تصوف در مصر

از ویکی‌وحدت

تصوف در مصر دارای پیشینه تاریخی بسیار است. در منابع تاریخی، بسیاری از مردان و زنان زاهد و عابد و حتی عقلای مجانین، به مصر منسوب‌اند. [۱] [۲] بدین ترتیب، با ظهور زهد در مصر زمینه تصوف در آن‌جا از قرن دوم فراهم شد. [۳] [۴]

فتح مصر توسط مسلمانان

مسلمانان در سال ۲۱، در زمان خلافت عمر بن خطاب، مصر را فتح کردند.

علل توجه به مصر

سوابق دینی مصر، از جمله آمدن نام آن در قرآن [۵] [۶] [۷] و روایاتی مبنی بر این‌که مصر مَسکن یا مدفن بسیاری از انبیا، از جمله ادریس و ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و یوسف علیهم‌السلام، بوده است و هم‌چنین سخنانی از پیامبر اکرم و صحابه ــ که در آنها مصر «فردوس الدنیا» و «ام البرکات» خوانده شده ــ سبب شد که برخی از فرزندان ائمه علیهم‌السلام و بسیاری از صحابه و تابعین به این سرزمین سفر کنند یا در آن مسکن گزینند. [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳]

مقبره برخی از آنان در قبرستان دارالقُرافه وجود دارد [۱۴] که خود یکی از عوامل توجه علما و زاهدان و بَکایین به این سرزمین بوده است. [۱۵] [۱۶]

ورود تصوف به مصر

در منابع، بسیاری از مردان و زنان زاهد و عابد و حتی عقلای مجانین به مصر منسوب‌اند. [۱۷] [۱۸]

بدین ترتیب، با ظهور زهد در مصر زمینه تصوف در آن‌جا از قرن دوم فراهم شد. [۱۹] [۲۰]

البته زهد کوفه که در مصر مَثَل بود، تأثیر بسیاری در زهد مصر داشت. گفته‌اند وقتی که کلمه صوفی در کوفه به کار رفت، هیچ‌کس در هیچ سرزمینی، جز مصر، آن را نمی‌شناخت. [۲۱]

در مصر لفظ صوفی مترادف با زاهد و آمر به معروف و ناهی از منکر بود، زیرا برخی علویان که زاهد و اهل امر به معروف و نهی ازمنکر بودند، صوف (جامه پشمین) می‌پوشیدند. [۲۲] [۲۳]

مسافرت برخی صوفیه به مصر

از قرن سوم تا هفتم بتدریج برخی صوفیه به علت قداستی که برای این سرزمین قائل بودند یا برای ملاقات با صوفیان بزرگی چون ذوالنون مصری، شیبان راعی، ابوبکر مصری، ابوعلی کاتب، روزبهان کبیر مصری و ابوالخیر اقطع به مصر عزیمت کردند. [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱]

اولین صوفیان ایرانی در زمان ذوالنون به مصر رفتند [۳۲] و برخی نیز در آن‌جا ساکن شدند، از جمله ابوالعباس نسائی و بنان حمال. بنان، شیخ الاسلام مصر نیز شد. [۳۳] [۳۴]

سفر صوفیان به مصر تا قرن هفتم ادامه یافت و تصوف را در مصر تقویت کرد و صوفیان و عارفان مشهوری در آن‌جا پرورش یافتند، از جمله ابوعلی رودباری (متوفی ۳۲۲)، ابن فارض (متوفی ۶۳۲)، یحیی بن موسی قناوی (متوفی ۶۲۵)، ابوالقاسم اسکندری قَبّاری (متوفی ۶۶۲) و عفیف‌الدین تلمسانی (متوفی ۶۹۰). [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹]

احترام صوفیان نزد امیران

از قرن دوم تا قرن هفتم صوفیان نزد امیران و مردم مصر محترم بودند. برخی از آنان امیران را امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند، مانند ابوالحسن بنان حمال (متوفی ۳۱۲) که ابن طولون (مؤسس خاندان طولونیان در مصر، حک: ۲۵۴ـ۲۷۰) را امر به معروف کرد، ابوالحسن علی بن محمد دینوری (متوفی ۳۳۱) که از امیران سلسله اِخشیدی انتقاد می‌کرد، و ابوبکر محمد بن احمد بن سهل رَملی نابلسی که به علت سخنانش علیه فاطمیان، به دستور المعزّ در ۲۶۳ به قتل رسید. [۴۰]

وضعیت تصوف در دوره فاطمیان

تقریباً تا پایان دوره فاطمیان مصر (۳۶۴ـ۵۶۷)، زاهدان و عارفان یا حلقه‌های کوچکی از مریدان داشتند و به تعلیم و ارشاد آنان می‌پرداختند، مانند عبدالرحیم قناوی (متوفی ۵۹۲) [۴۱] [۴۲] یا‌ به‌طور انفرادی در کوه و بیابان به عبادت و ریاضت مشغول بودند. کوه‌های «مُقَطَّم» و بیابان «مستضعفین» در مصر از این حیث شهرت داشتند. [۴۳]

تصوف در دوره ایوبی

اولین خانقاه مصر

از نیمه دوم قرن ششم در مصر خانقاه برپا شد و در آن‌جا، تصوف جمعی پدید آمد. صلاح‌الدین ایوبی در ۵۶۹ برای اقامت صوفیانی که از سرزمین‌های دیگر به مصر می‌آمدند، خانه‌ای را خانقاه کرد و برای تأمین مخارج آن املاکی وقف نمود. [۴۴] [۴۵]

این خانه که در دوره فاطمیان متعلق به شخصی به نام سعید السعداء بود، به خانقاه سعید السعداء یا صلاحیه مشهور شد و این اولین بار بود که واژه خانقاه در مصر به کار رفت. بقایای این خانقاه در مصر وجود دارد. [۴۶] [۴۷]

لقب شیخ الشیوخی

صلاح‌الدین ایوبی، صدرالدین محمد بن عمادالدین محمود بن حمویه جوینی (فقیه و مدرّس و صوفی، متوفی ۶۱۷) را شیخ الشیوخ اولین خانقاه مصر کرد تا بر امور صوفیان نظارت کند و این اولین بار بود که چنین لقب و منصبی در مصر به وجود آمد. البته در دوره فاطمیان لقب «شیخ الصوفیه» وجود داشت، مثلاً ابن ترجمان (متوفی ۴۴۸) دارای این لقب بود، [۴۸] [۴۹] اما این لقب به معنای داشتن منصب و مسئولیت نبود. حکومت‌های بعدی نیز با انتصاب شیخ الشیوخ برای حمایت از صوفیان، نظام نظارت دولتی بر امور صوفیان را پدید آوردند.

خانقاه‌های متعدد

دولت‌های ایوبی (حک: اواخر قرن ششم ـ نیمه اول قرن هفتم) برای صوفیه خانقاه‌ها و زوایای متعددی ساختند و زمین‌های بسیاری برای تأمین هزینه این مکان‌ها وقف کردند. [۵۰] [۵۱]

مساجد و مقابر صوفیان

ساختن مسجد به نام مشایخ صوفیه نیز در دوره ایوبی رواج یافت، از جمله آنها، مسجد عمر بن فارِض (متوفی ۶۳۲) بود. [۵۲]

ساختن مقبره (ضریح) برای صوفیه نیز در آن دوره گسترش یافت. برخی از این ضریح‌ها بعدها مدرسه و خانقاه شد. [۵۳]

چون ضریح یکی از راه‌های تشویق و ترویج عقاید دینی محسوب می‌شد، برای برخی از آنها، مانند ضریح ابوالحسن علی شاذلی (متوفی ۶۵۶)، اموالی وقف می‌شد. [۵۴] [۵۵]

تحصیل علوم دینی صوفیان

در دوره ایوبی، صوفیان به تحصیل علوم دینی همت گماشتند و گاه خود این علوم را تدریس می‌کردند و حتی برخی مدارس، مخصوص صوفیه بود. [۵۶]

دوران شکوفایی تصوف

بدین ترتیب، قرن هفتم دوره شکوفایی تصوف در مصر بود، زیرا علاوه بر حمایت ایوبیان و سپس ممالیک از تصوف، دور بودن مصر از مواضع خطر، مانند حمله صلیبی‌ها از غرب و حمله مغول از شرق، موجب شد که بسیاری از صوفیه از غرب و شرق بخصوص سرزمین مغرب به مصر بروند. برخی از این صوفیان خود بنیان‌گذار طرق صوفیه یا مروّج آن بودند، [۵۷] از جمله ابوالفتح واسطی از عراق از مؤسسان طریقه رفاعیه، احمد بدوی از مغرب مؤسس طریقه احمدیه یا بَدَویه، ابراهیم دَسوقی از مغرب که طریقه بَرهانیه منسوب به اوست، و ابوالحسن شاذلی از مغرب مؤسس طریقت شاذلیه. [۵۸]

