فدائیان اسلام
جمعیت فدائیان اسلام تشکیلاتی به رهبری سید مجتبی نواب صفوی که در دهه ۱۳۲۰ شمسی در ایران تشکیل شد و در سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۴ش فعال بود. احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزمآرا از جمله کسانی بودند که توسط فدائیان اعدام انقلابی شدند. نواب صفوی و تعداد دیگری از اعضای این گروه پس از ترور ناموفق حسین علاء در سال ۱۳۳۴ دستگیر و به اعدام و حبس محکوم شدند.
نحوه شکلگیری
جمعیت فدائیان اسلام با صدور اعلامیه موسوم به «دین و انتقام» و همزمان با ترور کسروی در سال ۱۳۲۴ش اعلام موجودیت کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده است: «ما زندهایم و خدای منتقم، بیدار. خونهای بیچارگان از سرانگشت خودخواهان شهوتران که هر یک به نام و رنگی، پشت پردههای سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی خزیدهاند، سالیان درازی است فرو میریزد، و گاه دست انتقام الهی هر یک از اینان را به جای خویش میسپارد و دیگر یارانش عبرت نمیگیرند»[۱].
انتشار کتابهای کسروی خصوصا کتاب شیعهگری وی که اعتقادات شیعه را به چالش کشیده بود، موجی از نگرانی در میان حوزههای علمیه و مردم متدین به وجود آورد. نواب صفوی که مشغول تحصیل در حوزه علمیه نجف بود، کتابهای کسروی را مطالعه میکند و غیرت دینی وی به جوش آمده، با مشورت بعضی از علمای نجف عازم ایران میشود. بر اساس برخی منابع، ۱۳ دینار از مخارج سفر او را سید اسدالله مدنی، دو دینار را آیتالله خوئی و پنجاه تومان را هم یکی از علمای نجف پرداخت کردند[۲].
نواب پس از ورود به ایران و سخنرانی در آبادان، عازم تهران میشود و پس از چند بار مباحثه با کسروی، به این نتیجه میرسد که کسروی حاضر به پذیرش اشتباههای خود نیست. از این رو تصمیم میگیرد کسروی را از میان بردارد. کسروی به اتهام سوزاندن و پارهکردن قرآن و ادعیه، توهین به پیامبر(ص)، جسارت به امام صادق(ع)، تأسیس مذهبی به نام پاکدینی و ادعای برانگیختگی (پیغمبری)، توسط سید حسین امامی در اردیبهشت ۱۳۲۴ش کشته میشود[۳].
قتل کسروی موجب خرسندی و حمایت عموم مردم و علما شد. همزمان با قتل کسروی، آیت الله حسین قمی ضمن تلگراف فوری، آزادی متهمان را درخواست کرد. او در تلگراف خود نوشته بود: «آقای رئیس الوزرا طول توقیف متهمین به قتل کسروی موجب بسی نگرانی، انتظار استخلاص فوری آنها را داریم.»همان،ص۱۲۷ سید حسین قمی در پاسخ به سوال فرستاده دولت ایران درباره دستور قتل کسروی گفت: «عمل آنها مانند نماز از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته، زیرا کسی که به پیغمبر و ائمه جسارت و هتاکی کند، قتلش واجب و خونش هدر است.»همان،ص۱۳۱ در این مقطع زمانی، حاج آقا حسین قمی پس از وفات سید ابوالحسن اصفهانی و تا زمان درگذشت خود، مرجعیت تامه را به مدت سه ماه به عهده داشت[۴].
بعد از قتل کسروی، فدائیان محبوبیت و شهرت خاصی پیدا کردند. نواب نیز با سفر به شهرهای مختلف و ایراد سخنرانیهای پرحرارت، مردم را به مبارزه با مظاهر بیدینی فرا میخواند.
