علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی
ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی | |
---|---|
نام کامل | ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 384 ق، ۳۷۳ ش، ۹۹۴ م |
محل تولد | اندلس |
محل درگذشت | اندلس |
دین | اسلام، اهلسنت |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی معروف به ابن حزم از بزرگترین چهرههای فرهنگ اسلامی در آندلس محسوب میشود. وی در ابتدا از شافعیه بود و سپس از آن روی گردان شده و از زمره ظاهریه ـ پیـروان داوود بن علی بن خلف ظاهری اصفهان (201ـ270هـ ق) ـ گردید.
ابنحزم اندلسی کیست
«علی بن احمد بن سعید بن حزم اندلسی» در روز آخر رمضان سال 384 در شهر «قرطبه» به دنیا آمد و در 28 شعبان 456 درگذشت[۱]. بیشتر وی را ایرانی الاصل دانستهاند که جدش از اسرای ایرانی، اسیر یزید بن ابی سفیان بوده است[۲]. عدهای هم وی را اسپانیایی تبار دانستهاند. وی در اواخر قدرت دولت امویان اندلس، در ناز و نعمت، فراوانی کتاب، شکوه اشرافیگری و ذهنباز و سیال همراه با ذکاوت و هوش قابل توجه رشد کرد. به گفته ذهبی: نشأ فی تنّعم و رفاهیة، و رُزق ذکاء مفرطاً، و ذهنا سیّالاً و کتباً نفیسة کثیرة[۳]. اما با آغاز اختلافات و اوجگیری آشوبهای سیاسی در اندلس، زندگی پر تلاطمی پیدا کرد. وی به اقتفای پدرش که مدتی منصب وزارت داشت، این منصب را در سه نوبت و هر بار برای مدتی کوتاه در اختیار داشت. پس از نوبت اول مدت زمانی زندانی شد اما باز وزارت یافت.
ابنحزم، پس از آن که در جوانی قدری به کارهای اداری پرداخت، به سرعت آنها را رها کرد و به تحصیل فقه و سایر علوم همت گماشت و در مقام یک عالم دینی تا پایان عمر از تدریس، تألیف، مناظره و هم چنین تأسیس و توسعه مکتب فکری- فقهی خود باز نماند.
وی پس از آن که در علم فقه موقعیتی یافت، به ستیز با عالمان زمانش برخاست و از آنجا که زبان تندی داشت، مورد خشم آنان قرار گرفت. در نهایت، برخوردهای تند وی درباره عالمان زمانش سبب تبعید او به قریهای گشت که آن جا نیز جماعتی از مالکیان بر او حمله بردند. زمانی هم عالمان و ملوک از او بیزار گشتند که او را به بادیه کوچ داده و حتی برخی از کتابهایش را به آتش کشیدند[۴]. ابنحزم، در رساله طوق الحمامه خود- که موضوعش عشق و عاشقی و حب است- خاطرات خواندنی و جالبی از زندگی خصوصی خویش آورده است. وی اشعاری هم سروده است که برخی از آنها برجای مانده است[۵].
ابنحزم تحصیل را با آموختن فقه مالکی که در نواحی او مذهب غالب بود، آغاز کرد. مدتی بعد به پیروان مذهب شافعی پیوست و از مالکیان بد گفت. بعدها از مذهب ظاهری جانبداری کرده از هر نوع اجتهاد و رأی و قیاس پرهیز داشت. در عین حال، تحت پوشش مذهب ظاهری[۶]. و با همان روش، خود قدم در وادی اجتهاد گذاشت و کوشید تا بر پایه نصوص حدیثی به ارائه فتوا بپردازد.
درباره ابنحزم و اندیشههای وی، کتابها و مقالات فراوانی نوشته شده است. توجه به وی در این حد از گستردگی، به ویژه در چند دهه گذشته، به عنوان یکی از برجستهترین متفکران مسلمان شمال آفریقا و اندلس نشانگر آن است که وی در عرصههای مختلف علوم دینی صاحبنظر بوده و تأثیر قابل توجهی در متفکران و عالمان پس از خویش داشته است. [۷] این توجه، تا حدودی هم به دلیل مواضع دینی متفاوت وی با سایر مکاتب رسمی موجود در مذهب تسنن است.
طبعاً از همان روزگار کهن، تمجید از وی همراه با مذمت بوده است. شاگردانش از وی ستایش میکردند، اما بسیاری از معاصرانش و همچنین عالمان بعدی- به ویژه مالکی مذهبان- او را سخت نکوهش میکنند. [۸] چرا که وی به همان اندازه که حافظهاش نیرومند و استنتاجاتش تازه و مبتکرانه بود، زبانش تند و تعصب مذهبیاش بر ضد مخالفانش از حنفیان و مالکیان و شیعیان [۹] به شدت افراطی و همراه با ناسزا و توهین و تکفیرهای پیاپی و بی دلیل و هیاهویی بود. معروفترین آثار برجای مانده از وی، در فقه المُحلّی، در فِرق و مذاهب الفصل فی الملل و الاهواء و النحل میباشد. اثر اخیر با همه گستردگی، ابتکار و نوآوریهای فراوانی دارد، مولف در تدوین آن کوشیده است تا از منابع مختلف در همه عرصهها بهره بگیرد، [منابعی که بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست] اما با ادبیاتی فوقالعاده افراطی و متعصبانه نگاشته شده است[۱۰] که مقدار زیادی از ارزش علمی کتاب را کاسته است. از آثار فراوان او، شماری به چاپ رسیده، برخی مخطوط مانده و تعدادی از میان رفته است[۱۱].
