یحیویه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''یحیویه''' پیروان یحیى بن زید بن على بن الحسین بن على بن أبیطالب (علیهمالسّلام) بودند. | |||
==تاریخچه== | == تاریخچه == | ||
یحیى پس از کشته شدن پدرش [[زید بن علی|زید]] به خراسان رفت و چون به سرخس رسید افرادی از «[[محكمه|محکمه]]» و «[[خوارج]]» نزد وی رفتند و خواستند تا علیه بنیامیه خروج کند و وارد جنگ شود. | |||
یحیى از پذیرفتن پیشنهاد ایشان امتناع کرد و به بلخ رفت و در آن جا نزد حریش بن عمرو بن داوود اقامت گزید. [[یوسف بن عمر ثقفى|یوسف بن عمر ثقفى]] به نصر بن سیار عامل [[خراسان]] نامه نوشت و از او خواست که یحیى را دستگیر کند. نصر او را دستگیر کرده و در قهندز مرو زندانی کرد. پس از مرگ هشام بن عبدالملک جانشین او [[ولید بن عبدالملک]] به نصر بن سیار دستور داد که یحیى را آزاد کند. | |||
بعضى | (البته بعضى گفتهاند وى از زندان فرار کرد و به بیهق رفت.) یحیى از مرو به سرخس رفت ولى نصر بن سیار به عاملان سرخس و توس دستور داد که یحیى را به نیشابور برگرداند. چون یحیى نزد عمرو بن زراره حاکم نیشابور رسید، عمرو یک هزار درهم به او داد و وى را به جانب قومس روانه کرد. پس از آن یحیى با صد و بیست نفر از یاران خود با عمرو بن زراره که لشکرى فراوان داشت نبرد کرد. عمرو در این نبرد کشته شد. سپس یحیى به سوى هرات رفت. نصر بن سیار، سلم احوز مازنى را با هشت هزار سپاهى به تعقیب وى فرستاد. سلم در روستایى از ولایت گوزگان به یحیى رسید و سه روز نبرد کردند و سرانجام یحیى کشته شد و جسدش را بر دروازه گوزگان (جوزجان) به دار آویختند و همچنان بر دار بود تا این که سیاهجامگان به آن جا رفتند و جسد یحیی را از دار پایین آورده دفن کردند<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref><ref>اصفهانی ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، چاپ سال ۱۴۱۹ق، ص۱۵۰.</ref>. [[ابومسلم خراسانی|ابومسلم خراسانى]] قاتلان یحیى را به چنگ آورد و کشت. | ||
مسعودى | مسعودى مىنویسد: مردم خراسان که از بیم [[بنی امیه|بنىامیه]] گریخته بودند، هفت روز براى یحیى عزادارى کردند. مردم در آن سال تمام فرزندان پسری را که در خراسان به دنیا آمده بودند را یحیی نامیدند<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref>. | ||
==مذهب یحیی بن زید== | == مذهب یحیی بن زید == | ||
علما و محققان | علما و محققان درباره مذهب یحیی دچار اختلاف شدند. برخی او را [[شیعه|امامی]] مذهب<ref>مامقانی، تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، ج۳، ص۳۱۶.</ref> و برخی او را [[زیدیه|زیدی]] مذهب میدانند. برخی دیگر نوشتهاند: «شیعیان درباره یحیی سخن تندی بیان نکردند چه رسد به بدگویی. وی امامت [[جعفر بن محمد (صادق)|جعفر بن محمد (صادق)]] را پذیرفته بود. امام بعد از اطلاع از شهادتش برای او گریست و در حقش دعا کرد<ref>علامه امینی، نظره فی کتاب السنه و الشیعه، نشر مشعر، ج۱، ص۲۱.</ref>. و اما برخی دیگر از بزرگان معتقدند که وی تابع امام صادق (علیهالسّلام) نبوده بلکه به طور مستقل و به رای خود عمل میکرده است<ref>خویی ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۰.</ref>. | ||
== | == زمینههای قیام یحیی بن زید == | ||
یحیی پس از شهادت پدرش [[زید بن علی]] که در [[کوفه]] اتفاق افتاده بود، آهنگ خراسان کرد و پیش از رفتن به آن دیار، با شخصی به نام [[متوکل بن هارون]] که از شیعیان و راویان امام صادق (علیهالسّلام) بود، دیدار کرد. یحیی از او که از سفر [[حج]] بازگشته بود، اوضاع مدینه و نظر امام صادق (علیهالسّلام) را در مورد خود و پدرش پرسید. متوکل پیشگویی امام را در این که کشته خواهد شد، به او داد. یحیی سپس اوراق [[صحیفه سجادیه (کتاب)|صحیفه سجادیه]] را که به خط پدرش زید نوشته شده بود به متوکل داد تا آن را به [[مدینه]] برساند. این گفتگو هم از نظر کسانی که قایل به امامی بودن یحیی<ref>مامقانی، تنقیح المقال، نشر المرتضویه، ج۳، ص۳۱۶</ref><ref>علامه امینی، نظرة فی کتاب السنه و الشیعه، نشر مشعر، ج۱، ص۲۱</ref> و هم کسانی که مخالف امامی بودن ایشان هستند<ref>خویی ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۰.</ref> تایید و مستند شده است. | |||
