مشرک: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '[[پیامبر اسلام' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
بر اساس تحلیل و تبیین اندیشمندان اسلامی، شرک انسانهای خداباور در حوزه دین و دینداری به دو گونه است: | بر اساس تحلیل و تبیین اندیشمندان اسلامی، شرک انسانهای خداباور در حوزه دین و دینداری به دو گونه است: | ||
# شرک بزرگ یا شرک جلی که همان شریک قائل شدن برای خدا است. این مشرکان در سطح الوهیت و ربوبیت خدا چیزها یا افرادی همچون بت و فرشتگان یا جنیان یا حتی انسانها را به عنوان شریک و سهیم قائل هستند؛ | # شرک بزرگ یا شرک جلی که همان شریک قائل شدن برای خدا است. این مشرکان در سطح الوهیت و ربوبیت خدا چیزها یا افرادی همچون بت و فرشتگان یا جنیان یا حتی انسانها را به عنوان شریک و سهیم قائل هستند؛ | ||
# شرک کوچک یا شرک خفی که از مصادیق آن ریا، نفاق یا در نظر گرفتن غیر خدا با او در امور است<ref>لسان العرب، ج 7، ص 100، شرک؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 452، شرک؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1054.</ref>. | # شرک کوچک یا شرک خفی که از مصادیق آن ریا، نفاق یا در نظر گرفتن غیر خدا با او در امور است<ref>لسان العرب، ج 7، ص 100، شرک؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 452، شرک؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1054.</ref>. | ||
خط ۲۲: | خط ۲۱: | ||
چنانکه گفته شد، شرک خفی، نوعی از شرک است که مومنان بدان گرفتار هستند؛ زیرا اینان در حوزه اعتقادی و رفتاری به گونهای فکر و عمل میکنند که ربوبیت الهی به نوعی مخدوش میشود و دیگرانی در این امر مشارکت دارند. وقتی کسی غیر خدا را در کارها دخالت میدهد، در حقیقت از نظر فلسفی، بینشی و نگرشی بر این باور و اعتقاد است که آن غیر در این کار، نقش مستقلی دارد و این گونه نیست که نقش او در کارها تابعی باشد. همین نگاه استقلالی به آن چیز در کارها به این معنا است که دو علت، در تحقق امری نقش دارد؛ زیرا اگر معتقد باشد که خدا تنها علهًْ العلل است، دیگر نیازی نمیبیند که در همه سطح به چیز دیگری توسل جوید. به عنوان نمونه کسی که در سطح خدا، برای پزشک یا دارو تاثیر درمانی قائل است، گرفتار شرک خفی است. | چنانکه گفته شد، شرک خفی، نوعی از شرک است که مومنان بدان گرفتار هستند؛ زیرا اینان در حوزه اعتقادی و رفتاری به گونهای فکر و عمل میکنند که ربوبیت الهی به نوعی مخدوش میشود و دیگرانی در این امر مشارکت دارند. وقتی کسی غیر خدا را در کارها دخالت میدهد، در حقیقت از نظر فلسفی، بینشی و نگرشی بر این باور و اعتقاد است که آن غیر در این کار، نقش مستقلی دارد و این گونه نیست که نقش او در کارها تابعی باشد. همین نگاه استقلالی به آن چیز در کارها به این معنا است که دو علت، در تحقق امری نقش دارد؛ زیرا اگر معتقد باشد که خدا تنها علهًْ العلل است، دیگر نیازی نمیبیند که در همه سطح به چیز دیگری توسل جوید. به عنوان نمونه کسی که در سطح خدا، برای پزشک یا دارو تاثیر درمانی قائل است، گرفتار شرک خفی است. | ||
[[جعفر بن محمد ( | [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیهالسلام)]] فرموده است: شخصی که بگوید: اگر فلانی نبود هلاک میشدم و اگر فلانی نبود چنان و چنان بر سرم میآمد و اگر فلانی نبود خانوادهام از دست رفته بود، برای [[خداوند]] شریک قرار داده است. راوی خطاب به امام گفت: (آیااشکال دارد) بگوییم اگر خدا بر من به سبب فلانی منت نگذاشته بود هلاک شده بودم. امام (علیهالسلام) فرمود: این خوب است و این گونه سخن گفتن و مانند آناشکالی ندارد<ref>بحارالأنوار، ج۹، ص۱۰۶.</ref>. | ||
