صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[صحابه]] جمع صحابی است و به افرادی گفته می‌شود که شخصاً [[پیامبر اسلام(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] را دیده‌ و با او  مصاحبت داشته‌ <ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸</ref>و سخنش را شنیده‌ و در زمان حیات حضرت [[مسلمان]] شده‌اند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده‌اند، [[صحابیات]] میگویند. <ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.</ref>
[[صحابه]] جمع صحابی است و به افرادی گفته می‌شود که شخصاً [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] را دیده‌ و با او  مصاحبت داشته‌<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸</ref>و سخنش را شنیده‌ و در زمان حیات حضرت [[مسلمان]] شده‌اند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده‌اند، صحابیات می‌گویند.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.</ref>


== صحابه از نظر لغت ==
== صحابه از نظر لغت ==
صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و هم‌نشینی است.<ref>ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.</ref> صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است<ref>ر.ک:  لسان العرب، مادة "صحب".</ref> و صحابی به کسی گفته میشود که ملازمت و مصاحبت طولانی‌مدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.<ref>مفردات الراغب، مادة "صحب".</ref>
صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و هم‌نشینی است.<ref>ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.</ref> صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است<ref>ر.ک:  لسان العرب، مادة "صحب".</ref> و صحابی به کسی گفته می‌شود که ملازمت و مصاحبت طولانی‌مدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.<ref>مفردات الراغب، مادة "صحب".</ref>


== معنا‌شناسی صحابه ==
== معنا‌شناسی صحابه ==
صحابه به افرادی گفته می‌شود که پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و هم‌نشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، بر [[ایمان]] و [[اسلام]] خود پایدار بوده‌اند.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[شهید ثانی]] میگوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل هم‌نشینی، همراهی و رسیدن به دیگری می‌شود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نا‌بینا بوده پیامبر را ندیده باشد. <ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.</ref>  
صحابه به افرادی گفته می‌شود که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و هم‌نشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، بر [[ایمان]] و [[اسلام]] خود پایدار بوده‌اند.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[شهید ثانی]] می‌گوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل هم‌نشینی، همراهی و رسیدن به دیگری می‌شود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نا‌بینا بوده پیامبر را ندیده باشد.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.</ref>  
=== اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه ===  
=== اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه ===  
در میان علمای اهل‌سنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال می‌شود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبي ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسول‌الله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref><br>
در میان علمای اهل‌سنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال می‌شود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسول‌الله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref>


«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قيل أثبتم العدالة للصحابي مطلقا فمن الصحابي قلنا اختلفوا فيه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما می‌گوییم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref><br>
«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قیل أثبتم العدالة للصحابی مطلقا فمن الصحابی قلنا اختلفوا فیه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما می‌گوییم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref>


«ابن صلاح»  از محدثین و رجالی‌های پرآوازه اهل‌سنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِي أَنَّ الصَّحَابِيَّ مَنْ؟»<ref>معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293</ref>
«ابن صلاح»  از محدثین و رجالی‌های پرآوازه اهل‌سنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِی أَنَّ الصَّحَابِیَّ مَنْ؟»<ref>معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبداللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293</ref>
=== تعاریف صحابی ===
===تعاریف صحابی===
بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و میگويند هر كس از مسلمانان آن حضرت را ديده است، از اصحاب آن حضرت است!<br>
بعضی معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و می‌گویند هر کس از مسلمانان آن حضرت را دیده است، از اصحاب آن حضرت است!
# «بخارى» می‌گويد که اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هر مسلمانی است كه با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است: «من صحب رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه!».<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.</ref>
#«[[بخارى|بخاری]]» می‌گوید که اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هر مسلمانی است که با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است: «من صحب رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه!».<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.</ref>
# احمد بن حنبل عالم معروف اهل‌سنت نيز آن را بسيار گسترده دانسته و می گويد: «أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كلّ من صحبه شهراً أو يوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هر كسى است كه يك ماه يا يك روز يا حتّى يك ساعت با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است!».<ref>ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.</ref>
#احمد بن حنبل عالم معروف اهل‌سنت نیز آن را بسیار گسترده دانسته و می‌گوید: «أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) کلّ من صحبه شهراً أو یوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هر کسی است که یک ماه یا یک روز یا حتّی یک ساعت با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است!».<ref>ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.</ref>
# «زرکشی» در البحر المحيط می‌گوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلی‌الله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref>
#«[[زرکشی]]» در [[البحر المحیط (کتاب)|البحر المحیط]] می‌گوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلی‌الله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref>
# «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابی‌ساز و عدالت‌آور است: «الصحابی: من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref>
#«ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می‌گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابی‌ساز و عدالت‌آور است: «الصحابی: من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می‌گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبدآلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref>
# «آمدی» هم می‌گوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی‌الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref>
#«آمدی» هم می‌گوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی‌الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبدالرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref>
# «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را می‌آورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آن‌ها می‌گوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد می‌گویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى ديگر تعريف محدودترى براى صحابى برگزيده‏اند به‌عنوان‌مثال قاضى أبو بكر محمّد بن الطيّب میگويد: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت اين واژه را تنها به كسانى اطلاق میكنند كه مدّت قابل‌ملاحظه‌ای با آن حضرت مصاحبت داشته‏اند؛ نه كسى كه تنها يك ساعت در خدمتش بوده، يا چند قدم با او گام برداشته، يا حديثى از آن حضرت شنيده است». <ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref>
#«ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را می‌آورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها می‌گوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد می‌گویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضی دیگر تعریف محدودتری برای صحابی برگزیده‏‌اند به‌عنوان‌مثال قاضی أبو بکر محمّد بن الطیّب می‌گوید: «گرچه مفهوم لغوی صحابی عام است، ولی عرف امّت این واژه را تنها به کسانی اطلاق می‌کنند که مدّت قابل‌ملاحظه‌ای با آن حضرت مصاحبت داشته‏‌اند؛ نه کسی که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثی از آن حضرت شنیده است».<ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref>
# و بعضى مانند سعيد بن المسيّب دايره را از اين هم تنگ‏تر كرده، و گفته است: «صحابى پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تنها كسانى هستند كه حدّ اقل يك يا دو سال با آن حضرت بوده و در يك يا دو غزوه با رسول خدا شركت جسته ‏اند».<ref>الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.</ref>
بعضی مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگ‏تر کرده، و گفته است: «صحابی پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تنها کسانی هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جسته‏‌اند».<ref>الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.</ref>
# ابن الصّلاح از أبي المظفّر السّمعانيّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می‌شود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می‌شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این به‌خاطر شرافت عظیم حضرت (صلی‌الله عليه و سلّم) است.<ref>المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.</ref>
#ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می‌شود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می‌شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این به‌خاطر شرافت عظیم حضرت (صلی‌الله علیه و سلّم) است.<ref>المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.</ref>
# واقدي گفته که كل من رأى رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم) و قد أدرك الحلم فأسلم و عقل أمر الدّين و رضيه فهو عندنا ممّن صحب النبيّ (صلی‌الله عليه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین  و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفته‌اند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنين علیهماالسلام و ابن زبير نمی‌شود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّيوطيّ در «تدريب الرّاوي» گفته که: و لا يشترط البلوغ على الصّحيح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه في الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
#واقدی گفته که کل من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین  و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفته‌‌اند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمی‌شود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ علی الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع علی عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
# ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را این‌گونه نقل می‌کند: «من لقي النبيّ (صلی‌الله عليه و سلّم) في حياته مسلما و مات على إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش می‌گوید «من لقي النّبيّ في حياته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کرده‌اند، می‌شود؛ ولی أبي ذؤيب الهذليّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج می‌کند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شده‌اند را از شمول خارج می‌سازد. <ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 9</ref><br>
#ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را این‌گونه نقل می‌کند: «من لقی النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات علی إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش می‌گوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کرده‌اند، می‌شود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج می‌کند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شده‌اند را از شمول خارج می‌سازد.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 9</ref><br>


اين تعاريف و تعاريف ديگرى كه از نقل آن پرهيز شد، نشان میدهد كه دقيقاً روشن نيست مشمولان اين قداست چه كسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسيع و گسترده را انتخاب كرده‏اند، هر چند در بحث‏هاى موردنظر ما تفاوت چندانى ايجاد نمیكند، زيرا بسيارى از موارد نقض كه در آينده از آن بحث خواهد شد، همان‌ها هستند كه مدّت طولانى با آن حضرت بوده ‏اند.
این تعاریف و تعاریف دیگری که از نقل آن پرهیز شد، نشان می‌دهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانی هستند، ولی اغلب همان معنای وسیع و گسترده را انتخاب کرده‏‌اند، هر چند در بحث‏های موردنظر ما تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند، زیرا بسیاری از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همان‌ها هستند که مدّت طولانی با آن حضرت بوده‏‌اند.


== تعداد صحابه پیامبر  (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ==
==تعداد صحابه پیامبر  (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)==
=== تعداد صحابه از نگاه مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام)===
===تعداد صحابه از نگاه مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام)===
* مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:  
*مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
* « كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ‏ مِنَ‏ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.<ref>الخصال، ج‏2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش</ref>  
کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِیَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَکَّةَ وَ أَلْفَانِ‏ مِنَ‏ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ یُرَ فِیهِمْ قَدَرِیٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِیٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِیٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْیٍ کَانُوا یَبْکُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده‌ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی‌شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی‌کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.<ref>الخصال، ج‏2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش</ref>
* مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.<ref>خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212</ref>  
*مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.<ref>خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212</ref>
* شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.</ref>
*شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.</ref>


=== تعداد صحابه پیامبر اکرم  (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به روایت اهل‌سنت ===
===تعداد صحابه پیامبر اکرم  (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به روایت اهل‌سنت===
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می‌کند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله عليه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالي كه صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روايت شنيده و نقل كرده‌اند. <ref>تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف</ref>
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می‌کند که «قُبض رَسُول الله (صلی الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روی عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کرده‌اند.<ref>تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف</ref>


«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می‌رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: يَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفًا »<ref>ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می‌رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می‌رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »<ref>ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می‌رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبدالله بن عبدالمحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
==== تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی! ====
====تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی!====
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل‌سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهل‌سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل‌سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب‌های رجالی اهل‌سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.


«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهل‌سنت می‌گوید: «قد وقع لي بالتّتبّع كثير من الأسماء فجمعت كتاباً كبيراً في ذلك ميزت فيه الصحابة من غيرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. <ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> وی اعتراف کرده که «و مع ذلك فلم يحصل لنا من ذلك جميعا الوقوف على العشر من أسامي الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref>
«ابن حجر» که از شخصیت‌های برجسته رجالی اهل‌سنت می‌گوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف علی العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref>
==== تعداد صحابه دارای روایت! ====
====تعداد صحابه دارای روایت!====
* «ابن کثیر» می‌گوید: « وَالَّذِي رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ كَثْرَةِ رِوَايَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.<ref>البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref>  
*«ابن کثیر» می‌گوید: « وَالَّذِی رَوَی عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه‌ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.<ref>البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبدالله بن عبدالمحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref>
* «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.  
*«ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته‌اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، كمتر از 10.000 روايت شده است.
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، کمتر از 10.000 روایت شده است.
===== کثیر الروایت ها: =====
=====کثیر الروایت‌ها:=====
* «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
*«ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
* «عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
*«عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
* «انس بن مالک»: 2286 روایت!
*«انس بن مالک»: 2286 روایت!
* «عایشه»: 2210 روایت!
*«عایشه»: 2210 روایت!
* «عبدالله بن عباس»: 1660 روایت  
*«عبدالله بن عباس»: 1660 روایت
* «جابربن عبدالله» 1540 روایت  
*«جابربن عبدالله» 1540 روایت
* «ابوسعید خدری» 1170 روایت
*«ابوسعید خدری» 1170 روایت
* «عبدالله بن مسعود»: 848 روایت  
*«عبدالله بن مسعود»: 848 روایت
* «عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت  
*«عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت
* «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت
*«امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت
خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت!
خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت!
«ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل می‌کرد بیش از 12000 روایت بود<ref>محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه</ref>
«ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل می‌کرد بیش از 12000 روایت بود<ref>محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه</ref>
از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده اند!   
از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده ‌اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده‌اند!   
چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟!
چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده ‌اند را تصحیح و توثیق نمود؟!


== راه تشخیص صحابه ==
==راه تشخیص صحابه==
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است. <ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.</ref>
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.</ref>
شناخت صحابی‌بودن یک شخص چندراه دارد:  تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا<ref>لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر،    جلد : 1  صفحه : 160.</ref>
شناخت صحابی‌بودن یک شخص چندراه دارد:  تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا<ref>لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر،    جلد : 1  صفحه : 160.</ref>


== دسته‌بندی صحابه پیامبر ==  
==دسته‌بندی صحابه پیامبر==  
صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در [[مکه]] اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله [[اوس و خزرج]] هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه داده‌اند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از [[فتح مکه]] مسلمان شده‌اند. با این‌حال افرادی بودند که در [[مدینه]] خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها می‌شود به [[سلمان فارسی]] اشاره کرد.
صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در [[مکه]] اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله [[اوس و خزرج]] هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه داده‌‌اند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از [[فتح مکه]] مسلمان شده‌‌اند. با این‌حال افرادی بودند که در [[مدینه]] خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها می‌شود به [[سلمان فارسی]] اشاره کرد.


