شهید اول: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
== مظلومیت و شهادت شهید اول == | == مظلومیت و شهادت شهید اول == | ||
تقیالدین جبلی و یوسف بن یحیی گزارشاتی علیه شهید اول تهیه کردند که در آن تهمتهای ناروائی مبنی بر داشتن عقاید ناپسند به وی زده شده بود و هفتاد نفر از اهالی کوهستان از طوایفی که نسبت به وی کینه داشتند، علیه وی شهـادت دادند و نخست به فتـوای <big>برهان الـدین مالـکی</big> و <big>عبادبـن جماعـه شافعی</big>، شهید اول یک سال در قلعه دمشق زندانی شد. | تقیالدین جبلی و یوسف بن یحیی گزارشاتی علیه شهید اول تهیه کردند که در آن تهمتهای ناروائی مبنی بر داشتن عقاید ناپسند به وی زده شده بود و هفتاد نفر از اهالی کوهستان از طوایفی که نسبت به وی کینه داشتند، علیه وی شهـادت دادند و نخست به فتـوای <big>برهان الـدین مالـکی</big> و <big>عبادبـن جماعـه شافعی</big>، شهید اول یک سال در قلعه [[دمشق]] زندانی شد. | ||
در همین زمینه حدود هزار نفر از اهالی سواحل و عوام جاهل مطالبی نوشته و در محضر قاضی بیروت و قاضی صیدا بردند و | در همین زمینه حدود هزار نفر از اهالی سواحل و عوام جاهل مطالبی نوشته و در محضر قاضی [[بیروت]] و قاضی صیدا بردند و همچنین آن صورت جلسه را نزد قاضی [[دمشق]]، عبادبن جماعه بردند و او آن را نزد قاضی مالکی فرستاد و به وی گفت: در این قضیه به موجب [[مذهب]] خودت حکم صادر کن وگرنه تو را برکنار خواهم نمود. | ||
شاه از فرماندهان، والیان، قضات و مشایخ جلسهای تشکیل داده و شهید اول را احضار نمود و آن صورتجلسه و شهادتنامه را برایش خواندند ولی شهید اول آن را تکذیب نمود اما تکذیب و دلائلش را نپذیرفتند و حکم را به قاضی مالکی ارجاع دادند. قاضی مالکی برخاسته وضو ساخت و دو رکعت [[نماز]] خواند و گفت حکم من این است که خونش باید ریخته شود و او را لباس اعدام بپوشانید، آنگاه او را کشتند و به دار آویختند و جسدش را [[سنگسار]] کردند و آتش زدند<ref>عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلالالدین فارسی، ص 159-160</ref> پسر شهید در اجازهنامهای که شهید اول برای [[ابن خازن]] نوشته به خط خود چنین نوشته است. پدرم، امام، علامه که این خط مبارک وی است، شمسالدین ابوعبدالله محمدبن مکی روز پنجشنبه دهم [[جمادی الاول]] سال 786 ق در داخل قلعه دمشق اعدام و سپس همان جا آتش زده شد<ref>محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج 7، ص 13</ref>. | شاه از فرماندهان، والیان، قضات و مشایخ جلسهای تشکیل داده و شهید اول را احضار نمود و آن صورتجلسه و شهادتنامه را برایش خواندند ولی شهید اول آن را تکذیب نمود اما تکذیب و دلائلش را نپذیرفتند و حکم را به قاضی مالکی ارجاع دادند. قاضی مالکی برخاسته [[وضو]] ساخت و دو رکعت [[نماز]] خواند و گفت حکم من این است که خونش باید ریخته شود و او را لباس اعدام بپوشانید، آنگاه او را کشتند و به دار آویختند و جسدش را [[سنگسار]] کردند و آتش زدند<ref>عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلالالدین فارسی، ص 159-160</ref> پسر شهید در اجازهنامهای که شهید اول برای [[ابن خازن]] نوشته به خط خود چنین نوشته است. پدرم، امام، علامه که این خط مبارک وی است، شمسالدین ابوعبدالله محمدبن مکی روز پنجشنبه دهم [[جمادی الاول]] سال 786 ق در داخل قلعه دمشق اعدام و سپس همان جا آتش زده شد<ref>محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج 7، ص 13</ref>. | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۱۵ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۷
شهید اول | |
---|---|
نام کامل | ابوعبدالله شمسالدین محمد بن جمالالدین مکی عاملی |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | ۷۳۴ ق، ۷۱۲ ش، ۱۳۳۴ م |
محل تولد | لبنان |
سال درگذشت | ۷۸۶ ق، ۷۶۳ ش، ۱۳۸۴ م |
محل درگذشت | قلعۀ شام |
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
ابوعبدالله شمسالدین محمد بن مکی بن محمد شامی عاملی جزینی معروف به شهید اول در سال 734 ق در جِزِّین از قرای جبل عامل متولد شد. این قریه یکی از مناطق پر برکت از نظر پرورش فقها و علما است، بهطوری که در دوران شهید ثانی در تشییعجنازهای، هفتاد مجتهد صاحب فتوا حضور داشتهاند و شهید اول و دوم نیز هر دو از آن منطقه هستند. هنگامی که در اصطلاح فقها کلمه شهید بیقرینه ذکر گردد مقصود همان شهید اول است.
