۸۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه كه خداوند مرا براى همينها مأموريت داده است. آنگاه فرمود: | رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه كه خداوند مرا براى همينها مأموريت داده است. آنگاه فرمود: | ||
وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الأَخْلاقِ انْ يَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ يَعودَ مَنْ لا يَعودُهُ . | وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الأَخْلاقِ انْ يَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ يَعودَ مَنْ لا يَعودُهُ <ref>وسائل ج2ص 224.</ref> | ||
يعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه اين است كه آدمى در مقابل بديهاى مردم خوبى كند به اينكه از انتقام صرفنظر كند و ببخشايد، به كسى كه از احسان به او دريغ داشته است احسان كند، با كسى كه پيوند با او را بريده است از نو پيوند كند، كسى را كه از او عيادت نكرده است عيادت كند. | يعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه اين است كه آدمى در مقابل بديهاى مردم خوبى كند به اينكه از انتقام صرفنظر كند و ببخشايد، به كسى كه از احسان به او دريغ داشته است احسان كند، با كسى كه پيوند با او را بريده است از نو پيوند كند، كسى را كه از او عيادت نكرده است عيادت كند. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها بشويم، مقدمتاً دو مطلب را توضيح مىدهيم: يكى راجع به فايده و لزوم اين درس براى حجاج محترم، ديگر راجع به معنى كلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» كه در عنوان درس ما قرار گرفتهاند و همچنين كلمه «رفيق» كه معمولًا در مورد همسفر به كار برده مىشود. | ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها بشويم، مقدمتاً دو مطلب را توضيح مىدهيم: يكى راجع به فايده و لزوم اين درس براى حجاج محترم، ديگر راجع به معنى كلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» كه در عنوان درس ما قرار گرفتهاند و همچنين كلمه «رفيق» كه معمولًا در مورد همسفر به كار برده مىشود. | ||
== فايده و لزوم اين درس برای حجاج == | |||
فرضاً آمادگى اخلاقى براى ساير مسافرتها لازم نباشد، براى اين سفر مذهبى اجتماعى كمال ضرورت دارد. اين سفر علاوه بر جهاتى كه در ساير سفرها وجود دارد يك سفر روحى و مذهبى است. بديهى است تا انسان از نظر روحى پاك و منزه نباشد نمىتواند از يك برنامه روحى بهره معنوى ببرد. | فرضاً آمادگى اخلاقى براى ساير مسافرتها لازم نباشد، براى اين سفر مذهبى اجتماعى كمال ضرورت دارد. اين سفر علاوه بر جهاتى كه در ساير سفرها وجود دارد يك سفر روحى و مذهبى است. بديهى است تا انسان از نظر روحى پاك و منزه نباشد نمىتواند از يك برنامه روحى بهره معنوى ببرد. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۹: | ||
جواب اين است كه استطاعت روحى و اخلاقى هم شرط است اما با يك تفاوت و آن اينكه ساير استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحى و اخلاقى شرط وجود است. | جواب اين است كه استطاعت روحى و اخلاقى هم شرط است اما با يك تفاوت و آن اينكه ساير استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحى و اخلاقى شرط وجود است. | ||
توضيح | === توضيح شرط وجوب و شرط وجود === | ||
شرط وجوب يعنى شرطى كه تا پيدا نشود تكليفى در كار نيست. مثلًا رسيدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكليفى نيست. | شرط وجوب يعنى شرطى كه تا پيدا نشود تكليفى در كار نيست. مثلًا رسيدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكليفى نيست. | ||
اما شرط وجود يعنى شرطى كه تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحيح يا قبول نيست. مثلًا پاكى لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، يعنى بدن و لباس بايد پاك باشد تا نماز درست باشد. همچنين حضور قلب شرط نماز است، يعنى بايد حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد. | |||
