کاربر:Rahmani/صفحه تمرین
عنوان: شیعه در آمریکای شمالی
مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی
نویسنده: لیاقت تکیم، علی عسگرییزدی
ترجمه : طاهر رحمانی
به کوشش :مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی
سال نشر: دی ۱۳۹۳
نوبت چاپ :چاپ اول
ناشر: پردیس قلم
582 ص
اهمیت موضوع
کتاب شیعه در آمریکای شمالی که توسط لیاقت تکیم به رشته تحریر در آمده است، یکی از منابع اصلی و البته محدودی است که در زمینه مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی به چاپ رسیده است. قبل از این کتاب، تمامی منابعی که به موضوع اسلام در منطقه آمریکای شمالی پرداختهاند، توسط غیر شیعیان نگاشته شده است. لازم به ذکر است که کارهایی در زمینه شیعیان نیز نوشتهشده که همه آنها بهصورت جزئی و منطقهای موردتحقیق قرارگرفته است. به اذعان مؤلف، کل پروژه در حدود ده سال زمان برده است و تلاش بر این بوده که تمام مصاحبهها، گزارش ها و آمارها بهصورت شخصی یا نقل مستقیم انجام گیرد.
محتوای کتاب
مؤلف در فصل اول به سیر تاریخ ورود مسلمانان و همچنین شیعیان به آمریکا پرداخته است و بنا بر برخی احتمالات غیررسمی، حتی ورود مسلمانان به آمریکا را قبل از کشف این کشور توسط کریستفر کلمب تخمین میزند. اولین دسته از مهاجرین شیعه از شام (لبنان امروز) در دهه ۲۰ به این کشور سفر کردند و در بین دهههای ۵۰ تا ۸۰ میلادی به دلیل مشکلات داخلی کشورهای اسلامی و تسهیل قوانین مهاجرتی در آمریکا و کانادا، میزان مهاجرت مسلمانان به اوج خود رسید.
تمرکز کتاب در فصل دوم به مراکز اسلامی و شیعی در آمریکای شمالی معطوف شده است. علاوه بر نام بردن از مهمترین مراکز و پایگاههای اسلامی در آمریکای شمالی، این بخش از کتاب متکفل بحث از چالشهای این مراکزاست، مسائلی از قبیل معضلات جوانان و فاصله گرفتن آنها از مراکز اسلامی، قومگرایی و مسئله زنان. لیاقت تکیم در این بخش نمونههای متعددی از اختلافات قومی و نژادی و دخالت فرهنگ در دین را متذکر میشود.
در فصل سوم، گزارش آماری از مراکز متعدد در آمریکای شمالی ارائهشده است. این اطلاعات بهصورت موسمی و مناسبتی قابلاستفاده است. ازجمله بخش های این گزارش نام سازمان، آدرس، عالم مقیم، تعداد اعضاء نژاد، سال تأسیس، زبان برنامهها، چالش کنونی و چشماندازهای آینده را می توان به شمار آورد.
فصل چهارم به نقش رهبری و مرجعیت و تاریخ حضور فعال آنها در منطقه آمریکای شمالی اشارهمیکند. آیتالله خویی اولین مرجع شیعی است که به راهاندازی یک مرکز اسلامی و حل مسائل شیعیان این منطقه رسیدگی کرده است. مشکل اصلی رهبری تشیع در این منطقه، اختلافات فقهی و مبنایی علماء و مراجع در موضوعاتی مثل رؤیت هلال، مسئله ارتباط جوانان، تکنولوژی، فتاوای سنتی است. از دیگر نکات حائز اهمیت، بومی نبودن علماء و عدم آشنایی آنها با جوامع غربی است.
آخرین فصل کتاب به تطبیق فعالیتهای تبلیغی اهل سنت و شیعه پرداخته است. همانطور که قابل پیشبینی است، سنیها در این عرصه نسبتاً موفق عمل کردهاند درحالیکه شیعه اساساً کار تبلیغی انجام نمیدهد. مراکز اسلامی صرفاً به برگزاری اعمال عبادی خود مشغول هستند و هیچ حرکتی برای جذب سایر مردم از خود نشان نمیدهند. از طرفی، مؤلف کتاب قائل است که شیعه شدن یک فرآیند است و نه یک پدیده. بنابراین باید برنامهریزی بلندمدت برای افرادی که تازه شیعه هستند، چه ازلحاظ اجتماعی، فرهنگی و چه ازلحاظ اقتصادی و سیاسی صورت بگیرد. این در حالی است که جامعه شیعه در خواب غفلت به سر میبرد.
***************************************************************************
مطلب جدید
سید یونس عرفانی(اول اسفند 1313- دوم مرداد 1361)
دوران تحصیل
سید یونس عرفانى از چهره هاى درخشان و دانشمندان مبارز و فعال معاصر در تهران بود. وی دراول اسفند ماه سال 1313 شمسى برابربا 16 ذی القعده 1353 هجری قمری درشیرآباد (طالش) به دنیا آمد. پدرش مرحوم میر فاضل کشاورز ساده ای بود که از راه زراعت و کشاورزی امرار معاش می کرد. میرفاضل شخصی بسیار متدین، متقی و متخلق به فضائل اخلاقی بود که به اسلام و روحانیت علاقه خالصانه داشت.مرحوم عرفانی مقدمات تحصیل خود را در مکتب خانه های قدیم گذاراند و با علاقه و استعداد سرشاری که داشت با تشویق و راهنمائی پدر گرامیش در سن چهارده سالگی یعنی 1327 شمسی زادگاه خویش را برای تحصیلات طلبگی به قصد اردبیل ترک کرد. پس از خواندن ادبیات و مقدارى از سطوح، درسال 1329 شمسى مهاجرت به قم نمود و در آنجا سطوح عالیه را نزد آیت اللَّه سلطانى و آیت اللَّه على مشکینى و بعضى دیگر به پایان رسانیده وسپس به درس خارج مرحوم آیت اللَّه العظمى بروجردى و سائر مراجع وقت شتافت. همزمان با شرکت در دروس خارج مرحوم بروجردی ، مرحوم عرفانی ، فقه و اصول را نزد رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) فرا گرفت و از آن عالم ربانی استفاده کامل نمود. سید یونس عرفانی تا آخرین لحظه عمر خویش به طرز عجیب و زائد الوصفی از مرید و مراد و از رهبر و مقتدای خویش یاد می کرد و شدیدا به آن رهبر بزرگوار ارادت خالصانه داشت و ابعاد مختلف مرحوم عرفانی را شخصیت والای امام شکل داده و او را در دامان خویش تربیت نموده بود [۱] در مدت اقامت خود در قم که قریب پانزده سال به طول کشید همواره مرحوم عرفانی از طلاب مبارز و فاضل حوزه علمیه قم و از چهره های سرشناس در میان روحانیون به شمار می رفت. او در این مدت که دوران تعلیم و تعلم و خودسازی را سپری می کرد توانست خود را به مدارج عالی رسانده و از هر جهت خود را ساخته و آماده خدمات و فعالیت و مبارزه گسترده نماید.
هجرت به تهران
سید یونس عرفانی در سال 1343 شمسی اوائل تبعید و گرفتاری حضرت امام خمینی(ره) بنا به درخواست اهالی خیابان هاشمی و اصرار آنان به منطقه غرب تهران هجرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکند و در مسجد سیدالشهداء (ع) به اقامه نماز جماعت و تبلیغ احکام اسلام و روشن نمودن افکار نسل جوان و نشر فرهنگ و معارف اسلامی همت گماشت و از خود خدمات ارزنده و چشمگیری نشان داد. از سال 1343 شمسی تا شروع نهضت عظیم اسلامی زندگی مرحوم عرفنی در دوره های زیر خلاصه می شود. [۲].
امامت جماعت و فعالیت گسترده در سنگر محراب و منبر
مرحوم عرفانی با فضائل اخلاقی ،تقوی، اخلاص و فداکاری و ایثار خویش توانست مردم غرب تهران را برای شرکت گسترده در نماز جماعت بسیج نماید . کم کم با شروع فعالیت مرحوم عرفانی در سنگر مسجد تحرک فوق العاده ای در منطقه غرب تهران به وجود آمد و سیل جمعیت برای ادای فریضه نماز و آموختن احکام و معارف اسلامی به سوی مسجد سرازیر گشت. او با نطق های آتشین و با بیانات گرم و دلنشین خود توانست درقلوب مردم مسلمان غرب تهران نفوذ نماید و همواره بعنوان محور و ملجأ مردم و روحانیون و مستمندان و محرومان قرار گیرد. همزمان با این خدمات گسترده او ساعت های متمادی در کتابخانه بزرگ شخصی خویش به مطالعات و تحقیقات وسیعی دست زد و به طور فعال مبارزات خویش را شروع نمود. مرحوم عرفانی به زبان و ادبیات عرب مسلط و از صاحب نظران و ادبای زبان عربی به شمار می رفت و می توانست با فصاحت و بلاغت به زبان عربی تکلم نماید . او با مطالعات وسیع و عمیق خود توانست در علوم مختلفه اسلامی از جمله اسلام شناسی ،ادیان و مذاهب و تاریخ اسلام صاحب نظر شده و به تفسیر قران و شرح و تبیین نهج البلاغه احاطه داشته باشد.مرحوم عرفانی با دارا بودن رتبه علمی اجتهاد همواره مطالعه ،تحقیق ،تدریس، تبلیغ، اقامه نماز در سنگر محراب و سخنرانی و ارشاد بر فراز منبر را همیشه به موازات یکدیگر انجام داده و یک لحظه در فعالیت های خویش کوتاهی نمی کرد.ترجمه کتاب الهدی الی دین المصطفی و مقدمه کتاب تربیت خانواده از آثار قلمی آن فقید سعید است. [۳].
فعالیت های آموزشی و تبلیغی
سید یونس عرفانی با برخورداری از شخصیت ممتاز توانست در کنار مسجد خویش کتابخانه وسیع و مجهزی را تاسیس کند و همواره در این سنگر نیز به مبارزه مشغول بود. آن مرحوم سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای فعالیت های آموزشی، کانون تعلیماتی مسجد سیدالشهداء را تاسیس و جزوات و نشریاتی نیز منتشر نمود. همچنین به وسیله این کانون مشکلات و سوالات مذهبی نسل جوان پاسخ داده می شد . علاوه بر این خدمات ارزنده ،منزل آن مرحوم همیشه کانون فعالیت های آموزشی و تبلیغی و مرکز ارشاد و هدایت مردم مسلمان بود.
سفرهای خارج از کشور(با هدف تلاش در جهت تقریب مذاهب اسلامی)
مرحوم عرفانی علاوه بر وظائف سنگین خود برای ارائه خدمات بیشتر به کشورهای پاکستان ، مصر ، سوریه ،عربستان ،عراق و لبنان سفر نمود و در کنفرانس های اسلامی شرکت و در جهت تقریب مذاهب اسلامی به زبان عربی به ایراد سخنرانی پرداخت . در یکی از سفرهای خود به لبنان که برای چندمین بار صورت می گرفت در مجلس یادبودی که از طرف دانشمندان، علماء و دانشجویان لبنانی برای استادشهید مرتضی مطهری تشکیل شده بود سخنرانی مهمی ایراد کرد که در مطبوعات آن کشور منعکس گردید. او همواره در مسافرت های خود به لبنان با امام موسی صدر و شیعیان لبنان ارتباط نزدیک داشت و از نزدیک ترین یاران و دوستان امام صدر به شمار می رفت .[۴] .
نقش وی در انقلاب اسلامی
مرحوم عرفانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بارها به ساواک احضار و مورد بازجوئی ساواک قرار گرفت. او با سخنرانی های روشنگرانه خویش بر فراز منبر همواره تحت فشار و نظر عوامل ساواک قرار داشت.با شروع نهضت اسلامی،مسجد او همواره محل اجتماع و ازدحام اقشار مختلف مردم غرب تهران و یکی از کانون های گرم مبارزه بود و سخنرانان متعددی در این مجالس به دعوت مرحوم عرفانی به ایراد سخنرانی می پرداختند. بزرگ ترین و عظیم ترین تظاهرات و راهپیمائی های سال 1357 در غرب تهران با سازماندهی مرحوم عرفانی و از طریق مسجد سید الشهداء صورت می گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به ویژگی ها و سوابق درخشان آن فقید سعید به سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی منطقه هشت تهران انتخاب و منصوب گردید. وی شبانه روز در کمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت گردید و پس از آن با اصرار و فشار مردم طالش و پیشنهاد برخی از علما و شخصی های طراز اول انقلاب برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی کاندید و از حوزه طالش به نمایندگی انتخاب گردید. سرانجام مرحوم عرفانی همانند همیشه که برای دیدار و ملاقات و رسیدگی به مشکلات موکلین خویش به حوزه انتخابیه اش رفته بود در تاریخ 2 مرداد ماه سال 1361 شمسی در راه بر اثر حادثه تصادف جان عزیزش را از دست داد و به ملاء اعلی پیوست. [۵].
