صحابه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[صحابه]] جمع صحابی است و به افرادی گفته میشود که شخصاً [[پیامبر اسلام(صلیالله علیه وآله وسلّم)]] را دیده و با او مصاحبت داشته <ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸</ref>و سخنش را شنیده و در زمان حیات حضرت [[مسلمان]] شدهاند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) بودهاند، | [[صحابه]] جمع صحابی است و به افرادی گفته میشود که شخصاً [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام(صلیالله علیه وآله وسلّم)]] را دیده و با او مصاحبت داشته <ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸</ref>و سخنش را شنیده و در زمان حیات حضرت [[مسلمان]] شدهاند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) بودهاند، صحابیات میگویند. <ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.</ref> | ||
== صحابه از نظر لغت == | == صحابه از نظر لغت == | ||
خط ۷: | خط ۷: | ||
صحابه به افرادی گفته میشود که پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و همنشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، بر [[ایمان]] و [[اسلام]] خود پایدار بودهاند.<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[شهید ثانی]] میگوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل همنشینی، همراهی و رسیدن به دیگری میشود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نابینا بوده پیامبر را ندیده باشد. <ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.</ref> | صحابه به افرادی گفته میشود که پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و همنشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، بر [[ایمان]] و [[اسلام]] خود پایدار بودهاند.<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[شهید ثانی]] میگوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل همنشینی، همراهی و رسیدن به دیگری میشود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نابینا بوده پیامبر را ندیده باشد. <ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.</ref> | ||
=== اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه === | === اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه === | ||
در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ | در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسولالله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref> | ||
«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن | «زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قیل أثبتم العدالة للصحابی مطلقا فمن الصحابی قلنا اختلفوا فیه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما میگوییم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref> | ||
«ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ | «ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِی أَنَّ الصَّحَابِیَّ مَنْ؟»<ref>معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293</ref> | ||
=== تعاریف صحابی === | === تعاریف صحابی === | ||
بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و | بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و میگویند هر کس از مسلمانان آن حضرت را دیده است، از اصحاب آن حضرت است! | ||
# | # «[[بخارى]]» میگوید که اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر مسلمانی است که با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است: «من صحب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه!».<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.</ref> | ||
# احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت | # احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت نیز آن را بسیار گسترده دانسته و می گوید: «أصحاب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) کلّ من صحبه شهراً أو یوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر کسى است که یک ماه یا یک روز یا حتّى یک ساعت با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است!».<ref>ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.</ref> | ||
# | # «[[زرکشی]]» در [[البحر المحیط (کتاب)|البحر المحیط]] میگوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلیالله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref> | ||
# «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref> | # «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref> | ||
# «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref> | # «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref> | ||
# «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى | # «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى دیگر تعریف محدودترى براى صحابى برگزیدهاند بهعنوانمثال قاضى أبو بکر محمّد بن الطیّب میگوید: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت این واژه را تنها به کسانى اطلاق میکنند که مدّت قابلملاحظهای با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه کسى که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثى از آن حضرت شنیده است». <ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref> | ||
# و بعضى مانند | # و بعضى مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگتر کرده، و گفته است: «صحابى پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تنها کسانى هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جستهاند».<ref>الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.</ref> | ||
# ابن الصّلاح از | # ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق میشود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق میشود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این بهخاطر شرافت عظیم حضرت (صلیالله علیه و سلّم) است.<ref>المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.</ref> | ||
# | # واقدی گفته که کل من رأى رسولالله (صلیالله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلیالله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفتهاند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمیشود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ على الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است. | ||
# ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من | # ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من لقی النبیّ (صلیالله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات على إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش میگوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کردهاند، میشود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج میکند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شدهاند را از شمول خارج میسازد. <ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9</ref><br> | ||
این تعاریف و تعاریف دیگرى که از نقل آن پرهیز شد، نشان میدهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسیع و گسترده را انتخاب کردهاند، هر چند در بحثهاى موردنظر ما تفاوت چندانى ایجاد نمیکند، زیرا بسیارى از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همانها هستند که مدّت طولانى با آن حضرت بودهاند. | |||
== تعداد صحابه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) == | == تعداد صحابه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) == | ||
=== تعداد صحابه از نگاه مکتب اهلبیت (علیهمالسلام)=== | === تعداد صحابه از نگاه مکتب اهلبیت (علیهمالسلام)=== | ||
* مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند: | * مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند: | ||
* « | * « کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِیَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَکَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ یُرَ فِیهِمْ قَدَرِیٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِیٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِیٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْیٍ کَانُوا یَبْکُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.<ref>الخصال، ج2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش</ref> | ||
* مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.<ref>خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212</ref> | * مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.<ref>خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212</ref> | ||
* شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.</ref> | * شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.</ref> | ||
=== تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به روایت اهلسنت === | === تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به روایت اهلسنت === | ||
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل میکند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله | «سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل میکند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کردهاند. <ref>تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف</ref> | ||
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم میرسید: « فَنُقِلَ عَنْ | «ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم میرسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »<ref>ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر میرسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است. | ||
==== تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی! ==== | ==== تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی! ==== | ||
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهلسنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهلسنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است. | از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهلسنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهلسنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است. | ||
«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهلسنت میگوید: «قد وقع | «ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهلسنت میگوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. <ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف على العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> | ||
==== تعداد صحابه دارای روایت! ==== | ==== تعداد صحابه دارای روایت! ==== | ||
* «ابن کثیر» میگوید: « | * «ابن کثیر» میگوید: « وَالَّذِی رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابهای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.<ref>البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> | ||
* «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشتهاند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم. | * «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشتهاند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم. | ||
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، | «ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، کمتر از 10.000 روایت شده است. | ||
===== کثیر الروایت ها: ===== | ===== کثیر الروایت ها: ===== | ||
* «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات) | * «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات) | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
== ویژگیهای صحابه از منظر اهلسنت == | == ویژگیهای صحابه از منظر اهلسنت == | ||
[[اهلسنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ساعت دیده باشد، میتواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref> | [[اهلسنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ساعت دیده باشد، میتواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref> | ||
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادلاند؛ آن هم به | از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و | ||
همه | همه صحابی عادلاند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این گونه تعریف میشود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانیاش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانیاش شدند و خداوند آنها را عادل نامید <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] میتوانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کردهاند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و بهطور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند. | ||
=== دلایل ادعای عدالت صحابه: === | === دلایل ادعای عدالت صحابه: === | ||
اهلسنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت میآورند مثلا: | اهلسنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت میآورند مثلا: | ||
==== دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ==== | ==== دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ==== | ||
ادعا شده | ادعا شده که ظواهر بعضى از آیات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:</ref>؛ | ||
* مُحَمَّدٌ رسولالله وَ | * مُحَمَّدٌ رسولالله وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً<ref>الفتح: 29.</ref> ؛ | ||
* لِلْفُقَراءِ | * لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ، وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ<ref>الحشر: 8- 9.</ref> ؛ | ||
* وَ | * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ<ref>الأنفال: 74.</ref> ؛ | ||
* لَقَدْ | * لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً<ref>الفتح: 18.</ref> ؛ | ||
* | * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ<ref>التوبة: 118.</ref> ؛ | ||
* وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ | * وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ <ref>التوبة: 100.</ref>؛ | ||