شهید اول از فقهای نامدار شیعه و شاگرد فخرالمحققین در قرن هشتم هجری است. از کتب فقهی وی میتوان اللمعة الدمشقیه را نام برد. شهید اول در فقه مذاهب چهارگانه اهلسنت متبحر بود و به کشورهای مختلف اسلامی سفر کرد و اجازاتی نیز دریافت نمود. او به دست مخالفان شیعه و پس از یکسال اسارت در قلعه شام به شهادت رسید.
تولد شهید اول
محمدبن مکی ملقب به شمسالدین و شهید اول (734-786 ق)، با کنیه ابوعبدالله پدرش ابومحمد مکی ملقب به جمالالدین و شرفالدین و مادرش بانویی است از آل معیه، زنی از خاندان علوی در عراق و جدش شیخ محمد، ملقب به شمسالدین[۱].
شهید اول از فقهای ناموری است که پدر و اجدادش همه از دانشمندان بنام بودند، وی در خاندانی زندگی کرد و تربیت شد که همه اهل دین و دانش و فضیلت و تقوا بودند و همت در نشر معارف اسلامیداشتند و از مدافعان واقعی اهلبیت عصمت و طهارت (علیه السلام) به شمار میآمدند. تبارنامه شهید به چهار قبیله همدان، اوس، خزرج و مطلب متصل است که از بزرگترین و مقدسترین قبایل عرب در صدر اسلام بودند و به هر کدام از جهتی منتسب است[۲]. وی در جبل عامل که منطقهای است کوهستانی در جنوب لبنان که شهر کهای جباع، نبطیه، جزین در آن واقع شده است به دنیا آمد، این منطقه نامی است آشنا که در تاریخ شیعه سوابق درخشانی دارد.
زادگاه شهید اول
از قرنها پیش تا کنون دانشمندان و فرزانگان زیادی از این منطقه برخاستهاند که هر یک افتخاری بزرگ برای اسلام و مسلمیناند...[۳]. شیخ حر عاملی که خود از مفاخر جبل عامل است، مینویسد که از بعضی استادان بزرگ شنیدم که در یکی از روستاهای جبل عامل در زمان شهید اول هفتاد مجتهد در تشییع جنازهای شرکت داشتند. شمار دانشمندان و نویسندگان این منطقه نسبت به دیگر دانشمندان و نویسندگان حدود یک پنجم است، در صورتی که از نظر وسعت یک صدم دیگر کشورها را تشکیل میدهد[۴].
شهید اول دوران کودکی را در زادگاهش جزین جبل عامل سپری نمود و در محیطی آکنده از معنویت و روحانیت در موقعیتی استثنایی رشد کرد، وی در آغاز کودکی از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و بیش از اندازه به فراگیری دانش و رسیدن به فضائل اخلاقی و معنوی علاقه داشت. وی تا شانزده سالگی در وطنش بزیست و از محضر پدرش که استادی فاضل و از بزرگان اساتید اجازه به شمار میرفت مقدمات علوم دینی و فقه را آموخت.
فضائل خانوادگی شهید اول
در این مدت نیز از محضر عموی پدرش شیخ اسدالدین صائغ جزینی بهره کافی برد و مقدمات ریاضی را فراگرفت[۵]. شیخ اسدالدین صائغ، دانشمندی بزرگ بود و در سیزده رشته از علوم ریاضی تخصص و مهارت داشت. شهید اول با دختر استاد و عموی پدرش شیخ اسدالدین صائغ ازدواج کرد[۶].
