. مارسدن جونز [مصحح کتاب المغازی واقدی] در مقدمه بر مغازی نوشته است: مادر واقدی دختر عیسی بن جعفر بن سائب خاثر است که پدرش ایرانی بوده است! اما آنچه در اغانی از ابن خرداد به نقل شده این است: «زعم ابن خرداد به أنّ ام محمد بن عمر الواقدی القاضی المحدث بنت عیسی بن جعفر بن سائب خاثر». [۴] در این عبارت اشاره به این که پدر مادر او ایرانی بوده نشده است. به نظر می رسد جونز برداشت غلطی از عبارت کرده یا متن و نسخهای که او استفاده کرده عبارتی جز این داشته است.
تولد واقدی را سال 129 و حتی پیش از آن هم نوشتهاند، اما خود وی، به ابن سعد ـ مشهور به کاتب الواقدی ـ گفته که در سال 130 به دنیا آمده است. [۵] عمویش هیثم بن واقد کم بیش اهل روایت و تاریخ بوده و واقدی، دست کم، دو بار از وی در المغازی [ص 588، 1090] نقل کرده است. روایات بیشتری از وی در طبقات الکبری نقل شده است: «حدثنی عمی الهیثم بن واقد». [۶] این هیثم متولد سال 97 بوده است. [۷] پدر واقدی نیز پیش از سال 170 درگذشته و خودش در باره تعلیم و تربیتش همراه برادرش شمله در دوران طفولیت حکایتی نیز نقل کرده که جالب است. [۸]
واقدی در مدینه
واقدی دوران دانش اندوزى و حتی تدریس را در مدینه گذراند، اما در سال 180 به بغداد که شهر بزرگی شده و مرکزیتی برای دانشمندان برجسته شده بود رفت و تا پایان عمر در سال 207 همانجا ماند، هرچند برای کسب علم به شام و رقه و نقاط دیگر سفر کرد. [۹] وی خاطراتی از زمان حضورش در مدینه نقل کرده که از آن جمله این است که او عبدالله بن حسن [پدر نفس زکیه] و اهل بیت او را دیده که در غل و زنجیر از دار مروان [دارالاماره مدینه] خارج میشدند. [۱۰] این باید مربوط به حوالی سال 146 باشد که او شانزده ساله بوده است. علم، مختصری در خاندانش ادامه یافته به طوری که فرزند وی محمد بن محمد بن عمر، راوی کتاب تاریخ پدرش بوده است. [۱۱] در تاریخ بغداد، از محمد بن محمد بن محمد بن عمر واقدی در میان اسناد برخی نقلها یاد شده است. [۱۲]
واقدی از مورخان دهه هاى پایانى قرن دوم و برآمده از مکتب تاریخ نگاری و حدیثی مدینه است که تخصص ویژه اش در مغازى و فتوحات و اخبار تاریخی است و بدون شک، و در کنار دهها نفر از سیره نگارانی که پیش و همزمان با او بودند، وی مهمترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش قرن دوم هجری به شما میآید. اهمیت جایگاه وی در تاریخ به ویژه دانش مغازی، او را از مدینه به بغداد کشاند. بنابر این مرکزیت بغداد، عامل اصلی در کشاندن این قبیل چهره هاى به نام از هرجا، به سوى خود بود. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال 180 برای بدهی که داشت، به بغداد آمد. [۱۳] پس از آن به شام و رقّه رفت و بار دیگر به بغداد بازگشت.