* وَ | * وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً<ref>البقرة: 143.</ref> ؛ | ||
* | * کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ<ref>آلعمران: 110.</ref> قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛ | ||
* جاهِدُوا | * جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ <ref>الحج: 78.</ref> ؛ | ||
* قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ | * قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى<ref>النحل: 59.</ref> از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلیالله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)<ref>شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71</ref>تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلیالله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛ | ||
* | * یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ<ref>[الأنفال: 64]</ref> ؛ | ||
* | * مهمترین آیه اى که بدان تمسّک جستهاند آیه زیر است: «(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛<ref>توبه، آيه 100.</ref>پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکى از آنان پیروى کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نیز) از خدا خشنودند، و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانه در آن میمانند، و این پیروزى بزرگى است». بسیارى از مفسّران اهلسنت در ذیل این آیه حدیثى (از بعضى از صحابه، از پیامبر) نقل کردهاند که مضمونش چنین است: «جمیع أصحاب رسولالله فى الجنّة محسنهم و مسیئهم» و در آن به آیه فوق استناد شده است<ref>تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.</ref>. جالب این که آیه فوق میگوید، تابعین در صورتى اهل نجاتند که در نیکیها از صحابه پیروى کنند (نه در بدیها) و مفهومش این میشود که بهشت براى صحابه تضمین شده است، آیا مفهوم این سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! آیا پیامبرى که براى هدایت و اصلاح مردم آمده، ممکن است یاران خود را استثنا کند و گناه آنها را نادیده بگیرد، درحالیکه قرآن درباره زنان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) که از نزدیکترین صحابه بودند میگوید: اگر گناه کنید مجازات شما دوچندان است<ref>احزاب، آيه 30.</ref>. نکته قابلتوجه این که هرگونه ابهامى در این آیه باشد،آیه 29 سوره فتح آن را برطرف میکند، زیرا صفات یاران راستین پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را چنین شرح میدهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهرباناند، آنها را پیوسته در حال سجود و رکوع میبینى، درحالیکه همواره فضل خدا و رضاى او را میطلبند، آثار سجده در صورتشان نمایان است». آیا کسانى که آتش جنگ جمل و صفّین را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوریدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند، مصداق این صفات هفتگانه بودند؟ آیا در میان خود مهربان بودند؟ آیا شدّت عمل آنها در برابر کفّار بود یا در برابر مسلمین؟! خداوند در ذیل همین آیه، جملهاى بیان فرموده که مقصد و مقصود را روشنتر میسازد، میفرماید: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ خداوند به کسانى از آنها (یاران پیامبر) که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده آمرزش و پاداش عظیمى داده است». بنابراین وعده مغفرت و اجر عظیم فقط براى کسانى است که داراى ایمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آیا کسانى که کشتار مسلمین را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند یا بیتالمال را در عهد عثمان حیفومیل کردند، داراى عمل صالح بودند؟ جالب این که خداوند پیغمبران بزرگ خود را بهخاطر یک ترک أولى مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب یک ترک أولى از بهشت بیرون فرستاد. روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کردهاند و بسیاری از آیات را به فراموشى سپردهاند. آیاتى که استثناهایى براى این مطلب ارائه میدهند و برخی را ذکر خواهیم کرد. | ||
==== دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث: ==== | ==== دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث: ==== | ||
* عن | * عن أبی سعید عن النّبی- (علیه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابی، فو الّذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرک مدّ أحدهم و لا نصیفه<ref>أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب قول النبي (صلیالله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).</ref> | ||
* عن عبدالله بن مغفّل | * عن عبدالله بن مغفّل المزنیّ قال: قال رسولالله (صلیالله علیه و سلّم): اللَّه اللَّه فی أصحابی، اللَّه اللَّه فی أصحابی لا تتّخذوهم غرضا بعدی، فمن أحبّهم فبحبّی أحبّهم، و من أبغضهم فببغضی أبغضهم، و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذى اللَّه، و من آذى اللَّه فیوشک أن یأخذه.<ref>أخرجه التّرمذيّ 5/ 653 و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسولالله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.</ref> | ||
* عن | * عن أبی موسى قال: صلّینا مع النّبیّ (صلیالله علیه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتى نصلّی معه العشاء، فانتظرناه فخرج علینا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم یا رسولالله، قلنا: نصلّی معک العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلى السّماء، و کان کثیرا ما یرفع رأسه إلى السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتى أهل السّماء ما یوعدون و أنا أمنة لأصحابی، فإذا ذهبت أتى أصحابی ما یوعدون، و أصحابی أمنة لأمّتی، فإذا ذهب أصحابی أتى أمّتی ما یوعدون».<ref>أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلیالله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.</ref> | ||
* عن عمران بن | * عن عمران بن حصین قال: قال رسولالله (صلیالله علیه و سلّم): «خیر أمّتی القرن الّذی بعثت فیهم، ثمّ الَّذین یلونهم، ثمّ الّذین یلونهم.<ref>أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلیالله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 23</ref> | ||
=== موارد نقض عمومیت عدالت صحابه === | === موارد نقض عمومیت عدالت صحابه === | ||
آیا واقعا میتوان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحى نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه میگویند که همه آنها بدون استثنا در هالهاى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتى از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابلقبول است، و کمترین ایرادى بر آنها نمیتوان گرفت، و اگر کارهاى خلافى از آنها سرزده، باید به توجیهگرى پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در کتاب «حتّى لا ننخدع» میگوید: لصحابة رضی الله تعالى عنهم فهم الذین تلقوا عن رسولالله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة. | |||
ولقد | ولقد رضی الله تعالى الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتى وصل إلینا غضاً طریاً على ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالى حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند که خدا آنان را براى همنشینى پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبیها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاعهایى که آنها با هم داشتند سکوت کنند!». <ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref> گروهى از افراطیان طرفدار این دیدگاه چنان تند رفتهاند که هر کس لب به نقّادى از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق مینامند و یا خون او را مباح میشمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در کتاب «الاصابة» میگوید: «هرگاه کسى را دیدى که به یکى از اصحاب پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) خردهگیرى میکند، بدان که او زندیق است و این بهخاطر آن است که رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اینها را صحابه براى ما آوردند و اینها (مخالفان) میخواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» <ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و اتفق أهل السنّة على أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسولالله صلیالله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1 ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref> | ||
درحالیکه | درحالیکه این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانى ارشاد الفحول، الى تحقیق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدیة محمود ابوریّة و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمیپذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است. | ||
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ==== | ==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ==== | ||
1- خداوند در قرآن | 1- خداوند در قرآن مجید درباره همسران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میفرماید: «(یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>اى همسران پیامبر هر کس از شما گناه آشکارى کند مجازات او دوچندان است و این کار براى خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بی شک همسران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) آشکارترین مصداق آن هستند، قرآن میگوید نهتنها از گناهان آنها صرفنظر نمیشود، بلکه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم اینگونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شیخ الانبیاء بهخاطر خطاهایش میگوید: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ)<ref>هود، آيه 46.</ref>؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار میدهد که درباره او شفاعت نکند! آیا فرزند پیامبر مهمتر است یا اصحاب و یاران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهى) میگوید: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ)؛<ref>تحريم، آيه 10.</ref>آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خیانت کردند (و با دشمنان همکارى داشتند) و آن دو پیامبر نتوانستند از آنها شفاعت کنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخیان وارد آتش شوید». آیا این آیات با صراحت نمیگوید: معیار خوبى و بدى افراد، ایمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پیامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمیشود؟ بااینحال آیا صحیح است ما چشم بر هم بگذاریم و بگوییم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دین و ایمان و مخالفتش کفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقین پیوسته و قلب پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را آزار داده و به مسلمین خیانت کرده باشد؟ | ||
1- قرآن | 1- قرآن مجید میگوید: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن میگوید در میان اطرافیان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) گروهى از منافقان بودند، آیا این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟ | ||
2- قرآن | 2- قرآن مجید بارها عدم عدالت همه صحابه را بیان کرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).<ref>آيه 155 سوره آلعمران</ref> آیه اشاره به کسانى است که در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها کردند. آیه میگوید: «کسانى که در روز روبهروشدن دو جمعیّت با یکدیگر (روز جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افکند. خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است». در تواریخ عدد این گروه بسیار زیاد ذکر شده است و جالب این که میگوید شیطان بر آنها غلبه کرد و غلبه شیطان هم به سبب گناهانى بود که مرتکب شده بودند، پس گناهان پیشین باعث گناه بزرگ فرار از زحف یعنى پشتکردن به میدان و دشمن شد، گرچه ذیل آیه میگوید که خداوند آنها را بخشید، ولى بخشش پروردگار به سبب پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) مفهومش این نیست که آنها عادل بودند و مرتکب گناه نشدند، بلکه با صراحت قرآن میگوید آنها مرتکب گناهان متعدّدى شدند. | ||
3- «( | 3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانى به گروهى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) او را با گروهى براى جمعآورى زکات طایفه «بنى المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت اینها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کردهاند. گروهى از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن طایفه سرکش شدند، ولى آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبرى آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهى را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربهاى بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنى المصطلق طایفه مؤمنى هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه براى قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتى داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بود، یعنى جزء کسانى بود که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق میداند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟ | ||
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ | 4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در میان آنها کسانى هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده میگیرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى میشوند و اگر داده نشود، خشم میگیرند». آیا این گونه افراد عادلاند؟ | ||
5- گروهى از منافقان و | 5- گروهى از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به فریبکارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعدههاى دروغین به ما ندادند!»، بعضى از آنها فکر میکردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) شکست میخورد و آنها احتمالاً کشته میشوند و اسلام پایان میگیرد، و یا از روایاتى که شیعه و اهلسنت نقل کردهاند استفاده میشود پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ بهوسیله ایشان، زمانى که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهى همه اینها را به استهزا گرفتند. | ||
