صحابه
صحابه جمع صحابی است و به افرادی گفته میشود که شخصاً پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) را دیده و با او مصاحبت داشته[۱]و سخنش را شنیده و در زمان حیات حضرت مسلمان شدهاند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بودهاند، صحابیات میگویند.[۲]
صحابه از نظر لغت
صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و همنشینی است.[۳] صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است[۴] و صحابی به کسی گفته میشود که ملازمت و مصاحبت طولانیمدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.[۵]
معناشناسی صحابه
صحابه به افرادی گفته میشود که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و همنشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، بر ایمان و اسلام خود پایدار بودهاند.[۶] شهید ثانی میگوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل همنشینی، همراهی و رسیدن به دیگری میشود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نابینا بوده پیامبر را ندیده باشد.[۷]
اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه
در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسولالله»[۸]
«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قیل أثبتم العدالة للصحابی مطلقا فمن الصحابی قلنا اختلفوا فیه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما میگوییم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.[۹]
«ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِی أَنَّ الصَّحَابِیَّ مَنْ؟»[۱۰]
تعاریف صحابی
بعضی معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و میگویند هر کس از مسلمانان آن حضرت را دیده است، از اصحاب آن حضرت است!
- «بخاری» میگوید که اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر مسلمانی است که با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است: «من صحب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه!».[۱۱]
- احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت نیز آن را بسیار گسترده دانسته و میگوید: «أصحاب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) کلّ من صحبه شهراً أو یوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر کسی است که یک ماه یا یک روز یا حتّی یک ساعت با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است!».[۱۲]
- «زرکشی» در البحر المحیط میگوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلیالله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.[۱۳]
- «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی میگوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس میگوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبدآلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»[۱۴]
- «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»[۱۵]
- «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند![۱۶] با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضی دیگر تعریف محدودتری برای صحابی برگزیدهاند بهعنوانمثال قاضی أبو بکر محمّد بن الطیّب میگوید: «گرچه مفهوم لغوی صحابی عام است، ولی عرف امّت این واژه را تنها به کسانی اطلاق میکنند که مدّت قابلملاحظهای با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه کسی که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثی از آن حضرت شنیده است».[۱۷]
- و بعضی مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگتر کرده، و گفته است: «صحابی پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تنها کسانی هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جستهاند».[۱۸]
- ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق میشود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق میشود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این بهخاطر شرافت عظیم حضرت (صلیالله علیه و سلّم) است.[۱۹]
- واقدی گفته که کل من رأی رسولالله (صلیالله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلیالله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار[۲۰] وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفتهاند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمیشود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است[۲۱] سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ علی الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع علی عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
- ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من لقی النبیّ (صلیالله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات علی إسلامه.[۲۲] وی در شرح تعریفش میگوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کردهاند، میشود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج میکند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شدهاند را از شمول خارج میسازد.[۲۳]
این تعاریف و تعاریف دیگری که از نقل آن پرهیز شد، نشان میدهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانی هستند، ولی اغلب همان معنای وسیع و گسترده را انتخاب کردهاند، هر چند در بحثهای موردنظر ما تفاوت چندانی ایجاد نمیکند، زیرا بسیاری از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همانها هستند که مدّت طولانی با آن حضرت بودهاند.
تعداد صحابه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)
تعداد صحابه از نگاه مکتب اهلبیت (علیهمالسلام)
- مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
- « کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِیَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَکَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ یُرَ فِیهِمْ قَدَرِیٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِیٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِیٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْیٍ کَانُوا یَبْکُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشدهها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمیشود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمیکردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.[۲۴]
- مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.[۲۵]
- شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.[۲۶]
تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به روایت اهلسنت
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل میکند که «قُبض رَسُول الله (صلی الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روی عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کردهاند.[۲۷]
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم میرسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »[۲۸] بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی!
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهلسنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتابهای رجالی اهلسنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.
«ابن حجر» که از شخصیتهای برجسته رجالی اهلسنت میگوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم.[۲۹] وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف علی العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.[۳۰]
تعداد صحابه دارای روایت!
- «ابن کثیر» میگوید: « وَالَّذِی رَوَی عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابهای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.[۳۱]
- «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشتهاند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، کمتر از 10.000 روایت شده است.
کثیر الروایتها:
- «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
- «عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
- «انس بن مالک»: 2286 روایت!
- «عایشه»: 2210 روایت!