اشخاصی که گرفتار [[نفاق]] و ریا و مانند آنها هستند، ارزشی در سطح ارزشی که برای خدا قائل هستند، برای چیز یا کسی قائل میشوند که این گونه رفتار را در پیش میگیرند. این بدان معناست که شرک رفتاری بر آمده از شرک باوری و اعتقادی است. | اشخاصی که گرفتار [[نفاق]] و ریا و مانند آنها هستند، ارزشی در سطح ارزشی که برای خدا قائل هستند، برای چیز یا کسی قائل میشوند که این گونه رفتار را در پیش میگیرند. این بدان معناست که شرک رفتاری بر آمده از شرک باوری و اعتقادی است. | ||
این شرک را از آن جهت شرک خفی گفتهاند که حقیقت آن در جان و روان مردم وجود دارد و حتی گاه مومنان از وجود آن در قلب خویش خبر ندارند در حالی که خود را جزو موحدین مطلق میشمارند؛ زیرا شرک به طور کلی، قرار دادن هر چیزی در ردیف و هم سطح خدا است<ref>تفسیر نمونه، ج 1، ص 123.</ref>، نه در طول یا به عنوان مظهر تجلیات اسمای الهی. | این شرک را از آن جهت شرک خفی گفتهاند که حقیقت آن در جان و روان مردم وجود دارد و حتی گاه مومنان از وجود آن در قلب خویش خبر ندارند در حالی که خود را جزو موحدین مطلق میشمارند؛ زیرا شرک به طور کلی، قرار دادن هر چیزی در ردیف و هم سطح خدا است<ref>تفسیر نمونه، ج 1، ص 123.</ref>، نه در طول یا به عنوان مظهر تجلیات اسمای الهی. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۴: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# [https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/147943/1 برگرفته از سایت به چه کسانی مشرک یا کافر میگویند، فرق بین آن دو چیست و ...https://library.tebyan.net] | # [https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/147943/1 برگرفته از سایت به چه کسانی مشرک یا کافر میگویند، فرق بین آن دو چیست و ...https://library.tebyan.net] | ||
# [https://kayhan.ir/fa/news/202612/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D8%B1%DA%A9-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86 برگرفته از سایت سیمای مؤمنان مشرک در قرآن - کیهانhttps://kayhan.ir] | # [https://kayhan.ir/fa/news/202612/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D8%B1%DA%A9-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86 برگرفته از سایت سیمای مؤمنان مشرک در قرآن - کیهانhttps://kayhan.ir] | ||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | |||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]] | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]] |
نسخهٔ ۲۵ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۱۵
مشرک به معنای نصیبی برای دیگری قرار دادن، اگر نسبت به خدا باشد، از گناهان کبیره است که خدا وعده دوزخ به مشرکان داده است؛ زیرا چنین چیزی دام شیطان است تا انسان، ایمان به ربوبیت و پروردگاری را با دیگری تقسیم کند و نصیبی برای دیگران قائل شود. چنین سهامگذاری و تقسیم ربوبیت خدا با دیگری موجب میشود تا باور و اعتقاد به توحید از میان برود. شرک نسبت به خدا به گونهای است که برخی از اشکال آن در میان مومنان نیز رایج است و بسیاری از مومنان گرفتار چنین شرکی هستند. بنابراین، با اینکه شخص به ظاهر مومن و موحّد است، ولی در باطن بلکه حتی در رفتار ظاهری و گفتاری گرفتار شرک و از دایره توحید محض خارج است. شرکی که مومنان گرفتار آن میشوند، در ابعاد مختلف عبادی و رفتاری آنان تاثیر میگذارد و رفتارهای خلاف توحیدی را موجب میشود؛ بنابراین لازم است تا مومنان این نوع شرک را بشناسند و از آن اجتناب کنند.
