پرش به محتوا

علم غیب امام معصوم (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آن‌ها' به 'آنها'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'آن‌ها' به 'آنها')
خط ۲۶: خط ۲۶:
این سیر تکاملی یک پدیده تاریخی کاملا طبیعی است؛ زیرا هرزمان یک مطلب عمیق پیچیده در فضایی پائین‌ مطرح بشود، طبیعتا در گام اول تعداد افرادی که پذیرش دارند کمتر است و به تدریج مردم رشد علمی پیدا می‌کنند و پذیرش بیشتر می‌شود، به‌خصوص اگر وضعیت جهان اسلام را در هنگام بعثت به شکل واقعی و دقیق نگاه کنید، خواهید دید که در آن وضعیت توقعی از مردم نیست که بخواهند چنین مطالب بلندی را در شأن امام‌معصوم و حجت‌خدا دریافت کنند.
این سیر تکاملی یک پدیده تاریخی کاملا طبیعی است؛ زیرا هرزمان یک مطلب عمیق پیچیده در فضایی پائین‌ مطرح بشود، طبیعتا در گام اول تعداد افرادی که پذیرش دارند کمتر است و به تدریج مردم رشد علمی پیدا می‌کنند و پذیرش بیشتر می‌شود، به‌خصوص اگر وضعیت جهان اسلام را در هنگام بعثت به شکل واقعی و دقیق نگاه کنید، خواهید دید که در آن وضعیت توقعی از مردم نیست که بخواهند چنین مطالب بلندی را در شأن امام‌معصوم و حجت‌خدا دریافت کنند.


درست است که فضای مکه و مدینه سابقه انبیایی داشته است و آداب حنیفی و ابراهیمی در آن رایج بوده و یهود و نصاری هم بوده‌اند، ولی با همه این‌ها معاصرین نزول قرآن، تقریبا مردمانی خالی از هر علم و دانشی بوده‌اند و طبیعتا مطالبی که سطحش عالی بوده، در بین آن‌ها نفوذی نداشته است. البته هر‌چه جلوتر می‌رویم عقول رشد کرده، سطح معرفتی بالا رفته، و درصد کسانی‌که به مراتبی از علم غیب معتقد بوده‌اند بیشتر و منکرین کمتر شده‌اند.
درست است که فضای مکه و مدینه سابقه انبیایی داشته است و آداب حنیفی و ابراهیمی در آن رایج بوده و یهود و نصاری هم بوده‌اند، ولی با همه این‌ها معاصرین نزول قرآن، تقریبا مردمانی خالی از هر علم و دانشی بوده‌اند و طبیعتا مطالبی که سطحش عالی بوده، در بین آنها نفوذی نداشته است. البته هر‌چه جلوتر می‌رویم عقول رشد کرده، سطح معرفتی بالا رفته، و درصد کسانی‌که به مراتبی از علم غیب معتقد بوده‌اند بیشتر و منکرین کمتر شده‌اند.


==سطح نگاه به ائمه علیهم السلام در عصر خودشان==
==سطح نگاه به ائمه علیهم السلام در عصر خودشان==
خط ۳۴: خط ۳۴:
در سطح پائین و ابتدائی، افرادی را می‌بینیم که منکر علم غیب ائمه هستند و به تعبیر خودشان ائمه را علمای‌ابرار می‌دانند و حتّی بعضاً علم امام را اکتسابی دانسته و می‌گویند هر‌چه می‌دانند در آموزش‌های ظاهری از امام قبلی فراگرفته‌اند و امام قبلی هم در آموزش‌های ظاهری از رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یاد گرفته‌اند.
در سطح پائین و ابتدائی، افرادی را می‌بینیم که منکر علم غیب ائمه هستند و به تعبیر خودشان ائمه را علمای‌ابرار می‌دانند و حتّی بعضاً علم امام را اکتسابی دانسته و می‌گویند هر‌چه می‌دانند در آموزش‌های ظاهری از امام قبلی فراگرفته‌اند و امام قبلی هم در آموزش‌های ظاهری از رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یاد گرفته‌اند.