- «عبدالله بن عباس»: 1660 روایت
- «جابربن عبدالله» 1540 روایت
- «ابوسعید خدری» 1170 روایت
- «عبدالله بن مسعود»: 848 روایت
- «عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت
- «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت
خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! «ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل میکرد بیش از 12000 روایت بود[۳۲] از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کردهاند! چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟!
راه تشخیص صحابه
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است.[۳۳] شناخت صحابیبودن یک شخص چندراه دارد: تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا[۳۴]
دستهبندی صحابه پیامبر
صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم میشوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در مکه اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله اوس و خزرج هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه دادهاند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از فتح مکه مسلمان شدهاند. با اینحال افرادی بودند که در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها میشود به سلمان فارسی اشاره کرد.
پایان دوره صحابه
پایان دوره صحابه را میشود از زمان رحلت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تا سالهای پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.[۳۵] مثلا آخرین صحابیای که در کوفه از دنیا رفت، عبدالله بن ابی اوفی در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابیای که در مدینه از دنیا رفت، سهل بن سعد ساعدی (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابیای که در بصره درگذشت، انس بن مالک در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابیای که در شام وفات کرد، عبدالله بن یسر در سال ۸۸ قمری بوده است.[۳۶] و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به عامر بن واثله میباشد.[۳۷]وی در دولت مختار بن ابی عبید ثقفی پرچمدار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.[۳۸]
ویژگیهای صحابه از منظر اهلسنت
اهلسنت درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ساعت دیده باشد، میتواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.[۳۹] از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند[۴۰] و همه صحابه عدالت دارند[۴۱] همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما.[۴۲] عدالت تمام آنها ثابت است.[۴۳] و همه صحابی عادلاند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند[۴۴]. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این گونه تعریف میشود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانیاش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانیاش شدند و خداوند آنها را عادل نامید[۴۵] و مسلمانان میتوانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کردهاند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و بهطور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
دلایل ادعای عدالت صحابه:
اهلسنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت میآورند مثلا:
دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن:
ادعا شده که ظواهر بعضی از آیات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است[۴۶]؛
- مُحَمَّدٌ رسولالله وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً[۴۷] ؛
- لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ، وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۸] ؛
- وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ[۴۹] ؛
- لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً[۵۰] ؛
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۵۱] ؛
- وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ[۵۲]؛
- وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً[۵۳] ؛
- کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ[۵۴] قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛
- جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ[۵۵] ؛
- قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی[۵۶] از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلیالله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)[۵۷]تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولی عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلیالله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛
- یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۵۸] ؛
- مهمترین آیه ای که بدان تمسّک جستهاند آیه زیر است: «(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛[۵۹]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکی از آنان پیروی کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نیز) از خدا خشنودند، و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن میمانند، و این پیروزی بزرگی است». بسیاری از مفسّران اهلسنت در ذیل این آیه حدیثی (از بعضی از صحابه، از پیامبر) نقل کردهاند که مضمونش چنین است: «جمیع أصحاب رسولالله فی الجنّة محسنهم و مسیئهم» و در آن به آیه فوق استناد شده است[۶۰]. جالب این که آیه فوق میگوید، تابعین در صورتی اهل نجاتند که در نیکیها از صحابه پیروی کنند (نه در بدیها) و مفهومش این میشود که بهشت برای صحابه تضمین شده است، آیا مفهوم این سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! آیا پیامبری که برای هدایت و اصلاح مردم آمده، ممکن است یاران خود را استثنا کند و گناه آنها را نادیده بگیرد، درحالیکه قرآن درباره زنان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) که از نزدیکترین صحابه بودند میگوید: اگر گناه کنید مجازات شما دوچندان است[۶۱]. نکته قابلتوجه این که هرگونه ابهامی در این آیه باشد،آیه 29 سوره فتح آن را برطرف میکند، زیرا صفات یاران راستین پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را چنین شرح میدهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهرباناند، آنها را پیوسته در حال سجود و رکوع میبینی، درحالیکه همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند، آثار سجده در صورتشان نمایان است». آیا کسانی که آتش جنگ جمل و صفّین را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوریدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند، مصداق این صفات هفتگانه بودند؟ آیا در میان خود مهربان بودند؟ آیا شدّت عمل آنها در برابر کفّار بود یا در برابر مسلمین؟! خداوند در ذیل همین آیه، جملهای بیان فرموده که مقصد و مقصود را روشنتر میسازد، میفرماید: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ خداوند به کسانی از آنها (یاران پیامبر) که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است». بنابراین وعده مغفرت و اجر عظیم فقط برای کسانی است که دارای ایمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آیا کسانی که کشتار مسلمین را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند یا بیتالمال را در عهد عثمان حیفومیل کردند، دارای عمل صالح بودند؟ جالب این که خداوند پیغمبران بزرگ خود را بهخاطر یک ترک أولی مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب یک ترک أولی از بهشت بیرون فرستاد. روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمیتواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کردهاند و بسیاری از آیات را به فراموشی سپردهاند. آیاتی که استثناهایی برای این مطلب ارائه میدهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.
دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث:
- عن أبی سعید عن النّبی- (علیه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابی، فو الّذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرک مدّ أحدهم و لا نصیفه[۶۲]
- عن عبدالله بن مغفّل المزنیّ قال: قال رسولالله (صلیالله علیه و سلّم): اللَّه اللَّه فی أصحابی، اللَّه اللَّه فی أصحابی لا تتّخذوهم غرضا بعدی، فمن أحبّهم فبحبّی أحبّهم، و من أبغضهم فببغضی أبغضهم، و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه، و من آذی اللَّه فیوشک أن یأخذه.[۶۳]
- عن أبی موسی قال: صلّینا مع النّبیّ (صلیالله علیه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتی نصلّی معه العشاء، فانتظرناه فخرج علینا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم یا رسولالله، قلنا: نصلّی معک العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلی السّماء، و کان کثیرا ما یرفع رأسه إلی السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتی أهل السّماء ما یوعدون و أنا أمنة لأصحابی، فإذا ذهبت أتی أصحابی ما یوعدون، و أصحابی أمنة لأمّتی، فإذا ذهب أصحابی أتی أمّتی ما یوعدون».[۶۴]
- عن عمران بن حصین قال: قال رسولالله (صلیالله علیه و سلّم): «خیر أمّتی القرن الّذی بعثت فیهم، ثمّ الَّذین یلونهم، ثمّ الّذین یلونهم.[۶۵]
موارد نقض عمومیت عدالت صحابه
آیا واقعا میتوان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادی مؤمن، صالح، راستگو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحی نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه میگویند که همه آنها بدون استثنا در هالهای از قداست قرار دارند و افرادی صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتی از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابلقبول است، و کمترین ایرادی بر آنها نمیتوان گرفت، و اگر کارهای خلافی از آنها سرزده، باید به توجیهگری پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلی» در کتاب «حتّی لا ننخدع» میگوید: لصحابة رضی الله تعالی عنهم فهم الذین تلقوا عن رسولالله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة. ولقد رضی الله تعالی الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالی لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتی وصل إلینا غضاً طریاً علی ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالی حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب علی الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهی هستند که خدا آنان را برای همنشینی پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبیها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاعهایی که آنها با هم داشتند سکوت کنند!».[۶۶] گروهی از افراطیان طرفدار این دیدگاه چنان تند رفتهاند که هر کس لب به نقّادی از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق مینامند و یا خون او را مباح میشمرند!! از جمله ابو زرعه رازی در کتاب «الاصابة» میگوید: «هرگاه کسی را دیدی که به یکی از اصحاب پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) خردهگیری میکند، بدان که او زندیق است و این بهخاطر آن است که رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اینها را صحابه برای ما آوردند و اینها (مخالفان) میخواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».[۶۷] و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول»[۶۸] و اتفق أهل السنّة علی أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسولالله صلیالله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق[۶۹] درحالیکه این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانی شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازری (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلی النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانی ارشاد الفحول، الی تحقیق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء علی السنة المحمّدیة محمود ابوریّة و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمیپذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
آیات مخالف با عدالت همه صحابه
1- خداوند در قرآن مجید درباره همسران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میفرماید: «(یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً)؛[۷۰]ای همسران پیامبر هر کس از شما گناه آشکاری کند مجازات او دوچندان است و این کار برای خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بی شک همسران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) آشکارترین مصداق آن هستند، قرآن میگوید نهتنها از گناهان آنها صرفنظر نمیشود، بلکه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم اینگونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شیخ الانبیاء بهخاطر خطاهایش میگوید: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ)[۷۱]؛ او عملی ناصالح است» و به نوح هشدار میدهد که درباره او شفاعت نکند! آیا فرزند پیامبر مهمتر است یا اصحاب و یاران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهی) میگوید: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ)؛[۷۲]آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خیانت کردند (و با دشمنان همکاری داشتند) و آن دو پیامبر نتوانستند از آنها شفاعت کنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخیان وارد آتش شوید». آیا این آیات با صراحت نمیگوید: معیار خوبی و بدی افراد، ایمان و اعمال آنهاست و حتّی فرزند و همسر پیامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخی شدن افراد نمیشود؟ بااینحال آیا صحیح است ما چشم بر هم بگذاریم و بگوییم فلان فرد چون زمانی از صحابه بوده، محبّت او دین و ایمان و مخالفتش کفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقین پیوسته و قلب پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را آزار داده و به مسلمین خیانت کرده باشد؟