اقامت واقدی در بغداد در سال 180
روایت آمدن وی به بغداد باید با داستان دیگری شرح داده شود. واقدی از زمانی که در مدینه بود، به خاطر اتفاق خاصی با هارون و یحیی بن خالد برمکی آشنا شد. عبدالله بن عبیدالله گوید: واقدی به من گفت: هارون به حج آمد، وارد مدینه شد و به یحیی بن خالد گفت: کسی را که با مدینه و مشاهد آن آشنا باشد برای من پیدا کن. این که جبرئیل کجا بر پیغمبر (ص) فرود آمد، و نیز قبور شهداء کجاست. یحیی برمکی در این باره پرس و جو کرده و همه او را به من راهنمائیش کرده بودند. دنبالم فرستادند، و من رفتم. این بعد از [نماز] عصر بود. یحیی به من گفت: یا شیخ! امیر المومنین میخواهد نماز عشاء را در مسجد بخواند، و سپس به دیدن مشاهد برویم وآنجا توقف کنیم، همین طور در موضعی که جبرئیل فرود آمده است. تو همین نزدیک باش. بعد از نماز عشای دوم، من با شمع بیرون آمدم.، آنها دو نفر با الاغ بودند! یحیی پرسید: مرد کجاست؟ گفتم: من هستم. با هم به مسجد رفتیم و من گفتم: این موضعی است که جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود میآمد.
آنها از الاغ پایین آمده، دو رکعت نماز خواندند و ساعتی دعا کردند. سپس سوار شدند و من هم میان آنها حرکت میکردم. هر موضع و مشهدی [در مدینه] بود به آنجا رفتیم. آنها نماز می خواندند و دعا می خواندند. همین طور بود تا آنکه به مسجد برگشتیم که فجر طلوع کرد و مؤذن اذان گفت. وقتی به قصر رفت، یحیی بن من گفت: ای شیخ! بمان. من نماز صبح را در مسجد خواندم. آنها هم آماده رفتن به مکه بودند. صبح یحیی بن خالد به من اجازه ورود دارد. [وقتی رفتم] مرا کنار خود نشاند و گفت: امیر المؤمنین همچنان مشغول گریه است و از آنچه تو او را بدان راهنمایی کردی، شگفت زده. دستور داده تا ده هزار درهم به تو بدهم. بعدهم درآورد و داد. سپس به من گفت: یا شیخ! اینها را بگیر که برای تو مبارک باشد. ما امروز عازم سفر هستیم. هارون رفت، و من به منزل آمدم، در حالی که این پول را همراه داشتم. با آن، بدهی که داشتم پرداخت کردم. برخی از فرزندانم را تزویج کردم و زندگی ما وسعت یافت. [۱۴] وی سپس از سفرش به بغداد و رفتن به رقه برای تماس گرفتن با یحیی برمکی یاد کرده و این که ابتدا موفق نشده تا آن که در بازگشت یک زبیری دوباره او را راهی و همراهی می کند و میتواند با یحیی تماس بگیرد. بدین ترتیب بود که واقدی در بغداد ماند و 27 سال پایان عمرش را در آنجا سپری کرد.
بعدها وقتی مأمون از خراسان به بغداد آمد، منصب قاضى عسکر را به واقدی سپرد. او همچنان قاضى بود تا در شب سه شنبه یازدهم ذى حجة سال 207 درگذشت. [۱۵] قضاوت وی در بغداد چهار سال بوده و ابن سعد در این باره نوشته است: واقدی چهار سال از طرف مأمون قاضی بغداد بود: و کان عالما بالمغازی و السیرة و الفتوح و الاحکام و اخلاق الناس و قد فسّر ذلک فی کتب استخرجها و وضعها و حدث بها. [۱۶] ظاهرا وقتی مرده، همچنان قاضی بوده، بنابرین قاضی شدن وی همان سال ورود مأمون به بغداد یعنی 203 بوده است.