== پایان دوره صحابه ==
==پایان دوره صحابه==
پایان دوره صحابه را می‌شود از زمان رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تا سال‌های پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.</ref> مثلا آخرین صحابی‌ای که در [[کوفه]] از دنیا رفت، [[عبدالله بن ابی اوفی]] در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابی‌ای که در مدینه از دنیا رفت، [[سهل بن سعد ساعدی]] (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابی‌ای که در [[بصره]] درگذشت، [[انس بن مالک]] در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود.  آخرین صحابی‌ای که در [[شام]] وفات کرد، [[عبدالله بن یسر]] در سال ۸۸ قمری بوده است.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.</ref> و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به  [[عامر بن واثله]] می‌باشد.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.</ref>وی در دولت [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] پرچم‌دار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.<ref>شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.</ref>
پایان دوره صحابه را می‌شود از زمان رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تا سال‌های پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.</ref> مثلا آخرین صحابی‌ای که در [[کوفه]] از دنیا رفت، [[عبدالله بن ابی اوفی]] در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابی‌ای که در مدینه از دنیا رفت، [[سهل بن سعد ساعدی]] (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابی‌ای که در [[بصره]] درگذشت، [[انس بن مالک]] در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود.  آخرین صحابی‌ای که در [[شام]] وفات کرد، [[عبدالله بن یسر]] در سال ۸۸ قمری بوده است.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.</ref> و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به  [[عامر بن واثله]] می‌باشد.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.</ref>وی در دولت [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] پرچم‌دار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.<ref>شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.</ref>


== ویژگی‌های صحابه از منظر اهل‌سنت ==  
==ویژگی‌های صحابه از منظر اهل‌سنت==  
[[اهل‌سنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref>
[[اهل‌سنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref>
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و  
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما.<ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است.<ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و  
همه صحابي عادل‌اند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين‌ گونه تعريف مي‌شود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مباني‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مباني‌اش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
همه صحابی عادل‌اند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این‌ گونه تعریف می‌شود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانی‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانی‌اش شدند و خداوند آنها را عادل نامید<ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
=== دلایل ادعای عدالت صحابه: ===
===دلایل ادعای عدالت صحابه:===
اهل‌سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می‌آورند مثلا:  
اهل‌سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می‌آورند مثلا:  
==== دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ====
====دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ====
ادعا شده كه ظواهر بعضى از آيات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 17:</ref>  
ادعا شده که ظواهر بعضی از آیات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 17:</ref>؛
* مُحَمَّدٌ رسول‌الله وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ، تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً<ref>الفتح: 29.</ref>  
*مُحَمَّدٌ رسول‌الله وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی‌ عَلی‌ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً<ref>الفتح: 29.</ref> ؛
* لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ، وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌<ref>الحشر: 8- 9.</ref>  
*لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ، وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌<ref>الحشر: 8- 9.</ref> ؛
* وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ‌<ref>الأنفال: 74.</ref>  
*وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ‌<ref>الأنفال: 74.</ref> ؛
* لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً<ref>الفتح: 18.</ref>  
*لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً<ref>الفتح: 18.</ref> ؛
* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‌<ref>التوبة: 118.</ref>  
*یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‌<ref>التوبة: 118.</ref> ؛
* وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً، ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‌ التوبة: 100.  
*وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌<ref>التوبة: 100.</ref>؛
* وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً<ref>البقرة: 143.</ref>  
*وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً<ref>البقرة: 143.</ref> ؛
* كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌<ref>آل‌عمران: 110.</ref> قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند
*کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌<ref>آل‌عمران: 110.</ref> قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛
* جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ، وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‌ <ref>الحج: 78.</ref>  
*جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ‌<ref>الحج: 78.</ref> ؛
* قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‌ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‌<ref>النحل: 59.</ref> از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلی‌الله عليه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبيه (عليه السلام)<ref>شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71</ref>تلك آيات عظيمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جميع أصحاب النّبي (صلی‌الله عليه و سلّم) الّذين كانوا معه في المواقف الحاسمة في تاريخ الدّعوة الإسلامية ابتداء من دار الأرقم بن أبي الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن.
*قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی‌ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی‌<ref>النحل: 59.</ref> از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلی‌الله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)<ref>شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71</ref>تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولی عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلی‌الله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛
* يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ<ref>[الأنفال: 64]</ref>   
*یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ<ref>[الأنفال: 64]</ref>  ؛
* مهمترين آيه ‏اى كه بدان تمسّك جسته‏اند آيه زير است:  
*مهمترین آیه ‏ای که بدان تمسّک جسته‏‌اند آیه زیر است: «(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛<ref>توبه، آيه 100.</ref>پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکی از آنان پیروی کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نیز) از خدا خشنودند، و باغ‏‌هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهر‌ها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می‌مانند، و این پیروزی بزرگی است». بسیاری از مفسّران اهل‌سنت در ذیل این آیه حدیثی (از بعضی از صحابه، از پیامبر) نقل کرده‏‌اند که مضمونش چنین است: «جمیع أصحاب رسول‌الله فی الجنّة محسنهم و مسیئهم» و در آن به آیه فوق استناد شده است<ref>تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.</ref>. جالب این که آیه فوق می‌گوید، تابعین در صورتی اهل نجاتند که در نیکیها از صحابه پیروی کنند (نه در بدی‌ها) و مفهومش این می‌شود که بهشت برای صحابه تضمین شده است، آیا مفهوم این سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! آیا پیامبری که برای هدایت و اصلاح مردم آمده، ممکن است یاران خود را استثنا کند و گناه آنها را نادیده بگیرد، درحالی‌که قرآن درباره زنان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) که از نزدیکترین صحابه بودند می‌گوید: اگر گناه کنید مجازات شما دوچندان است<ref>احزاب، آيه 30.</ref>. نکته قابل‌توجه این که هرگونه ابهامی در این آیه باشد،آیه 29 سوره فتح آن را برطرف می‌کند، زیرا صفات یاران راستین پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را چنین شرح می‌دهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربان‌‌اند، آنها را پیوسته در حال سجود و رکوع می‌بینی، درحالی‌که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند، آثار سجده در صورتشان نمایان است». آیا کسانی که آتش جنگ جمل و صفّین را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوریدند و ده‏‌ها هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند، مصداق این صفات هفت‏گانه بودند؟ آیا در میان خود مهربان بودند؟ آیا شدّت عمل آنها در برابر کفّار بود یا در برابر مسلمین؟! خداوند در ذیل همین آیه، جمله‏ای بیان فرموده که مقصد و مقصود را روشن‏تر می‌سازد، می‌فرماید: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ خداوند به کسانی از آنها (یاران پیامبر) که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏‌اند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است». بنابراین وعده مغفرت و اجر عظیم فقط برای کسانی است که دارای ایمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آیا کسانی که کشتار مسلمین را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند یا بیت‌المال را در عهد عثمان حیف‌ومیل کردند، دارای عمل صالح بودند؟ جالب این که خداوند پیغمبران بزرگ خود را به‌خاطر یک ترک أولی مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب یک ترک أولی از بهشت بیرون فرستاد. روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی‌تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کرده‌‌اند و بسیاری از آیات را به فراموشی سپرده‏‌اند. آیاتی که استثناهایی برای این مطلب ارائه می‌دهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.
«(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛<ref>توبه، آيه 100.</ref>پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنان پيروى كردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نيز) از خدا خشنودند، و باغ‏هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن میمانند، و اين پيروزى بزرگى است».  
بسيارى از مفسّران اهل‌سنت در ذيل اين آيه حديثى (از بعضى از صحابه، از پيامبر) نقل كرده‏اند كه مضمونش چنين است: «جميع أصحاب رسول‌الله فى الجنّة محسنهم و مسيئهم» و در آن به آيه فوق استناد شده است<ref>تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.</ref>.  
جالب اين كه آيه فوق میگويد، تابعين در صورتى اهل نجاتند كه در نيكیها از صحابه پيروى كنند (نه در بدیها) و مفهومش اين میشود كه بهشت براى صحابه تضمين شده است، آيا مفهوم اين سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟!
آيا پيامبرى كه براى هدايت و اصلاح مردم آمده، ممكن است ياران خود را استثنا كند و گناه آنها را ناديده بگيرد، درحالی‌که قرآن درباره زنان پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كه از نزديكترين صحابه بودند میگويد: اگر گناه كنيد مجازات شما دوچندان است<ref>احزاب، آيه 30.</ref>.  
نكته قابل‌توجه اين كه هرگونه ابهامى در اين آيه باشد،آيه 29 سوره فتح آن را برطرف میكند، زيرا صفات ياران راستين پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را چنين شرح میدهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربان‌اند، آنها را پيوسته در حال سجود و ركوع میبينى، درحالی‌که همواره فضل خدا و رضاى او را میطلبند، آثار سجده در صورتشان نمايان است».
آيا كسانى كه آتش جنگ جمل و صفّين را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوريدند و ده‏ها هزار نفر از مسلمانان را به كشتن دادند، مصداق اين صفات هفت‏گانه بودند؟ آيا در ميان خود مهربان بودند؟
آيا شدّت عمل آنها در برابر كفّار بود يا در برابر مسلمين؟!
خداوند در ذيل همين آيه، جمله‏اى بيان فرموده كه مقصد و مقصود را روشن‏تر میسازد، میفرمايد: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً)؛ خداوند به كسانى از آنها (ياران پيامبر) كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است».  
بنابراين وعده مغفرت و اجر عظيم فقط براى كسانى است كه داراى ايمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آيا كسانى كه كشتار مسلمين را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند يا بیت‌المال را در عهد عثمان حیف‌ومیل كردند، داراى عمل صالح بودند؟
جالب اين كه خداوند پيغمبران بزرگ خود را به‌خاطر يك ترك أولى مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب يك ترك أولى از بهشت بيرون فرستاد.
روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کرده‌اند و بسیاری از آیات را به فراموشى سپرده‏ اند. آياتى كه استثناهايى براى اين مطلب ارائه میدهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.


==== دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث: ====
====دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث:====


* عن أبي سعيد عن النّبي- (عليه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابي، فو الّذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرك مدّ أحدهم و لا نصيفه<ref>أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب‌ قول النبي (صلی‌الله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).</ref>
*عن أبی سعید عن النّبی- (علیه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابی، فو الّذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرک مدّ أحدهم و لا نصیفه<ref>أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب‌ قول النبي (صلی‌الله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).</ref>
* عن عبدالله بن مغفّل المزنيّ قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم): اللَّه اللَّه في أصحابي، اللَّه اللَّه في أصحابي لا تتّخذوهم غرضا بعدي، فمن أحبّهم فبحبّي أحبّهم، و من أبغضهم فببغضي أبغضهم، و من آذاهم فقد آذاني و من آذاني فقد آذى اللَّه، و من آذى اللَّه فيوشك أن يأخذه.<ref>أخرجه التّرمذيّ 5/ 653  و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسول‌الله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.</ref>
*عن عبدالله بن مغفّل المزنیّ قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم): اللَّه اللَّه فی أصحابی، اللَّه اللَّه فی أصحابی لا تتّخذوهم غرضا بعدی، فمن أحبّهم فبحبّی أحبّهم، و من أبغضهم فببغضی أبغضهم، و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه، و من آذی اللَّه فیوشک أن یأخذه.<ref>أخرجه التّرمذيّ 5/ 653  و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسول‌الله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.</ref>
* عن أبي موسى قال: صلّينا مع النّبيّ (صلی‌الله عليه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتى نصلّي معه العشاء، فانتظرناه فخرج علينا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم يا رسول‌الله، قلنا: نصلّي معك العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلى السّماء، و كان كثيرا ما يرفع رأسه إلى السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتى أهل السّماء ما يوعدون و أنا أمنة لأصحابي، فإذا ذهبت أتى أصحابي ما يوعدون، و أصحابي أمنة لأمّتي، فإذا ذهب أصحابي أتى أمّتي ما يوعدون».<ref>أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلی‌الله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.</ref>
*عن أبی موسی قال: صلّینا مع النّبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتی نصلّی معه العشاء، فانتظرناه فخرج علینا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم یا رسول‌الله، قلنا: نصلّی معک العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلی السّماء، و کان کثیرا ما یرفع رأسه إلی السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتی أهل السّماء ما یوعدون و أنا أمنة لأصحابی، فإذا ذهبت أتی أصحابی ما یوعدون، و أصحابی أمنة لأمّتی، فإذا ذهب أصحابی أتی أمّتی ما یوعدون».<ref>أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلی‌الله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.</ref>
* عن عمران بن حصين قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم): «خير أمّتي القرن الّذي بعثت فيهم، ثمّ الَّذين يلونهم، ثمّ الّذين يلونهم.<ref>أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلی‌الله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از  الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 23</ref>
*عن عمران بن حصین قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم): «خیر أمّتی القرن الّذی بعثت فیهم، ثمّ الَّذین یلونهم، ثمّ الّذین یلونهم.<ref>أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلی‌الله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از  الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 23</ref>