1- قرآن مجید میگوید: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).[۷۳] قرآن میگوید در میان اطرافیان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) گروهی از منافقان بودند، آیا این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟
2- قرآن مجید بارها عدم عدالت همه صحابه را بیان کرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).[۷۴] آیه اشاره به کسانی است که در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها کردند. آیه میگوید: «کسانی که در روز روبهروشدن دو جمعیّت با یکدیگر (روز جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانشان به لغزش افکند. خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است». در تواریخ عدد این گروه بسیار زیاد ذکر شده است و جالب این که میگوید شیطان بر آنها غلبه کرد و غلبه شیطان هم به سبب گناهانی بود که مرتکب شده بودند، پس گناهان پیشین باعث گناه بزرگ فرار از زحف یعنی پشتکردن به میدان و دشمن شد، گرچه ذیل آیه میگوید که خداوند آنها را بخشید، ولی بخشش پروردگار به سبب پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) مفهومش این نیست که آنها عادل بودند و مرتکب گناه نشدند، بلکه با صراحت قرآن میگوید آنها مرتکب گناهان متعدّدی شدند.
3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛[۷۵] ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به گروهی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) او را با گروهی برای جمعآوری زکات طایفه «بنی المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت اینها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کردهاند. گروهی از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن طایفه سرکش شدند، ولی آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبری آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهی را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربهای بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنی المصطلق طایفه مؤمنی هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه برای قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتی داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بود، یعنی جزء کسانی بود که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق میداند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛[۷۶] در میان آنها کسانی هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده میگیرند، اگر سهمی از آن به آنها داده شود، راضی میشوند و اگر داده نشود، خشم میگیرند». آیا این گونه افراد عادلاند؟
5- گروهی از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به فریبکاری متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعدههای دروغین به ما ندادند!»، بعضی از آنها فکر میکردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) شکست میخورد و آنها احتمالاً کشته میشوند و اسلام پایان میگیرد، و یا از روایاتی که شیعه و اهلسنت نقل کردهاند استفاده میشود پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ بهوسیله ایشان، زمانی که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهی همه اینها را به استهزا گرفتند.
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهی از آنها (خطاب به مردم مدینه که در جنگ شرکت داشتند) گفتند اینجا جای توقّف شما نیست به خانههای خود بازگردید؛
7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهی از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند خانههای ما بدون حفاظ است، اجازه دهید برای حفظ خانههایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ میگفتند، خانههای آنها بدون حفاظ نبود، فقط میخواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادی را درباره آنها نپذیریم.
8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) از سوی بعضی از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛[۷۷] ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر میآورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده میشود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنی اگر مجازاتی میبینند محصول اعمال خود آنهاست. دو شأن نزول برای این آیه گفتهاند: بعضی گفتهاند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامی که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانی که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمعآوری غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که میگفتند میترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جملهای کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).