تعریف مشرک
مشرک که به معنای شریک گرفتن برای خدا است، همچون کفر معانی و مراتب مختلفی دارد مرتبه قوی و ظاهر آن شامل کسانی است که اعتقاد دارند خدا دو تا یا بیشتر است و یا بتها را شفیعان درگاه خدا قرار میدهند. و مرتبه بعدی آن که مقداری پنهان است شرک اهل کتاب است. از این درجه کمی عمقیتر اعتقاد کسانی است که قائل به استقلال اسباب و علل هستند. مثلاً دارو مستقلاً را شفادهنده میدانند. و همچنین ضعیف و ضعیفتر میشود تا برسد به شرکی که به جز بندگان مخلص خدا احدی از آن بری نیست و آن عبارت است از غفلت از یاد خداوند متعال و توجه به غیر خدا. پس همه اینها شرک است، اما این سبب نمیشود که ما کلمه شرک را بر همه دارندگان مراتب شرک اطلاق کنیم[۱].
به تعبیری دیگر ممکن است گروهی تنها از نظر کلامی مشرک باشند نه از جهت فقهی، زیرا احکام فقهی مانند طهارت و نجاست و... بر آنها مترتب نمیشود. زیرا مشرک دو اطلاق دارد: مشرک اسمی و مشرک وصفی. گاه شریک گرفتن به عنوان وصف فعل بر گروهی اطلاق میشود که عقیده یا عملشان شرکآلود و مشرکانه است نه اینکه خود از گروههای اسمی مشرک باشند مانند اطلاق شرک بر افراد ضعیف الایمان و گاه مشرک به عنوان اسم بر جمعی اطلاق میشود که واقعاً برای خدا شریک قائلند[۲].
اقسام شرک از نظر قرآن
شرک در اصطلاح و فرهنگ قرآنی، به معنای شریک قائل شدن برای خدا در فرمانروایی یا ربوبیّت اوست. از نظر قرآن مشرکان به یک معنا همان کافران هستند؛ زیرا اگر کافران مطلقا خدا و الوهیت را قبول ندارند، مشرکان نیز به نوعی گرفتار همان هستند؛ چرا که باور به شریک برای خدا در معبودیت یا ربوبیت یا الوهیت یا هر چیزی دیگر که از شئونات خدا است، به معنای کفر است. مشرکان به ظاهر خدا را در خالقیت قبول دارند، ولی برایش در حوزه ربوبیت و پروردگاری استقلالی قائل نیستند و بر این باورند که در کنار خدا در سطح ربوبیت و پروردگاری کس یا کسانی هستند.
بر اساس تحلیل و تبیین اندیشمندان اسلامی، شرک انسانهای خداباور در حوزه دین و دینداری به دو گونه است:
- شرک بزرگ یا شرک جلی که همان شریک قائل شدن برای خدا است. این مشرکان در سطح الوهیت و ربوبیت خدا چیزها یا افرادی همچون بت و فرشتگان یا جنیان یا حتی انسانها را به عنوان شریک و سهیم قائل هستند؛
- شرک کوچک یا شرک خفی که از مصادیق آن ریا، نفاق یا در نظر گرفتن غیر خدا با او در امور است[۳].
از نظر مفسران، شِرک خَفی یا «شرک أصغر» نوع خفیفی از شرک است که با در نظر داشتن غیر خداوند در انجام کارها تحقق مییابد. بر این اساس، ریاورزی در نیت کارهای نیک، یا فقدان و نبود توکل کامل بر خدا یا مشغول شدن به دنیا، از مراتب شرک خفی دانسته شده است. مفسران، برخی از آیات قرآن را در اشاره به شرک خفی دانستهاند و از آنها نتیجه گرفتهاند بسیاری از مومنان به شرک خفی دچار هستند. در روایات، مواردی همچون ریا، خواستن از غیر خدا و دوست داشتن ظلم از مصادیق این شرک به حساب آمده است.