منابع
کانون تعلیماتی و کتابخانه مسجد سیدالشهداء(ع). "در رثای سیدی گمنام"، تهران: مردادماه 1363
مطلب جدید
تبيين مرزهاي جاذبه و دافعه علي عليه السلام
مقدمه
علي عليه السلام يك شخصيت ممتاز وبرجسته ويك اسوه و نمونه در تاريخ اسلام و ابعاد وجودي او غير قابل توصيف وزندگاني وسيره امام سراسر عبرت آميز وشگفت انگيز و تكان دهنده است . بدون ترديد شخصيتهاي بزرگ در حوزه جاذبه ودافعه ورفتارهاي فردي واجتماعي نقاط عطف مؤثري را رقم زده و همواره جاذبه وكشش ويا دفع و واكنش آنها از شيرين ترين و انسان سازترين لحظه ها قلمداد گرديده است. سيره امير مومنان نشان مي دهد امام همواره "در قله تسخير ناپذير جاذبه ودر تنگناي اجتناب ناپذير دافعه" قرار گرفته وتحسين برانگيز ترين وپرصلابت ترين مواضع را اتخاذ کرده است . شخصيت پرجاذبه و وجود مالامال پر بركت امام سبب گرديده تا رجال بزرگ اسلام از سلمان وابوذر غفاری وعمار و مقداد تا بلال وكميل ومالك اشتر و… پيرامون امام پروانه وار حلقه زده وبه امام عشق و ارادت ورزند و تا آخرين لحظات حيات و زندگي خويش نستوه ومقاوم در كنار امام باقي بمانند .
سیره علوی الگوئی برای زیستن ما
زندگي سياسي و اجتماعي امام. الگويي در حد مدينه فاضله است . گاهي نمونه هايي از استقامت و استواري آن حضرت برحكم خدا ديده مي شود . كه به نظر مي رسد قايل پيروي براي ديگران نيست .چنان كه خود امام در نامهاي به اين نكته اشاره كرده اند . [۱] . به همين دليل اين زندگي براي كساني كه مي خواهند پايبند باشند الگويي بسيار بالايي است آن گونه كه هميشه بايد از آن درس گرفت و هنوز براي رسيدن به آن راهي طولاني باقي مانده است . به سخن ديگر سيره امام يكي از بهترين روشهاي زندگي است كه تا كنون در طول حيات انساني تجربه شده است زندگي انسان كاملي كه نمونه واقعي يك انسان الهي و در شمار نادر افرادي است كه نهادن اسم انسان به معناي خليفه الهي در زمين بر آنان سزاوار است اين زندگي تا آن اندازه جذاب است كه دوست را نسبت به او تا بالا ترين حد دوستي كشانده ودشمن را در مقابل آن تا نهايت درجه دشمن بالا مي برد . امام دراين باره چنين فرموده است : و سيهلك في صنفان: محب مفرط يذهب به الحب الي غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الي غير الحق. [۲] دشمن به دليل استقامت او در راه حق چنان از وي خشمگين است كه در اين باره به افراط گراييده و دوست به همان دليل چنان عشقي به وي ميورزد كه گاه در اين باره به افراط مي گرايد . تاثير شعاع شخصيت وجود پر راز و رمز امام تنها به دوران حيات امام محدود نشد پس از شهادت امام و تا امروز چه بسيار شخصيتهاي بر جسته و رجال بزرگ سياسي و متفكران عالي رتبه كه تحت تاثير جاذبه و امام قرار گرفته زبان به تحسين و تمجيد گشودهاند . نوشتار حاضر تلاش مي نمايد تا برخي از زواياي سيره علوي را پيرامون جاذبه ودافعه آن حضرت به تصوير كشد وذره اي از دنياي ناشناخته شخصيت آ ن بزرگوار را به صورت شفاف تقديم وعرضه نمايد . نگاهي گذرا به برخورد ها و مواجه امام با دوستان و دشمنان به خوبي مرز هاي جاذبه ودافعه را تبيين نموده و از هر گونه شرح و تفسير ي ما را بي نياز مي نمايد . بدون هيچ شك و ترديدي بايد اذعان نماييم امام شفاف ترين و صريح ترين مواضع را در برابر دوستان و دشمنان از خودشان داده است . در اينجا به نمونه هايي از مواضع بسيار حساس و مهم امام در مقابل دوستان و دشمنان بسنده مي كنيم :
افرادي كه با امام بيعت نكرده اند و امام عليه السلام هيچگاه متعرض آنها نشد
1. وقتي عثمان كشته شد انصار بجز چند كس و از جمله حسان بن ثابت وكعب بن مالك و مسلمته بن مخلد و ابو سعيد حذري و محمد بن سلمه و نعمان بن شير و زيد بن ثابت و رافع بن خديج و فضالته بن عبيد و كعب بن عجرد كه عثماني بودند با وي بيعت كردند . [۳] 2. همه مردم در مدينه با علي بيعت كردند بجز هفت كس كه منتظر ماندند و بيعت نكردند :سعدبن ابي وقاص وابن عمر وصهيب وزيدبن ثابت ومحمدبن سلمه وسلمه بن و قش و اسامه بن زيد . [۴]
مذاكره امام با طلحه و زبير
امام (ع) در مواجه با طلحه و زبير چه زيبا و شگفت انگيز با آنان سخن مي گويد و ضمن تبيين مرزهاي جاذبه ودافعه خطوط اساسي سياست وحكومت خويش را ترسيم مي نمايد : همانا از اندك ناراضي بوديد و بسيار را پشت سر انداختيد . آيا به من نمي گوييد كه شما در چه جيزي حق داشته ايد كه شما را از آن منع كرده ام ؟ يا كدام نصيب و بهرهاي بوده كه خود برداشنه به شما نداده ام ؟ يا كدام حق و دعوايي بوده كه يكي از مسلمانان نزد من آورده از آن عاجز و ناتوان مانده ام و يا به آن نادان بوده در حكم آن اشتباه كرده ام ؟ سوگند به خدا من خواستار خلافت و علاقمند به حكومت نبوده ام ولي شما مرا دعوت نموده به آن وادار كرديد پس چون خلافت به من رسيد به كتاب خدا و دستوري كه براي ما تعيين نموده و ما را به حكم كردن به آن امر فرموده نظركرده متابعت نمودم و به آنچه پبغمبر (ص) سنت قرار داده نگاه نموده پيروي كرده و در اين باب به راي و انديشه شما و غير شما نيازمند نبودم و حكمي پيش نيامده كه به آن نادان بوده از شما وساير برادران مسلمان مشورت نمايم و اگر چنين بود از شما وديگران رو نمي گردانيدم و اما آنچه ياد آوري نموديد كه چرا در قسمت كردن بيت المال بالسويه رفتار كردم در اين امر هم من به راي خود و از راه هواي نفس حكم نكردم بلكه من و شما در دست داريم احكامي را كه رسول خدا (ص) آورده و آنها را بر قرار نموده . و در آنچه كه خداوند از تقسيم و تعيين به آن دستور داده و حكم خود را در آن امضاء فرموده به شما نيازمند نبودم سپس سوگند به خدا شما وغير شما را نزد من حقي نيست كه از من شكايت داشته زبان به ملامت باز كنيد خداوند دلهاي ما وشما را به حق متوجه گرداند و به شما شكيبائي عطا فرمايد . [۵] .
امام و جنگ جمل
در واقعه جنگ جمل اصرار امام اين بود كه جنگ صورت نگيرد. آن حضرت از شروع كردن جنگ توسط اصحابش جلوگيري كرده و رسماً اعلام كرد كه كسي حق شروع جنگ را ندارد حتي در روز جنگ پيش از ظهر امام قرآني به دست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبير رفته بادعوت آنان به قرآن با آنها سخن بگويد ابن عباس با طلحه وزبير سخن گفت اما عايشه حتي اجازه صحبت نداد و گفت : به صاحبت بگو :بين ما و او جز شمشير حاكم نخواهد بود .ابن عباس مي گويد : من هنوز از آنها دور نشده بودم كه تيرهاي آنان مثل باران به سوي ما آمد . [۶]
رفتار امام با عايشه پس از جنگ جمل
محمد بن ابي بكر عايشه را برداشت و خيمه اي براي او به پا كرد علي بيامد و گفت : "مردم را تحريك كردي كه بر آشفتند و آنها را به هم انداختي كه خون همديگر بريختند !" و سخن بسيار كرد . عايشه گفت :اي پسرابي طالب اينك كه تسلط يافتي ملايمت كن امروز جمع تو خوب شجاعت نمودند. علي او را روانه كرد و جمعي زن ومرد همراهش فرستاد و لوازم داد و بگفت تا دوازده هزار به او بروند واين كار با عبدالله بن جعفر بود كه مالي بسيار به او داد و گفت : "اگر امير مومنان تاييد نكرد بعهده خودم [۷]
ديدگاه و مواضع امام در باره حقوق مردم (سیره علوی)
1. امير مومنان درباره رعايت حقوق مردم و شيوه رفتار و مواجه با آنها خطاب به عبد الله بن عباس والي بصره چنين مي فرمايد : سع الناس بوجهك و مجلسك و حكمك و اياك و الغضب فانه طيره من الشيطان. [۸] با مردم گشاده رو وهم مجلس و در ستكار باش و از خشم نمودن بپرهيز كه سبك مغزي است از شيطان. 2. و در جای دیگری به كارگزاران خويش در خصوص حقوق مردم چنين توصيه مي فرمايد: و اخلط الشده بضغث من اللين و ارفق ما كان الرفق ارفق و اعتزم با لشده حين لا يغني عنك الاالشده واخفض للرعيه جناحك و ابسط لهم وجهك و الن لهم جانبك واس بينهم في اللحظه والاشاره و التحيه حتي لا يطمع العظماء في حيفك و لا يباس الضعفاء من عدلك . و السلام. [۹]. سختي و درشتي را با مقداري نرمي و همواري بياميز و مدارا و مهرباني كن هنگامي كه مدارا شايسته تر باشد و به سخني و درشتي بپرداز آنگاه كه از تو جز سختگيري پيش نمي رود . و براي رعيت بالت را فرود آور و رويت را بگشا و پهلويت را نرم كن و در نگريستن به گوشه چشم و خيره نگاه كردن و اشاره نمودن و درودگفتن بين ايشان يكسان رفتار كن تا بزرگان در ستم كردن تو طمع و از ننمايند و زير دستان از داد گري تو نوميد نشوند . ملاحظه مي شود كه امام چگونه از مسؤلين حكومتي مي خواهد تا با مردم چه رفتار و عملكردي داشته باشند و همواره توصيه مي نمايد تا با مردم با خوش رفتاري و مهرباني مواجه شوند و حقوق آنان را تضييع ننمايند . 3. و به برخي از كارگزاران خود كه مسئول و مأمور دريافت ماليات و خراج بودند در ارتباط با معاشرت و رفتار با مردم و حقوق آنها چنين پيام مي دهد : فانصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحواجئهم فانكم خزانه الرعيه و وكلاء الامه و سفرالائمه ولاتحشموا احدا عن حاجته ولا تحسبوه عن طلبته . [۱۰]. پس به مدارا و انصاف با مردم رفتار كنيد و بر خواهشهاشان شكيبا باشيد زيرا شما خزانه داران رعيت هستيد و وكيل هاي مردم و نمايندگان بينوايانيد. و كسي را از درخواستش به خشم نياورده و از مطلوبش نسخ نكنيد. 4. و درباره يكي ديگر از كارگزاران خويش كه به بيت المال تعدي نموده و پيمان شكني كرده بود چنين مي گويد: فاتق الله وارد الي هولاء القوم اموالهم فانك ان لم تفعل ثم امكنني الله منك لا عذرن الي الله فيك ولا ضربنك بسيفي الذي ما ضربت به احدا الا دخل النار و الله لوان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما كانت لهما عندي هواده ولا ظفرا مني باراده حتي اخذ الحق منهما وازيل الباطل عن مظلمتها. [۱۱] . پس از خدا بترس و مال هاي اين گروه را به خود بازگردان كه اگر اين كار نكرده باشي و خدا مرا به تو توانا گرداند هر آينه درباره تو نزد خدا عذر بياورم و ترا به شمشيرم كه كسي را به آن نزده ام مگر آنكه در آتش داخل شده بزنم. و به خدا سوگند اگر حسن و حسين كرده بودند مانند آنچه تو كردي با ايشان صلح و آشتي نمي كردم و از من به خواهشي نمي رسيدند تا اينكه حق را از آنان بستانم و باطل رسيده از ستم آنها را دور سازم. 5. و زماني كه محمد بن ابي بكر را به استانداري مصر منصوب مي نمايد چنين مي گويد: فاحفض لهم جناحك و الن لهم جانبك و اسبط لهم وجهك و اس بينهم في الحظه و النظره حتي لا يطمع العظما في حينك لهم و لا يياس الضعفا من عدلك عليهم. [۱۲] . بالت را براي ايشان بخوان و پهلويت را بر ايشان هموار دار و با آنان گشاده روباش و آنها را به نگريستن زير چشمي و خيره شدن در رو يكنواخت بدار تا بزرگان بظلم و ستم تو به سودشان طمع ننمايند و تا توان از عدل و درستكاري تو نوميد نگردند . 6. امام ضمن سفارش به تقوي و پرهيزكاري با يكي از كارگزارانش چنين سخن مي گويد : و به او امر نموده و دستور ميدهم كه ايشان يعني رعيتها و زير دستان را نرنجاند و به آنها دروغ نگويد و به سبب فرمانروايي به انها از روي سركشي از آنان روي بر نگرداند زيرا اينان در دين برادر وهم كيشند و براي آماده كردن و پيدايش حقوق ياوران هستند . [۱۳].