شأن نزول دیگری که برخی در تفسیر خود آوردهاند، این است که: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پیروزی در جنگ بدر گم شد. بعضی از نابخردان پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به خیانت متّهم کردند و چیزی نگذشت پیدا شد و معلوم شد یکی از افراد لشکر آن را برداشته بود. («ابن کثیر» و «طبری» ذیل آیه) آیا همه این نسبتهای ناروا به پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) با عدالت همه صحابی میسازد؟ اگر وجدان خود را قاضی کنیم، آیا میپذیریم که اینگونه اشخاص عادل بودند و پاک و پاکیزه، و هیچکس حق ندارد نقدی به کارهای آنها بکند؟
احادیث مخالف با عدالت همه صحابه:
- حضرت رسول (صلیالله علیه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه یُجاء برجال من أُمّتی، فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول یا ربّ أصیحابی، فیقال: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فأقول کما قال العبدالصالح: (وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِم)، فیُقال: إنّ هؤلاء لم یزالوا مرتدّین علی أعقابهم منذ فارقتهم"
- قال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم) فی حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد علیهم" فقال أبو بکر: ألسنا یا رسولالله إخوانهم، أسلمنا کما أسلموا وجاهدنا کما جاهدوا؟! فقال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم): "بلی، ولکن لا أدری ما تحدثون بعدی".[۷۸]
- و در صحیح بخاری امده که: "لیردن علیّ ناس من أصحابی الحوض حتی عرفتهم اختلجوا دونی فأقول: أصحابی، فیقول: لا تدری ما أحدثوا بعدک"[۷۹]
- و نیز در صحیح مسلم نقل شده که "لیردنّ علیّ الحوض رجال ممّن صاحبنی حتی إذا رأیتهم رفعوا إلیّ اختلجوا دونی، فلأقولنّ: أی ربّ أصیحابی، فلیقالنّ لی: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک[۸۰]
نواقض تاریخی:
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله:
مطابق نظر اهلسنت صحابه همه عادل و یکساناند پس قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصی و مطیع، طفل ممیز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیهالسلام با ابوسفیان مساویاند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسولالله بود[۸۱]
جنگ «جمل» و رویارویی «زبیر» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیهالسلام) اگر کسی بگوید، طلحه و زبیر در آغاز افراد خوبی بودند ولی آنگاه که هوای حکومت بر سر آنها افتاد و همسر پیامبر (عایشه) را با خود همراه کردند و بیعت و پیمان خود را با علی (علیهالسلام) که قاطبه مردم مسلمان دست بیعت به او داده بودند، شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در این آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون این گروه عظیم به گردن آنهاست، و در قیامت باید جوابگو باشند. آیا این سخن از حقیقت بهدور است؟!
جنگ«صفّین» رویارویی «معاویه» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیهالسلام) اگر کسی بگوید معاویه با تخلّف از بیعت با امام (علیهالسلام) و عدم اعتراف به حقّی که از سوی خاصّ و عامّ مسلمین مورد پذیرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّین و ریختهشدن خون بیش از یکصد هزار نفر از مسلمانان، مردی ستمگر بوده، سخنی بهناحق گفته است؟!
جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیهالسلام)
مسئله افک، بخاری در صحیح خود در کتاب التفسیر مینویسد: روزی پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: ای مسلمانان، چه کسی این مرد را مجازات میکند (منظور عبدالله بن سلول یکی از سران منافقان است) برای من نقل کردهاند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافی ندیدهام ... سعد بن معاذ انصاری (صحابی معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات میکنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن میزنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امری بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحی بود، به سبب تعصّب قبیلهای به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتی، تو هرگز قدرت بر این کار را نداری، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ میگویی، او از منافقان است و ما او را به قتل میرسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها را خاموش کرد[۸۲] آیا همه این چند نفر، صحابی صالح بودند؟
بلاذری در «الأنساب» میگوید: سعد بن ابی وقاص والی کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جای او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامی که ولید وارد کوفه شد، کلیدهای بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصی مثل سعد بن ابیوقاص را عزل میکند و مثل ولید را جانشین او میکند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد میکند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامی که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدی وارد شد! (و سخنان دیگری که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمیدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولی غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست.[۸۳]
بلاذری در همان کتاب أنساب الأشراف نقل میکند که در بیتالمال مدینه جواهرات و زینت آلاتی بود، عثمان تعدادی از آن را در اختیار بعضی از خانوادهاش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدی با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهای گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر میگیریم!، هر چند بینی افرادی به خاک مالیده شود!! علی (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسی که بینی او به خاک مالیده میشود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمیدارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت میکنی، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامی که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستینبار نیست که ما بهخاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع میشویم[۸۴] (اشاره به داستانهایی است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).
حال، سؤال این است که آیا فحّاشی و اذیّت و آزار جسمانی درباره سه نفر از پاکترین صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار یاسر) قابلتوجیه است، آن قدر یک صحابی بزرگ را بزنند که دندهاش بشکند، و دیگری را بزنند تا بیهوش شود و نماز او از دست برود؟
آیا این شواهد تاریخی که نمونههای آن کم نیست، به ما اجازه میدهد که چشم بر حقایق ببندیم و بگوییم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحیح بود، و سپاهی به نام «سپاه صحابه» تشکیل دهیم و از تمام کارهای آنها بیقیدوشرط دفاع کنیم؟ معاویه چه عدالتی دارد که به خود اجازه میدهد به صحابه والامقامی همچو علی (علیهالسلام)، سالهاسبّ و لعن کند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند. به دو حدیث زیر توجّه کنید:
1- در صحیح مسلم که از معتبرترین کتب اهلسنت است میخوانیم: «معاویه» به «سعد بن ابی وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (علی بن أبی طالب (علیهالسلام)) خودداری میکنی؟ گفت: من از پیامبر سه فضیلت مهم درباره او شنیدم که اگر یکی از آنها را من داشته باشم از ثروتهای عظیم دنیا برای من مهمتر است و به این دلیل به خود اجازه نمیدهم آن حضرت را سب کنم.[۸۵]( آن سه فضیلت عبارت است از: حدیث منزلت، حدیث لأعطینّ الرایة غداً ... و آیه مباهله).