آن‌ها اعتقاد داشتند به قلب رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌سلم وحی نازل می‌شد، شب‌ها و روزها در خلوت خودشان به امیرالمومنین علیه‌السلام این‌ها را آموزش می‌دادند و دعا هم کرده بودند امیرالمومنین شرح‌صدر پیدا کنند و هرچه می‌آموزند فراموش نکنند، لذا در طول این بیست‌سال بعد از بعثت، رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌سلم برای امیرالمومنین درس گذاشته‌اند و معلم در نهایت علم و دانش، و دانش‌آموز هم در نهایت هوش و استعداد بوده، لذا همه چیز را آموخته‌اند. این تصویر علاوه بر آنکه از نظر روایات ما کاملا غلط است، از نظر ظاهر نیز این رابطه در ائمه دیگر، دچار مشکل می‌شود، به‌خصوص وقتی می‌رسیم به دوره‌ای که سن امامت امامان خیلی پایین می‌آید و خصوصاً در زمانی‌که می‌دانیم مدت همراهی و هم‌زمانی دو امام خیلی کم بوده است؛ مثلا حضرت‌جواد‌الائمه و امام‌هادی علیهما‌السلام هم سن امامت‌شان کم است، هم در دوران قبل از امامت‌شان مدتی در کنار پدر بزرگوارشان نبوده‌اند، و به علت سفر بین‌شان فاصله افتاده و آموختن این علوم به چنین شکلی عادتا ممکن نیست.
آنها اعتقاد داشتند به قلب رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌سلم وحی نازل می‌شد، شب‌ها و روزها در خلوت خودشان به امیرالمومنین علیه‌السلام این‌ها را آموزش می‌دادند و دعا هم کرده بودند امیرالمومنین شرح‌صدر پیدا کنند و هرچه می‌آموزند فراموش نکنند، لذا در طول این بیست‌سال بعد از بعثت، رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌سلم برای امیرالمومنین درس گذاشته‌اند و معلم در نهایت علم و دانش، و دانش‌آموز هم در نهایت هوش و استعداد بوده، لذا همه چیز را آموخته‌اند. این تصویر علاوه بر آنکه از نظر روایات ما کاملا غلط است، از نظر ظاهر نیز این رابطه در ائمه دیگر، دچار مشکل می‌شود، به‌خصوص وقتی می‌رسیم به دوره‌ای که سن امامت امامان خیلی پایین می‌آید و خصوصاً در زمانی‌که می‌دانیم مدت همراهی و هم‌زمانی دو امام خیلی کم بوده است؛ مثلا حضرت‌جواد‌الائمه و امام‌هادی علیهما‌السلام هم سن امامت‌شان کم است، هم در دوران قبل از امامت‌شان مدتی در کنار پدر بزرگوارشان نبوده‌اند، و به علت سفر بین‌شان فاصله افتاده و آموختن این علوم به چنین شکلی عادتا ممکن نیست.


به‌هر‌حال چنین تصوری در بین برخی از شیعیان بوده است و متاسفانه هنوز هستند کسانی‌که علوم ائمه را صرفا اکتسابی و تحصیلی و از طریق امامان قبلی می‌دانند، و اگر جایی اخباری از غیب باشد فکر می‌کنند به وحی الهی و فرود جبرائیل بر رسول خدا برمی‌گردد که خاطره‌اش سینه‌به‌سینه برای امامان بعدی نقل شده است.
به‌هر‌حال چنین تصوری در بین برخی از شیعیان بوده است و متاسفانه هنوز هستند کسانی‌که علوم ائمه را صرفا اکتسابی و تحصیلی و از طریق امامان قبلی می‌دانند، و اگر جایی اخباری از غیب باشد فکر می‌کنند به وحی الهی و فرود جبرائیل بر رسول خدا برمی‌گردد که خاطره‌اش سینه‌به‌سینه برای امامان بعدی نقل شده است.
خط ۴۴: خط ۴۴:
در سطح عالی‌تر نگاه دیگری در همان دوره در جهان اسلام وجود دارد که می‌گفتند امام به همه چیز آگاه است، تمام علوم در نزد حضرت حاضر می‌باشد و هیچ جهلی برای امام متصوّر نیست. این گروه از افراد، همان کسانی هستند که از ائمه علیهم‌السلام روایت می‌کردند : إنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۱].
در سطح عالی‌تر نگاه دیگری در همان دوره در جهان اسلام وجود دارد که می‌گفتند امام به همه چیز آگاه است، تمام علوم در نزد حضرت حاضر می‌باشد و هیچ جهلی برای امام متصوّر نیست. این گروه از افراد، همان کسانی هستند که از ائمه علیهم‌السلام روایت می‌کردند : إنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۱].