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ | 6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدینه که در جنگ شرکت داشتند) گفتند اینجا جاى توقّف شما نیست به خانههاى خود بازگردید؛ | ||
7- «(وَ | 7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهید براى حفظ خانههایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ میگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط میخواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادى را درباره آنها نپذیریم. | ||
8- از همه | 8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آلعمران</ref> ممکن نیست هیچ پیامبرى خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر میآورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده میشود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنى اگر مجازاتى میبینند محصول اعمال خود آنهاست. | ||
دو شأن نزول براى | دو شأن نزول براى این آیه گفتهاند: بعضى گفتهاند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامى که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانى که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمعآورى غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که میگفتند میترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جملهاى کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد). | ||
شأن نزول | شأن نزول دیگرى که برخی در تفسیر خود آوردهاند، این است که: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پیروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به خیانت متّهم کردند و چیزى نگذشت پیدا شد و معلوم شد یکى از افراد لشکر آن را برداشته بود. («ابن کثیر» و «طبرى» ذیل آیه) | ||
آیا همه این نسبتهاى ناروا به پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) با عدالت همه صحابی میسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى کنیم، آیا میپذیریم که اینگونه اشخاص عادل بودند و پاک و پاکیزه، و هیچکس حق ندارد نقدى به کارهاى آنها بکند؟ | |||
==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ==== | ==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ==== | ||
حضرت رسول (صلیالله | حضرت رسول (صلیالله علیه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه یُجاء برجال من أُمّتی، فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول یا ربّ أصیحابی، فیقال: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فأقول کما قال العبد الصالح: (وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِم)، فیُقال: إنّ هؤلاء لم یزالوا مرتدّین على أعقابهم منذ فارقتهم" | ||
قال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم) | قال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم) فی حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد علیهم" فقال أبو بکر: ألسنا یا رسولالله إخوانهم، أسلمنا کما أسلموا وجاهدنا کما جاهدوا؟! فقال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم): "بلى، ولکن لا أدری ما تحدثون بعدی".<ref>الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد</ref> | ||
و در صحیح بخاری امده که: " | و در صحیح بخاری امده که: "لیردن علیّ ناس من أصحابی الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دونی فأقول: أصحابی، فیقول: لا تدری ما أحدثوا بعدک"<ref>البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.</ref> | ||
و نیز در | و نیز در صحیح مسلم نقل شده که "لیردنّ علیّ الحوض رجال ممّن صاحبنی حتى إذا رأیتهم رفعوا إلیّ اختلجوا دونی، فلأقولنّ: أی ربّ أصیحابی، فلیقالنّ لی: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک<ref>صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.</ref> | ||
=== نواقض تاریخی: === | === نواقض تاریخی: === | ||
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله: | اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله: | ||
مطابق نظر اهلسنت صحابه همه عادل و یکساناند پس قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، | مطابق نظر اهلسنت صحابه همه عادل و یکساناند پس قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصی و مطیع، طفل ممیز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیهالسلام با ابوسفیان مساویاند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسولالله بود<ref>كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب جلد: 1 ص 22</ref> | ||
<br> | <br> | ||
جنگ «جمل» و رویارویی | جنگ «جمل» و رویارویی «زبیر» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیهالسلام) اگر کسى بگوید، طلحه و زبیر در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه که هواى حکومت بر سر آنها افتاد و همسر پیامبر (عایشه) را با خود همراه کردند و بیعت و پیمان خود را با على (علیهالسلام) که قاطبه مردم مسلمان دست بیعت به او داده بودند، شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در این آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون این گروه عظیم به گردن آنهاست، و در قیامت باید جوابگو باشند. آیا این سخن از حقیقت بهدور است؟! | ||
جنگ«صفّین» رویارویی «معاویه» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیهالسلام) اگر کسى بگوید معاویه با تخلّف از بیعت با امام (علیهالسلام) و عدم اعتراف به حقّى که از سوى خاصّ و عامّ مسلمین مورد پذیرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّین و ریختهشدن خون بیش از یکصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى بهناحق گفته است؟! | |||
جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق | جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیهالسلام) | ||
مسئله | مسئله افک، بخارى در صحیح خود در کتاب التفسیر مینویسد: روزى پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه کسى این مرد را مجازات میکند (منظور عبدالله بن سلول یکى از سران منافقان است) براى من نقل کردهاند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى ندیدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات میکنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن میزنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امرى بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبیلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر این کار را ندارى، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ میگویى، او از منافقان است و ما او را به قتل میرسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها را خاموش کرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آیا همه این چند نفر، صحابى صالح بودند؟ | ||
بلاذرى در «الأنساب» | بلاذرى در «الأنساب» میگوید: سعد بن ابى وقاص والى کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى که ولید وارد کوفه شد، کلیدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل میکند و مثل ولید را جانشین او میکند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد میکند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان دیگرى که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمیدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست. <ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref> | ||
بلاذرى در همان | بلاذرى در همان کتاب أنساب الأشراف نقل میکند که در بیتالمال مدینه جواهرات و زینت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختیار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدى با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر میگیریم!، هر چند بینى افرادى به خاک مالیده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسى که بینى او به خاک مالیده میشود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمیدارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت میکنى، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستینبار نیست که ما بهخاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع میشویم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهایى است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت). | ||
حال، سؤال | حال، سؤال این است که آیا فحّاشى و اذیّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاکترین صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار یاسر) قابلتوجیه است، آن قدر یک صحابى بزرگ را بزنند که دندهاش بشکند، و دیگرى را بزنند تا بیهوش شود و نماز او از دست برود؟ | ||
آیا این شواهد تاریخى که نمونههاى آن کم نیست، به ما اجازه میدهد که چشم بر حقایق ببندیم و بگوییم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحیح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشکیل دهیم و از تمام کارهاى آنها بیقیدوشرط دفاع کنیم؟ | |||
معاویه چه عدالتى دارد که به خود اجازه میدهد به صحابه والامقامى همچو على (علیهالسلام)، سالها سبّ و لعن کند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند. به دو حدیث زیر توجّه کنید: | |||
1- در | 1- در [[صحیح مسلم]] که از معتبرترین کتب اهلسنت است میخوانیم: «[[معاویه]]» به «[[سعد بن ابی وقاص|سعد بن ابى وقاص]]» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبی طالب (علیهالسلام)) خوددارى میکنى؟ گفت: من از پیامبر سه فضیلت مهم درباره او شنیدم که اگر یکى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظیم دنیا براى من مهمتر است و به این دلیل به خود اجازه نمیدهم آن حضرت را سب کنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضیلت عبارت است از: حدیث منزلت، حدیث لأعطینّ الرایة غداً ... و آیه مباهله). | ||
2- در | 2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنین میخوانیم: هنگامى که حسن بن على (علیهالسلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمیکنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکسالعمل شدیدى از خود نشان دهد، کسى را بفرست و رأى او را جویا شو. معاویه کسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کارى کنى، من از مسجد پیغمبر بیرون میروم و دیگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکسالعمل، از لعن على (علیهالسلام) خوددارى کرد، تا زمانى که سعد از دنیا رفت. | ||
بعد از وفات سعد | بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «امسلمه» همسر پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسید. نامه اى به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب میکنید! مگر شما نمیگویید لعن بر على بن ابیطالب و من أحبّه؛ یعنى هر کسى على را دوست دارد، من گواهى میدهم که خدا على را دوست میدارد، رسول خدا على را دوست میدارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میکنید. معاویه نامه امسلمه را خواند ولى اعتنایى به سخنان او نکرد. <ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابیطالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref> | ||
معاویه در بخشنامه اى به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزى از فضایل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) میکردند و از او بیزارى میجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش میدادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنیامیه هرگاه میشنیدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل میرساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل میکند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref> | |||
زمخشرى و | زمخشرى و سیوطى نقل کردهاند که در ایّام بنیامیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیهالسلام) میکردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود. | ||
هنگامى | هنگامى که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبههاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیهالسلام) بدگویى نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردى، سنّت را ترک کردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref> | ||
اینها همه در صورتى است که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر کس على را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!». | |||
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است: | و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است: | ||
قال أبو ذر: ما | قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب. <ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref> | ||
وقال أبو | وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref> | ||
وقال عبدالله بن عباس: إنّا | وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین على عهد رسولالله ببغضهم علیّ بن أبی طالب. <ref>في تاريخ بغداد 3: 153</ref> قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث. | ||
وقال جابر بن عبدالله | وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | ||
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهلسنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهلسنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | ||
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه | از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!<ref>النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري</ref> | ||
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل میکند: | و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل میکند: | ||
«عَنْ | «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» | ||
ابو هریره از پیغمبر نقل میکند که فرمود: در | ابو هریره از پیغمبر نقل میکند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستادهام گروهی از اصحاب مرا میآورند، تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد: بشتابید! من فریاد میزنم کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم: مگر آنها چه کار کردند؟ میگوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند سپس گروهی از صحابه را میآورند، تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد: بشتابید! من فریاد میزنم کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم: مگر آنها چه کار کردند؟ میگوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از اینرو نمیبینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ میسازند و کسی از آنها نجات نمییابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref> | ||