ابنحزم و دانش تاریخ
تاریخ از جمله دانشهایی است که ابنحزم با آن سر و کار دارد و بخشی از مطالعات و تألیفات وی به این دانش مربوط میشود و آنگونه که خود میگوید از طرق مختلف توانسته است مطالعات تاریخی خود را گسترش دهد. [۱۲] وی در رساله مراتب العلوم، ضمن طبقهبندی دانشها در منظومه فکری خود که براساس دین استوار است، برای تاریخ مرتبتی ویژه در پیوند با دانش شریعت قائل است.
دانشها در نزد امتها پنج قسم است: نخست دانش شریعت که امتها در آنها با یکدیگر تفاوت و اختلاف نظر دارند. «علم الشریعة و علم أخبارها و لغتها» و چهار دانش که همه امتها در آن چهار دانش با یکدیگر مشترکند: نجوم، ریاضی، طب، و فلسفه. [رسالة مراتب العلوم: [۱۳] بدین ترتیب، نگاه وی به تاریخ تحت عنوان «تاریخ شریعت» است؛ یعنی «دانش تاریخ» اعتبارش را از شریعت میگیرد، زیرا این تنها شریعت است که دانش اصیل است و اگر کسی با غفلت از این دانش به دانش دیگری بپردازد، به خود جفا کرده است. [۱۴] همین امر سبب شده است که وی به تاریخ به صورت یک علم مستقل نگاه نکند، بلکه تاریخ را ابزار و وسیلهای برای دانش دیگر که شریعت است بداند و به تاریخ به صورت یک امر فرعی بپردازد. [۱۵] با این حال، نباید توجه وی را به تاریخ سطحی دانست و یا حتی در محدوده دانش شریعت دایره آن را از نظر وی و تجربه نگارشیاش در این زمینه بست. به عکس، وی بسیاری از اخبار تاریخی را که ارتباطش با شریعت کم است و یا تحت عنوان تاریخ امت اسلامی دایرهاش را توسعه داده، در کتبش جای داده است. یعنی برای تاریخ- ولو با قید تاریخ امت اسلامی- حیثیت خاصی قائل است و به همین دلیل، بحثی را درباره «علم الاخبار» در همین رساله مراتب العلوم آورده است. [۱۶]
با این حال، هر اندازه که موقعیت وی را در ارتباط با دانش تاریخ با تأکید بیان کنیم، باید بدانیم که وی عالم دینی است و از آنچه نگاشته است یا هدفش جنبههای آموزشی سیره و تاریخ صدر اسلام و خلفا بوده و یا به طور کلی، از تاریخ برای استدلال در امر دین به صورت ایجابی و سلبی بهره برده است. گفته شده است که اجمالگرایی وی هم در نوشتههای تاریخیاش به همین دلیل است. [۱۷] بنابر آنچه که احسان عباس تصریح کرده است، بیشتر آثار تاریخی ابنحزم، ارائه گزارشهای مختصر و فهرستی از رخدادهای برخی از مقاطع تاریخی است. قسمتی از موضوعات مورد علاقه وی در دانش تاریخ مربوط به صدر اسلام (سیره نبوی و تاریخ خلفا) است. برخی هم به تاریخ عمومی و اجتماعی و شماری هم به تحولات دوره معاصر او یعنی اخبار اندلس و احوال خلفا و امرای آن ناحیه برمیگردد.
مجموعه رسائل تاریخی ابنحزم تحت عنوان مجلد دوم کتاب رسائل ابنحزم الاندلسی به چاپ رسیده است. این رسائل عبارتند از:
رسالة نَقْطُ العروس فی تواریخ الخلفاء؛ [۱۸] رسالة فی أمّهات الخلفاء؛ رسالة فی جُمَل فُتُوح الاسلام؛ رسالة فی أسماء الخلفاء؛ رسالة فی فضل الاندلس و ذکر رجالها. [۱۹]
به جز این رسائل، چند اثر تاریخی دیگر هم به طور مستقل از وی به صورت کتاب درآمده است که دو نمونه عمده آن جوامع السیرة [۲۰] و حجة الوداع [۲۱] میباشد. شاید بتوان کتاب جمهرة انساب العرب او را هم با اندکی تسامح، نوعی کتاب تاریخی به شمار آورد؛ زیرا افزون بر دانش انساب که به گفته خود ابنحزم بخشی از علم الأخبار است، وی در بخشهای مختلف آن، اطلاعات تاریخی متناسب با اشخاص و قبایل به دست داده است. [۲۲] گفتنی است که نگرش نسبی و اُمَمی ابنحزم نیرومند است. وی به جز آن که علم انساب را از اعراب شرق به ارث برده، درباره نسب قبایل بربر دیار خود هم مطالبی بر آن افزوده، نوعی نگاه اُمَمی را هم به جد گرفته است.