این گروه از افراد معمولا در آن دوره متهم به غلو بودند و طبیعی است، چون وقتی سطح عامه پایین باشد و یک میزان خاص و محدودی از علم امام را در ذهن‌شان تصور کنند، این سطح سوّم و نگاه سوّم متهم به زیاده‌روی و افراط و غلو خواهند شد، در نتیجه تصور حاکم در جامعه شیعه آن‌ها را غالی و افراطی تصور می‌کردند.
این گروه از افراد معمولا در آن دوره متهم به غلو بودند و طبیعی است، چون وقتی سطح عامه پایین باشد و یک میزان خاص و محدودی از علم امام را در ذهن‌شان تصور کنند، این سطح سوّم و نگاه سوّم متهم به زیاده‌روی و افراط و غلو خواهند شد، در نتیجه تصور حاکم در جامعه شیعه آنها را غالی و افراطی تصور می‌کردند.


همواره درتاریخ آن‌هایی که بیشتر می‌فهمیده‌اند و مطالب پیچیده‌تر بیان می‌کرده‌اند، در فضاهای دینی به غلو و زیاده‌روی و انحراف متهم بوده‌اند و این سیر پیوسته ادامه داشته و تکرار می‌شده و تنها مصادیقش فرق می‌کرده است.
همواره درتاریخ آنهایی که بیشتر می‌فهمیده‌اند و مطالب پیچیده‌تر بیان می‌کرده‌اند، در فضاهای دینی به غلو و زیاده‌روی و انحراف متهم بوده‌اند و این سیر پیوسته ادامه داشته و تکرار می‌شده و تنها مصادیقش فرق می‌کرده است.


در برهه‌ای ، حتی برخی از مسائل ابتدایی را غلو می‌پنداشتند که به مرور زمان عادی می‌شد و باز بالاتر از آن‌ها را غلو می‌شمردند و باز آن‌ها هم عادی می‌شد. عقایدی که امروزه ما داریم و در میان شیعیان کاملاً عادی و مرسوم است، عقایدی است که در دوران اولیه به اسم غلو خوانده می‌شد و اگر ما نیز در آن دوره بودیم جزء غلات محسوب می‌شدیم!
در برهه‌ای ، حتی برخی از مسائل ابتدایی را غلو می‌پنداشتند که به مرور زمان عادی می‌شد و باز بالاتر از آنها را غلو می‌شمردند و باز آنها هم عادی می‌شد. عقایدی که امروزه ما داریم و در میان شیعیان کاملاً عادی و مرسوم است، عقایدی است که در دوران اولیه به اسم غلو خوانده می‌شد و اگر ما نیز در آن دوره بودیم جزء غلات محسوب می‌شدیم!