تصوف در دوره ممالیک

ادامه ساختن خانقاه

در دوره ممالیک (۶۴۸ـ۹۲۲) حمایت از صوفیه و ساختن خانقاه ادامه یافت، زیرا ساختن خانقاه نشانه تدین فرمان‌روا و اعتقاد کامل او به اسلام بود و ازاین‌رو امرا در ساختن خانقاه با هم رقابت می‌کردند. [۵۹] [۶۰]

تأسیسات صوفیه در خانقاه

تأسیسات صوفیه در خانقاه بتدریج افزایش یافت، چنان‌که خانقاه دارای آشپزخانه، حمام، کتاب‌خانه، محل خلوت مشایخ، تدریس و محل سکونت مدرّسان شد و در آن‌جا طبیب و چشم پزشک و قاری و مؤذن ساکن شدند. حتی گفته‌اند در خانقاه ملزوماتی فراهم آمده بود که فقط در قصر امیران یافت می‌شد. [۶۱] [۶۲] [۶۳]

تدریس علوم دینی

در قرن هشتم، تدریس علوم دینی نیز از وظایف خانقاه شد، مثلاً در خانقاه جاولیه فقه شافعی، در خانقاه جمالیه فقه حنفی، و در خانقاه شیخونیه فقه چهار مذهب، هم‌چنین تفسیر و قرائت قرآن [۶۴] و گاه علم لغت و نحو و تاریخ تدریس می‌شد [۶۵] و خواندن احیاء علوم الدین، رساله قشیریه و عوارف المعارف و فتوحات مکیه نیز رایج بود. [۶۶]

برخی عرفا، از جمله اسماعیل بن ابراهیم منوفی (متوفی ۸۲۰)، در این خانقاه‌ها به تألیف و تدریس می‌پرداختند. [۶۷]

مقام شیخ الشیوخی

مقام شیخ الشیوخی تا زمان سلطان ملک ناصرمحمد بن قَلاوون (متوفی ۷۴۱) فقط در خانقاه صلاحیه وجود داشت، ولی وقتی ملک ناصر در ۷۲۷ خانقاه ناصریه را ساخت و مجدالدین موسی بن احمد بن محمود اَقصَرائی / آقسرایی (متوفی ۷۴۰) را شیخ الشیوخ آن‌جا کرد، مقام شیخ الشیوخی به خانقاه ناصریه منتقل شد. [۶۸]

این مقام تا زمان ملک اشرف ناصرالدین فقط در خانقاه ناصریه وجود داشت، اما ملک اشرف بعد از ساختن مدرسه اشرفیه در ۷۷۸، ضیاءالدین قزوینی را شیخ الشیوخ آن‌جا کرد، حال آن‌که نظام‌الدین اصبهانی (متوفی ۷۸۳)، مفتی و مدرّس و صوفی بزرگ آن زمان، هنوز شیخ الشیوخ ناصریه بود. ناصرالدین با این کار می‌خواست مدرسه را بر خانقاه ترجیح دهد. [۶۹] [۷۰] [۷۱]

توجه ممالیک به عرفا

با این‌حال ممالیک توجه بسیاری به عرفا داشتند. ابن بطوطه [۷۲] در سفرنامه‌اش از بخشش ملک ناصر به صوفیان یاد کرده است. [۷۳]

هم‌چنین ملک مظفر بَیبَرسِ دوم، ابراهیم دسوقی را شیخ الاسلام کرد، با این‌که او به حکام ممالیک احترام نمی‌گذاشت و آنان را ملامت می‌کرد [۷۴] و زُهوری احمد بن احمد عَجمی (متوفی ۸۰۱) نزد ملک ظاهر سیف‌الدین بَرقوق (حک: ۷۸۴ـ ۸۰۱) محترم بود، با این‌که برقوق را سبّ می‌کرد. [۷۵]

رابطه صوفیان و علمای دین

عدم درگیری جدی

در این دوره، درگیری جدّی بین صوفیان و علمای دین وجود نداشت و ضدیت طرفداران ابن تیمیه با صوفیه چندان نبود، زیرا از عقاید پیروان ابن تیمیه علیه صوفیه حمایت نمی‌شد. گفته‌اند که ابن عطاءاللّه اسکندرانی، از مشایخ شاذلیه، با عده بسیاری از مردم عادی به قاهره رفت و آنان همراه با مشایخ سعید السعداء به بحث‌های ابن تیمیه اعتراض جمعی کردند. بدین ترتیب، هنوز میان علما و صوفیه شکافی وجود نداشت و متصوفه از نظر علمای دین محترم بودند.

مناسبات مسالمت‌آمیز

در دوره ممالیک، صوفیه و علمای اهل سنت مناسبات مسالمت‌آمیز داشتند و حتی گاهی علما به ریاست خانقاه گماشته می‌شدند و تعالیم صوفیه نیز تا پایان قرن هفتم، در مدارس علوم دینی پذیرفته بود و برخی صوفیه، مانند ابن عطاءاللّه اسکندرانی در مدرسه علوم دینی منصوریه تدریس می‌کردند. برخی هم در الازهر درس می‌خواندند و در همان‌جا به تدریس می‌پرداختند. [۷۶]

عده‌ای از مشایخ الازهر خود جزو صوفیه بودند و فقها آنان را از اولیا و ارباب احوال می‌شمردند. [۷۷]

استقبال علما از صوفیه

درباره استقبال مردم عادی و علما از صوفیه گفته‌اند که وقتی مصطفی بکری و عبدالغنی نابلسی به قاهره رفتند، فقها و طلاب الازهر از آنان بگرمی استقبال کردند و از آنان خواستند که برایشان تدریس کنند. [۷۸]

نقش اجتماعی تصوف

در دوره ممالیک، علما و صوفیه تأثیر سیاسی و اجتماعی مهمی‌داشتند؛ آنان واسطه مردم با امرای مملوک بودند.

انحطاط تصوف

شیخ الشیوخان نالایق

اما تأثیر سیاسی و اجتماعی تصوف بتدریج در مصر رو به انحطاط نهاد و اشخاص نالایق شیخ الشیوخ شدند. [۷۹] [۸۰]

یکی از این شیوخ، کریم‌الدین عبدالکریم آملی (متوفی ۷۱۰) بود که متهم به فسق شد و با آن‌که جرمش اثبات گردید، به علت حمایت اشراف، در مقامش باقی ماند. از جمله مخالفان او، ابن تیمیه بود. [۸۱]

سقوط منزلت علمی

مشایخ خانقاه ناصریه سَریاقوس نیز منزلت علمی سابق خود را از دست دادند.

اوج انحطاط و ضعف

در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم ضعف و انحطاط تصوف به نهایت رسید. بعلاوه سیلی که در ۸۰۶ در مصر جاری شد، اوضاع اقتصادی را وخیم کرد و کمک به خانقاه‌ها کم شد. بتدریج هر شیخی در هر خانقاهی خود را شیخ المشایخ نامید و این وضع تا ۹۲۲، یعنی قبل از آن‌که عثمانی مصر را فتح کند (۹۲۳) ادامه یافت. [۸۲] [۸۳]

اعمال ناشایست صوفیه

در اواخر دوره ممالیک، منتقدان صوفیه فقط طرفداران ابن تیمیه و فقها نبودند، بلکه متصوفه خود نیز به اَعمالِ افراطیِ برخی از صوفیان اعتراض داشتند. [۸۴]

برخی امرا نیز با برخی اعمال صوفیه مخالفت کردند. ملک ظاهر ابوسعید جَقْمَق (متوفی ۸۵۷) در اواخر ۸۵۲ گروهی را نزد صوفیه فرستاد و از آنان خواست تا آلات موسیقی در زاویه‌ها به کار نبرند و مریدان در مجالس سماع نرقصند. [۸۵] [۸۶]

از قرن پنجم رقص و غنا در مراسم «حضره» (ذکر) بتدریج چنان رونق یافت که تصور می‌شد این امور از مقتضیات تصوف است. [۸۷]

در اواخر دوره ممالیک، برخی اعمال غیراخلاقی و غیردینی هم صورت می‌گرفت؛ مثلاً مشایخ، مریدان خود را به قصد تأدیب فلک می‌کردند. [۸۸]

برخی بزرگان متصوفه نیز نماز نمی‌خواندند و مدعی بودند که در اوقات نماز با استفاده از کرامات، خود را به مکان‌های مقدس می‌رسانند و در آن‌جا نماز می‌خوانند. [۸۹] [۹۰]