وی امتها را به هفت قسمت تقسیم کرده است: امت اسلامی، بنواسرائیل، روم، امم شمال مانند خزر و ترک و غیره، امم سودان، امت هنود و چینی، امم دائره مانند قبط و یمانی و سریانی و اشمانی و عَمون و مؤآب. [۲۳] و امت فرس. این تفسیر اُمَمی بعدها در کتاب طبقات الامم ابنصاعد اندلسی (م463) شاگرد ابنحزم ادامه یافته است. [۲۴]
کارهای تاریخی ابنحزم را نمیبایست صرفاً در آثار مستقل تاریخی وی محدود دانست. این به ویژه از آن جهت برای ما اهمیت دارد که در بررسی حاضر، صرفاً نگاه وی به تاریخ یا تاریخ اسلام موردنظر نیست، بلکه نقادیهای تاریخی او در هر مورد، ولو این که در آثار کلامی یا فقهیاش باشد، مورد توجه ما خواهد بود.
کسانی که به بیان شرح حال و افکار و اندیشههای وی پرداختهاند، به طور معمول، درباره موضوع «تاریخ از دیدگاه ابنحزم» هم سخن گفتهاند. در این میان، مقالاتی هم وجود دارد که صرفاً در همین موضوع نگاشته شده است. در این زمینه احسان عباس در مقدمه مجلد دوم رسائل ابنحزم بحثی تحت عنوان «ابنحزم و التاریخ» و سالم یفوت در مجله کلیة الاداب و العلوم الانسانیة دانشگاه رباط مغرب، ش10، ص99-134، مقالهای تحت عنوان التاریخ و السیاسیة فی فکر ابنحزم نگاشته است. این مقاله بیشتر به بیان نگاه ابنحزم به تاریخ پرداخته و دیدگاه دینی- تاریخی وی را با نظریات «فارابی» و دیگران مورد بحث قرار داده است. به اعتقاد مؤلف این اثر، رویکرد ابنحزم به تاریخ دینی است که در شرایط ویژه فتنه خیز اندلس طرح شده و از دین به عنوان وسیلهای برای ایجاد اتحاد استفاده و سخت بر آن تأکید شده است. این رویکرد، با رویکرد فارابی و «اخوان الصفا» و دیگران که بیشتر فلسفی است و یا رویکرد ابنخلدون که آن هم جنبه فلسفی دارد، متفاوت است.
به هر روی، در میان ارجاعات هرکدام از این مقالات، میتوان دریافت که نوشتههای فراوانی درباره اندیشهها و آثار ابنحزم نوشته شده است. از آن جمله مقالهای است تحت عنوان تقییم لبدایات التاریخ العربی از علی اوملیل که در مجله دراسات فلسفیة و أدبیة (ش1، 1976) به چاپ رسیده. اما مؤلف این سطور آن را ندیده است. در این میان، یک تک نگاری ویژه هم درباره دیدگاههای تاریخی ابنحزم نگاشته شده که اثری ارجمند است.
عنوان این کتاب ابنحزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری است که دکتر عبدالحلیم عویس آن را نوشته است. [۲۵] وی در این کتاب، فصلی را با عنوان «قضایا الفکر التاریخی عند ابنحزم» آورده و ذیل بخشی از آن با عنوان «منهج ابنحزم فی البحث التاریخی» به روش تاریخ نویسی او از زاویه نقادی اخبار و پرداختنش به ارزیابی نقلهای تاریخی پرداخته است.
نسبت میان راوی و خبر
نکتهای که در ارزیابیهای سندی افزون بر جرح و تعدیل اهمیت بسزائی دارد، «سنجش نسبت میان راوی و کیفیت خبر» است. برای مثال، ابنحزم وقتی روایت انس بن مالک و عبدالله بن عباس را در تعیین روز خروج پیامبر از مدینه در سفر حجةالوداع بحث میکند، به دلیل آن که نمیتواند یکی از این دو صحابی را جَرْح کند، بررسی سندی را به شکل دیگری دنبال میکند. موقعیت انس در نقل خبر به گونهای است که در آن جا حاضر بوده است، اما در روایت ابنعباس به کیفیتی نیست که وی در آنجا حاضر بوده است. در این صورت: و الحاضر أثبت بلاشکّ. [۲۶]
البته ابنعباس هم در این سفر بوده است، اما حالت روایت او به گونهای نیست که گویی در این نماز حضور داشته است. به نوشته ابنحزم، ابنعباس حدود سیزده سال داشته و چه بسا همراه زنان بوده و همین منشأ ورود وَهْم و خطا در روایت او شده است. و انّما دخل الوَهْم فی روایة ابنعباس لانّه کان یقدّمه النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) فی ضعفة اهله لصِغَره. [۲۷]
علاوه بر این، دقت انس در این نقل از شرح جزئیات هم به دست میآید؛ چون تصریح میکند که نماز ظهر را چهار رکعتی در مدینه خواندیم و نماز عصر را در ذوالحلیفه دو رکعتی. ولی چنین دقتی در جزئیات نقل ابنعباس نیست و صرفاً آمده است که نماز ظهر را در ذوالحلیفه خواندیم. نکته دیگر در بیان نسبت میان راوی و خبر آن است که وی با چه لحنی خبر را نقل کرده است. اگر دو روایت باشد، لحن یکی از آن دو «لحن تردید» و دیگری «لحن یقین» باشد، باید روایت کسی که با یقین بیشتری سخن میگوید پذیرفت. چرا که سخن راوی شکاک، بر غیر شاک حجت نیست، در حالی که عکس آن درست است: المثبت- و لو کان واحدا اولی بالقبول من الشاک، الموقن أثبت و اولی من الشاک. [۲۸] ابنحزم نکته اخیر را به معنای دیگری هم به کار برده است که روایت کسی که نکته یا مطلبی را برای کسی ثابت میداند، در مقایسه با کسی که آن را نفی میکند، بیشتر قابل پذیرش است. مثلاً یک مسأله در حجة الوداع این است که آیا طلحه همراه خود هَدْی داشت یا نه. روایت کسی که میگوید داشت، اولی به پذیرش نقل کسی است که میگوید هَدْی نداشت. [۲۹] دراینباره باید تأمل بیشتری کرد.
