تعدد مذاهب و مسأله تقریب و وحدت اسلامی (مقاله)
تعدد مذاهب و مسأله تقریب و وحدت اسلامی عنوان مدخلی است از مرحوم آیتالله تسخیری درباره رابطه مذاهب با تقریب و برخی از چالشها و راه حل های پیش روی تقریب بین مذاهب اسلامی که در نشریه اندیشه تقریب به چاپ رسیده است [۱]
چکیده
بدیهی است در زمان پیامبر«صلی الله علیه و آله» از آن جا که احکام و مفاهیم به طور مستقیم از سوی آن حضرت صادر می شد نیاز چندانی به اجتهاد وجود نداشت. شیوه اجتهاد پس از وفات پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله» در عصر تابعین متداول گشت، اما پس از این دوره از آغاز قرن دوم، مذاهب و مکتب فقهی شکل گرفت و تا نیمه قرن چهارم تعداد آنها به 138 مذهب رسید. نگارنده پیدایش مذاهب را نشان دهندۀ تکامل خرد اسلامی و ثروت گران قدر فکری برای تمدن اسلامی دانسته و حرکت تقریب مذاهب اسلامی مطرح شده در دهه های اخیر را دارای ریشه هایی در دورترین دوره های اسلامی می داند و به دنبال آن، پایه های قطعی را که همه مذاهب، بدون استثناء، بدان باور دارند، به عنوان محور وحدت آفرین تقریب بیان می نماید و پس از آن، سیاست ها و راهبردهای ضروری را برشمرده و نقش علما و اندیشمندان را در روند تحقق آن گوشزد میکند.
پیدایش مذاهب اسلامی
در زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»از آن جا که احکام و مفاهیم به طور مستقیم از سوی آن حضرت صادر میشد، نیاز چندانی به اجتهاد دیگران وجود نداشت و اگر برخی صحابه اجتهادی هم داشتند پیامبر«صلی الله علیه و آله» خود بر آن صحه گذاشت.
اختلاف ها در آن زمان، خیلی ساده بود و وقتی سرزمین اسلام گستردگی یافت، آیه «نفر» با توجه به واقعیت موجود، پایه اجتهاد و «حجّیت خبر واحد» را تشریح کرد. خداوند متعال میفرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛ و شایسته نیست مؤمنان همگی ]برای جهاد[ کوچ کنند، پس چرا از هر فرقهای از آنان، دستهای کوچ نمیکنند تا[دستهای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را ـ وقتی به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند»[۲]
شیوه اجتهاد در این شرایط و پس از وفات پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله» متداول تر گشت و در عصر تابعین به شکل مؤثرتری ادامه یافت، ولی هنوز مذاهب به شکل مشخص خود، مطرح نشده بود و پس از این دوره، یعنی بعد از «عصر تابعین» بود که مذاهب مطرح گشت.
بنا به اعتقاد استاد سایس، از آغاز قرن دوم تا نیمه قرن چهارم هجری، جهان اسلام شاهد 138 مذهب و مکتب فقهی بود به طوری که بسیاری از شهرها، برای خود مذهب ویژهای داشتند.[۳] حال آنکه استاد اسد حیدر این رقم را بیش از پنجاه دانسته است.[۴]
به اعتقاد برخی علما، این مذاهب که پس از طبقه تابعین مطرح گردید، بیشتر مذاهب فردی بود که از سوی پیروان، ملاک عمل قرار نگرفت و از این رو با از میان رفتن پیروان اولیه، مذاهب مزبور نیز در صحنه نماند. ولی برخی دیگر، مذاهب گروهی به شمار میآید که در پرتو مجموعههای به هم پیوسته ای که از سوی پیروان و صاحبان اولیه آنها تدوین گشت، پختگی و انسجام بیشتری پیدا کرد.[۵]
از مذاهب گروه نخست (از میان رفتهها) میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1ـ مذهب حسن بصری (23ـ110ق)؛
2ـ مذهب ابن ابی لیلی (74ـ148ق)؛
3ـ مذهب اوزاعی (88ـ157ق)؛
4ـ مذهب سفیان ثوری (97ـ161ق)؛
5ـ مذهب لیث بن سعد (متوفی سال 175ق)؛
6ـ مذهب ابراهیم بن خالد کلبی (متوفی سال 240ق)؛
7ـ مذهب ابن حزم داود بن علی اصبهانی ظاهری (202ـ270ق)؛
8ـ مذهب محمد بن جریر طبری (224ـ310ق)؛
9ـ مذهب سلیمان بن مهران اعمش (متوفی سال 148ق)؛
10ـ مذهب عامر بن شرحبیل شعبی (متوفی سال 105ق). و بسیاری دیگر.