مسئله فلسطین
اواخر سال ۱۳۲۶ش، اوج تجاوز صهیونیستها در سرزمین فلسطین بود و دولت اسرائیل پس از چندی اعلام موجودیت کرد. آیت الله کاشانی برای حمایت از مردم فلسطین تظاهراتی برپا کرد. نواب یکی از سخنرانان بود که با سخنان خود موجب شد تا پس از اندک زمانی پنج هزار نفر از جوانان برای اعزام به فلسطین ثبتنام کنند، که البته با ممانعت دولت این کار عملی نشد.در اواخر پاییز ۱۳۳۲ نیز کنفرانسی در اردن برگزار شد که بسیاری از شخصیتهای سیاسی و مذهبی جهان اسلام در آن شرکت کردند. نواب نیز در این کنفرانس سخنرانی کرد. وی معتقد بود باید مسئله فلسطین را اسلامی کرد نه عربی[۵].
اعدام هژیر
شاه اعلام کرد انتخابات دوره شانزدهم مجلس آزاد خواهد بود؛ از این رو آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی از نواب صفوی خواست تا در انتخابات از دکتر مصدق، مظفر بقایی، علی شایگان، حائریزاده، نریمان، حسین مکی، عبدالقدیر آزاد و... حمایت کند[۶].اما هژیر که در سِمت وزیر دربار فعالیت میکرد، در صدد بود از ورود مخالفان به مجلس جلوگیری کند. فدائیان در آستانه انتخابات در تهران تظاهراتی برپا کردند. آنها قرآن بزرگی را در شال سبزی پیچیده بودند و به طرف میدان بهارستان حرکت میکردند، که نیروهای انتظامی به دستور هژیر به روی مردم آتش گشودند و عدهای را مجروح ساختند. انتخابات مجلس برگزار شد و در کمال ناباوری افراد مورد نظر دربار با تقلب، اکثریت آرا را کسب کردند. دکتر مصدق به همراه تعدادی در دربار متحصن شدند، اما نتیجهای نگرفتند. فدائیان که ماجرا را دنبال میکردند، به این نتیجه رسیدند که عامل اینگونه اعمال باید از سر راه برداشته شود. از این رو هژیر در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ش توسط سید حسین امامی در مسجد سپهسالار کشته شد. با مرگ هژیر، رژیم پس از چند روز انتخابات تهران را ابطال کرد. از سوی دیگر سید حسین امامی در ۱۸ آبان[۷]اعدام شده به شهادت رسید.
فدائیان علت کشتن هژیر را اینگونه توضیح میدهند: «دفاع از ضروریات و مسلمات دین مقدس اسلام است و ضروریات احکامی را گویند که احتیاج به تقلید نداشته باشند، دفاع در برابر هجوم به مال و جان و دین و ناموس بر مسلمانان واجب است، از دیرباز به مال و جان و ناموس و دین مسلمانان از طرف کفار و اجانب هجوم شده است، و هجوم به مال با دست بردن به معادن زیرزمینی و... شروع گردید، و هجوم به جان با کشتن رجال مسلمانان و آزاده پایه گذاری شده است و هجوم به دین و ناموس مسلمانان هم با تعطیلی عمده احکام و دستورات اسلام، یعنی با کنار گذاردن قوانین اجتماعی و قضایی وسیاسی و اقتصادی اسلام و وضع قانون در برابر آن به عمل آمده است. در این هجوم برخی از کارگردانان مملکت، آلت بیگانه قرار گرفته و سپر کفار شدند، و چون آلت اجرا شدهاند باید با دفع آنها هجوم را دفع کرد.»[۸].
مخالفت با تشییع رضاخان در قم
در جریان تشییع رضاخان در قم فدائیان فعالیت گستردهای را انجام دادند و با آگاه کردن طلاب، از شرکت آنها در تشییع وی جلوگیری کردند. سید مرتضی برقعی از وعاظ قم، قرار بود در مجلس ختم رضاخان سخنرانی کند. فدائیان با ارسال نامهای به وی اعلام کردند اگر در مجلس ختم رضاخان پلید، این مرد جهنمی منبر رفتی، شکمت را پاره میکنیم[۹].