=== موارد نقض عمومیت عدالت صحابه ===
===موارد نقض عمومیت عدالت صحابه===
آيا واقعا می‌توان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راست‌گو، درستكار و عادل بودند يا در ميان آنها افراد ناصالحى نيز وجود داشتند. برخی درباره صحابه می‌گویند که همه‏ آنها بدون استثنا در هاله‏اى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همين دليل هر كدام روايتى از پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل كنند، صحيح و قابل‌قبول است، و كمترين ايرادى بر آنها نمیتوان گرفت، و اگر كارهاى خلافى از آنها سرزده، بايد به توجيه‏گرى پردازيم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در كتاب «حتّى لا ننخدع» میگويد: لصحابة رضي الله تعالى عنهم فهم الذين تلقوا عن رسول‌الله فهما وتطبيقاً، ثم حملوا الأمانة في الدعوة والتبليغ وأداء الأمانة.
آیا واقعا می‌توان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادی مؤمن، صالح، راست‌گو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحی نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه می‌گویند که همه‏ آنها بدون استثنا در هاله‌‏ای از قداست قرار دارند و افرادی صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتی از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابل‌قبول است، و کمترین ایرادی بر آنها نمی‌توان گرفت، و اگر کارهای خلافی از آنها سرزده، باید به توجیه‏گری پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلی» در کتاب «حتّی لا ننخدع» می‌گوید: لصحابة رضی الله تعالی عنهم فهم الذین تلقوا عن رسول‌الله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة.
ولقد رضي الله تعالى الإسلام دينا ومنهجاً كما فهمه وطبقه أولئك الرجال الذين أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخيصة في سبيل هذا الدين وإعلاء كلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبيه وإقامة دينه وشرعه وجعلهم وزراء نبيه، وورثته من بعده في حمل الأمانة وتبليغ الدعوة حتى وصل إلينا غضاً طرياً على ما أراده الله فيهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدين تحقيقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون لذلك جعل الله تعالى حبهم دينا وإيمانا وبغضهم كفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جميعاً وذكر محاسنهم وفضائلهم والسكوت عما شجر بينهم لسابق فضلهم وكريم فعلهم وصدق تضحيتهم وعظيم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند كه خدا آنان را براى هم‏نشينى پيغمبرش و اقامه دين و شرع او برگزيده و آنها را وزيران پيامبرش قرار داده و حبّ آنها را دين و ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب كرده، همه آنها را دوست بدارند و پيوسته از خوبیها و فضايل آنان سخن بگويند و در برابر جنگ و نزاع‏هايى كه آنها با هم داشتند سكوت كنند!». <ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref>  گروهى از افراطیان طرف‌دار این دیدگاه چنان تند رفته‏اند كه هر كس لب‏ به نقّادى از آنان بگشايد، او را فاسق و گاه ملحد و زنديق مینامند و يا خون او را مباح میشمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در كتاب «الاصابة» می‌گوید: «هرگاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خرده‏گيرى میكند، بدان كه او زنديق است و اين به‌خاطر آن است كه رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اين‏ها را صحابه براى ما آوردند و اينها (مخالفان) میخواهند، شهود ما را از اعتبار بيندازند تا كتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» <ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و  اتفق أهل السنّة على أنّ الجميع عدول، ولم يخالف في ذلك إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب كافة العلماء، ومن يعتمد قوله... إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول‌الله صلی‌الله عليه وسلم فاعلم أنه زنديق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1  ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref>
ولقد رضی الله تعالی الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالی لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتی وصل إلینا غضاً طریاً علی ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالی حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب علی الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهی هستند که خدا آنان را برای هم‏نشینی پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبی‌ها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاع‏‌هایی که آنها با هم داشتند سکوت کنند!».<ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref>  گروهی از افراطیان طرف‌دار این دیدگاه چنان تند رفته‏‌اند که هر کس لب‏ به نقّادی از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق می‌نامند و یا خون او را مباح می‌شمرند!! از جمله ابو زرعه رازی در کتاب «الاصابة» می‌گوید: «هرگاه کسی را دیدی که به یکی از اصحاب پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خرده‏گیری می‌کند، بدان که او زندیق است و این به‌خاطر آن است که رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام این‏ها را صحابه برای ما آوردند و اینها (مخالفان) می‌خواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول»<ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و  اتفق أهل السنّة علی أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1  ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref>
درحالی‌که اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان  و بسیاری از اهل‌سنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول  و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة.  و... با این دیدگاه همراه نیستند  چرا که انسان خردمند سخنان بیدليل را چشم و گوش بسته نمیپذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
درحالی‌که این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان  و بسیاری از اهل‌سنت، مثل: سعد تفتازانی شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازری (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلی النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانی ارشاد الفحول، الی تحقیق الحق من علم الاصول  و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء علی السنة المحمّدیة محمود ابوریّة و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة.  و... با این دیدگاه همراه نیستند  چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمی‌پذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ====
====آیات مخالف با عدالت همه صحابه====
1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) میفرمايد: «(يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دوچندان است و اين كار براى خدا آسان است».  صحابه به هر معنا باشد، بی شك همسران پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن میگويد نه‌تنها از گناهان آنها صرف‌نظر نمیشود، بلكه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم این‌گونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء به‌خاطر خطاهايش میگويد: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ)<ref>هود، آيه 46.</ref>؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار میدهد كه درباره او شفاعت نكند! آيا فرزند پيامبر مهم‌تر است يا اصحاب و ياران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) میگويد: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)؛<ref>تحريم، آيه 10.</ref>آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد». آيا اين آيات با صراحت نمیگويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمیشود؟ بااین‌حال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد؟  
1- خداوند در قرآن مجید درباره همسران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌فرماید: «(یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>ای همسران پیامبر هر کس از شما گناه آشکاری کند مجازات او دوچندان است و این کار برای خدا آسان است».  صحابه به هر معنا باشد، بی شک همسران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آشکارترین مصداق آن هستند، قرآن می‌گوید نه‌تنها از گناهان آنها صرف‌نظر نمی‌شود، بلکه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم این‌گونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شیخ الانبیاء به‌خاطر خطاهایش می‌گوید: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ)<ref>هود، آيه 46.</ref>؛ او عملی ناصالح است» و به نوح هشدار می‌دهد که درباره او شفاعت نکند! آیا فرزند پیامبر مهم‌تر است یا اصحاب و یاران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهی) می‌گوید: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ)؛<ref>تحريم، آيه 10.</ref>آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خیانت کردند (و با دشمنان همکاری داشتند) و آن دو پیامبر نتوانستند از آنها شفاعت کنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخیان وارد آتش شوید». آیا این آیات با صراحت نمی‌گوید: معیار خوبی و بدی افراد، ایمان و اعمال آنهاست و حتّی فرزند و همسر پیامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخی شدن افراد نمی‌شود؟ بااین‌حال آیا صحیح است ما چشم بر هم بگذاریم و بگوییم فلان فرد چون زمانی از صحابه بوده، محبّت او دین و ایمان و مخالفتش کفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقین پیوسته و قلب پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را آزار داده و به مسلمین خیانت کرده باشد؟  


1- قرآن مجيد میگويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن میگويد در ميان اطرافيان پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟ آیا می‌توان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟
1- قرآن مجید می‌گوید: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن می‌گوید در میان اطرافیان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) گروهی از منافقان بودند، آیا این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟ آیا می‌توان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟


2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).<ref>آيه 155 سوره آل‌عمران</ref> آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه میگويد: «كسانى كه در روز روبه‌روشدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است». در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه میگويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشت‌کردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه میگويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن میگويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند.
2- قرآن مجید بارها عدم عدالت همه صحابه را بیان کرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).<ref>آيه 155 سوره آل‌عمران</ref> آیه اشاره به کسانی است که در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها کردند. آیه می‌گوید: «کسانی که در روز روبه‌روشدن دو جمعیّت با یکدیگر (روز جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانشان به لغزش افکند. خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است». در تواریخ عدد این گروه بسیار زیاد ذکر شده است و جالب این که می‌گوید شیطان بر آنها غلبه کرد و غلبه شیطان هم به سبب گناهانی بود که مرتکب شده بودند، پس گناهان پیشین باعث گناه بزرگ فرار از زحف یعنی پشت‌کردن به میدان و دشمن شد، گرچه ذیل آیه می‌گوید که خداوند آنها را بخشید، ولی بخشش پروردگار به سبب پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مفهومش این نیست که آنها عادل بودند و مرتکب گناه نشدند، بلکه با صراحت قرآن می‌گوید آنها مرتکب گناهان متعدّدی شدند.


3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را با گروهى براى جمع‏آورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اين‏ها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كرده‏اند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن‏ طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را به‌خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربه‏اى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اينجا او را فاسق میداند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟
3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> ای کسانی که ایمان آورده‏اید اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به گروهی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را با گروهی برای جمع‏آوری زکات طایفه «بنی المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت این‏ها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کرده‏‌اند. گروهی از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن‏ طایفه سرکش شدند، ولی آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبری آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهی را به‌خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربه‏ای بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنی المصطلق طایفه مؤمنی هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه برای قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتی داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بود، یعنی جزء کسانی بود که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق می‌داند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟


4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده میگيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى میشوند و اگر داده نشود، خشم میگيرند». آيا اين گونه افراد عادل‌اند؟
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛<ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در میان آنها کسانی هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده می‌گیرند، اگر سهمی از آن به آنها داده شود، راضی می‌شوند و اگر داده نشود، خشم می‌گیرند». آیا این گونه افراد عادل‌اند؟


5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به فريب‏كارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پيغمبرش جز وعده‏هاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر میكردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شكست میخورد و آنها احتمالاً كشته میشوند و اسلام پايان میگيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهل‌سنت نقل كرده‏اند استفاده میشود پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شكستن آن سنگ به‌وسیله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند.
5- گروهی از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به فریب‏کاری متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعده‏‌های دروغین به ما ندادند!»، بعضی از آنها فکر می‌کردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شکست می‌خورد و آنها احتمالاً کشته می‌شوند و اسلام پایان می‌گیرد، و یا از روایاتی که شیعه و اهل‌سنت نقل کرده‏‌اند استفاده می‌شود پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ به‌وسیله ایشان، زمانی که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهی همه اینها را به استهزا گرفتند.


6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانه‏هاى خود بازگرديد؛
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهی از آنها (خطاب به مردم مدینه که در جنگ شرکت داشتند) گفتند اینجا جای توقّف شما نیست به خانه‏‌های خود بازگردید؛


7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند خانه‏هاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانه‏هايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ میگفتند، خانه‏هاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط میخواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم.
7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهی از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند خانه‏های ما بدون حفاظ است، اجازه دهید برای حفظ خانه‏‌هایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ می‌گفتند، خانه‏‌های آنها بدون حفاظ نبود، فقط می‌خواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادی را درباره آنها نپذیریم.


8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آل‌عمران</ref> ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر میآورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده میشود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى میبينند محصول اعمال خود آنهاست.
8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از سوی بعضی از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛<ref>آيه 161 سوره آل‌عمران</ref> ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر می‌آورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده می‌شود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنی اگر مجازاتی می‌بینند محصول اعمال خود آنهاست.
دو شأن نزول براى اين آيه گفته‏اند: بعضى گفته‏اند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرموده بود از آنجا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و برای جمع‏آورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه میگفتند میترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جمله‏اى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد).
دو شأن نزول برای این آیه گفته‏‌اند: بعضی گفته‏‌اند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامی که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانی که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمع‏آوری غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که می‌گفتند می‌ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جمله‏ای کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).


شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آورده‏اند، اين است كه: پارچه سرخ‌رنگ گران‌بهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود. («ابن كثير» و «طبرى» ذیل آیه)
شأن نزول دیگری که برخی در تفسیر خود آورده‏‌اند، این است که: پارچه سرخ‌رنگ گران‌بهایی بعد از پیروزی در جنگ بدر گم شد. بعضی از نابخردان پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به خیانت متّهم کردند و چیزی نگذشت پیدا شد و معلوم شد یکی از افراد لشکر آن را برداشته بود. («ابن کثیر» و «طبری» ذیل آیه)
آيا همه اين نسبت‏هاى ناروا به پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) با عدالت همه صحابی میسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا میپذيريم كه این‌گونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هیچ‌کس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟
آیا همه این نسبت‏‌های ناروا به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) با عدالت همه صحابی می‌سازد؟ اگر وجدان خود را قاضی کنیم، آیا می‌پذیریم که این‌گونه اشخاص عادل بودند و پاک و پاکیزه، و هیچ‌کس حق ندارد نقدی به کارهای آنها بکند؟
==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ====
====احادیث مخالف با عدالت همه صحابه:====
حضرت رسول (صلی‌الله عليه وآله) در مورد قیامت فرموده‌اند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمفيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم"  
*حضرت رسول (صلی‌الله علیه وآله) در مورد قیامت فرموده‌اند: "وانّه یُجاء برجال من أُمّتی، فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول یا ربّ أصیحابی، فیقال: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فأقول کما قال العبدالصالح: (وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمفیُقال: إنّ هؤلاء لم یزالوا مرتدّین علی أعقابهم منذ فارقتهم"
*قال رسول‌الله(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فی حقّ شهداء أُحد:  "هؤلاء أشهد علیهم" فقال أبو بکر:    ألسنا یا رسول‌الله إخوانهم، أسلمنا کما أسلموا وجاهدنا کما جاهدوا؟! فقال رسول‌الله(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم):    "بلی، ولکن لا أدری ما تحدثون بعدی".<ref>الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد</ref>
*و در صحیح بخاری امده که:  "لیردن علیّ ناس من أصحابی الحوض حتی عرفتهم اختلجوا دونی فأقول: أصحابی، فیقول: لا تدری ما أحدثوا بعدک"<ref>البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.</ref>
*و نیز در صحیح مسلم نقل شده که "لیردنّ علیّ الحوض رجال ممّن صاحبنی حتی إذا رأیتهم رفعوا إلیّ اختلجوا دونی، فلأقولنّ: أی ربّ أصیحابی، فلیقالنّ لی: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک<ref>صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.</ref>


قال رسول‌الله(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) في حقّ شهداء أُحد:  "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر:    ألسنا يا رسول‌الله إخوانهم، أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا؟! فقال رسول‌الله(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم):    "بلى، ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي".<ref>الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد</ref>
===نواقض تاریخی:===
 
و در صحیح بخاری امده که:  "ليردن عليّ ناس من أصحابي الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دوني فأقول: أصحابي، فيقول: لا تدري ما أحدثوا بعدك"<ref>البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.</ref>
 
و نیز در صحيح مسلم نقل شده که "ليردنّ عليّ الحوض رجال ممّن صاحبني حتى إذا رأيتهم رفعوا إليّ اختلجوا دوني، فلأقولنّ: أي ربّ أصيحابي، فليقالنّ لي: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك<ref>صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.</ref>
 
=== نواقض تاریخی: ===
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله:
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله:
مطابق نظر اهل‌سنت صحابه همه عادل و یکسان‌اند پس  قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصي و مطيع، طفل مميز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیه‌السلام با ابوسفیان مساوی‌اند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسول‌الله بود<ref>كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب    جلد: 1  ص 22</ref>
مطابق نظر اهل‌سنت صحابه همه عادل و یکسان‌اند پس  قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصی و مطیع، طفل ممیز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیه‌السلام با ابوسفیان مساوی‌اند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسول‌الله بود<ref>كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب    جلد: 1  ص 22</ref>
<br>
<br>
جنگ‏ «جمل» و رویارویی «زبير» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیه‌السلام) اگر كسى بگويد، طلحه و زبير در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه كه هواى حكومت بر سر آنها افتاد و همسر پيامبر (عايشه) را با خود همراه كردند و بيعت و پيمان خود را با على (علیه‌السلام) كه قاطبه مردم مسلمان دست بيعت به او داده بودند، شكستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در اين آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون اين گروه عظيم به گردن آنهاست، و در قيامت بايد جوابگو باشند. آيا اين سخن از حقيقت به‌دور است؟!<br>
جنگ‏ «جمل» و رویارویی «زبیر» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیه‌السلام) اگر کسی بگوید، طلحه و زبیر در آغاز افراد خوبی بودند ولی آنگاه که هوای حکومت بر سر آنها افتاد و همسر پیامبر (عایشه) را با خود همراه کردند و بیعت و پیمان خود را با علی (علیه‌السلام) که قاطبه مردم مسلمان دست بیعت به او داده بودند، شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در این آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون این گروه عظیم به گردن آنهاست، و در قیامت باید جوابگو باشند. آیا این سخن از حقیقت به‌دور است؟!


جنگ«صفّين» رویارویی «معاويه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیه‌السلام) اگر كسى بگويد معاويه با تخلّف از بيعت با امام (علیه‌السلام) و عدم اعتراف به حقّى كه از سوى خاصّ و عامّ مسلمين مورد پذيرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّين و ریخته‌شدن خون بيش از یک‌صد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى به‌ناحق گفته است؟!<br>
جنگ«صفّین» رویارویی «معاویه» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیه‌السلام) اگر کسی بگوید معاویه با تخلّف از بیعت با امام (علیه‌السلام) و عدم اعتراف به حقّی که از سوی خاصّ و عامّ مسلمین مورد پذیرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّین و ریخته‌شدن خون بیش از یک‌صد هزار نفر از مسلمانان، مردی ستمگر بوده، سخنی به‌ناحق گفته است؟!


جنگ‏ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیه‌السلام)<br>
جنگ‏ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیه‌السلام)


مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مینويسد: روزى پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات میكند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كرده‏اند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالی‌که من از همسرم خلافى نديده‏ام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات میكنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن میزنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيله‏اى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ میگويى، او از منافقان است و ما او را به قتل میرسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را خاموش كرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟<br>
مسئله افک، بخاری در صحیح خود در کتاب التفسیر می‌نویسد: روزی پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: ای مسلمانان، چه کسی این مرد را مجازات می‌کند (منظور عبدالله بن سلول یکی از سران منافقان است) برای من نقل کرده‏‌اند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالی‌که من از همسرم خلافی ندیده‏ام ... سعد بن معاذ انصاری (صحابی معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات می‌کنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن می‌زنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امری بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحی بود، به سبب تعصّب قبیله‏ای به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتی، تو هرگز قدرت بر این کار را نداری، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ می‌گویی، او از منافقان است و ما او را به قتل می‌رسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را خاموش کرد<ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آیا همه این چند نفر، صحابی صالح بودند؟


بلاذرى در «الأنساب» میگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه‏ دار بیت‌المال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیت‌المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابی‌وقاص را عزل میكند و مثل وليد را جانشين او میكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد میكند، دستور داد او را تحت‌الحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمیدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. <ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref>
بلاذری در «الأنساب» می‌گوید: سعد بن ابی وقاص والی کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جای او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه‏ دار بیت‌المال بود. هنگامی که ولید وارد کوفه شد، کلیدهای بیت‌المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصی مثل سعد بن ابی‌وقاص را عزل می‌کند و مثل ولید را جانشین او می‌کند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد می‌کند، دستور داد او را تحت‌الحفظ نزد او بفرستند. هنگامی که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدی وارد شد! (و سخنان دیگری که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمی‌دهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولی غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست.<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref>


بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل میكند كه در بیت‌المال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانواده‏اش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه‏اى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر میگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیه‌السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده میشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمیدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت میكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه ام‌سلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستین‌بار نيست كه ما به‌خاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع میشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستان‏هايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت).
بلاذری در همان کتاب أنساب الأشراف نقل می‌کند که در بیت‌المال مدینه جواهرات و زینت آلاتی بود، عثمان تعدادی از آن را در اختیار بعضی از خانواده‏اش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدی با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه‏ای گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر می‌گیریم!، هر چند بینی افرادی به خاک مالیده شود!! علی (علیه‌السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسی که بینی او به خاک مالیده می‌شود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمی‌دارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت می‌کنی، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه ام‌سلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامی که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستین‌بار نیست که ما به‌خاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع می‌شویم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستان‏‌هایی است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).


حال، سؤال اين است كه آيا فحّاشى و اذيّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاك‏ترين صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار ياسر) قابل‌توجیه است، آن قدر يك صحابى بزرگ را بزنند كه دنده‏اش بشكند، و ديگرى را بزنند تا بيهوش شود و نماز او از دست برود؟
حال، سؤال این است که آیا فحّاشی و اذیّت و آزار جسمانی درباره سه نفر از پاک‏ترین صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار یاسر) قابل‌توجیه است، آن قدر یک صحابی بزرگ را بزنند که دنده‏اش بشکند، و دیگری را بزنند تا بیهوش شود و نماز او از دست برود؟


آيا اين شواهد تاريخى كه نمونه‏هاى آن كم نيست، به ما اجازه میدهد كه چشم بر حقايق ببنديم و بگوييم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحيح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشكيل‏ دهيم و از تمام كارهاى آنها بی‌قیدوشرط دفاع كنيم؟
آیا این شواهد تاریخی که نمونه‏‌های آن کم نیست، به ما اجازه می‌دهد که چشم بر حقایق ببندیم و بگوییم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحیح بود، و سپاهی به نام «سپاه صحابه» تشکیل‏ دهیم و از تمام کارهای آنها بی‌قیدوشرط دفاع کنیم؟
معاويه چه عدالتى دارد که به خود اجازه میدهد به صحابه والامقامى همچو على (علیه‌السلام)، سال‏ها سبّ و لعن كند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، اين برنامه را اجرا كنند. به دو حديث زير توجّه كنيد:<br>
معاویه چه عدالتی دارد که به خود اجازه می‌دهد به صحابه والامقامی همچو علی (علیه‌السلام)، سال‏‌هاسبّ و لعن کند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند. به دو حدیث زیر توجّه کنید:


1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهل‌سنت است میخوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیه‌السلام)) خوددارى میكنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروت‏هاى عظيم دنيا براى من مهم‌تر است و به اين دليل به خود اجازه نمیدهم آن حضرت را سب كنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).<br>
1- در [[صحیح مسلم]] که از معتبرترین کتب اهل‌سنت است می‌خوانیم: «[[معاویه]]» به «[[سعد بن ابی وقاص]]» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (علی بن أبی طالب (علیه‌السلام)) خودداری می‌کنی؟ گفت: من از پیامبر سه فضیلت مهم درباره او شنیدم که اگر یکی از آنها را من داشته باشم از ثروت‏‌های عظیم دنیا برای من مهم‌تر است و به این دلیل به خود اجازه نمی‌دهم آن حضرت را سب کنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضیلت عبارت است از: حدیث منزلت، حدیث لأعطینّ الرایة غداً ... و آیه مباهله).


2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهل‌سنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين میخوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیه‌السلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیه‌السلام) را بر منبر رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمیكنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عکس‌العمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون میروم‏ و ديگر هرگز به مسجد رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نخواهم آمد. معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عکس‌العمل، از لعن على (علیه‌السلام) خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت.  
2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکی از دانشمندان اهل‌سنت (ابن عبد ربّه اندلسی) چنین می‌خوانیم: هنگامی که حسن بن علی (علیه‌السلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت علی (علیه‌السلام) را بر منبر رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابی وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمی‌کنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکس‌العمل شدیدی از خود نشان دهد، کسی را بفرست و رأی او را جویا شو. معاویه کسی را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کاری کنی، من از مسجد پیغمبر بیرون می‌روم‏ و دیگر هرگز به مسجد رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکس‌العمل، از لعن علی (علیه‌السلام) خودداری کرد، تا زمانی که سعد از دنیا رفت.  


بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیه‌السلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «ام‌سلمه» همسر پيغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رسيد. نامه ‏اى به معاويه نوشت كه شما خدا و پيامبر را در منابر سب میكنيد! مگر شما نمیگوييد لعن بر على بن ابی‌طالب و من أحبّه؛ يعنى هر كسى على را دوست دارد، من گواهى میدهم كه خدا على را دوست میدارد، رسول خدا على را دوست میدارد، پس در واقع لعن خدا و پيغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) میكنيد. معاويه نامه ام‌سلمه را خواند ولى اعتنايى به سخنان او نكرد. <ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابی‌طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref>
بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، علی (علیه‌السلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «ام‌سلمه» همسر پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رسید. نامه ‏ای به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب می‌کنید! مگر شما نمی‌گویید لعن بر علی بن ابی‌طالب و من أحبّه؛ یعنی هر کسی علی را دوست دارد، من گواهی می‌دهم که خدا علی را دوست می‌دارد، رسول خدا علی را دوست می‌دارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌کنید. معاویه نامه ام‌سلمه را خواند ولی اعتنایی به سخنان او نکرد.<ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابی‌طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref>


معاويه در بخشنامه ‏اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیه‌السلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیه‌السلام) میكردند و از او بيزارى میجستند و نسبت‏هاى ناروا به او و خاندانش میدادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنی‌امیه هرگاه میشنيدند نام نوزادى را على گذاشته‏اند، فوراً او را به قتل میرساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل میكند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref>
معاویه در بخشنامه ‏ای به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزی از فضایل ابوتراب (علی (علیه‌السلام)) و اهل‌بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنی سبّ علی (علیه‌السلام) می‌کردند و از او بیزاری می‌جستند و نسبت‏‌های ناروا به او و خاندانش می‌دادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنی‌امیه هرگاه می‌شنیدند نام نوزادی را علی گذاشته‏‌اند، فوراً او را به قتل می‌رساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقری نقل می‌کند.<ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref>


زمخشرى و سيوطى نقل كرده‏اند كه در ايّام بنی‌امیه بر فراز بيش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیه‌السلام) میكردند و اين سنّتى بود كه معاويه گذارده بود.  
زمخشری و سیوطی نقل کرده‏‌اند که در ایّام بنی‌امیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ علی (علیه‌السلام) می‌کردند و این سنّتی بود که معاویه گذارده بود.  


هنگامى كه عمر بن عبدالعزیز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبه‏هاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیه‌السلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة؛ سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref>
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبه‌‏های نمازجمعه به امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) بدگویی نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردی، سنّت را ترک کردی!».<ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref>


اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) طبق روايت صحيح در كتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علياً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر كس على را سبّ كند (و دشنام دهد) مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند، خدا را سب كرده است!!».
اینها همه در صورتی است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ الله؛ هر کس علی را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».