فرق اين دو نوع شرط اين است كه انسان مكلف نيست شرط وجوب را ايجاد كند، بلكه هروقت موجود شد آن وقت انسان تكليف پيدا مىكند. مثلًا انسان مكلف نيست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد ولى اگر به حد نصاب رسيد زكات واجب مىشود. | فرق اين دو نوع شرط اين است كه انسان مكلف نيست شرط وجوب را ايجاد كند، بلكه هروقت موجود شد آن وقت انسان تكليف پيدا مىكند. مثلًا انسان مكلف نيست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد ولى اگر به حد نصاب رسيد زكات واجب مىشود. | ||
اما شرط وجود شرطى است كه الزاماً بايد آن را ايجاد كرد. مثلًا الزاماً بايد لباس و بدن را پاك نگه داشت تا نماز صحيح باشد. | |||
همچنين الزاماً بايد حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد. | همچنين الزاماً بايد حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد. | ||
پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، يعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است كه انسان از مزاياى بىپايان روحى و اجتماعى بهرهمند مىشود و اگر انسان اين آمادگى را نداشته باشد «محنت باديه خريده به سيم». | پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، يعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است كه انسان از مزاياى بىپايان روحى و اجتماعى بهرهمند مىشود و اگر انسان اين آمادگى را نداشته باشد «محنت باديه خريده به سيم». | ||
حالا چه دليلى داريم كه استطاعت روحى، شرط وجود يعنى شرط مقبوليت و مفيد بودن حج است؟ براى نمونه اين روايت را ذكر مىكنيم: | حالا چه دليلى داريم كه استطاعت روحى، شرط وجود يعنى شرط مقبوليت و مفيد بودن حج است؟ براى نمونه اين روايت را ذكر مىكنيم: | ||
شيخ صدوق روايت كرده است كه امام باقر عليه السلام مىفرمود: | شيخ صدوق روايت كرده است كه امام باقر عليه السلام مىفرمود: | ||
ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتَ اذا لَمْ يَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ يُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ | ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتَ اذا لَمْ يَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ يُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ <ref>من لا یحضره الفقیه ج 2ص 179 .</ref> | ||
يعنى كسى كه به قصد حج به خانه كعبه مىآيد، مورد عنايت حق واقع نمىشود مگر آنكه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبى براى معاشرت با همسفران داشته باشد، داراى نيروى حلم و بردبارى باشد كه بتواند جلو خشم خود را- كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پيش مىآيد- بگيرد، پارسايى داشته باشد كه جلو او را از گناهان بگيرد. | يعنى كسى كه به قصد حج به خانه كعبه مىآيد، مورد عنايت حق واقع نمىشود مگر آنكه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبى براى معاشرت با همسفران داشته باشد، داراى نيروى حلم و بردبارى باشد كه بتواند جلو خشم خود را- كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پيش مىآيد- بگيرد، پارسايى داشته باشد كه جلو او را از گناهان بگيرد. | ||
خط ۷۴: | خط ۸۸: | ||
ممكن است بگوييد استطاعت روحى و اخلاقى شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زيرا خداوند در قرآن مىفرمايد: انَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ | ممكن است بگوييد استطاعت روحى و اخلاقى شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زيرا خداوند در قرآن مىفرمايد: انَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ <ref>مائده : 27</ref> يعنى همانا منحصراً خداوند عمل متقيان را مىپذيرد؛ تا انسان داراى تقوا و پاكى نباشد، هيچ عملى از او قبول نمىشود.عرض مىكنم بلى چنين است. هر عملى آمادگى قبلى روحى مىخواهد | ||
