ابوایوب انصاری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷۴: | خط ۱۷۴: | ||
ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است". <ref>علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343</ref> | ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است". <ref>علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343</ref> | ||
'''نقش ابوایوب انصاری در جنگ صفین''' | |||
ابن اعثم کوفی می نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده [[معاویه]] روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند. | ابن اعثم کوفی می نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده [[معاویه]] روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند. | ||
ابوایوب بر آن ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می کنم و شادمانت می سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند. | ابوایوب بر آن ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می کنم و شادمانت می سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند. | ||
'''در انتظار جنگ با مارقین هستم''' | |||
محمد بن سلیمان می گوید: وقتی ابوایوب انصاری بر ما وارد شد و اطراق کرد، خدمتش رفتیم، قدری علوفه برای اسبش بردیم و گفتیم: ای ابوایوب! تو با همین شمشیری که همراه داری در رکاب رسول خدا (ع) با [[کفار]] جنگیدی؛ اکنون با مسلمانان می جنگی؟! گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ کردم و در آینده نیز با گروه سوم... در نهروان خواهم جنگید؛ ولی نمی دانم این در کجاست؟ ابوایوب در جنگ نهروان | |||
وقتی خوارج به بهانه های پوچ در محلی به نام «حرورا» توقف کردند، امیرمومنان به میان آن ها رفت تا شبهه هایشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آن گاه پرچم امان را به دست ابوایوب انصاری سپرد تا هر که می خواهد برگردد، خود را به ابوایوب رساند. ابوایوب فریاد برآورد: هر که به طرف این پرچم بیاید تا از بین این گروه بیرون رود ایمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آن ها برگشتند. خوارج بر طغیان و سرکشی خود پای فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترک گفتند. | |||
=پانویس= | =پانویس= |
نسخهٔ ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۹
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۰:۴۹، ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱؛
نام | ابوایوب انصاری |
---|---|
نام کامل | خالد بن زید بن کلیب بن ثعلبه بن عبد عوف بن غنم بن مالک بن النجار |
مشهور | ابوایوب اَنصاری |
کنیه | ابوایوب |
زادگاه | مدینه |
محل زندگی | مدینه |
مهاجر/انصار | انصار |
نسب/قبیله | بنینجار• تیرهای از قبیله خزرج |
دلیل شهرت | میزبانی از پیامبر (ص) در زمان هجرت به مدینه• مخالفت با خلافت ابوبکر• حمایت از امام علی(ع) |
نقشهای برجسته | حاکم مدینه از طرف امیرالمؤمنین علی |
دیگر فعالیتها | جمعآوری قرآن در زمان پیامبر اسلام (ص)•مخالفت با شورای سقیفه و خلفاء•راوی پیامبر(ص) |
حضور در جنگها | تمام غزوات• جنگهای صفین• جمل و نهروان• جنگ علیه رومیان |
درگذشت | ۵۲ق/۶۷۲م |
دلیل فوت | بر اثر بیماری و در نبردی هنگام محاصره باروی شهر قسطنطنیه |
محل دفن | ترکیه•استانبول•مسجد ایوب سلطان |
ابو ایوب انصاری با حضوری مستمر در جبهه های نبرد، عشق و ارادت کامل به اهل بیت پیامبر (ص) و پیروی از رهبری علی (ع) پس از پیامبر (ص). با داشتن این خصلتها در بین یاران پیامبر (ص) از جایگاهی والا برخوردار است. این چهره فداکار و مخلص، که از اولین روزهای ورود پیامبر (ص) به مدینه، خانه و زندگی ساده اش را به آن حضرت تقدیم کرد،
به شدت مورد احترام و عنایت شخص پیامبر (ص)، علی (ع) و اصحاب و تابعین بود; به گونه ای که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. هنگامی که امیرمومنان (ع) زمام امور مسلمانان را به دست گرفت، عطای او را پنج برابر افزایش داد. وقتی ابن عباس تمام دارایی اش را، که در منزل داشت، به احترام کاری که ابو ایوب در باره پیامبر (ص) انجام داده بود، به وی واگذار کرد. میزان این انفاق را حدود چهل هزار نگاشته اند.
ابوایوب امامت جماعت مسجد النبی مدینه را عهده دار بود و پس از قتل عثمان از نخستین کسانی بود که با امام علی (ع) بیعت کرد.