بقای قدرت نسبی صوفیه

با تمام ضعف وانحطاطی که صوفیه پیدا کرده بود، آنان هنوز قدرت داشتند. هنگامی که عثمانی‌ها به مصر حمله کردند، امرای محلی، طومان بای را برای حکومت برگزیدند، اما او امتناع کرد، زیرا به حمایت امرا اطمینان نداشت. امرا نزد ابوالسعود جارحی، یکی از مشایخ تصوف که شیخ الاسلام هم بود، رفتند و او امرا را به اطاعت از طومان بای قسم داد و طومان بای حکومت را پذیرفت. [۹۱] [۹۲]

تصوف در دوره عثمانی

نابسامانی خانقاه‌ها

پس از فتح مصر، بسیاری از خانقاه‌ها و مدارس بتدریج به علت نداشتن امکانات مالی ویران یا تبدیل به تکیه شدند. [۹۳] [۹۴]

کاهش ارزش معنوی تصوف

البته با آمدن عثمانی‌ها، تعداد طریقه‌ها رو به افزایش نهاد، اما ارزش معنوی آنها کاهش یافت. بسیاری از درویشان به مصر رفتند و بخصوص بر تعداد زوایا و تکایای بکتاشیه افزوده شد. [۹۵] [۹۶] [۹۷]

شیخ سادات

کسی را که نسلش به امام علی علیه‌السلام می‌رسید، «شیخ سادات» می‌نامیدند و مقام چنین شخصی با شیخ بکری هم‌پایه بود. [۹۸]

طریقه‌های مهم دوره عثمانی

طریقه‌های مهم این دوره در مصر عبارت بودند از: رفاعیه، قادریه، احمدیه (با شاخه‌های بیومیه و شعراویه و شناویه)، و برهانیه.

رابطه سلاطین عثمانی با صوفیه

سلاطین عثمانی به صوفیه احترام می‌گذاشتند؛ نزد آنان می‌رفتند و طلب دعا و شفاعت می‌کردند و دست آنان را می‌بوسیدند. [۹۹]

از جمله سلطان سلیم اول (حک: ۸۷۲ـ۹۲۶) برای برخی از صوفیه ــ که در فتح مصر از او حمایت کرده بودند ــ اموالی فرستاد و آنان را از مالیات‌های دولتی معاف کرد. [۱۰۰] [۱۰۱]

جایگاه مردمی صوفیه

صوفیه نزد مردم نیز بسیار محترم بودند و مردم فرمان آنان را فوق قانون و حتی شرع می‌دانستند. عقلای مجانین نیز، که معمولاً برهنه ظاهر می‌شدند، به نظر مردم برترین صوفیه بودند. [۱۰۲] [۱۰۳]

تقسیم مصر توسط صوفیه

صوفیه، مصر را بین خود تقسیم کرده بودند؛ هر ولی (شیخ) مناطقی را تحت نفوذ خود داشت و درباره امور مردمِ آن منطقه تصمیم می‌گرفت. مریدان مناطقِ تحت نفوذ آن شیخ نیز دوست نداشتند که مرید شیخ دیگری در محدوده آنان باشد یا نام شیخ دیگری در آن‌جا برده شود. [۱۰۴]

بحث‌های مطرح صوفیه در مصر

جایگاه علوم دینی

یکی از موضوعاتی که صوفیه در مصرِ دوره عثمانی بر سر آن اختلاف نظر داشتند، اهمیت ذکر خداوند و تلاوت قرآن بود؛ مثلاً، برخی ذکر را برای مبتدیان، و خواندن قرآن را برای کاملان مناسب می‌دانستند، ولی‌ به‌طور کلی همه اتفاق نظر داشتند که ذکر و ریاضت نفس از اشتغال به علوم دینی بالاتر است. [۱۰۵]

بدین ترتیب، نسبت به علوم دینی بی‌توجهی وجود داشت و برخی عرفا با وجود توانایی تدریس این علوم، از این کار سر باز می‌زدند، از جمله عبدالغنی نابلسی از تدریس حدیث در الازهر، به عذر آن‌که چنین کاری صفای روح را از بین می‌برد، خودداری کرد. [۱۰۶]

ذکر جلی و خفی

از دیگر بحث‌های این دوره بحث بر سر ذکر جلی و خفی بود و فتواهای بسیاری در تأیید یکی از این دو نوشته شد. حتی برخی عرفا در‌این‌باره به بعضی امرا متوسل شدند، مثلاً با توسل به امرا سعی شد تا علی بَیّومی را از اقامه ذکر جلی در مسجد مشهد حسینی باز دارند. با این‌حال، مجالس ذکر جلی ادامه داشت و به‌تدریج اشعاری ازابن‌عربی و عفیف‌الدین تلمسانی هم در این مجالس خوانده شد. [۱۰۷]

علل مخالفت با تصوف

در قرن دهم مخالفت با تصوف شدت یافت.

علما بخصوص با «غش و صَعْق»، انداختن عمامه و کندن پیراهن در مجالس ذکر مخالفت می‌کردند.

دنیاطلبی و کارهای خلاف شرع صوفیه نیز اعتراض علما را برمی‌انگیخت. [۱۰۸] [۱۰۹] [۱۱۰]

عبدالوهاب شعرانی (متوفی ۹۷۳)، از صوفیان مشهور و محترم این دوره، خود از جمله منتقدان صوفیه بود. او حتی عقاید طرفداران برخی طریقه‌ها، مانند احمدیه و اَدهَمیه و دسوقیه و رفاعیه، را خارج از شریعت و افعال آنان را مخالف افعال شیوخ اولیه می‌دانست. [۱۱۱]

شاگرد او، عبدالرئوف مُناوی (متوفی ۱۰۳۱)، نیز با صوفیانی که ادعای اسقاط تکلیف داشتند، مخالفت می‌کرد. [۱۱۲]

تشکیل وزارت‌خانه مشایخ

در قرن سیزدهم که فرانسه، عثمانی‌ها را از مصر بیرون راند و مصر را اشغال کرد (۱۲۱۲ـ۱۲۱۶/ ۱۷۹۷ـ۱۸۰۱)، ناپلئون وزارت‌خانه‌ای با حضور دَه تن از مشایخ و علما تشکیل داد. یکی از این اعضا، خلیل بکری، نقیب الاشراف و شیخ سجاده بکریه، بود. وظیفه این وزارت‌خانه حفظ امنیت عمومی، تهیه خواربار و تأمین امکانات بهداشتی بود. [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵]

تصوف در دوره جدید عثمانی

حکومت محمدعلی پاشا

بعد از آن‌که عثمانی‌ها به کمک انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها را بیرون راندند، مدتی میان عثمانی‌ها و ممالیک جنگ و گریز ادامه داشت تا آن‌که محمدعلی پاشا با حمایت مردم و تشویق شیوخی چون عبداللّه شَرقاوی، در ۱۲۲۰/ ۱۸۰۵ حکومت را پذیرفت. [۱۱۶]

برکناری خلیل بکری

محمدعلی پاشا خلیل بکری را ــ که با فرانسه همکاری کرده بود ــ از مقام‌هایش برکنار و محمد ابوسعود بکری را شیخ سجاده بکریه و شیخ المشایخ کرد. او از ۱۲۱۶ تا ۱۲۲۷/ ۱۸۰۱ـ۱۸۱۲ شیخ الشیوخ بود.

نظارت دولتی بر تصوف

بعد از ابوسعود، پسرش (محمد بکری) شیخ سجاده شد و محمدعلی پاشا فرمانی مبنی بر نظارت محمد بکری بر طریقه‌های صوفیه در مصر و هم‌چنین نظارت بر تکیه‌ها و زاویه‌ها و ضریح‌های آن‌جا صادر کرد. از آن پس، طریقه‌ها در مصر تحت نظارت سازمانی مرکزی عمل می‌کردند و همه طریقه‌هایی که منصب بکری را به رسمیت می‌شناختند و اداره طریقه‌های صوفیه نیز آنها را به رسمیت می‌شناخت، تحت حمایت حکومت قرار گرفتند. [۱۱۷]

حقِ قِدَم

از زمان محمدعلی پاشا نظارت بر طریقه‌های صوفیه حول اصل «حقِ قِدَم» شکل گرفت؛ به معنای حق تقدم حضور در اجتماع و تبلیغ برای طریقه‌هایی بود که زودتر از دیگر طریقه‌ها به ناحیه‌ای وارد شده بودند. چنین طریقه‌هایی از امکانات و منافع مادّی و آزادی بیش‌تر و طرفداران زیادتر برخوردار می‌شدند. این حق مدت‌ها مانع ورود و تبلیغ طریقه‌های غیرمصری بود. حکومت، حق قدم را به رسمیت می‌شناخت. [۱۱۸]

علی بکری

افزایش اختیارات

در دوره اسماعیل پاشا (۱۲۸۰ـ۱۲۹۶/ ۱۸۶۳ـ۱۸۷۹)، اختیارات شیخ المشایخ علی بکری (متوفی ۱۲۹۷/۱۸۸۰) افزایش یافت. فعالیت سیاسی او در حمایت از اسماعیل پاشا، در برابر مداخلات اروپاییان، به او موقعیتی برجسته در میان ملی‌گرایان داد.

