ابوالخطاب
ابوالخطاب | |
---|---|
نام کامل | ابوالخطاب محمد بن ابی زینب (یا محمد بن ابی ثور یا محمد بن ابی یزید) مقلاص اسدی |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | کوفه |
دین | اسلام |
فعالیتها | بنیانگذار فرقۀ غالی خطابیه و از پایه گذاران اسماعیلیه |
محمدبن ابی زینب مقلاص اسدی ملقب به ابوالخطاب است که فرقه غالی خطابیه به وی منسوب است. از وی به عنوان یکی از پایهگذاران اسماعیلیه و نیز در شمار مرتبه ابواب در سلسله مراتب مقدس نصیریه نام بردهاند. در بعضی از منابع از وی با کنیه ابواسماعیل یاد شده که برخی را بر آن داشته است تا وی را پدر معنوی اسماعیل بن جعفر بدانند. او از قبیله بنی اسد و ساکن کوفه بود. به نقل ثقة الاسلام کلینی در فروع کافی، ابوالخطاب قبل از گرایش به غلو از یاران مهم جعفر بن محمد (صادق) بوده و سؤالات اصحاب امام صادق(علیهالسلام) را از کوفه به مدینه برده و پاسخ دریافتی از امام را برای اصحاب ارسال میداشته است. افکار غلوآمیز ابوالخطاب از سوی جعفر بن محمد (صادق) شدیداً رد شد و در مواضع گوناگون به لعن و نفرین ابوالخطاب پرداخت و از او با عناوین کافر، مشرک و دشمن خدا یاد شده است. در روایاتی آمده است که ابوالخطاب به امام صادق دروغ میبست و در کتب اصحاب امام صادق دست برده و احادیثی را به نام امام صادق از خود ساخته و در این کتابها قرار میداد و برای همین علت بعضی از اصحاب کتابهای خود را به امام عرضه میکردند تا صحت احادیث آنها به رویت امام برسد و شاید از اینجا عرضه کتب و عقاید به امام به عنوان سنت مطرح شد تا امام، سره را از ناسره جدا کرده و به تنقیح عقاید بپردازد.
نام و کنیه ابوالخطاب
نام ابوالخطاب، محمد بن مقلاص بن ابی زینب اسدی کوفی (از موالی بنی اسد) است. علّامه حلّی در خلاصه الاقوال، نام او را مقلاص ذکر کرده است[۱]. همان گونه که سید ابوالقاسم خوئی و آیتالله سبحانی تذکر دادهاند، نام او مقلاص نیست، بلکه نام پدرش مقلاص و نام خودش محمد است[۲].
بسیاری از منابع نام پدر وی را مقلاص با صاد ثبت کردهاند، ولی در رجال طوسی با سین آمده است[۳] ابن داود هم در رجالش به همین مطلب اشاره دارد.[۴]. در برخی از منابع، القابی همچون اَجدَع، بزّاز (پارچه فروش) زرّاد(سازنده زره) و برّاد(فروشنده بُرد) را پس از نام وی ذکر کردهاند. این القاب عمدتاً نشان از شغل و جایگاه اجتماعی او دارد. علاوه بر کنیه ابوالخطاب، از دیگر کنیههای او به ابواسماعیل[۵] و ابوالظبیان [۶] نیز میتوان اشاره کرد.
شخصیت ابوالخطاب پیش از انحراف
ابوالخطاب در ابتدا از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) بود[۷] و از جایگاه و اعتبار بالایی برخوردار بود[۸]، تا جایی که حتی در مواقعی ائمه اطهار علیهالسلام از وی تمجید کردهاند. از گفتار ابن غضائری، که میگوید:... حدثنا ابوالخطاب فی ایام استقامته، پیداست که ابوالخطاب مدتی بر مسیر هدایت بوده است[۹]. در احادیث ائمه معصوم علیهالسلام نیز به ایمان عاریهای او اشاره شده، که نشاندهنده منحرف نبودن وی در مراحل ابتدایی است[۱۰]. در منابع اشاره شده، او پیش از بیان عقاید غالیانه اش، سؤالات برخی از شیعیان را (از کوفه) برای امام صادق (علیهالسلام) میبرد و جوابهای حضرت را برای ایشان (به کوفه) میآورد. علی بن عقبه میگوید: کان ابوالخطاب قبل أن یفسد، هو یحمل المسائل لاصحابنا و یجیی بجواباتها[۱۱].
از ابن ابیعمیر نیز روایت شده است: شیعیان وقتی آن اتفاقات برای ابوالخطاب افتاد، نزد امام صادق (علیهالسلام) آمدند و از آن حضرت خواستند شخصی را به آنان معرفی کند که در امر دین و احکام شرعی بتوانند از او کمک بگیرند[۱۲]. از این روایت پیداست که ابوالخطاب پیش از انحرافش، از سوی امام صادق (علیهالسلام) به عنوان معتمد شیعیان که سؤالات خویش را از وی بپرسند، معرفی شده بود. بر اساس روایتی دیگر، حمران بن اعین در سؤالی که از امام صادق (علیهالسلام) پرسیده، او را مورد اعتماد معرفی کرده است[۱۳] قاضی نعمان مغربی نیز وی را (قبل از انحرافش) از داعیان امام صادق (علیهالسلام) معرفی کرده است. [۱۴].