او از آن پس در کنار امیر المؤمنین (ع) در سه نبرد جنگ جمل ، جنگ صفین و جنگ نهروان حضور یافت، با پیمان شکنان، ستم پیشگان و یاغیان ِ از دین برگشته جنگید و در این سه نبرد حماسه ها آفرید. به عنوان نمونه می توان به کشتن حرقوص بن زهیر سعدی، بنیانگذار خوارج در جنگ نهروان، اشاره کرد.
پس از شهادت امام علی و در زمان حکومت معاویه، ابوایوب انصاری برای جنگ به قسطنطنیه (استانبول فعلی) رفت و سرانجام در سال 52، در هنگام محاصره قسطنطنیه بیمار شد و در گذشت. بنا به وصیتش او را در پای دیوار شهر قسطنطنیه به خاک سپردند. پس از استیلای ترکان بر قسطنطنیه، در محل دفن ابو ایوب مسجد بزرگی بنا نهاده شد، و اکنون نیز مرقدش در شهر استانبول زیارتگاه شیعه و سنّی است.
مادر ابوایوب انصاری
مادر ابوایوب زنی پرهیزکار بود و با اینکه نابینا بود، بسیار دوست داشت خدمتگزار پیامبر خدا باشد( که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. آورده اند: چون به سبب شلوغی و ازدحام استقبال کنندگان، دستش به رسول خدا (ص) نرسید، وسایل پیامبر را از روی شترش برداشت و به خانه ی خود برد تا پیامبر به آنجا برود. وقتی پیامبر سراغ وسایل را گرفت، گفتند: "مادر ابوایوب انصاری آنها را به خانه ی خود برد". حضرت فرمودند: " انسان باید همراه بار خود باشد ". و به خانه ابوایوب رفتند. [۱]
شرافت نسبی ابوایوب
یکی از اجداد ابوایوب، از عالمان بزرگ و حق جوی یهود بود. وی بنابر آموزه های حضرت موسی (ع)، منتظر بعثت پیامبر اسلام بود و چون بر این باور بود که پیامبر در مدینه ظهور می کند، در آن شهر سکونت کرد تا هنگام بعثت، در زمره یاران ایشان قرار گیرد. [۲]
ابوایوب انصاری؛ خدمتکار
از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای پیامبر اکرم (ص) و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه می کرد و با دقت فراوان می کوشید غذایی فراهم کند که پیامبر دوست داشته باشند. تا رسول خدا (ص) غذا نمی خوردند، او و مادرش به غذا دست نمی زدند.
ابوایوب می گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده می کردیم که پیامبر خدا بپسندند". [۳]
ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی می کردند و همواره مراقب بودند کاری برخلاف آداب اسلامی انجام ندهند. روزی ابوایوب با خود اندیشید، مبادا راه رفتن او و مادرش در طبقه ی بالا، رسول خدا (ص) را در طبقه پایین آزار دهد. این بود که نزد پیامبر آمد و در این باره پرس و جو کرد. حضرت فرمودند: "من در طبقه پایین راحت ترم". با این همه، ابوایوب در رفت و آمدها و انجام کارهای مربوط به نظافت خانه، پخت و پز و... بسیار دقت می کرد تا مبادا موجب برهم خوردن آسایش پیامبر اکرم (ص) گردد.
یاری پیامبر (ص) پس از میزبانی
ابوایوب، حتی پس از آنکه پیامبر خدا در خانه کنار مسجد ساکن شدند، باز هم در حد توان به آن حضرت کمک می کرد. ام المومنین ام سلمه می گوید: "برخی از انصار بیشتر از دیگران به رسول خدا (ص) نیکی می کردند. یکی از آنان ابوایوب انصاری بود. آنان همواره پیامبر اکرم (ص) را در انجام کارها یاری می کردند". [۴]
هنگامی که حضرت زهرا(س) به عقد علی (ع) درآمد، ابوایوب انصاری گوسفندی را به پیامبر اکرم (ص) هدیه داد. پیامبر هدیه وی را پذیرفتند و برای وی دعا فرمودند. [۵]
شرکت ابوایوب در جنگ ها
ابوایوب انصاری مجاهدی ایثارگر و سربازی فداکار بود که در همه جنگ های زمان پیامبر و پس از آن فعالانه شرکت داشت. وی در جنگ احد، افزون بر نبرد، با رجزها و شعارهایش، لشکر اسلام را به جنگ با دشمن تشویق می کرد. او در این جنگ آیه " انفرو خفافاً و ثقالاً "؛ "همگی به سوی میدان جهاد حرکت کنید؛ چه سبک بار باشید، چه سنگین بار" را می خواند.