آیا میتوان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستى که هیچ خردمندى آن را نمیپذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسفبار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهاى خلافى که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم میکند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقى را مردم خردمند جهان بپذیرند؟ | |||
اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر | اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) یا بعد از آن! | ||
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره | برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره میکنیم: | ||
الف) | الف) نعیمان صحابى شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref> | ||
ب) مردى از | ب) مردى از طایفه بنى اسلم زناى محصنه کرده بود، پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را رجم کردند. | ||
ج) در داستان | ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref> | ||
د) بعد از | د) بعد از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref> | ||
ه-) داستان | ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref> | ||
و موارد | و موارد دیگرى که از ذکر آنها خوددارى میکنیم. | ||
=== چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن === | === چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن === | ||
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی میتوان گفت که در قرن اوّل | در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی میتوان گفت که در قرن اوّل چنین اعتقادى وجود نداشته، باید دید چرا و به چه دلیل این مسئله در قرون بعد مطرح شده است. | ||
به نظر میرسد | به نظر میرسد گزینش این اعتقاد، چند دلیل داشته است: | ||
1- خوشبینانهترین فرض این است | 1- خوشبینانهترین فرض این است که عدّهاى چنین میپنداشتند که اگر قداست کامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال میان آنها و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بریده خواهد شد، زیرا کتابالله و سنّت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) توسّط آنها به ما رسیده است. | ||
ولى پاسخ | ولى پاسخ این سخن روشن است، زیرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمیداند، چرا که در میان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها میتوانند حلقه اتّصال ما با پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) باشند، همان گونه که ما درباره یاران اهلبیت (علیهمالسلام) میگوییم. | ||
جالب | جالب این که در قرون بعد نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا امروز ما با چندین واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میرسانیم، ولى هیچکس نمیگوید همه این واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستاند و اگر غیر از این باشد، دین ما از بین میرود. | ||
بلکه همه میگویند باید روایات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، کتب رجال نیز براى همین مقصود یعنى شناخت ثقات از غیر ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل کنیم که دررابطهبا دیگران عمل میکنیم؟!<br>2- این تصوّر که «جرح» یعنى ایراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) را پایین میآورد، پس به این دلیل قدح آنان جایز نیست. | |||
باید از کسانى که به این دلیل تمسّک میجویند پرسید: آیا قرآن سختترین حملات را به منافقانى که اطراف پیامبر را گرفته بودند نکرده است؟ آیا وجود منافقان در لابهلاى یاران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار کاسته است؟ ابداً! | |||
خلاصه | خلاصه همیشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پیامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمیزده است. | ||
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه | 3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پیش آید، به موقعیّت خلفاى نخستین لطمه میزند، بنابراین براى حفظ آنها باید روى مسئله قداست صحابه تأکید کرد، تا کسى نتواند مثلاً کارهایى که در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غیر آن انجام گرفت و امثال آن را زیر سؤال ببرد و بر خلیفه ایراد بگیرد که چرا چنین کرد و چنان کرد! حتّى معاویه و کارهاى او مانند مخالفت با پیشواى مسلمین (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونین و کشتار مسلمانان، را میتوان به این وسیله توجیه کرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. | ||
البتّه مفهوم | البتّه مفهوم این سخن آن است که این قداست را سیاستمداران قرون نخستین پایهریزى کردند، همان گونه که تفسیر آیه «أولوا الأمر» به حاکمان هر زمان- به مفهوم وسیع کلمه- که حتّى شامل حکّام ظالم بنیعباس و بنیامیه میشود، نیز زاییده برنامهریزى سیاسى حکّام بود، و تصوّر نمیکنم نتیجه این سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.<br>4- گروهى دیگر عقیده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است که در بعضى از آیات قرآن و احادیث نبوى (صلیالله علیه وآله وسلّم) وارد شده است. | ||
البتّه | البتّه این ظاهراً بهترین توجیه است، ولى هنگامى که این دلیل را مورد نقد و بررسى قرار میدهیم روشن میشود که در آیات و روایات مزبور چیزى که آنها میخواهند مطلقاً یافت نمیشود. | ||
۵- در پایان هم متذکر میشویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کردهاند و میگویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر | ۵- در پایان هم متذکر میشویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کردهاند و میگویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر کس مطابق اجتهاد خود عمل میکرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست. | ||
این ادعا بهشرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابلتوجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- بهیقین | این ادعا بهشرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابلتوجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- بهیقین یک نوع فریب است که به آن متوسّل میشوند. آیا زدن یک صحابى مؤمن بهخاطر یک انتقاد «نازکتر از گل» و یک امربهمعروف و نهیازمنکر ساده، نسبت به حیفومیل بیتالمال تا آنجا که بیهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟ | ||
آیا شکستن دنده یک صحابى معروف دیگر بهخاطر اعتراض به نصب یک مرد شرابخوار (ولید) بهعنوان فرماندار کوفه، نوعى اجتهاد محسوب میشود؟ آیا افروختن آتش جنگهایى که دهها هزار نفر از مسلمین را به کشتن داد، آن هم بهخاطر جاهطلبى و سیطره بر حکومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمین که علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزیده شده بود، اجتهاد است؟ | |||
پس تمام | پس تمام جنایات در طول تاریخ را میتوان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص میتوان اجتهاد نمود؟!!! | ||
آنها گاه | آنها گاه میگویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ <ref>سوره بقره، آيه 134.</ref>)*؛ آنها امّتى هستند که درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولى سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم. | ||
== ویژگیهای صحابه از منظر امامیه == | == ویژگیهای صحابه از منظر امامیه == | ||
[[امامیه]] نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، افتخار بزرگی است.<ref>ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»</ref>بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول خدا را پی گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانهوار گرد حضرت بوده و در رکابش جانفشانی کردند، این گونه میفرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» <ref>سوره توبه، آیه 100</ref>پیشگامان نخستین از [[مهاجرین و انصار]] و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهای بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، میفرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» <ref>[[سوره حشر]]، آیه 8</ref>[این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را میطلبند و خدا و پیامبرش را یاری میکنند و آنها راستگویاناند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 [[سوره فتح]] به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن میپردازد. | [[امامیه]] نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، افتخار بزرگی است.<ref>ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»</ref>بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول خدا را پی گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانهوار گرد حضرت بوده و در رکابش جانفشانی کردند، این گونه میفرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» <ref>سوره توبه، آیه 100</ref>پیشگامان نخستین از [[مهاجرین و انصار]] و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهای بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، میفرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» <ref>[[سوره حشر]]، آیه 8</ref>[این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را میطلبند و خدا و پیامبرش را یاری میکنند و آنها راستگویاناند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 [[سوره فتح]] به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن میپردازد. | ||
=== اصناف اصحاب | === اصناف اصحاب پیامبر === | ||
(صلى الله | (صلى الله علیه و آله) صحابه رسول خدا را- به گواهى آیات قرآن مجید- میتوان به پنج گروه عمده تقسیم کرد: | ||
# | # پاکان و صالحان: آنها گروههاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمه اسلام کوتاهى نمیکردند. همان گروهى که هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).<ref>آيه 100 سوره توبه</ref> | ||
# مؤمنان | # مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزشهایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها میرود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ<ref>يه 102 سوره توبه</ref> | ||
# افراد آلوده به گناه: | # افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)<ref>سوره حجرات آيه 6</ref>، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری میداند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛<ref>حجرات، ۱۲.</ref> و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است میگفتند: خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛<ref>حجرات،53.</ref> و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با اینکه قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛<ref>حجرات،57.</ref> بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار میرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری، <ref>محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷</ref>، پس نمیبینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز بهاندازه گلهای شتر بیساربان، (از عذاب) رهایی یابند! | ||
# مسلمانان ظاهرى: آنها | # مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)<ref>يه 14 سوره حجرات</ref>. | ||
# منافقان: افرادى | # منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابهلاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مىبردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)<ref>آيه 101توبه</ref> و در منابع معتبر اهلسنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)</ref> در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.<ref>هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.</ref> پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: بهدرستی که عدهای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند! | ||
بىشک همه اینها پیامبر (صلى الله علیه و آله) را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیارى از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفى براى صحابه کنیم بر همه این گروههاى پنجگانه تطبیق میشود، آیا میتوان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟<br>جا دارد ما هم صحابه را به گروههاى پنجگانه قرآنى تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروههای دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم. | |||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۳
صحابه جمع صحابی است و به افرادی گفته میشود که شخصاً پیامبر اسلام(صلیالله علیه وآله وسلّم) را دیده و با او مصاحبت داشته [۱]و سخنش را شنیده و در زمان حیات حضرت مسلمان شدهاند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) بودهاند، صحابیات میگویند. [۲]
صحابه از نظر لغت
صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و همنشینی است.[۳] صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است[۴] و صحابی به کسی گفته میشود که ملازمت و مصاحبت طولانیمدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.[۵]
معناشناسی صحابه
صحابه به افرادی گفته میشود که پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و همنشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، بر ایمان و اسلام خود پایدار بودهاند.[۶] شهید ثانی میگوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل همنشینی، همراهی و رسیدن به دیگری میشود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نابینا بوده پیامبر را ندیده باشد. [۷]
اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه
در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسولالله»[۸]
«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قیل أثبتم العدالة للصحابی مطلقا فمن الصحابی قلنا اختلفوا فیه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما میگوییم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.[۹]
«ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِی أَنَّ الصَّحَابِیَّ مَنْ؟»[۱۰]
تعاریف صحابی
بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و میگویند هر کس از مسلمانان آن حضرت را دیده است، از اصحاب آن حضرت است!
