سقیفه بنی ساعده

از ویکی‌وحدت

÷

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در

سقیفه بنی ساعده
نام سقیفه بنی ساعده

سقیفهٔ بنی ساعد جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده‌است و مردمان و مشاورانشان در آن گرد می‌آمده‌اند. سقیفه بنی‌ساعده، نخستین واقعه پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) در سال ۱۱ق بود که در آن ابوبکر بن ابی‌قُحافه به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شد. نام سقیفهٔ بنی‌ساعده به این دلیل که بلافاصله پس از درگذشت محمد بن عبدالله(ص) پیامبر اسلام عده‌ای از اصحاب که به انصار و مهاجرین شهرت داشتند، در آن محل برای تعیین خلیفه بعد از پیامبر به دعوت سعد بن عباده رئیس قبیلهٔ خزرج جمع شدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند. واین در حالی بود که پس از وفات حضرت محمد(ص)، امام علی(ع) و برخی دیگر از صحابه مشغول تدارک مراسم تدفین پیامبر بودند.

علت نام گذاری

در عربستان برای گریز از گرمای زیاد، اکثر خانه ها و مغازه ها و مساجد، دارای سایبانی از حصیر یا گلیم هایی از پشم بز بود و در مواقع بیکاری، در آنجا جمع می شدند و از اخبار تازه و امور اجتماعی مهم سخن می گفتند. از جمله این سایبان ها، سایبانی بود متعلق به قبیله بنی ساعده. چون بعد از رحلت پیامبر(ص) انصار و مهاجرین برای تعیین خلیفه، در زیر این سایبان گرد آمدند، این واقعه «سقیفه بنی ساعده» نامیده شد.

چرا سقیفه رخ داد

جبرئیل در سال دهم هجری، رسول خدا(ص) را به نزدیک بودن زمان رحلتش آگاه کرد. حضرت در این سال به فرمان خداوند می باید دو فریضه را به جای آورد: یکی، انجام مناسک حج و دیگری، معرفی جانشین پس از خود. پیامبر(ص) در ذیقعده سال دهم هجری عازم حج شد. هدف او علاوه بر تعلیم دادن احکام حج، لغو امتیازاتی بود که قریش به سبب کلیدداری و پرده داری کعبه برای خود کسب کرده بود. اشراف مکه در جاهلیت، ده قبیله بودند که پانزده منصب بین تیره های عرب تقسیم می شد[۱]. از جمله امتیازات، منصب قیادت، رفادت، سقایت و... بود. یکی از امتیازات قریش بر دیگر حاجیان، این بود که از عرفات بار نمی بستند، بلکه از مزدلفه کوچ می کردند و این را برای خود فخر می شمردند. قرآن کریم این امتیاز را با نزول این آیه از بین برد[۲]: «ثم افیضوا من حیث افاض الناسُ...»[۳]؛ «از جایی کوچ کنید که مردم کوچ می کنند...». از آنجا که طواف خانه خدا باید در جامه و پارچه پاک باشد، قریش می پنداشت جامه هنگامی پاک است که از آنها گرفته و کرایه شود. و اگر قریش از دادن لباس طواف به کسی ممانعت کند، او باید برهنه به طواف بپردازد. پیامبر(ص) که خود از قریش بود، در برابر دیدگان مردم از عرفات کوچ کرد و با این شیوه اولاً شعار برابری و مساوات بین انسان ها را عملاً اجرا کرد. ثانیاً آن حضرت ثابت کرد که قریشی بودن( آنچه ابوبکر با استناد به آن به خلافت رسید)، اعتباری برای برتری جویی از دیگر قبایل نیست. اما دومین فریضه مهمی که پیامبر(ص) برای اتمام رسالت خویش باید به انجام می رسانید، اعلام جانشینی علی(ع) بود که در جُحفه و در محلی به نام « غدیرخم» صورت گرفت و در این باره فرمود:«من کنت مولاه فهذا علیُ مولاه».

این اقدام پیامبر(ص) در غدیرخم، چند تن از سران عرب را- که به قصد « ریاست طلبی» مسلمان شده بودند- از گرویدن به آیین او پشیمان کرد. از همان روز عمر، ابوبکر و ابوعبیده جراح مثلثی را تشکیل دادند و سوگند یاد کردند که نگذارند این انتخاب پیامبر(ص) عملی شود. آنها از «اهل کتاب» شنیده بودند که پیامبری در مکه مبعوث خواهد شد که بر شرق و غرب عالم غالب می شود. پس با این پندار که پس از پیامبر(ص) به حکومت خواهند رسید، به رسالت آن حضرت ایمان آوردند و خود را در خدمت پیامبر(ص) قرار دادند و حال که از رسیدن به خلافت مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند تا به قریش اظهار دارند که ما در پی فرصت برای قتل پیامبر(ص) بودیم، تا چنین حقی را نیز بر گردن قریش ثابت کنند[۴].