به‌هر‌حال در دوره اصحاب ائمه گرایش های مختلفی را می‌بینیم، شواهد این گرایش‌ها، روایاتی است که وجود دارد. البته بحث‌های کلامی و رجالی در جای خودش باید مطرح شود تا از صحت و سقم این روایات و انتسابشان به ائمه علیهم‌السلام مطمئن شویم، ولی ما نمی‌خواهیم چیزی را به ائمه نسبت ‌دهیم، بلکه می‌خواهیم عقائد رواة را بررسی کنیم و بر فرض روایات غلط یا جعلی باشد، باز هم نشان‌دهنده آنست که چنین تفکری بین اصحاب وجود داشته و راوی به آن اعتقاد داشته است. (گرچه خواهیم گفت که از نظر رجالی حق اینست که همین عقیده سوّم صادق و روایات آن صحیح و متواتر بوده و رواة آن هم افرادی درست و ثقه بوده‌اند؛ هرچند برخی چون جابر‌بن‌یزید و مفضل‌بن‌عمر و محمد‌بن‌سنان و امثال این‌ها در آن دوره متهم به غلو و انحراف بوده‌اند.)
به‌هر‌حال در دوره اصحاب ائمه گرایش های مختلفی را می‌بینیم، شواهد این گرایش‌ها، روایاتی است که وجود دارد. البته بحث‌های کلامی و رجالی در جای خودش باید مطرح شود تا از صحت و سقم این روایات و انتسابشان به ائمه علیهم‌السلام مطمئن شویم، ولی ما نمی‌خواهیم چیزی را به ائمه نسبت ‌دهیم، بلکه می‌خواهیم عقائد رواة را بررسی کنیم و بر فرض روایات غلط یا جعلی باشد، باز هم نشان‌دهنده آنست که چنین تفکری بین اصحاب وجود داشته و راوی به آن اعتقاد داشته است. (گرچه خواهیم گفت که از نظر رجالی حق اینست که همین عقیده سوّم صادق و روایات آن صحیح و متواتر بوده و رواة آن هم افرادی درست و ثقه بوده‌اند؛ هرچند برخی چون جابر‌بن‌یزید و مفضل‌بن‌عمر و محمد‌بن‌سنان و امثال این‌ها در آن دوره متهم به غلو و انحراف بوده‌اند.)
خط ۵۸: خط ۵۸:
البته بغدادیان، قمیان را فقط در حد نقل حدیث باور داشتند و اصلا در مسائل علمی فقهی یا کلامی برایشان ارزشی قائل نبودند. دیده‌اید که شیخ مفید چه اعتراضات تندی به صدوق در تصحیح‌الاعتقاد دارند و می‌گویند: شما که در این مسائل سررشته نداری نباید در اعتقادات شیعه کتاب می‌نوشتی.
البته بغدادیان، قمیان را فقط در حد نقل حدیث باور داشتند و اصلا در مسائل علمی فقهی یا کلامی برایشان ارزشی قائل نبودند. دیده‌اید که شیخ مفید چه اعتراضات تندی به صدوق در تصحیح‌الاعتقاد دارند و می‌گویند: شما که در این مسائل سررشته نداری نباید در اعتقادات شیعه کتاب می‌نوشتی.


بغدادیان و اتباع ایشان حتی در نقل اجماع، مخالفت قمیین را مضر نمی‌دانستند و گاهی می‌گویند این مسأله اجماعی است و مخالفش قمّیین هستند ولی به آن‌ها اعتنایی نیست. کلا بغدادیان مکتب قمیین را مکتب اخباری‌گری و جبر و تشبیه می‌دانستند و نظراتشان را قابل اعتنا تلقی نمی‌کردند و عبارات بسیار تندی در این باب دارند[۳].
بغدادیان و اتباع ایشان حتی در نقل اجماع، مخالفت قمیین را مضر نمی‌دانستند و گاهی می‌گویند این مسأله اجماعی است و مخالفش قمّیین هستند ولی به آنها اعتنایی نیست. کلا بغدادیان مکتب قمیین را مکتب اخباری‌گری و جبر و تشبیه می‌دانستند و نظراتشان را قابل اعتنا تلقی نمی‌کردند و عبارات بسیار تندی در این باب دارند[۳].