7. و به فرمانداري مكه چنين پيام ميدهد : و اجلس لهم العصرين فافت المستفتي و علم الجاهل و ذاكر العالم و لا يكن لك الي الناس سفيرالا لسانك و لا حاجب الا وجهك و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائك بها فانها ان ذيدت عن ابوابك في اول وردها لم تحمد فيما بعد علي قضايها . [۱۴] و در بامداد و سرشب با آنها بنشين و فتوي بده كسي را كه حكمي بپرسد وتا نادان را بياموز و با دانا گفتگو كن و بايد ترا به مردم پيغام رساني نباشد مگر زبانت و نه درباني مگر رويت و در خواست كننده اي را از ملاقات و ديدار خود جلوگيري مكن زيرا ان در خواست اگر در ابتداي كار از درهاي تو روا نشود براي روا كردن در آخر كار ستوده نمي شوي . 8. و به استانداران و مامورين اخذ ماليات چنين دستور مي دهد : فنكلو من تناول منهم ظلما عن ظلمهم و كفوا ايدي سفها يكن عن مصار تهم و التعرض لهم فيما اسشنيناه منهم .[۱۵]. پس دور كنيد و بكيفر رسانيد سپاهي را كه براي ستمگري به مال مردم دست درازي مي كند و بيخردانتان را از جلوگيري و تعرض بايشان در آنچه اجازه دادم باز داريد .
امام وجنگ صفين
زماني كه امام نمي شنود كه گروهي از اصحابش در روزهاي جنگ صفين به لشگر شام دشنام ميدهندچنين مي فرمايد : اني اكره لكم ان تكونوا سبا بين ولكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكر تم حالهم كان اصوب في القول وابلغ في الغدر . و قلتم مكان سبكم اياهم اللهم احقن دماء نا و دماءهما و اصلح ذات بيننا و بينهم و اهدهم من ضلالتهم حتي يعرف الحق من جهله و يرعوي عن الغي والعدوان من لهج به . [۱۶]. بی گمان خوش ندارم كه دشنام گو باشید ليكن ا گر کارهایشان را وصف کنید وحالشان را به ياد آورید در گفتار درست تر و در عذر خواهی رساتر باشد آنگاه به جاي دشنام دادن بدیشان بگوييد : خدايا از ریختن خون هاي ما و خون های آنان جلوگیری کنو میان ما و ایشان را به اصلاح برسان و از گمراهی شان راهنمائی کن تا هر کس حق را نمی شناسد آن را بشناسد و هر کس بر گمراهی و ستم آشکار پافشاری می ورزد از آن ها دست بردارد. [۱۷]
در واقعه جنگ صفين در شب آغاز جنگ امام به همه نيروهاي خود سفارش مي كرد «لا تقاتلوا القوم حتي يبدوكم» هدف امام در اينجا نيز آن بود كه تا آخرين لحظه فرصتي براي بازگشت شاميان به حق باقي بگذارد. سفارشات امام به سپاهش چنين بود: تا آغاز به جنگ نكرده اند شما به جنگ به ايشان نپرازيد چه شما به حمد خدا حجتي تمام داريد و چون ايشان را واگذاريد تا آغاز به جنگ كنند اين حجتي ديگر به سود شما و بر ضد آنان است و اگر جنگيديد و دشمن را شكست داديد گريزنده اي را نكشيد و مجروحي را تمام كش نكنيد و عورتي را برهنه نسازيد و كشته اي را مثله نكنيدو اگر به قرارگاه قوم دشمن درآمديد پرده اي ندريد و جز به فرمان من به خانه اي وارد نشويد و چيزي از اموال ايشان را جز آنچه در لشگرگاه باشد برنگيريد و به هيچ زني آزار و گزندي نرسانيد اگرچه به ناموس شما دشنام دهند و فرماندهان و نيكان شما را مشمول دشنام سازند زيرا آن زنان از نظر نفسانيات و خرد ضعيف و ناتوانند و ما مامور بوديم (زمان پيامبر ص) آن زمان كه آنان زنان مشركي بودند نيز از آزار رساندن به ايشان خودداري كنيم- [۱۸] .و امام عليه اسلام به سپاهيان خود قبل از مواجه با دشمن در جنگ صفين استراتژي زيبا و پرصلابتي را به تصوير مي كشد و نهايت تلاش در سعي خود را مبذول مي دارد تا از جنگ ممانعت نمايد و آغاز كننده و جنگ نباشد و به لشگريان سفارش اكيد مي نمايد اگر جنگ شروع شد متعرض فراريان از جنگ و زخميان نشده و حرمت حراست از بانوان را سر لوحه حركت و كارزار خويش دهند. [۱۹].
امام و خوارج
و پيام امام در خصوص خوارج چنين است: لاتقتلوا الخوارج بعدي فليس من طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل فادركه. [۲۰]. بعد از من خوارج را نكشيد زيرا كسي كه مي خواسته حق را به دست آورد و خطا كرده مانند كسي نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آن را دريافته.
نتيجه گیری
امير ا لمومنين - امر حکومت و سرپرستی و مسئولیت اجرائی را وسیله ای برای رشد امت به اجرا در آوردن حق و گستراندن دین می داند که اگر به صورت هدف درآید و ستیزه جوئی بر سر ان درگیرد آبی می شود گندیده و از خاصیت افتاده یا لقمه ای گلوگیر که نه تنها تشننگی و گرسنگی را رفع نکند بلکه موجب هلاکت نیز می شود.امير ا لمومنين بعنوان رهبر و موسس حكومتي بر مبناي مكتب و عدا لت شناخته شده است و در همين ا رتباط با جناح ها و اقشار و افكار مختلفي درگير و مواجه بوده است و در اين نشيب و فراز ها و بحران ها به صورت بسيار زيبا و با شكوه دستور ا لعمل ها و برنامه هاي مدوني را جهت اجرا بيان نمو ده اند. امام عليه ا لسلام اجراي عدا لت را در بخش هاي مختلف جامعه خواستار است و چگونگي اجراي آن را در نهج ا لبلاغه بيان فرموده اند. موقعيت و شرايط حساس جا معه ما به گونه اي است كه شباهت هاي بسياري به دوران حكومت آن حضرت دارد و شايسته است با ژرف انديشي گسترده تر به اين مباحث پرداخته شود. طرح اين موضوعات يك ضرورت است و براي افكار عمومي جامعه و بيداري و نجات همه نسل ها نياز اساسي محسوب مي گردد. على براى ما فقط يك شخصيت تاريخى نيست بلكه امير المؤ منين براى ما يك اسوه و الگو و يك نمونه است . نمونه اى براى حكومت كه زمامداران اسلامى بايد رفتار على بن ابيطالب را براى خود سرمشق و الگو قرار دهند و امروز كه جمهورى اسلامى به همت مسلمانان و با فداكارى بسيار در اين قطعه از جهان روى كار آمده است كسانى كه زمام حكومت را در دست دارند يا در آينده بدست خواهند گرفت خود را از روى اين سرمشق بسازند و از اين سرمشق عمل كنند و الگويى است براى مسلمان زيستن يعنى ما مردم كه در طول دوران اختناق رژيم منحوس پادشاهى هرگز فرصت آن را پيدا نكرده بوديم كه مسلمان زندگى كنيم و مسلمان بمانيم . امروز بايد زير سايه نظام جمهورى اسلامى از فرصت استفاده كنيم براى مسلمان زيستن شخصيت على و چهره اميرالمؤ منين مى تواند مى تواند الگوئى براى ما باشد تا بدانيم مسلمان زيستن چگونه است. [۲۱].
پانویس
- ↑ نهج البلاغه نامه 45
- ↑ نهج البلاغه – خ 127
- ↑ محمد بن جرير طبري تاريخ طبري .مترجم ابولقاسم پاينده 16 جلد چاپ پنجم تهران اساطير 1375 جلد 6 ص 23302331
- ↑ همان ص 2332
- ↑ خ پنجم نهج البلاغه
- ↑ رسول جعفريان تاريخ خلفا (تاريخ سياسي اسلام ) (دو جلد) قم الهادي 1377 جلد دوم ص 267و268
- ↑ .محمد بن جرير طبري تاريخ طبري (تاريخ الرسل والملوك ) تر جمه ابولقاسم پاينده 16 جلد چاپ پنجم تهران :اساطير 1375 جلد 6 ص 2436
- ↑ وصيت شماره 76- نهج البلاغه
- ↑ تامه 46-نهج البلاغه
- ↑ نهج البلاغه نامه10
- ↑ نامه 41- نهج البلاغه
- ↑ نامه 27-نهج البلاغه
- ↑ از فرمان هاي امام –شماره 26
- ↑ نامه 67-نهج البلاغه.
- ↑ نامه 60 –نهج البلاغه
- ↑ خ197 –نهج البلاغه
- ↑ آموزش نهج البلاغه دکتر سید محمد مهدی جعفری ص 420.
- ↑ رسول جعفريان تاريخ خلفا(تاريخ سياسي اسلام (دو جلد) قم الهادي 1377: جلد دوم ص 259
- ↑ شماره 14 از وصاياي آن حضرت – نهج البلاغه
- ↑ خطبه 60 – نهج البلاغه
- ↑ سيد على خامنه اى. گفتارى درباره حكومت علوى ص2
منابع
1- نهج البلاغه
2- طبري محمد بن جرير.تاريخ طبري. مترجم ابولقاسم پاينده 16 جلد. چاپ پنجم، تهران: اساطير، 1375
3- جعفريان رسول. تاريخ خلفا (تاريخ سياسي اسلام). دو جلد. چاپ اول، قم: الهادي
4- مطهرى مرتضى . سيرى در نهج البلاغه. قم: صدرا، بى تاريخ .
5- خامنه اى سيد على . گفتارى درباره حكومت علوى . چاپ اول، تهران: دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى، 1360.
6- مطهرى مرتضى . جاذبه و دافعه على عليه السلام .
7- جعفری سید محمد مهدی.آموزش نهج البلاغه.چاپ اول ،تهرا ن: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1380
مطلب جدید
کمیل بن زیاد نخعی
نسب و نیاکان
کمیل بن زیاد نَخَعی نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنیانگذار طایفه «نَخَع» می رسد. [۱]
شجره نامه کمیل
بن نهيك بن هيثم بْنِ سَعْدِ بْنِ مَالِكِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ صهبان ابن سعد بن مالك بن النخع من مذحج. [۲] کمیل را گاهی ابن عبدالله و نیز ابن عبدالرّحمان گفته اند. [۳] نَخَعیان، گروهی بزرگ و منشعب از قبیله «مذحج» بودند که قبل از اسلام در سرزمین «بیشه» سرزمینی نزدیک یمن (جنوب حجاز) و دارای جنگل های بسیار. [۴] . شاید به همین سبب، کمیل را به یمن نسبت داده اند (یمانیّ).
و پس از آن در کوفه روزگار می گذراندند. جمع زیادی از بزرگان و دانشمندان دنیای اسلام چون: علقمة بن قیس و مالک اشتر، از صحابی امام علی علیه السلام ونخعی بوده اند. [۵]
ولادت
زمان دقیق تولّد کمیل،در تاریخ ثبت نشده است ؛ ولی با توجّه به اینکه وی در سال 83 هجری (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش می گذشته، می توان تولّد او را 7 سال قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. بنابراین، کمیل در سال هجرت، هفت سال داشته است. بیشتر رجال شناسان، کمیل را «تابعی» [۶] ولی از آنجا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است؛ چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل 18 سال داشته است. از این رو، ابن حجر عسقلانی (773 - 852 ق.) می گوید: له ادراک، قد ادرک من الحیاة النّبویّة ثمانی عشرة سنة. [۷]
کمیل 18 سال از عمر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.
همراه و همراز امیرمؤمنان علیه السلام
امام علی علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود،اشاره می نماید.انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل.[۸] و کمیل را می توان یکی از مصادیق این سخن یافت. روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد. [۹] این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است. در جای دیگری کمیل نقل می کند: با علی علیه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا اینکه به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت ترین آنهاست. آنچه را می گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند: عالِمٌ رَبَّانیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می نمایند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده اند. یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود. آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی یابم، بلکه آنچه هست (یکی از سه گروه اند:) تیز هوشانی که دین را وسیله کسب دنیا قرار داده و بر بندگان خدا فخر می فروشند. متدیّنانی نادان که با اوّلین شبهه بر آنها شک عارض می گردد و یا شهوت پرستان و مال اندوزانی که کاری به دین نداشته و به چهارپایان شبیه ترند. و این چنین است که علم با مرگِ حاملانش می میرد. [۱۰] گمان می رود سخنان آن حضرت در جوّ خفقان غصب خلافت ایراد گردیده باشد؛ در آن هنگامی که آتش جهل، بی تفاوتی، شهوت پرستی و ثروت اندوزی، ارکان اصلی جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و علی علیه السلام مخاطبی برای بیان بخشی از اندوه خود جز امثال کمیل نمی یافت! آخرین سخن در مورد «رازداری کمیل» اینکه: شبی علی علیه السلام به همراه کمیل از مسجد کوفه عازم منزل بودند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن وقت از شب با صدایی زیبا و محزون این آیات قرآن را تلاوت می کرد: «اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوی اَلّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الّذینَ لایَعْلمُونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ. [۱۱] «آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [با ارزش تر است یا کسانی که کفر نعمت می ورزند؟! بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می گردند.» کمیل بدون آنکه سخنی بگوید، صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار او را تحت تأثیر قرار داده بود؛ در این هنگام، علی علیه السلام رو به کمیل کرد و فرمود: «لاتُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود!» کمیل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت زده شده بود،در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آنکه ماجرای «نهروان» پیش آمد و خوارج که بسیاری حافظ قرآن بودند، به جنگ امیرمؤمنان علیه السلام پرداختند و این داستان با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی علیه السلام در میان کشتگان خوارج قدم می زدند تا آنکه حضرت، نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود: «یا کمیل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ یعنی «این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت.» در این هنگام، کمیل بر قدم های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود. [۱۲] این ماجرا، رازداری کمیل را به طور کامل واضح می سازد؛ چرا که پرده برداری از چهره شوم خوارج، در زمانی که آنان چهره های متدیّن و موجّه جامعه شناخته می شدند، در تحمّل همگان نبود.