بنابراین، وقتی رسول خدا(ص) به محل خطرناک «عقبه» رسید، شترش را رماندند تا از کوه سقوط کند. جبرئیل به پیامبر(ص) اطلاع داد و آن حضرت به یارانش دستور داد تا احدی قبل از او به عقبه نرود. منافقین این بار تصمیم گرفتند که با استفاده از تاریکی و ناهمواری راه، در پس بلندی پنهان شوند و چهره های خود را بپوشانند، تا هرگاه پیامبر(ص) نزدیک شد، دبه های پر از شن را از بلندی به زیر بغلطانند. آنها چنین کردند و شتر پیامبر(ص) خواست رم کند و او را بر زمین بزند. جبرئیل نازل شد و آن حضرت را از خطر رهانید[۵].

اقدامات پیامبر(ص)

اعزام سپاه اسامه

پیامبر(ص) در جریان بازگشت از حجة الوداع بیمار شد و پس از چندی با بهبودی نسبی، به فکر تجهیز و اعزام سپاهی به مرزهای شام افتاد. اهداف پیامبر(ص) را از این اقدام چنین می توان تحلیل کرد:

  1. رسول خدا (ص)بیم آن داشت که بعد از انتشار خبر رحلتش رومیان از آشفتگی اوضاع مسلمانان سوء استفاده کرده، آنها را سرکوب کنند. دو جنگ از جنگ های پیامبر(ص)- جنگ تبوک و جنگ موته- در نبرد با شامیان بود. بنابراین اعزام سپاه خبر از ثبات جامعه اسلامی می داد.
  2. پیامبر(ص) می خواست با اعزام این سپاه، سران قبایل و صحابه را از مرکز حکومت( مدینه) دور سازد تا بعد از رحلتش مانعی برای به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) پیش نیاید.
  3. واگذاری فرماندهی سپاه به اسامه، که جوانی هفده یا نوزده ساله بود، سنت شیوخیت را که در بین اعراب از اعتبار بالایی برخوردار بود، منسوخ می کرد، تا جوان بودن علی(ع) بهانه ای برای کنار زدن او از خلافت نباشد.

سکونت در منزل عایشه

پیامبر(ص) از رفت و آمدهای برخی مهاجران بین مکه و مدینه خبر داشت. بنابراین او با سکونت در منزل عایشه و زیرنظر داشتن فتنه، در صدد خنثی کردن دسیسه های سقیفه سازان برآمد.

هشدارهای پیش از رحلت

هنگامی که پیامبر(ص) از کارشکنی برخی از افراد در اعزام سپاه اسامه باخبر شد، در حالی که سرش را با دستمال بسته بود، به مسجد آمد و با تأکید، از کارشکنان خواست که سپاه را همراهی کنند و حتی فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»[۶]. پیامبر(ص) با آگاهی از فعالیت های برخی از صحابه برای به دست گرفتن خلافت، تصمیم گرفت برای جلوگیری از انحراف خلافت و بروز دو دستگی در بین مسلمانان، خلافت علی(ع) را قبل از رحلت تثبیت کند. به همین منظور- با وجود تأکیدهای فراوانش و بیان فضیلت های علی(ع)- در آخرین لحظات حیات با حالت تب و بیماری به مسجد آمد و با صدای بلند که از بیرون مسجد شنیده می شد، یک بار دیگر «حدیث ثقلین» را تکرار فرمود. میرحامد حسین، این حدیث را از دویست نفر از علمای بزرگ اهل سنت در کتابش، «عبقات الانوار» نقل کرده و دانشگاه الازهر مصر نیز رساله ای در صحت سند آن منتشر ساخته است[۷].

آن گاه آن حضرت خطاب به مهاجران فرمود: «شما زیاد می شوید، ولی انصار زیاد نمی شوند، انصار تکیه گاه من هستند که به آنها پناه آورده ام. نیکانشان را گرامی بدارید و از بدانشان درگذرید[۸].» پس از بیان این سخنان، به منزل عایشه بازگشت؛ لحظاتی بعد، عمر و ابوبکر و تعدادی از یاران پیامبر(ص) بر بالین حضرت حضور یافتند. در این هنگام رسول خدا(ص) در حالی که تب و بیماری اش شدت یافته بود، بار دیگر برای تأکید بر شایستگی آن کسی که خدا و رسولش انتخاب کرده بودند، تقاضای قلم و کاغذ کرد تا چیزی بنویسد که بعد از او، مسلمانان گمراه نشوند. در این میان، عمر برآشفت و گفت:«هذیان می گوید. قرآن ما را کفایت می کند[۹].» رسول خدا (ص)با دیدن نزاع و دو دستگی اطرافیان، از بیم آنکه عمر و متحدانش اصل رسالت را، مورد شبهه قرار بدهند، خطاب به صحابه فرمود:«برخیزید و از پیش من بروید.»... پیامبر(ص) در حالی که علی سرش را در آغوش گرفته بود، از دنیا رفت.

پانویس

  1. . تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، حسین عمادزاده، ص 94، چ8، 1374ش.
  2. تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، سیدجعفر شهیدی، ص 84، تهران، چ2، 1363ش.
  3. بقره/ 199.
  4. تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 116.
  5. همان.
  6. تاريخ طبري، ج2، ص 225.
  7. تاريخ تحليلي و سياسي اسلام، علي اکبر حسيني، ص 298، تهران، چ1، 1373ش.
  8. تاريخ طبري، ج2، ص 227.
  9. صحيح بخاري، ج1، ص 22.