و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیه‌السلام است:
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیه‌السلام است:


قال أبو ذر: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ بتكذيبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعليّ بن أبي طالب. <ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref>
قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب.<ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref>


وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref>
وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروی عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref>


وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسول‌الله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. <ref>في تاريخ بغداد 3: 153</ref> قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث.
وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین علی عهد رسول‌الله ببغضهم علیّ بن أبی طالب.<ref>في تاريخ بغداد 3: 153</ref> قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلی ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث.


وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref>
وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب<ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref>


اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل‌سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:  
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل‌سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:  


از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!<ref>النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري</ref>
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّی اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!<ref>النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبدالعزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري</ref>
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می‌کند:
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می‌کند:
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»
«عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَی النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَی أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَی. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَی النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَی أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَی، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»
ابو هریره از پیغمبر نقل می‌کند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستاده‌ام گروهي از اصحاب مرا مي‌آورند، تا من آنها را مي‌شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‌شود و ندا مي‌دهد: بشتابيد! من فرياد مي‌زنم كجا؟ مي‌گويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‌گويم: مگر آنها چه كار كردند؟ مي‌گويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را مي‌آورند، تا من آنها را مي‌شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‌شود و ندا مي‌دهد: بشتابيد! من فرياد مي‌زنم كجا؟ مي‌گويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‌گويم: مگر آنها چه كار كردند؟ مي‌گويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اين‌رو نمي‌بينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ مي‌سازند و كسي از آنها نجات نمي‌يابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref>
ابو هریره از پیغمبر نقل می‌کند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستاده‌ام گروهی از اصحاب مرا می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب‌گرد نمودند سپس گروهی از صحابه را می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از این‌رو نمی‌بینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ می‌سازند و کسی از آنها نجات نمی‌یابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها.<ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref>


آيا میتوان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمیپذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسف‌بار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم میكند؟ آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟
آیا می‌توان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستی که هیچ خردمندی آن را نمی‌پذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسف‌بار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلی- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهای خلافی که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم می‌کند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقی را مردم خردمند جهان بپذیرند؟


اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) يا بعد از آن!
اجرای حدّ بر بعضی از صحابه در عصر پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) یا بعد از آن!


برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد به‌عنوان نمونه اشاره میكنيم:
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد به‌عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:


الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref>
الف) نعیمان صحابی شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند.<ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref>


ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را رجم كردند.  
ب) مردی از طایفه بنی اسلم زنای محصنه کرده بود، پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را رجم کردند.  


ج) در داستان افك پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref>
ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند<ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref>


د) بعد از پيغمبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمرو بن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref>
د) بعد از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدری شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعی بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جاری ساخت.<ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref>


ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref>
ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستی چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد.<ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref>
و موارد ديگرى كه از ذكر آنها خوددارى می‌کنیم.
و موارد دیگری که از ذکر آنها خودداری می‌کنیم.


=== چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن ===
===چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن ===
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسئله در قرون بعد مطرح شده است.
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنین اعتقادی وجود نداشته، باید دید چرا و به چه دلیل این مسئله در قرون بعد مطرح شده است.
به نظر میرسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است:<br>
به نظر می‌رسد گزینش این اعتقاد، چند دلیل داشته است:


1- خوش‌بینانه‌ترین فرض این است كه عدّه‏اى چنين میپنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بريده خواهد شد، زيرا کتاب‌الله و سنّت پيامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) توسّط آنها به ما رسيده است.
1- خوش‌بینانه‌ترین فرض این است که عدّه‏ای چنین می‌پنداشتند که اگر قداست کامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال میان آنها و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بریده خواهد شد، زیرا کتاب‌الله و سنّت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) توسّط آنها به ما رسیده است.
ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچ‌کس همه صحابه را- خدای‌نکرده- نادرست و دروغگو نمیداند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همان‌ها میتوانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) میگوييم.
ولی پاسخ این سخن روشن است، زیرا هیچ‌کس همه صحابه را- خدای‌نکرده- نادرست و دروغگو نمی‌داند، چرا که در میان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همان‌ها می‌توانند حلقه اتّصال ما با پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشند، همان گونه که ما درباره یاران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌گوییم.
جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) میرسانيم، ولى هیچ‌کس نمیگويد همه اين واسطه‏ها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداست‌اند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين میرود.
جالب این که در قرون بعد نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا امروز ما با چندین واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌رسانیم، ولی هیچ‌کس نمی‌گوید همه این واسطه‏‌ها ثقه و صادق القول هستند و همگی دارای قداست‌اند و اگر غیر از این باشد، دین ما از بین می‌رود.
بلكه همه میگويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطه‌با ديگران عمل میكنيم؟!<br>2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را پايين میآورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست.
بلکه همه می‌گویند باید روایات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، کتب رجال نیز برای همین مقصود یعنی شناخت ثقات از غیر ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعی دارد درباره صحابه همان گونه عمل کنیم که دررابطه‌با دیگران عمل می‌کنیم؟!<br>2- این تصوّر که «جرح» یعنی ایراد نقص بر بعضی از صحابه، مقام شامخ پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را پایین می‌آورد، پس به این دلیل قدح آنان جایز نیست.
بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك میجويند پرسيد: آيا قرآن‏ سخت‏ترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابه‏لاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً!
باید از کسانی که به این دلیل تمسّک می‌جویند پرسید: آیا قرآن‏ سخت‏ترین حملات را به منافقانی که اطراف پیامبر را گرفته بودند نکرده است؟ آیا وجود منافقان در لابه‏لای یاران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والای آن بزرگوار کاسته است؟ ابداً!
خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمیزده است.
خلاصه همیشه و در هر زمان، حتّی در عصر همه پیامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمی‌زده است.


3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه میزند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیت‌المال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیه‌السلام)) و به راه انداختن جنگ‏هاى خونين و كشتار مسلمانان، را میتوان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پیش آید، به موقعیّت خلفای نخستین لطمه می‌زند، بنابراین برای حفظ آنها باید روی مسئله قداست صحابه تأکید کرد، تا کسی نتواند مثلاً کارهایی که در زمان عثمان در مورد بیت‌المال و غیر آن انجام گرفت و امثال آن را زیر سؤال ببرد و بر خلیفه ایراد بگیرد که چرا چنین کرد و چنان کرد! حتّی معاویه و کارهای او مانند مخالفت با پیشوای مسلمین (علی (علیه‌السلام)) و به راه انداختن جنگ‏های خونین و کشتار مسلمانان، را می‌توان به این وسیله توجیه کرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايه‏ريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنی‌عباس و بنی‌امیه میشود، نيز زاييده برنامه‏ريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمیكنم نتيجه اين سخن باب‌طبع طرف‌داران قداست تمام صحابه باشد.<br>4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به‌خاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وارد شده است.
البتّه مفهوم این سخن آن است که این قداست را سیاستمداران قرون نخستین پایه‏ریزی کردند، همان گونه که تفسیر آیه «أولوا الأمر» به حاکمان هر زمان- به مفهوم وسیع کلمه- که حتّی شامل حکّام ظالم بنی‌عباس و بنی‌امیه می‌شود، نیز زاییده برنامه‏ریزی سیاسی حکّام بود، و تصوّر نمی‌کنم نتیجه این سخن باب‌طبع طرف‌داران قداست تمام صحابه باشد.<br>4- گروهی دیگر عقیده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به‌خاطر دستوری است که در بعضی از آیات قرآن و احادیث نبوی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وارد شده است.
البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار میدهيم روشن میشود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها میخواهند مطلقاً يافت نمیشود.
البتّه این ظاهراً بهترین توجیه است، ولی هنگامی که این دلیل را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم روشن می‌شود که در آیات و روایات مزبور چیزی که آنها می‌خواهند مطلقاً یافت نمی‌شود.


۵- در پایان هم متذکر می‌شویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کرده‌اند و می‌گویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر كس مطابق اجتهاد خود عمل میكرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست.
۵- در پایان هم متذکر می‌شویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کرده‌اند و می‌گویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر کس مطابق اجتهاد خود عمل می‌کرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست.
این ادعا به‌شرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابل‌توجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- به‌یقین يك نوع فريب است كه به آن متوسّل میشوند. آيا زدن يك صحابى مؤمن به‌خاطر يك انتقاد «نازک‌تر از گل» و يك امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ساده، نسبت به حیف‌ومیل بیت‌المال تا آنجا كه بيهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟
این ادعا به‌شرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابل‌توجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- به‌یقین یک نوع فریب است که به آن متوسّل می‌شوند. آیا زدن یک صحابی مؤمن به‌خاطر یک انتقاد «نازک‌تر از گل» و یک امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ساده، نسبت به حیف‌ومیل بیت‌المال تا آنجا که بیهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟


آيا شكستن دنده يك صحابى معروف ديگر به‌خاطر اعتراض به نصب يك مرد شراب‏خوار (وليد) به‌عنوان فرماندار كوفه، نوعى اجتهاد محسوب میشود؟ آیا افروختن آتش جنگ‏هايى كه ده‏ها هزار نفر از مسلمين را به كشتن داد، آن هم به‌خاطر جاه‏طلبى و سيطره بر حكومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمين كه علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزيده شده بود، اجتهاد است؟
آیا شکستن دنده یک صحابی معروف دیگر به‌خاطر اعتراض به نصب یک مرد شراب‏خوار (ولید) به‌عنوان فرماندار کوفه، نوعی اجتهاد محسوب می‌شود؟ آیا افروختن آتش جنگ‏هایی که ده‏ها هزار نفر از مسلمین را به کشتن داد، آن هم به‌خاطر جاه‏طلبی و سیطره بر حکومت اسلامی، و در مقابل امام مسلمین که علاوه بر مقامات الهی، از سوی قاطبه مردم برگزیده شده بود، اجتهاد است؟
پس تمام جنايات در طول تاريخ را میتوان با آن توجيه كرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!!
پس تمام جنایات در طول تاریخ را می‌توان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!!


آنها گاه میگويند ما وظيفه داريم درباره آنها سكوت كنيم، «(تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ <ref>سوره بقره، آيه 134.</ref>)*؛ آنها امّتى هستند كه درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نيستيد». ولى سؤال اينجاست، آيا نبايد ثقه را از غير ثقه و عادل را از فاسق بشناسيم تا به مضمون آيه شريفه «(إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)؛ سوره حجرات، آيه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل كنيم.
آنها گاه می‌گویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ<ref>سوره بقره، آيه 134.</ref>)*؛ آنها امّتی هستند که درگذشتند، اعمال آنها برای خودشان است و اعمال شما هم برای خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولی سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقی خبری برای شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم.


== ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه ==
==ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه==


[[امامیه]] نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، افتخار بزرگی است.<ref>ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»</ref>بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول ‏خدا را پی‏ گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانه‌وار گرد حضرت بوده و در رکابش جان‌فشانی کردند، این گونه می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» <ref>سوره توبه، آیه 100</ref>پیشگامان نخستین از [[مهاجرین و انصار]] و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌های بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، می‌فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» <ref>[[سوره حشر]]، آیه 8</ref>[این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را می‏‌طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می‏‌کنند و آنها راست‌گویان‌اند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 [[سوره فتح]] به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن می‌‏پردازد.
[[امامیه]] نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، افتخار بزرگی است.<ref>ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»</ref>بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول ‏خدا را پی‏ گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانه‌وار گرد حضرت بوده و در رکابش جان‌فشانی کردند، این گونه می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»<ref>سوره توبه، آیه 100</ref>پیشگامان نخستین از [[مهاجرین و انصار]] و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌های بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، می‌فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»<ref>[[سوره حشر]]، آیه 8</ref>[این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را می‏‌طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می‏‌کنند و آنها راست‌گویان‌اند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 [[سوره فتح]] به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن می‌‏پردازد.
=== اصناف اصحاب پيامبر ===
===اصناف اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله)===
(صلى الله عليه و آله) صحابه رسول خدا را- به گواهى آيات قرآن مجيد- می‌توان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:<br>
صحابه رسول خدا را- به گواهی آیات قرآن مجید- می‌توان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:


# پاكان و صالحان: آنها گروه‏هاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمیكردند. همان گروهى كه هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).<ref>آيه 100 سوره توبه</ref>
#پاکان و صالحان: آنها گروه‌‏های مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکاری در راه خدا و اعتلای کلمه اسلام کوتاهی نمی‌کردند. همان گروهی که هم خدا از آنها راضی بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضی بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).<ref>آيه 100 سوره توبه</ref>
# مؤمنان خطاكار: همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش‏هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها میرود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ).آ<ref>يه 102 سوره توبه</ref>  
#مؤمنان خطاکار: همان گروهی که در عین ایمان و عمل صالح، گاهی لغزش‏‌هایی داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها می‌رود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ<ref>يه 102 سوره توبه</ref>
# افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)<ref>سوره‏ حجرات آيه 6</ref>، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛<ref>حجرات، ۱۲.</ref>  و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛<ref>حجرات،53.</ref> و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛<ref>حجرات،57.</ref> بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری، <ref>محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷</ref>، پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
#افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقی خبری برای شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)<ref>سوره‏ حجرات آيه 6</ref>، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛<ref>حجرات، ۱۲.</ref>  و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛<ref>حجرات،53.</ref> و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛<ref>حجرات،57.</ref> بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری،<ref>محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷</ref>، پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
# مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)<ref>يه 14 سوره حجرات</ref>.
#مسلمانان ظاهری: آنها که ادّعای اسلام داشتند ولی ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)<ref>يه 14 سوره حجرات</ref>.
# منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابه‏‌لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى‌‏بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)<ref>آيه 101توبه</ref> و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)</ref> در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.<ref>هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.</ref>  پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!
#منافقان: افرادی که با روح نفاق در لابه‏‌لای مسلمانان، گاهی به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر می‌‏بردند و از کارشکنی در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ)<ref>آيه 101توبه</ref> و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)</ref> در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.<ref>هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.</ref>  پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!