همسر وی علاوه براینکه دختر دانشمندی چون صائغ جزینی است، بانوئی فقیه و دانشمند بوده است که به«ام علی» مشهور و پیوسته مورد تعریف و تمجید شهید اول بوده و شهید به دیگر زنها دستور میداد که در مسائل شرعی و مشکلات مذهبی به او مراجعه نمایند[۷] ثمره این پیوند سه پسر و یک دختر گردید که همه آنان از ابرار و فرزانگان به نام شیعی بودند و از نسل آنها دانشوران و چهرههای علمی برازندهای برخاستند که در علم و تقوا و فضیلت شهرت فراوانی داشتند.
رضیالدین ابوطالب محمد، بزرگترین فرزند شهید، دانشمندی فاضل و والا مقام بود که از پدرش و ابن معیه و دیگر محدثان حدیث نقل میکند[۸]. ضیاءالدین ابوالقاسم علی، فرزند دیگر شهید، شخصیتی بزرگوار و مورد اعتماد بود و در شمار پرهیزکاران و صالحان جای داشت که از پدر و دیگر استادان حدیث روایت نقل میکند و محمدبن داوود مؤذن عاملی از او حدیث نقل میکند[۹] فرزند دیگر شهید اول، جمالالدین ابومنصور حسن است که از محققان و فقهای برجسته بود و از دست پدر به دریافت اجازه نقل حدیث مفتخر گردید[۱۰] دختر شهید، امالحسن فاطمه است که به استاد حدیث معروف است.
علما و اساتید بزرگ از او به نیکی یاد کردهاند و نیز شهید اول پیوسته از دختر دانشمندش ستایش میکرد و به زنان دستور میداد که او را الگو و اسوه خویش قرار دهند و در مسائل شرعی و عبادی به وی مراجعه کنند[۱۱] شهید ثانی (911- 965 یا 966 ق) میگوید: من نوشته سید بزرگوار تاجالدین ابن معیه را دیدم که به استاد ما شمسالدین محمد بن مکی و دو فرزندش محمد و علی و نیز خواهرشان ام الحسن فاطمه، اجازه نقل روایت داده بود[۱۲].
هجرت شهید اول به حله عراق
مدرسه و حوزه علمیه حله در قرن هشتم هجری از رونق بهسزایی برخوردار بود، اندیشمندان بزرگ شیعه در آن جا حضور داشتند. به طوری که تشنگان دانش و فقاهت از هر سو به آن سر چشمه دانش و فضیلت روی میآوردند. در این زمان حوزه درس فخرالمحققین، فرزند نابغه علامه حلی اهمیت فوقالعادهای داشت. از این رو شهید اول آهنگ این شهر شیعه نشین و فقیه پرور را کرد و در سال 75 ق در حالی که شانزده سال داشت، برای تکمیل معلومات خویش و رشد فکری و علمی بیشتر و استفاده از دانش و علم دانشمندان بزرگ و فقهای نامی، به عراق هجرت کرد و وارد شهر تاریخی حلّه شد.
نقل شده است که شهید اول اولین شخصی است که از جبل عامل برای تحصیل علم به عراق مهاجرت کرد[۱۳] شهید اول پنج سال در حلّه ماند و در آن جا از محضر فقهای شیعی نظیر فخرالمحققین، سید فخار موسوی، سید عمیدالدین حسینی و برادرش سید ضیاءالدین حسینی {خواهرزادگان علامه حلی} تاجالدین ابن معیه حسینی، نجمالدین جعفر بن نما استفاده کرد[۱۴] وی در سال 751 ق در سن هفده سالگی وتنها یک سال پس از ورودش به حلّه، موفق به دریافت گواهی اجتهاد و نقل حدیث از سوی فخرالمحققین میشود [۱۵] سخن فخرالمحققین درباره شهید اول چنین است: مولای ما امام، علامه بزرگوار، افضل دانشمندان جهان، خورشید حق و دین، محمدبن مکی، خداوند عمرش را طولانی گرداند[۱۶].