اعتقاد و رفتار مومنان مشرک
چنانکه گفته شد، شرک خفی، نوعی از شرک است که مومنان بدان گرفتار هستند؛ زیرا اینان در حوزه اعتقادی و رفتاری به گونهای فکر و عمل میکنند که ربوبیت الهی به نوعی مخدوش میشود و دیگرانی در این امر مشارکت دارند. وقتی کسی غیر خدا را در کارها دخالت میدهد، در حقیقت از نظر فلسفی، بینشی و نگرشی بر این باور و اعتقاد است که آن غیر در این کار، نقش مستقلی دارد و این گونه نیست که نقش او در کارها تابعی باشد. همین نگاه استقلالی به آن چیز در کارها به این معنا است که دو علت، در تحقق امری نقش دارد؛ زیرا اگر معتقد باشد که خدا تنها علهًْ العلل است، دیگر نیازی نمیبیند که در همه سطح به چیز دیگری توسل جوید. به عنوان نمونه کسی که در سطح خدا، برای پزشک یا دارو تاثیر درمانی قائل است، گرفتار شرک خفی است.
امام صادق (علیهالسلام) فرموده است: شخصی که بگوید: اگر فلانی نبود هلاک میشدم و اگر فلانی نبود چنان و چنان بر سرم میآمد و اگر فلانی نبود خانوادهام از دست رفته بود، برای خداوند شریک قرار داده است. راوی خطاب به امام گفت: (آیااشکال دارد) بگوییم اگر خدا بر من به سبب فلانی منت نگذاشته بود هلاک شده بودم. امام (علیهالسلام) فرمود: این خوب است و این گونه سخن گفتن و مانند آناشکالی ندارد[۴]. اشخاصی که گرفتار نفاق و ریا و مانند آنها هستند، ارزشی در سطح ارزشی که برای خدا قائل هستند، برای چیز یا کسی قائل میشوند که این گونه رفتار را در پیش میگیرند. این بدان معناست که شرک رفتاری بر آمده از شرک باوری و اعتقادی است. این شرک را از آن جهت شرک خفی گفتهاند که حقیقت آن در جان و روان مردم وجود دارد و حتی گاه مومنان از وجود آن در قلب خویش خبر ندارند در حالی که خود را جزو موحدین مطلق میشمارند؛ زیرا شرک به طور کلی، قرار دادن هر چیزی در ردیف و هم سطح خدا است[۵]، نه در طول یا به عنوان مظهر تجلیات اسمای الهی.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره شرک خفی میفرماید: نیه الشرک فی امتی اخفی من دبیب النمله السوداء علی الصخره الصماء فی اللیله الظلماء، شرک، پنهانتر است از صدای پای مورچگان کوچک بر روی سنگ صاف در شب ظلمانی و کمترین درجه شرک این است که ظلم (ظالمی) را دوست و عدل(عادلی) را دشمن بدارد[۶].
در این باره آمده است که آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: انّ اَخوَفُ ما اَخافُ عَلَیکُم الشِّرک الاَصغَر، قالُوا وَ ما الشِّرکُ الاَصغَرِ؟ قالَ (صلی الله علیه و آله و سلم) الرِّیاء. یقول الله تعالی یوم القیامه اذا جاء الناس باعمالهم اذهبو الی الذین کنتم ترائون فی الدنیا، فانظروا هل تجدون عندهم من جزاء؟!؛ خطرناکترین چیزی که از آن برشما میترسم، شرک اصغر است. اصحاب گفتند: شرک اصغر چیستای رسول خدا؟ فرمود: ریاکاری، روز قیامت هنگامی که مردم با اعمال خود در پیشگاه خدا حاضر میشوند، پروردگار به آنها که در دنیا ریا کردند میفرماید: به سراغ کسانی که به خاطر آنها ریا کردید بروید، ببینید پاداشی نزد آنها مییابید[۷]؟ کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند میفرماید: بگو اگر خدا را دوست میدارید مرا (دستورهای مرا) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد[۸]. همچنین محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا) فرمودند: نزدیکترین به شرک خفی آن است که چیزی از ستم را دوست بداری، یا بخشی از عدالت، مورد پسندت نباشد[۹]. چرا که اینگونه رفتار به معنای یومن ببعض و یکفر ببعض و از مصادیق شرک است.[۱۰].