و مذاهبی که تا به امروز ادامه پیدا کردهاند عبارت است از: 1ـ مذهب امامی اثنی عشری که امام محمد باقر و امام جعفر صادق«علیهما السلام»، معارف آن را گسترش بخشیدند؛ 2ـ مذهب زیدی؛ 3ـ مذهب حنفی؛ 4ـ مذهب شافعی؛ 5ـ مذهب مالکی؛ 6ـ مذهب حنبلی؛ 7ـ مذهب اباضی.
ما در این جا در پی بررسی زمینههای پیدایش مذاهب یا عوامل از میان رفتن یا گسترش آنها ـ که شامل عوامل علمی، شخصی، سیاسی و اجتماعی و.... میگردد، نیستیم؛ آنچه بیش از هر چیز در این بحث برای ما اهمیت دارد، یادآوری نکات زیر است:
1ـ پیدایش مذاهب، نشان دهندۀ تکامل خرد اسلامی به منظور جبران غیبت پیامبر بزرگوار اسلام«صلی الله علیه و آله» و گسستن رشته وحی از یک سو و گستردگی نیازها، فراوانی اتفاقها و پیچیدگی جوامع از سوی دیگر و چه بسا به دلیل تراکم دانش فقهی و مطرح گشتن باب های گوناگون دانش فقه است. بنابراین حالتی طبیعی و در راستای حرکت تمدنی به شمار میرود.
2ـ این مذاهب، در واقع یک ثروت گران قدر فکری برای تمدن اسلامی است که هرگز نمیتوان آن را دست کم گرفت، همچنان که هم برای حاکم اسلامی و هم برای مسلمانان، گستره ای برای انتخاب و گزینش بهینه در عرصه اجرای شریعت و پیاده کردن آن در زندگی فردی (به ویژه در شرایط عدم تقلید از اعلم) و اجتماعی، فراهم میآورد؛ زیرا رأی حاصل از یک روند به رسمیت شناخته شده ای چون اجتهاد، کاملاً قابل انتساب به اسلام است و عرصه وسیعی برای مانور و گزینش بهترین نظریات و آرا (حتی اگر حاکم خود و با اجتهاد شخصی خویش با آن رأی موافقت نداشته باشد) فراروی حاکم شرع قرار میدهد. حاکم شرع میتواند برای دست یابی به نظریه و دیدگاه برتر اجتماعی، به تلفیق و ترکیب آرای مختلف فقهی دست بزند که خود صادقانه ترین بیان انعطاف پذیری اسلامی است.
3ـ شکل گیری این مذاهب ـ همچنان که اشاره گردید ـ نشان دهندۀ غنای زندگی اسلامی، طبیعی و کاملاً قابل انتظار بود. ولی آنچه که این پدیده طبیعی را به یک پدیده منفی در مسیر تاریخی اسلام تبدیل کرد همان چیزی است که آن را فرقه گرایی تنگ نظرانه مینامیم؛ روحیه فرقه گرایانهای که از منطق گفت وگویی که قرآن کریم بدان فرا میخواند، فاصله گرفت و تساهل و تسامح و مدارای اسلامی را به یک سو نهاد و وارد جدال بیهوده و زشت گردید. ما در این میان، به تعبیر آقای قرضاوی[۶] ، شاهد دورههای وحشتناک و شیوههای غیر اسلامی تکفیر، تفسیق و اتهام بدعت گذاری بوده ایم که خود به نزاعها و درگیریهای خونباری منجر شده و چه خون ها و اشک هایی که بر اثر آنها جاری نگشته و امت اسلامی را دچار پراکندگی و تفرقه نساخته و آن را از کسب موقعیت شایسته و سزاوار خود، محروم نکرده[۷] است.
از این روست که ما به طور جدی خواهان بازگرداندن مذاهب به وضع طبیعی خود از طریق ترویج گفت وگوی سازنده اسلامی، هم دلی و هم نوایی و جست وجوی گسترههای مشترک و در یک کلام خواهان چیزی هستیم که از آن به «حرکت تقریب مذاهب اسلامی» یاد میکنیم.
حرکت تقریب مذاهب اسلامی
روندی که در دهههای اخیر نام «حرکت تقریب» بر آن نهاده شده دارای ریشههایی در دورترین دورههای اسلامی است، زیرا اصالت و پویایی خود را از اصول درخشان شریعت گرفته و ضرورت آن همگام با گسترش و تعمیق مسئولیت این امّت در بنای تمدن بشری یا دست کم مشارکت فعّال در آن، روشن تر گردیده است.
در اواخر دهه چهل قرن میلادی گذشته، علما و شخصیتهای برجسته ای، شالوده اولیه این حرکت مبارک را پی ریزی کردند و جهادی راستین در تبیین آن به عمل آوردند و پس از بیان اصالت و نیز ریشههای شرعی و ضرورت رو به رشد و فزاینده آن، مقالات متعددی برای توضیح هر چه بیشتر این پدیده و توجیه آن برای مردم نگاشتند.