- «بخارى» میگوید که اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر مسلمانی است که با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است: «من صحب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه!».[۱۱]
- احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت نیز آن را بسیار گسترده دانسته و می گوید: «أصحاب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) کلّ من صحبه شهراً أو یوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر کسى است که یک ماه یا یک روز یا حتّى یک ساعت با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است!».[۱۲]
- «زرکشی» در البحر المحیط میگوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلیالله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.[۱۳]
- «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»[۱۴]
- «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»[۱۵]
- «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند![۱۶] با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى دیگر تعریف محدودترى براى صحابى برگزیدهاند بهعنوانمثال قاضى أبو بکر محمّد بن الطیّب میگوید: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت این واژه را تنها به کسانى اطلاق میکنند که مدّت قابلملاحظهای با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه کسى که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثى از آن حضرت شنیده است». [۱۷]
- و بعضى مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگتر کرده، و گفته است: «صحابى پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تنها کسانى هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جستهاند».[۱۸]
- ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق میشود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق میشود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این بهخاطر شرافت عظیم حضرت (صلیالله علیه و سلّم) است.[۱۹]
- واقدی گفته که کل من رأى رسولالله (صلیالله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلیالله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار[۲۰] وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفتهاند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمیشود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است[۲۱] سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ على الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
- ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من لقی النبیّ (صلیالله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات على إسلامه.[۲۲] وی در شرح تعریفش میگوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کردهاند، میشود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج میکند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شدهاند را از شمول خارج میسازد. [۲۳]
این تعاریف و تعاریف دیگرى که از نقل آن پرهیز شد، نشان میدهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسیع و گسترده را انتخاب کردهاند، هر چند در بحثهاى موردنظر ما تفاوت چندانى ایجاد نمیکند، زیرا بسیارى از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همانها هستند که مدّت طولانى با آن حضرت بودهاند.
تعداد صحابه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)
تعداد صحابه از نگاه مکتب اهلبیت (علیهمالسلام)
- مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
- « کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِیَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَکَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ یُرَ فِیهِمْ قَدَرِیٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِیٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِیٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْیٍ کَانُوا یَبْکُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.[۲۴]
- مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.[۲۵]
- شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.[۲۶]
تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به روایت اهلسنت
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل میکند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کردهاند. [۲۷]
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم میرسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »[۲۸] بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی!
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهلسنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهلسنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.
«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهلسنت میگوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. [۲۹] وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف على العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.[۳۰]
تعداد صحابه دارای روایت!
- «ابن کثیر» میگوید: « وَالَّذِی رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابهای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.[۳۱]
- «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشتهاند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، کمتر از 10.000 روایت شده است.
کثیر الروایت ها:
- «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
- «عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
- «انس بن مالک»: 2286 روایت!
- «عایشه»: 2210 روایت!
- «عبدالله بن عباس»: 1660 روایت
- «جابربن عبدالله» 1540 روایت
- «ابوسعید خدری» 1170 روایت
- «عبدالله بن مسعود»: 848 روایت
- «عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت
- «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت
خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! «ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل میکرد بیش از 12000 روایت بود[۳۲] از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کردهاند! چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟!
راه تشخیص صحابه
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است. [۳۳] شناخت صحابیبودن یک شخص چندراه دارد: تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا[۳۴]
دستهبندی صحابه پیامبر
صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم میشوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در مکه اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله اوس و خزرج هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه دادهاند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از فتح مکه مسلمان شدهاند. با اینحال افرادی بودند که در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها میشود به سلمان فارسی اشاره کرد.
پایان دوره صحابه
پایان دوره صحابه را میشود از زمان رحلت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تا سالهای پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.[۳۵] مثلا آخرین صحابیای که در کوفه از دنیا رفت، عبدالله بن ابی اوفی در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابیای که در مدینه از دنیا رفت، سهل بن سعد ساعدی (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابیای که در بصره درگذشت، انس بن مالک در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابیای که در شام وفات کرد، عبدالله بن یسر در سال ۸۸ قمری بوده است.[۳۶] و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به عامر بن واثله میباشد.[۳۷]وی در دولت مختار بن ابی عبید ثقفی پرچمدار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.[۳۸]
ویژگیهای صحابه از منظر اهلسنت
اهلسنت درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ساعت دیده باشد، میتواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.[۳۹] از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند[۴۰] و همه صحابه عدالت دارند[۴۱] همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما. [۴۲] عدالت تمام آنها ثابت است. [۴۳] و همه صحابی عادلاند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند[۴۴]. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این گونه تعریف میشود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانیاش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانیاش شدند و خداوند آنها را عادل نامید [۴۵] و مسلمانان میتوانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کردهاند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و بهطور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
دلایل ادعای عدالت صحابه:
اهلسنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت میآورند مثلا:
دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن:
ادعا شده که ظواهر بعضى از آیات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است[۴۶]؛
- مُحَمَّدٌ رسولالله وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً[۴۷] ؛
- لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ، وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۸] ؛
- وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ[۴۹] ؛
- لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً[۵۰] ؛
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۵۱] ؛
- وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ [۵۲]؛
- وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً[۵۳] ؛
- کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ[۵۴] قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛
- جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ [۵۵] ؛
- قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى[۵۶] از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلیالله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)[۵۷]تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلیالله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛
- یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۵۸] ؛
- مهمترین آیه اى که بدان تمسّک جستهاند آیه زیر است: «(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛[۵۹]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکى از آنان پیروى کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نیز) از خدا خشنودند، و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانه در آن میمانند، و این پیروزى بزرگى است». بسیارى از مفسّران اهلسنت در ذیل این آیه حدیثى (از بعضى از صحابه، از پیامبر) نقل کردهاند که مضمونش چنین است: «جمیع أصحاب رسولالله فى الجنّة محسنهم و مسیئهم» و در آن به آیه فوق استناد شده است[۶۰]. جالب این که آیه فوق میگوید، تابعین در صورتى اهل نجاتند که در نیکیها از صحابه پیروى کنند (نه در بدیها) و مفهومش این میشود که بهشت براى صحابه تضمین شده است، آیا مفهوم این سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! آیا پیامبرى که براى هدایت و اصلاح مردم آمده، ممکن است یاران خود را استثنا کند و گناه آنها را نادیده بگیرد، درحالیکه قرآن درباره زنان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) که از نزدیکترین صحابه بودند میگوید: اگر گناه کنید مجازات شما دوچندان است[۶۱]. نکته قابلتوجه این که هرگونه ابهامى در این آیه باشد،آیه 29 سوره فتح آن را برطرف میکند، زیرا صفات یاران راستین پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را چنین شرح میدهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهرباناند، آنها را پیوسته در حال سجود و رکوع میبینى، درحالیکه همواره فضل خدا و رضاى او را میطلبند، آثار سجده در صورتشان نمایان است». آیا کسانى که آتش جنگ جمل و صفّین را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوریدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند، مصداق این صفات هفتگانه بودند؟ آیا در میان خود مهربان بودند؟ آیا شدّت عمل آنها در برابر کفّار بود یا در برابر مسلمین؟! خداوند در ذیل همین آیه، جملهاى بیان فرموده که مقصد و مقصود را روشنتر میسازد، میفرماید: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ خداوند به کسانى از آنها (یاران پیامبر) که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده آمرزش و پاداش عظیمى داده است». بنابراین وعده مغفرت و اجر عظیم فقط براى کسانى است که داراى ایمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آیا کسانى که کشتار مسلمین را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند یا بیتالمال را در عهد عثمان حیفومیل کردند، داراى عمل صالح بودند؟ جالب این که خداوند پیغمبران بزرگ خود را بهخاطر یک ترک أولى مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب یک ترک أولى از بهشت بیرون فرستاد. روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کردهاند و بسیاری از آیات را به فراموشى سپردهاند. آیاتى که استثناهایى براى این مطلب ارائه میدهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.
دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث:
- عن أبی سعید عن النّبی- (علیه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابی، فو الّذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرک مدّ أحدهم و لا نصیفه[۶۲]
- عن عبدالله بن مغفّل المزنیّ قال: قال رسولالله (صلیالله علیه و سلّم): اللَّه اللَّه فی أصحابی، اللَّه اللَّه فی أصحابی لا تتّخذوهم غرضا بعدی، فمن أحبّهم فبحبّی أحبّهم، و من أبغضهم فببغضی أبغضهم، و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذى اللَّه، و من آذى اللَّه فیوشک أن یأخذه.[۶۳]
- عن أبی موسى قال: صلّینا مع النّبیّ (صلیالله علیه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتى نصلّی معه العشاء، فانتظرناه فخرج علینا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم یا رسولالله، قلنا: نصلّی معک العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلى السّماء، و کان کثیرا ما یرفع رأسه إلى السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتى أهل السّماء ما یوعدون و أنا أمنة لأصحابی، فإذا ذهبت أتى أصحابی ما یوعدون، و أصحابی أمنة لأمّتی، فإذا ذهب أصحابی أتى أمّتی ما یوعدون».[۶۴]
- عن عمران بن حصین قال: قال رسولالله (صلیالله علیه و سلّم): «خیر أمّتی القرن الّذی بعثت فیهم، ثمّ الَّذین یلونهم، ثمّ الّذین یلونهم.[۶۵]
موارد نقض عمومیت عدالت صحابه
آیا واقعا میتوان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحى نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه میگویند که همه آنها بدون استثنا در هالهاى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتى از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابلقبول است، و کمترین ایرادى بر آنها نمیتوان گرفت، و اگر کارهاى خلافى از آنها سرزده، باید به توجیهگرى پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در کتاب «حتّى لا ننخدع» میگوید: لصحابة رضی الله تعالى عنهم فهم الذین تلقوا عن رسولالله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة. ولقد رضی الله تعالى الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتى وصل إلینا غضاً طریاً على ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالى حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند که خدا آنان را براى همنشینى پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبیها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاعهایى که آنها با هم داشتند سکوت کنند!». [۶۶] گروهى از افراطیان طرفدار این دیدگاه چنان تند رفتهاند که هر کس لب به نقّادى از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق مینامند و یا خون او را مباح میشمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در کتاب «الاصابة» میگوید: «هرگاه کسى را دیدى که به یکى از اصحاب پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) خردهگیرى میکند، بدان که او زندیق است و این بهخاطر آن است که رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اینها را صحابه براى ما آوردند و اینها (مخالفان) میخواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».[۶۷] و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» [۶۸] و اتفق أهل السنّة على أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسولالله صلیالله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق[۶۹] درحالیکه این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانى ارشاد الفحول، الى تحقیق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدیة محمود ابوریّة و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمیپذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
آیات مخالف با عدالت همه صحابه
1- خداوند در قرآن مجید درباره همسران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میفرماید: «(یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً)؛[۷۰]اى همسران پیامبر هر کس از شما گناه آشکارى کند مجازات او دوچندان است و این کار براى خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بی شک همسران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) آشکارترین مصداق آن هستند، قرآن میگوید نهتنها از گناهان آنها صرفنظر نمیشود، بلکه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم اینگونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شیخ الانبیاء بهخاطر خطاهایش میگوید: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ)[۷۱]؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار میدهد که درباره او شفاعت نکند! آیا فرزند پیامبر مهمتر است یا اصحاب و یاران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهى) میگوید: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ)؛[۷۲]آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خیانت کردند (و با دشمنان همکارى داشتند) و آن دو پیامبر نتوانستند از آنها شفاعت کنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخیان وارد آتش شوید». آیا این آیات با صراحت نمیگوید: معیار خوبى و بدى افراد، ایمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پیامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمیشود؟ بااینحال آیا صحیح است ما چشم بر هم بگذاریم و بگوییم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دین و ایمان و مخالفتش کفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقین پیوسته و قلب پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را آزار داده و به مسلمین خیانت کرده باشد؟
1- قرآن مجید میگوید: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).[۷۳] قرآن میگوید در میان اطرافیان پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) گروهى از منافقان بودند، آیا این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟
2- قرآن مجید بارها عدم عدالت همه صحابه را بیان کرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).[۷۴] آیه اشاره به کسانى است که در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها کردند. آیه میگوید: «کسانى که در روز روبهروشدن دو جمعیّت با یکدیگر (روز جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افکند. خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است». در تواریخ عدد این گروه بسیار زیاد ذکر شده است و جالب این که میگوید شیطان بر آنها غلبه کرد و غلبه شیطان هم به سبب گناهانى بود که مرتکب شده بودند، پس گناهان پیشین باعث گناه بزرگ فرار از زحف یعنى پشتکردن به میدان و دشمن شد، گرچه ذیل آیه میگوید که خداوند آنها را بخشید، ولى بخشش پروردگار به سبب پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) مفهومش این نیست که آنها عادل بودند و مرتکب گناه نشدند، بلکه با صراحت قرآن میگوید آنها مرتکب گناهان متعدّدى شدند.
3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛[۷۵] اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانى به گروهى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) او را با گروهى براى جمعآورى زکات طایفه «بنى المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت اینها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کردهاند. گروهى از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن طایفه سرکش شدند، ولى آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبرى آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهى را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربهاى بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنى المصطلق طایفه مؤمنى هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه براى قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتى داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بود، یعنى جزء کسانى بود که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق میداند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛ [۷۶] در میان آنها کسانى هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده میگیرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى میشوند و اگر داده نشود، خشم میگیرند». آیا این گونه افراد عادلاند؟
5- گروهى از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به فریبکارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعدههاى دروغین به ما ندادند!»، بعضى از آنها فکر میکردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) شکست میخورد و آنها احتمالاً کشته میشوند و اسلام پایان میگیرد، و یا از روایاتى که شیعه و اهلسنت نقل کردهاند استفاده میشود پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ بهوسیله ایشان، زمانى که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهى همه اینها را به استهزا گرفتند.
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدینه که در جنگ شرکت داشتند) گفتند اینجا جاى توقّف شما نیست به خانههاى خود بازگردید؛
7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهید براى حفظ خانههایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ میگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط میخواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادى را درباره آنها نپذیریم.
8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛ [۷۷] ممکن نیست هیچ پیامبرى خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر میآورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده میشود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنى اگر مجازاتى میبینند محصول اعمال خود آنهاست. دو شأن نزول براى این آیه گفتهاند: بعضى گفتهاند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامى که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانى که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمعآورى غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که میگفتند میترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جملهاى کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).