بر اساس نقل علامه مجلسی، شیعیان روایات زیادی از ابوالخطاب نقل کردهاند[۱۵]. سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه آیا روایات ابوالخطاب، پیش از انحرافش و به تعبیری، در زمان استقامتش، مقبول است یا خیر؟ ابن غضائری این روایات را نمیپذیرد[۱۶]. علامه حلی نیز در خلاصه الاقول، ضمن اشاره به غلو ابوالخطاب و ملعون شدن وی، رأی ابن غضائری را نقل کرده و مطلبی بر آن اضافه نکرده است[۱۷]. اما شیخ طوسی روایات ابوالخطاب پیش از انحرافش را پذیرفته است[۱۸]. علامه مجلسی نیز ضمن پذیرش این مطلب مینویسد: روایاتی هم که در حال انحراف از وی نقل شده، درصورتی که دیگران آن روایت را نقل کرده باشند، پذیرفته شده است[۱۹]. آیتالله خوئی نیز با استناد به کلام شیخ طوسی در عده الاصول مینویسد:... بنابراین، محمد بن ابی زینب پیش از انحرافش قابل اعتماد است[۲۰]. ایشان به روایاتی در این خصوص استناد کرده است.
در اینکه روایات ابوالخطاب پیش از انحرافش پذیرفتنی باشد، بحثی نیست، اما به نظر میرسد تعیین اینکه کدام یک از روایات وی قبل از انحرافش صادر شده، مشکل است. برخی گفتهاند: مرز میان دوره استقامت و انحراف او دقیقاً معلوم نیست[۲۱]. بدون شک، او در دوره امام باقر علیهالسلام و اوایل دوره امام صادق (علیهالسلام) منحرف نبوده است. بنابراین، اگر روایتی را در دوره امام باقر (علیهالسلام) و یا اوایل دوره امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده است و یا تصریح شود که فلان روایت در دوره استقامت او نقل شده، پذیرفتنی است.
آغاز انحراف ابوالخطاب
بر اساس نقل منابع، ابوالخطاب خود را به امام صادق (علیهالسلام) و یاران آن حضرت پیوند داده بود[۲۲]. وی پیش از آشکارسازی عقاید غالیانهاش، با حضور در محضر امام صادق (علیهالسلام) تلاش میکرد اینگونه وانمود کند که امام صادق (علیهالسلام) برخی از اسرار را از یارانش مخفی میکند، اما ابوالخطاب را از این امور آگاه میسازد. ابن اثیر پس از اشاره به ابوالخطاب و سخنان غالیانه او و دیگر فریب کاران، مینویسد: آنها خود را شیعه آل محمد دانستند تا به واسطه تشیع، بتوانند کار خود را انجام دهند و عوام را به خود جلب و اهالی بلاد را تسخیر کنند. آنها به زهد و تقوا و عبادت هم تظاهر کردند تا مردم را فریب دهند، و حال آنکه خود مخالف آن بودند[۲۳].
معاویه بن حکیم از جدش روایت میکند: در مجلس امام صادق (علیهالسلام) بودم، ابوالخطاب هم حضور داشت. وقتی همه رفتند... ابوالخطاب از من نیز میخواست که بیرون بروم، ولی امام هر بار میفرمودند: او با من کار دارد. یک بار هم به امام نزدیک شد و به محاسن حضرت دست زد. سپس ابوالخطاب بیرون رفت. امام صادق (علیهالسلام) به من فرمودند: ابوالخطاب میخواهد بگوید که امام من را آگاه میکند اما از تو پنهان میسازد؛ او میخواهد بگوید: به من نزدیکتر است. به یارانم این گونه بگو ...[۲۴]. این روایت گویای این مطلب است که ابوالخطاب با نزدیک ساختن خویش به امام صادق (علیهالسلام)، سعی داشت یاران آن حضرت را فریب دهد و خود را صاحب سرّ آن حضرت معرفی کند.
بدون شک انحرافِ ابوالخطاب از زمان امام صادق (علیهالسلام) آغاز شده است. بنابراین روایتی که صفار و کلینی درباره انحراف ابوالخطاب در زمان امام باقر (علیهالسلام) دارند نادرست است. امام باقر (علیهالسلام) در این روایت علت هلاکت ابوالخطاب را ناآگاهی از تأویل محدّث و نبی دانستهاند[۲۵].