به‌هر‌حال تصور عده‌ای این است که وقتی می‌گویند شیعه در قرن‌چهارم چه می‌گفته است؟ یعنی مکتب بغداد چه بوده است یا حداکثر مکتب قم و بغداد.
به‌هر‌حال تصور عده‌ای این است که وقتی می‌گویند شیعه در قرن‌چهارم چه می‌گفته است؟ یعنی مکتب بغداد چه بوده است یا حداکثر مکتب قم و بغداد.
خط ۶۶: خط ۶۶:
این مقدمه برای این بود که تصور نکنیم شیعه یعنی مکتب بغداد. مکتب بغداد چند عالم بزرگوار بودند که مجاهدت‌های خیلی زیادی در تثبیت تشیع کردند و حق‌شان بر گردن ما محفوظ است، اما دلیل نمی‌شود تفکرات رسمی تشیع را منحصر در این‌ها بدانیم. الان کتاب‌هایی چاپ کرده‌اند با عنوان اطلس‌شیعه، یکی از بحث‌های خوبش این است که تنوع جغرافیایی شیعه را در این دوره‌ها ترسیم کرده است. کتاب تاریخ تشیع در ایران جناب آقای‌جعفریان هم خوب است، ایشان تنوع جغرافیایی شیعیان را فقط در خود ایران در قرن‌های سوم تا هفتم (که محل بحث ماست) توضیح داده‌اند و شما می‌بینید مکاتب شیعی خیلی وسیع بوده و آثار فراوانی هم داشتند ولی به‌دست ما نرسیده است. همین مسأله از تأمل در فهرست‌نجاشی و رجال‌کشی نیز به‌دست می‌آید. از تنوع جغرافیائی سؤالاتی که از خود شیخ‌مفید پرسیده شده نیز می‌توان تنوع فضاهائی که شیعه در آن ساکن بوده‌است را شناخت[۴].
این مقدمه برای این بود که تصور نکنیم شیعه یعنی مکتب بغداد. مکتب بغداد چند عالم بزرگوار بودند که مجاهدت‌های خیلی زیادی در تثبیت تشیع کردند و حق‌شان بر گردن ما محفوظ است، اما دلیل نمی‌شود تفکرات رسمی تشیع را منحصر در این‌ها بدانیم. الان کتاب‌هایی چاپ کرده‌اند با عنوان اطلس‌شیعه، یکی از بحث‌های خوبش این است که تنوع جغرافیایی شیعه را در این دوره‌ها ترسیم کرده است. کتاب تاریخ تشیع در ایران جناب آقای‌جعفریان هم خوب است، ایشان تنوع جغرافیایی شیعیان را فقط در خود ایران در قرن‌های سوم تا هفتم (که محل بحث ماست) توضیح داده‌اند و شما می‌بینید مکاتب شیعی خیلی وسیع بوده و آثار فراوانی هم داشتند ولی به‌دست ما نرسیده است. همین مسأله از تأمل در فهرست‌نجاشی و رجال‌کشی نیز به‌دست می‌آید. از تنوع جغرافیائی سؤالاتی که از خود شیخ‌مفید پرسیده شده نیز می‌توان تنوع فضاهائی که شیعه در آن ساکن بوده‌است را شناخت[۴].


ما باید در این مباحث، به قرآن و روایات که منابع اصلی دین است مراجعه کنیم و حق را در آن‌ها جستجو کنیم، و اگر هم خواستیم آراء بزرگان شیعه را ملاک قرار دهیم، همه گستره فکری شیعه را مد نظر قرار دهیم، حال می‌خواهد با فرمایشات شیخ‌مفید یا سید‌مرتضی یا شیخ‌طوسی بسازد یا نسازد.
ما باید در این مباحث، به قرآن و روایات که منابع اصلی دین است مراجعه کنیم و حق را در آنها جستجو کنیم، و اگر هم خواستیم آراء بزرگان شیعه را ملاک قرار دهیم، همه گستره فکری شیعه را مد نظر قرار دهیم، حال می‌خواهد با فرمایشات شیخ‌مفید یا سید‌مرتضی یا شیخ‌طوسی بسازد یا نسازد.


متاسفانه کتب شیخ‌مفید و شیخ‌طوسی با سطح معرفتی قرآن و روایات خیلی تفاوت دارد.
متاسفانه کتب شیخ‌مفید و شیخ‌طوسی با سطح معرفتی قرآن و روایات خیلی تفاوت دارد.
خط ۷۴: خط ۷۴:
گرایش مشهور و رسمی شیعه در آن دوره، که در حقیقت گرایش شیخ‌مفید، سید‌مرتضی و شیخ‌طوسی می‌باشد، این است که ائمه علیهم‌السلام علم غیب مطلق ندارند؛ نه فقط ندارند بلکه به تعبیر بعضی از عبارات محال است که ائمه بخواهند به همه چیز علم غیب داشته باشند، چون محدودند و توان احاطه به همه چیز را ندارند.
گرایش مشهور و رسمی شیعه در آن دوره، که در حقیقت گرایش شیخ‌مفید، سید‌مرتضی و شیخ‌طوسی می‌باشد، این است که ائمه علیهم‌السلام علم غیب مطلق ندارند؛ نه فقط ندارند بلکه به تعبیر بعضی از عبارات محال است که ائمه بخواهند به همه چیز علم غیب داشته باشند، چون محدودند و توان احاطه به همه چیز را ندارند.