در روایت است: «قال رسولُ اللّه ـ و قد رَآهُ شَدَّادُ بنُ أوسٍ یبکی فَسَألَهُ عمّا یبکیهِ ـ: إنّی تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِی الشِّرک، أما إنّهُم لا یعبُدُونَ صَنَما و لا شَمسا و لا قَمَرا و لکنّهُم یراؤونَ بأعمالِهِم؛ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ به شدّاد بن اوس که ایشان را در حالگریه دید و علت را جویا شدـ فرمود: برای امتم از شرک میترسم. نه اینکه آنان بت و خورشید و ماه را بپرستند، بلکه اعمال خود را ریاکارانه انجام دهند[۱۱].
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: در عمل خود ریا مکن آن هم برای مخلوقی که قدرت ندارد کسی را زنده کند و یا بمیراند و هیچگونه توانایی ندارد که تو را از چیزی بینیاز کند. ریاء درختی است که میوه و نتیجه آن شرک پنهانی است[۱۲].
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هر کس نماز بگزارد و یا روزه بگیرد و یا برده ای را آزاد کند و یا حج انجام دهد و مقصودش آن باشد که مردم از وی خوششان بیاید، مشرک به حساب میآید، ولی شرک او قابل گذشت است[۱۳]. از نظر آموزههای اسلام، اراده و مشیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول مشیت و اراده الهی است؛ بر همین اساس اطاعت از ایشان نیز این گونه است؛ زیرا ولایت ایشان مظهر ولایت الهی و در طول آن است؛ بنابراین، حتی در اطاعت و ولایت اولیای الهی باید به این نکته توجه داشت که خواستهها و فرمانهای ایشان به عنوان مظهرخواستهها و فرمانهای الهی است و سخن گفتن[۱۴] و کارهای ایشان[۱۵]، جز به معنای مظهریت از خدا نیست و ایشان و معصومان(علیهالسلام) مظاهر اتم و کامل الهی و به یک معنا عین الله، اسدالله، یدالله و اُذُن الله هستند. از همین رو وقتی شخصی خطاب به پیامبر اسلام گفت: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا برای خداوند شریک و همردیف قرار میدهی. تنها بگو اگر خدا بخواهد.
از نظر قرآن، خدا غیور است و همین غیرت موجب میشود تا غیرزدایی کند و هیچ کس را در سطح خویش نپذیرد و مشرک را به سختترین عذابها گرفتار سازد. خدا درباره رفتار مشرکان این گونه میفرماید: و مشرکان برای خدا از آنچه از کشت و دامها که آفریده است سهمی گذاشتند و به پندار خودشان گفتند: این ویژه خداست و این ویژه بتان ما! پس آنچه خاص بتانشان بود، به خدا نمی رسید؛ و آنچه خاص خدا بود، به بتانشان میرسید. چه بد داوری میکنند[۱۶]؟! در این آیه بیان شده که خدا بهترین شریک است؛ زیرا سهم خویش را به بتان میدهد و مطلقا عملی که برای شریک انجام شده باشد، نمیپذیرد. در حدیث قدسی نیز همین معنا به این شکل بیان شده است: قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: اَنَا خَیرُ شَریکٍ مَن اَشرَکَ مَعی غَیری فی عَملٍ لَم اَقبَلهُ اِلّا ما کانَ لی خالِصاً؛ خدای عزیز فرموده است: من بهترین شریک هستم، کسی که در عمل خود دیگری را شریک من قرار دهد، آن عمل را قبول نمی کنم تا موقعی که عمل مخصوص من باشد[۱۷].
هر چند که از نظر فقهی، دارنده شرک خفی، از دایره اسلام خارج نمیشود و احکام مشرک به شرک اکبر و جلی بر آنان بار نمیشود، ولی باید توجه داشت شرک خفی موجب میشود که از نظر کلامی شخص در آخرت دست خالی باشد؛ زیرا چیزی را در قالب توحید با خود به سرای آخرت نبرده است تا بتواند از آن بهره برد.