پایه های تقریب
به نظر ما، ایمان به مسئله تقریب، با توجه به پایههای زیر که همه مذاهب اسلامی بدون استثنا بدان باور دارند، در نهایت منطق، مطرح میگردد:
پایه نخست
ایمان به اصول اعتقادی اسلام؛ یعنی توحید الهی (در ذات و صفات و فعل و عبادت) و نبوّت پیامبر خدا«صلی الله علیه و آله» و قرآن مجیدی که این دین به ارمغان آورده و آنچه در آن آمده است و نیز معاد روز قیامت.
پایه دوم
پای بندی کامل به همه ضروریات و ارکان اسلام از جمله: نماز، زکات، روزه، حج و...
پایه سوم
پای بندی همه جانبه به اینکه کتاب خدا و سنّت شریف نبوی، دو سرچشمه بنیادین شناخت نظر اسلام در همه مسایل، شامل مفاهیم هستی و زندگی و گذشته و حال و آینده انسان در هر دو جهان و احکام و شریعتی که زندگی و رفتارهای فردی و اجتماعی آدمی را سامان میبخشند، به شمار میروند. در مورد اصول و سرچشمههای دیگری چون عقل و قیاس و اجماع و جز آن باید گفت که آنها تنها هنگامی اعتبار دارند که به این دو سرچشمه اصلی مستند باشند و از آنها مایه گرفته باشند. ائمه مذاهب و پیشوایان آنها همگی آشکارا این حقیقت را مطرح کرده و جز با استفاده و الهام از این دو سرچشمه، رأی و نظری ارایه نمیدهند. روایات بسیاری نیز از ائمه اهل بیت «علیهم السلام» وارد شده که تأکیدی بر این معناست، از جمله این فرموده امام جعفر صادق«علیهالسلام»: «همه چیز باید به کتاب و سنّت، ارجاع داده شود».[۸] امام مالک بن انس نیز میگوید: «بدانید که من هم بشری هستم که به صواب یا خطا میروم، از این رو سخنانم را بر کتاب و سنّت عرضه کنید»[۹] امام شافعی نیز سخنانی نزدیک به این مضمون دارد.[۱۰]
پایه چهارم
پایبندی به اینکه اسلام اجازه اجتهاد را به مثابه عملی جهت رسیدن به فهم اسلام، داده است. اجتهاد نقش بسزایی در تأکید بر انعطاف پذیری شریعت و توان آن نسبت به فراگیری چالشهای زندگی طبق معیارها و ضوابط معین، ایفا میکند. پذیرش این نقش، ضرورتاً به معنای امکان ایجاد پیوند میان نتایج مختلف حاصل از اجتهاد ـ حتی اگر متفاوت و یا متضاد با یکدیگر باشند ـ از یک سو و اسلام از سوی دیگرست، زیرا برداشت ها، دیدگاه ها و باورها در این میان، متفاوت است (و در علوم اسلامی با عنوان «اسباب الخلاف»، تدریس میگردد).
به اعتقاد ما اگر اسلام اجازه داده که اجتهاد[به مفهومی که بیان شد] صورت گیرد، بدان دلیل است که دین و آیینی واقعی و فطری است و برای دینی که متعلق به همه دوران هاست و رشته وحی از آن گسسته و معصومانش در قید حیات نیستند، برای شناخت شریعت و احکام آن راهی جز اجتهاد وجود ندارد؛ هر چند این روش گاه گرفتار خودخواهیهایی میشود و آرای متفاوتی را عرضه میکند که چه بسا برخی از آنها با آن چه که خداوند متعال در اسلام منظور داشته، همخوانی ندارد.
همچنان که شاهد آنیم که این روش منطقی، در خصوص استنباط همه مسایل، از جمله عقاید و مفاهیم (یعنی تصوراتی که از یک سو بر عقاید و باورها مبتنی است و از سوی دیگر در ارتباط مستقیم با واقعیت قرار دارد) و احکام و حتی مواضع و دیدگاههای اسلام نسبت به برخی قوانین طبیعی، تعمیم داده میشود.
پایه پنجم
اصل وحدت اسلامی، گویای ویژگی مهمی از ویژگیهای این امّت مقدس است که بدون آن نمیتواند مدعی کمال هویت خویش گردد. اسلام برنامه همه جانبه ای برای تحقق این وحدت در نظر گرفته که بر اساس چنگ زدن به ریسمان محکم الهی (یعنی هر راهی که به خدای یگانه منتهی گردد) و با تأکید بر وحدت اصل، وحدت خلق، وحدت هدف و وحدت شریعت و راه و با فراخوان به ورود همگانی به محدوده تسلیم کامل در برابر خدا و نفی وسوسههای شیطانی، صورت میگیرد، و در این راستا، آثار و پیامدهای وحدت را یادآور میشود و بذر اخلاقیات و عناصر فداکاری و ایثار در راه هدف کلی را در دل ها میکارد و همه معیارها و ملاک های تفرقه افکنی همچون زبان، ملیت، وطن، طایفه و قبیله و رنگ را به یک سو مینهد و بر معیارهای انسانی همچون علم و تقوا و جهاد و نیز لزوم جست وجوی وجوه اشتراک تأکید میکند و به استفاده منطق و عقل سلیم، یعنی منطق
گفت وگوی آرام و علمی و نیز به موارد و عناصر دیگری ـ که به دلیل روشنی و به منظور خودداری از درازی سخن، از آنها میگذریم ـ فرا میخواند.