2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکی از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسی) چنین میخوانیم: هنگامی که حسن بن علی (علیهالسلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت علی (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابی وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمیکنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکسالعمل شدیدی از خود نشان دهد، کسی را بفرست و رأی او را جویا شو. معاویه کسی را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کاری کنی، من از مسجد پیغمبر بیرون میروم و دیگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکسالعمل، از لعن علی (علیهالسلام) خودداری کرد، تا زمانی که سعد از دنیا رفت.
بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، علی (علیهالسلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «امسلمه» همسر پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسید. نامه ای به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب میکنید! مگر شما نمیگویید لعن بر علی بن ابیطالب و من أحبّه؛ یعنی هر کسی علی را دوست دارد، من گواهی میدهم که خدا علی را دوست میدارد، رسول خدا علی را دوست میدارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میکنید. معاویه نامه امسلمه را خواند ولی اعتنایی به سخنان او نکرد.[۸۶]
معاویه در بخشنامه ای به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزی از فضایل ابوتراب (علی (علیهالسلام)) و اهلبیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنی سبّ علی (علیهالسلام) میکردند و از او بیزاری میجستند و نسبتهای ناروا به او و خاندانش میدادند.[۸۷]
بنیامیه هرگاه میشنیدند نام نوزادی را علی گذاشتهاند، فوراً او را به قتل میرساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقری نقل میکند.[۸۸]
زمخشری و سیوطی نقل کردهاند که در ایّام بنیامیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ علی (علیهالسلام) میکردند و این سنّتی بود که معاویه گذارده بود.
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبههای نمازجمعه به امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) بدگویی نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردی، سنّت را ترک کردی!».[۸۹]
اینها همه در صورتی است که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ الله؛ هر کس علی را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است:
قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب.[۹۰]
وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروی عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،[۹۱]
وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین علی عهد رسولالله ببغضهم علیّ بن أبی طالب.[۹۲] قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلی ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث.
وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب[۹۳]
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهلسنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّی اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند![۹۴] و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل میکند: «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَی النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَی أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَی. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَی النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَی أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَی، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» ابو هریره از پیغمبر نقل میکند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستادهام گروهی از اصحاب مرا میآورند، تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد: بشتابید! من فریاد میزنم کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم: مگر آنها چه کار کردند؟ میگوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقبگرد نمودند سپس گروهی از صحابه را میآورند، تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد: بشتابید! من فریاد میزنم کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم: مگر آنها چه کار کردند؟ میگوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از اینرو نمیبینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ میسازند و کسی از آنها نجات نمییابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها.[۹۵]
آیا میتوان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستی که هیچ خردمندی آن را نمیپذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسفبار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلی- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهای خلافی که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم میکند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقی را مردم خردمند جهان بپذیرند؟
اجرای حدّ بر بعضی از صحابه در عصر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) یا بعد از آن!
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره میکنیم:
الف) نعیمان صحابی شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند.[۹۶]
ب) مردی از طایفه بنی اسلم زنای محصنه کرده بود، پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را رجم کردند.
ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند[۹۷]
د) بعد از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدری شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعی بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جاری ساخت.[۹۸]
ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستی چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد.[۹۹] و موارد دیگری که از ذکر آنها خودداری میکنیم.
چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی میتوان گفت که در قرن اوّل چنین اعتقادی وجود نداشته، باید دید چرا و به چه دلیل این مسئله در قرون بعد مطرح شده است. به نظر میرسد گزینش این اعتقاد، چند دلیل داشته است:
1- خوشبینانهترین فرض این است که عدّهای چنین میپنداشتند که اگر قداست کامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال میان آنها و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بریده خواهد شد، زیرا کتابالله و سنّت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) توسّط آنها به ما رسیده است.
ولی پاسخ این سخن روشن است، زیرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمیداند، چرا که در میان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها میتوانند حلقه اتّصال ما با پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) باشند، همان گونه که ما درباره یاران اهلبیت (علیهمالسلام) میگوییم.
جالب این که در قرون بعد نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا امروز ما با چندین واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میرسانیم، ولی هیچکس نمیگوید همه این واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگی دارای قداستاند و اگر غیر از این باشد، دین ما از بین میرود.