واقدی بین تأیید و رد توسط رجال شناسان
واقدی به دلیل پایبندیش به روشهاى تاریخى که متفاوت با آثار حدیثی بود، مورد طعن اهل حدیث قرار گرفته و به ویژه از این حیث که اسناد نقلها را داخل در یکدیگر کرده و از چند سند، یک متن را فراهم میآورد، مورد انتقاد واقع شده است. ابن عدى نوشته است که متون اخبار واقدى، غیر مضبوط بوده و سستى آنها آشکار است. [۱۷] چنان که حمد جاسر اشاره کرده، روش وى متفاوت از روش محدثان بودده است. [۱۸]
یاقوت که روش تاریخی دارد، نوشته است: در باره تاریخ مردمان و سیره و فقه و دیگر فنون وى به اجماع موثق است! [۱۹]ذهبى که خود ترکیبی از نگاه حدیثی و تاریخی دارد، نوشته است: واقدى ضعیف است اما نیاز به او در مغازى و تاریخ روشن است. ما آثار وى را بدون آن که به آن استدلال کنیم مى آوریم! [۲۰] ابن سیدالناس و ابن کثیر، مورخان معروف قرون بعد، با لحنى مدافعانه از وى سخن گفته اند. [۲۱] از عالمان شیعه، شیخ مفید او را متمایل به مذهب عثمانى دانسته که در عین حال به امیرالمؤمنین علیه السلام بى علاقه نبوده است. به طور کلی باید گفت، دهها عبارت از بزرگ اهل حدیث سنی، در عظمت واقدی به ویژه جنبه علمی هست. [۲۲] با این حال، هستند کسانی که او را متروک دانسته و قابل اعتماد نمیدانند، از میان اهل حدیث، بیشمارند. [۲۳]
تخصص واقدی در مغازی
عمده دانش واقدی، به دلیل تربیت او در مدینه و تأثر او از مکتب تاریخ نگاری مدینه، در مغازی و دوره اسلامی بود، به طوری که ابراهیم حربی گفته است: او آگاهترین مردم به اخبار دوره اسلامى بوده و از جاهلیت چیزى نمى دانسته است. [۲۴] از میان آثار متفاوتش، کتاب مهم برجاى مانده او المغازى است که نشانه کار گسترده وى و تتبع بسیار در روایات دوران از هجرت تا رحلت است. این کتاب به همت مارسدن جونز در سال 1966 با مقدمهای مفصل در شرح حال واقدی و تاریخ سیره نویسی منتشر شد. [۲۵] اثر یاد شده در سه مجلد به فارسى ترجمه شده است.
خطیب بغدادی، از شهرت فوق العاده وی در باره مغازی و سیر و طبقات و اخبار رسول (ص) یاد کرده است. [۲۶] همانجا از محمد بن سلام جمحی نقل کرده که میگفت: واقدی عالم روزگار خویش است. [۲۷] مقایسه متن مغازی با سیره ابن اسحاق، دامنه و وسعت کتاب واقدى را بخوبى آشکار مى کند، آنگونه که از نظر ارائه جزئیات و حوادث ریز و درشت، در بخش مغازی، به مراتب بر سیره ابن اسحاق ترجیح دارد. واقدى با استفاده از تمامى منابع شفاهى و مکتوب به تحقیق در باره مغازى رسول خدا (ص) پرداخت و شخصا با رفتن به مناطقى که در آنها نبردهای عصر رسول (ص) صورت گرفته، و نیز گرفتن آگاهی هایى از نسب شناسان قبائل، و نوادگان از نسل صحابه، اطلاعات خود را تکمیل کرده است.
از واقدی نقل شده است که در باره خودش گفت: من به منطقه مُریسیع رفتم و آنجا را دیدم. غزوه ای را نشناختم، جز آن که به محل آن رفتم تا از نزدیک ببینم. [۲۸]
نقل شده که شخصى واقدى را دید که ظرف آبى برداشت عازم سفر بود. از وى پرسید: عازم کجا هستی؟ گفت: تصمیم دارد به منطقه حنین برود و نقطهای را که نبرد حنین در آن رخ داده از نزدیک ببینم. [۲۹] نمونهای از دقتهای تاریخی ـ جغرافیایی وی اطلاعاتی است که در باره میدان نبرد در احد بدست میدهد، آگاهیهایی که نشانگر دقت او در تبیین میدان نبرد است و نظیر آن را در هیچ منبع دیگری نمیتوان یافت. [۳۰]
ابراهیم حربی گوید: مسیبی میگفت: روزی واقدی را دیدیم که در مسجد النبی (ص) به اسطوانهای تکیه داده و تدریس میکرد. گفتیم: چه تدریس میکرد؟ گفت: دو جزء از مغازی را. یک روز به او گفتیم: چرا احادیث افراد را داخل هم کرده یک متن از آن درست میکنی؟ اگر حدیث تک تک آنها را میگفتید بهتر بود. واقدی گفت: طول میکشد. گفتیم: ما راضی هستیم. یک جمعه نیامد، بعد غزوه احد را آورد که در بیست جلد بود. ما گفتیم: به همان روش اول بر گردیم. [۳۱] در متن موجود مغازی، بیش از همه در باره جنگ بدر بحث شده که از صفحه 20 تا 179 را شامل میشود.