به سخن دیگر، شرک خفی برخلاف شرک جلی، باعث خارج شدن شخص از اسلام نمیشود؛ چرا که بسیاری از مومنان به این شرک گرفتار هستند، چنانکه خدا میفرماید: وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکونَ [یوسف–106] ؛ و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند، ولی باید دانست که بر اساس آیات قرآن از جمله آیه 136 سوره انعام چنین شخصی با همه اعمال صالح که انجام میدهد، دست خالی بوده و ره توشه آخرت ندارد؛ زیرا خدا هر عمل شرکآلود را نمیپذیرد تا ذخیره آخرت او شود.
خاستگاه و ریشههای شرک جلی و خفی
ریشهها و خاستگاه شرک را باید در بینش و نگرش نادرست مشرکان جست؛ زیرا اگر انسان شناخت دقیق و کامل از هستیشناسی و خداشناسی داشت، هرگز گرفتار انواع شرک حتی شرک خفی نمیشد؛ اما افکار و عقایدی که شخص مشرک بدان گرفتار است، او را به سوی انواع شرک سوق میدهد. از همین رو خدا به حوزه هستیشناسی و خداشناسی توجه میدهد تا معلوم شود که چرا گرفتار شرک میشویم و چگونه میتوانیم از آن نجات یافته و به توحید کامل و محض برسیم.
مهمترین عوامل شرک
جهالت علمی
ناآگاهی به عظمت خدا و نقش او در تدبیر هستی، موجب شرک است؛ یعنی کسانی که از عقل و علم بهرهای نبرده اند، دچار شرک میشوند. البته انسان ممکن است خود اهل تعقل کامل نباشد، ولی میتواند با عقلاء ارتباط داشته و از نقل آنان بهرهمند شود و با همان عقلی که خدا به او داده، نسبت به حوزههای هستیشناسی و خداشناسی تفکر داشته باشد. به هر حال، جهل عقلی و جهل علمی عاملی برای شرک انسان است[۱۸]. جهل و ناآگاهی انسان نسبت به قدرت[۱۹]، تدبیر[۲۰] خدا و مانند آنها. فقدان شناخت حقایق و عدم علم از مهمترین عوامل شرک ورزی در انسان است[۲۱] و حتی مومنان به همین سبب فقدان شناخت کامل است که گرفتار شرک خفی میشوند.
بسیاری از مردم به سبب اینکه قدرت تشخیص و شناخت کمی دارند، بر اساس آن رفتار میکنند و این گونه است که به جای پیروی از حق و رهبران حق، دنبال باطل و رهبران باطل میروند. البته برخی نیز از فقدان رهبری در زمان ومکانی خاص سوءاستفاده کرده و مردمان را به جای آب به سوی سراب میکشانند؛ چنانکه سامری این کار را با امت موسی(علیهالسلام) کرد[۲۲]. خدا بارها به مومنان هشدار میدهد که از هر کسی پیروی نکنند؛ زیرا برخی از همین کسانی که به ظاهر عالمان دینی هستند ممکن است کارگزاران شیطان باشند؛ چنانکه احبار و رهبان یهودی و مسیحی این گونه هستند[۲۳] و کسانی که کورکورانه از آنان تقلید میکنند و فرمانها و سخنان آنان را به عقل سلیم و وحی قطعی ارجاع نمیدهند، گرفتار شرک میشوند. (همان) این گونه است که به جای ولآیتالله گرفتار ولایت شیطانی و طاغوتی میشوند[۲۴].
جهالت عقلی
بی خردی و تعقّل نکردن در عقیده خود، زمینهساز شرک ورزی است؛ زیرا چنانکه گفته شد، عقل و علم، انسان را نسبت به هستیشناسی و خداشناسی به واقعیتهایی میرساند که عامل رهایی از شرک است؛ چرا که عاقل عالم درمییابد که هستی، همه مظاهر نورالله است و این مشیت و اراده الهی است که بر همه هستی سلطه دارد و همه چیز و همه کس در راستای اراده و مشیت الهی فعالیت میکنند و هیچ چیزی جدا از مشیت و اراده او نیست[۲۵].