بلکه همه میگویند باید روایات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، کتب رجال نیز برای همین مقصود یعنی شناخت ثقات از غیر ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعی دارد درباره صحابه همان گونه عمل کنیم که دررابطهبا دیگران عمل میکنیم؟!
2- این تصوّر که «جرح» یعنی ایراد نقص بر بعضی از صحابه، مقام شامخ پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) را پایین میآورد، پس به این دلیل قدح آنان جایز نیست.
باید از کسانی که به این دلیل تمسّک میجویند پرسید: آیا قرآن سختترین حملات را به منافقانی که اطراف پیامبر را گرفته بودند نکرده است؟ آیا وجود منافقان در لابهلای یاران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والای آن بزرگوار کاسته است؟ ابداً!
خلاصه همیشه و در هر زمان، حتّی در عصر همه پیامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمیزده است.
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پیش آید، به موقعیّت خلفای نخستین لطمه میزند، بنابراین برای حفظ آنها باید روی مسئله قداست صحابه تأکید کرد، تا کسی نتواند مثلاً کارهایی که در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غیر آن انجام گرفت و امثال آن را زیر سؤال ببرد و بر خلیفه ایراد بگیرد که چرا چنین کرد و چنان کرد! حتّی معاویه و کارهای او مانند مخالفت با پیشوای مسلمین (علی (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهای خونین و کشتار مسلمانان، را میتوان به این وسیله توجیه کرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
البتّه مفهوم این سخن آن است که این قداست را سیاستمداران قرون نخستین پایهریزی کردند، همان گونه که تفسیر آیه «أولوا الأمر» به حاکمان هر زمان- به مفهوم وسیع کلمه- که حتّی شامل حکّام ظالم بنیعباس و بنیامیه میشود، نیز زاییده برنامهریزی سیاسی حکّام بود، و تصوّر نمیکنم نتیجه این سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.
4- گروهی دیگر عقیده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستوری است که در بعضی از آیات قرآن و احادیث نبوی (صلیالله علیه وآله وسلّم) وارد شده است.
البتّه این ظاهراً بهترین توجیه است، ولی هنگامی که این دلیل را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم روشن میشود که در آیات و روایات مزبور چیزی که آنها میخواهند مطلقاً یافت نمیشود.
۵- در پایان هم متذکر میشویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کردهاند و میگویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر کس مطابق اجتهاد خود عمل میکرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست. این ادعا بهشرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابلتوجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- بهیقین یک نوع فریب است که به آن متوسّل میشوند. آیا زدن یک صحابی مؤمن بهخاطر یک انتقاد «نازکتر از گل» و یک امربهمعروف و نهیازمنکر ساده، نسبت به حیفومیل بیتالمال تا آنجا که بیهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟
آیا شکستن دنده یک صحابی معروف دیگر بهخاطر اعتراض به نصب یک مرد شرابخوار (ولید) بهعنوان فرماندار کوفه، نوعی اجتهاد محسوب میشود؟ آیا افروختن آتش جنگهایی که دهها هزار نفر از مسلمین را به کشتن داد، آن هم بهخاطر جاهطلبی و سیطره بر حکومت اسلامی، و در مقابل امام مسلمین که علاوه بر مقامات الهی، از سوی قاطبه مردم برگزیده شده بود، اجتهاد است؟ پس تمام جنایات در طول تاریخ را میتوان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص میتوان اجتهاد نمود؟!!!
آنها گاه میگویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ[۱۰۰])*؛ آنها امّتی هستند که درگذشتند، اعمال آنها برای خودشان است و اعمال شما هم برای خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولی سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقی خبری برای شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم.
ویژگیهای صحابه از منظر امامیه
امامیه نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، افتخار بزرگی است.[۱۰۱]بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول خدا را پی گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانهوار گرد حضرت بوده و در رکابش جانفشانی کردند، این گونه میفرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»[۱۰۲]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهای بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، میفرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۱۰۳][این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را میطلبند و خدا و پیامبرش را یاری میکنند و آنها راستگویاناند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 سوره فتح به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن میپردازد.
اصناف اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله)
صحابه رسول خدا را- به گواهی آیات قرآن مجید- میتوان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:
- پاکان و صالحان: آنها گروههای مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکاری در راه خدا و اعتلای کلمه اسلام کوتاهی نمیکردند. همان گروهی که هم خدا از آنها راضی بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضی بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).[۱۰۴]
- مؤمنان خطاکار: همان گروهی که در عین ایمان و عمل صالح، گاهی لغزشهایی داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها میرود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ[۱۰۵]
- افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقی خبری برای شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)[۱۰۶]، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری میداند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛[۱۰۷] و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است میگفتند: خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛[۱۰۸] و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با اینکه قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛[۱۰۹] بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار میرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری،[۱۱۰]، پس نمیبینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز بهاندازه گلهای شتر بیساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
- مسلمانان ظاهری: آنها که ادّعای اسلام داشتند ولی ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)[۱۱۱].