عرض مىكنم بلى چنين است. هر عملى آمادگى قبلى روحى مىخواهد | |||
ولى با اين تفاوت كه عمل حج گذشته از اينكه عبادت است و بايد به قصد قربت بجا آورده شود و على هذا احتياج دارد به تقواى قلب، يك عمل اجتماعى است. هركسى بايد داراى اخلاق اجتماعى مناسبى باشد تا بتواند اين وظيفه الهى را درست انجام دهد و آن اثرى كه منظور اسلام از اين اجتماع بزرگ است پيدا شود. | ولى با اين تفاوت كه عمل حج گذشته از اينكه عبادت است و بايد به قصد قربت بجا آورده شود و على هذا احتياج دارد به تقواى قلب، يك عمل اجتماعى است. هركسى بايد داراى اخلاق اجتماعى مناسبى باشد تا بتواند اين وظيفه الهى را درست انجام دهد و آن اثرى كه منظور اسلام از اين اجتماع بزرگ است پيدا شود. | ||
خط ۹۱: | خط ۱۰۲: | ||
وقتى كه مىگوييم «اخلاق و آداب سفر» بايد معنى اخلاق و معنى آداب و فرق ميان آنها را بدانيم. حتى خوب است بدانيم چرا به سفر، سفر مىگويند و چرا همسفر را «رفيق» مىگويند. | وقتى كه مىگوييم «اخلاق و آداب سفر» بايد معنى اخلاق و معنى آداب و فرق ميان آنها را بدانيم. حتى خوب است بدانيم چرا به سفر، سفر مىگويند و چرا همسفر را «رفيق» مىگويند. | ||
اخلاق | |||
اخلاق جمع خُلق است. خلق يعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مىشود و تا آنجا كه مربوط به روح يعنى مربوط به قسمتى از تمايلات روحى است، خُلق (به ضم خاء) گفته مىشود. به عبارت ديگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصيت. در دعا وارد شده است كه هنگامى كه در مقابله آيينه مىايستيد و خود را مىبينيد، بگوييد: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى كَما حَسَّنْتَ خَلْقى يعنى خداوندا، اخلاق مرا نيكو گردان همچنان كه اندام مرا نيكو گردانيدهاى و مرا به صورت انسان و در احسن تقويم آفريدهاى. | == اخلاق == | ||
اخلاق جمع خُلق است. خلق يعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مىشود و تا آنجا كه مربوط به روح يعنى مربوط به قسمتى از تمايلات روحى است، خُلق (به ضم خاء) گفته مىشود. | |||
به عبارت ديگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصيت. در دعا وارد شده است كه هنگامى كه در مقابله آيينه مىايستيد و خود را مىبينيد، بگوييد: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى كَما حَسَّنْتَ خَلْقى يعنى خداوندا، اخلاق مرا نيكو گردان همچنان كه اندام مرا نيكو گردانيدهاى و مرا به صورت انسان و در احسن تقويم آفريدهاى. | |||
آنچه مربوط به بدن است طرحريزى و ساختمانش در رحم تمام مىشود. مثلًا استعداد اينكه انسان سفيدپوست باشد يا سياهپوست، زشت باشد يا زيبا، كوتاه باشد يا بلند، تمام اينها در مرحله رحم طرح و بنا مىشود و پس از اينكه كودك به دنيا مىآيد نه به وسيله خود او و نه به وسيله ديگران قابل تغيير نيست. | آنچه مربوط به بدن است طرحريزى و ساختمانش در رحم تمام مىشود. مثلًا استعداد اينكه انسان سفيدپوست باشد يا سياهپوست، زشت باشد يا زيبا، كوتاه باشد يا بلند، تمام اينها در مرحله رحم طرح و بنا مىشود و پس از اينكه كودك به دنيا مىآيد نه به وسيله خود او و نه به وسيله ديگران قابل تغيير نيست. | ||
اما اخلاقيات كه مربوط به روح است در همين دنيا به وسيله خود شخص و معلمان و مربيان و اجتماع، طرح و بنا مىشود. البته قسمتى از استعدادهاى اخلاقى مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است. | اما اخلاقيات كه مربوط به روح است در همين دنيا به وسيله خود شخص و معلمان و مربيان و اجتماع، طرح و بنا مىشود. البته قسمتى از استعدادهاى اخلاقى مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است. | ||
خط ۹۹: | خط ۱۱۹: | ||