سفاهت و فقدان رشد
سفیه کسی است که از روی سبک مغزی و کم عقلی عمل میکند؛ از نظر قرآن، کسانی که از ایمان و اسلام به دور هستند و کفر میورزند و در رفتار فسق و عصیان دارند، چنیناشخاصی سفیه هستند؛ زیرا رشد در همان ایمان و اسلام و اطاعت خدا و شریعت است [۲۶].
شک و ظن
شک به معنای پنجاه پنجاه و ظن به معنای گرایش به حقیقت نه در سطح علم و قطع، از اموری است که موجب شرک ورزی میشود؛ زیرا وقتی انسان نسبت به هستی یا خدا علم قطعی و یقینی نداشته باشد و بخواهد بر اساس شک و ظن عمل کند، به طور طبیعی حقیقت را ندیده یا ناقص دیده است و حکمی که میکند نیز بر اساس همان عدم شناخت کامل از حقیقت خواهد بود. نتیجه چنین رفتاری در حوزه اندیشه و امور نظری آن است که انسان به دور از حقیقت، داوری کند و بر اساس آن رفتار نماید. انسان وقتی تاثیر پزشک یا دارو را میبیند گمان میکند که او تاثیرگذار است، در حالی که شفا و تاثیر در هر چیزی را خدا قرار میدهد و اگر خدا نخواهد و مشیت نکند یا ارادهاش بدان تعلق نگیرد، پزشک و دارو هیچ تاثیری نخواهد داشت. شرک در این امور به سبب همان شک و ظنی است که به سبب علم ناقص یا جهل پدید آمده است[۲۷].
هواپرستی
کسانی که به جای عقل دنبال هواپرستی هستند و شهوت و غضب را حاکم بر عقل و عمل خویش میکنند، گرفتار شرک ورزی میشوند[۲۸].
پانویس
- ↑ ر. ك: علامه طباطبائی، محمدحسین، المیزان (ترجمه) ج 2، ص 303 و 304، انتشارات اسماعیلیان.
- ↑ جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 572.
- ↑ لسان العرب، ج 7، ص 100، شرک؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 452، شرک؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1054.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹، ص۱۰۶.
- ↑ تفسیر نمونه، ج 1، ص 123.
- ↑ المیزان، ج ۳، ذیل آیه ۱۳ سوره آل عمران- نقل از الدر المنثور، ج ۲، ص۷۱.
- ↑ جامع السعادات، ج 2، ص 290؛ بحارالانوار، مجلسی، ج 72، ص 303، ح50.
- ↑ آل عمران، آیات 31 و 32.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۱۹.
- ↑ سوره نساء، آیه 150.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص 179.
- ↑ بحارالأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۹، ص۳۰۰.
- ↑ تفسیر عیاشی،، ج۲، ص۳۵۲.
- ↑ نجم، آیات 3 و 4.
- ↑ سوره انفال، آیه 17.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۳۶.
- ↑ اصول کافى، ج 2، ص 295.
- ↑ سوره زمر، آیه 64؛ نحل، آیه 75؛ قصص، آیات 71 و 72؛ بقره، آیه 165.
- ↑ سوره بقره، آیه 165.
- ↑ سوره صافات، آیات 85 تا 87.
- ↑ انعام، آیات 22 و 25 و 108.
- ↑ سوره بقره، آیه 52 و 95.
- ↑ سوره توبه، آیات 30 و 31.
- ↑ سوره نساء، آیه 119؛ سوره انعام، آیه 14.
- ↑ سوره بقره، آیه 170؛ هود، آیات 50 و 51؛ سوره انبیاء، آیات 66 و 67؛ سوره فرقان، آیات 43 و 44.
- ↑ سوره بقره، آیات 130 و 131؛ سوره جن، آیات 2 تا 4؛ سوره حجرات، آیه 7 .
- ↑ سوره هود، آیه 62؛ سوره انعام، آیات 22 و 148؛ سوره یونس، آیات 35 و 36 و 66.
- ↑ سوره انعام، آیات 56 و 148 و 150.