شأن نزول دیگرى که برخی در تفسیر خود آوردهاند، این است که: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پیروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به خیانت متّهم کردند و چیزى نگذشت پیدا شد و معلوم شد یکى از افراد لشکر آن را برداشته بود. («ابن کثیر» و «طبرى» ذیل آیه) آیا همه این نسبتهاى ناروا به پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) با عدالت همه صحابی میسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى کنیم، آیا میپذیریم که اینگونه اشخاص عادل بودند و پاک و پاکیزه، و هیچکس حق ندارد نقدى به کارهاى آنها بکند؟
احادیث مخالف با عدالت همه صحابه:
حضرت رسول (صلیالله علیه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه یُجاء برجال من أُمّتی، فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول یا ربّ أصیحابی، فیقال: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فأقول کما قال العبد الصالح: (وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِم)، فیُقال: إنّ هؤلاء لم یزالوا مرتدّین على أعقابهم منذ فارقتهم"
قال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم) فی حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد علیهم" فقال أبو بکر: ألسنا یا رسولالله إخوانهم، أسلمنا کما أسلموا وجاهدنا کما جاهدوا؟! فقال رسولالله(صلیالله علیه وآله وسلّم): "بلى، ولکن لا أدری ما تحدثون بعدی".[۷۸]
و در صحیح بخاری امده که: "لیردن علیّ ناس من أصحابی الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دونی فأقول: أصحابی، فیقول: لا تدری ما أحدثوا بعدک"[۷۹]
و نیز در صحیح مسلم نقل شده که "لیردنّ علیّ الحوض رجال ممّن صاحبنی حتى إذا رأیتهم رفعوا إلیّ اختلجوا دونی، فلأقولنّ: أی ربّ أصیحابی، فلیقالنّ لی: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک[۸۰]
نواقض تاریخی:
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله:
مطابق نظر اهلسنت صحابه همه عادل و یکساناند پس قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصی و مطیع، طفل ممیز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیهالسلام با ابوسفیان مساویاند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسولالله بود[۸۱]
جنگ «جمل» و رویارویی «زبیر» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیهالسلام) اگر کسى بگوید، طلحه و زبیر در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه که هواى حکومت بر سر آنها افتاد و همسر پیامبر (عایشه) را با خود همراه کردند و بیعت و پیمان خود را با على (علیهالسلام) که قاطبه مردم مسلمان دست بیعت به او داده بودند، شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در این آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون این گروه عظیم به گردن آنهاست، و در قیامت باید جوابگو باشند. آیا این سخن از حقیقت بهدور است؟!
جنگ«صفّین» رویارویی «معاویه» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیهالسلام) اگر کسى بگوید معاویه با تخلّف از بیعت با امام (علیهالسلام) و عدم اعتراف به حقّى که از سوى خاصّ و عامّ مسلمین مورد پذیرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّین و ریختهشدن خون بیش از یکصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى بهناحق گفته است؟!
جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیهالسلام)
مسئله افک، بخارى در صحیح خود در کتاب التفسیر مینویسد: روزى پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه کسى این مرد را مجازات میکند (منظور عبدالله بن سلول یکى از سران منافقان است) براى من نقل کردهاند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى ندیدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات میکنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن میزنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امرى بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبیلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر این کار را ندارى، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ میگویى، او از منافقان است و ما او را به قتل میرسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها را خاموش کرد [۸۲] آیا همه این چند نفر، صحابى صالح بودند؟
بلاذرى در «الأنساب» میگوید: سعد بن ابى وقاص والى کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى که ولید وارد کوفه شد، کلیدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل میکند و مثل ولید را جانشین او میکند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد میکند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان دیگرى که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمیدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست. [۸۳]
بلاذرى در همان کتاب أنساب الأشراف نقل میکند که در بیتالمال مدینه جواهرات و زینت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختیار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدى با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر میگیریم!، هر چند بینى افرادى به خاک مالیده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسى که بینى او به خاک مالیده میشود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمیدارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت میکنى، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستینبار نیست که ما بهخاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع میشویم[۸۴] (اشاره به داستانهایى است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).
حال، سؤال این است که آیا فحّاشى و اذیّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاکترین صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار یاسر) قابلتوجیه است، آن قدر یک صحابى بزرگ را بزنند که دندهاش بشکند، و دیگرى را بزنند تا بیهوش شود و نماز او از دست برود؟
آیا این شواهد تاریخى که نمونههاى آن کم نیست، به ما اجازه میدهد که چشم بر حقایق ببندیم و بگوییم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحیح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشکیل دهیم و از تمام کارهاى آنها بیقیدوشرط دفاع کنیم؟ معاویه چه عدالتى دارد که به خود اجازه میدهد به صحابه والامقامى همچو على (علیهالسلام)، سالها سبّ و لعن کند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند. به دو حدیث زیر توجّه کنید:
1- در صحیح مسلم که از معتبرترین کتب اهلسنت است میخوانیم: «معاویه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبی طالب (علیهالسلام)) خوددارى میکنى؟ گفت: من از پیامبر سه فضیلت مهم درباره او شنیدم که اگر یکى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظیم دنیا براى من مهمتر است و به این دلیل به خود اجازه نمیدهم آن حضرت را سب کنم.[۸۵]( آن سه فضیلت عبارت است از: حدیث منزلت، حدیث لأعطینّ الرایة غداً ... و آیه مباهله).
2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنین میخوانیم: هنگامى که حسن بن على (علیهالسلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمیکنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکسالعمل شدیدى از خود نشان دهد، کسى را بفرست و رأى او را جویا شو. معاویه کسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کارى کنى، من از مسجد پیغمبر بیرون میروم و دیگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکسالعمل، از لعن على (علیهالسلام) خوددارى کرد، تا زمانى که سعد از دنیا رفت.
بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «امسلمه» همسر پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسید. نامه اى به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب میکنید! مگر شما نمیگویید لعن بر على بن ابیطالب و من أحبّه؛ یعنى هر کسى على را دوست دارد، من گواهى میدهم که خدا على را دوست میدارد، رسول خدا على را دوست میدارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میکنید. معاویه نامه امسلمه را خواند ولى اعتنایى به سخنان او نکرد. [۸۶]
معاویه در بخشنامه اى به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزى از فضایل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) میکردند و از او بیزارى میجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش میدادند.[۸۷]
بنیامیه هرگاه میشنیدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل میرساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل میکند. [۸۸]
زمخشرى و سیوطى نقل کردهاند که در ایّام بنیامیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیهالسلام) میکردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود.
هنگامى که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبههاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیهالسلام) بدگویى نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردى، سنّت را ترک کردى!». [۸۹]
اینها همه در صورتى است که پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر کس على را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است:
قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب. [۹۰]
وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،[۹۱]
وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین على عهد رسولالله ببغضهم علیّ بن أبی طالب. [۹۲] قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث.
وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب [۹۳]
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهلسنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند![۹۴] و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل میکند: «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» ابو هریره از پیغمبر نقل میکند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستادهام گروهی از اصحاب مرا میآورند، تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد: بشتابید! من فریاد میزنم کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم: مگر آنها چه کار کردند؟ میگوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند سپس گروهی از صحابه را میآورند، تا من آنها را میشناسم مردی از میان من و آنها خارج میشود و ندا میدهد: بشتابید! من فریاد میزنم کجا؟ میگوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! میگویم: مگر آنها چه کار کردند؟ میگوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از اینرو نمیبینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ میسازند و کسی از آنها نجات نمییابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها. [۹۵]
آیا میتوان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستى که هیچ خردمندى آن را نمیپذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسفبار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهاى خلافى که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم میکند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقى را مردم خردمند جهان بپذیرند؟
اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) یا بعد از آن!
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره میکنیم:
الف) نعیمان صحابى شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند. [۹۶]
ب) مردى از طایفه بنى اسلم زناى محصنه کرده بود، پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را رجم کردند.
ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند [۹۷]
د) بعد از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جارى ساخت. [۹۸]
ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. [۹۹] و موارد دیگرى که از ذکر آنها خوددارى میکنیم.
چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی میتوان گفت که در قرن اوّل چنین اعتقادى وجود نداشته، باید دید چرا و به چه دلیل این مسئله در قرون بعد مطرح شده است. به نظر میرسد گزینش این اعتقاد، چند دلیل داشته است:
1- خوشبینانهترین فرض این است که عدّهاى چنین میپنداشتند که اگر قداست کامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال میان آنها و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بریده خواهد شد، زیرا کتابالله و سنّت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) توسّط آنها به ما رسیده است.
ولى پاسخ این سخن روشن است، زیرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمیداند، چرا که در میان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها میتوانند حلقه اتّصال ما با پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) باشند، همان گونه که ما درباره یاران اهلبیت (علیهمالسلام) میگوییم.
