خطای راهبردی در تحلیل سوریه (یادداشت)
خطای راهبردی در تحلیل سوریه، یادداشتی است که به تبیین مسائل سوریه میپردازد[۱]. رفتن سر پل از مقاومت و سپس توسعه آن، حکایت تلاش 46 سال است؛ اما بعضی بدون توجه به تاریخ، وقوع یک اتفاق را محور قرار داده و بقیۀ مسائل را با آن تحلیل کرده و افق تحولات را هم بر اساس آن تبیین مینمایند. از اینرو در زمانهای مختلف شاهد انتشار تحلیلهای فراوان مبتنی بر تعمیم نتایج یک پدیده بر سایر پدیدهها بودهایم و اینک میتوانیم با قاطعیت بگوییم خطا بوده است. الان در صحنه تحولات، با سقوط یک دولت مقاومت در منطقه مواجه شدهایم و باید اعتراف کنیم که دشمنان یک سر پل مهم از محور مقاومت گرفتهاند. اما خطاست اگر گمان کنیم روند منطقه و تحولات در منطقه به سمت غلبۀ مخالفان بر مقاومت تغییر مسیر داده است.
نگاه غلبۀ مخالفان بر مقاومت
مرور تحولات این 46 سال خطا بودن چنین نگاهی را نشان میدهد. در سال 1361 حدود دو هفته پس از بازپسگیری خرمشهر توسط قوای نظامی ایران، رژیم صهیونیستی از فضای درگیریهای داخلی لبنان استفاده و به این کشور حمله کرد و چند برابر مساحت خرمشهر را -که عمدتاً به شیعیان لبنان تعلق داشت- به تصرف خود درآورد. فضای رعب ناشی از اقدام سریع ارتش اسرائیل و ضعف شدید نظامی لبنان، این تصور را رقم میزد که اشغال لبنان دائمی خواهد بود. در آن زمان تحلیلهای زیادی در رسانههای عربی و غیرعربی نوشته میشد که از تهاجم قریبالوقوع ارتش اسرائیل به سوریه حکایت میکرد. اما برخلاف این تحلیلها، ارتش متجاوز اسرائیل چهار سال پس از تجاوز، در سال 1365 استان بیروت و مناطق شمالی و شرقی آن را ترک کرد و اولین عقبنشینی ارتش اسرائیل رقم خورد. در آن زمان شهید سید حسن نصرالله فرماندۀ نظامی حزبالله در استان بیروت بود.
مذاکرات مادرید و توافق اسلو
یک واقعۀ دیگر مذاکرات مادرید و توافق اسلو بود که در سال 1372 صورت گرفت. در آن زمان دولتهای غربی، عربی، روسیه، چین، اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین که مهمترین سازمان نظامی فلسطین بود، توافقی را شکل دادند که ظاهر آن حل و فصل نهایی مسأله فلسطین و حل منازعه بین اسرائیل و فلسطینیها؛ اما باطن آن، تثبیت اسرائیل و حذف فلسطین از معادلۀ منطقه بود. در آن زمان جو آنقدر به نفع توافق اسلو غلیظ بود که بعضی دوستان منطقهای به مسئولان ما میگفتند، «مسأله تمام شده و نادیده گرفتن یک توافق جهانی، دیوانگی است». اما برخلاف آنچه تصور میشد مذاکرات و توافق و درواقع طرح اسلو، به حل مسأله منجر نشد، به انتفاضه سال 2000 ختم شد که طی آن هم درگیری نظامی میان طرفین، جای سازش را گرفت و هم سازمان آزادیبخش فلسطین جای خود را به گروههای جدید جهادی داد. این در حالی بود که همانطور که گفته شد، برای تحقق اهداف اسلو، همۀ دولتهای اروپایی، آمریکایی، عربی، اسرائیل، روسیه، چین، سازمان ملل و مهمترین سازمان فلسطینی همداستان شده بودند.