این سخن را فخرالمحققین که خود از فقهای نامدار شعیه است، درباره کسی میگوید که فقط یک سال از ورودش به مجلس درس او میگذشت. او همچنین میگوید: من از شاگردان محمدبن مکی، بیش از آن چه او از من استفاده نموده است، بهره بردهام[۱۷] شهید اول دومین و سومین اجازه نقل حدیث را در سال 756 ق از فخرالمحققین دریافت نمود[۱۸]. همچنین وی در سال 752 ق از جعفربن نما اجازه نقل حدیث نمیگیرد و دو سال پس از آن از تاجالدین معیه حسنی گواهی اجتهاد و نقل حدیث دریافت میکند و سه سال پس از آن از مطار آبادی به دریافت اجازه مفتخر میشود[۱۹].
بازگشت شهید اول به وطن و اقدامات وی
شهید اول در سال 755 ق در سن 21 سالگی به زادگاهش، جزین باز میگردد و در اولین فرصت مدرسه علمیه وسیع و گستردهای را بنیاد میگذارد و از این طریق موفق به تعلیم و تربیت تعداد زیادی از داوطلبان علوم دینی میشود که از آن جمله میتوان سید بدرالدین حسن بن ایوب مشهور به ابن نجمالدین اعرجی حسینی، شیخ شمسالدین محمدبن عبدالعالی کرکی عاملی، زینالدین ابوالحسن علی بن حسن مشهور به «ابن خازن»، شمسالدین محمدبن نجده معروف به «ابن نجده» و شرفالدین مقداد بن عبدالله مشهور به «فاضل مقداد» نویسنده کتاب کنزالعرفان فی فقه القرآن را نام برد[۲۰] وی علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان، پاسخگوی مشکلات مذهبی، اعتقادی و اجتماعی مردم بوده است. وی ملجا شیعه و پرچمدار شریعت بود و هنوز نظریات علمی و فقهی وی سرچشمه آرای فقهی دانشمندان ماست و کتابهایش مرجع فقیهان و آرای علمی او نقطه استناد آرائشان میباشد.
آوازهاش در زمینه فقه و اصول و سهم بزرگش در پیشرفت علوم، روشنتر از آن است که نیازی به شرح و بیان داشته باشد وستودن وی به ستودن خورشید میماند که خود مایه ستایش مدح کننده آن است[۲۱] همچنین شیخ حر عاملی درباره شهید اول مینویسد که دانشمندی معتبر، فقیه و محدثی دقیق و مورد اعتماد، دریا دل کامل، جامع فنون عملی و نقلی، زاهد و عابدی پارسا، شاعر و ادیبی اهل قلم، یگانه روزگار و درعصر خود بینظیر بود[۲۲] وی با اطلاع و آگاهی کامل از فقه غنی شیعه با دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز در ارتباط بود و در حوزههای درس آنها شرکت میکرد. چنان بر نظرات فقهی آنان آگاهی و تسلط داشت که اهلسنت در اعمال عبادی و مسائل مذهبی به وی مراجعه میکردند و بر مذهب آنان فتوا میداد.
خودش مینویسد مصنفات و مروّیات حدود چهل تن از علمای مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیتالمقدس و مقام خلیل در فلسطین را از آنان روایت میکنم. من صحیح بخاری را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری و نیز صحیح مسلم، مسند ابی داوود، جامع ترمذی، مسند احمد و دیگر کتابهای آنان را روایت میکنم[۲۳]. شهید اول به منظور دیدار و ملاقات علمای بزرگ اسلام و کسب تجارب و بهرهمندی از اندوختههای آنان به سیر آفاق پرداخت و به مراکز علمی دمشق، مصر، فلسطین، مکه و مدینه و دیگر شهرها مسافرت کرد. در سال 768 ق در دمشق به محضر فیلسوف بزرگ شیعی و حکیم فرزانه، قطبالدین رازی، مشرف شد و از خرمن دانش او خوشهها چید و به گواهی نقل روایت از دست مبارکش مفتخر گشت[۲۴].
اساتید شهید اول
- فخرالمحققین فرزند علامه حلی؛
- اسدالدین صائغ جزینی؛
- عبدالحمید بن فخار موسوی؛
- نجمالدین جعفر بن نما حلی؛
- سید مهنا بن سنا مدنی؛
- سید عمیدالدین بن عبدالمطلب حلی؛
- سید ضیاءالدین عبدالله حلی؛
- سید تاجالدین بن زهره حسینی؛
- سید علاءالدین بن زهره حسینی؛
- شیخ علی بن طراز مطارآبادی؛
- شیخ رضیالدین علی بن احمد مزیدی؛
- شیخ جلالالدین محمد حارثی؛
- شیخ قطبالدین محمد بویهی رازی، شارح شمسیه. وی استاد علم کلام شهید اول بود[۲۵].