همچنین در جنگ بدر شجاعانه جنگید و "مطلب بن حنطب" را که جنگجویی شجاع بود، اسیر کرد. [۶]ابوایوب نقش مهمی در پیروزی مسلمانان ایفا کرد و پس از رحلت رسول خدا و در زمان علی (ع) نیز در همه جنگ ها شرکت داشت.
نگهبانی از پیامبر اکرم (ص)
پس از جنگ خیبر، زنی یهودی به جان پیامبر خدا سوء قصد کرد. از این روی، بسیاری از یاران پیامبر نگران بودند که دشمن بار دیگر جان ایشان را به خطر اندازد. آورده اند که در بازگشت از جنگ خیبر، سپاه اسلام شب را در منزلی میان راه اطراق کرد. ابوایوب که بیش از دیگران نگران جان پیامبر بود، بر آن شد که از پیامبر نگاهبانی کند.
هنگامی که خیمه ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ "
ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) تبسمی کرده و فرمودند: " پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما؛ همان گونه که او از من محافظت کرد". [۷]
همچنین آورده اند که پیامبر دو بار فرموده اند: "رحمک الله یا اباایوب"؛ "ای ابوایوب، خدا تو را رحمت کند" [۸]
رویارویی با منافقان
منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه ی اسلامی به شمار می آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام اند، ولی در عمل، با دشمنان هماهنگ و هم عقیده اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه ها ضربه های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند.
گروهی از پیروان ادیان دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره می کردند. روزی پیامبر خدا گروهی از آنان را دید که در مسجد کنار هم نشسته بودند و نجوا می کردند. پس دستور دادند که آنان را از مسجد بیرون کنند. چون سخن پیامبر خدا به گوش ابوایوب رسید، دو تن را که از خاندان بنی النجار و هم قبیله او بودند، از مسجد بیرون انداخت و به ایشان گفت: " اف بر شما ای منافقان ناپاک، از آن راهی که آمده اید، از مسجد رسول خدا بیرون روید". [۹]
همچنین عبدالله بن ابی- یکی از سران منافقان- از حضور در جنگ احد سرباز زد، ولی پس از جنگ دوباره در مسجد حاضر شد و خواست، خود را در زمره یاران پیامبر خدا جای دهد. اما ابوایوب انصاری با همراهی تنی چند، او را از مسجد بیرون کردند. [۱۰]
ارادت ابوایوب به امیر مؤمنان علی (ع)
پس از پیامبر، ایمان و ارادت ابوایوب انصاری هیچ گاه به ولایت امام علی (ع) کم نشد و همواره به توصیه های رسول خدا (ص) درباره ی اهل بیت گوش می سپرد. او از یاران ویژه ی امام علی (ع) بود
از دیگر ویژگی های ابوایوب انصاری این بود که نه تنها حدیث غدیر را منکر نشد و پنهان نکرد، بلکه به موقع از آن ماجرا یاد می کرد و بر درستی آن شهادت می داد. او در تاریخ اسلام از راویان حدیث غدیر شمرده می شود. روزی که جنگ جمل در بصره خاتمه یافت و امیرمومنان همراه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عمار و زید و ابوایوب انصاری وارد بصره شد، ابوایوب در جمع سی نفر از بزرگان و شیوخ بصره چنین روایت کرد: به خدا سوگند، شنیدم رسول خدا(ص) فرمود: «انک تقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین بعدی مع علی بن ابی طالب»؛ تو پس از من، در کنار علی بن ابی طالب با پیمان شکنان و ستمگران و گمراهان جنگ خواهی کرد.
گفتند: آیا خودت این حدیث را از پیامبر (ص) شنیدی؟ پاسخ داد: آری، خودم شنیدم. گفتند: آن چه خودت درباره علی از پیامبر شنیدی، برای ما نقل کن. ابوایوب گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: «علی مع الحق والحق معه و هو الامام والخلیفة بعدی یقاتل علی التاویل کما قاتلت علی التنزیل...» علی همراه حق است و حق همراه او؛ او امام و جانشین پس از من است.
نقل حدیث غدیر
ابوایوب انصاری از کسانی بود که در فرصت های مناسب، حدیث غدیر را برای مردم باز می گفت. بدین ترتیب، از امام علی (ع) دفاع می کرد.