برخى از سندهاى المغازى نشان مى دهد که وى از منابع رسمى و احتمالا مکتوب استفاده کرده است؛ مانند آنچه وى از زهرى نقل مى کند. همچنین به نقل از شیخ خود عبدالله بن ابی سبره، از منابع مکتوب مدنی مانند مغازی موسی بن عقبه و اخبار دیگر او استفاده کرده است. اما در مواردى از اطلاعات خانوادگى استفاده کرده است. مانند: «حدثنى محمد بن الحسن بن اسامة بن زید عن بعض اهله...». وى باید این خبر را از اعقاب اسامة بن زید گرفته باشد. چنین چیزى در زندگى قبایلى عرب بعید نیست، چه سنت تاریخنگارى عرب از جاهلیت حفظ اخبار اجداد میان نسلهاى بعد بوده است. نکته شگفت آن که واقدى با این دانش خود را از مدینه گرفته و به عراق نیز آمده، در بخش مغازى از ابن اسحاق چیزى نقل نکرده است. [۳۲]
آیا ممکن است استفاده کرده و به دلیل مطعون بودن ابن اسحاق نزد اهل حدیث، از وى نام نبرده باشد؟ این اتهام هم مطرح شده که عبارات او را در کتاب خود جای داده است. در این باره باید گفت، ترکیب برخی از عبارات سیره، مربوط به پیش از زمان ابن اسحاق است که نسلهای بعدی از همان عبارات استفاده کردهاند. واقدی در مغازی، به طور معمول، روایات را مسند نقل میکند، اما غالبا اسناد را داخل یکدیگر کرده و یک متن را به عنوان حاصل مطالب آنان میآورد. توجه وی به غزوات و سیره، یکی از نتایجش، روایات تفسیری در باره آیاتی است که نزول آنها ارتباط با رویدادهای مشخصی در غزوات و سیره دارد. به همین دلیل، روایات واقدی در علم تفسیر نیز قابل ملاحظه است و در بیش از 130 مجموعه آنها گردآوری شده است. [۳۳] کتاب مغازی همواره اثری پرمراجعه بوده و مهم تلقی می شده و از معدود آثاری است که از قرن دوم برجای مانده است. خطیب در وصف بزرگی ابوعمر محمد خزاز معروف بن حیویه (م 382) گوید: او «مصنفات کبار» مانند طبقات ابن سعد و مغازی واقدی و آثار ابوبکر انباری و مغازی سعید اموی و تاریخ ابن ابی خیثمه را روایت میکرد. [۳۴] احمد بن حنبل هر جمعه نزد محمد بن سعد میآمد، دو جزء از آثار واقدی را میگرفت، تا هفته بعد مطالعه کرده و به او بر میگرداند. [۳۵]
افزون بر کتاب المغازی که اثری جاودان در مغازی است، هسته اصلى کتاب طبقات الکبرى ابن سعد ـ کاتب الواقدی ـ [۳۶] از آن واقدى است. واقدی کتاب طبقات داشته [۳۷] و به نظر میرسد ابن سعد آن را در کتاب خود درج کرده است. تنها در یک جلد متمم طبقات الکبرى، یکصد و چهل و سه بار از واقدى نقل شده که این نشان از آن دارد که ابن سعد بخش بزرگى از کتاب طبقات واقدى ـ و شاید همه آن را ـ در طبقات خود آورده است. به جز ابن سعد، منابع بعدی فراوان از واقدی و آثار او نقل کردهاند. استفاده فاکهی از اخبار واقدی در زمینه حرم مکی، [۳۸] این احتمال را تقویت میکند که او از کتاب اخبار مکه وی استفاده کرده باشد. زبیر بن بکار (م 256) از طریق عمویش مصعب زبیری، از اخبار واقدی در کتاب الموفقیات بهره کافی برده است.