این نگاه منحصر به علم غیب امام نیست، آن‌ها ولایت تکوینی را هم قبول نداشتند، تصرفات امام را در همه عالم قبول نداشتند، مسائل عالم‌ذر و وجود انسان قبل از دنیا را منکر بودند، تجرد نفس را انکار می‌کردند و به تبع، بسیاری از بحث‌های معاد را رد می‌کردند[۵]، و در برخی مباحث نه تنها منکر بودند، بلکه اقوال محدثین و روایاتی که آن‌ها بدان تمسک می‌کردند را استهزاء می‌کردند، و بسیاری از عقائد مسلّم امروزه شیعه را، آن‌روز به غلاة از مفوضه نسبت می‌دادند. ما امروز از عقاید غلات مفوضه خبر نداریم و نمی‌دانیم این‌ها که بودند و چه می‌گفتند و گزارش‌هایی هم که رسیده، خیلی جسته و گریخته یا از طریق اهل‌تسنن به ما رسیده است، چون گاهی اهل‌تسنن با این‌ها در شهرها هم‌جوار بودند عقاید این‌ها را برای ما گزارش کردند، یا از طریق کتاب‌های شیخ‌مفید و امثال آن که در مقام نقد، مطالبی را به این‌ها نسبت داده‌اند.
این نگاه منحصر به علم غیب امام نیست، آنها ولایت تکوینی را هم قبول نداشتند، تصرفات امام را در همه عالم قبول نداشتند، مسائل عالم‌ذر و وجود انسان قبل از دنیا را منکر بودند، تجرد نفس را انکار می‌کردند و به تبع، بسیاری از بحث‌های معاد را رد می‌کردند[۵]، و در برخی مباحث نه تنها منکر بودند، بلکه اقوال محدثین و روایاتی که آنها بدان تمسک می‌کردند را استهزاء می‌کردند، و بسیاری از عقائد مسلّم امروزه شیعه را، آن‌روز به غلاة از مفوضه نسبت می‌دادند. ما امروز از عقاید غلات مفوضه خبر نداریم و نمی‌دانیم این‌ها که بودند و چه می‌گفتند و گزارش‌هایی هم که رسیده، خیلی جسته و گریخته یا از طریق اهل‌تسنن به ما رسیده است، چون گاهی اهل‌تسنن با این‌ها در شهرها هم‌جوار بودند عقاید این‌ها را برای ما گزارش کردند، یا از طریق کتاب‌های شیخ‌مفید و امثال آن که در مقام نقد، مطالبی را به این‌ها نسبت داده‌اند.


به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در أوائل المقالات می‌فرماید:
به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در أوائل المقالات می‌فرماید:
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
فضای حکمت مشاء و عرفان، این اجازه را به علمای ما داد که روایات شیعی را دوباره بازخوانی کنند و روایاتی را که مدت‌ها مورد بی‌مهری و مطرود بود را به شکل صحیح فهمیده، و قدرش را بشناسند.
فضای حکمت مشاء و عرفان، این اجازه را به علمای ما داد که روایات شیعی را دوباره بازخوانی کنند و روایاتی را که مدت‌ها مورد بی‌مهری و مطرود بود را به شکل صحیح فهمیده، و قدرش را بشناسند.


سرّ بی‌مهری‌های گذشتگان به روایات، این بود که تفکرات کلامی امثال شیخ‌مفید و شیخ‌طوسی و مبانی انسان‌شناسی ایشان، به آن‌ها اجازه فهم روایات را نمی‌داد. ایشان تجرد نفس را قبول نداشتند یا اگر نفس را مجرّد می‌دانستند فقط در حد تجرّد مثالی بود و کلاً تجرد فوق مثالی را برای ماسوی‌الله منکر بودند و لذا می‌گفتند: محال است کسی علم به همه چیز پیدا کند و روایاتی که نقل شده، همه مخالف عقل است و باید طرد شود.
سرّ بی‌مهری‌های گذشتگان به روایات، این بود که تفکرات کلامی امثال شیخ‌مفید و شیخ‌طوسی و مبانی انسان‌شناسی ایشان، به آنها اجازه فهم روایات را نمی‌داد. ایشان تجرد نفس را قبول نداشتند یا اگر نفس را مجرّد می‌دانستند فقط در حد تجرّد مثالی بود و کلاً تجرد فوق مثالی را برای ماسوی‌الله منکر بودند و لذا می‌گفتند: محال است کسی علم به همه چیز پیدا کند و روایاتی که نقل شده، همه مخالف عقل است و باید طرد شود.