ارتباط فدائیان با مرجعیت
کادرهای اصلی و رهبریت فدائیان، طلبه بودند و حرکت فدائیان ماهیت طلبگی-انقلابی داشت[۱۰]. فدائیان در عین وابستگی به مرجعیت، به نوعی در عمل مستقل میاندیشیدند و طبعاً بر این باور بودند که اگر مرجعیت به لحاظ محدودیتهای خود نمیتواند کار انقلابی بکند، دلیلی ندارد که طلاب هم ساکت باشند[۱۱]. فدائیان تا پیش از همهگیرشدن مرجعیت آیت الله بروجردی مورد حمایت برخی مراجع قم از جمله آیت الله محمدتقی خوانساری و آیت الله صدر بودندهمان،ص۲۳۷-۲۳۹. آیت الله بروجردی در ابتدا به حمایت از فدائیان پرداخت و حتی از طریق سیدحسین بُدَلا که جزو شورای استفتای ایشان بود، به فدائیان کمک مالی میکرد،همان،ص۲۴۰ اما از ۱۳۲۹ به بعد به فدائیان بدبین شد و فدائیان نیز با ایشان از در اختلاف درآمدند[۱۲]. پس از سخنان آیتالله بروجردی علیه فدائیان در ابتدای درس خارج خود در خرداد ۱۳۲۹، در ۱۴ خرداد همان سال گروهی از طلاب طرفدار آیتالله بروجردی، با طلاب طرفدار فدائیان در مدرسه فیضیه درگیرشدند، و در نتیجه سید عبدالحسین واحدی، سیدهاشم حسینی، شیخ فضلالله محلاتی، و تعدادی دیگر از طلاب طرفدار فدائیان، مجروح شدند[۱۳]. این ماجرا باعث شد نفوذ فدائیان در قم کاسته شده، و تعدادی از طلاب طرفدار فدائیان از قم به تهران بروند[۱۴].
فدائیان و ملی شدن صنعت نفت
در حالی که تلاش اقلیت مجلس وآیت الله کاشانی برای ملی کردن صنعت نفت ادامه داشت رزم آرا نخست وزیر شد وی در صدد بود تا از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند و معتقد بود ایرانی لیاقت لولهنگ (آفتابه) ساختن را ندارد چگونه میخواهد صنایع نفت را اداره کند[۱۵]. افکار عمومی جامعه و فضای مجلس برای ملی شدن نفت خود را آماده میکرد؛ اما مخالفت رزم آرا مانع بزرگ تلقی میشد، از این رو جبهه ملی سراغ نواب صفوی میرود و از ایشان میخواهد با یک اقدام انقلابی رزم آرا را ازمیان بردارد نواب بشرط اجرای احکام اسلامی آن را میپذیرد[۱۶]. ملّیون نیز قول میدهند در صورت بدست آوردن قدرت خواستههای نواب را عملی سازند.
طهماسبی از اعضای فدائیان به دلیل اعتقادات شخصی با کاشانی تماس گرفت و حکم قتل رزم آرا، را سوال کرد.کاشانی، رزم آرا را مفسد و قتل وی را لازم دانست [۱۷]. طهماسبی با کسب مجوز شرعی در روز شانزده اسفند رزم آرا را به قتل رساند. مجلس شورای ملی یک هفته بعد در اسفند ۱۳۲۹ طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد و مجلس سنا نیز یک هفته بعد آن مورد تایید قرار دادند[۱۸]. پس از قتل رزم آرا، حسین علاء نخست وزیر شد و در ۲۹ اسفند حکومت نظامی اعلام کرد؛ هدف از آن دستگیری فدائیان بود. بسیاری از فدائیان دستگیر شدند؛ اما نواب با نقل مکان موفق شد از دست ماموران فرار کند.