رباح بن حارث نخعی می گوید: من نزد امیرمؤمنان، علی (ع) نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب دار از راه رسیدند و خطاب به حضرت گفتند: "سلام بر تو ای مولا و سرور ما". حضرت سلام آنان را پاسخ داد و سپس فرمود: "چگونه مرا مولای خود می خوانید؟ مگر نه اینکه شما گروهی اعراب بادیه نشینید؟"
گفتند: " آری اما از رسول خدا شنیدیم که در روز غدیر خم فرمود: "من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله"؛ "هرکس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست. خداوندا، یاران او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، و کسی که او را یاری کند، یاری اش فرما و کسی که او را خوار کند، خوارش گردان".
حضرت با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند؛ به گونه ای که دندان های آن حضرت دیده شد. سپس فرمودند: " ای مردم، شاهد باشید که پیامبرتان درباره من چه فرموده و چگونه شما را به یاری من فرمان داده است".
طولی نکشید که این گروه نقاب دار به سوی مرکب ها و بارهای خویش بازگشتند. من در پی آنان رفتم و از ایشان پرسیدم: "شما کیستید؟" یکی از آنان گفت: "ما گروهی از انصاریم". سپس به شخصی اشاره کرد و گفت: "آن مرد نیز ابوایوب انصاری، صاحب منزل پیامبر خداست". من پیش رفتم و به حضور وی رسیدم و با او مصافحه کردم. [۱۱]
شرکت فعال در جنگ های عصر خلافت امام علی (ع)
ابوایوب انصاری جزو بزرگانی از اصحاب پیامبر اکرم (ص) است که در جنگ های جمل و صفین کنار حضرت علی (ع) بود و در رکاب آن حضرت شمشیر می زد. وی در جنگ نهروان نیز پیشاپیش سپاه به جنگ با خوارج رفت.[۱۲]
ابوایوب در جنگ های عصر خلافت علی(ع)
ابوایوب انصاری، علاوه بر جنگ های پیامبر (ص) ، در جنگ های جمل و صفین و نهروان نیز شرکت کرد. او سبب همراهی با علی (ع) در جنگ ها را نیز برای مردم تبیین می کرد. ابراهیم بن علقمه و اسود می گویند: روزی به ابوایوب انصاری گفتیم:ای ابوایوب! خداوند به وسیله پیامبر به تو کرامتی عنایت فرموده که به دیگری نداده است. میزبان پیامبر بودی، چرا در جنگ ها با علی (ع) همراهی کردی و به نبرد با مسلمانان پرداختی؟
ابوایوب پاسخ داد: به خدا سوگند، روزی در همین خانه ای که شما اکنون در آن نشسته اید، در محضر پیامبر (ص) بودم و هیچ کس در خانه نبود. علی در طرف راست پیامبر (ص) نشسته بود و من سمت چپ او؛ انس بن مالک در برابر پیامبر ایستاده بود. ناگاه صدای در شنیده شد. پیامبر (ص) فرمود: ای انس! ببین کوبنده در کیست؟ انس بیرون رفته، عمار بن یاسر را پشت در خانه دید. پیامبر فرمود: در را برای عمار باز کن. عمار بر پیامبر (ص) وارد شد و سلام کرد.
پیامبر (ص) پس از خوش آمدگویی به او فرمود: ای عمار! پس از من حوادث ناگواری پیش خواهد آمد، به گونه ای که بعضی به روی یکدیگر شمشیر کشیده، یکدیگر را خواهند کشت. همچنین گروهی از گروهی دیگر برائت می جویند. ای عمار! اگر آن روز را دیدی بر تو باد به پیروی از آن که سمت راستم نشسته است. ای عمار! اگر تمام مردم از راهی بروند، بر تو باد رفتن بدان راهی که علی می رود... ای عمار! هیچ گاه علی تو را از راه هدایت باز نمی گرداند و بر گمراهی راهنمایی ات نمی کند. ای عمار! پیروی از علی پیروی از من است و پیروی از من پیروی از خدا است.