نمونه دیگر درباره نسبت میان راوی و خبر در این مثال قابل توجه است: وقتی ابنحزم عقیده حسن بن صالح بن حیّ همْدانی را در باب امامت شرح میدهد، مینویسد: «گفته شده است که مذهب او چنین بوده است که امامت میتواند برای تمامی فرزندان فهر بن مالک مشروع باشد»، یعنی لزومی به انحصار آن در قریش که تیرهای از فهر بن مالک است، نیست. در اینجا وی نسبت این اعتقاد را به حسن بن صالح نمیپذیرد و به عکس، آن چه را که هشام بن حکم در کتاب المیزان خود درباره او آورده، قبول میکند، چرا که هشام در شهر کوفه، همسایه او بوده، او را درک کرده و عالمترین افراد نسبت به او است. [۳۰]
آثار ابن حزم
عناوین کتابها و رسایل ابن حزم گواه بر این است که وی نویسندهای بسیار پرکار بوده است. گزارشهای تاریخنگاران نیز نشان میدهد که نوشتههای وی به شمار شگفتانگیزی میرسیده است. مثلاً از پسرش ابورافع فضل (د 479ق/1086م) نقل میشود که شمار نوشتههای پدرش در فقه، حدیث، اصول، نحو و لغت، ملل و نحل، تاریخ و نیز ردیّههایی که بر مخالفان نوشته به حدود 400 مجلد میرسیده و نزدیک به 80 هزار برگ را در بر میگرفته است، بدین سان وی را از لحاظ کثرت نوشتههایش با محمد بن جریر طبری نویسنده تاریخ مشهور مقایسه کردهاند. [۳۱] اما از همه این نوشتهها اکنون جز چند کتاب و تعدادی رساله باقی نمانده است. ما در اینجا عنوانهای کتب و رسایلی را میآوریم که دستنوشتههایی از آنها بر جای مانده و تاکنون چاپ و منتشر شدهاند. [۳۲]
1. طوق الحمامة فی الا´لفة و الالاف، درباره عشق و عاشقان. تنها یک دست نوشته از آن در کتابخانه دانشگاه لیدن هلند موجود است. نخستین بار د. ک. پترف1 این کتاب را برپایه همان یگانه دست نوشته در 1914م در لیدن منتشر کرد. بار دیگر همین چاپ در 1934م در دمشق و در 1950م به کوشش حسن کامل الصیرفی در قاهره منتشر شد. سپس در 1949م برشه2 متن آن را همراه با ترجمه فرانسوی در الجزیره منتشر کرد. آخرین چاپ آن با مقدمه، تصحیحات و زیرنویسها به کوشش صلاحالدین القاسمی در 1985م در تونس منتشر شده است. این کتاب دوبار به زبان انگلیسی و نیز زبانهای روسی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی و اسپانیایی و جز آن ترجمه شده است.
2. «رسالة فی فضل الاندلس» که متن آن را مقری در نفح الطیب (3/158- 179) آورده است. این رساله زیر عنوان فضائل الاندلس و اهلها با دو رساله دیگر به کوشش صلاحالدین منجد در 1968م در بیروت، منتشر شده است، همچنین در رسائل ابن حزم، مجموعه دوم، به کوشش احسان عباس، یافت میشود.
3. الاحکام فی اصول الاحکام، نخستین بار در سالهای 1345- 1348ق به کوشش احمد شاکر در قاهره، سپس در 8 جزء در دو جلد، به کوشش زکریا علی یوسف در 1970م در قاهره و بار دیگر در 1980م، با مقدمه احسان عباس در بیروت منتشر شده است.
4. المُحَلّی فی شرح المُجَلّی، ابن حزم این کتاب را بر پایه فقه شافعی و پیش از گرایش به مذهب ظاهریه تألیف کرده بود که شرحی است بر المُجَلّی نوشته دیگر خودش، متن آن نخست به کوشش احمد شاکر در 11 جلد در سالهای 1347-1352ق/1928-1933م و سپس به کوشش محمد منیرالدمشقی همچنان در 11 جلد در بیروت منتشر شده است.
5. ابطال القیاس و الرّأی و الاستحسان و التقلید و التعلیل که نخستین بار گولد تسیهر1 پارههای مهم آن را در ملحقات کتاب خود زیر عنوان «ظاهریان2» در لایپزیگ (1884م) منتشر کرد. این کتاب بار دیگر زیر عنوان تلخیص ابطال القیاس... به کوشش سعید الافغانی در 1379ق/1960م در دمشق انتشار یافته است.
6. الاصول و الفروع، در دو جلد، در قاهره (1978م) منتشر شده است.