فرماندار امام علی علیه السلام
از افتخارات کمیل آن است که فرماندار علی علیه السلام در شهر «هیتْ» بود. [۱۳]
از چگونگی و مدّت این حاکمیّت، مدرکی در دست نیست به جز نامه آن حضرت به کمیل پیرامون آنچه در زمان این فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنین بود: معاویه در سال 39 هجری لشکری متشکّل از 6 هزار نفر، به فرماندهی سُفیان بن عَوف سازماندهی کرد و به آنان مأموریت داد از شهر هیت بگذرند و سپس به انبار و مداین رفته، این دو شهر را غارت کنند. این سپاه در هیت با مقاومتی رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانی که می بایست پانصد سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها دویست نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدین قرار بود که فرماندهی این پادگان را کمیل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود که عدّه ای از هواداران معاویه در شهر «قرقیسا» [۱۴]
تصمیم به حمله و غارت هیت گرفته اند و کمیل بدون هماهنگی با علی علیه السلام جمعی از سربازان را با خود برداشته، به سوی قرقیسا حرکت نموده بود. [۱۵] این امر سبب خشم امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و حضرت نامه ای به شرح ذیل خطاب به کمیل نوشت: ضایع ساختن انسان، مسئولیتی را که به او واگذار شده، و رنج بردن در کاری که بر عهده دیگران است، ناتوانی یی آشکار و رأیی فاسد است. حمله تو بر اهل قرقیسا و رها کردن پادگانی که تو را فرمانده آن قرار دادیم، بدون آنکه مدافعی در آن وجود داشته باشد، اندیشه ای ضعیف است. پس تو، پُلی برای غارت دشمن گشته ای. نه قوّتی از خود نشان دادی و نه ترسی در دل دشمن ایجاد کردی، نه شوکت خصم را شکستی، نه مردم شهر را بی نیاز ساختی و نه کفایت از امیر داری . [۱۶] برخی از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابی الحدید (656 - 586 ق.) این نامه را نشان ضعف درونی کمیل دانسته و اذعان نموده اند: پیوسته لشکریان معاویه بر قلمرو کمیل حمله می کردند؛ ولی او توانایی دفاع نداشت. و سپس افزوده اند: کمیل برای جبران این ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهای تحت سیطره معاویه، مانند قرقیسا حمله می کرد. [۱۷] فساد این سخن، بر کسی که تاریخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشیده نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً نیز آوردیم، این نامه تنها و تنها به خاطر یک اقدام ناهماهنگ کمیل بوده است و گرنه او در میدان های نبرد، مبارزی شجاع و جنگجویی توانا بوده است. شاهد مدّعای ما، حوادث مقطعی از تاریخ است که آن نیز در سال 39 هجری واقع شده است. معاویه، لشکری را به فرماندهی «عبدالرحمان بن قباث» برای غارت شهرهای جزیره [۱۸] رهسپار کرد. از قضا «شبیب بن عامر» (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر «نصیبین» که در همین محدوده واقع شده است، می زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد. کمیل، لشکری متشکّل از 600 نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه ای به نام «کَفَرتوثا» به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند. پس از این واقعه، کمیل نامه ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود. [۱۹] بنابراین، مسئله نارضایتی امام از کمیل، توهّمی بیش نیست.
حضور کمیل در میدان جهاد
کمیل در حیات طیّبه خود، تلاش ها و مبارزاتی درخشان دارد، که به برخی از آنها اشاره می نماییم: او در هر سه جنگی که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد نبرد صفّین، محمد بن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) - از تاریخ نگاران اهل سنّت - می گوید: و شهد مع علیّ صفّین [۲۰]
کمیل جنگ صفین را در رکاب علی علیه السلام حضور یافت.کمیل در جنگ نهروان هم حضور داشت، که به آن اشاره شد. امّا در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثیر (630 - 555 ق.) می گوید: به علی علیه السلام گزارش داده شد که عایشه و طلحه و زبیر همدست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند.آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آنگاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود. [۲۱] نمونه دیگر از مبارزات کمیل، نبرد با خون آشامی چون: حَجّاج بن یوسف ثقفی است. این واقعه که به «دیر الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجری اتفاق افتاد و نبردی بین حجّاج از یکسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوی دیگر بود که سرانجام به شکست حجّاج منجر گردید. تاریخ نگاران آورده اند: کمیل در این نبرد، در جمع قاریان قرآن بود «و کان رجلاً رکیناً؛ و از ارکان به شمار می آمد. [۲۲]
کمیل در تبعید
بُعد دیگر مبارزات کمیل، تبعید اوست. در زمان حاکمیت عثمان، برخی از شیعیان امام علی علیه السلام مانند: صعصعه و کمیل نزد معاویه رفته و از او با لحنی شدید درخواست نمودند از مقام خود کناره گیری نماید! معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر «حِمص» تبعید نمود. [۲۳]
شخصیت والای کمیل
جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده اند. آیةالله سیّد ابوالقاسم خویی قدس سره می نویسد: شیخ طوسی، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام شمرده و شیخ مفید در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقرّبین به علی علیه السلام معرّفی نموده است. آیةالله خویی در پایان می گوید: اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب. [۲۴]
عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.
اکثر دانشمندان اهل سنّت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده اند. ابن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) می گوید: کان شریفاً مطاعاً فی قومه .[۲۵] کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود. حافظ ابوحجّاج یوسف المزی (742 - 654 ق.) می نویسد: کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة[۲۶] کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
دعای کمیل
بخش دیگری که در بررسی زندگینامه کمیل شایان توجّه است، «دعای کمیل» است. «و آن از ادعیه معروفه است و علاّمه مجلسی قدس سره فرموده که بهترین دعاهاست و آن دعای حضرت خضر علیه السلام می باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل فرمود. در شب های نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده می شود و برای کفایت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است. [۲۷] کمیل بن زیاد می گوید: با مولایم علی علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به علی علیه السلام راجع به این آیه مبارکه «فیها یفرق کلّ امر حکیم. [۲۸] سؤال کرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن گاه فرمود: قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده ای نیست مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می گردد. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه السلام را بخواند مگر آنکه دعایش مستجاب شود. مجلس پایان یافت و حضرت به منزل تشریف برد. من شبانه درِ خانه علی علیه السلام را زدم. حضرت فرمود: چه چیز (در این وقت شب) تو را به اینجا آورده؟ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دعای خضر! فرمود: بنشین ای کمیل! اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه، یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می شوی و مشمول رزق قرار می گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد! ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم. حضرت سپس فرمود: بنویس: اللهمّ انّی اسألک برحمتک الّتی وسعت کلّ شی . [۲۹] شیخ طوسی از کمیل بن زیاد نقل می کند که وی مشاهده کرد امام علی علیه السلام در سجده این دعا را می خواند. [۳۰]
شهادت
سرانجام کمیل توسّط حَجّاج بن یوسف به شهادت رسید. این افتخار در 90 سالگی کمیل و در سال 83 هجری اتفاق افتاد. جالب است که علی علیه السلام از شهادت کمیل و کیفیت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسی می گوید: و کذلک اخبر علیه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدی و رشید الهجری و کمیل بن زیاد و..
[۳۱]
شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است: چون حجّاج فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجّاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطّلع شد، با خود گفت: من پیری سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج نمود. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: آوازت را بر من درشت نکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می خواهی درباره من انجام بده، فانّ الموعد لله؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است. و همانا امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داده که تو قاتل من هستی! حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است! کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد! حجّاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستی! سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را!... شیخ مفید در پایان این ماجرا می نویسد: این روایتی است که راویان عامّه از راستگویان خود نقل کرده اند و شیعیان نیز در نقل با آنها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بیّنات دانش های غیبی علی علیه السلام است.
[۳۲]
پانویس
- ↑ نَخَع به معنی دوری، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» نامیدند که وی از قوم خود، فاصله گرفت.
- ↑ ابن سعد كاتب الواقدي،الطبقات الكبرى،ط العلميه،پ جلد: 6،ص.217
- ↑ جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق، ج 24، ص. 218؛احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)،تهذیب التهذیب،دارالکتب العلمیّه، بیروت: 1415 ق. ج 8، ص.390
- ↑ یاقوت حَمَوی، معجم البلدان،(متوفّای 626 ق.)، بیروت: دار صادرج 1، ص 529
- ↑ سمعانی (متوفّای 562 ق.)،الانساب، دارالجنان، ج 5، ص 473، ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)اللُّباب فی تهذیب الانساب،المکتبةالفیصلیّة، ج 3، ص 304
- ↑ کسی که رسول خدا(ص) را درک نکرده یا از ایشان روایت نقل نکرده معرّفی کرده اند.
- ↑ احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،الاصابة فی تمییز الصحابة،بیروت:دارالکتب العلمیّة، ج 3،ص 325
- ↑ صبحی صالح،نهج البلاغه، خ 118
- ↑ شیخ حرّ عاملی،وسایل الشیعه،قم:مؤسّسة آل البیت ج 30، ص 234 و235
- ↑ شیخ مفید،الامالی (متوفّای 413 ق.)،مؤسّسة النشر الاسلامی، 1412 ق، ص 250 - 247، ؛ نهج البلاغه، حکمت 147.
- ↑ زمر / 9
- ↑ حسن بن محمد الدّیلمی،ارشاد القلوب، نشر رضی، ج 2، ص 226
- ↑ هیت، شهری در کنار فرات و نزدیک بغداد، دارای نخل های زیاد و آبادانی های فراوان است. در وجه نامگذاری آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنی شکاف یا سراشیبی زمین، مشتق شده. 2: به نام بانی آن شهر؛ یعنی هیت بن سَبَنْدی نام گذاری گردیده است. معجم البلدان،ج 5،ص 420
- ↑ قرقیسیا نیز گفته شده، که شهری در نزدیکی هیت است. معجم البلدان، ج 4، ص 328
- ↑ ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،دار احیاءالتراث العربی، 1408 ق، ج 2، ص 425
- ↑ صبحی صالح،نهج البلاغه وفیض الاسلام،نهج البلاغ ،نامه 61
- ↑ ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،بیروت: مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق، ج 5، ص 69
- ↑ «جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است .المنجد، لویس معلوف
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 4
- ↑ الطبقات الکبیر،قاهره :مکتبةالخانجی ج 8، ص 299، چاپ اوّل، 1412 ق
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 205
- ↑ همان، ج 4، ص 472
- ↑ همان، ج 3، ص 144
- ↑ آیةالله خویی ،معجم رجال الحدیث،نشر مدینةالعلم، ج 14، ص 128
- ↑ الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299
- ↑ .تهذیب الکمال، ج 24، ص 219
- ↑ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، بنیاد معارف اسلامی ،ص 96
- ↑ دخان / 4
- ↑ سید بن طاووس (متوفّای 664 ق.)اقبال الاعمال،بیروت: مؤسّسة الاعلمی ص 220
- ↑ شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد ،بیروت: موسسه الاعلمی ، 1418 ه.ق،ص 584
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،داراحیاءالتراث العربی ، ج 41، ص 316
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد،علمیه اسلامیه، ج 1، ص 328
منابع
ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّیلمی، ج 2، نشر رضی
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، علمیه اسلامیه
الانساب، سمعانی (متوفّای 562 ق.)، ج 5،دارالجنان
الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،ج 3، ،بیروت :دارالکتب العلمیّة
الطبقات الکبیر، ج 8، ، مکتبةالخانجی، قاهره: چاپ اوّل،1412 ق
الامالی، شیخ مفید (متوفّای 413 ق.)، مؤسّسة النشر الاسلامی، 1412 ق
اللُّباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)، ج 3، المکتبةالفیصلیّة
المنجد، لویس معلوف
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ج3 و ، ج 4،دار احیاء التراث العربی، 1408 ق
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 41، داراحیاءالتراث العربی
تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، ج 24، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق
تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)، ج 8،9،بیروت: دارالکتب العلمیّه، 1415 ق
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، بیروت :مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق.
مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، بیروت :مؤسّسة الاعلمی ، 1418 ه.ق
معجم البلدان، یاقوت حَمَوی (متوفّای 626 ق.)،بیروت :دار صادر، ج 1، ج4، ج5
معجم رجال الحدیث، آیةالله خویی، ج 14، نشر مدینةالعلم
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، بنیاد معارف اسلامی
نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 118
نهج البلاغه، صبحی صالح نامه 61
نهج البلاغه فیض الاسلام،نامه 61
وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 30، مؤسّسة آل البیت
مطلب جدید
==نهضت و خلافت اسلامي شيخ عثمان دان فوديو==[۱] (ولادت :آخرين روز از ماه صفر سال 1168 هجري قمري مصادف با 15 دسامبر سال 1754 ميلادي وفات: 3 جمادي الثاني سال 1232 برابر با20 آوريل 1817 ميلادي )
مـدخـل
سرزمين آفريقائي نيجريه كه در بخش غربي قارة آفريقا در كنار خليج گينه واقع شده، بيش از نيمي از جمعيت مسلمان آفريقاي سياه را در خود جاي داده است. شمال اين كشور با اكثريت تقريباً مطلق مسلمانان با مناطق جنوبي كشور كه از درصد بيشتري از مسيحيان برخوردار بوده ، از نظر پراكندگي مذهبي قابل توجه است. در تاريخ كشور نيجريه، شيخ عثمان دان فوديو ، نامي مشهور و محبوب و مبارزات او از اهميّت و ويژگي خاصي برخوردار است. تأسيس و تشكيل خلافت سوكوتو كه با جهاد شيخ عثمان شروع شد و از سال 1804 الي 1903 ميلادي در ناحيه شمالي كشور به طول انجاميد، و نيز ضرورتبازشناسي اين قيام تاريخي و احياء آن در اذهان مسلمانان، در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي اين كشور بايستي همواره مورد ملاحظه قرار گيرد. اسلام كه از قرن سيزدهم وارد كشور نيجريه شده بود، به مردم امكان داد تا با تمدن و جهان معاصر آشنا شوند و دولتي نيرومند تشكيل دهند. انگلستان پس از مشاهده چنين وضعيتي در امور داخلي شمال نيجريه ابتدا دخالت نكرده و تنها به تسلط اقتصادي و نظارت بر سياست خارجي آن ناحيه اكتفا كرد. سرانجام در قسمت غرب و جنوب نيجريه كه مردم آن داراي مذهب آنيميسم بودند، و قبيله ايبو نيز در آن منطقه سكونت داشت، استعمار توانست با بكارگرفتن ميسيونرهاي مسيحي، در سال 1903 ميلادي بر تمام منطقة نيجريه تسلّط يابد. بدين ترتيب، آخرين ناحيه از متصرفات استعمار انگليس، ناحيه شمالي كشور نيجريه بود كه اكثريت مردم آن منطقه مسلمان بودند و هم اكنون نيز اكثريت جمعيت شمال را مسلمانان تشكيل ميدهند. بنابراين انگلستان، پس از گذشت پنجاه و چهار سال از سلطهاش بر شهر لاگوس يعني در سال 1851، توانست در سال 1903 ميلادي بر شمال نيجريه تسلّط يابد. استعمار كه با جهاد مسلمانان موقعيت خود را در خطر ميديد در سست كردن پايههاي حكومت در شمال، تلاش وسيعي را به عمل آورد و سرانجام توانست باعث فروپاشي حكومت اسلامي در آن منطقه گردد. صرفنظر از داوري و قضاوت درخصوص قيام و جهاد تاريخي شيخ عثمان و بررسي تحليلي عملكرد و فعاليت اين عالم مذهبي، و باتوجه به اختلاف ماهوي نهضتها و جنبشهاي متعدّد در طول تاريخ كه هيچگاه يكسان و مشابه نبودهاند و بايد مستقلاً و با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود، مورد مطالعه و ارزيابي قرار گيرند، و وجوه تشابه و افتراق آنها با يكديگر مقايسه شوند، در اين نوشتار تلاش گرديده تا معرّفي و شناخت اجمالي درخصوص جايگاه اين شخصيت تاريخي به عمل آيد. در بررسي و مطالعة مسائل و مباحث مربوط به قارة سياه آفريقا، نام و جهاد شيخ عثمان و خلافت سوكوتو، در كلية منابع و مآخذ فراوان به چشم ميخورد. بنابراين شناخت ويژگيهاي خلافت سوكوتو و ارائة كلياتي درخصوص اقدامات اين عالممذهبي لازم و ضروري بنظر ميرسد. بدين ترتيب، در جهت شناخت هر چهبهترشخصيتاينرهبرديني،ايامكودكي،تحصيلات،اساتيد،فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي،قيام،هجرت، تجزيه و تحليل اجتماعي فرهنگي و اقتصادي علل پديده جهاد، اهداف و آرمانهاي شيخ عثمان و دستـآوردهاي اين نهضتاسلامي، مورد بررسي و امعان نظر قرار گرفته و ابعاد و ويژگيهاي اين نهضت اسلامي و مباني انديشههاي بنيان گذار آن، تبيين و تشريح گرديده است.
نسب و نیاکان
عثمان بن محمد فودي بن عثمان بن صالح بن هارون بن محمد غورطو بن جبو بن محمد ثنبو بن ايوب بن ماسران بن ايوب بن بابا بن موسي جكولو. [۲]
مادر شيخ عثمان دان فوديو، حوا نام دارد كه دختر محمد بن فاطمه بنت محمد بن شريف عبدالصمد ميباشد. [۳] نويسنده كتاب الاسلام في نيجيريا ميگويد: اجداد عثمان از ناحيه فوتاتور [۴] به قصد هجرت به سوي حجاز مهاجرت كرده و در سرزمين هوسا اقامت افكندهاند. [۵] در كتاب زندگي و آثار عثمان دان فوديو آمده است كه: عثمان دان فوديو به قبيلة فولاني [۶] تعلّق داشت. قبيله فولاني از فوتاتور در سنگال به شمال نيجريه مهاجرت كرده و در ايالت هوسائي گوبير سكونت كرده بودند. [۷]
ولادت، كودكي، تحصيلات و اساتيد
عثمان بن محمد بن عثمان بن صالح بن فودي
J.O Hunwick. The sokoto Caliphate . Ibadan: History series, P.474[۸]عني شيخ عثمان دان فوديو در آخرين روز از ماه صفر سال 1168 هجري قمري مصادف با پانزدهم ماه دسامبر سال 1754 ميلادي در ناحيةماراتا [۹] از ايالت گوبير [۱۰] متولد گرديد. او بعنوان عثمان دان فوديو شناخته شد. دان فوديو به معني پسر فوديو، و فوديو [۱۱] در زبان فولاني به معني عالم (تحصيلكرده) ميباشد. و اين نامي است كه توسط مردم به پدر او يعني «محمد» كه دانشمند بود، داده شده است. اولين معلم شيخ عثمان، پدرش بود كه به او آموزش قرآن را داد. در ايام طفوليت، پدرش در ناحيهاي كه«دگل» [۱۲] ناميده ميشد، مستقر گرديد. اين منطقه در پنجاه مايلي شمال سوكوتو [۱۳] واقع گرديده و شيخ عثمان بيشتر زندگي خويش را در اين نقطه به سر برده است.
پس از پدرش، عثمان دان فوديو، تحصيلات خويش را نزد ديگران و بستگانش ادامه داد. نزد عثمان بيندوري [۱۴]T ، حدود دو سال تحصيل نمود و از ويژگيهاي او سخت تأثير پذيرفت و پس از او به نزد جبريل بن عمر [۱۵] در منطقه «اقادس» [۱۶] عزيمت نمود. عثمان دان فوديو مدت دو سال در خدمت الحاج جبريل بن عمر به تحصيل پرداخت و از وي نيز تأثيرات زيادي را پذيرفت. گفته شده است، كتاب مختصر خليل بن اسحاق را، عثمان دان فوديو، نزد اين استاد آموخته است. [۱۷] استاد بعدي دان فوديو، الحاج محمدبن راج [۱۸] بود كه عثمان دان فوديو، كتاب البخاري را نزد او آموخت. [۱۹]
عثمان دان فوديو، در آغاز جواني، سيستم آموزشي سنّتي مسلمانان را دنبال نمود. در اين سيستم، خواندن و نوشتن، حفظ نمودن آيات قرآن، و يادگيري ترجمه قرآن و حديث را معمولاً آموزش ميدهند. وي مطالعه حقوق، ادبيات، علم معاني و بيان (فصاحت و بلاغت) و رياضيات را نيز دنبال نمود. عثمان دان فوديو، خواندن قرآن را نزد پدرش و ساير علوم را از تعدادي از دانشمندان و عالمان زمانش فرا گرفت. [۲۰]
به موازات اينكه، عثمان آموزش مييد، تحت نظارت دانشمندان و علماء ديگر، مطالعه ميكرد و به وعظ و سخنراني نيز ميپرداخت. او دو سال تحت تربيت دائي خود بيندوري و دائي ديگرش سامبو كه بسيار دانشمند بود، قرار گرفت. سامبو، كتاب المختصر را كه در حقوق و فقه مالكي است براي عثمان تدريس كرده است. [۲۱]
شخصيت فكري و اخلاقي
ويژگيهاي برجستة اين عالم اسلامي مورد تمجيد و ستايش فراوان قرار گرفته و به تفصيل دربارة آن سخن گفتهاند. آدم عبدالله الالوري در كتاب خويش به نام «الاسلام في نيجيريا» چنين بيان ميدارد: شيخ عثمان بن فودي، مجدد بزرگ اسلامي، در سال 1168 هـ .ق متولد و علوم را نزد اساتيد مختلفي آموخت. سپس به تبليغ و دعوت شروع نمود و از پاي ننشست تا اينكه دولت اسلامي را كه به مدّت صد سال، تا قبل از ورود استعمار انگليس، حكومت داشت، تأسيس و برقرار نمود. وي در سال 1232 هـ .ق وفات يافت. [۲۲] در آنچه «الالوري» درخصوص شيخ عثمان بن فودي اشاره نموده است، چندين ويژگي مورد ملاحظه قرار گرفته است كه عبارتند از: الف ـ مجدد بزرگ اسلامي ب ـ آموختن علوم از اساتيد مختلف ج ـ تبليغ و دعوت د ـ تأسيس و تشكيل دولت اسلامي همين نويسنده دربارة شخصيت عثمان دان فوديو در جاي ديگري از اثر خويش ميگويد: صفات متعددي در شخصيت عثمان بن فودي جمع شده بود كه در بيشتر علماي قبل و بعد از او در سرزمين سودان تحقّق پيدا نكرده بود. براي اينكه او اولين دعوت كننده در آفريقا بود كه به منظور نهي از منكر قلبي، لساني و يدي قيام نمود و سپس سپاه جمعآوري نمود و آنها را مسلح كرد و بعد دولت اسلامي كه بايد براساس كتاب الله و سنّت رسول خدا و براساس روش حكومتهاي اسلامي صدر اول اسلام حكومت نمايد را بنيان گذاري نمود
[۲۳]
منظور اين نويسنده از عبارت اينكه او اولين دعوت كننده در آفريقا بود، بنظر ميرسد بدين جهت باشد كه عثمان دان فوديو همه را دعوت به قيام و جهاد اسلامي نمود، در حالي كه بودند كساني كه قبل از عثمان دان فوديو، در آفريقا درخصوص تبليغات اسلامي و دعوت مردم به سوي مكتب اسلام فعاليت داشتهاند. در هر حال در اين بخش از اظهارات آدم عبدالله الالوري، نكات قابل تأمّلي وجود دارد كه عبارتند از: ـ قيام براي امر به معروف و نهي از منكر ـ سازماندهي نيروي نظامي مسلح ـ تشكيل دولت اسلامي در ادامه بيان ويژگيهاي فكري و اخلاقي شيخ عثمان دان فوديو، نويسنده كتاب "الاسلام في نيجيريا" در يك جمله چنين مينويسد: ابن فودي، عالم، فقيه، واعظ، مربّي، مصلح، رهبر، امير، حاكم و امام بلكه يك امّت بود. [۲۴]
از تقريظي كه دكتر «صبوري بيو باكو»= دكتر صبوري بيوباكو [۲۵] بر كتاب «زندگي و آثار عثمان دان فوديو» نوشته است، از شيخ عثمان دان فوديو با نام «دانشمند بزرگ اسلامي» و «اصلاحگر» ياد ميكند.
[۲۶]
دكتر اسماعيل بالوگون در مقدّمة كتاب زندگي و آثار عثمان دان فوديو ميگويد: معروف و مشهور شدن عثمان دان فوديو به جهت تقوي و پرهيزكاري و فضل و كمال او بوده است. همان ص9 همين نويسنده در جاي ديگري اظهار ميدارد: عثمان دان فوديو، مبارز، دانشمند، واعظ و سخنران بود.= همان ص9 و در ادامه چنين ميگويد: تقوا و پرهيزكاري، فضل و كمال، علاقمندي و وابستگي به اسلام، او را در نگاه قضاوت معاصرين و نسلهاي آينده، بعنوان يك مرد بزرگ واقعي، مشخص و برجسته نمود. همان ص9 در كتاب عثمان دان فوديو «رهبريش در تئوري و عمل» دربارة او چنين آمده است: شهو عثمان دان فوديو، كه در سال 1754 ميلادي ظهور كرد، يك شخصيت متفكر، نويسنده و رهبر معنوي بود.