مرحوم شیخ‌مفید در خیلی موارد تاکید دارد که این روایات اخبار آحادی است که عقل آن‌ها را مانع می‌شود.
مرحوم شیخ‌مفید در خیلی موارد تاکید دارد که این روایات اخبار آحادی است که عقل آنها را مانع می‌شود.


این نگاه‌ها و مبانی با دستگاه فلسفی شیخ‌الرییس به‌هم خورد، دستگاه حکمت مشایی تجرد نفس را اثبات کرد و حکما فهمیدند که نفس مافوق عالم‌ماده و جسم است و تجرد مطلق دارد و اثبات کردند که خیلی از خصوصیاتی که متکلمان محال می‌دانستند و به آن بهانه روایات را رد می‌کردند، شدنی است.
این نگاه‌ها و مبانی با دستگاه فلسفی شیخ‌الرییس به‌هم خورد، دستگاه حکمت مشایی تجرد نفس را اثبات کرد و حکما فهمیدند که نفس مافوق عالم‌ماده و جسم است و تجرد مطلق دارد و اثبات کردند که خیلی از خصوصیاتی که متکلمان محال می‌دانستند و به آن بهانه روایات را رد می‌کردند، شدنی است.
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
وقتی روایات شیعه را نگاه می‌کنیم می‌بینیم ائمه همه این چیزها را برای خودشان ادعا کرده‌اند در حالی‌که متکلمان شیعه چند قرن است که می‌گویند این حرف‌ها خطا و نشدنی است. ولی وقتی پذیرفتیم این مطالب درباره عرفا شدنی بوده است، طبیعتا مجبور می‌شویم بگوییم این روایات جعلی نیستند و مقامات ائمه علیهم‌السلام را بپذیریم.
وقتی روایات شیعه را نگاه می‌کنیم می‌بینیم ائمه همه این چیزها را برای خودشان ادعا کرده‌اند در حالی‌که متکلمان شیعه چند قرن است که می‌گویند این حرف‌ها خطا و نشدنی است. ولی وقتی پذیرفتیم این مطالب درباره عرفا شدنی بوده است، طبیعتا مجبور می‌شویم بگوییم این روایات جعلی نیستند و مقامات ائمه علیهم‌السلام را بپذیریم.


نکته دیگری هم که به این سیر و حرکت کمک کرد این بود که در قرن‌هفتم به‌خاطر حمله مغول و تزلزل بنی‌عباس، شیعیان مقداری استقلال و تمرکز یافتند و فعالیت‌های علمی‌شان رونق گرفت، کارهای حدیثی دوباره رایج شد، روایات کم‌کم جمع شدند و خیلی چیزهایی که قبلا می‌گفتند اخبار آحاد است در این دوره و به شکل خیلی قوی‌تر در دوره‌صفویه، به اخبار متواتر تبدیل شدند و دیگر نمی‌شد به راحتی آن‌ها را انکار کرد و چون مشکل عقلی روایات نیز حل شده بود، جهان تشیع مجبور شد این روایات را بپذیرد.
نکته دیگری هم که به این سیر و حرکت کمک کرد این بود که در قرن‌هفتم به‌خاطر حمله مغول و تزلزل بنی‌عباس، شیعیان مقداری استقلال و تمرکز یافتند و فعالیت‌های علمی‌شان رونق گرفت، کارهای حدیثی دوباره رایج شد، روایات کم‌کم جمع شدند و خیلی چیزهایی که قبلا می‌گفتند اخبار آحاد است در این دوره و به شکل خیلی قوی‌تر در دوره‌صفویه، به اخبار متواتر تبدیل شدند و دیگر نمی‌شد به راحتی آنها را انکار کرد و چون مشکل عقلی روایات نیز حل شده بود، جهان تشیع مجبور شد این روایات را بپذیرد.