وجه علمی وی

وجهه علمی او نیز چندان بود که توفیق پاشا، جانشین اسماعیل پاشا، در برابر فشار اصلاح‌طلبان و مخالفان صوفیه برای تغییراتی در آیین‌های صوفیه، همواره می‌گفت که بدون همکاری و رضایت علی بکری هیچ اصلاحی نمی‌توان کرد.

حذف برخی آیین‌های تصوف

پس از درگذشت علی بکری فشار اصلاح‌طلبان سبب شد که توفیق پاشا، عبدالباقی بکری (شیخ المشایخ طریقت‌های صوفیه) را مجبور کند از برخی اعمال صوفیه، که اصلاح‌طلبان آنها را بدعت می‌دانستند، ممانعت کند. از جمله این اعمال، دوشَه (گذشتن شیخ با مَرکب از روی بدن مریدان) و حَضرَه بود. بنابراین، عبدالباقی در ۱۲۹۸/ ۱۸۸۱ اعلامیه‌ای صادر کرد که بر اساس آن همه طریقه‌هایی که منصب بکری را به رسمیت می‌شناختند، ملزم بودند این آیین‌ها را از مراسم خود حذف کنند. همین موضوع سبب شد که برخی طریقه‌ها ترجیح دهند استقلال خود را حفظ کنند و نخواهند که بکری طریقتشان را به رسمیت بشناسد.

جایگاه سیاسی تصوف

در این دوره، طریقه‌هایی که زیر نظر شیخ المشایخ قرار داشتند، اغلب در امور سیاسی دخالت نمی‌کردند، اما طریقه‌های غیررسمی فعالیت‌های سیاسی داشتند، مثلاً برخی مشایخ شاذلیه و خلوتیه در شورش احمد عرابی پاشا ــ که خواستار استقلال سیاسی مصر در برابر مداخلات اروپاییان بود ــ از او جانب‌داری کردند و این شورش‌ها سبب شد که برخی مشایخ شاذلی و خلوتی پس از اشغال مصر به وسیله انگلیس، دست‌گیر و تبعید شوند، اما شورش خلوتی‌ها ادامه داشت تا این‌که در۱۳۰۷ـ ۱۳۰۸/۱۹۸۰، برخی اصلاحات اقتصادی انگلیسی‌ها، اتحاد مخالفان را از بین برد و شورش‌ها را متوقف کرد.

دوره مخالفت اصلاح‌طلبان

شیخ المشایخی محمدتوفیق

پس از فوت عبدالباقی (۱۳۰۹/ ۱۸۹۲)، برادرش محمدتوفیق بکری شیخ المشایخ و شیخ سجاده بکریه شد.

درگیری صوفیه با اصلاح‌طلبان

در دوره محمدتوفیق بکری، مخالفت اصلاح‌طلبان با صوفیه افزایش یافت. [۱۱۹]

مخالفت محمد عبده

محمد عبده که از ۱۳۱۷/ ۱۸۹۹ مفتی مصر شده بود، به برخی آداب صوفیه، از جمله موالید (جشن زادروز پیامبر اکرم و مشایخ طریقت‌ها)، اعتراض کرد.

مخالفت عبدالعزیز جاویش

عبدالعزیز جاویش، از دیگر اصلاح‌طلبان، نیز در ۱۳۰۹/ ۱۸۹۲ در نامه‌ای سرگشاده، به توفیق بکری بشدت انتقاد نمود.

مخالفت رشیدرضا

رشیدرضا (شاگرد محمد عبده) و طرفدارانش که خود را سَلَفیه می‌نامیدند، در مجله المنار مقالاتی از رشیدرضا و کسانی که از صوفیه به سبب ادعای داشتن علم باطن و بزرگداشت قبور اولیا و به کار بردن آلات غنا و گفتن ذکر همراه با رقص انتقاد می‌کردند، منتشر می‌نمودند. [۱۲۰]

رشیدرضا، محمد توفیق را برای اصلاح کردن فرق صوفیه تحت فشار می‌گذاشت.

لایحة الطرق الصوفیة

در ۱۳۱۳/ ۱۸۹۵، خدیو عباس دوم حلمی لایحه‌ای به نام «لایحة الطرق الصوفیة» صادر کرد و محمد توفیق بکری مسئول اجرای آن گردید. در این لایحه انتصاب شیوخ سجاده و زوایا به دیوان اوقاف سپرده شده بود. بند دیگری از این لایحه درباره تشکیل «المجلس الصوفی» بود، که بنا بر آن می‌بایست شورایی از بیست تن از مشایخ برگزیده طریقه‌ها تشکیل می‌شد و آنان از میان خود هشت تن را انتخاب می‌کردند. شیخ المشایخ از این هشت تن می‌بایست چهار تن را انتخاب کند تا عضو دائمی شورایی شوند که با شیخ المشایخ در سرپرستی امور طریقه‌ها همکاری می‌کرد. تصمیمات شورا در صورتی که به اتفاق آرا بود، اجرا می‌شد. مفاد این فرمان اختیارات بکری را محدود می‌کرد و قدرت بیشتری به دیوان اوقاف و شیوخ تکایا می‌داد. [۱۲۱] [۱۲۲] [۱۲۳]

اصلاح لایحه

محمد توفیق تلاش کرد که نظارت دیوان اوقاف بر تکایا و زوایا و ضرایح را از این لایحه حذف کند و سرانجام به رغم مخالفت‌های نخست‌وزیر، دولت مصطفی فهمی در ۱۳۲۱/ ۱۹۰۳ لایحه را اصلاح کرد. [۱۲۴]

لایحه داخلی صوفیه

هم‌چنین وی بر اثر فشار اصلاح‌طلبان، در ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ لایحه‌ای داخلی برای طریقه‌های صوفیه صادر کرد که بر اساس آن برخی آداب صوفیه ــ که از نظر مخالفان بدعت به شمار می‌آمد ــ و هم‌چنین حق قدم کنار گذاشته شد. این لایحه به تصویب مجلس صوفی رسید. [۱۲۵]

این لایحه از طریقه‌های تحت نظارت شیخ المشایخ در برابر مخالفان صوفیه حمایت می‌کرد و آنها را نیز از همراهی با فعالیت‌های ملی‌گرایانه و اصلاح‌طلبانه برخی اجتماعات سرّی بازمی‌داشت.

موضع‌گیری‌های محمدتوفیق

در این دوره، بسیاری از طریقه‌ها مشروعیت شیخ المشایخ را پذیرفتند و بدینسان بر اعتبار و قدرت محمدتوفیق بکری افزوده شد. همین موقعیت سبب شد که وی بتواند در برابر حضور انگلیسی‌ها در مصر، موضع‌گیری‌های ضد استعماری نشان دهد. او، به عنوان میانجی، در فعالیت‌های سیاسی خدیو شرکت می‌کرد و از خدیو در برابر انگلیسی‌ها حمایت می‌نمود. بکری هم‌چنین به خدیو کمک کرد تا محمد عبده را از مقامش، مفتی مصر، عزل کند. موقعیت سیاسی بکری سبب شد که در ۱۳۲۴/ ۱۹۰۶ به جرج ششم، ولیعهد انگلیس، نامه بنویسد و خواستار اصلاحات سیاسی شود. او در جنبش اتحاد اسلام نیز مؤثر بود و ریاست همایش جهانی اسلام (المتمرالاسلامی العالمی) را برعهده داشت.

کناره‌گیری محمدتوفیق

موضع‌گیری‌های سیاسی بکری سبب شد که وی در ۱۳۲۹/ ۱۹۱۱ مجبور به کناره‌گیری شود. جانشین وی، عبدالحمید بکری، نسبت به انگلیس هیچ موضع سیاسی‌ای اتخاذ نکرد.

رسمیت یافتن برخی طریقه‌ها

در این دوره، چند طریقه، از جمله عظیمیه (از شاخه‌های شاذلیه) و حبیبیه (از شاخه‌های رفاعیه)، با پشتیبانی احزاب سیاسی به رسمیت شناخته شدند. برخی طریقه‌ها، مانند دَمرداشیه و ادریسیه، نیز با حمایت انگلیس به رسمیت شناخته شدند.

مخالفان جدید تصوف

در دوران عبدالحمید بکری، دو گروه دیگر به مخالفان صوفیه پیوستند: جنبش اخوان‌المسلمین که حسن البنّا (البنّاء، حسن) آن را در ۱۳۰۷ ش/ ۱۹۲۸ تأسیس کرد، و جنبش وهابیه.