- منافقان: افرادی که با روح نفاق در لابهلای مسلمانان، گاهی به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر میبردند و از کارشکنی در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ)[۱۱۲] و در منابع معتبر اهلسنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.[۱۱۳] در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.[۱۱۴] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: بهدرستی که عدهای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند!
بیشک همه اینها پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیاری از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفی برای صحابه کنیم بر همه این گروههای پنجگانه تطبیق میشود، آیا میتوان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟
جا دارد ما هم صحابه را به گروههای پنجگانه قرآنی تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروههای دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم.
پانویس
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.
- ↑ ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.
- ↑ ر.ک: لسان العرب، مادة "صحب".
- ↑ مفردات الراغب، مادة "صحب".
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.
- ↑ مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533
- ↑ البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
- ↑ معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبداللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293
- ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.
- ↑ ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.
- ↑ البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
- ↑ الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491
- ↑ الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبدالرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
- ↑ تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.
- ↑ الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.
- ↑ المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.
- ↑ فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.
- ↑ فتح المغيث 4/ 32.
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9
- ↑ الخصال، ج2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش
- ↑ خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.
- ↑ تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف
- ↑ ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر میرسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبدالله بن عبدالمحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
- ↑ البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبدالله بن عبدالمحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
- ↑ محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.
- ↑ لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر، جلد : 1 صفحه : 160.
- ↑ شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.
- ↑ شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.
- ↑ صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.
- ↑ .صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22
- ↑ الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.
- ↑ الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.
- ↑ الاستيعاب، ج۱، ص۲.
- ↑ التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.
- ↑ ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:
- ↑ الفتح: 29.
- ↑ الحشر: 8- 9.
- ↑ الأنفال: 74.
- ↑ الفتح: 18.
- ↑ التوبة: 118.
- ↑ التوبة: 100.
- ↑ البقرة: 143.
- ↑ آلعمران: 110.
- ↑ الحج: 78.
- ↑ النحل: 59.
- ↑ شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71
- ↑ [الأنفال: 64]
- ↑ توبه، آيه 100.
- ↑ تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.
- ↑ احزاب، آيه 30.
- ↑ أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب قول النبي (صلیالله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).
- ↑ أخرجه التّرمذيّ 5/ 653 و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسولالله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.
- ↑ أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلیالله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.
- ↑ أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلیالله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 23
- ↑ حتّى لا ننخدع، صفحه 6.
- ↑ الاصابه، جلد 1، صفحه 17
- ↑ النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207
- ↑ العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1 ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.
- ↑ احزاب، آيه 30.
- ↑ هود، آيه 46.
- ↑ تحريم، آيه 10.
- ↑ توبه، آيه 101.
- ↑ آيه 155 سوره آلعمران
- ↑ آيه 6 سوره حجرات
- ↑ آيه 58 سوره توبه
- ↑ آيه 161 سوره آلعمران
- ↑ الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد
- ↑ البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.
- ↑ صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.
- ↑ كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب جلد: 1 ص 22
- ↑ صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.
- ↑ انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).
- ↑ انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.
- ↑ صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60
- ↑ العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابیطالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.
- ↑ النصائح الكافيه، صفحه 72.
- ↑ تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.
- ↑ النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.
- ↑ مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.
- ↑ ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.
- ↑ في تاريخ بغداد 3: 153
- ↑ الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....
- ↑ النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبدالعزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري
- ↑ صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا
- ↑ صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.
- ↑ المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.
- ↑ السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.
- ↑ صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.
- ↑ سوره بقره، آيه 134.
- ↑ ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»
- ↑ سوره توبه، آیه 100
- ↑ سوره حشر، آیه 8
- ↑ آيه 100 سوره توبه
- ↑ يه 102 سوره توبه
- ↑ سوره حجرات آيه 6
- ↑ حجرات، ۱۲.
- ↑ حجرات،53.
- ↑ حجرات،57.
- ↑ محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷
- ↑ يه 14 سوره حجرات
- ↑ آيه 101توبه
- ↑ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)
- ↑ هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.