[۲۷]
عثمان دان فوديو، آموزشهاي تئوري و عملي پيامبر را با اعمال و سخنان خويش به اثبات ميرساند و آنها را تبيين و تشريح مينمود. او مردي بود كه مطلقاً به قدرت و ثروت علاقه و دلبستگي نداشت و تمام وقت خود را براي آموزش، تأليف و تحقيق و ارشاد و هدايت ديگران صرف نمود. [۲۸]
مَشرب فقهي، اعتقادي، اخلاقي و عرفاني
هر چند در آثار و تأليفات شيخ عثمان دان فوديو، بطور مستقيم و صريح از مَشرب فقهي وي سخني به ميان نيامده است، اما در اثر ارزشمند آدم عبدالله الالوري عبارتي بيان شده است، كه نشان ميدهد، عثمان دان فوديو پيرو مذهب فقه مالكي
بوده و براساس آن مذهب مشي مينموده است. اظهارات «الالوري» چنين است: ابن فودي علماء و فقها را تحريك و تشويق نمود تا با تأليفات و آثار قلمي، مردم سرزمين خويش را از آن آثار بهرهمند گردانند. ابن فودي خود نيز كتب زيادي در رشتههاي مختلف ديني، سياسي و فرهنگي تأليف نمود . ـ از شيخ عثمان دان فوديو بيش از صد نوشته و تأليف به يادگار مانده است و بيش از صد نفر عالم فقيه كه به درجه اجتهاد براساس مذهب فقه مالكي رسيدند، به دست او پرورش يافتند. [۳۰] اين نويسنده در جاي ديگري از همين كتاب در بخشي با عنوان «ابن فودي المالكي المجتهد مالكي» چنين اظهار نظر نموده است: لقد كتب الشيخ عثمان بن فودي رسالة سماها: «هداية الطلاب» أودع فيها آرائه في التقليد و الاجتهاد، و مع ذلك فهو مجتهد في المذهب المالكي و.... به تحقيق، شيخ عثمان بن فودي كتابي نوشته به نام «هداية الطلاب» و آراء خويش را درباره تقليد و اجتهاد در آنجا مطرح نموده است و به هر حال، او در مذهب مالكي، مجتهد است. [۳۱]
ميشل اُمُلُوا، نويسنده كتاب «سند رسمي تاريخ آفريقا» درخصوص عثمان دان فوديو چنين اظهار نظر ميكند: عثمان دان فوديو، به طريقة قادريه [۳۲]
كه در آن زمان، بزرگترين طريقه در غرب آفريقا بود، تعلق داشت.
[۳۳]
نويسنده ديگري، درباره او چنين مينويسد:
عثمان دان فوديو، رهبر جهاد فولانيهای شمال نيجريه عضو برادري قادريه بود.
[۳۴]
آدم عبدالله الالوري، نويسنده برجسته نيجريهاي در كتاب خود با نام «الاسلام في نيجيريا» تصريح مينمايد كه «ابن فودي» يعني شيخ عثمان دان فوديو در اصل قادري مذهب بود.
[۳۵]
وي همچنين بيان ميدارد كه: يكي از كساني كه طريقة قادريه را در بلاد سودان
[۳۶]
ترويج نمود و نشر داد، [۳۷]
و در ادامه همين مطالب، نويسنده ميگويد: تمامي استادان ابن فودي، برادران و شاگردان او، به فرقة قادريه منسوب ميباشند. [۳۸] و در خصوص مَشرب اعتقادي وي تحت عنوان «ابن فودي الاشعري في عقيدته» يعني ابن فودي در اعتقاداتش اشعري بود چنين اظهار نظر ميكند: شيخ عثمان بن فودي همانند سائر علما و اساتيدش اشعري مذهب بود. [۳۹] شيخ عثمان دان فوديو در خصوص مسائل اخلاقي و عرفاني شديداً تحت تأثير اساتيد خويش كه پيرو فرقة قادريه بودند، قرار داشت. در اين باره همان نويسنده مينويسد: «ثم شارك ابن فودي الصوفيين في تهذيب اخلاق المسلمين و سلك مسلك اهل الطرق الصوفية في تربية النفوس بالاذكارو الاوراد، و انشاء طريقة منسوبة اليه باسم الطريقة الفودوية و هي فرع من القادرية». سپس ابن فودي در تهذيب اخلاق مسلمانان در مسلك و طريقه صوفيين شركت نموده و در مسلك و طريقة صوفيه در جهت تربيت نفوس به وسيلة اوراد و اذكار، سير و سلوك نمود. و طريقه منسوب به طريقة فودويه كه شعبهاي از قادريه ميباشد را تأسيس و بوجود آورد. [۴۰] درباره عثمان دان فوديو گفته شده است كه وي به توسل به حضرت رسول اكرم (ص) اعتقاد داشت و از او قصائد زيادي به يادگار مانده كه در آنها توسلات زيادي به نبي اكرم (ص) و اصحاب و اولياء داشته است. [۴۱] صرفنظر از مَشرب فقهي و كلامي شيخ عثمان، نفوذ و تأثير كلام و ايجاد تحول فكري و فرهنگي و در نهايت بوجود آوردن يك جريان اسلامي و نهضت الهي، نشان ميدهد كه وي از انديشههاي والاي اسلامي برخوردار بوده و سيرة عملي وي حاكي از آن است كه از معنويات و عرفان و تزكيه نيز به اندازه كافي سيراب گرديده است.
استراتژي مبارزه و شيوه هدايت و رهبري
فعاليتهاي آموزشي و تبليغي شيخ عثمان، سبب گرديد تا حاكمان هوسا نسبت به او خشمناك شوند، لذا وقتي پادشاه گويير، بنام «يونفا» [۴۲]
توطئه نمود تا عثمان دان فوديو را به قتل برساند، او به همراهي اعضاي خانواده و برخي از پيروانش به «گودو» [۴۳] مهاجرت كرد.
از «گودو» در ماه فوريه سال 1804 ميلادي رسماً جهاد خويش را اعلام و از پيروان مسلمان خويش درخواست نمود تا براي دفاع از خويش مسلح شوند. [۴۴] وي با آموزش و تبليغ، استراتژي مبارزه با حكام وقت را تبيين و تاكتيكهاي رسيدن به قلههاي شرف و عزت و سربلندي را مشخص ميكرد. عثمان دان فوديو در استراتژي دعوت، همانند شيوه انبياء و پيامبران، سلاطين و حاكمان را به سوي اسلام دعوت ميكرد. در لابه لاي صفحات تاريخ چنين ميخوانيم: «عثمان موفق شد ساركي باوا [۴۵] نخستين ساركي [۴۶]
گوبير را متقاعد نمايد كه به مسلمانان آزادي مذهب و امتيازاتي مطابق با شأن اسلامي آنان اعطاء نمايد. اما پس از مرگ، ساركي باوا، ساركي يونفا كه اين آزادي را تهديدي بر عليه خود به حساب ميآورد، كلية امتيازات را لغو و درصدد قتل عثمان برآمد و تهديد نمود كه به شهر دِگل زادگاه او حمله خواهد كرد.
با مشاهده تهديدات و فشارهاي روزافزون، و نااميدي از هدايت حكام، عثمان، مسئله جهاد در راه خدا را جهت پيروان خويش مطرح مينمايد و بدين ترتيب عثمان در سال 1804 به گودو، در منطقه غربي گوبير گريخت و در آنجا طرفدارانش نيز به او پيوستند و او را به عنوان فرمانده افراد با ايمان (اميرالمؤمنين) برگزيدند. فوديو فرمان جنگ مقدس (جهاد) را بر عليه حاكمان ايالتهاي هوسا صادر كرد و چون وي پنجاه سال سن داشت، فرمانده اين جنگ را به برادر و پسرش محول نمود. [۴۸] جنگجويان مقدس (جهادگران) تعداد زيادي از شهرهاي گوبير را آزاد كردند و در سال 1805 موفق شدند، شهرهاي «زمفرا» [۴۹] ، و «كبي» [۵۰] را نيز متصرف و همچنين در سال 1808 «الكالاوا» [۵۱] پايتخت گوبير را به تصرف درآوردند كه در جريان آزادسازي اين شهر ساركي يونفا نيز كشته شد. سپس جهادگران نبرد خود را به ديگر ايالتها كشاندند و تا سال 1809 ميلادي شهرهاي «زاريا» [۵۲]، «كاتسينا» [۵۳] ، و «كانو» [۵۴]و همچنين «يوروبالند» [۵۵]، «آداماوا» [۵۶] و «ايلورين» [۵۷] را به تصرف در آوردند. [۵۸] حكام هوسا در برابر سپاه و لشكر مسلمانان توانائي مقاومت نداشته و بزودي در برابر سپاه مسلمانان شكست خوردند. به نظر ميرسد تأثير آموزشهاي شيخ و پيروانش و تحولات فكري بوجود آمده در تحقق و بروز اين پيروزيها نقش بسزا و عمدهاي داشته است. ايالتهايي كه توسط جهادگران به تصرف درآمدند در قالب يك مجموعه به خلافت تبديل شدند و عثمان بعنوان خليفه زمام امور آن را به دست گرفت و ايالتها نيز امارت نام گرفتند كه هر يك از امارتها، توسط اميري كه از جانب عثمان منصوب ميشد، اداره ميگرديد. عثمان خلافت را به دو قسمت تقسيم كرد كه در يك قسمت آن عبداللهي [۵۹] در بخش غرب و محمد بلّو [۶۰] در قسمت ديگر كه در سال 1809 سوكوتو نام گرفت، تحت رهبري خليفه، زمام امور را بدست داشتند. [۶۱] در ارتباط با علل و عوامل سقوط ايالتها و حكام هوسا بدست مسلمانان، در بخش علل موفقّيت و پيروزي سخن به ميان خواهد آمد. فعاليت گسترده شيخ عثمان و پيروانش و از طرف ديگر زمينههاي موجود جهت سقوط و فروپاشي حاكميت سلاطين سرزمين هوسا همواره در تجزيه و تحليل اين پديدة اساسي مورد نظر قرار خواهد گرفت، مضافاً اينكه فراز و نشيبهاي موجود در مبارزات شيخ عثمان و استراتژي و اهداف مبارزاتي وي از جمله نقاط عطف و حساس در ايجاد و تأسيس خلافت سوكوتو به حساب ميآيد. در سال 1202 هـ .ق برابر با 1788 ميلادي، شيخ عثمان دان فوديو توسط سلطان گوبير احضار و دعوت شد تا به «ماگامي» [۶۲] براي شركت در نماز عيد قربان حاضر گردد. پس از نماز همة دانشمندان و علما، در حدود هزار نفر، سلطان را رها نموده و به شيخ پيوستند. اگر چه گفته شده كه قصد و منظور اصلي سلطان، كشتن شيخ عثمان بوده است. در اين ملاقات، شيخ عثمان به سلطان، پنج پيشنهاد ارائه نمود. سلطان گوبير، با پنج شرط پيشنهادي شيخ عثمان موافقت نمود. اين پيشنهادات عبارت بودند از: 1 ـ شيخ عثمان اجازه داشته باشد كه بدون هيچ مانعي مردم را به سوي خداوند دعوت نموده و به امر تبليغ بپردازد. 2 ـ افرادي كه مايل باشند به شيخ به پيوندند و از او پيروي كنند، ممانعت ننمايند. 3 ـ با مرداني كه لباس مذهبي ميپوشند يعني عمامه ميگذارند، با احترام رفتار شود. 4 ـ همة زندانيان آزاد شوند. 5 ـ از طرف سلطان، نبايستي ماليات سنگين و زيادي وضع گردد. اين موافقتنامه، شيخ عثمان و جامعه مسلمانان را در موقعيت مستحكمي قرار داد و براي آنها اين امكان را بوجود آورد كه به مردم آموزش داده و آنها را براي گسترش آموزش و تعليم و تربيت به سراسر مناطق اعزام نمايند. اين افراد و شاگردان شيخ هر جا كه رفتند. اسلام واقعي را به مردم معرفي و تصوير صحيحي از مكتب و مذهب اسلام ترسيم و ارائه نمودند. ده سال پس از انعقاد توافق نامه فوق، سلطان جديد به نام «نافاتا» [۶۳] جامعه مسلمانان را در محاصره خويش قرار داد و بيانيهاي به شرح ذيل منتشر نمود: 1 ـ فقط به شيخ عثمان دان فوديو، اجازه داده ميشود تا تدريس نمايد. 