ایمان به این اصل، مقتضیاتی دارد که از جمله بنیادهای حرکت تقریب به شمار میرود و به آنها اشاره خواهد شد.
پایه ششم
اصل برادری اسلامی که خود بخشی از برنامهای است که در بالا به آن اشاره شد و ترجیح می دهیم به طور مستقل نیز بر آن تأکید کنیم، زیرا مهمترین بخش به شمار رفته و سامان بخش همه روابط اجتماعی در اسلام است و معتقدیم که پیامدهای آن تنها به جنبههای اخلاقی منحصر نیست و جنبههای تشریعی را نیز در بر میگیرد و تأثیر همه جانبه خود را بر حرکت اجتهاد بر جای میگذارد و در نتیجه ما دیگر شاهد احکامی متناقض با این اصل، در جامعه اسلامی نخواهیم بود.
حرکت تقریب باید بر اساس این پایههای چند گانه پی ریزی گردد و چه بسا پذیرش و باور به این پایهها، به طور منطقی و خود به خود، ایمان به این حرکت را به دنبال خواهد داشت. از این رو معتقدیم تقریب، تنها به جنبههای اخلاقی یا شعاری منحصر نیست، هم چنان که تنها جنبههای تشریعی را در بر نمیگیرد بلکه فراتر از اینها، به جنبههای مختلف فکری و تمدنی پیوند میخورد و شایسته است که همه نخبگان فکری، فقهی و اندیشمندان در آن سهیم شوند و حتی باید از نخبگان نیز فراتر رفت و کل تودهها را زیر پوشش این اندیشه قرار داد.
تودههای مسلمان باید با فرهنگ تقریب بار آیند، زیرا هر چند اسلام بر اختلافهای فکری غیرمخرب و طبیعی، صحّه میگذارد، اما هرگز در پیوند با مواضع عملی نسبت به مسایل سرنوشت ساز داخلی و خارجی، کوچک ترین اختلافی را برنمیتابد. به همین دلیل است که در این آیین، کسی که در برابر حاکم شرع بایستد (یعنی مقامی که قاعدتاً باید موضع عملی امّت را یگانگی بخشد) هم چون کسی است که در برابر فرمان خدا ایستاده باشد، چون فرمانبری از حاکم شرع، هم سنگ با فرمانبری از خدا در نظر گرفته شده است.
اصول و ارزشهایی که دست اندرکاران تقریب باید به آن پایبند باشند
بنابر اصول و پایههایی که ذکر شد و به پیروی از آن چه که علما و مبلغان تقریب از آن سخن گفتهاند ما به پایبندی به ارزش های زیر فرا میخوانیم و این ارزشها را خطوط کلی سیاست هایی تلقی میکنیم که برای تحقق اهداف مورد نظر، مد نظر قرار نمیگیرد.
همکاری در موارد اتفاق
آن چه در عرصههای مختلف، مورد توافق است، بسیار زیاد است. مذاهب اسلامی، در اصول اعتقادی یا در عرصههای احکام تشریعی (که برخی علما این میزان را تا 95% مجموعه کلی ذکر کردهاند) یا در گستره های اخلاقی که تقریباً اتفاق نظر کامل حاصل است و نیز در عرصه مفاهیم و فرهنگ اسلامی و حتی در روند تاریخ و نقاط عطف اصلی، به رغم وجود برخی اختلاف ها در ارزیابی مواضع معین، از مواضع مشترک فراوانی برخوردارند.
در مورد مواضع عملی نیز آنها همگی متفق اند که این مواضع باید از طریق هم گرایی و هم بستگی اجتماعی و طی یک تصمیم جمعی یکسانی که رهبران دینی اتخاذ میکنند، از وحدت و یگانگی برخوردار باشد. تردیدی نیست که همکاری در وجوه مشترک فکری به معنای تلاش مشترک برای استحکام آنها در اذهان و اجتناب از هر اقدام متضاد با آنها و در نتیجه، عمق بخشیدن به آنها در کل حرکت جامعه اسلامی است. همگامی و همکاری در عرصههای هم پیوند با رفتارهای فردی، اجتماعی و تمدنی، امر کاملاً روشنی است که این عرصههای حیاتی گوناگون را در بر میگیرد؛ پیاده کردن شریعت اسلام، بزرگداشت شعایر الهی همچون نمازهای جمعه و حج و تحقق ویژگیهایی چون وحدت در امت اسلامی و...