جنبش وهابیه

جنبش وهابیه که تا ۱۳۳۱/ ۱۹۱۳ سازماندهی نداشت، از ۱۳۳۲/ ۱۹۱۴ مبارزه با تصوف را به شکل سازمان یافته‌ای با عنوان «جامعة الشریعة لتعاون العاملین بالکتاب والسُنّة المُحَمّدیة» آغاز کرد.

نقد خطاب سبکی

محمود خَطّاب سُبکی، از مشایخ الازهر و مؤسس جامعة الشریعة، در نقد صوفیه از عقاید ابن تیمیه و ابن قَیّم جوزیّه استفاده می‌کرد.

عکس‌العمل صوفیه

شورای صوفیه و طریقه‌های وابسته به آن در برابر این مخالفان عکس‌العملی نشان ندادند، اما مشایخ طریقه‌های غیر رسمی، کتاب‌هایی در رد مخالفان نوشتند. آنان اصلاح‌طلبی را بدعت می‌دانستند و سیدجمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده را وهابی می‌نامیدند.

طرح مصطفی مراغی

محمد مصطفی مراغی، رئیس دانشگاه الازهر از ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۸ ش/ ۱۹۲۸ـ۱۹۲۹، طرحی پیشنهاد کرد که بر اساس آن مشایخی که تحصیلات دانشگاهی نداشتند، می‌بایست از سرپرستی طریقه‌های صوفیه برکنار می‌شدند و به جای آنان علما و مشایخی می‌آمدند که در الازهر تحصیل کرده بودند. این پیشنهاد که منافع شیوخ طریقه‌ها را به خطر می‌انداخت، با مخالفت مشایخ صوفیه و حتی عبدالحمید بکری، شیخ المشایخ، روبرو شد و بکری و دیگر مشایخ بیانیه‌ای علیه مراغی صادر کردند.

اقدامات احمد ساوی

سرانجام، مراغی نتوانست مقاصد خویش را محقق سازد، اما در ۱۳۲۵ ش/ ۱۹۴۶ ملک فاروق، احمدمراد بکری (آخرین شیخ المشایخ از خاندان بکری و فرزند عبدالحمید) را به علت فعالیت‌هایش در حمایت از جدایی‌طلبان سودانی، از مقام شیخ المشایخی برکنار کرد و احمد ساوی، از علمای الازهر و شاگرد محمد عبده، را شیخ المشایخ نمود. [۱۲۶]

احمد ساوی که از حمایت مفتی مصر و علمای الازهر برخوردار بود، از ابتدا با مشایخ طریقه‌ها مناسبات خوبی نداشت. او بندهایی از لایحه ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ را که درباره رهبری موروثی طریقه‌ها بود، اصلاح کرد و این اصلاح راه را برای انتخاب کسانی که در الازهر تحصیل کرده بودند، به مقام شیخی باز کرد. مشایخ با اقدامات ساوی مخالفت کردند، ازین‌رو وی با به رسمیت شناختن تعدادی از طریقه‌هایی که با او موافق بودند، سعی کرد حمایت اکثر طریقه‌های عضو شورای صوفیه را برای اصلاحات جلب کند.

تشکیل شورا

ساوی برای اجرای طرح‌های خود شورایی متشکل از مؤسسات اسلامی ــ که اغلب آنها زیر نفوذ اخوان‌المسلمین بودند ــ به وجود آورد.

اهداف شورا

این شورا اعلام کرد که می‌خواهد فعالیت‌های طریقه‌های صوفیه را ممنوع کند و در این خصوص طرحی به وزارت کشور داده است.

توقف شورا

اجرای این طرح با کودتای نظامیان در ۱۳۳۱ ش/ ۱۹۵۲، متوقف ماند.

تشکیل شورای جدید

کشمکش این شورا و صوفیه ادامه داشت تا این‌که با میانجی‌گری جمال عبدالناصر فرمان انحلال شورا صادر شد و شورای دیگری که آن هم زیر نفوذ اخوان‌المسلمین بود، برای حل اختلاف با صوفیه تشکیل گردید. درگیری این شورا با صوفیه تا ۱۳۳۳ ش/ ۱۹۵۴ که فعالیت اخوان‌المسلمین ممنوع شد، ادامه یافت و در همان سال جمال عبدالناصر شورا را منحل کرد.

تصوف در دوره جمال عبدالناصر

استفاده سیاسی از تصوف

در ۱۳۳۴ ش/ ۱۹۵۵، حکومت که رابطه خود را با اخوان‌المسلمین قطع کرده بود، علاقه‌مند به استفاده از طریقه‌های صوفیه شد، زیرا رشد اسلام‌خواهی منجر به برخوردهای خشونت‌آمیز با دولت شده بود؛ بنابراین، دولت می‌کوشید با حمایت از تصوف به عنوان یکی از مواریث ملی، مانع گسترش «بنیادگرایی اسلامی» شود.

شیخ المشایخی علوان

به این منظور ابتدا می‌بایست حرکت اصلاحی ــ که تحت تأثیر اخوان‌المسلمین از ۱۳۲۶ ش/ ۱۹۴۷ در بین طریقه‌های صوفیه شروع شده بود ــ خنثی می‌شد؛ ازین‌رو، احمد ساوی در ۱۳۳۶ ش/ ۱۹۵۷ مجبور به استعفا گردید و به جای او محمدمحمود علوان (شیخ علوانیه خلوتیه، متوفی ۱۳۴۸ ش/ ۱۹۶۹)، شیخ المشایخ شد.

اقدامات علوان

در دوره محمد علوان، مجله‌ای ادواری به نام الاسلام و التصوف زیر نظر شورای صوفیه منتشر شد، چند طریقه به رسمیت شناخته شد، هواداران طریقه‌ها افزایش یافتند و نقش متصوفه در اجرای مراسم و اعیاد مذهبی، از جمله مراسم موالید، بیشتر شد. شورای صوفیه به سرپرستی علوان، به نفع اتحادیه سوسیالیست‌های عرب تبلیغات سیاسی و عقیدتی می‌کرد.

ماه‌نامه‌های مخالف تصوف

در این دوره نیز بحث میان مخالفان و موافقان تصوف ادامه داشت که عمدتاً در دو ماه‌نامه منعکس می‌شد: ۱) ماهنامه المسلم، ترجمان (ارگان) سازمان عشیره محمدیه وابسته به طریقه محمدیه شاذلیه. ۲) الاعتصام، ماهنامه جامعة الشریعة.

احمد ابوالوفا شرقاوی

از مشایخ مشهور این دوره، احمد ابوالوفا شرقاوی (متوفی ۱۳۴۰ ش/ ۱۹۶۱) بود. پدر ابوالوفا، ابوالمعارف شَرقاوی (متوفی ۱۳۱۷/ ۱۸۹۹)، نیز از مشایخ بنام و از مریدان ابوالبرکات احمد بن محمد دَردیر (شیخ اصلاح‌طلب طریقت خلوتیه، متوفی ۱۲۰۰/ ۱۷۸۶) و دوست نزدیک محمد عبده بود.

احمد رضوان

احمد رضوان (متوفی ۱۳۴۶ ش/ ۱۹۶۷) نیز از مشایخ بسیار مشهور و محترم در مصر علیا بود و حکومت جمال عبدالناصر می‌کوشید که قدرت و نفوذ او را تقویت کند. گفته‌اند که جمال عبدالناصر برای آغاز جنگ شش روزه (۱۳۴۶ ش/ ۱۹۶۷) با او مشورت کرد و رضوان او را از این کار منع نمود، اما پیش‌بینی کرد که جمال عبدالناصر وارد این جنگ خواهد شد.

ضعیف شدن طریقه‌ها

در دوران جمال عبدالناصر برخی طریقه‌ها به دلایل سیاسی ضعیف شدند و برای لغو اجازه فعالیت آنها تلاش‌هایی صورت گرفت، مثلاً طریقه بکتاشیه که در دوران احمد فاد و ملک فاروق تحت حمایت دربار و خاندان سلطنتی بود، ضعیف شد، به طوری که به علت فقدان کمک‌های مالی اوقاف، اعضا و هواداران و روحانیان آن مجبور به ترک مصر شدند. بیشتر درویشان دمرداشیه نیز به سبب لغو اجازه فعالیتشان مصر را ترک کردند. حصافیه نیز به علت آن‌که حسن البنّا قبلاً عضو این طریقت بود، بشدت زیر نظر قرار داشت و مشکلاتی برای اعضای آن به وجود آمد، زیرا با آن‌که عبدالوهاب هیساوی (متوفی ۱۳۲۸ ش/ ۱۹۴۹)، مؤسس طریقه، حسن البنّا را از طریقه اخراج و ارتباط اعضا را با او و اخوان‌المسلمین ممنوع کرده بود، برخی اعضا ارتباطشان را با اخوان‌المسلمین حفظ کردند. شاخه‌ای از نقشبندیه به رهبری نجم‌الدین کردی نیز متهم بود که با اعضای جمعیت اخوان‌المسلمین ارتباط دارد و نیز گفته شده بود که نجم‌الدین کردی با نهضت سوسیالیست‌های کُرد عراق همکاری می‌کند، ازین‌رو جلسات و ملاقات‌های او‌ به‌طور کلی ممنوع شد.