جنگ جمل
در جنگ جمل ابوایوب انصاری فرمانده سپاهی هزارنفری بود. [۱۳] ابوایوب پیش از آغاز جنگ جمل نزد امیر مؤمنان، علی (ع) رفت و چنین گفت: " ای امیر مؤمنان، این گروه قریش پیمانشان را با تو شکستند و از عهد خود با تو سر باز زدند و در نهان ما را دعوت کردند تا از حمایت تو دست برداریم. این بدان دلیل بود که ایشان از ایثار به دور بودند و از همگام شدن با دیگران خودداری می کردند، و آن گاه که تو میان آنان و غیر عرب برابری برقرار کردی، آنان را خوش نیامد. در نتیجه، با دشمنت متحد شدند و خون خواهی کردند تا وحدت مسلمانان را بر هم زنند و اهداف گمراهان را برآورند. ما از فرمان تو در این باره پیروی می کنیم». [۱۴]
جنگ صفین
امیر شام در جنگ صفین برای ابوایوب انصاری نامه ای تهدید آمیز نوشت، اما ابوایوب بی اعتنا به تهدید، علی (ع) را در جنگ صفین یاری نمود و در رکاب حضرت با جان و دل جنگید.
علقمه و اسود می گویند: هنگامی که ابوایوب انصاری از جنگ صفین بازگشت، نزد او رفتیم و به وی گفتیم: "ای ابوایوب خداوند تو را گرامی داشت به اینکه محمد (ص) در مدینه به خانه تو آمد و ناقه او در خانه تو زانو زد و این برتری ویژه خدای تعالی برای تو بود و دیگران در آن نقشی ندارند. اما چه شد که تو شمشیر خود را برداشتی و به جنگ اهل شام که لا اله الا الله می گفتند، رفتی؟"
ابوایوب گفت: "رسول خدا (ص) هرگز به ما دروغ نگفته است. او ما را به جنگ با سه طایفه در کنار علی (ع) فرمان داده بود:
از رسول خدا (ص) شنیدم که به عمار می فرمود: ای عمار، تو را گروهی طغیانگر خواهد کشت و تو در آن هنگام با حق خواهی بود و حق نیز با تو خواهد بود. ای عمار، اگر علی را دیدی که به سویی رفت و مردم به سویی دیگر رفتند، تو با علی همراه باش که او تو را به گمراهی نکشاند و از هدایت بیرون نبرد. ای عمار، اگر کسی شمشیری بردارد و علی را در برابر دشمنانش یاری کند، خداوند روز قیامت آویزه ای از دُر به او بپوشاند و اگر کسی شمشیری برگرفته، به دشمن علی کمک کند، خداوند قلاده ای از آتش بر او بنهد.
ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است". [۱۵]
نقش ابوایوب انصاری در جنگ صفین
ابن اعثم کوفی می نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده معاویه روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند.
ابوایوب بر آن ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می کنم و شادمانت می سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند.
در انتظار جنگ با مارقین هستم
محمد بن سلیمان می گوید: وقتی ابوایوب انصاری بر ما وارد شد و اطراق کرد، خدمتش رفتیم، قدری علوفه برای اسبش بردیم و گفتیم: ای ابوایوب! تو با همین شمشیری که همراه داری در رکاب رسول خدا (ع) با کفار جنگیدی؛ اکنون با مسلمانان می جنگی؟! گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ کردم و در آینده نیز با گروه سوم... در نهروان خواهم جنگید؛ ولی نمی دانم این در کجاست؟ ابوایوب در جنگ نهروان
وقتی خوارج به بهانه های پوچ در محلی به نام «حرورا» توقف کردند، امیرمومنان به میان آن ها رفت تا شبهه هایشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آن گاه پرچم امان را به دست ابوایوب انصاری سپرد تا هر که می خواهد برگردد، خود را به ابوایوب رساند. ابوایوب فریاد برآورد: هر که به طرف این پرچم بیاید تا از بین این گروه بیرون رود ایمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آن ها برگشتند. خوارج بر طغیان و سرکشی خود پای فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترک گفتند.
پانویس
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 140
- ↑ عبدالله المامقانی، تنقیح المقال، ج1، ص 391
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج2، ص 144
- ↑ محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج8، ص 163
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص 21
- ↑ ابوعبدالله محمدبن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 141
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج3، ص 355
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص 33
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 174، 175
- ↑ همان، ج3، ص111؛ ابوعبدالله محمدبن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 318
- ↑ عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم،، ج10، ص 17
- ↑ بدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم،، ج10، ص 17
- ↑ سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 285
- ↑ عبدالحمیدبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج7، ص 39
- ↑ علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343