اساتید اهلسنت شهید اول
وی مصنّفات و مرویّات حدود چهل تن از علمای مکّه، مدینه، بغداد، دمشق، بیتالمقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت میکرد. احادیث کتاب صحیح بخاری را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری و نیز صحیح مسلم، مسند ابی داوود، جامع ترمذی، مُسند احمد و دیگر کتابهای آنان را روایت میکرد[۲۶]. از مشایخ وی به نام افراد زیر تصریح شده است:
- شیخ ابراهیم بن عمر ملقب به برهانالدین جعبری؛
- شیخ ابراهیم بن عبدالرحیم[۲۷]؛
- شیخ شمس الدّین محمّد بن یوسف قرشی شافعی؛
- زین الدّین احمد بن عبدالرحمن عضدی[۲۸].
شاگردان شهید اول
از کسانی که از شهید اول تلمذ و اجازه روایتی داشتهاند میتوان افراد زیر را نام برد:
- شیخ مقداد سیوری صاحب کتاب التنقیح؛
- شیخ حسن بن سلیمان حلی صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات؛
- سید بدرالدین حسن بن ایوب مشهور به نجمالدین اعرج الحسینی؛
- صاحب کتاب المحجه البیضا در طهارت؛
- شیخ شمسالدین محمد مشهور به ابن عبدالعال کرکی عاملی؛
- شیخ زینالدین علی بن خازن حائری، استاد روایت احمد بن فهد حلی، صاحب المهذب و الموجز و عدة الداعی. شهید اول در تاریخ ۱۲ رمضان ۷۸۴ ه. ق، دو سال قبل از شهادت خویش به افتخار او اجازه روایتی مفصلی صادر فرمودهاند که متن آن در روضات الجنات آمده است[۲۹].
تألیفات و آثار شهید اول
فهرست تألیفات شهید اول بر اساس آنچه در ریحانة الادب آمده چنین است:
- اختصار الجعفر.
- الأربعون حدیث شهیداول.
- الاربعون مساله.
- الاعتقادیه.
- الالفیه فی فقه الصلوه، با شرحی که شهید ثانی بر آن مرقوم داشتهاند، تحت نام «المقاصد العلیه» در تهران چاپ سنگی شده است.
- الباقیات الصالحات.
- البیان در فقه (مطبوع).
- التکلیف یا تکلیفیه.
- جامع البین یا الجامع بین شرحی الاخوین که شرح «تهذیب الوصول» علامه حلی است که ما بین دو شرح تهذیب که از سید عمیدالدین و سید ضیاءالدین خواهرزادگان خود علامه حلی میباشد، جمع و تالیف نموده است.
- حاشیه شرح ارشاد علامه حلی که نامش غایة المراد فی شرح نکت الارشاد میباشد و در ایران چاپ سنگی گردیده است.
- حاشیه قواعد علامه حلی.
- خلاصه الاعتبار فی الحج و الاعتمار.
- الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه (مطبوع).
- الذکری در فقه امامیه (مطبوع).
- القواعد الکلیه فی الاصول والفروع، که به قواعد شهید معروف است و چاپ سنگی شده است.
- اللمعة الدمشقیه که بارها در ایران چاپ گردیده و جز کتابهای درسی حوزه علمیه اسلامی است.
- مجامیع ثلثه در سه مجلد.
- المزار.
- المسائل، که به مسائل ابن مکی معروف است.
- النفلیه که با الفوائد المکیه که شرح شهید ثانی بر همان کتاب میباشد، در تهران چاپ سنگی شده است.
- نکت الارشاد که همان غایة المراد میباشد[۳۰].
- الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة از جمله کتب منسوب به شهید اول است.
- ذکری الشیعة فی احکام الشریعة کتابِ فقهی-استدلالی است که در آن مباحث طهارت و صلات بیان شده است.
نظر شهید اول در مورد حکومت
شهید اول معتقد است چون منافع انسانها باهم در تضاد است لذا باید حاسمی (قانون) باشد و آن شریعت است و سائسی (=حاکم) که آن هم امام معصوم و یا نائب اوست[۳۱].