7. رسائل ابن حزم الاندلسی، در 3 مجموعه، به کوشش احسان عباس از سال 1954م (؟) به بعد منتشر شده است. این 3 مجموعه افزون بر طوق الحمامة رسالههای زیر را در بردارند: رسالة فی الرد علی الهاتف من بُعد، رسالة البیان عن حقیقة الایمان، رسالة التوقیف علی شارع النجاة باختصار الطریق، رسالة مراتب العلوم، رسالة فی الغناء المُلهی اَمباحُ هواَم محظور؟، رسالة فی الم الموت و ابطاله، فصل فی معرفة النفس بغیرها و جهلها بذاتها، رسالة فی مداواة النفوس و تهذیب الاخلاق و الزهد فی الرذائل، رسالة الدُرَّة فی تحقیق الکلام فیما یلزم الانسان اعتقاده، رسالة فی مسألة الکَلب، رسالة فی الجواب عما سئل عنه سئوال تعنیف، رسالة فی الرد علی ابن النغزاله (النغزیله) الیهودی (سَموئِل بن نَگدِلا)، رسالة فی الامامة، رسالة عن حکم من قال انَّ ارواحَ اهل الشقاء مُعَذَبَةُ الی یوم الدین، رسالة التَلخیص لوجوه التخلیص، نقط العروس. [۳۳]
8. نَقْط العروس (فی تواریخ الخلفاء)، این رساله را نخستین بار زیبولد3 در مجله «مرکز مطالعات تاریخی در گرانادا4» در 1911م منتشر کرد. بار دوم به کوشش شوقی ضیف در مجله کلیة الاداب (شم 13، 1951م) و بار سوم در جزء دوم مجموعة رسائل ابن حزم به کوشش احسان عباس انتشار یافت.
9. حجة الوداع، به کوشش ممدوح حقی، دمشق، 1956م.
10. الاخلاق و السیر، این کتاب همان رسالة فی مداواة النفوس و تهذیب الاخلاق است که به کوشش احسان عباس در مجموعه یکم رسائل ابن حزم الاندلسی منتشر شده است. این اثر بار دیگر با ترجمه فرانسوی به کوشش ن. تومیش5 با عنوان الاخلاق و السِیَر در بیروت (1961م) انتشار یافت.
11. التَّقریب لحدِ المنطق و المَدخَل الیه که به کوشش احسان عباس از روی تنها دست نوشته موجود آن در مکتبة الاحمدیة جامع زیتونیة تونس (شم 6814) در بیروت (1959م) منتشر شده است.
12. الفِصَل فی المِلَل و الاهواء و النَحَل، چاپ نخست آن در قاهره (1317ق/1899م) در 5 جزء (در دو مجلد) منتشر شده که در حاشیه آن ملل و نحل شهرستانی چاپ شده است. چاپ دوم نیز در 5 جزء (در دو مجلد) در قاهره (1964م) انتشار یافته است.
13. «منظومة ابن حزم فی قواعد الفقه الظاهری»، به کوشش محمدابراهیم الکتانی، در مجلة معهد المخطوطات. [۳۴]
14. رسالة الا¸لوان، ریاض، النادی الادبی الثقافی، 1979م.
15. «رسالة فی امّهات الخلفاء»، به کوشش صلاحالدین منجد، در مجلة المجمع العلمی بدمشق، مجلد 34، 1959م.
16. کتاب السیاسة که بخشهایی از آن را ابراهیم الکتانی در مجله تِطوان (مغرب، شم 5، 1960م) منتشر کرده است.
17. جَمهرة اَنساب العرب که نخستین بار به کوشش لوی پرووانسال، در قاهره (1948م) و بار دوم به کوشش عبدالسلام هارون، در قاهره (1962م) و بار سوم در بیروت (دارالکتب العلمیة) منتشر شده است.
18. جوامعُ السَیَرة (السیرَة النَبَویَّه) که به کوشش احسان عباس و ناصرالدین الاسد، در قاهره (1956م) همراه این 5 رساله منتشر شده است: «رسالة فی القراءات المشهورة فی الامصار الا¸تیة مجیء التواتر»، «رسالة فی اسماء الصحابة رُواة الحدیث و ما لِکُلّ واحد½ من العدد»، «رسالة فی تسمیة من رُوِیَ عنهم الفِتیا من الصحابة و من بعد هم علی مراتبهم فی کثرة الفِتیا»، «جُمَل فتوح الاسلام»، «اسماء الخُلفاء المهدیین و الائمة امراء المؤمنین».
19. «مراتب الاجماع فی العبادات و المعاملات و الاعتقادات» که «نقد مراتب الاجماع» ابن تیمیه به ضمیمه آن است و به همراه محاسن الاسلام و شرائع الاسلام بخاری در 1357ق در قاهره به چاپ رسیده است.
20. رسائل ابن حزم (مجموعه چهارم)، به کوشش احسان عباس که در 1984م در بیروت منتشر شده است.
دیدگاههای اقتصادی ابنحزم
ابنحزم پیرامون مسائل اقتصادی زمانه خود بهطور کلی به چهار حوزه پرداخته وآنها را مورد بررسی قرار داده است؛ آنها عبارتند از:
- مسئله نیازهای اساسی و فقر؛ ابنحزم به چهار دسته از نیازها اشاره دارد که بهعقیده وی از نیازهای ضروری بشری بوده و بهعنوان استانداردهای زندگی مطرحاند. این نیازها عبارتند از: خوراک، پوشاک، نوشیدنی و سرپناه یا مسکن.