==قیام یحیی بن زید== | == قیام یحیی بن زید == | ||
یحیی پس از شهادت | قیام یحیی بن زید این گونه آغاز شد که وی پس از شهادت پدرش، همراه با ده نفر ابتدا به زیارت مرقد [[حسین بن علی (سید الشهدا)]] (علیهالسّلام) رفت<ref>بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۹۶۳.</ref> و سپس به محلی در نزدیکی کوفه بازگشت. دی این هنگام برخی از یارانش از دور وی پراکنده شدند یحیی از آن جا به [[بین النهرین|بینالنهرین]] و سپس به [[مداین]] رفت. وی از مداین عازم بلخ شد و در آن شهر دستگیر و سپس آزاد شد. نوشتهاند که مردم بلخ و شهرهای دیگر خراسان، پس از آزادی یحیی، زنجیرهایی را که با آن بدن یحیی را به بند کرده بودند، به قیمت بالایی خریدند و از حلقات آن انگشتر درست کردند<ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ ۱۳۸۵ق، ص۱۰۵.</ref>. | ||
==تاریخ شهادت== | == تاریخ شهادت == | ||
یحیی بن زید همراه با یارانش در سال ۱۲۵ هجری در | یحیی بن زید همراه با یارانش در سال ۱۲۵ هجری در جنگی سخت در جوزجان افغانستان به شهادت رسید<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، سال ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲.</ref>. تاریخ شهادت وی را جمعه ماه شعبان ذکر کردهاند<ref>منهاج سراج جوزجانی، طبقات ناصری، چاپ ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۳۸۸</ref>. مطابق با اطلاعات منابع تاریخی، بدن یحیی را بعد از شهادت از دروازه جوزجان آویزان کردند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲</ref><ref>قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۱۶۲</ref><ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۷.</ref> و سرش را نزد ولید بن عبدالملک فرستادند، وی نیز سر یحیی را برای مادرش فرستاد<ref>حائری، شجره طوبی، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۲۶۰ </ref>. گفته شده است که جنازه وی تا زمان [[ابومسلم خراسانی]] بالای دار بود تا اینکه ابومسلم پس از تسلط بر خراسان، جسد او را پایین آورد و بر او [[نماز]] خواند و او را دفن کرد و دستور داد برای او عزاداری کنند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲.</ref>. | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | |||
[[رده: | [[رده:فرق و مذاهب]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۳۶
یحیویه پیروان یحیى بن زید بن على بن الحسین بن على بن أبیطالب (علیهمالسّلام) بودند.
تاریخچه
یحیى پس از کشته شدن پدرش زید به خراسان رفت و چون به سرخس رسید افرادی از «محکمه» و «خوارج» نزد وی رفتند و خواستند تا علیه بنیامیه خروج کند و وارد جنگ شود. یحیى از پذیرفتن پیشنهاد ایشان امتناع کرد و به بلخ رفت و در آن جا نزد حریش بن عمرو بن داوود اقامت گزید. یوسف بن عمر ثقفى به نصر بن سیار عامل خراسان نامه نوشت و از او خواست که یحیى را دستگیر کند. نصر او را دستگیر کرده و در قهندز مرو زندانی کرد. پس از مرگ هشام بن عبدالملک جانشین او ولید بن عبدالملک به نصر بن سیار دستور داد که یحیى را آزاد کند. (البته بعضى گفتهاند وى از زندان فرار کرد و به بیهق رفت.) یحیى از مرو به سرخس رفت ولى نصر بن سیار به عاملان سرخس و توس دستور داد که یحیى را به نیشابور برگرداند. چون یحیى نزد عمرو بن زراره حاکم نیشابور رسید، عمرو یک هزار درهم به او داد و وى را به جانب قومس روانه کرد. پس از آن یحیى با صد و بیست نفر از یاران خود با عمرو بن زراره که لشکرى فراوان داشت نبرد کرد. عمرو در این نبرد کشته شد. سپس یحیى به سوى هرات رفت. نصر بن سیار، سلم احوز مازنى را با هشت هزار سپاهى به تعقیب وى فرستاد. سلم در روستایى از ولایت گوزگان به یحیى رسید و سه روز نبرد کردند و سرانجام یحیى کشته شد و جسدش را بر دروازه گوزگان (جوزجان) به دار آویختند و همچنان بر دار بود تا این که سیاهجامگان به آن جا رفتند و جسد یحیی را از دار پایین آورده دفن کردند[۱][۲]. ابومسلم خراسانى قاتلان یحیى را به چنگ آورد و کشت. مسعودى مىنویسد: مردم خراسان که از بیم بنىامیه گریخته بودند، هفت روز براى یحیى عزادارى کردند. مردم در آن سال تمام فرزندان پسری را که در خراسان به دنیا آمده بودند را یحیی نامیدند[۳].