وی تعیین حاکم و مشروعیت او را الهی میداند و اذعان میکند مسئله تعیین ولی و رهبر با امور دیگر بسیار متفاوت است و ما به دلیل اینکه نص خداوند ناظر به فرد خاصی از افراد جامعه است، اطاعت از او را بر خود واجب دانسته و او را رهبر مشروع جامعه میدانیم. پس هر کس به غیر از این طریق به ریاست جامعه برسد، او را غیر مشروع میدانیم[۳۲].
اگر حکومتی مطلوب بود مردم باید آن را گرامی داشته و از دستورات رهبر و حاکم آن پیروی کنند. از این رو حتی قبول ولایت از جانب حاکم عادل و مطلوب نه تنها جایز که مستحب است و گاه واجب نیز میگردد؛ مثلاً اگر حاکم عادل، شخص را ملزم به قبول ولایت کند و یا فرد صالح دیگری برای پذیرش ولایت موجود نباشد[۳۳].
وی حکومتهای مطلوب را حکومت پیامبر (صل الله عليه وسلم)، حکومت امام (علیه السلام) و حکومت نایب الامام معرفی میکند. وی برای نایب امام شرایطی ذکر میکند:
دوم: علم به احکام و توانایی تطبیق فروع بر اصول و استنباط فروع از درون اصول [۳۴]؛
سوم: عدالت که با وجود آن شخص حائز تقوا و مروت بوده، از انحراف در تعالیم الهی و ناسازگاری با عرف عمومی جامعه، محفوظ میماند[۳۵]. پس رهبر کسی است که دارای عدالت و کمال و شایستگی فتوا میباشد[۳۶].
شهید اول معتقد است در عصر غیبت٬ به غیر از نائب خاص٬ نواب عام حاکم هستند. در نظر وی فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت٬ حکمش همانند حکم نائبی است که بالخصوص از سوی امام معصوم منصوب شده است[۳۷].
ارتباط شهید اول با اهلسنت
شهید اول که مدت زیادی در دمشق که مرکزی سنینشین بود٬ زیست. او گفته است مجلس من در دمشق از دانشمندان اهلسنت به موجب نزدیکی و رابطهای که با آنها داشتم خالی نبود[۳۸].
دعوت سربداران از شهید اول
خواجه علی آخرین حاکم سربداران که به ترویج تشیع امامی در خراسان پرداخت و در دفاتر و سکهها از اسامی دوازده امام استفاده میکرد٬ نامهای به شهید اول نوشت و او را به خراسان دعوت کرد؛ ولی وی در آن زمان در زندان بود. به همین جهت کتاب لمعه دمشقیه را به نام خواجه علی مؤید در زندان نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند[۳۹]. البته طبق نوشته شهید ثانی این حادثه چهار سال قبل از شهادت شهید اول بوده است و وی کتاب را در خانه و با رعایت تقیه و مخفیکاری شدید نگاشته است[۴۰].
مظلومیت و شهادت شهید اول
تقیالدین جبلی و یوسف بن یحیی گزارشاتی علیه شهید اول تهیه کردند که در آن تهمتهای ناروائی مبنی بر داشتن عقاید ناپسند به وی زده شده بود و هفتاد نفر از اهالی کوهستان از طوایفی که نسبت به وی کینه داشتند، علیه وی شهـادت دادند و نخست به فتـوای برهان الـدین مالـکی و عبادبـن جماعـه شافعی، شهید اول یک سال در قلعه دمشق زندانی شد.
در همین زمینه حدود هزار نفر از اهالی سواحل و عوام جاهل مطالبی نوشته و در محضر قاضی بیروت و قاضی صیدا بردند و همچنین آن صورت جلسه را نزد قاضی دمشق، عبادبن جماعه بردند و او آن را نزد قاضی مالکی فرستاد و به وی گفت: در این قضیه به موجب مذهب خودت حکم صادر کن وگرنه تو را برکنار خواهم نمود.