- ابنحزم دولت را مسئوول برآورده ساختن نیازهای اساسی میداند. وی همچنین برای اغنیا نیز وظیفهای خطیر مخصوصا در مناطق سکونت آنها قائل است و آنها را مسئول برآورده ساختن نیازهای فقرا میداند. [۳۵]
- زکات؛ ابنحزم در بحث پیرامون زکات به موقعیت ممتاز این نهاد و نقش طبقه غنی جامعه در از بین بردن فقر در میان فقرا و تهیدستان اشاره میکند. بهعقیده ابنحزم اگر کسانیکه توانایی پرداخت زکات را دارند از پرداخت آن خودداری کنند، بر دولت اسلامی لازم است که چه از طریق مسالمتآمیز و چه به طریق اجبار، این زکات را دریافت کند و چنانچه پرداختکننده زکات از آن اجتناب ورزد، حتی علیه او به جنگ برخیزد و اگر کسی ضرورت زکات را انکار نماید میتوان بهعنوان مرتد با وی برخورد کرد. ابنحزم بهاندازهای به پرداخت زکات اهمیت قائل میشود که معتقد است اگر شخصی در طول زندگی خود زکات را پرداخت نکند، لازم است که پس از مرگ وی از دارایی و ماترکش زکات را برداشت نمایند و اینچنین زکاتی در حقیقت نوعی بدهی به خداوند متعال است. [۳۶] البته این بیشتر یک حکم فقهی است تا یک تأکید و توصیه اقتصادی؛ اما این حکم فقهی، آثار اقتصادی غیر قابل انکاری در جامعه اسلامیدارد.
- مالیاتها؛ ابنحزم بهشدت نگران مسئله عدالت در نظام مالیاتی بود. بهعقیده وی پیش از وضع هر نوع مالیاتی، باید مصالح مردم در نظر گرفته شود. همچنین این مصالح در جمعآوری مالیات نیز باید مدنظر قرار گیرد؛ زیرا این مردم هستند که پرداختکننده مالیاتاند؛ برای همین هر نوع ضرر و زیانی که بر مردم وارد گردد، در نهایت اثر خود را بر کل نظام و بالتبع، جمعآوری مالیات خواهد گذاشت. "میل به پرداخت مالیات" در تئوریهای مالیه عمومی بههمین معنا است. [۳۷]
- نظریه نظامهای ارضی؛ ابنحزم در میان فقهای بزرگ اسلامی تنها فقیهی است که اجاره دادن زمینهای زراعی را ممنوع دانسته است. [۳۸] وی معتقد است کارگری که در زمین زراعی مشغول بهکار است، همانند صاحب ملک مورد احترام است. بهعقیده وی اجاره زمین، بهصورت تعیین سهمی از پیش تعیینشده محصول برای صاحب آن، غیر قانونی و حرام است و در این مورد، فرقی نمیکند که زمین در مقابل بخشی از محصول یا اینکه درمقابل پول و یا بهروشی مشابه اجاره داده شود. نقل شده است که ابنحزم در جایی گفته است «ضروری است که هر فرد در درجه اول، خود در زمین زراعیش بهکار بپردازد و اگر قادر به این کار نبود، باید آن زمین را بدون اخذ هرگونه اجاره بها و یا پولی به فرد دیگری واگذار کند و در نهایت، اگر انجام این عمل ممکن نبود باید زمین زراعی را بدون استفاده باقی بگذارد». [۳۹]
ابنحزم و سوسیالیسم[۴۰]
برخی از سوسیالیستها بهخاطر برخی عقاید ابنحزم لقب «سوسیالیسم مسلمان» را به او دادهاند؛ عمدهترین دلایل آنها عبارتند از:
1. تلاش ابنحزم برای بهبود رفاه عمومی مردم؛
2. پیشنهاد وی برای وضع مالیات بر طبقه اغنیای جامعه؛ تا این گروه نقش خود را در تخفیف فقر فقرا و مستمندان بهدرستی ایفا کند؛
3. لزوم دخالت دولت در مواقع ضروری و با وضع مالیاتهای مختلف برای کاهش فقر در جامعه؛
4. نگرانیهای ابنحزم از منافع عام مردم بهرغم آنکه وی از خانواده اصیل بوده و در دوران سه حاکم مختلف پست وزارت را بر عهده داشته است.
با دقت در هر چهار دلیل، مشخص میشود که ابنحزم در کنار فقرا و در مقابل اغنیا قرار گرفته است. بهعلاوه وی تأکیدی نیز بر دخالت دولت داشته که خود مزید بر علت است. البته با توجه به نکات زیر میتوان به تصحیح این دیدگاه غلط پرداخت:
1. ابنحزم فقط بهخاطر رضای خداوند متعال و برقراری عدالت است که اینگونه مباحث را مطرح ساخته و هیچ نکتهای از مسئله تحلیل تضاد طبقاتی در مباحث او ملاحظه نمیشود.
2. سوسیالیستها وقتی به بحث پیرامون عقاید ابنحزم میپردازند، بهصورت گزینشی عمل کرده و مواردی را که نشانگر عقاید سوسیالیستی وی میشود را برمیشمرند؛ ولی هیچ اشارهای به مباحث تجارت که از سوی ابنحزم مطرح شده ندارند؛
3. بهعلاوه، شباهتهای موجود بین دیدگاههای ابنحزم و سوسیالیستها از پایه ایدئولوژیکی و فلسفی کاملا متفاوتی نشأت گرفته است.