حمایت دولت از برخی طریقه‌ها

با این‌همه، برخی طریقه‌ها به علت‌های سیاسی از حمایت دولت برخوردار شدند، مانند طریقه کتانیه شاذلیه که ابتدا محدود به مراکش بود، اما دولت برای آن‌که از حمایت خانواده قدرتمند حسن کتانی، شیخ کتانیه، برخوردار شود، شورای صوفیه را واداشت که این طریقه را به رسمیت بشناسد. از بَرهانیه و دسوقیه نیز برای تحکیم روابط مصر با سودان حمایت می‌شد.

دخالت در امور سیاسی

در این دوره، برخی فرق در امور سیاسی فعالیت می‌کردند، مانند جنیدیه که شیخ آن عضو فعال اتحادیه سوسیالیست‌های عرب بود. شاخه حسینیه از طریقه شاذلیه نیز قدرتش را مرهون ارتباطات سیاسی با احزاب بود.

تصوف در دوره پس از عبدالناصر

تقویت تصوف

بعد از مرگ جمال عبدالناصر در ۱۳۴۹ ش/ ۱۹۷۰، تصوف در برابر تمایلات ضد تصوف در مصر تقویت و تجهیز شد.

نقش شورای عالی صوفیه

امروزه شورای عالی صوفیه، مهم‌ترین عامل در اجرای اهداف فرهنگی و سیاسی دولت است.

اداره المشیخة العامة

اداره طریقه‌های صوفیه را سازمانی به نام «المشیخة العامة لطرق الصوفیة» برعهده دارد و رئیس‌جمهور از میان ده شیخ برگزیده شورای صوفیه، شیخ المشایخ را انتخاب می‌کند. [۱۲۷]

شورای نظارت بر طریقه‌ها

شیخ المشایخ نیز به کمک شورایی متشکل از چهار عضو که به مدت سه سال انتخاب می‌شوند، بر امور طریقه‌ها نظارت دارد. [۱۲۸] [۱۲۹]

وظایف این شورا حل و فصل منازعات طریقه‌ها، اجرای مراسم و جشن‌های صوفیه مانند موالید و حضره، و عزل و نصب مشایخ ضرایح و تکایا و سجاده‌هایی است که تحت نظارت این سازمان‌اند و شورای صوفیه آنها را به رسمیت شناخته است. [۱۳۰] [۱۳۱]

تا ۱۳۶۸ ش/ ۱۹۸۹، این شورا ۷۳ طریقه را به رسمیت شناخت. این طریقه‌ها موظف‌اند که طبق لوایح ۱۳۲۱ و ۱۳۲۳/ ۱۹۰۳ و ۱۹۰۵ عمل کنند. بر اساس این لوایح، همه اعمال خلاف شرع، از جمله دوشه، گفتن ذکر همراه با رقص، استفاده از برخی آلات موسیقی، مجروح کردن بدن با سیخ، خوردن حشرات به عنوان کرامت و هم‌چنین اعتقاد به سقوط تکلیف و حلول و اتحاد ممنوع است. [۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵]

شیخ المشایخی تفتازانی

از ۱۳۶۱ ش/ ۱۹۸۲، ابوالوفا غُنَیمی تفتازانی، از شیوخ طریقه غُنیمیه خلوتیه و استاد فلسفه دانشگاه قاهره، شیخ المشایخ مصر شد. [۱۳۶]

به نظر او، خصایص تصوف مصر دوری از افراط و تفریط و غلوگویی و شطح است و عقاید کسانی که فلسفه را با تصوف آمیختند و به وحدت وجود و فنا معتقد شدند در مصر طرفداران جدّی ندارد. [۱۳۷]

بنا براین، شورای صوفیه طرفدار تصوف عملی است و آثارابن‌عربی را ممنوع کرده است، اما برخی شاخه‌های شاذلیه آشکارا از آرایابن‌عربی طرفداری می‌کنند.

تصوف و بنیادگرایی اسلامی

امروزه تصوف با بنیادگرایی اسلامی اختلاف‌های بسیار دارد. بنیادگرایی نقش تصوف را منفی می‌داند و در مسائل سیاسی آن را عامل اقدامات انفعالی، در مسائل شرعی آن را عامل اهمال، در مقابل مسلک‌های غربی آن را بی‌اعتنا، و نیز آن را عامل ترویج خرافات می‌داند، ازین‌رو بنیادگرایان و صوفیه در جذب افراد به سوی خود رقابت دارند.

طریقه‌های هماهنگ با اصلاح‌طلبان

تحت تأثیر مخالفان، طریقه‌هایی هماهنگ با آرای اصلاح‌طلبان به وجود آمد، از جمله طریقه دردیریه سباعیه از شاخه‌های خلوتیه منتسب به ابوالبرکات احمد دردیر، عظمیه، سنوسیه، محمدیه شاذلیه و رحمانیه. این طریقه‌ها به تصوف عملیِ موافق اسلام روی آورده‌اند و از بحث‌های مربوط به عرفان نظری خودداری می‌کنند. [۱۳۸] [۱۳۹]

تحصیلات دانشگاهی صوفیه

صوفیه برای مبارزه با مخالفان و هماهنگ شدن با جهان جدید، در عین سیروسلوک عرفانی، به تحصیلات دانشگاهی روی آوردند [۱۴۰] ازین‌رو طریقه‌های صوفیه در جذب جوانان تحصیل کرده بسیار موفق بودند.

مقابله با وهابیت

بعلاوه، برخی مشایخ به شاگردانشان روش‌های بحث با طرفداران وهابیت را آموزش می‌دادند، از جمله عبدالحلیم محمود از طریقه شاذلیه و رئیس دانشگاه اسلامی الازهر در ۱۳۴۹ ش/ ۱۹۷۰، شیخ محمد زکی ابراهیم مؤسس سازمان عشیریه محمدیه (تاریخ تأسیس: ۱۳۰۹ ش /۱۹۳۰) وابسته به طریقه شاذلیه محمدیه، و شیخ محمدعثمان عبده از طریقه برهانیه.

جایگاه مردمی صوفیه

باوجود مخالفت‌هایی که با صوفیه شد، مصری‌ها، علاوه بر مقابر منسوب به فرزندان پیامبر، به مقابر صوفیه بسیار احترام می‌گذارند و زیارت حرم مشایخ از سنن عادی زندگی مردم است. تحصیل کردگان مصری حتی اگر به زیارت قبور صوفیه نروند و در مراسم موالید شرکت نکنند، به مشایخ علاقه و ارادت دارند و به قدرت و کرامت آنان معتقدند. [۱۴۱]

طبقات فقیر و متوسط، به مراسم صوفیه ــ از جمله حضره که در مزار عرفا برگزار می‌شود ــ علاقه نشان می‌دهند.

فراگیری تصوف در مصر

شهر طَنْطا به علت وجود مقبره احمد بدوی و شهر دسوق به علت وجود مقبره ابراهیم دسوقی متبرک به شمار می‌آیند. همچنین گفته‌اند که طریقه‌های صوفیه تقریباً در همه جای مصر پراکنده‌اند و در مصر ده‌کده‌ای وجود ندارد که طریقه‌های صوفیه در آن وابستگانی نداشته باشند.

طریقه‌های صوفیه در مصر

تاریخ دقیق تأسیس طریقه‌ها در مصر یا ورودشان به آن‌جا دانسته نیست، اما به طورکلی طریقه‌های صوفیه بعد از تأسیس خانقاه در مصر به ظهور رسیدند.

تفاوت طریقه‌ها

تفاوت آنها با یکدیگر چندان اساسی نیست و بیش‌تر به تفاوت عَلَم‌ها، اذکار روزانه (احزاب) و روی‌کردشان به ذکر و اعتزال یا حضور در اجتماع بر می‌گردد؛ مثلاً، خلوتیه عموماً طرفدار ذکر و اعتزال، و شاذلیه علاقه‌مند به حضور در اجتماع‌اند. [۱۴۲]

طریقه‌های مهم مصر

طریقه‌های مهم مصر عبارت‌اند از: رفاعیه، احمدیه یا بدویه، شاذلیه، خلوتیه، دسوقیه یا ابراهیمیه یا برهانیه، بکتاشیه، نقشبندیه، قادریه، و میرغانیه.