یادآور میشویم که حرکت تقریب باید حداکثر تلاش خود را برای کشف این عرصههای مشترک و آگاهی دادن به تودههای مسلمان و حتی به نخبگان به کار گیرد و در جهت گسترش هر چه بیشتر این عرصهها گام بردارد.
معذور داشتن یکدیگر در اختلافها
تا وقتی به گشودگی باب اجتهاد ـ که حالتی طبیعی است و نمیتوان با یک تصمیم آن را بست ـ ایمان داریم و تا زمانی که دلایل و علل اختلاف از نتایج اجتهادی، پا بر جا و طبیعی است، باید نتیجه گرفت که اختلاف در آرا و فتواها، پذیرفتنی است. به لحاظ اسلامی نیز وجود اختلاف نظر نهی نشده است؛ آنچه نهی شده و ناپسندیده است، نزاع های عملی بیهوده و تضعیف کننده، تفرقه در دین، دسته بندیهای مخرّب و امثال آن است و این خود دلیلی بر عقلانیت و منطقی بودن اسلام است.
بنابراین هر کدام از مسلمانان، اعم از استاد یا شاگرد و مجتهد یا مقلّد، باید تحمل رأی مخالف را داشته باشند و به شیوههای تهدید و ارعاب و تکفیر متوسل نگردند. در این صورت است که اختلاف نظرها، برادرانه و دوستانه خواهد بود و آسیبی به دوستیها نخواهد زد.
در این جا به متون و روایات بسیاری باید اشاره کنیم که مؤمنان را به تحمّل و مدارا و سعه صدر فرا میخواند و به سادگی میتوان آنها را بر اوضاع کنونی مسلمانان انطباق داد. از جمله این حدیث از امام جعفر صادق«علیهالسلام» که چون در محضر ایشان نام گروهی به میان آمد، راوی گفت: ما از آنان تبرّی میجوییم، زیرا آنها مانند ما نمیاندیشند و باور ندارند. امام فرمود: با ما دوستی دارند ولی مانند شما نمیاندیشند به این دلیل از آنان تبرّی میجویید؟ راوی میگوید: آری. فرمود: این همان چیزی است که ما معتقدیم ولی شما به آن اعتقاد ندارید پس ما هم باید از شما تبرّی جوییم!... تا آن جا که فرمود: با آنان دوستی داشته باشید و از آنها تبرّی مجویید. در میان مسلمانان کسانی هستند که یک سهم و کسانی نیز هستند که دو سهم دارند... و درست نیست که صاحب یک سهم، از صاحب دو سهم، خرده گیری کند...» [۱۱]
برخورد پیشوایان مذاهب با یک دیگر خود بهترین گواه بر این حقیقت است. اگر بخواهیم به وقایع تاریخی در این باره بپردازیم، سخن به درازا خواهد کشید.[۱۲]
هم چنان که شاهد آنیم که پیشوایان مذاهب، باب اجتهاد را بر دیگران نبستند و حتی پیروی از نظریات و آرای خود را در صورت تحقق خلاف آن برای کسی، حرام دانستند. در این باره تنها به موارد زیر اشاره میکنیم:
از امام «مالک بن انس» نقل شده که گفته است: «من خود یک انسانم، ممکن است بر صواب یا خطا باشم، سخنانم را با کتاب و سنت، بسنجید».
امام شافعی نیز میگوید: «اگر صحت حدیثی بر خلاف گفته ام ثابت شد، گفته ام را به یک سو نهید». و امام ابوحنیفه میگوید: «این رأی من است و به نظر خودم بهترین است و اگر کسی رأی دیگری آورد از وی میپذیرم و چنان چه کسی دلیل مرا نمیداند حرام است که بر اساس نظر و سخن من، فتوا دهد».
و امام احمد بن حنبل میگوید: «از کاستی دانش مردان است که از دیگران تقلید کنند». و این دقیقاً همان نکاتی است که علمای بزرگ پس از ایشان نیز بر آن تأکید کردهاند.[۱۳]
اجتناب از تکفیر و اتهام بدعت گذاری
تکفیر از جمله مصیبتهای تاریخ ماست. به رغم احادیث شریفی که از یک سو، مسلمانان را در ایراد تهمت به دیگران محدود میگرداند و از سوی، دیگر از اتهام کفر به مسلمانان، منع میکند[۱۴] ، شاهد این روند ـ که راه هر گونه مخالفت یا خلاقیتی را بر عقل بسته است – هستیم تا جایی که مشاهده شده است که فردی کتابی را تألیف کرده و معتقد است مخالفت حتی با یک حرف در آن به کفر منجر میشود!
از این روست که ما همگان را فرا میخوانیم تا با الهام از روح قرآن که حتی در بحث و جدل با کفار حقیقی نیز به منطق و برخورد عملی دعوت میکند و به پیامبرش خطاب کرده که به آنان بگوید: «وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛ و در حقیقت یا ما یا شما بر هدایت یا گمراهی آشکاریم» (سبا/24) مسئله را به جای «کفر و ایمان» به «درست و نادرست» (صواب و خطا) تبدیل کنند.