حکومت علاء در اردیبهشت ۱۳۳۰ سقوط کرد و دکتر مصدق جانشین علاء شد. فدائیان که دولت مصدق را حاصل زحمات خود میدانستند انتظار داشتند یاران آنها را از زندان آزاد کند و طبق پیمان به اجرای احکام اسلامی بپردازد، نه تنها چنین پنداری غلط بود بلکه پیگیریهای شهربانی نشان داد که دولت جدید نیز با جدیت به دنبال دستگیری نواب است. دولت مصدق پس از مدتی نواب را دستگیر کرد که اوج اختلافات این دو گروه بود. البته اختلافات و شکاف در این گروهها قابل پیش بینی بود، زیرا اهداف هر گروه متفاوت بود. فدائیان اسلام برای اجرای احکام اسلامی و برقراری حکومت اسلامی میجنگیدند. کاشانی برای بیرون راندن انگلیس و جبهه ملی برای برقراری حکومت لیبرال مبارزه میکردند[۱۹] و هیچکدام حاضر نبودند در اهداف خود کوچکترین انعطافی داشته باشند. تلاشها برای آزادی زندانیان به جایی نرسید، فدائیان به این نتیجه رسیدند که دکتر فاطمی ریشه فساد جبهه ملی است، وی نزدیکترین فرد و مشاور اصلی دکتر مصدق بود.
برای ترور فاطمی، محمد مهدی عبدخدایی که در آن زمان نوجوانی پانزده ساله بود انتخاب شد. وی در این مورد میگوید: «مرحوم واحدی در حدود یک ساعت با من صحبت کرد صحبتش هم پیرامون این مسئله بود که مزدوران رژیم شاه به اسلام هجوم آوردهاند و دفعشان لازم است، مرا آماده شهادت کرد و گفت: آیا آماده شهادت هستی؟ گفتم: بله، بعد برای من توضیح داد که رابط بین دربار و مصدق، آقای دکتر فاطمی است و تمام مسائل را حسین فاطمی هماهنگ میکند و اگر فاطمی از بین برود اختلاف شاه و مصدق قطعا به زودی ظهور میکند. باید دکتر فاطمی از بین برود تا این اختلاف به وجود بیاید تا طهماسبی و نواب صفوی آزاد شود و مبارزه تداوم پیدا کند [۲۰]. حسین فاطمی در حالی که به مناسبت سالگرد قتل محمد مسعود بر سر مزار وی مشغول سخنرانی بود توسط عبدخدایی مضروب شد؛ اما فاطمی زخمی شده و پس از مدتی بهبود یافت.
بدرفتاری جبهه ملی با فدائیان، موجب ذهنیت منفی آنان نسبت به آیت الله کاشانی شد، لذا در برخی از سخنرانیها و اعلامیهها سخت به ایشان حمله کردند. نواب صفوی در نامهای به آیتالله مرعشی، کاشانی و جبهه ملی را در یک ردیف قرار داد و افزود: «کاشانی و جبهه ملی پس از فداکاریهای مسلمانان به جای مبانی اسلام خواستند با قدرت مسلمانان پایههای کفر و آزادیخواهی را بجای پایههای اسلام مستحکم کنند و برادران ما را برای همین به زندان انداختند.»[۲۱]این برداشت از عملکرد کاشانی نادرست بود زیرا خود شخص کاشانی پس از مدتی کنار گذاشته شده بود و گوش شنوایی برای شنیدن حرفهای وی وجود نداشت. دکتر سنجانی خود میگوید که کاشانی از وزیر دادگستری خواست تا فدائیان را که گرفتار شده بودند آزاد کند؛[۲۲].اما مصدق مخالف بود. از سوی دیگر طرح عفو و آزادی خلیل طهماسبی توسط کاشانی ارائه شده بود که موجب آزادی طهماسبی شد. مصدق پس از مدتی برای کاهش فشارها تصمیم گرفت نواب را آزاد کند، نواب نیز پس از آزادی تا کودتای ۲۸مرداد یک دوره سکوت را پشت سر گذاشت و عمدتا به کارهای تبلیغی و مذهبی مشغول بود.