رفاعیه

تأسیس آن منسوب به احمد رفاعی است و از طریقه‌های دیگر زودتر وارد مصر شد. ورود این طریقه به دوره ایوبی برمی‌گردد. این طریقه را عمدتاً ترک‌ها در مصر و سوریه گسترش دادند. اعمال این طریقه گاه شبیه سحر و جادو بود؛ مثلاً، پیروان یکی از شاخه‌های آن به نام سعدیه، منسوب به سعدالدین جَباوی، زغال گداخته و شیشه و مار می‌خوردند و آسیبی نمی‌دیدند یا سر و اعضای خود را قطع و بعد به هم وصل می‌کردند. مراسم دوشه را هم آنان در زادروز پیامبر برگزار می‌کردند، [۱۴۳] اما شورای صوفیه برگزاری آن را ممنوع کرد. [۱۴۴]

برخی از شاخه‌های رفاعیه عبارت‌اند از: عِلوانیه منسوب به محمد بن احمد عِلوان، حنیفیه منسوب به شمس‌الدین حنفی، و حبیبیه منسوب به محمد حبیب. عَلَم و عمامه‌های شاخه‌های این طریقت سبز، سیاه و کبود است. [۱۴۵]

احمدیه یا بدویه

مؤسس آن احمد بدوی است. عَلَم و دستار آنان سرخ است. شاخه‌های آن عبارت‌اند از: بیّومیه، شَنّاویه منسوب به محمد بن عبداللّه شَنّاوی، حلبیه منسوب به ابوالعباس احمد حلبی و سَطوحیه منسوب به جمال‌الدین عمر. [۱۴۶]

شاذلیه

شاذلیه منسوب به ابوالعباس شاذلی است. عَلَم‌هایی به رنگ‌های گوناگون دارند. شاخه‌های آن عبارت‌اند از: ادریسیه منسوب به احمد بن ادریس، عروسیه منسوب به ابوالعباس احمد عروسی صوفی قرن نهم، وَفائیه منسوب به محمد بن احمد وفا (متوفی ۷۶۰)، سَبْتیه منسوب به ابوالعباس احمد بن جعفر سَبتی (متوفی ۹۰۱)، محمدیه شاذلیه، و درقاویه منسوب به احمد درقاوی (متوفی ۱۳۱۳ ش/ ۱۹۳۴). [۱۴۷] [۱۴۸]

خلوتیه

وقتی صفویه تبریز را گرفتند، این طریقه بتدریج از آن‌جا به مصر رفت. اولین زاویه خلوتی را در مصر ابراهیم گلشنی (متوفی ۸۹۲)، مرید عمر روشنی، برپا کرد. این طریقه عَلَم ندارد و شاخه‌های آن عبارت‌اند از: منسوبان به محمد بن سالم حَفناوی / حِفْنی (متوفی ۱۱۸۱)، بکریه، بیرامیه، شرقاویه منسوب به عبداللّه شرقاوی، تِجانیه، دَمرداشیه منسوب به شمس‌الدین محمد دمرداشی (متوفی ۹۳۲)، و دردیریه یا سباعیه منسوب به احمد دردیر. [۱۴۹] [۱۵۰]

دسوقیه یا ابراهیمیه یا برهانیه

عَلَم آنان سبز است. [۱۵۱]

این طریقه در مصر چند شاخه دارد: بَرهامیه که مصری است و بَرهانیه که از سودان به مصر وارد شده است. برهانیه، به علت موافقت عقاید محمد عثمان عبده (متوفی ۱۳۶۲ ش/ ۱۹۸۳)، مؤسس آن، با عقایدابن‌عربی و هم‌چنین نداشتن شیخ مصری، تحت فشار قرار گرفته است تا به شاخه مصری برهامیه بپیوندد. یکی دیگر از شاخه‌های دسوقیه، شُرنوبیه منسوب به احمدعثمان شُرنوبی (متوفی ۹۹۴) است. [۱۵۲]

بکتاشیه

عبداللّه مَقاویری آن را در اواخر قرن چهاردهم به مصر برد. این طریقه همواره از حمایت عثمانی‌ها و از حمایت دربار مصر برخوردار بود. بعد از سرنگونی فاروق (۱۳۳۱ ش/ ۱۹۵۲) این طریقه وضع سابق خود را از دست داد و از کمک‌های اوقاف محروم شد. بالاخره با مرگ احمد سیری، آخرین شیخ بکتاشیه در مصر، این طریقه به پایان راه خود رسید و اعضای تکیه احمد سیری به آمریکا مهاجرت کردند.

نقشبندیه

این طریقه تا قرن سیزدهم/ نوزدهم در مصر وجود نداشت. از زمانی که حق قِدَم لغو شد، شاخه‌ای از نقشبندیه به نام خالدیه در مصر حضور یافت. محمدامین کردی، عالم و صوفی قرن سیزدهم/ نوزدهم، آن را در مصر گسترش داد.

قادریه

محمد بن عبدالصمد در قرن هفتم آن را به مصر برد. قبل از او فرزندان عبدالقادر گیلانی، مؤسس طریقه قادریه، به مصر رفته بودند، از جمله علاءالدین بغدادی. مزار فرزندان گیلانی در دارالقرافه است. [۱۵۳] [۱۵۴] [۱۵۵]

عمامه و علم‌های قادریه بیش‌تر سفید و سرخ است. قدیم‌ترین شاخه قادریه در مصر، فارضیه است که شیخ محمد فارضی مؤسس آن بود و دومین شاخه آن، قاسمیه است که قاسم بن محمد کبیر آن را تأسیس کرد. [۱۵۶] [۱۵۷] [۱۵۸] [۱۵۹]

میرغانیه یا میرغینیه

میرغانیه یا میرغینیه، منسوب به محمدعثمان میرغنی است. این طریقه را ترک‌ها گسترش دادند و مرکز اصلی آن در سودان است. [۱۶۰] [۱۶۱]

فهرست منابع

  1. ابن ایاس، بدائع الزهو رفی وقائع الدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
  2. ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
  3. ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، قاهره (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
  4. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  5. ابن جوزی، صفة الصفوة، چاپ محمد فاخوری و محمد روّاس قلعه جی، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
  6. سمیر ابوحمدان، الشیخ رشید رضا و الخطاب الاسلامی المعتدل، بیروت ۱۹۹۲/ ۱۴۱۳.
  7. عمر اسکندری و سلیم حسن، تاریخ مصر من الفتح العثمانی (الی قبیل الوقت الحاضر)، قاهره ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
  8. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  9. بایارد داج، دانشگاه الازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  10. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  11. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  12. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  13. محمد بن عبدالرحمان سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، قاهره (۱۳۵۴ـ ۱۳۵۵).
  14. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  15. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  16. عبدالوهاب بن محمد شعرانی، الطبقات الکبری، مصر ۱۳۴۳/ ۱۹۲۵.
  17. کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت ۱۹۸۲.
  18. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، مصر ۱۹۸۸.
  19. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  20. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، اسکندریه ۱۹۸۰.
  21. ژوزف کوک، مسلمانان آفریقا، ترجمه اسداللّه علوی، مشهد ۱۳۷۳ ش.
  22. لویس عوض، تاریخ الفکر المصری الحدیث، (قاهره) ۱۳۸۸ـ۱۳۸۹.
  23. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  24. عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی، الحقیقة و المجاز فی الرحلة الی بلاد الشام و مصر و الحجاز، چاپ احمد عبدالمجید هریدی، مصر ۱۹۸۶.
  25. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.