2 ـ هيچ پسري نميتواند بجز مذهب پدرش، مذهب ديگري اختيار كند. 3 ـ كساني كه مسلمان شدهاند بايستي به مذهب پدرانشان رجوع كنند. 4 ـ به مردان اجازه استفاده از عمامه [۶۴] و به زنان اجازه استفاده از حجاب [۶۵] داده نميشود. [۶۶] انتشار اين بيانيه، حاكي از تهاجم و حمله مستقيم به جامعه مسلمانان بود و دلالت ميكرد كه جهاد و نبرد مسلحانهاي در پيش خواهد بود. شيخ عثمان، مستقيماً به اين خصومت و دشمني پاسخي نداده و به تدريس خويش همچنان ادامه داد. وقتي كه پسر «نافاتا» يعني «يونفا» [۶۷] سلطان گوبير شد، او سعي كرد با تحريكات اطرافيان و درباريانش، شيخ عثمان را به قتل برساند. درباريان احساس كرده بودند كه با توسعه و گسترش جامعه مسلمانان، قدرت و اقتدار سلطان و اطرافيانش مورد تهديد قرار گرفته است. در همين زمان شيخ كتابي بنام «مسائل المهمه» را به رشتة تحرير در آورد و بطور آشكار، ضرورت و الزام هجرت و جهاد را براي مسلمانان، زماني كه به وسيلة كفار در معرض خطر قرار بگيرند را بيان داشت. در برابر تهديد سپاه «گوبيراوا» [۶۸] مسلمانان به سمت شمال غربي يعني مكاني كه «گودو» [۶۹] ناميده ميشد، مهاجرت كردند. اين مهاجرت در ماه فوريه بود. يعني درست زماني از سال كه غذا و آب كمياب هستند. و مسلمانان عليرغم آنكه براي دفاع از خود به مدت شش سال مسلح بودند ولي كاملاً از نظر آب و غذا، براي مهاجرت يا جنگ آمادگي نداشتند. «يونفا» از تعداد افرادي كه به شيخ ميپيوستند، احساس خطر نموده و مهاجرت را ممنوع اعلام داشت و كساني را كه سعي ميكردند مهاجرت نمايند، مورد آزاد و اذيت قرار داده و اموال و دارايي آنها را ضبط و توقيف مينمود. اكنون مقابله و مواجه شدن با اين مشكلات، حتي الوقوع و اجتنابناپذير بود و لذا مسلمانان خطوط دفاعي و استحكامات خويش را آماده كرده و رهبري خويش را نيز انتخاب كردند. عليرغم اكراه و بيميلي شيخ و اصرار او بر اينكه به اندازه كافي قوي و نيرومند نيست تا عهدهدار بار سنگين جهاد شود، شيخ بطور رسمي، بعنوان خليفه جامعه مسلمانان و اميرالمؤمنين انتخاب گرديد. زماني كه هيئت اعزامي كوچكي از گوبير، به سمت عقب رانده شده و شكست خوردند، اولين كشمكش و زد و خورد اتفاق افتاد. پس از اين مسلمانان دو شهر «مانتاكاري» [۷۰] و «كوني» [۷۱] را تصرف نمودند و شيخ مجبور شد، دوست صميمي خويش يعني «عمر الكامو» [۷۲] را بعنوان خزانهدار جامعه اسلامي منصوب نمايد تا اطمينان حاصل كند كه با غنائم و درآمدها بر طبق شريعت اسلامي، عمل ميگردد. سرانجام مسلمانان با همة سپاه «گوبيراوا» كه توسط سلطان رهبري ميشد، در مكاني به نام «كوت» [۷۳] مواجه شدند. مسلمانان از نظر تعداد و نفرات بيشتر ولي براي مواجه با ارتش سنگين سواره نظام دشمن مجهز نبودند، اما به خاطر خدا و حاكميت اسلام ميجنگيدند. پس از يك جنگ شديد، سپاه «گوبيراوا» تارومار و منهدم گرديد و پس از اين پيروزي، حمايت از مسلمانان بطور قابل توجهي افزايش پيدا كرد و مسلمانان توانستند به راحتي و آزاد در سرزمينهاي خويش مسافرت نمايند. در بيشتر قسمتها، مسلمانان در جنگ موفق و پيروز بودند. سرانجام پس از راه پيمودن هفتصد مايل، در طي هيجده ماه، مسلمانان يك پايگاه دائمي براي شيخ عثمان ساختند. ضمناً محمد بلو، پسر شيخ عثمان، توسط پدرش براي ملاقات با رهبران مسلمان «كاتسينا» [۷۴] ، «كانو» [۷۵]، «دائورا» [۷۶] و «زامفر» [۷۷] اعزام گرديد. او نامهاي را از طرف شيخ عثمان، براي آنها قرائت نمود كه در آن نامه، شيخ ضمن ابلاغ سلام به رهبران مسلمان آنها را جهت بيعت با خليفه مطابق قرآن و سنت دعوت نموده بود. نامه همچنين حاوي موعظه و نصيحت شيخ به آنان بود. رهبران مسلمان، اقتدار و قدرت دعوت شيخ را پذيرفتند و از اين راه، بيشتر بخشهاي امروزي شمال نيجريه، به جامعه اسلامي بوجود آمده توسط شيخ عثمان پيوستند. مبارزه همچنان ادامه داشت و اسلام تا بخشهاي جنوب و شرق گسترش پيدا نمود. سرانجام در سال 1223 هجري قمري برابر با سال 1808 ميلادي، شهر «آلكالاوا» [۷۸] ، پايتخت گوبير بزرگترين دژ نظامي دشمنان جامعه مسلمانان سقوط كرد و سلطان نيز كشته شد. بيشتر ساكنان و شهروندان اين شهر اسلام را پذيرفتند. با سقوط «آلكالاوا» مقاومت در برابر مسلمانان در همه جا شكسته شد و خلافت [۷۹] شيخ عثمان دان فوديو، بطور مستحكم در سرزمين نيجريه مستقر گرديد.
هجرت ـ بيعت و جهاد
با مشاهده پيروان زياد، عثمان چگونگي امكانات سقوط دولت حاكم را مورد ارزيابي قرار داد. او پيروانش را وادار ميكرد تا مسلح شوند و ميگفت: «مسلح شدن و آماده شدن يك سنت است». [۸۱] ميكردند. در همين رابطه عبدالله برادر شيخ عثمان در قطعه شعري، چنين سروده است! ما اگر چه در كشوري كه به مسلمانان تعلق ندارد، هستيم، و در ميان غير مؤمنان زندگي ميكنيم، ولي ما با آنها در هيچ راهي موافق و همراه نيستيم. آنها مذهب ندارند. ما مذهب پيامبر برگزيده را داريم در نتيجه تشويق و تحريك پيروان كه توسط شيخ عثمان انجام گرفت، عبدالله برادرش چنين گزارش ميدهد: و ما شروع كرديم به مسلح شدن و خدا را سپاسگزاريم كه او بايستي اقتدار و حاكميت اسلام را در اين كشور نشان بدهد. بدين ترتيب عثمان و پيروان او، از حوزة قضايي سلطان هوسا، بريده بودند و در نتيجه از طرف سلطان، موجبات ناراحتي و اذيت آنان فراهم گرديده بود. زماني كه عثمان، پيروان خويش را وادار كرد تا مسلح شوند، موقعيت غيرقابل تحمل گرديد. بنابراين سلطان با قلع و قمع نمودنِ هواداران و پيروان عثمان، و جريمهها و مجازاتهايي كه عليه آنان بكار ميبرد، مرتباً آنها را مورد تهديد و آزار و اذيت قرار ميداد. بدنبال اين تهديدات، «نافاتا» - [۸۲] كه تاكنون در سلطنت گوبير موافق بود، بيانية ذيل را صادر نمود: 1 ـ هيچ مردي، نبايد ادعا و اظهار كند كه مسلمان است، مگر اينكه مسلمان متولد شده باشد. 2 ـ همة كساني كه مسلمان شدهاند بايستي به مذهب و ايمان اصلي خويش رجوع كنند. 3 ـ مردان نبايستي لباس مذهبي پوشيده و زنان نيز نبايستي حجاب داشته باشند. 4 ـ هيچ كس به استثناء عثمان دان فوديو، نبايستي تبليغ اسلام را بنمايد.
[۸۳] مجموعة اين تهديدات و فشارها، سبب گرديد تا گروهي از پيروان عثمان دان فوديو تحت رهبري عبدالسلام [۸۴] از گوبير به گيمبانا [۸۵] مهاجرت نمايند. در همين زمان سلطان گوبير تلاش نمود تا عثمان دان فوديو را به قتل برساند ولي موفق نشد. سپس عثمان و برخي از هواداران و پيروانش از «دِگل» به «گودو» در تاريخ دهم ذي القعده سال 1218 هـ .ق برابر با بيست و يكم فوريه سال 1804، مهاجرت كردند. اين مهاجرت همان هجرت [۸۶])
مشهور عثمان دان فوديو است كه منادي و پيشرو جهاد وي گرديد به جهت ترس از دست رفتن ثروت و دارايي برخي از پيروان در «دگل» باقي ماندند. ولي به هر حال هجرت تحقق پذيرفت. پيروان و گروه گرد آمده در اطراف شيخ، تصميم گرفتند تا تلاشهاي متمركزي را بر عليه سلطان گوبير و حاميانش داشته باشند و بدين ترتيب عثمان را بعنوان اميرالمؤمنين [۸۷] انتخاب و با او بيعت كردند تا مطابق قرآن و سنت از او پيروي و متابعت نمايند. قلعهها و دژهاي مستحكم نظامي يكي پس از ديگري ساخته شد و حمله و تاخت و تاز آغاز گرديد. با حملة «يونفا» [۸۸] پادشاه گوبير به جامعة مسلمانان، جهاد به معني واقعي كلمه آغاز گرديد. «يونفا» با سپاهي متشكل از نوبين [۸۹]، طوارق [۹۰] و حتي سربازان فولاني، حمله سختي را بر عليه سپاه عثمان به رهبري برادرش عبدالله را در بيست و يكم ماه جون سال 1804 در محل درياچة «كووت» [۹۱] رهبري كرد.
بعدها مسلمانان اين جنگ را با جنگ بدر مقايسه نمودند. قابل توجه است اگر اشاره شود كه سپاه هر دو طرف منحصراً از يك قبيله و يا نژاد تركيب نشده بود. سپاه «يونفا» شامل سربازان فولاني بود و در سپاه عثمان نيز سربازان هوسايي ديده ميشدند. عبدالله در اين باره چنين شرح ميدهد: ما سپاه پيروز اسلام هستيم، ما به چيز ديگري به جز آن افتخار نميكنيم. قبايل اسلام و توروبي [۹۳] خاندان و قبيله ما هستند. فولاني و هوسا، همه متحد شدند و قبايل ديگر نيز به جهت رضاي خدا با يكديگر متحد شدند. مذهب سبب گرديد تا همه متحد شده و اتحاد مشتركي را بوجود آوردند. پيروزي قطعي در «كووت» عثمان و جامعه او را به شوق و وجد آورد ولي سلطان سرزمين هوسا را بيشتر خشمگين نمود. سلطان هوسا براي تلافي پستي و حقارتي كه احساس مينمود، مجدداً پيروان عثمان را مورد حمله قرار داد و به زندگي آنها تعرض نمود. اين عمل، حاميان بيشتري را براي عثمان فراهم كرد. پس از آن عثمان، براي هر چهارده نفر از ياران مورد اعتمادش، پرچمي را بدست آنها داد و آنها را براي جنگ در راه خدا اعزام نمود. در نتيجه همة سرزمين هوسا را جهاد فرا گرفت و تا سال 1225 هـ .ق برابر با 1810 ميلادي عثمان و نمايندگان او عملاً كنترل همه ايالتهاي هوسا را بدست آوردند. در اين سال عثمان به «سيفاوا» [۹۴] نقل مكان نمود و به مدت پنجسال به آموزش، تدريس و تبليغ پرداخت. موفقيت و پيروزي شيخ عثمان و يارانش در جهاد اسلامي، تأسيس و حكومت اسلامي را در سوكوتو به دنبال داشت، لذا شيخ عثمان بدون هيچ درنگي سازماندهي و ايجاد تشكيلاتي دولتي و سياسي خويش را پايهگذاري نمود و در نتيجه: عثمان دان فوديو كشور اسلامي را به دو بخش شرقي با مركزيت «گوآندو»[۹۵] ، تحت رهبري برادرش عبدالله
و بخش غربي با مركزيت «سوكوتو» [۹۷] را به رهبري پسرش محمدبلو=
محمدبلو: شيخ محمد بلوبن عثمان بن فودي، در سال 1195 هجري قمري متولد و علوم را نزد عمويش عبداللهي و دوستان پدرش آموخت. داراي تأليفات زيادي است، وي در سال 1837 ميلادي وفات نمود.
تقسيم كرد.
اداره اين دو بخش تحت رهبري شخصيت اين دو جانشين تا اول ژانويه سال 1900 ميلادي ادامه پيدا كرد يعني درست تا زماني كه همة بخشهاي شمالي نيجريه قيمومت كشور انگليس را اعلام نمود.
[۹۸] در سال 1230 هجري قمري برابر با سال 15 ـ 1814 ميلادي، عثمان دان فوديو مجدداً از «سيفاوا» به «سوكوتو» نقل مكان كرد و در سوم جمادي الاخر سال 1232 هجري قمري يعني برابر با بيستم آوريل سال 1817 ميلادي، پس از يكسال بيماري وفات نمود.پسرش محمد بلّو بعنوان اميرالمؤمنين جانشين او شد.