دستگیری و شهادت نواب صفوی
پس از جنگ جهانی دوم بین دو قدرت عمده پیروز، یعنی آمریکا و شوروی، رقابتهای سیاسی که به جنگ سرد مشهور شد شدت یافت. جنگ سرد باعث به وجود آمدن بلوکها و پیمانهای نظامی مختلف گردید. یکی از این پیمانها، پیمان بغداد بود که در سال ۱۹۵۵م با تشویق آمریکا و انگلیس، بین عراق و ترکیه منعقد گردید. هدف از این پیمان، ایجاد یک سیستم دفاعی در مقابل شوروی بود. انگلستان، پاکستان و ایران در همان سال رسما به پیمان بغداد پیوستند. آمریکا نیز به عنوان عضو ناظر در اجلاسیههای این سازمان شرکت میکرد. فدائیان با عضویت ایران در این سازمان مخالفت کرده و هنگامی که با بیاعتنایی دولت مواجه شدند، تصمیم گرفتند نخست وزیر، حسین علاء را، از میان بردارند. نواب معتقد بود قبول این پیمان به معنی حضور و رواج فرهنگی آمریکایی در کشور اسلامی ایران است، و این عمل محاربه با خدا و اسلام است، حرب مستقیم با یک ملت مسلمان است، اینجا دیگر دفاع واجب است. به هر قیمتی شده نباید بگذاریم این پیمان منعقد شود. علاء چون در نوک پیکان تهاجم به اسلام و قرآن و ملت مسلمان ایران قرار گرفته است مهدورالدم است. فدائیان اسلام حسین علاء را در آستانه سفر به بغداد، در روز ۲۵ آبان ۱۳۳۴ش توسط مظفر ذوالقدر ترور میکنند. اما علاء جان به در میبرد و ذوالقدر دستگیر میشود. به دنبال این ماجرا، در آذر همان سال نواب صفوی به همراه چندتن از اعضای اصلی فدائیان دستگیر شده و در دادگاه نظامی به اعدام محکوم میشوند. حکم دادگاه در سحرگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴ش به اجرا در آمده، و نواب صفوی به همراه مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی و محمد واحدی به شهادت میرسند. پیکر آنها را پس از شهادت ابتدا در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. اما بعداً با اجازه مرعشی نجفی و با اقامه مجدد نماز میت توسط او، به قم منتقل و در قبرستان وادیالسلام این شهر خاکسپاری شد سایت فارس نیوز.
- ↑ میزبان، خاطرات شهید محمد واحدی، ۱۳۸۱ش، ص۷۲
- ↑ همان،ص۲۵
- ↑ امینی، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آنها در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ۱۳۸۱ش، ص۱۲۳
- ↑ جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران، ۱۳۸۳ش، ص۴۱
- ↑ حسینیان، نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴ش، ص۲۴
- ↑ میزبان، خاطرات شهید محمد واحدی، ۱۳۸۱ش، ص۸۹
- ↑ حائری، علی، روزشمار شمسی، ۱۳۸۶ش، ص۵۶۱
- ↑ میزبان، خاطرات شهید محمد واحدی، ۱۳۸۱ش، ص۹۷و۹۸
- ↑ حسینیان، نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴ش، ص۳۶
- ↑ جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، ۱۳۸۹ش، ص۲۱۷-۲۱۹
- ↑ همان،ص۲۳۶
- ↑ همان،ص۲۳۷ تا ۲۴۰
- ↑ همان، ص۲۴۰
- ↑ همان جا
- ↑ امینی، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آنها در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ۱۳۸۱ش، ص۱۹۸
- ↑ حسینیان، نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴ش، ص۴۰
- ↑ همان جا
- ↑ همان،ص40
- ↑ همان،ص۵۶
- ↑ حسینی، خاطرات محمد مهدی عبد خدایی، ص۱۱۱
- ↑ حسینیان، نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۱
- ↑ حسینی، خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، ص۲۰۷