ابنحزم و لیبرالیسم
همانند سوسیالیستها، لیبرالیستها هم مدعیاند که ابنحزم طرفدار دکترین لیبرالها بوده و دلایل آنها به شرح زیر است:
1. مخالفت ابنحزم با وضع هر نوع مالیات استثماری؛
2. مخالفت وی با وضع مالیاتهایی که در شریعت نامی از آنها نیامده است؛
3. مخالفت وی با وضع مالیات بر کالاها؛ زیرا باعث کاهش نرخ فروش و کاهش اثرات ضریب فزاینده خواهد شد.
با دقت در این دلایل میتوان بهراحتی دریافت که چرا اینگونه قضاوتهای نادرست در مورد ابنحزم صورت میگیرد. بهعنوان مثال مخالفتهای ابنحزم با مالیاتها بهدلیل پایبندی وی به مسائل شریعت است؛ نه عقاید لیبرالیستی و روح سرمایهداری. همچنین نگرانیهای وی در مورد رفاه کارگران و صنعتگران و تجار نیز بهدلیل دیدگاه وی در زمینه عدالت است نه اندیشههای لیبرالی. [۴۱]
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ .شرح حال ابن حزم در منابع کهن را بنگرید در: جذوة المقتبس، ش708؛ مطمح الانفس از فتح بن خاقان، ص 55؛ الذخیرة، ج1، ص140؛ المُغْرب، ش253؛ تذکرة الحفاظ، ج3، ص341؛ لسان المیزان، ج4، ص 724-732. 2.ابن حزم دراینباره چنین سرود: (سیر اعلام، 18/205): فإن تَحْرِقوا القِرطاس لا تَحْرقوا الذی کذاک النصاری یحرقون اذا علَتْ تضمّنه القرطاس بَل هو فی صدری اکُفهم القرآن فی مُدُنِ الثغر.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج18، ص186
- ↑ سیر: 186/18
- ↑ سیر: 198/18
- ↑ سیر: 205/18- 209
- ↑ .درباره مذهب ظاهری پس از ابن حزم، رک: ابن حزم، حیاته و عصره، ابوزهره، ص443-449
- ↑ .برخی از آثاری که درباره ابن حزم نوشته شده است، عبارتند از: ابن حزم، حیاته و عصره، آراء و فقهه، ابوزهره، قاهره: دارالفکر العربی، 1977؛ الفکر المنطقی الاسلامی، دراسة فی جهود ابن حزم الاندلسی، محمد جلّوب فرحان، جامعة موصل، 1988؛ دراسات عن ابن حزم و کتابه طوق الحمامة، الطاهر احمد مکی، قاهره: دارالمعارف، 1981؛ ابن حزم رائد الفکر العلمی، عبداللطیف شرارة، بیروت: المکتب التجاری، (بیتا)؛ ابن حزم و الفکر الفلسفی بالمغرب و الاندلس، سالم یفوت، دارالبیضاء، 1986؛ الامام ابن حزم الظاهری امام اهل الاندلس، محمد عبدالله ابوصعیلیک، دمشق: دارالقلم، 1995؛ ابن حزم الکبیر، عمر فروخ، بیروت: دار لبنان للطباعة و النشر، 1980؛ ابن حزم الاندلسی و رسالته فی المفاضلة بین الصحابة، سعید الافغانی؛ ابن حزم خلال الف عام، جمع و تحقیق: ابوعبدالرحمن بن عقیل الظاهری، بیروت: دارالغرب، 1982؛ ابن حزم الاندلسی حیاته و ادبه، عبدالکریم خلیفة، بیروت: المکتب الاسلامی، عمان: مکتبة الاقصی؛ ابن حزم الاندلسی، زکریا ابراهیم، قاهره: الدار المصریة، «ضمن سلسلة اعلام العرب». ابن حزم صورة اندلیسیة، محمد طه الحاجری، بیروت: دارالنهضة العربیة للطباعة و النشر، 1982؛ ابن حزم و موقفه من الالهیات، احمد بن ناصرالحمد، مکه المکرمة، جامعة ام القری، 1980.
- ↑ .برای نمونه رک: سیر اعلام النبلاء، ج18، ص187-188؛ مطالبی که ابوبکر بن العربی در القواصم و العواصم بر ضد وی نوشته، بسیار تند است.
- ↑ .دراینباره رک: گفتار مفصل و بلند علامه امینی در الغدیر ج1 تحت عنوان «الرأی العام فی ابن حزم الاندلسی» ص585-608
- ↑ .یکی از نشانههای آشکار این تعصب، ناسزاها و تکفیرهای او در حجمی گسترده است که پس از بیان عقاید فرق اسلامی با تعبیر «هذا کفر صریح»، «هذا مجرد کفر» و... آنها را بدرقه میکند. رک: الفصل، ج4، ص197-198، 205، 207 «هذا والله أعظم من قول النصاری و أدخل فی الکفر و الشرک».