على هذا دو تفاوت ميان خَلق و خُلق هست. اولًا اينكه خَلق كه مربوط به بدن است يك منزل جلوتر يعنى در منزل رحم تكوين پيدا مىكند و اما خُلق كه مربوط به روح است يك منزل عقبتر يعنى بعد از تولد متكوّن مىشود. | على هذا دو تفاوت ميان خَلق و خُلق هست. اولًا اينكه خَلق كه مربوط به بدن است يك منزل جلوتر يعنى در منزل رحم تكوين پيدا مىكند و اما خُلق كه مربوط به روح است يك منزل عقبتر يعنى بعد از تولد متكوّن مىشود. | ||
ثانياً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختيار انسان بيرون است، انسان خود قادر نيست كه خلقت خود را عوض كند، اما آنچه مربوط به اخلاقيات روحى است در اختيار خود انسان است؛ هركسى خودش بايد شخصيت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده اخلاق خود باشد. | |||
انسانها از لحاظ طرز رفتار با يكديگر مختلفند، مثلًا ممكن است متواضع باشند يا متكبر، كريم و بخشنده باشند يا لئيم و ممسك، حليم و بردبار باشند يا كينهتوز و پرخاشگر. صفاتى از قبيل تواضع و تكبر و كرم و بخل و حلم و حقد را خُلقيات مىگويند. | |||
البته هنگامى به اين صفات كلمه خُلق اطلاق مىشود كه در روح انسان جايگزين شده باشد و جزء خويهاى انسان به شمار رود. در اثر عمل و تكرار و تلقين و غيره اين صفات در روح انسان جايگزين مىشوند و به اصطلاح به صورت ملكه در مىآيند: ملكه فاضله يا رذيله. | |||
به عبارت ديگر عكسالعمل هر فردى در مقابل فرد ديگر متفاوت است؛ ممكن است عكسالعملى باشد كه به زيان او و اجتماع باشد و ممكن است عكسالعملى باشد مفيد به حال او و اجتماع. اگر عكسالعملهاى انسان در برابر ديگران هميشه خوب و مفيد باشد و انسان عادت كند كه هميشه عكسالعمل خوب نشان بدهد، گفته مىشود خلقيات او خوب است. | به عبارت ديگر عكسالعمل هر فردى در مقابل فرد ديگر متفاوت است؛ ممكن است عكسالعملى باشد كه به زيان او و اجتماع باشد و ممكن است عكسالعملى باشد مفيد به حال او و اجتماع. اگر عكسالعملهاى انسان در برابر ديگران هميشه خوب و مفيد باشد و انسان عادت كند كه هميشه عكسالعمل خوب نشان بدهد، گفته مىشود خلقيات او خوب است. | ||
آداب | |||
== آداب == | |||
آداب جمع ادب است. تشريفاتى كه انسان براى كارهاى خود قرار مىدهد، آداب آن كار ناميده مىشود. مثلًا خوردن يك عمل طبيعى است. انسان مىتواند احياناً مانند حيوانات با دهان آب يا غذا بخورد و مىتواند با دست بخورد و يا با قاشق بخورد، مىتواند با دست راست بخورد و يا با دست چپ بخورد، مىتواند با دست نشُسته يا قاشق كثيف بخورد و مىتواند با دست پاكيزه و يا قاشق پاكيزه بخورد. | آداب جمع ادب است. تشريفاتى كه انسان براى كارهاى خود قرار مىدهد، آداب آن كار ناميده مىشود. مثلًا خوردن يك عمل طبيعى است. انسان مىتواند احياناً مانند حيوانات با دهان آب يا غذا بخورد و مىتواند با دست بخورد و يا با قاشق بخورد، مىتواند با دست راست بخورد و يا با دست چپ بخورد، مىتواند با دست نشُسته يا قاشق كثيف بخورد و مىتواند با دست پاكيزه و يا قاشق پاكيزه بخورد. | ||
اينكه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست يا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع بسم اللَّه بگويد، با تأنّى بخورد، لقمهها را زياد بجود، آداب غذا خوردن ناميده مىشود. | اينكه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست يا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع بسم اللَّه بگويد، با تأنّى بخورد، لقمهها را زياد بجود، آداب غذا خوردن ناميده مىشود. | ||