اشغال نظامی عراق
یک رخداد دیگر، اشغال نظامی عراق از سوی آمریکا و انگلیس در روزهای آخر سال 1382 ش، برابر با اول بهار 2003 م، بود. در این ماجرا همۀ تحلیلها و تصورها این بود که کار جمهوری اسلامی هم تمام است، بنابراین ایران یا همۀ سیاستهای داخلی و خارجی خود را تغییر میدهد و یا اینکه مانند دولتهای افغانستان و عراق از بین میرود. در آن زمان هنوز جبهه مقاومت وجود نداشت و دولتهایی در سوریه، سودان و حزبالله لبنان با جمهوری اسلامی همراهی داشتند. جو آنقدر غلیظ بود که یکی از معاونان وقت وزارت امور خارجه ایران در اقدامی عجیب، از طریق سفارت سوئیس -بهعنوان حافظ منافع آمریکا در ایران- با تقدیم یک نمابر به وزارت خارجه آمریکا اطلاع داد «ایران آمادگی دارد همۀ اختلاف خود با آمریکا را به گونهای که منجر به رضایت ایالات متحده شود، حل کند». براثر این جو، یک جمع 123 نفری از نمایندگان وقت مجلس ایران، طی بیانیهای خطاب به رهبر معظم انقلاب، تغییر اساسی در سیاست خارجی نظام را خواستار شدند! در همان زمان نخستوزیر وقت انگلیس، تونیبلر در جمع نظامیان انگلیسی مستقر در بصره اعلام کرده بود «آنچه بر افغانستان و عراق گذشت یک پیام آشکار به ایران بود تا سیاستهای خود را تغییر دهد». اما برخلاف آنچه تصور و بیان میشد صحنه به شکل دیگری رقم خورد و آمریکا سه سال پس از اشغال نظامی عراق به بنبست نظامی گرفتار شد و زمزمه خارج شدن از عراق آغاز کرد و جرج بوش در سال 1386/ 2007 ناگزیر شد توافق امنیتی خروج از عراق را با نوری المالکی نخستوزیر وقت عراق امضا نموده و دو سال بعد، خروج از این کشور را آغاز نماید. البته پیش از این و آنچه در اولین سالگرد اشغال عراق پیش آمد یعنی تن دادن آمریکا به تشکیل شورای عراقی حکم، اولین نشانههای بنبست آمریکا را بروز داده بود.
خیزشهای عربی
با شکست برنامۀ نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، خیزشهای عربی شکل گرفت که رژیمهای سنتی عربی وابسته به آمریکا را هدف قرار داد و منجر به تغییر وضعیت در پنج کشور عربی شد. غربیها درصدد برآمدند با بدل زدن به این خیزشها، مسیر تحولات را برگردانند. از اینرو گروههای تکفیری با نامهای مختلف شکل گرفتند و با سرعت زیاد منطقه را تحت تأثیر خود قرار دادند. این گروهها، آشکار و پنهان از سوی آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی، ترکیه و اکثر دولتهای عرب حاشیه خلیج فارس حمایت میشدند؛ اما این پروژه هم چندان دوام نیاورد و تا سال 1397 ش، برابر با 2018 م، عملاً تحت کنترل درآمد. شکست پروژه گروههای تکفیری، سبب تقویت بیشتر جریانات مقاومتی و جبهۀ مقاومت شد.
پیمان ابراهیم
پس از این تحولات، غربیها پیمان ابراهیم ناظر بر عادیسازی عربی - اسرائیلی را روی میز گذاشته و چند دولت عرب با خود همراه کردند. در این زمان وقتی فضای توافق اسلو برگشت، خیلیها گمان کردند از این پس این اسرائیل است که آیندۀ منطقه را رقم میزند و دیگر جایی برای اندیشهها و راهکارهای معارض؛ نظیر «جریان مقاومت» باقی نمیماند. اما بهزودی در این کار هم گره افتاد و این روند پس از پیوستن لرزان سودان و مراکش متوقف گردید.