جالب این که در قرون بعد نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا امروز ما با چندین واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میرسانیم، ولى هیچکس نمیگوید همه این واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستاند و اگر غیر از این باشد، دین ما از بین میرود.
بلکه همه میگویند باید روایات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، کتب رجال نیز براى همین مقصود یعنى شناخت ثقات از غیر ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل کنیم که دررابطهبا دیگران عمل میکنیم؟!
2- این تصوّر که «جرح» یعنى ایراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) را پایین میآورد، پس به این دلیل قدح آنان جایز نیست.
باید از کسانى که به این دلیل تمسّک میجویند پرسید: آیا قرآن سختترین حملات را به منافقانى که اطراف پیامبر را گرفته بودند نکرده است؟ آیا وجود منافقان در لابهلاى یاران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار کاسته است؟ ابداً!
خلاصه همیشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پیامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمیزده است.
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پیش آید، به موقعیّت خلفاى نخستین لطمه میزند، بنابراین براى حفظ آنها باید روى مسئله قداست صحابه تأکید کرد، تا کسى نتواند مثلاً کارهایى که در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غیر آن انجام گرفت و امثال آن را زیر سؤال ببرد و بر خلیفه ایراد بگیرد که چرا چنین کرد و چنان کرد! حتّى معاویه و کارهاى او مانند مخالفت با پیشواى مسلمین (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونین و کشتار مسلمانان، را میتوان به این وسیله توجیه کرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
البتّه مفهوم این سخن آن است که این قداست را سیاستمداران قرون نخستین پایهریزى کردند، همان گونه که تفسیر آیه «أولوا الأمر» به حاکمان هر زمان- به مفهوم وسیع کلمه- که حتّى شامل حکّام ظالم بنیعباس و بنیامیه میشود، نیز زاییده برنامهریزى سیاسى حکّام بود، و تصوّر نمیکنم نتیجه این سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.
4- گروهى دیگر عقیده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است که در بعضى از آیات قرآن و احادیث نبوى (صلیالله علیه وآله وسلّم) وارد شده است.
البتّه این ظاهراً بهترین توجیه است، ولى هنگامى که این دلیل را مورد نقد و بررسى قرار میدهیم روشن میشود که در آیات و روایات مزبور چیزى که آنها میخواهند مطلقاً یافت نمیشود.
۵- در پایان هم متذکر میشویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کردهاند و میگویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر کس مطابق اجتهاد خود عمل میکرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست. این ادعا بهشرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابلتوجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- بهیقین یک نوع فریب است که به آن متوسّل میشوند. آیا زدن یک صحابى مؤمن بهخاطر یک انتقاد «نازکتر از گل» و یک امربهمعروف و نهیازمنکر ساده، نسبت به حیفومیل بیتالمال تا آنجا که بیهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟
آیا شکستن دنده یک صحابى معروف دیگر بهخاطر اعتراض به نصب یک مرد شرابخوار (ولید) بهعنوان فرماندار کوفه، نوعى اجتهاد محسوب میشود؟ آیا افروختن آتش جنگهایى که دهها هزار نفر از مسلمین را به کشتن داد، آن هم بهخاطر جاهطلبى و سیطره بر حکومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمین که علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزیده شده بود، اجتهاد است؟ پس تمام جنایات در طول تاریخ را میتوان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص میتوان اجتهاد نمود؟!!!
آنها گاه میگویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ [۱۰۰])*؛ آنها امّتى هستند که درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولى سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم.
ویژگیهای صحابه از منظر امامیه
امامیه نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)، افتخار بزرگی است.[۱۰۱]بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول خدا را پی گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانهوار گرد حضرت بوده و در رکابش جانفشانی کردند، این گونه میفرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» [۱۰۲]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهای بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، میفرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» [۱۰۳][این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را میطلبند و خدا و پیامبرش را یاری میکنند و آنها راستگویاناند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 سوره فتح به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن میپردازد.
اصناف اصحاب پیامبر
(صلى الله علیه و آله) صحابه رسول خدا را- به گواهى آیات قرآن مجید- میتوان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:
- پاکان و صالحان: آنها گروههاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمه اسلام کوتاهى نمیکردند. همان گروهى که هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).[۱۰۴]
- مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزشهایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها میرود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ[۱۰۵]
- افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)[۱۰۶]، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری میداند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛[۱۰۷] و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است میگفتند: خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛[۱۰۸] و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با اینکه قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛[۱۰۹] بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار میرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری، [۱۱۰]، پس نمیبینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز بهاندازه گلهای شتر بیساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
- مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)[۱۱۱].
- منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابهلاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مىبردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)[۱۱۲] و در منابع معتبر اهلسنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.[۱۱۳] در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.[۱۱۴] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: بهدرستی که عدهای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند!
بىشک همه اینها پیامبر (صلى الله علیه و آله) را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیارى از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفى براى صحابه کنیم بر همه این گروههاى پنجگانه تطبیق میشود، آیا میتوان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟
جا دارد ما هم صحابه را به گروههاى پنجگانه قرآنى تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروههای دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم.
پانویس
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.
- ↑ ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.
- ↑ ر.ک: لسان العرب، مادة "صحب".
- ↑ مفردات الراغب، مادة "صحب".
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.
- ↑ مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533
- ↑ البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
- ↑ معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293
- ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.
- ↑ ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.
- ↑ البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
- ↑ الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491
- ↑ الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
- ↑ تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.
- ↑ الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.
- ↑ المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.
- ↑ فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.
- ↑ فتح المغيث 4/ 32.
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9
- ↑ الخصال، ج2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش
- ↑ خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.
- ↑ تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف
- ↑ ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر میرسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
- ↑ البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
- ↑ محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.
- ↑ لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر، جلد : 1 صفحه : 160.
- ↑ شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.
- ↑ شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.
- ↑ صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.
- ↑ .صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22
- ↑ الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.
- ↑ الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.
- ↑ الاستيعاب، ج۱، ص۲.
- ↑ التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.
- ↑ ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:
- ↑ الفتح: 29.
- ↑ الحشر: 8- 9.
- ↑ الأنفال: 74.
- ↑ الفتح: 18.
- ↑ التوبة: 118.
- ↑ التوبة: 100.
- ↑ البقرة: 143.
- ↑ آلعمران: 110.
- ↑ الحج: 78.
- ↑ النحل: 59.
- ↑ شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71
- ↑ [الأنفال: 64]
- ↑ توبه، آيه 100.
- ↑ تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.
- ↑ احزاب، آيه 30.
- ↑ أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب قول النبي (صلیالله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).
- ↑ أخرجه التّرمذيّ 5/ 653 و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسولالله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.
- ↑ أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلیالله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.
- ↑ أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلیالله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 23
- ↑ حتّى لا ننخدع، صفحه 6.
- ↑ الاصابه، جلد 1، صفحه 17
- ↑ النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207
- ↑ العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1 ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.
- ↑ احزاب، آيه 30.
- ↑ هود، آيه 46.
- ↑ تحريم، آيه 10.
- ↑ توبه، آيه 101.
- ↑ آيه 155 سوره آلعمران
- ↑ آيه 6 سوره حجرات
- ↑ آيه 58 سوره توبه
- ↑ آيه 161 سوره آلعمران
- ↑ الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد
- ↑ البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.
- ↑ صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.
- ↑ كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب جلد: 1 ص 22
- ↑ صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.
- ↑ انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).
- ↑ انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.
- ↑ صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60
- ↑ العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابیطالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.
- ↑ النصائح الكافيه، صفحه 72.
- ↑ تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.
- ↑ النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.
- ↑ مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.
- ↑ ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.
- ↑ في تاريخ بغداد 3: 153
- ↑ الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....
- ↑ النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري
- ↑ صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا
- ↑ صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.
- ↑ المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.
- ↑ السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.
- ↑ صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.
- ↑ سوره بقره، آيه 134.
- ↑ ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»
- ↑ سوره توبه، آیه 100
- ↑ سوره حشر، آیه 8
- ↑ آيه 100 سوره توبه
- ↑ يه 102 سوره توبه
- ↑ سوره حجرات آيه 6
- ↑ حجرات، ۱۲.
- ↑ حجرات،53.
- ↑ حجرات،57.
- ↑ محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷
- ↑ يه 14 سوره حجرات
- ↑ آيه 101توبه
- ↑ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)
- ↑ هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.