طبرى بخش مهمى از آگاهی هاى خود را از واقدى گرفته است. نام وى در تاریخ طبرى 387 بار آمده و این نشانگر وسعت استفاده طبرى از واقدى است. بخشى از این اطلاعات از طریق ابن سعد انجام شده، اما در موارد دیگر با تعبیر قال الواقدى و بدون آن که از طریق خاصى یاد کند، مطلب را آورده است که البته ممکن است بخشی از آنها هم از طریق ابن سعد باشد.
پانویس
- ↑ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 235
- ↑ الکامل ابن اثیر، ج 5، ص 180
- ↑ طبقات الکبرى، ج 7، ص 334
- ↑ الاغانی، ج 8، ص 446. سائب خاثر که جد مادری او می شود در روزه حره کشته شد و شرح کشته شدن وی را اصفهانی آورده است. همانجا، ص 448. وی اولین غناگر در مدینه بوده است.
- ↑ الفهرست ندیم، ص 144
- ↑ طبقات الکبری، ج 5، ص 319
- ↑ تاریخ الطبری، ج 6 ، ص 565
- ↑ طبقات الکبری، ج 4، ص 456
- ↑ تاریخ بغداد، ج 3، ص 213
- ↑ طبقات الکبری، ج 5، ص 388، تاریخ الطبری، ج 7، ص 550
- ↑ الانساب سمعانی، ج 13، ص 272
- ↑ تاریخ بغداد، ج 12، ص 340
- ↑ طبقات الکبری، ج 7، ص 334
- ↑ طبقات الکبری، ج 5 ص 493ـ 494
- ↑ طبقات الکبرى، ج 7، ص 335
- ↑ تاریخ الاسلام، ج 14، ص 363
- ↑ الکامل فى ضعفاءالرجال، ج 6، ص 243
- ↑ نکـ : مقدمه حمد جاسر بر المناسک حربى، ص 100
- ↑ معجم الادباء، ج 18، ص 279
- ↑ نکـ : تهذیب الکمال، ج 26، ص 194
- ↑ عیون الاثر، ج 1، ص 26 ؛ البدایة و النهایة، ج 3، ص 224
- ↑ قاموس الرجال، ج 8، ص 325
- ↑ در این باره بنگرید: سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 458، الوافی بالوفیات، ج 4، ص 238، البدایه و النهایه، ج 3، ص 234
- ↑ تاریخ بغداد، ج 3، ص 215
- ↑ مارسدن جونز [1920 ـ 1992] از شرق شناسان بنام است و اخیرا هم کتابی با عنوان Arab and Islamic Studies in Honor of Marsden Jones توسط ثابت عبدالله به نام وی توسط انتشارات توریث منتشر شد.
- ↑ تاریخ بغداد، ج 3، ص 213
- ↑ تاریخ بغداد، ج 3، ص 214
- ↑ تاریخ بغداد، ج 3 ص 215 (دارالکتب العلمیه، 1417)
- ↑ نکـ : مقدمه کتاب الرده
- ↑ المغازی، ج 1، ص 224 ـ 225 و برای تحلیل آن اطلاعات بنگرید: آثار اسلامی مکه و مدینه، ص 385 ـ 387 (چاپ 1391)
- ↑ تاریخ بغداد، ج 3 ص 216، سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 460
- ↑ نشأة علم التاریخ عند العرب، ص 31
- ↑ الواقدی کتابه المغازی، ج 2، صص 573 ـ 705
- ↑ الانساب سمعانی، ج 5 ص 115 از خطیب
- ↑ الانساب، ج 11، ص 7
- ↑ سمعانی با تعبیر «غلام الواقدی» هم از او یاد کرده است. بنگرید: الانساب، ج 9، ص 337، ج 11ص 6
- ↑ نکـ : معجم الادباء، ج 18، ص 282
- ↑ بنگرید: اخبار مکه، 1/ 340، 2/ 20، 158، 274 ـ 275