مذهب یحیی بن زید
علما و محققان درباره مذهب یحیی دچار اختلاف شدند. برخی او را امامی مذهب[۴] و برخی او را زیدی مذهب میدانند. برخی دیگر نوشتهاند: «شیعیان درباره یحیی سخن تندی بیان نکردند چه رسد به بدگویی. وی امامت جعفر بن محمد (صادق) را پذیرفته بود. امام بعد از اطلاع از شهادتش برای او گریست و در حقش دعا کرد[۵]. و اما برخی دیگر از بزرگان معتقدند که وی تابع امام صادق (علیهالسّلام) نبوده بلکه به طور مستقل و به رای خود عمل میکرده است[۶].
زمینههای قیام یحیی بن زید
یحیی پس از شهادت پدرش زید بن علی که در کوفه اتفاق افتاده بود، آهنگ خراسان کرد و پیش از رفتن به آن دیار، با شخصی به نام متوکل بن هارون که از شیعیان و راویان امام صادق (علیهالسّلام) بود، دیدار کرد. یحیی از او که از سفر حج بازگشته بود، اوضاع مدینه و نظر امام صادق (علیهالسّلام) را در مورد خود و پدرش پرسید. متوکل پیشگویی امام را در این که کشته خواهد شد، به او داد. یحیی سپس اوراق صحیفه سجادیه را که به خط پدرش زید نوشته شده بود به متوکل داد تا آن را به مدینه برساند. این گفتگو هم از نظر کسانی که قایل به امامی بودن یحیی[۷][۸] و هم کسانی که مخالف امامی بودن ایشان هستند[۹] تایید و مستند شده است.
قیام یحیی بن زید
قیام یحیی بن زید این گونه آغاز شد که وی پس از شهادت پدرش، همراه با ده نفر ابتدا به زیارت مرقد حسین بن علی (سید الشهدا) (علیهالسّلام) رفت[۱۰] و سپس به محلی در نزدیکی کوفه بازگشت. دی این هنگام برخی از یارانش از دور وی پراکنده شدند یحیی از آن جا به بینالنهرین و سپس به مداین رفت. وی از مداین عازم بلخ شد و در آن شهر دستگیر و سپس آزاد شد. نوشتهاند که مردم بلخ و شهرهای دیگر خراسان، پس از آزادی یحیی، زنجیرهایی را که با آن بدن یحیی را به بند کرده بودند، به قیمت بالایی خریدند و از حلقات آن انگشتر درست کردند[۱۱].
تاریخ شهادت
یحیی بن زید همراه با یارانش در سال ۱۲۵ هجری در جنگی سخت در جوزجان افغانستان به شهادت رسید[۱۲]. تاریخ شهادت وی را جمعه ماه شعبان ذکر کردهاند[۱۳]. مطابق با اطلاعات منابع تاریخی، بدن یحیی را بعد از شهادت از دروازه جوزجان آویزان کردند[۱۴][۱۵][۱۶] و سرش را نزد ولید بن عبدالملک فرستادند، وی نیز سر یحیی را برای مادرش فرستاد[۱۷]. گفته شده است که جنازه وی تا زمان ابومسلم خراسانی بالای دار بود تا اینکه ابومسلم پس از تسلط بر خراسان، جسد او را پایین آورد و بر او نماز خواند و او را دفن کرد و دستور داد برای او عزاداری کنند[۱۸].
پانویس
- ↑ مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.
- ↑ اصفهانی ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، چاپ سال ۱۴۱۹ق، ص۱۵۰.
- ↑ مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 471 با ویرایش و اصلاح عبارات.
- ↑ مامقانی، تنقیح المقال، مطبعه المرتضویه، ج۳، ص۳۱۶.
- ↑ علامه امینی، نظره فی کتاب السنه و الشیعه، نشر مشعر، ج۱، ص۲۱.
- ↑ خویی ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۰.
- ↑ مامقانی، تنقیح المقال، نشر المرتضویه، ج۳، ص۳۱۶
- ↑ علامه امینی، نظرة فی کتاب السنه و الشیعه، نشر مشعر، ج۱، ص۲۱
- ↑ خویی ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۰.
- ↑ بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۹۶۳.
- ↑ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ ۱۳۸۵ق، ص۱۰۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، سال ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲.
- ↑ منهاج سراج جوزجانی، طبقات ناصری، چاپ ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۳۸۸
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲
- ↑ قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۱۶۲
- ↑ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۷.
- ↑ حائری، شجره طوبی، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۲۶۰
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۵، ص۲۷۲.