عدم نکوهش نسبت به پیامدهای یک نظر
این منطقی است که انسان در برابر نظری که ابراز میکند پاسخ گو باشد و در نهایت دقت و تأمل، در این باره با وی مناقشه شود، ولی ما عادت کرده ایم که همواره مناقشاتی را دنبال کنیم که بر پیامدهای رأی مبتنی است و در نتیجه، تکفیر و اتهام به بدعت گذاری مطرح میشود، حال آن که چه بسا صاحب رأی، خود چنان پیامد یا ملازمتی را قبول نداشته باشد.
برای مثال، برخی که به حسن و قبح عقلی ایمان دارند، کسانی را که بدان ایمان ندارند در شمار افرادی قلمداد میکنند که در ایمان به صدق و راستی پیامبر تردید نمودهاند؛ با این استدلال که آن چه احتمال دروغ گویی پیامبر معجزه آور را ردّ میکند، حکم عقل به قبح انجام معجزه از سوی دروغ گو است و اگر ما هر گونه تقبیح عقلی را رد کنیم در واقع باب ایمان به نبوّت را بسته ایم. در مورد مسئله اطاعت از خداوند متعال نیز همین استدلال را میکنند؛ آن چه ما را ملزم به اطاعت از پروردگار میکند، چیزی جز حکم عقل نیست.
و به همین ترتیب، کسان دیگری را مییابیم که قائلان به توسّل یا شفاعت یا سوگند به غیر خدا را به شرک متهم میکنند، زیرا معتقدند لازمه و پیامد چنان اعتقادی، شرک است.
جدال آرام و متین علمی، امر مطلوبی است و ما هرگز خواستار بستن راه مباحث و مجادلات کلامی نیستیم. منطق هم همین اقتضا را دارد ولی همگان را بدان فرا میخوانیم که در مناقشه و جدال، راه منطق در پیش گیرند و آن چه را که طرف مقابل خود نمیپذیرد به او نسبت ندهند و تا زمانی که به ملازمت رأی خود با رأی دیگر اعتقادی ندارند، صاحب آن رأی را معذور دارند و این گونه است که میتوان باب گستردهای از اتهامهای ویرانگر را بست.
برخورد احترام آمیز در گفت وگوها
گفت وگو منطق صحیح انسانی برای انتقال اندیشه به دیگران است و قرآن کریم نیز نظریه بی نظیر و بسیار جالبی در مورد گفت وگوی ایده آل، شامل مقدمات گفت وگو، شرایط، اهداف و زبان آن، مطرح ساخته است که از جمله میتوان به مسئله شنیدن نظر دیگران و پیروی از بهترین آنها و نیز مسئله عدم توهین و اهانت به طرف مقابل اشاره کرد، به طوری که آیه شریفه: « قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو:[شما]از آن چه ما مرتکب شده ایم بازخواست نخواهید شد و[ما نیز]از آن چه شما انجام میدهید بازخواست نخواهیم شد»[۱۵]
در مورد نحوه گفت وگوی پیامبر با کسانی که به اسلام ایمان ندارند، مطرح شده و پیامبر را از برانگیختن زخمهای کهنه و اتهامهای متقابل، بر حذر داشته و تنها به منطقی بودن خود گفت وگو توجه میدهد. در این آیه، حتی ادب تعبیر و زبان گفت وگو نیز رعایت شده و برای احترام به طرف مقابل نمیگوید: «و لانسأل عما تجرمون»، هر چند به لحاظ سیاق لفظی، تناسب بیشتری داشت. خداوند پیامبرش را در بحث و گفت وگوی با غیرمؤمنان این گونه راهنمایی میکند، ولی ما در گفت وگوی با مسلمانان دیگری که با آنها اصول اعتقادی مشترک داریم چگونه رفتار میکنیم؟! حال آن که در حدیث آمده است: «در شر کسی همین بس که برادر خود را تحقیر کند».[۱۶]
خودداری از توهین به مقدسات دیگران
حقیقت آن است که این اصل، تابع اصل قبلی و در واقع مقدم بر آن است، زیرا توهین به مقدسات دیگران باعث ایجاد فضای عاطفی نامساعد و عدم تعادل مطلوب در گفت وگو میشود. خداوند متعال نیز در قرآن، از این کار نهی فرموده است: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ و آنهایی را که جز خدا میخوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم. آن گاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود و ایشان را از آن چه انجام میدادند آگاه خواهد ساخت»[۱۷].