شاه از فرماندهان، والیان، قضات و مشایخ جلسهای تشکیل داده و شهید اول را احضار نمود و آن صورتجلسه و شهادتنامه را برایش خواندند ولی شهید اول آن را تکذیب نمود اما تکذیب و دلائلش را نپذیرفتند و حکم را به قاضی مالکی ارجاع دادند. قاضی مالکی برخاسته وضو ساخت و دو رکعت نماز خواند و گفت حکم من این است که خونش باید ریخته شود و او را لباس اعدام بپوشانید، آنگاه او را کشتند و به دار آویختند و جسدش را سنگسار کردند و آتش زدند[۴۱] پسر شهید در اجازهنامهای که شهید اول برای ابن خازن نوشته به خط خود چنین نوشته است. پدرم، امام، علامه که این خط مبارک وی است، شمسالدین ابوعبدالله محمدبن مکی روز پنجشنبه دهم جمادی الاول سال 786 ق در داخل قلعه دمشق اعدام و سپس همان جا آتش زده شد[۴۲].
پانویس
- ↑ محسن امین اعیان الشیعه، ج 3، ص 281
- ↑ محمدرضا شمس الدین حیاه الامام الشهید الاول، ص 9-27
- ↑ نورا... شوشتری مجالس المؤمنین، ج 1، ص 77
- ↑ محمدبن حسن حر عامللی، امل الآمل، ج 1، ص 15
- ↑ حر عاملی، محمدبن حسن، امل الآمل، انتشارات دارالکتاب السلامی، قم 1413ه ق
- ↑ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، انتشارات اسماعیلیان، قم 1390ه ق
- ↑ محمدبن حسن حر عاملی، امل الآمل، ج 1، ص 193
- ↑ امل الآمل، همان ص 179
- ↑ امل الآمل، همان ص 134
- ↑ امل الآمل، همان ص 67
- ↑ امل الآمل، همان ص 193
- ↑ امل الآمل، همان ص 179
- ↑ محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهید اول، ص 57
- ↑ محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهید اول، ص 41
- ↑ علی دوانی مفاخر اسلام، ج4، ص 330
- ↑ محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج 7، ص 4
- ↑ محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهیدالاول، ص 38
- ↑ محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهیدالاول، ص 41
- ↑ علی دوانی، مفاخر اسلام، ج 4، ص 330
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج107، ص 194
- ↑ عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلالالدین فارصی، ص 156
- ↑ محمدبن حسن حر عاملی، امل الآمل، ج 1، ص 181
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 437
- ↑ محمدمهدی آصفی، مقدمه اللمعه الدمشقیه، ج 1، ص 94
- ↑ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۶۲؛ شهید اول، الالفیه و النفلیه، ۱۴۰۸ق، ص۲۵
- ↑ عاملی٬ تکملة أمل الآمل٬ ۱۴۰۶ق٬ ص۳۶۵
- ↑ شهید ثانی، الروضه البهیه فی شرحالمعة الدمشقیه، ۱۴۱۰ق٬ ج۱، ص۱۰۱ (مقدمه)
- ↑ شهید اول، اللمعة الدمشقیة فی فقه الإمامیة، ۱۴۱۰ق٬ ص۱۶ مقدمه (دو تن اخیر از مشایخ روایی شهید هستند)
- ↑ روضات الجنات، ج ۷، ص ۸
- ↑ ریحانه الادب، ج ۳، ص ۲۷۷
- ↑ شهید اول٬ القواعد و الفوائد، مکتبه المفید، ج۱ ٬ صص۳۶-۳۸
- ↑ شهید اول٬ القواعد و الفوائد، مکتبه المفید، ج۲ ٬ صص۱۸۳
- ↑ شهید اول٬ القواعد و الفوائد، مکتبه المفید، ج۳ ٬ صص۱۷۴
- ↑ شهید اول٬ اللمعه الدمشقیه، ۱۴۱۱ق، ص۷۵
- ↑ شهید اول٬ الدروس الشرعیه، ۱۴۱۴ق٬ ج۲، ص ۱۲۵
- ↑ شهید اول٬ اللمعه الدمشقیه، ۱۴۱۱ق، ص۷۹
- ↑ شهید اول٬ الدروس الشرعیه، ۱۴۱۴ق٬ ج۲، ص۶۷
- ↑ جمعی از نویسندگان٬ گلشن ابرار٬ ۱۳۷۹ش٬ ج۱ ٬ ص۱۴۹
- ↑ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش، ص۲۵۰
- ↑ شهید ثانی، الروضه البهیه فی شرحالمعة الدمشقیه، ۱۴۱۰ق٬ ج۱، ص۲۳۹
- ↑ عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلالالدین فارسی، ص 159-160
- ↑ محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج 7، ص 13