افراد هنگام برخورد به يكديگر معمولًا آدابى را رعايت مىكنند. بعضيها سر خود را مىجنبانند يا كلاه خود را برمىدارند و شنيدهام بعضى از ملتها بينىهاى خود را به هم مىمالند، و آنها كه يادشان نرفته كه انسانند و مىدانند بهترين وسيله تفهيم معنويات براى انسان سخن است و بهترين آرزويى كه يك نفر براى يك نفر ديگر بايد بكند اين است كه براى او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اينها وقتى كه به يكديگر مىرسند مىگويند: «سلام عليك» يعنى من براى تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو مىكنم. | افراد هنگام برخورد به يكديگر معمولًا آدابى را رعايت مىكنند. بعضيها سر خود را مىجنبانند يا كلاه خود را برمىدارند و شنيدهام بعضى از ملتها بينىهاى خود را به هم مىمالند، و آنها كه يادشان نرفته كه انسانند و مىدانند بهترين وسيله تفهيم معنويات براى انسان سخن است و بهترين آرزويى كه يك نفر براى يك نفر ديگر بايد بكند اين است كه براى او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اينها وقتى كه به يكديگر مىرسند مىگويند: «سلام عليك» يعنى من براى تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو مىكنم. | ||
سلام ادبِ ملاقات است. همچنين هر كارى آدابى دارد و همين قدر مثال كافى است. | سلام ادبِ ملاقات است. همچنين هر كارى آدابى دارد و همين قدر مثال كافى است. | ||
سفر نيز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ يعنى انسان بايد از برخى خصلتهاى روحى بهرهمند باشد، مثل اينكه نسبت به ديگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پارهاى آداب را بايد رعايت كند، مثل اينكه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه كند و با آنها موادعه و خداحافظى نمايد. بعداً به تفصيل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهيم كرد. | سفر نيز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ يعنى انسان بايد از برخى خصلتهاى روحى بهرهمند باشد، مثل اينكه نسبت به ديگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پارهاى آداب را بايد رعايت كند، مثل اينكه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه كند و با آنها موادعه و خداحافظى نمايد. بعداً به تفصيل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهيم كرد. | ||
سفر | |||
== سفر == | |||
كلمه سفر از ماده سفور است كه به معنى برداشتن پرده از روى يك چيز است. غزالى (به نقل محجة البيضاء) مىگويد: سفر ازآنجهت سفر ناميده شده است كه پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. فقط در مسافرت مىتوان به اخلاق واقعى اشخاص پى برد و آنها را شناخت. مىگويد: شخصى مىخواست درباره ديگرى شهادت بدهد، به او گفتند: آيا با او سفر كردهاى؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمىشناسى. | كلمه سفر از ماده سفور است كه به معنى برداشتن پرده از روى يك چيز است. غزالى (به نقل محجة البيضاء) مىگويد: سفر ازآنجهت سفر ناميده شده است كه پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. فقط در مسافرت مىتوان به اخلاق واقعى اشخاص پى برد و آنها را شناخت. مىگويد: شخصى مىخواست درباره ديگرى شهادت بدهد، به او گفتند: آيا با او سفر كردهاى؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمىشناسى. | ||
مىگويد: اگر كسى را ديديد كه مردمى كه با او معامله و دادوستد كردهاند و كسانى كه با او مسافرت كردهاند از او تمجيد مىكنند، قطعاً بدانيد آدم خوبى است . | مىگويد: اگر كسى را ديديد كه مردمى كه با او معامله و دادوستد كردهاند و كسانى كه با او مسافرت كردهاند از او تمجيد مىكنند، قطعاً بدانيد آدم خوبى است . | ||
به طور كلى هر چيزى كه انسان را در شرايط غير عادى كه آرامش روح را بهم مىزند قرار دهد، پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. انسان در حال عادى حكم آب راكد را دارد كه در حوضى جمع شده است؛ به واسطه ركود، مخلوطهاى آب تهنشين مىشود و آب بسيار صاف و زلال مشاهده مىشود. اما همينكه يك چوب داخل آب ببريد و آب را تكان بدهيد و زير و رو كنيد، آنوقت مىبينيد چقدر كثافت داخل اين آب است. بسا افرادى كه در شرايط عادى به دل و نفس خود مراجعه مىكنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاك مىبينند و خودشان غافلند كه اگر شرايط جديدى به وجود آيد و موجباتى پيدا شود كه صفات پليد تهنشينشده باطن ظهور كند معلوم خواهد شد كه چقدر آلودگيها در روح آنها بوده است. غزالى مىگويد: يكى از فوايد سفر اين است كه ماهيت هركس را بر خودش روشن مىكند. اخلاق واقعى هركسى در سفر ظاهر مىشود. در سفر معلوم مىشود كه كى شجاع است و كى ترسو، كى مهربان است و كى بىعاطفه، كى خدمتگزار است و كى لافزن و دروغگو، كى حليم و پرحوصله است و كى كمظرفيت و سبك؟ و از اين روست كه سفر را سفر گفتهاند. | |||