به‌هر‌حال علمای ما از این دوره آهسته آهسته عوض شدند و گروهی از ایشان رسماً مسأله علم امام را به شکل مطلق پذیرفتند.
به‌هر‌حال علمای ما از این دوره آهسته آهسته عوض شدند و گروهی از ایشان رسماً مسأله علم امام را به شکل مطلق پذیرفتند.
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
برای ارزیابی سخن کسانی‌که می‌گویند مکتب تشیع تکامل یافته و تحت تأثیر جریانات بیرونی تحول پیدا کرده، باید ببینیم آیا عقائد امروزین شیعه در منابع دست‌اوّل یعنی قرآن و روایات نبوی و اهل‌بیت علیهم‌الصلوةوالسلام بوده و اصحاب قدرت فهم آن را نداشتند؟ یا این‌ها عقائدی است که بعدها تحت تأثیر ادیان و مکاتب دیگر شکل گرفته است؟ وقتی آزادانه به منابع دین مراجعه می‌کنیم می‌بینیم واقعیت اینست که «فهم مکتب در فرایند تکامل» است نه خود مکتب.
برای ارزیابی سخن کسانی‌که می‌گویند مکتب تشیع تکامل یافته و تحت تأثیر جریانات بیرونی تحول پیدا کرده، باید ببینیم آیا عقائد امروزین شیعه در منابع دست‌اوّل یعنی قرآن و روایات نبوی و اهل‌بیت علیهم‌الصلوةوالسلام بوده و اصحاب قدرت فهم آن را نداشتند؟ یا این‌ها عقائدی است که بعدها تحت تأثیر ادیان و مکاتب دیگر شکل گرفته است؟ وقتی آزادانه به منابع دین مراجعه می‌کنیم می‌بینیم واقعیت اینست که «فهم مکتب در فرایند تکامل» است نه خود مکتب.


برای بحث و مناظره با این گرایش‌های غلط روشن‌فکری، به جای رفتن به سراغ دعواهای تاریخی، بهترین راه همین است که متون اصلی کتاب و سنت را در میان بگذاریم و ببینیم آیا قطعیات کتاب و سنت عقاید امروزین شیعه را - که قدماء آنها را غلو می‌دانستند - بیان می‌کند یا عقاید آن قدماء را؟ اگر متون اصلی عقاید آن‌ها را می‌گفت، می‌گوییم مکتب شیعه تطور پیدا کرده و تشیع ما تشیع ائمه نیست و با بافته‌های صوفیه و عرفا یا ادیان‌شرقی و افکار غلاة مخلوط شده است و اگر دیدیم این حرف‌هایی که در عقاید عمومی امروز شیعه وجود دارد همان‌هایی است که در متن کتاب و سنت وجود دارد، باید نتیجه بگیریم «فهم مکتب در فرایند تکامل» بوده است، که واقعیت خارجی هم همین است و علم غیب و ولایت‌تکوینی و دیگر مراتب امام از متن آیات و روایات معتبر کاملاً قابل اثبات است و اگر ما هیچ پیش‌زمینه تاریخی هم نداشته باشیم وقتی قرآن و روایات معتبر را به عنوان یک منبع به دست ما بدهند ما می‌توانیم چنین برداشتی از آن داشته باشیم.
برای بحث و مناظره با این گرایش‌های غلط روشن‌فکری، به جای رفتن به سراغ دعواهای تاریخی، بهترین راه همین است که متون اصلی کتاب و سنت را در میان بگذاریم و ببینیم آیا قطعیات کتاب و سنت عقاید امروزین شیعه را - که قدماء آنها را غلو می‌دانستند - بیان می‌کند یا عقاید آن قدماء را؟ اگر متون اصلی عقاید آنها را می‌گفت، می‌گوییم مکتب شیعه تطور پیدا کرده و تشیع ما تشیع ائمه نیست و با بافته‌های صوفیه و عرفا یا ادیان‌شرقی و افکار غلاة مخلوط شده است و اگر دیدیم این حرف‌هایی که در عقاید عمومی امروز شیعه وجود دارد همان‌هایی است که در متن کتاب و سنت وجود دارد، باید نتیجه بگیریم «فهم مکتب در فرایند تکامل» بوده است، که واقعیت خارجی هم همین است و علم غیب و ولایت‌تکوینی و دیگر مراتب امام از متن آیات و روایات معتبر کاملاً قابل اثبات است و اگر ما هیچ پیش‌زمینه تاریخی هم نداشته باشیم وقتی قرآن و روایات معتبر را به عنوان یک منبع به دست ما بدهند ما می‌توانیم چنین برداشتی از آن داشته باشیم.


دو نگاه اصلی درباره علم امام در دوره‌های متأخر
دو نگاه اصلی درباره علم امام در دوره‌های متأخر
Writers، confirmed، مدیران
۸۸٬۰۰۹

ویرایش