- ↑ برای فهرست آثار او بنگرید: سیر: 193/18- 197
- ↑ در الفصل، ج1، ص175 مینویسد: و قد شاهدنا الناس و بلغتنا أخبار أهل البلاد البعیدة و کثر بحثنا عما غاب عنا منها، و وصلت الینا التواریخ الکثیرة المجموعة فی أخبار من سلف من عرب و عجم فی کثیر من الاُمَم
- ↑ رسائل: 78/4
- ↑ رسائل: 75/4
- ↑ مقدمه رسائل: 16/2
- ↑ مراتب العلوم، رسائل: 79/4
- ↑ مقدمه رسائل: 21/2
- ↑ .این رساله، کتابچه کوچکی است با ویژگیهای منحصر به فرد از نوع آنچه در قرون نخستین به صورت تک نگاری پیرامون موضوعاتی بدیع نگارش مییافت. القاب خلفا، ولی عهدهایی که به خلافت نرسیدند، خلفایی که با مشاورت به خلافت رسیدند، آنان که به زور خلافت را تصرف کردند، آنان که به دنبال خلافت رفتند، خلیفه هم نامیده شدند، اما خلیفه نشدند، آنان که خلیفه شدند و برادر بزرگتر داشتند، و موضوعاتی دیگر. در ادامه به بیان برخی از اخبار عجایب و غرایب ازدواجها، زنان و مسائل دیگر (مانند فضیحتی که جهان مانند آن ندیده است و...) پرداخته شده است که به راستی شگفت است و انسان را به یاد نوشتههای محمد بن حبیب و شمار دیگری از مورخان شرقی قرن سوم میاندازد. این اثر برخلاف نامش تنها در «تواریخ خلفا» نیست بلکه همانگونه که احسان عباس یادآور شده بهتر است عنوان «النوادر» بر آن نهاده شود. برای نمونه یکی از این عجایب شرح حال مرزبانه دختر قدید بن منیع است. وی همسر نصر بن سیار والی خراسان بود. وقتی او مرد، ابومسلم خراسانی با وی ازدواج کرد، وقتی ابومسلم کشته شد، ابوداود خالد بن ابراهیم ذهلی والی خراسان با وی ازدواج کرد. ابن حزم درباره این زن مینویسد «فجرت هذه المرأة مجری ولایة خراسان، کل من ولّی خراسان تزوّجها». نَقْط العروس، ص68. و یک خبر شگفت دیگر آن که مردی پس از آن که بیست و دو سال از مرگ هشام بن حکم مؤید گذشته بود، ظهور کرد و گفت من هشام بن حکم مؤید هستم. در همه منابر اندلس به نام وی خطبه خوانده شد و خونها ریخته شد. نَقْط العروس، ص97. این رساله بارها تصحیح و ترجمه اسپانیانی آن هم نشر شده و آخرین تصحیح آن توسط احسان عباس در مجلد دوم رسائل ابن حزم ارائه شده است. مقالهای هم در مجله الدعوة الاسلامیة، (عربستان سعودی)، ش491 درباره آن انتشار یافته است.
- ↑ رسائل ابن حزم، ج2، تحقیق احسان عباس، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1987. رساله اخیر رساله کوچکی است که مؤلف ضمن آن تلاش کرده است تا برتری اندلس را در زمینههای مختلف جغرافیایی و علمی بر سایر نقاط نشان دهد.
- ↑ درباره این کتاب به لحاظ شیوه نگارش و منابع آن (که به طور عمده سیره ابن اسحاق است). رک: مقدمه احسان عباس بر چاپ آن که توسط دارالمعارف در قاهره انجام شده و پنج رساله هم به عنوان ضمیمه در آن آمده است.
- ↑ تصحیح ابوصهیب الکرمی، ریاض، 1418
- ↑ ابن حزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری، ص206-211
- ↑ در متون اسرائیلی شهرت دارد که این دو نفر، از فرزندان لوط پیامبر بودهاند و نسل آنان در شهرهای معان و مآب از سرزمین بلقاء در اراضی شامات سکونت داشتهاند. رک: جمهرة انساب العرب، ص510
- ↑ رک: التعریف بطبقات الامم، قاضی صاعد اندلسی (420-461)، مقدمه و تصحیح و تحقیق غلامرضا جمشیدنژاد، اول، تهران: میراث مکتوب، 1376. صاعد اندلسی که کتابش را در تاریخ علم در نزد اقوام و امتها نگاشته، مرتباً از اهل العلم بتواریخ الامم مطالبی نقل میکند
- ↑ قاهره، الزهراء للاعلام العربی، 1988
- ↑ حجة الوداع، ص252
- ↑ حجة الوداع، ص252
- ↑ حجةالوداع، ص260-261
- ↑ حجةالوداع: 265
- ↑ الفصل، ج4، ص93: لان هشاما کان جاره بالکوفه و أعرف الناس به و أدرکه و شاهده. به جز عبارتی که نقل شده، مجموعاً آن چه ابن حزم در این چند سطر آورده قدری نامفهوم مینماید. (در چاپ دیگر الفصل 157/4- بیروت: دارالجیل- نیز عبارت به همان صورت است). مطالب ابن حزم در نقد شیعه در صفحات بعد، میباید نقد همین کتاب میزان باشد که جملاتی هم از آن نقل کرده است.
- ↑ ابن صاعد، 76-77
- ↑ برای عناوین دیگر نوشتههای او نک: ذهبی، 18/193-197
- ↑ نک: شمارة بعد
- ↑ ج 21، 1975م، ص 148-151
- ↑ غزالی، عیدیت؛ اندیشههای اقتصادی ابنحزم، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ترجمه احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، 1385، چاپ اول، ص131
- ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر؛ تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان، تهران، انتشارات پیام نور، 1389، چاپ اول، ص60
- ↑ غزالی، عیدیت، پیشین، ص133
- ↑ صدیقی، نجاتالله، بررسی کوششهای اخیر پیرامون مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی در اسلام، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ترجمه احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، 1385، چاپ اول، ص87
- ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر؛ پیشین، ص63
- ↑ غزالی، عیدیت، پیشین؛ ص136 و 137
- ↑ همان، ص137 و 138