پانویس

  1. ابن جوزی، صفة الصفوة، ج۴، ص۳۰۹ـ۳۲۳، چاپ محمد فاخوری و محمد روّاس قلعه جی، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
  2. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۱ ـ ۵۱۵، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  3. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۱، ص۲۵، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  4. کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۳۶۲ـ۳۶۳، بیروت ۱۹۸۲.
  5. یونس/سوره۱۰، آیه۸۷.
  6. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۱.
  7. زخرف/سوره۴۳، آیه۵۱.
  8. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۱۹ـ۲۰، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  9. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۲۰ـ۲۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  10. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  11. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۱۰۶، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  12. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۱۶۶ـ۲۵۴، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  13. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۲۹۴، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  14. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۲۰، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  15. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۲۰، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  16. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۴۳، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  17. ابن جوزی، صفة الصفوة، ج۴، ص۳۰۹ـ۳۲۳، چاپ محمد فاخوری و محمد روّاس قلعه جی، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
  18. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۱ ـ ۵۱۵، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  19. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۱، ص۲۵، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  20. کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۳۶۲ـ۳۶۳، بیروت ۱۹۸۲.
  21. کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۳۶۳ـ ۳۶۴، بیروت ۱۹۸۲.
  22. کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۳۶۴، بیروت ۱۹۸۲.
  23. کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج۱، ص۳۷۴، بیروت ۱۹۸۲.
  24. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۲۳، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  25. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۲۸ـ۳۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  26. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۷۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  27. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۲۱۴، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  28. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۲۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  29. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۲۵، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  30. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  31. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۴، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  32. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۶۰، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  33. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۱۵۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  34. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۲ ـ۵۱۳، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  35. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۵۳۹، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  36. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۵۶۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
  37. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۳، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  38. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۷، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  39. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۲۰، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  40. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۱۲ ـ ۵۱۵، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  41. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۴۳، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  42. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۷۵، اسکندریه ۱۹۸۰.
  43. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۱، ص۵۰ ـ۵۱، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  44. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۲، ص۲۱۸، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  45. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۱، ص۲۵ـ۲۶، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  46. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۱، ص۲۲۵، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  47. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۲۴، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  48. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۴۷، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  49. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۵۳، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  50. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۲، ص۳۰۲، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  51. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۲۵، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  52. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۲، ص۲۱۲، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  53. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۱، ص۲۶ـ۲۷، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  54. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۲، ص۹، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  55. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۲، ص۲۶۷، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  56. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۱، ص۲۱۹ـ۲۲۰، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  57. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۱۸ـ۲۱، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  58. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۷۵، اسکندریه ۱۹۸۰.
  59. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۵۶ ـ۵۷، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  60. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۴۴، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  61. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۷۸، اسکندریه ۱۹۸۰.
  62. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۳۱، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  63. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۷۷ـ ۷۸، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  64. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۳، ص۱۲ـ۱۳، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  65. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۲۸، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  66. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲، مصر ۱۹۸۸.
  67. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۱۵۰، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  68. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۶۳ـ۶۴، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  69. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۸۱ ـ۸۳، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  70. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۸۶، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  71. ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، ج۱۱، ص۲۱۷، قاهره (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
  72. ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، ج۱، ص۵۹ ـ۶۰، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
  73. بایارد داج، دانشگاه الازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی، ج۱، ص۶۳، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  74. سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاها الصالحون، ج۲، ص۳۰۷ـ ۳۰۸، (قاهره)، ج ۱، (۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)، ج ۲، (۱۳۹۳/۱۹۷۳)، ج ۳، (۱۳۹۹/ ۱۹۷۹).
  75. عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، ج۱، ص۵۲۷، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، (قاهره) ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
  76. بایارد داج، دانشگاه الازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی، ج۱، ص۸۶، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  77. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۸۰ـ۱۸۱، مصر ۱۹۸۸.
  78. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۸۰ـ۱۸۲، مصر ۱۹۸۸.
  79. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۴۷، مصر ۱۹۸۸.
  80. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۸۸ ـ۹۳، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  81. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۱۲۸ـ۱۲۹، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  82. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۳۷ـ ۳۸، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  83. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۱۰۵ـ ۱۰۸، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  84. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۷۴ـ ۱۷۵، مصر ۱۹۸۸.
  85. محمد بن عبدالرحمان سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ج۳، ص۷۱ـ۷۴، قاهره (۱۳۵۴ـ ۱۳۵۵).
  86. عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریة فی الدولتین الایوبیة و المملوکیة، ج۱، ص۲۷، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  87. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۶۳، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  88. بایارد داج، دانشگاه الازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی، ج۱، ص۸۶، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  89. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۴۸، مصر ۱۹۸۸.
  90. عبدالوهاب بن محمد شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵، مصر ۱۳۴۳/ ۱۹۲۵.
  91. ابن ایاس، بدائع الزهو رفی وقائع الدهور، ج۵، ص۱۰۳ـ۱۰۴، چاپ محمد مصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
  92. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۴۸، مصر ۱۹۸۸.
  93. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۱، ص۲۲۵، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  94. عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیة فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوکی (۵۶۷ ـ۹۲۳ ه/ ۱۱۷۱ـ۱۵۱۷ م)، ج۱، ص۱۰۳، قاهره ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
  95. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۵۸، مصر ۱۹۸۸.
  96. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۴، مصر ۱۹۸۸.
  97. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۲، ص۸ ـ۹، مصر ۱۹۸۸.
  98. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۰۲، مصر ۱۹۸۸.
  99. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۶۳، مصر ۱۹۸۸.
  100. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۲، ص۹۰ـ۹۱، مصر ۱۹۸۸.
  101. عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی، الحقیقة و المجاز فی الرحلة الی بلاد الشام و مصر و الحجاز، ج۱، ص۲۶۱، چاپ احمد عبدالمجید هریدی، مصر ۱۹۸۶.
  102. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۰۸، مصر ۱۹۸۸.
  103. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۱۳، مصر ۱۹۸۸.
  104. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۲۶، مصر ۱۹۸۸.
  105. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۶۲ـ۶۳، مصر ۱۹۸۸.
  106. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۹۲ـ۱۹۳، مصر ۱۹۸۸.
  107. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۶۴ـ۶۶، مصر ۱۹۸۸.
  108. بایارد داج، دانشگاه الازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی، ج۱، ص۸۵، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  109. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۶۶ـ۱۶۷، مصر ۱۹۸۸.
  110. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۹۰ـ۱۹۱، مصر ۱۹۸۸.
  111. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۸۹، مصر ۱۹۸۸.
  112. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۲، ص۱۳۸، مصر ۱۹۸۸.
  113. عمر اسکندری و سلیم حسن، تاریخ مصر من الفتح العثمانی (الی قبیل الوقت الحاضر)، ج۱، ص۹۹ـ ۱۰۱، قاهره ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
  114. لویس عوض، تاریخ الفکر المصری الحدیث، ج۱، ص۱۰۳، (قاهره) ۱۳۸۸ـ۱۳۸۹.
  115. لویس عوض، تاریخ الفکر المصری الحدیث، ج۱، ص۱۱۵، (قاهره) ۱۳۸۸ـ۱۳۸۹.
  116. لویس عوض، تاریخ الفکر المصری الحدیث، ج۱، ص۱۱۸ـ۱۲۱، (قاهره) ۱۳۸۸ـ۱۳۸۹.
  117. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۴، ص۱۲۴.
  118. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۴، ص۱۲۴.
  119. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۶۱، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  120. سمیر ابوحمدان، الشیخ رشید رضا و الخطاب الاسلامی المعتدل، ج۱، ص۴۰ـ۴۱، بیروت ۱۹۹۲/ ۱۴۱۳.
  121. سمیر ابوحمدان، الشیخ رشید رضا و الخطاب الاسلامی المعتدل، ج۱، ص۹۳ـ۹۴، بیروت ۱۹۹۲/ ۱۴۱۳.
  122. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۹ ـ۹۰، اسکندریه ۱۹۸۰.
  123. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۶، اسکندریه ۱۹۸۰.
  124. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۵ ـ۸۶، اسکندریه ۱۹۸۰.
  125. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۶۱، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  126. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۱۸۵، مصر ۱۹۸۸.
  127. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۷، اسکندریه ۱۹۸۰.
  128. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۹۱، مصر ۱۹۸۸.
  129. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۴، اسکندریه ۱۹۸۰.
  130. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۹۱، مصر ۱۹۸۸.
  131. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ص ۸۹، اسکندریه ۱۹۸۰
  132. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۸۶ ـ ۸۸، مصر ۱۹۸۸.
  133. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۶۱، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  134. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۳۲۳، اسکندریه ۱۹۸۰.
  135. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۵ ـ۸۶، اسکندریه ۱۹۸۰.
  136. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۶۰، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  137. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۶۱، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  138. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۶۲، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  139. سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، ج۱، ص۵۷۲ ـ۵۷۳، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  140. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۲۰۳، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  141. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۲۰۳، مصر ۱۹۸۸.
  142. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۷۴ـ ۷۵، مصر ۱۹۸۸.
  143. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۱، اسکندریه ۱۹۸۰.
  144. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۲، اسکندریه ۱۹۸۰.
  145. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۱، اسکندریه ۱۹۸۰.
  146. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۳، ص۴۳۶ـ۴۳۷، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  147. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۳، ص۴۳۶، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  148. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۱۲۰ـ۱۲۱، اسکندریه ۱۹۸۰.
  149. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۳، ص۴۳۷، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  150. توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی، ج۱، ص۷۷، مصر ۱۹۸۸.
  151. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۳، ص۴۳۷، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  152. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۳، ص۴۳۶، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  153. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۱۷۸، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  154. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۱۸۵ـ۱۸۷، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  155. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۱۹۰، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  156. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۱۸۵، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  157. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۱۹۱، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  158. یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریة بمصر، ج۱، ص۱۹۷، بیروته ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  159. فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقة الشاذلیة فی مصر، ج۱، ص۸۲، اسکندریه ۱۹۸۰.
  160. علی باشا مبارک، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، ج۳، ص۴۳۷، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
  161. ژوزف کوک، مسلمانان آفریقا، ج۱، ص۴۷۳ـ۴۷۴، ترجمه اسداللّه علوی، مشهد ۱۳۷۳ ش.