بى‌‏شك همه اينها پيامبر (صلى الله عليه و آله) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروه‏هاى پنج‏گانه تطبيق میشود، آيا میتوان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟<br>جا دارد ما هم صحابه را به گروه‏هاى پنج‏گانه قرآنى تقسيم كنيم، به نيكان و پاكان آنها نهايت احترام را بگذاريم و هر يك از گروه‏های ديگر را در جايگاه شايسته آنها بنشانيم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهيزيم.
بی‌‏شک همه اینها پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیاری از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفی برای صحابه کنیم بر همه این گروه‌‏های پنج‏گانه تطبیق می‌شود، آیا می‌توان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟<br>جا دارد ما هم صحابه را به گروه‏‌های پنج‏گانه قرآنی تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروه‌‏های دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم.


== پانویس ==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
==منابع ==


[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۰۲

صحابه جمع صحابی است و به افرادی گفته می‌شود که شخصاً پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را دیده‌ و با او مصاحبت داشته‌[۱]و سخنش را شنیده‌ و در زمان حیات حضرت مسلمان شده‌اند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده‌اند، صحابیات می‌گویند.[۲]

صحابه از نظر لغت

صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و هم‌نشینی است.[۳] صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است[۴] و صحابی به کسی گفته می‌شود که ملازمت و مصاحبت طولانی‌مدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.[۵]

معنا‌شناسی صحابه

صحابه به افرادی گفته می‌شود که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و هم‌نشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، بر ایمان و اسلام خود پایدار بوده‌اند.[۶] شهید ثانی می‌گوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل هم‌نشینی، همراهی و رسیدن به دیگری می‌شود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نا‌بینا بوده پیامبر را ندیده باشد.[۷]

اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه

در میان علمای اهل‌سنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال می‌شود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسول‌الله»[۸]

«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قیل أثبتم العدالة للصحابی مطلقا فمن الصحابی قلنا اختلفوا فیه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما می‌گوییم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.[۹]

«ابن صلاح» از محدثین و رجالی‌های پرآوازه اهل‌سنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِی أَنَّ الصَّحَابِیَّ مَنْ؟»[۱۰]

تعاریف صحابی

بعضی معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و می‌گویند هر کس از مسلمانان آن حضرت را دیده است، از اصحاب آن حضرت است!

  1. «بخاری» می‌گوید که اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هر مسلمانی است که با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است: «من صحب رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه!».[۱۱]
  2. احمد بن حنبل عالم معروف اهل‌سنت نیز آن را بسیار گسترده دانسته و می‌گوید: «أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) کلّ من صحبه شهراً أو یوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هر کسی است که یک ماه یا یک روز یا حتّی یک ساعت با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است!».[۱۲]
  3. «زرکشی» در البحر المحیط می‌گوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلی‌الله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.[۱۳]
  4. «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می‌گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابی‌ساز و عدالت‌آور است: «الصحابی: من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می‌گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبدآلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»[۱۴]
  5. «آمدی» هم می‌گوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی‌الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»[۱۵]
  6. «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را می‌آورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها می‌گوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند![۱۶] با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد می‌گویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضی دیگر تعریف محدودتری برای صحابی برگزیده‏‌اند به‌عنوان‌مثال قاضی أبو بکر محمّد بن الطیّب می‌گوید: «گرچه مفهوم لغوی صحابی عام است، ولی عرف امّت این واژه را تنها به کسانی اطلاق می‌کنند که مدّت قابل‌ملاحظه‌ای با آن حضرت مصاحبت داشته‏‌اند؛ نه کسی که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثی از آن حضرت شنیده است».[۱۷]
  7. و بعضی مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگ‏تر کرده، و گفته است: «صحابی پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تنها کسانی هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جسته‏‌اند».[۱۸]
  8. ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می‌شود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می‌شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این به‌خاطر شرافت عظیم حضرت (صلی‌الله علیه و سلّم) است.[۱۹]
  9. واقدی گفته که کل من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار[۲۰] وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفته‌‌اند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمی‌شود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است[۲۱] سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ علی الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع علی عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
  10. ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را این‌گونه نقل می‌کند: «من لقی النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات علی إسلامه.[۲۲] وی در شرح تعریفش می‌گوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کرده‌اند، می‌شود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج می‌کند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شده‌اند را از شمول خارج می‌سازد.[۲۳]

این تعاریف و تعاریف دیگری که از نقل آن پرهیز شد، نشان می‌دهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانی هستند، ولی اغلب همان معنای وسیع و گسترده را انتخاب کرده‏‌اند، هر چند در بحث‏های موردنظر ما تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند، زیرا بسیاری از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همان‌ها هستند که مدّت طولانی با آن حضرت بوده‏‌اند.

تعداد صحابه پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)

تعداد صحابه از نگاه مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام)

  • مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
  • « کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِیَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَکَّةَ وَ أَلْفَانِ‏ مِنَ‏ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ یُرَ فِیهِمْ قَدَرِیٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِیٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِیٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْیٍ کَانُوا یَبْکُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده‌ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی‌شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی‌کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.[۲۴]
  • مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.[۲۵]
  • شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هنگام وفات پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.[۲۶]

تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به روایت اهل‌سنت

«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می‌کند که «قُبض رَسُول الله (صلی الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روی عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کرده‌اند.[۲۷]

«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می‌رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »[۲۸] بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.

تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی!

از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل‌سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب‌های رجالی اهل‌سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.

«ابن حجر» که از شخصیت‌های برجسته رجالی اهل‌سنت می‌گوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم.[۲۹] وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف علی العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.[۳۰]

تعداد صحابه دارای روایت!

  • «ابن کثیر» می‌گوید: « وَالَّذِی رَوَی عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه‌ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.[۳۱]
  • «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته‌اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.

«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، کمتر از 10.000 روایت شده است.

کثیر الروایت‌ها:
  • «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
  • «عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
  • «انس بن مالک»: 2286 روایت!
  • «عایشه»: 2210 روایت!
  • «عبدالله بن عباس»: 1660 روایت
  • «جابربن عبدالله» 1540 روایت
  • «ابوسعید خدری» 1170 روایت
  • «عبدالله بن مسعود»: 848 روایت
  • «عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت
  • «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت

خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! «ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل می‌کرد بیش از 12000 روایت بود[۳۲] از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده ‌اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده‌اند! چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده ‌اند را تصحیح و توثیق نمود؟!

راه تشخیص صحابه

راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است.[۳۳] شناخت صحابی‌بودن یک شخص چندراه دارد: تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا[۳۴]

دسته‌بندی صحابه پیامبر

صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در مکه اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله اوس و خزرج هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه داده‌‌اند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از فتح مکه مسلمان شده‌‌اند. با این‌حال افرادی بودند که در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها می‌شود به سلمان فارسی اشاره کرد.

پایان دوره صحابه

پایان دوره صحابه را می‌شود از زمان رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تا سال‌های پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.[۳۵] مثلا آخرین صحابی‌ای که در کوفه از دنیا رفت، عبدالله بن ابی اوفی در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابی‌ای که در مدینه از دنیا رفت، سهل بن سعد ساعدی (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابی‌ای که در بصره درگذشت، انس بن مالک در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابی‌ای که در شام وفات کرد، عبدالله بن یسر در سال ۸۸ قمری بوده است.[۳۶] و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به عامر بن واثله می‌باشد.[۳۷]وی در دولت مختار بن ابی عبید ثقفی پرچم‌دار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.[۳۸]

ویژگی‌های صحابه از منظر اهل‌سنت

اهل‌سنت درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.[۳۹] از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند[۴۰] و همه صحابه عدالت دارند[۴۱] همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما.[۴۲] عدالت تمام آنها ثابت است.[۴۳] و همه صحابی عادل‌اند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند[۴۴]. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این‌ گونه تعریف می‌شود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانی‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانی‌اش شدند و خداوند آنها را عادل نامید[۴۵] و مسلمانان می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.

دلایل ادعای عدالت صحابه:

اهل‌سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می‌آورند مثلا:

دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن:

ادعا شده که ظواهر بعضی از آیات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است[۴۶]؛

  • مُحَمَّدٌ رسول‌الله وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی‌ عَلی‌ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً[۴۷] ؛
  • لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ، وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌[۴۸] ؛
  • وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ‌[۴۹] ؛
  • لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً[۵۰] ؛
  • یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‌[۵۱] ؛
  • وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌[۵۲]؛
  • وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً[۵۳] ؛
  • کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌[۵۴] قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛
  • جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ‌[۵۵] ؛
  • قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی‌ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی‌[۵۶] از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلی‌الله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)[۵۷]تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولی عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلی‌الله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛
  • یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۵۸] ؛
  • مهمترین آیه ‏ای که بدان تمسّک جسته‏‌اند آیه زیر است: «(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛[۵۹]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکی از آنان پیروی کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نیز) از خدا خشنودند، و باغ‏‌هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهر‌ها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می‌مانند، و این پیروزی بزرگی است». بسیاری از مفسّران اهل‌سنت در ذیل این آیه حدیثی (از بعضی از صحابه، از پیامبر) نقل کرده‏‌اند که مضمونش چنین است: «جمیع أصحاب رسول‌الله فی الجنّة محسنهم و مسیئهم» و در آن به آیه فوق استناد شده است[۶۰]. جالب این که آیه فوق می‌گوید، تابعین در صورتی اهل نجاتند که در نیکیها از صحابه پیروی کنند (نه در بدی‌ها) و مفهومش این می‌شود که بهشت برای صحابه تضمین شده است، آیا مفهوم این سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! آیا پیامبری که برای هدایت و اصلاح مردم آمده، ممکن است یاران خود را استثنا کند و گناه آنها را نادیده بگیرد، درحالی‌که قرآن درباره زنان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) که از نزدیکترین صحابه بودند می‌گوید: اگر گناه کنید مجازات شما دوچندان است[۶۱]. نکته قابل‌توجه این که هرگونه ابهامی در این آیه باشد،آیه 29 سوره فتح آن را برطرف می‌کند، زیرا صفات یاران راستین پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را چنین شرح می‌دهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربان‌‌اند، آنها را پیوسته در حال سجود و رکوع می‌بینی، درحالی‌که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند، آثار سجده در صورتشان نمایان است». آیا کسانی که آتش جنگ جمل و صفّین را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوریدند و ده‏‌ها هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند، مصداق این صفات هفت‏گانه بودند؟ آیا در میان خود مهربان بودند؟ آیا شدّت عمل آنها در برابر کفّار بود یا در برابر مسلمین؟! خداوند در ذیل همین آیه، جمله‏ای بیان فرموده که مقصد و مقصود را روشن‏تر می‌سازد، می‌فرماید: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ خداوند به کسانی از آنها (یاران پیامبر) که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏‌اند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است». بنابراین وعده مغفرت و اجر عظیم فقط برای کسانی است که دارای ایمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آیا کسانی که کشتار مسلمین را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند یا بیت‌المال را در عهد عثمان حیف‌ومیل کردند، دارای عمل صالح بودند؟ جالب این که خداوند پیغمبران بزرگ خود را به‌خاطر یک ترک أولی مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب یک ترک أولی از بهشت بیرون فرستاد. روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی‌تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کرده‌‌اند و بسیاری از آیات را به فراموشی سپرده‏‌اند. آیاتی که استثناهایی برای این مطلب ارائه می‌دهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.

دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث:

  • عن أبی سعید عن النّبی- (علیه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابی، فو الّذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرک مدّ أحدهم و لا نصیفه[۶۲]
  • عن عبدالله بن مغفّل المزنیّ قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم): اللَّه اللَّه فی أصحابی، اللَّه اللَّه فی أصحابی لا تتّخذوهم غرضا بعدی، فمن أحبّهم فبحبّی أحبّهم، و من أبغضهم فببغضی أبغضهم، و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه، و من آذی اللَّه فیوشک أن یأخذه.[۶۳]
  • عن أبی موسی قال: صلّینا مع النّبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتی نصلّی معه العشاء، فانتظرناه فخرج علینا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم یا رسول‌الله، قلنا: نصلّی معک العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلی السّماء، و کان کثیرا ما یرفع رأسه إلی السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتی أهل السّماء ما یوعدون و أنا أمنة لأصحابی، فإذا ذهبت أتی أصحابی ما یوعدون، و أصحابی أمنة لأمّتی، فإذا ذهب أصحابی أتی أمّتی ما یوعدون».[۶۴]
  • عن عمران بن حصین قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم): «خیر أمّتی القرن الّذی بعثت فیهم، ثمّ الَّذین یلونهم، ثمّ الّذین یلونهم.[۶۵]

موارد نقض عمومیت عدالت صحابه

آیا واقعا می‌توان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادی مؤمن، صالح، راست‌گو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحی نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه می‌گویند که همه‏ آنها بدون استثنا در هاله‌‏ای از قداست قرار دارند و افرادی صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتی از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابل‌قبول است، و کمترین ایرادی بر آنها نمی‌توان گرفت، و اگر کارهای خلافی از آنها سرزده، باید به توجیه‏گری پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلی» در کتاب «حتّی لا ننخدع» می‌گوید: لصحابة رضی الله تعالی عنهم فهم الذین تلقوا عن رسول‌الله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة. ولقد رضی الله تعالی الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالی لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتی وصل إلینا غضاً طریاً علی ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالی حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب علی الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهی هستند که خدا آنان را برای هم‏نشینی پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبی‌ها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاع‏‌هایی که آنها با هم داشتند سکوت کنند!».[۶۶] گروهی از افراطیان طرف‌دار این دیدگاه چنان تند رفته‏‌اند که هر کس لب‏ به نقّادی از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق می‌نامند و یا خون او را مباح می‌شمرند!! از جمله ابو زرعه رازی در کتاب «الاصابة» می‌گوید: «هرگاه کسی را دیدی که به یکی از اصحاب پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خرده‏گیری می‌کند، بدان که او زندیق است و این به‌خاطر آن است که رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام این‏ها را صحابه برای ما آوردند و اینها (مخالفان) می‌خواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».[۶۷] و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول»[۶۸] و اتفق أهل السنّة علی أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق[۶۹] درحالی‌که این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهل‌سنت، مثل: سعد تفتازانی شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازری (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلی النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانی ارشاد الفحول، الی تحقیق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء علی السنة المحمّدیة محمود ابوریّة و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمی‌پذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.

آیات مخالف با عدالت همه صحابه

1- خداوند در قرآن مجید درباره همسران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌فرماید: «(یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً)؛[۷۰]ای همسران پیامبر هر کس از شما گناه آشکاری کند مجازات او دوچندان است و این کار برای خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بی شک همسران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آشکارترین مصداق آن هستند، قرآن می‌گوید نه‌تنها از گناهان آنها صرف‌نظر نمی‌شود، بلکه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم این‌گونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شیخ الانبیاء به‌خاطر خطاهایش می‌گوید: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ)[۷۱]؛ او عملی ناصالح است» و به نوح هشدار می‌دهد که درباره او شفاعت نکند! آیا فرزند پیامبر مهم‌تر است یا اصحاب و یاران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهی) می‌گوید: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ)؛[۷۲]آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خیانت کردند (و با دشمنان همکاری داشتند) و آن دو پیامبر نتوانستند از آنها شفاعت کنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخیان وارد آتش شوید». آیا این آیات با صراحت نمی‌گوید: معیار خوبی و بدی افراد، ایمان و اعمال آنهاست و حتّی فرزند و همسر پیامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخی شدن افراد نمی‌شود؟ بااین‌حال آیا صحیح است ما چشم بر هم بگذاریم و بگوییم فلان فرد چون زمانی از صحابه بوده، محبّت او دین و ایمان و مخالفتش کفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقین پیوسته و قلب پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را آزار داده و به مسلمین خیانت کرده باشد؟

1- قرآن مجید می‌گوید: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).[۷۳] قرآن می‌گوید در میان اطرافیان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) گروهی از منافقان بودند، آیا این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟ آیا می‌توان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟

2- قرآن مجید بارها عدم عدالت همه صحابه را بیان کرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).[۷۴] آیه اشاره به کسانی است که در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها کردند. آیه می‌گوید: «کسانی که در روز روبه‌روشدن دو جمعیّت با یکدیگر (روز جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانشان به لغزش افکند. خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است». در تواریخ عدد این گروه بسیار زیاد ذکر شده است و جالب این که می‌گوید شیطان بر آنها غلبه کرد و غلبه شیطان هم به سبب گناهانی بود که مرتکب شده بودند، پس گناهان پیشین باعث گناه بزرگ فرار از زحف یعنی پشت‌کردن به میدان و دشمن شد، گرچه ذیل آیه می‌گوید که خداوند آنها را بخشید، ولی بخشش پروردگار به سبب پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مفهومش این نیست که آنها عادل بودند و مرتکب گناه نشدند، بلکه با صراحت قرآن می‌گوید آنها مرتکب گناهان متعدّدی شدند.

3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛[۷۵] ای کسانی که ایمان آورده‏اید اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به گروهی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را با گروهی برای جمع‏آوری زکات طایفه «بنی المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت این‏ها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کرده‏‌اند. گروهی از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن‏ طایفه سرکش شدند، ولی آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبری آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهی را به‌خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربه‏ای بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنی المصطلق طایفه مؤمنی هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه برای قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتی داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بود، یعنی جزء کسانی بود که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق می‌داند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟

4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛[۷۶] در میان آنها کسانی هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده می‌گیرند، اگر سهمی از آن به آنها داده شود، راضی می‌شوند و اگر داده نشود، خشم می‌گیرند». آیا این گونه افراد عادل‌اند؟

5- گروهی از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به فریب‏کاری متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعده‏‌های دروغین به ما ندادند!»، بعضی از آنها فکر می‌کردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شکست می‌خورد و آنها احتمالاً کشته می‌شوند و اسلام پایان می‌گیرد، و یا از روایاتی که شیعه و اهل‌سنت نقل کرده‏‌اند استفاده می‌شود پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ به‌وسیله ایشان، زمانی که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهی همه اینها را به استهزا گرفتند.

6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهی از آنها (خطاب به مردم مدینه که در جنگ شرکت داشتند) گفتند اینجا جای توقّف شما نیست به خانه‏‌های خود بازگردید؛

7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهی از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند خانه‏های ما بدون حفاظ است، اجازه دهید برای حفظ خانه‏‌هایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ می‌گفتند، خانه‏‌های آنها بدون حفاظ نبود، فقط می‌خواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادی را درباره آنها نپذیریم.

8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از سوی بعضی از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛[۷۷] ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر می‌آورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده می‌شود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنی اگر مجازاتی می‌بینند محصول اعمال خود آنهاست. دو شأن نزول برای این آیه گفته‏‌اند: بعضی گفته‏‌اند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامی که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانی که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمع‏آوری غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که می‌گفتند می‌ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جمله‏ای کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).

شأن نزول دیگری که برخی در تفسیر خود آورده‏‌اند، این است که: پارچه سرخ‌رنگ گران‌بهایی بعد از پیروزی در جنگ بدر گم شد. بعضی از نابخردان پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به خیانت متّهم کردند و چیزی نگذشت پیدا شد و معلوم شد یکی از افراد لشکر آن را برداشته بود. («ابن کثیر» و «طبری» ذیل آیه) آیا همه این نسبت‏‌های ناروا به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) با عدالت همه صحابی می‌سازد؟ اگر وجدان خود را قاضی کنیم، آیا می‌پذیریم که این‌گونه اشخاص عادل بودند و پاک و پاکیزه، و هیچ‌کس حق ندارد نقدی به کارهای آنها بکند؟

احادیث مخالف با عدالت همه صحابه:

  • حضرت رسول (صلی‌الله علیه وآله) در مورد قیامت فرموده‌اند: "وانّه یُجاء برجال من أُمّتی، فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول یا ربّ أصیحابی، فیقال: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فأقول کما قال العبدالصالح: (وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِم)، فیُقال: إنّ هؤلاء لم یزالوا مرتدّین علی أعقابهم منذ فارقتهم"
  • قال رسول‌الله(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فی حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد علیهم" فقال أبو بکر: ألسنا یا رسول‌الله إخوانهم، أسلمنا کما أسلموا وجاهدنا کما جاهدوا؟! فقال رسول‌الله(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): "بلی، ولکن لا أدری ما تحدثون بعدی".[۷۸]
  • و در صحیح بخاری امده که: "لیردن علیّ ناس من أصحابی الحوض حتی عرفتهم اختلجوا دونی فأقول: أصحابی، فیقول: لا تدری ما أحدثوا بعدک"[۷۹]
  • و نیز در صحیح مسلم نقل شده که "لیردنّ علیّ الحوض رجال ممّن صاحبنی حتی إذا رأیتهم رفعوا إلیّ اختلجوا دونی، فلأقولنّ: أی ربّ أصیحابی، فلیقالنّ لی: إنّک لا تدری ما أحدثوا بعدک[۸۰]

نواقض تاریخی:

اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله: مطابق نظر اهل‌سنت صحابه همه عادل و یکسان‌اند پس قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصی و مطیع، طفل ممیز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیه‌السلام با ابوسفیان مساوی‌اند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسول‌الله بود[۸۱]
جنگ‏ «جمل» و رویارویی «زبیر» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیه‌السلام) اگر کسی بگوید، طلحه و زبیر در آغاز افراد خوبی بودند ولی آنگاه که هوای حکومت بر سر آنها افتاد و همسر پیامبر (عایشه) را با خود همراه کردند و بیعت و پیمان خود را با علی (علیه‌السلام) که قاطبه مردم مسلمان دست بیعت به او داده بودند، شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در این آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون این گروه عظیم به گردن آنهاست، و در قیامت باید جوابگو باشند. آیا این سخن از حقیقت به‌دور است؟!

جنگ«صفّین» رویارویی «معاویه» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیه‌السلام) اگر کسی بگوید معاویه با تخلّف از بیعت با امام (علیه‌السلام) و عدم اعتراف به حقّی که از سوی خاصّ و عامّ مسلمین مورد پذیرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّین و ریخته‌شدن خون بیش از یک‌صد هزار نفر از مسلمانان، مردی ستمگر بوده، سخنی به‌ناحق گفته است؟!

جنگ‏ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین علی (علیه‌السلام)

مسئله افک، بخاری در صحیح خود در کتاب التفسیر می‌نویسد: روزی پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: ای مسلمانان، چه کسی این مرد را مجازات می‌کند (منظور عبدالله بن سلول یکی از سران منافقان است) برای من نقل کرده‏‌اند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالی‌که من از همسرم خلافی ندیده‏ام ... سعد بن معاذ انصاری (صحابی معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات می‌کنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن می‌زنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امری بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحی بود، به سبب تعصّب قبیله‏ای به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتی، تو هرگز قدرت بر این کار را نداری، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ می‌گویی، او از منافقان است و ما او را به قتل می‌رسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را خاموش کرد[۸۲] آیا همه این چند نفر، صحابی صالح بودند؟

بلاذری در «الأنساب» می‌گوید: سعد بن ابی وقاص والی کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جای او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه‏ دار بیت‌المال بود. هنگامی که ولید وارد کوفه شد، کلیدهای بیت‌المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصی مثل سعد بن ابی‌وقاص را عزل می‌کند و مثل ولید را جانشین او می‌کند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد می‌کند، دستور داد او را تحت‌الحفظ نزد او بفرستند. هنگامی که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدی وارد شد! (و سخنان دیگری که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمی‌دهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولی غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست.[۸۳]

بلاذری در همان کتاب أنساب الأشراف نقل می‌کند که در بیت‌المال مدینه جواهرات و زینت آلاتی بود، عثمان تعدادی از آن را در اختیار بعضی از خانواده‏اش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدی با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه‏ای گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر می‌گیریم!، هر چند بینی افرادی به خاک مالیده شود!! علی (علیه‌السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسی که بینی او به خاک مالیده می‌شود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمی‌دارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت می‌کنی، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه ام‌سلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامی که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستین‌بار نیست که ما به‌خاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع می‌شویم[۸۴] (اشاره به داستان‏‌هایی است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).

حال، سؤال این است که آیا فحّاشی و اذیّت و آزار جسمانی درباره سه نفر از پاک‏ترین صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار یاسر) قابل‌توجیه است، آن قدر یک صحابی بزرگ را بزنند که دنده‏اش بشکند، و دیگری را بزنند تا بیهوش شود و نماز او از دست برود؟

آیا این شواهد تاریخی که نمونه‏‌های آن کم نیست، به ما اجازه می‌دهد که چشم بر حقایق ببندیم و بگوییم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحیح بود، و سپاهی به نام «سپاه صحابه» تشکیل‏ دهیم و از تمام کارهای آنها بی‌قیدوشرط دفاع کنیم؟ معاویه چه عدالتی دارد که به خود اجازه می‌دهد به صحابه والامقامی همچو علی (علیه‌السلام)، سال‏‌هاسبّ و لعن کند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند. به دو حدیث زیر توجّه کنید:

1- در صحیح مسلم که از معتبرترین کتب اهل‌سنت است می‌خوانیم: «معاویه» به «سعد بن ابی وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (علی بن أبی طالب (علیه‌السلام)) خودداری می‌کنی؟ گفت: من از پیامبر سه فضیلت مهم درباره او شنیدم که اگر یکی از آنها را من داشته باشم از ثروت‏‌های عظیم دنیا برای من مهم‌تر است و به این دلیل به خود اجازه نمی‌دهم آن حضرت را سب کنم.[۸۵]( آن سه فضیلت عبارت است از: حدیث منزلت، حدیث لأعطینّ الرایة غداً ... و آیه مباهله).