عملیات طوفان الاقصی
کمی بعد، جهان با عملیات حیرتانگیز فلسطینیهای ساکن در غزه (عملیات طوفان الاقصی) مواجه گردید. اقدام فلسطینیها آنقدر مؤثر بود که صحنۀ منطقه را دگرگون کرد. اسرائیل که تا قبل از آن خود را در موقعیت «حکمران منطقه» میدید، به یک باره به موقعیتی نزول کرد که به گفتۀ نتانیاهو مابین مرگ و حیات قرار گرفت. با واکنش خشن اسرائیل و شروع جنگ علیه غزه، جهان علیه اسرائیل به پاخاست، دولتهای غربی شکلگیری دولتی فلسطینی در مرزهای 1967 را مطرح کردند تا بر جراحات ناشی از حملات وحشیانۀ رژیم، مرهم گذارند. دادگاه لاهه به بازداشت سران اسرائیل رأی داد. ارتباطات عربی - اسرائیلی از هم گسیخته شد و مقاومت در سطح جهان بهعنوان تنها گزینۀ ممکن، مورد تمجید قرار گرفت. پس در اینجا هم یک بار دیگر ورق برگشت.
تغییر نظام سیاسی سوریه
پس از این صحنه، آمریکا، اسرائیل و ترکیه به ابتکار جدیدی دست زدند؛ این ابتکار، تغییر دولت در دمشق بود. وضع داخلی سوریه طی ده سال گذشته به گونهای بود که شکلدهی به یک جبهۀ کوچک هم میتوانست به تغییر حاکمیت سیاسی منجر شود؛ اما آمریکاییها و اسرائیلیها به دلیل نگرانیهایی که داشتند، تغییر دولت را اجرایی نکردند تا اینکه مشکلات شدید در مدیریت تحولات منطقه، آنان را بهشدت به آن نیازمند کرد. نخستوزیر اسرائیل در سخنرانی مردادماه گذشته در سازمان ملل، از ضرورت همکاری همگان برای تغییر در خاورمیانه صحبت کرد و گفت «اگر خاورمیانه تغییر نکند، ایران نقشۀ آینده آن را ترسیم خواهد کرد». این عبارات بیانگر آن بود که از نظر آنان باید کاری صورت گیرد تا همگان تغییر در خاورمیانه را لمس کرده و با اسرائیل در این مسیر همراه شوند. این کار نمادین، «تغییر نظام سیاسی سوریه» بود. در ایجا اسرائیل برای رها شدن از نگرانیهای امنیتی قبلی خود، به عملیات نظامی و تصرف بخشهایی از سوریه دست زد. از نظر رژیم اسرائیل سقوط یک دولت متعارف در دمشق در حالی که ماهیت دولت جایگزین آن مبهم و مخاطرهآمیز میباشد، ریسک بزرگ دارد چرا که رژیم غاصب هیچگاه از سمت جریانهای تکفیری از جمله «تحریر شام» نگرانی نداشته است کما اینکه اظهارات اخیر مقامات این گروه هم نشان داد جایی برای نگران شدن اسرائیل وجود ندارد. پس نگرانی اسرائیل - و آمریکا، ترکیه و حوزه عربی - طبعاً چیزی دیگری است. چه چیزی بیش از دولت اسد در دمشق میتواند اسرائیل را تهدید کند؟ این چیزی غیر از سر برآوردن نهایی یک جریان مقاومت مردمی از نوع حزبالله لبنان یا از نوع حشدالشعبی عراق یا از نوع انصارالله یمن در سوریه نیست.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ به قلم: سعدالله زارعی.
منابع
- خطای راهبردی در تحلیل سوریه (یادداشت روز)، روزنامۀ کیهان، تاریخ درج مطلب: 1 دیماه 1403 ش، تاریخ مشاهدۀ مطلب: 11 دیماه 1403 ش.