سفر به طور كلى مفيد و لازم است. قطع نظر از اينكه اخلاق واقعى هركسى را بر خودش ظاهر مىكند، حقايق ديگرى را نيز بر انسان روشن مىكند: آدمى را پخته و جهانديده مىنمايد، فوايد مادى و معنوى فراوانى دارد. در مدح سفر سخنان زيادى رسيده است. قرآن كريم به سير در زمين امر مىكند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدياد عقل و تجربه مىداند. در سوره مباركه حج، آيه 46 مىفرمايد: | |||
به طور كلى هر چيزى كه انسان را در شرايط غير عادى كه آرامش روح را بهم مىزند قرار دهد، پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. انسان در حال عادى حكم آب راكد را دارد كه در حوضى جمع شده است؛ به واسطه ركود، مخلوطهاى آب تهنشين مىشود و آب بسيار صاف و زلال مشاهده مىشود. اما همينكه يك چوب داخل آب ببريد و آب را تكان بدهيد و زير و رو كنيد، آنوقت مىبينيد چقدر كثافت داخل اين آب است. | |||
بسا افرادى كه در شرايط عادى به دل و نفس خود مراجعه مىكنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاك مىبينند و خودشان غافلند كه اگر شرايط جديدى به وجود آيد و موجباتى پيدا شود كه صفات پليد تهنشينشده باطن ظهور كند معلوم خواهد شد كه چقدر آلودگيها در روح آنها بوده است. غزالى مىگويد: يكى از فوايد سفر اين است كه ماهيت هركس را بر خودش روشن مىكند. اخلاق واقعى هركسى در سفر ظاهر مىشود. در سفر معلوم مىشود كه كى شجاع است و كى ترسو، كى مهربان است و كى بىعاطفه، كى خدمتگزار است و كى لافزن و دروغگو، كى حليم و پرحوصله است و كى كمظرفيت و سبك؟ و از اين روست كه سفر را سفر گفتهاند. | |||
سفر به طور كلى مفيد و لازم است. قطع نظر از اينكه اخلاق واقعى هركسى را بر خودش ظاهر مىكند، حقايق ديگرى را نيز بر انسان روشن مىكند: آدمى را پخته و جهانديده مىنمايد، فوايد مادى و معنوى فراوانى دارد. در مدح سفر سخنان زيادى رسيده است. قرآن كريم به سير در زمين امر مىكند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدياد عقل و تجربه مىداند. | |||
در سوره مباركه حج، آيه 46 مىفرمايد: | |||
أَ فَلَمْ يَسيروا فِى الْارْضِ فَتَكونَ لَهُمْ قُلوبٌ يَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ يَسْمَعونَ بِها يعنى آيا در زمين گردش نكردهاند تا روحيههايى متفكر و گوشهايى باز و شنوا پيدا كنند؟ | أَ فَلَمْ يَسيروا فِى الْارْضِ فَتَكونَ لَهُمْ قُلوبٌ يَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ يَسْمَعونَ بِها يعنى آيا در زمين گردش نكردهاند تا روحيههايى متفكر و گوشهايى باز و شنوا پيدا كنند؟ | ||
پيغمبر اكرم مىفرمود: سافِروا تَصِحّوا مسافرت كنيد، صحت مىيابيد. در ديوان منسوب به مولى امير المؤمنين است: | |||
پيغمبر اكرم مىفرمود: سافِروا تَصِحّوا <ref>من لا یحضره الفقیه ج 2ص 173</ref> مسافرت كنيد، صحت مىيابيد. در ديوان منسوب به مولى امير المؤمنين است: | |||
تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ | تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ | ||
تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكْتِسابُ مَعيشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ | تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكْتِسابُ مَعيشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۷۴: | ||
يعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زيرا در مسافرت پنج فايده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود، وسيله كسب معيشت است، وسيله آموختن علم است، راه ادبآموزى است، به وسيله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفيق مىيابد. | يعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زيرا در مسافرت پنج فايده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود، وسيله كسب معيشت است، وسيله آموختن علم است، راه ادبآموزى است، به وسيله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفيق مىيابد. | ||
انورى مىگويد: | انورى مىگويد: | ||
به جرم خاك و به گردون نگاه بايد كرد كه آن كجاست ز آرام و اين كجا ز سفر | به جرم خاك و به گردون نگاه بايد كرد كه آن كجاست ز آرام و اين كجا ز سفر | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۸۳: | ||
غزالى مىگويد: يكى از علما به ياران خود مىگويد: «سيحوا تَطيبوا، فَانَّ الْماءَ اذا كَثُرَ مَقامُهُ فى مَوْضِعٍ تَغَيَّرَ» | غزالى مىگويد: يكى از علما به ياران خود مىگويد: «سيحوا تَطيبوا، فَانَّ الْماءَ اذا كَثُرَ مَقامُهُ فى مَوْضِعٍ تَغَيَّرَ» <ref>محجه البیضاء ج 4ص</ref> 42يعنى سياحت كنيد تا پاكيزه شويد، زيرا آب اگر در يك جا بماند مىگندد . | ||
ابو الفتح بستى مىگويد: | ابو الفتح بستى مىگويد: | ||
لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ يَقُمْ طَويلًا يُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما كانَ مُكْرَما | لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ يَقُمْ طَويلًا يُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما كانَ مُكْرَما | ||
وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ يُغَيِّرُهُ لَوْناً وَ ريحاً وَ مَطْعَما | وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ يُغَيِّرُهُ لَوْناً وَ ريحاً وَ مَطْعَما <ref>المحاسن و الاضدا ص 136</ref> | ||
يعنى از بس كه يك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آرى هركس در يك نقطه زياد بماند عزتش تبديل به خوارى مىشود، زياد ماندن مرد در جايگاه خودش رنگ و بوى و مزه او را مىبرد. | يعنى از بس كه يك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آرى هركس در يك نقطه زياد بماند عزتش تبديل به خوارى مىشود، زياد ماندن مرد در جايگاه خودش رنگ و بوى و مزه او را مىبرد. | ||
رفيق | == رفيق == | ||
كلمه رفيق از ماده رفق است كه به معنى نرمى است. از قديمالايام كلمه رفيق به همسفر اطلاق مىشده است. در احاديث همين تعبير به كار رفته است. پيغمبر اكرم فرمود: الرَّفيقَ ثُمَّ السَّفَرَ يعنى اول رفيق خوب انتخاب كنيد، بعد تصميم به مسافرت بگيريد. | كلمه رفيق از ماده رفق است كه به معنى نرمى است. از قديمالايام كلمه رفيق به همسفر اطلاق مىشده است. در احاديث همين تعبير به كار رفته است. پيغمبر اكرم فرمود: الرَّفيقَ ثُمَّ السَّفَرَ يعنى اول رفيق خوب انتخاب كنيد، بعد تصميم به مسافرت بگيريد. | ||
اين كلمه ازآنجهت براى همسفر انتخاب شده است كه لازمترين شرط همسفرى، رفق و نرمى و ملايمت است. انسان بايد كوشش كند حد اكثر ملايمت و همراهى را با رفقاى خود داشته باشد. | اين كلمه ازآنجهت براى همسفر انتخاب شده است كه لازمترين شرط همسفرى، رفق و نرمى و ملايمت است. انسان بايد كوشش كند حد اكثر ملايمت و همراهى را با رفقاى خود داشته باشد. | ||
پس معلوم شد كه سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. بايد آنها را بدانيم و بكار ببنديم. | پس معلوم شد كه سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. بايد آنها را بدانيم و بكار ببنديم. | ||
خط ۱۴۸: | خط ۲۰۷: | ||
== منبع == | == منبع == | ||
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حج)، ج25، ص: | مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حج)، ج25، ص: 62-51- با تلخیص و ویرایش- | ||
[[رده: وحدت اسلامیٰ ٰاخلاق تقریبی ]] | |||
ویرایش