2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکی از دانشمندان اهل‌سنت (ابن عبد ربّه اندلسی) چنین می‌خوانیم: هنگامی که حسن بن علی (علیه‌السلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت علی (علیه‌السلام) را بر منبر رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابی وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمی‌کنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکس‌العمل شدیدی از خود نشان دهد، کسی را بفرست و رأی او را جویا شو. معاویه کسی را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کاری کنی، من از مسجد پیغمبر بیرون می‌روم‏ و دیگر هرگز به مسجد رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکس‌العمل، از لعن علی (علیه‌السلام) خودداری کرد، تا زمانی که سعد از دنیا رفت.

بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، علی (علیه‌السلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «ام‌سلمه» همسر پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رسید. نامه ‏ای به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب می‌کنید! مگر شما نمی‌گویید لعن بر علی بن ابی‌طالب و من أحبّه؛ یعنی هر کسی علی را دوست دارد، من گواهی می‌دهم که خدا علی را دوست می‌دارد، رسول خدا علی را دوست می‌دارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌کنید. معاویه نامه ام‌سلمه را خواند ولی اعتنایی به سخنان او نکرد.[۸۶]

معاویه در بخشنامه ‏ای به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزی از فضایل ابوتراب (علی (علیه‌السلام)) و اهل‌بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنی سبّ علی (علیه‌السلام) می‌کردند و از او بیزاری می‌جستند و نسبت‏‌های ناروا به او و خاندانش می‌دادند.[۸۷]
بنی‌امیه هرگاه می‌شنیدند نام نوزادی را علی گذاشته‏‌اند، فوراً او را به قتل می‌رساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقری نقل می‌کند.[۸۸]

زمخشری و سیوطی نقل کرده‏‌اند که در ایّام بنی‌امیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ علی (علیه‌السلام) می‌کردند و این سنّتی بود که معاویه گذارده بود.

هنگامی که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبه‌‏های نمازجمعه به امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) بدگویی نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردی، سنّت را ترک کردی!».[۸۹]

اینها همه در صورتی است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ الله؛ هر کس علی را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».

و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیه‌السلام است:

قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب.[۹۰]

وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروی عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،[۹۱]

وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین علی عهد رسول‌الله ببغضهم علیّ بن أبی طالب.[۹۲] قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلی ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث.

وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب[۹۳]

اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل‌سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:

از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّی اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند![۹۴] و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می‌کند: «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَی النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَی أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَی. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَی النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَی أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَی، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» ابو هریره از پیغمبر نقل می‌کند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستاده‌ام گروهی از اصحاب مرا می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب‌گرد نمودند سپس گروهی از صحابه را می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از این‌رو نمی‌بینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ می‌سازند و کسی از آنها نجات نمی‌یابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها.[۹۵]

آیا می‌توان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستی که هیچ خردمندی آن را نمی‌پذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسف‌بار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلی- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهای خلافی که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم می‌کند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقی را مردم خردمند جهان بپذیرند؟

اجرای حدّ بر بعضی از صحابه در عصر پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) یا بعد از آن!

برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد به‌عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:

الف) نعیمان صحابی شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند.[۹۶]

ب) مردی از طایفه بنی اسلم زنای محصنه کرده بود، پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را رجم کردند.

ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند[۹۷]

د) بعد از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدری شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعی بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جاری ساخت.[۹۸]

ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستی چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد.[۹۹] و موارد دیگری که از ذکر آنها خودداری می‌کنیم.

چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن

در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنین اعتقادی وجود نداشته، باید دید چرا و به چه دلیل این مسئله در قرون بعد مطرح شده است. به نظر می‌رسد گزینش این اعتقاد، چند دلیل داشته است:

1- خوش‌بینانه‌ترین فرض این است که عدّه‏ای چنین می‌پنداشتند که اگر قداست کامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال میان آنها و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بریده خواهد شد، زیرا کتاب‌الله و سنّت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) توسّط آنها به ما رسیده است. ولی پاسخ این سخن روشن است، زیرا هیچ‌کس همه صحابه را- خدای‌نکرده- نادرست و دروغگو نمی‌داند، چرا که در میان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همان‌ها می‌توانند حلقه اتّصال ما با پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشند، همان گونه که ما درباره یاران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌گوییم. جالب این که در قرون بعد نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا امروز ما با چندین واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌رسانیم، ولی هیچ‌کس نمی‌گوید همه این واسطه‏‌ها ثقه و صادق القول هستند و همگی دارای قداست‌اند و اگر غیر از این باشد، دین ما از بین می‌رود. بلکه همه می‌گویند باید روایات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، کتب رجال نیز برای همین مقصود یعنی شناخت ثقات از غیر ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعی دارد درباره صحابه همان گونه عمل کنیم که دررابطه‌با دیگران عمل می‌کنیم؟!
2- این تصوّر که «جرح» یعنی ایراد نقص بر بعضی از صحابه، مقام شامخ پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را پایین می‌آورد، پس به این دلیل قدح آنان جایز نیست. باید از کسانی که به این دلیل تمسّک می‌جویند پرسید: آیا قرآن‏ سخت‏ترین حملات را به منافقانی که اطراف پیامبر را گرفته بودند نکرده است؟ آیا وجود منافقان در لابه‏لای یاران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والای آن بزرگوار کاسته است؟ ابداً! خلاصه همیشه و در هر زمان، حتّی در عصر همه پیامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمی‌زده است.

3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پیش آید، به موقعیّت خلفای نخستین لطمه می‌زند، بنابراین برای حفظ آنها باید روی مسئله قداست صحابه تأکید کرد، تا کسی نتواند مثلاً کارهایی که در زمان عثمان در مورد بیت‌المال و غیر آن انجام گرفت و امثال آن را زیر سؤال ببرد و بر خلیفه ایراد بگیرد که چرا چنین کرد و چنان کرد! حتّی معاویه و کارهای او مانند مخالفت با پیشوای مسلمین (علی (علیه‌السلام)) و به راه انداختن جنگ‏های خونین و کشتار مسلمانان، را می‌توان به این وسیله توجیه کرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. البتّه مفهوم این سخن آن است که این قداست را سیاستمداران قرون نخستین پایه‏ریزی کردند، همان گونه که تفسیر آیه «أولوا الأمر» به حاکمان هر زمان- به مفهوم وسیع کلمه- که حتّی شامل حکّام ظالم بنی‌عباس و بنی‌امیه می‌شود، نیز زاییده برنامه‏ریزی سیاسی حکّام بود، و تصوّر نمی‌کنم نتیجه این سخن باب‌طبع طرف‌داران قداست تمام صحابه باشد.
4- گروهی دیگر عقیده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به‌خاطر دستوری است که در بعضی از آیات قرآن و احادیث نبوی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وارد شده است. البتّه این ظاهراً بهترین توجیه است، ولی هنگامی که این دلیل را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم روشن می‌شود که در آیات و روایات مزبور چیزی که آنها می‌خواهند مطلقاً یافت نمی‌شود.

۵- در پایان هم متذکر می‌شویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کرده‌اند و می‌گویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر کس مطابق اجتهاد خود عمل می‌کرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست. این ادعا به‌شرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابل‌توجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- به‌یقین یک نوع فریب است که به آن متوسّل می‌شوند. آیا زدن یک صحابی مؤمن به‌خاطر یک انتقاد «نازک‌تر از گل» و یک امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ساده، نسبت به حیف‌ومیل بیت‌المال تا آنجا که بیهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟

آیا شکستن دنده یک صحابی معروف دیگر به‌خاطر اعتراض به نصب یک مرد شراب‏خوار (ولید) به‌عنوان فرماندار کوفه، نوعی اجتهاد محسوب می‌شود؟ آیا افروختن آتش جنگ‏هایی که ده‏ها هزار نفر از مسلمین را به کشتن داد، آن هم به‌خاطر جاه‏طلبی و سیطره بر حکومت اسلامی، و در مقابل امام مسلمین که علاوه بر مقامات الهی، از سوی قاطبه مردم برگزیده شده بود، اجتهاد است؟ پس تمام جنایات در طول تاریخ را می‌توان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!!

آنها گاه می‌گویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ[۱۰۰])*؛ آنها امّتی هستند که درگذشتند، اعمال آنها برای خودشان است و اعمال شما هم برای خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولی سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقی خبری برای شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم.

ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه

امامیه نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، افتخار بزرگی است.[۱۰۱]بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول ‏خدا را پی‏ گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانه‌وار گرد حضرت بوده و در رکابش جان‌فشانی کردند، این گونه می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»[۱۰۲]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌های بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، می‌فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۱۰۳][این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را می‏‌طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می‏‌کنند و آنها راست‌گویان‌اند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 سوره فتح به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن می‌‏پردازد.

اصناف اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله)

صحابه رسول خدا را- به گواهی آیات قرآن مجید- می‌توان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:

  1. پاکان و صالحان: آنها گروه‌‏های مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکاری در راه خدا و اعتلای کلمه اسلام کوتاهی نمی‌کردند. همان گروهی که هم خدا از آنها راضی بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضی بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).[۱۰۴]
  2. مؤمنان خطاکار: همان گروهی که در عین ایمان و عمل صالح، گاهی لغزش‏‌هایی داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها می‌رود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ[۱۰۵]
  3. افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقی خبری برای شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)[۱۰۶]، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛[۱۰۷] و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛[۱۰۸] و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛[۱۰۹] بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری،[۱۱۰]، پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
  4. مسلمانان ظاهری: آنها که ادّعای اسلام داشتند ولی ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)[۱۱۱].
  5. منافقان: افرادی که با روح نفاق در لابه‏‌لای مسلمانان، گاهی به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر می‌‏بردند و از کارشکنی در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ)[۱۱۲] و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.[۱۱۳] در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.[۱۱۴] پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!

بی‌‏شک همه اینها پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیاری از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفی برای صحابه کنیم بر همه این گروه‌‏های پنج‏گانه تطبیق می‌شود، آیا می‌توان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟
جا دارد ما هم صحابه را به گروه‏‌های پنج‏گانه قرآنی تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروه‌‏های دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم.

پانویس

  1. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸
  2. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.
  3. ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.
  4. ر.ک: لسان العرب، مادة "صحب".
  5. مفردات الراغب، مادة "صحب".
  6. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.
  7. شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.
  8. مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533
  9. البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
  10. معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبداللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293
  11. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.
  12. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.
  13. البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
  14. الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491
  15. الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبدالرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة
  16. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
  17. تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.
  18. الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.
  19. المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.
  20. فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.
  21. فتح المغيث 4/ 32.
  22. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
  23. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9
  24. الخصال، ج‏2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش
  25. خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212
  26. شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.
  27. تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف
  28. ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می‌رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبدالله بن عبدالمحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
  29. الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
  30. الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
  31. البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبدالله بن عبدالمحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
  32. محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه
  33. شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.
  34. لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر، جلد : 1 صفحه : 160.
  35. شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.
  36. شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.
  37. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.
  38. شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.
  39. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.
  40. .صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22
  41. الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.
  42. الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.
  43. الاستيعاب، ج۱، ص۲.
  44. التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.
  45. ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.
  46. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:
  47. الفتح: 29.
  48. الحشر: 8- 9.
  49. الأنفال: 74.
  50. الفتح: 18.
  51. التوبة: 118.
  52. التوبة: 100.
  53. البقرة: 143.
  54. آل‌عمران: 110.
  55. الحج: 78.
  56. النحل: 59.
  57. شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71
  58. [الأنفال: 64]
  59. توبه، آيه 100.
  60. تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.
  61. احزاب، آيه 30.
  62. أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب‌ قول النبي (صلی‌الله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).
  63. أخرجه التّرمذيّ 5/ 653 و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسول‌الله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.
  64. أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلی‌الله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.
  65. أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلی‌الله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 23
  66. حتّى لا ننخدع، صفحه 6.
  67. الاصابه، جلد 1، صفحه 17
  68. النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207
  69. العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1 ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.
  70. احزاب، آيه 30.
  71. هود، آيه 46.
  72. تحريم، آيه 10.
  73. توبه، آيه 101.
  74. آيه 155 سوره آل‌عمران
  75. آيه 6 سوره حجرات
  76. آيه 58 سوره توبه
  77. آيه 161 سوره آل‌عمران
  78. الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد
  79. البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.
  80. صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.
  81. كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب جلد: 1 ص 22
  82. صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.
  83. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).
  84. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.
  85. صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60
  86. العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابی‌طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.
  87. النصائح الكافيه، صفحه 72.
  88. تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.
  89. النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.
  90. مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.
  91. ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.
  92. في تاريخ بغداد 3: 153
  93. الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....
  94. النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبدالعزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري
  95. صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا
  96. صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.
  97. المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.
  98. السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.
  99. صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.
  100. سوره بقره، آيه 134.
  101. ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»
  102. سوره توبه، آیه 100
  103. سوره حشر، آیه 8
  104. آيه 100 سوره توبه
  105. يه 102 سوره توبه
  106. سوره‏ حجرات آيه 6
  107. حجرات، ۱۲.
  108. حجرات،53.
  109. حجرات،57.
  110. محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷
  111. يه 14 سوره حجرات
  112. آيه 101توبه
  113. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)
  114. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.

منابع