علل فروپاشي نهضت اسلامي شيخ عثمان
انقلاب معرفي شده به وسيله جهادگران، سبب ميگرديد تا وسعت تحت حكومت خلافت اسلامي به تدريج گسترده و وسيع گردد. مردمي كه تحت حكومت جديد در ميآمدند. تابعيت (بيعت) قبلي خودشان را به قدرت سياسي جديد واگذار و تسليم ميكردند. اين مسئله باعث ميشد كه مشكلات بيشتري بوجود آيد، زيرا تغيير بيعت و تابعيت نميتوانست در مدت يك شب انجام گيرد، و لذا به مدت زماني نياز داشت تا تكميل و كامل گردد. جهاد به تنهايي، خودش، آرزوها، اميدها و توقعات مردم را بالا ميبرد و افزايش ميداد. مردم اميدوار بودند تا جهاد بتواند، بيماري جامعه را بر طرف نمايد و در جامعه و اجتماع آنان، هيچكس مورد ستم و تعدي واقع نگردد. آنها به همراه جهادگران سخت ميجنگيدند، زيرا معتقد بودند كه دولت جديدي تأسيس خواهد شد و همه اشتباهات گذشته، تصحيح و بيعدالتيها و ظلمها محو و نابود خواهد شد. در طول ساليان طولاني خلافت سوكوتو، به تدريج آشكار و روشن گرديد كه اميد و انتظار اينكه جامعهاي بدون ظلم و ستم يعني «مدينه فاضله» بوجود آيد، تحقق نخواهد پذيرفت و تأسيس يك حكومت عادل و دادگر نيز ميسر نگرديد. بدينترتيب در نهايت اظهاراتي مطرح گرديد كه رهبران جديد، علاقمند به حكومت بودند و آنها آرزو و اشتياق داشتند تا سرزمين بدست آورند و مأموراني را براي مشاغل منصوب نمايند و به جمعآوري غنائم جنگي و نگهداري قبائل مشغول شوند. [۹۹] بسياري از اميرنشينها با سازماندهي، طغيان و شورش را بر عليه خليفه آغاز كردند. بيشتر شورشها و طغيانهاي سراسري نظير شورش بخاري [۱۰۰] ، مافارا [۱۰۱]، يوسف [۱۰۲] و چندين شورش مهديخواهي،
[۱۰۳] تهيداتي بر عليه اقتدار و حاكميت خليفه محسوب ميگرديد. سرانجام، كساني كه هنگام ظهور و بروز جهاد كوچ كرده بودند، حالا خودشان را مجدداً سازماندهي نموده و آماده بودند تا جنگ نمايند. مراكز چنين اقدامات و عمليات نظامي «گوواكوكه» [۱۰۴]، «گوبير» [۱۰۵] و «مارادي» [۱۰۶] بود. در قرن نوزدهم ميلادي «رابه» [۱۰۷] ، «بورنو» [۱۰۸] همچنين بعضي تهديدات را بوجود آوردند زيرا ترسيده بودند كه ممكن است از طرف خليفه مورد حمله قرار گيرند. از نيمه دوم قرن نوزدهم، نفوذ اروپاييها رو به افزايش و رو به رشد نهاد و بازرگانان اروپايي، با اميرنشينهاي مستقل از خليفه، شروع به ايجاد روابط نمودند و رفته رفته قدرت خليفه رو به كاهش نهاد. [۱۰۹] استعمار بريتانيا و نفوذ كشور انگلستان در نيجريه، از علل اساسي و مؤثر در فروپاشي خلافت اسلامي سوكوتو ميباشد. متأسفانه هجوم همه جانبه عليالخصوص هجوم و تهاجم فرهنگي در سست نمودن پايههاي حكومت اسلامي در شمال نيجريه، مؤثر واقع گرديد و سرانجام خلافتي كه به مدت صد سال در شمال اين كشور حاكم بود، به افول گرائيد.
- ↑ shaykh uthman (usman) dan fodio
- ↑ آدم، عبدالله الالوري. "الاسلام في نيجيريا" و الشيخ عثمان بن فوديو الفلاني. چاپ سوم، 1398 هـ ق. ص 93.
- ↑ شيخ عثمان بن فودي. كتاب بيان وجوب الهجرة علي العباد و بيان وجوب نصب الامام و اقامة الجهاد. ترجمه، فتحي حسن المصري، سودان: خارطوم، دانشگاه خارطوم، ص 1.
- ↑ Futa Toro
- ↑ الاسلام في نيجيريا. ص 93.
- ↑ نام قبيلهاي در غرب آفريقاست.
- ↑ - Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic publication Bureau, P.27
- ↑ ي
- ↑ Marata
- ↑ Gobir
- ↑ Fodio
- ↑ Degel
- ↑ Sokoto
- ↑ uthman Binduri
- ↑ Jibril bin umar
- ↑ Agades
- ↑ The Sokoto caliphate.P.476
- ↑ Al_ Hajj Mohammad b.Raj
- ↑ The Sokoto Caliphate p.477
- ↑ Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic publication Bureau, P.28
- ↑ Hogben. S.J. An introduction to the history of The islamic states of Northern Nigeria . Ibadan: oxford university press. 1967. P.198-199.
- ↑ الاسلام في نيجيريا. ص 63 و 64
- ↑ همان، ص 94
- ↑ همان، ص 95
- ↑ Saburi-Biobaku قبلاً معاون رئيس دانشگاه لاگوس در كشور نيجريه بوده است.
- ↑ Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio.p.26
- ↑ -Alhaji shehu shagari & jean Boyd. uthman dan Fodio - The theory practice of his leadership . Lagos: Islamic publication Bureau. P.1
- ↑ Aisha. Abdar. Rahman at-Tarjumana. Hand book on islam . England: J & P welden , P.10. 32
- ↑ مذهب مالكي: اين مذهب منسوب است به مالك بن انس بن مالك بن ابي عامر اصبحي، وي در سال 93 هجري قمري، در مدينه متولد گرديد و در سال 179 هـ .ق وفات نمود. كتاب مشهور او «موطاء» ميباشد. براي اطلاع از مذهب مالكي مراجعه كنيد به كتاب: امام صادق و مذاهب چهارگانه: نوشته: استاد اسدحيدر ترجمه: حسن يوسفي اشكوري، جلد اول،چاپ اول. تهران: شركت سهامي انتشار، 1369، ص 455.
- ↑ «الاسلام في نيجيريا» ص 95
- ↑ همان، ص 97.
- ↑ عبدالقادر گيلاني، در سال 471 هجري قمري برابر با سال 1078 ميلادي در شمال ايران متولد و در بغداد نشو و نما يافته و در همانجا ذفن شده است، بعضي او را اهل «جيل» بغداد دانستهاند نه اهل «جيلان» (گيلان) از شخصيتهاي جنجالي جهان اسلام است. سلسلة قادريه از سلاسل صفويه منسوب به او است. قبرش در بغداد معروف و مشهور است، او از كساني است كه دعاوي و بلند پروازيهاي زيادي از او نقل شده است. وي از سادات حسني است، در سال 561 هجري قمري برابر با سال 1168 ميلادي در گذشته است. برخي از تأليفات او عبارتند از: الف ـ بشائرالخيرات ب ـ طريقالحق پ ـ الفتحالرباني و الفيض الرحماني ت ـ فتوح الغيب س ـ الفيوضات الربانيه ج ـ ملفوظات قادريه خ ـ ملفوظات گيلاني د ـ ديوان اشعار
- ↑ Michael, Omolewa; cerificate history of Nigeria England : longman 1986 p.112
- ↑ Joseph C. & Godfrey Brown; Africa in the nineteenth & Twenieth Centuries p.194
- ↑ «الاسلام في نيجيريا»، ص 95.
- ↑ بلاد سودان، بر تمام منطقهاي كه در سراسر آفريقا از شرق به غرب امتداد دارد، اطلاق ميگردد، قسمتهايي از كشور نيجريه، مالي و موريتاني در اين منطقه واقع ميباشند. جمهوري سودان كه پايتختش خارطوم ميباشد، جزئي از بلاد سودان محسوب ميگردد.
- ↑ شيخ عثمان دان فوديو بود. همان، ص 43
- ↑ همان، ص 43
- ↑ همان، ص 96
- ↑ همان، ص 95
- ↑ همان، ص 101
- ↑ Yunfa
- ↑ Gudu
- ↑ Michael, omolewa: Cerificate histiry of Nigeria, England: Longman, 1986 p.112
- ↑ Bawa
- ↑ ساركي، لقب حاكمان بود و رهبر سياسي و مذهبي به حساب ميآمد و از احترام زياد وقداست خاصي برخوردار بود.
- ↑ تالابي، ا..لوكان، گزيدهاي از تاريخ غرب آفريقا، مترجم، فرهاد ملك ـ دكتر ابراهيم ملايمي تهران: دفتر همكاريهاي اقتصادي وزارت جهاد سازندگي، 1371، ص
- ↑ همان، ص 104
- ↑ Zamfara
- ↑ Kebbi
- ↑ Alkalawa
- ↑ Zaria
- ↑ Katsina
- ↑ Kano
- ↑ Yorubaland
- ↑ Adamawa
- ↑ Ilorin
- ↑ تالابي. ا..لوكان، گزيدهاي از تاريخ غرب آفريقا ، مترجم، فرهاد ملك ـ دكتر ابراهيم ملايمي تهران: دفتر همكاريهاي اقتصادي وزارت جهاد سازندگي، 1371، ص 104.
- ↑ Abdullahi
- ↑ Mohammad Bello
- ↑ گزيدهاي از تاريخ غرب آفريقا ، ص 105
- ↑ Magami
- ↑ Nafata
- ↑ Turban
- ↑ Veil
- ↑ Aisha, Abdar-rahman at - Tar Jrmana, Handbook on Islam, England: J & P 5 Weldon Ltd, 1978, p
- ↑ Yunfa
- ↑ Gobirawa
- ↑ Gudu
- ↑ Mantakari
- ↑ Konni
- ↑ Umar - al - Kamu
- ↑ Kwotto
- ↑ Katsina
- ↑ Kano
- ↑ Daura
- ↑ Zamfara
- ↑ Alkalawa
- ↑ Khalifate
- ↑ Handbook on Islam, p.7-8
- ↑ Sunna
- ↑ Nafata
- ↑ J, o, Hunwick, The Sokoto Caliphate, Ibadan history series, p. 481.
- ↑ Abd al - salam
- ↑ Gimbana
- ↑ هجرت (hijrah) در واقعة تاريخي هجرت پيامبر اسلام، اساس هجرت نبي اكرم(ص) را معاهدههاي سياسي عقبة اول و دوم پيامبر كه با مردم به منظور استقرار رهبري كامل حضرت محمد(ص) منعقد شده بود، تشكيل ميدهند. درست است كه هنگامي كه دشمنان حضرت رسول اكرم(ص) قصد جان وي را در مكه نموده بودند، اين واقعة تاريخي رخ داد ولي علت مهاجرت به مدينه (نه جاي ديگر) همان توافقهاي قبلي همه جانبه مردم مدينه در مورد استقرار حكومت اسلامي و رهبري حضرت محمد(ص) بود. مقدمات مهاجرت وي به صورت يك واقعه سياسي، ديني حداقل بطور رسمي از دو سال قبل از هجرت در حال فراهم شدن بود. بكار گرفتن اصطلاح مهاجرت و مهاجرين در برابر انصار بلافاصله پس از اين جريان نشان ميدهد كه سفر حضرت محمد(ص) از مكه به مدينه هرگز جز كوچيدن وي و به منظور تأسيس جامعه، حكومت و امت اسلامي در مدينه نبوده است. (در اينخصوص نگاه كنيد به كتاب سياست در اسلام نوشته: دكتر ابوالفضل عزتي
- ↑ Amir almu'minin
- ↑ Yunfa
- ↑ Nubian
- ↑ Tuareg
- ↑ Kwotto
- ↑ The Sokoto Caliphate, p. 481 - 482
- ↑ Turubbi
- ↑ Sifawa
- ↑ Gwandu
- ↑ عبدالله يا عبداللهي: شيخ عبدالله بن فودي، برادر شيخ عثمان دان فوديو، در سال 1171 هجري قمري متولد و علوم را از برادرش و جمعي از علماء نيجريه آموخت و در علوم مختلف تبحر پيدا نمود. حدود 100 جلد كتاب، جزو تأليفات اين دانشمند مسلمان بشمار ميرود. وي در سال 1244 هجري قمري وفات نمود و براي آشنايي با تأليفات او ميتوان به منابع زير مراجعه نمود: الف ـ كتاب The Sokoto Caliphate نوشتة: Murray Last از دانشگاه احمد بلوزاريا ـ انتشارات لانگمن سال 1967 ـ 280 ص. ب ـ كتاب «الاسلام في نيجيريا» نوشتة: آدم عبدالله الالوري.
- ↑ Sokoto
- ↑ The Sokoto Caliphate, p. 482 - 483
- ↑ Michael, omolewa, Certificate, history of Nigeria England & Longman 1986
- ↑ Bukhari
- ↑ Mafara
- ↑ Yusuf
- ↑ اعتقاد به مهدويت هر چند به طور وسيع با مكتب و مذهب تشيع ارتباط داده شده است ولي از همان ابتداي گسترش اسلام، مقام واهميت خاصي را در بين عامه اهل سنت نيز كسب كرد. انديشة پيروزي نهايي نيروي حق و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ستيز و ظلم، گسترش جهاني ايمان اسلامي، استقرار كامل و همه جانبه ارزشهاي انساني، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايدهآل، و بالاخره اجراء اين ايدة عمومي و انساني به وسيلة شخصيتي مقدس و عاليقدر كه در روايات متواتر اسلامي، از او به «مهدي» تعبير شده است، انديشهاي است كه كم و بيش همة فرق و مذاهب اسلامي، با تفاوتها و اختلافهايي بدان مؤمن و معتقدند.
- ↑ Gawakuke
- ↑ Gobir
- ↑ Maradi
- ↑ Rabeh
- ↑ Borno
- ↑ Michael, Omolewa, Certificte, history of Nigeria , p. 122