ابوالخطاب و اسماعیلیه
هر چند برخی از نویسندگان، اسماعیلیه را همان خطابیه دانستهاند[۲۶]، اما برخی از محققان احتمال پیوستگی شدید ابوالخطاب و اسماعیل بن جعفر صادق (علیهالسلام) و تأثیرگذاری ابوالخطاب بر اسماعیل را انکار کردهاند[۲۷]. برخی دیگر از منابع به ارتباط فرقه اسماعیلیه با عبدالله بن میمون، معروف به قداح سخن گفتهاند. به گفته ابن ندیم، وی که مؤسس فرقه اسماعیلیه خوانده شده، به همراه پدرش از پیروان ابوالخطاب بودند[۲۸]. هرچند بر اساس نقل کشی، امام باقر (علیهالسلام) از وی تجلیل کرده است[۲۹]. اما برخی از پژوهشگران به نقش فعال وی در نشر افکار خطابیه اشاره دارند و او را حلقه وصل بین خطابیه و اسماعیلیه شمرده[۳۰]. و اصولاً ریشههای اسماعیلیه را مربوط به خطابیه دانسته و از نقش میمون بن دیصان و پسرش عبدالله بن میمون و شاگردش مشهور به دندان سخن گفتهاند[۳۱].
قتل ابوالخطاب
سرانجام، ابوالخطاب در دوره منصور خلیفه عباسی(132ـ158) و در سال 138 هجری[۳۲]. احتمالاً برای ترویج عقاید خویش و یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی اش، تصمیم به قیام گرفت. او با 70 نفر از یارانش، در مسجد کوفه قیام خویش را علنی کرد و به دستور منصور، توسط عیسی بن موسی، عامل ابوجعفر منصور عباسی، دستگیر شد و در کناسه کوفه به دار آویخته شد[۳۳]. گفته شده است: عیسی بن موسی گروهی از یارانش را برای دستگیر کردن وی به مسجد (کوفه) فرستاد. جنگ شدیدی بین پیروان ابوالخطاب و نیروهای عیسی بن موسی رخ داد. یاران ابوالخطاب در این درگیری، به جای سلاح، از نی بهره میبردند. ابوالخطاب به آنان گفته بود: نیهای شما، کار نیزهها و سایر سلاحها را خواهد کرد و سلاحهای ایشان در شما اثرگذار نخواهد بود! وقتی 30 نفر از آنان کشته شدند و خلاف ادعای ابوالخطاب ثابت شد، یاران باقی مانده ابوالخطاب به وی اعتراض کردند و او در جواب گفت: اگر درباره شما بداء شده است، گناه من چیست[۳۴]؟ این بیان نشانه عقیده فریب کارانه ابوالخطاب به بداء است.
پانویس
- ↑ حلی، 1417ق، ص 429
- ↑ خوئی،1413ق، ج 15، ص 272؛ سبحانی، 1414ق، ص 441
- ↑ طوسی، 1415ق، ص 296
- ↑ حلی، 1392ق، ص 276
- ↑ طوسی، 1348، ص290
- ↑ مجلسی، 1363، ج75، ص290؛ خوئی، 1413ق، ج15، ص256
- ↑ برقی، 1342، ج1، ص10؛ طوسی، 1415ق، ص296
- ↑ مجلسی، 1363 ج66، ص220
- ↑ ابن غضائری، 1422ق، ص88
- ↑ کلینی، 1362، ج2، ص418؛ طوسی، 1348، ص296؛ طبری، 1413ق، ص330
- ↑ کلینی، 1362، ج5، ص150؛ طوسی، 1365، ج1، ص4
- ↑ خوئی، 1413ق، ج 19، ص 318
- ↑ صفار، 1404ق، ص 258و452
- ↑ قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص49
- ↑ مجلسی، 1363، ج 53، ص 39
- ↑ ابن غضائری، 1422ق، ص88
- ↑ حلی، 1417ق، ص392
- ↑ طوسی، 1417ق، ج1، ص151
- ↑ مجلسی،1363، ج53، ص39
- ↑ خوئی، 1413ق، ج15، ص271
- ↑ کاوند، 1382، ص109
- ↑ شهرستانی، 1364، ج1، ص210
- ↑ ابن اثیر، 1385ق، ج 8، ص28
- ↑ طوسی، 1348، ص295
- ↑ صفار، 1404ق، ص320؛ کلینی، 1362، ج1، ص270
- ↑ نوبختی، 1404ق، ص 69؛ اشعری قمی، 1360، ص 81
- ↑ موسوی بجنوردی، 1372، ج5، ص435
- ↑ ابن ندیم، 1350، ص264
- ↑ طوسی، 1348، ص246
- ↑ سبحانی، بی تا، ج 8، ص54
- ↑ همان، ج8، ص55
- ↑ طوسی، 1348، ص296
- ↑ نوبختی، 1404ق، ص70
- ↑ اشعری قمی، 1360، ص81ـ82؛ نوبختی، 1404ق، ص70