خداوند این چنین مؤمنان را به برخورد و گفت وگو با دیگران فرا میخواند. پیش از آن نیز وظایف تبلیغی و اجباری یا تحمیل نظر خود بر دیگران ـ حتی اگر در شمار مشرکان باشند ـ را برایشان توضیح میدهد: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ؛ و اگر خدا میخواست، آنان شرک نمیآوردند و ما تو را برایشان نگهبان نکرده ایم و تو وکیل آنان نیستی»[۱۸]. متون و احادیث اسلامی در نهی از دشنام و ناسزا و نفرین، کاملاً شناخته شده است و وقتی در برخورد با مشرکان باید این نکات را رعایت کرد، با هم کیشان که جای خود دارد؛ آنهایی که در واقع برادران مسلمانی هستند که در راه هدفی واحد، میکوشند و دردها و آرزوهای یک دیگر را احساس میکنند. چنین وضعی هرگز تحمل توهین و اهانت را ندارد به ویژه نسبت به موارد و مسایلی که یک طرف آنها را مقدّس و در پیوند با معتقدات و باورهای اصیل خود میداند.
آزادی انتخاب مذهب
از آن جا که ما پذیرفته ایم وجود مذاهب مختلف اسلامی نتیجه اجتهادهایی است که اسلام روا داشته است، باید آنها را راه هایی برای دست یابی به رضای خداوند بدانیم و وقتی اختلافی میان آنها مطرح میشود طبیعی است که انسان مسلمان این مذاهب را مورد پژوهش و مطالعه قرار دهد و بهترین را ـ طبق معیارهایی که بدان ها ایمان دارد و معتقد است که با چنان معیارهایی وظیفه خود را در برابر خدا به انجام رسانده و امانت و عهد خود را بجای آورده است ـ برگزیند و در این صورت کسی نباید او را برای گزینشی که به عمل آورده ـ هر چند او را خوش نیاید ـ مورد نکوهش قرار دهد. هم چنان که معنا ندارد که کسی را وادار به انتخاب مذهب معینی کرد، زیرا این انتخاب، در پیوند با باورهای ایمانی است و جز با دلیل و برهان، نمیتوان بدان دست یافت.
در این جا تأکید میکنیم که هر مذهبی بدون آسیب رساندن به حقوق دیگران و بی آن که متوسل به جار و جنجال و توهین گردد حق دارد نظرات و دیدگاه های خود را توضیح دهد. ما نمیگوییم باید باب بحثهای سالم منطقی در اعتقادات، فقه یا تاریخ بسته شود بلکه با سوءاستفاده، جدال های بیهوده و تحمیل نظر خود بر دیگران و حق کشی مخالفیم.
ما معتقدیم تجاوزهایی که در طول تاریخ صورت گرفته ناشی از عدم پای بندی به اصول و قواعد گفت وگوی سازنده و به فراموشی سپردن این حقیقت است که همه مذاهب در راه اعتلای کلمه اسلام ـ البته طبق تصوّری که خود از آن دارند ـ گام برمیدارند.
نقش علما و اندیشمندان در روند تقریب
تردیدی نیست که بیشترین مسئولیتها در عرصه فعالیتهای «تقریبی» بر دوش این گروه از مسلمانان است، زیرا آنها از یک سو وارثان پیامبران، حاملان رسالت تبلیغ و سازندگان نسل فردا هستند و از سوی دیگر، نسبت به هر کس دیگری با پایهها و شالودههای تقریب آشنا هستند و بیشترین تأثیر را در وحدت بخشیدن به صف امت و تحقق ویژگیهای آن، دارند.
آن چه که آنها میتوانند در راستای ایفای نقش خود بدان بپردازند، از این قرار است:
1ـ تعمق و تأمل در پایهها و ارزشهای حرکت تقریب و درک عمیق و انعکاس آنها در مباحث، بررسیها و نوشتههای خود و از آن مهم تر، توجه به آنها در استنباط های فقهی و فکری خود و در نظر گرفتن آنها به عنوان یک اصل راهنما و مصلحت مرسلی (مطلقی) که بر اساس قاعده معروف تزاحم در اصول فقه، باید بر همه احکام با اهمیت کمتر، ترجیح داده شود. از این رو ما در برخی گردهماییهای بینالمللی تقریب، به حمایت از حرکت «تقریب فقهی» فراخواندیم و سعی کردیم نظریات فقهی را به یکدیگر نزدیک سازیم.
پس از تأمل در برخی نزاع های فقهی، متوجه میشویم که آنها در واقع اختلاف های لفظی ناشی از اختلاف دیدگاه ها یا اختلاف در اصطلاح هاست. در برخی مباحث اصولی، از جمله در مورد «قیاس»، «استحسان» و «ممانعت از مفسده جویی» (سد الذرائع) و امثال آن نیز مسئله از همین قرار است. توجه به این نکته، گرایشی است که در برخی کتابهای اصولی از جمله «اصول فقه» مرحوم علامه شیخ محمدرضا مظفر و مرحوم علامه سید محمدتقی حکیم که افتخار شاگردی آنها را داشته ایم، دیده میشود.
در این جا ناگزیر باید به نوشتهها و کتابهای فراوانی اشاره نماییم که آن چنان اختلاف ها را بزرگ کرده و عمق بخشیدهاند که این برداشت در خواننده آنها قوت میگیرد که هم گرایی و تفاهم، ناممکن است و همه عرصهها را فراگرفته و تصور هرگونه تقریب و تفاهمی، بی معناست. این نوشتهها، به حقیقت جفا نموده و وحدت منابع و وحدت شیوهها و معیارها و هدف را کاملاً نادیده میگیرند.
2ـ فعالیت هماهنگ برای روشنگری و گستراندن فرهنگ تقریب به میان تودههای مسلمان به طوریکه مسلمانان به رغم اختلاف در مذهب جز با احساس صادقانه برادری و همکاری، با یک دیگر برخورد نکنند و همگان پذیرای فعالیتهای چندمذهبی باشند و درگیریهای احساسی برخاسته از رسوبات تاریخی و موروثی که صحنههای دردناکی را بجای گذاشته، منتفی گردد.
اختلاف در یک حکم شرعی، تفاوت در برداشت از یک اتفاق تاریخی و چندگونگی در رفتارهای اجتماعی را ـ تا وقتی که در چارچوب کلی اسلام قرار داشته و برخاسته از اختلاف در اجتهاد میباشد ـ میتوان توجیه و در عین حال تحمّل کرد. البته اگر رفتاری را همه مجتهدان خارج از چارچوب تلقی کنند باید به بهترین روش، با آن برخورد کرد.
3ـ کوشش مشترک و پی گیر برای در پیش گرفتن مواضع یکسان و سمبلیک در همه مسایل سرنوشت ساز، از جمله در خصوص:
الف ـ پیاده کردن احکام اسلام؛
ب ـ تحقق حاکمیت ملی در چارچوب دینی؛
ج ـ رویارویی با دشمن و نقشههای آن در ضربه زدن به هویت و کیان امت؛
د ـ پاسداری از وحدت امت و نفی تفرقه؛
هـ ـ برتری منافع و مصلحت عمومی مسلمانان بر منافع گروهی.
4ـ تشویق به تأسیس نهادهای تقریبی، از جمله: الف ـ باشگاه های اجتماعی مشترک میان پیروان مذاهب گوناگون؛ ب ـ اردوگاه های «تقریبی» در مسایل مختلف؛
5ـ ایجاد گروه های «تقریب» در جاهایی که مسلمانان حضور دارند. مراکز و دولت های اسلامی نیز میتوانند نقش مهمی در این مورد ایفا کنند. آنها میتوانند حرکت تقریب را تشویق نمایند، کنفرانسها و گردهماییهایی در این خصوص برگزار کنند و طرح هایی را اجرا نموده و تبلیغات مسئولانهای را در پیش گیرند و مظاهر و نمودهای تفرقه را نفی کرده، فرهنگ تسامح و تساهل مذهبی را گسترش دهند.
پانویس ها
- ↑ اندیشه تقریب (1389ش)، شماره 25، ص11
- ↑ (توبه/22)
- ↑ تاریخ الفقه الاسلامی، صفحه 92 به بعد.
- ↑ الامام صادق و المذاهب الاربعة، جلد 1، صفحه 160
- ↑ موسوعه طبقات الفقهاء: بخش دوم از مقدمه، صفحه 57. (متن عربی)
- ↑ مجله «رسالة التقریب» ـ شماره 36 ـ صفحه 210
- ↑ نگاه کنید به کتاب: «قصة الطوائف» ـ انصاری ـ صفحات 155 به بعد
- ↑ وسائل الشیعه، ج27، ص111(موارد مشابه چنین روایتی، فراوان است)
- ↑ جلاءالعینین، آلوسی، به نقل از ابن تیمیة، ص199
- ↑ (همان منبع، همان صفحه).
- ↑ وسائل الشیعه؛ چاپ: مؤسسه اهل البیت «علیهم السلام» ؛ جلد 16 ـ صفحه 160
- ↑ نگاه کنید به پژوهش آیت ا... واعظ زاده خراسانی در این باره در کتاب خود: «دراسات و بحوث» جلد 1، صفحه 545 به بعد
- ↑ سخنان فراوان دیگری نیز وجود دارد که در کتابهای گوناگونی از جمله «جلاء العینین»(آلوسی)، ص199 و «تلبیس ابلیس» (ابنجوزی)، ص99 به بعد و «الامام الصادق و المذاهب الاربعه» (اسد حیدر)، ج1 ص 175، نقل شده است.
- ↑ در این باره میتوان به احادیث کتاب «الایمان» در «صحاح» و کتب حدیث دیگری چون «جامع الاصول» (ابن اثیر الجزری) جزء اول، ص207 به بعد مراجعه کرد
- ↑ (سبأ/25)
- ↑ «مسلم»، ج4، ص1986 از ابوهریره طی حدیثی بلند، روایت کرده است.
- ↑ (انعام/108)
- ↑ (انعام/107)