سعد بن عباده: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'خونریزی' به 'خونریزی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = | |||
| تصویر = | |||
| نام = | |||
| نامهای دیگر = | |||
| سال تولد = | |||
| تاریخ تولد = | |||
| محل تولد = | |||
| سال درگذشت = | |||
| تاریخ درگذشت = | |||
| محل درگذشت = | |||
| استادان = | |||
| شاگردان = | |||
| دین = | |||
| مذهب = | |||
| آثار = | |||
| فعالیتها = | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
</div> | </div> | ||
<div class="wikiInfo"> | <div class="wikiInfo"> |
نسخهٔ ۳۰ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۰
سعد بن عباده | |
---|---|
اطلاعات شخصی | |
نام | سَعد بن عُبادة بن دُلَیم بن حارثه خزرجی |
---|---|
القاب و سایر نامها | ابوثابت یا ابوقیس • سعد کامل |
محل زندگی | مدینه |
درگذشت | ۱۵ ق • حوران(شام) |
نحوه درگذشت | منابع شیعی: (قتل به دستور عمر) • منابع اهلسنت: (کشته شدن به دست جنیان) |
دین و مذهب | مسلمان |
فعالیتها | مخالفت با خلفاء در سقیفه بنی ساعده • تمام غزوات • غزوه بدر اختلافی |
سعدبن عباده بن دلیم از صحابه ی بزرگ پیامبر و جزء انصار و بزرگ و شیخ قبیله خزرج و قبیله بنی ساعده بوده است. او در پیمان عقبه اول با حضرت محمد(صلی الله علیه) بیعت کرد. پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه)، در سقیفه سعد بن عباده گزینه خلافت انصار بود. اما با ورود ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح، با بیعت عمر خلافت ابوبکر مسجل گردید. سعد هیچگاه با خلیفه اول و خلیفه دوم بیعت نکرد. وی در عصر خلافت عمر بن خطاب به قتل رسید که برخی آن را منتسب به جنیان کردند.
خاندان
نام کامل او، سَعد بن عُباده بن دُلَیم بن حارثه خَزرَجی است که با کنیه ابوثابت یا ابوقیس شناخته میشده است. خاندان سعد از اشراف قبیله خزرج بودند و پدرش عباده از بزرگان قبیله خزرج در یثرب بود و مادرش عمره بنت مسعود بن قیس از بانوانی بود که با پیامبر اسلام(صلی الله علیه) بیعت کرد و در سال پنجم هجرت وفات نمود[۱].
سعد از صحابۀ پیامبر اسلام(صلی الله علیه)، اهل مدینه، بزرگ قبیله خزرج در جاهلیت و اسلام بوده است[۲]. ابن حزم نوشته که وی ۲۱ حدیث از پیامبر(صلی الله علیه) نقل کرده است[۳]. وی در زمان پیش از اسلام به جهت آشنایی با «خواندن و نوشتن، تیراندازی و شنا»، به سعد کامل معروف بوده است[۴].
سعد و پدرانش در زمان جاهلیت به سیادت و سخاوتمندی معروف بودند[۵]، و این شرافت و سیادت در زمان اسلام هم ادامه پیدا کرد و ایشان از اصحاب اطعام در مدینه بودند[۶]. گفته شده که در هیچ خاندانی از عرب سابقه نداشته است که میهمانداری در چهار نسل به این صورت ادامه یابد و قیس پسر سعد نیکوکاریش از همه بیشتر بوده است[۷].
در سخاوت سعد حکایات فراوانی ذکر شده است؛ نقل شده که دلیم، جد وی، منزلی داشته است که هر روز کسی از آن منزل ندا میداده است: «هر کس غذایی چرب و نرم میخواهد، به خانه دلیم بیاید. » پس از مرگ دلیم، این اطعام را عباده و بعد از او سعد و بعدها پسرش قیس ادامه دادند[۸].
همچنین ابن سیرین نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه)، هر شب اهل صفه را برای اطعام، میان اصحاب تقسیم میکرد. بعضی یک نفر، برخی دو نفر و برخی بیشتر، اما سعد هر شب هشتاد نفر را برای اطعام به منزل میبرد[۹].
پیامبر(صلی الله علیه) روزی پس از افطار در منزل سعد چنین دعا فرمود:
- روزهداران و نیکان بر سر سفره شما غذا بخورند، و فرشتگان بر شما درود فرستند[۱۰].
- سعد و فرزندانش، در فراهم کردن اسباب مراسم عروسی علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلام الله علیه)، بسیار کمک کردند[۱۱].
اسلام آوردن
سعد بن عباده در بیعت عقبه، با هفتاد تن از انصار (اهل یثرب)، با رسول خدا(صلی الله علیه) بیعت کرد و زمانی که ایمان آورد به همراه منذر بن عمرو و ابودُجانه، بتهای بنی ساعده را شکست[۱۲]. او یکی از نقباء دوازدهگانه بود که پیامبر به اشاره جبرئیل ایشان را تعیین کرد[۱۳].
حضور در غزوات
سعد در بیشتر غزوات رسول خدا(صلی الله علیه) حضور داشت، اما در مورد حضور وی در غزوه بدر، اختلاف وجود دارد[۱۴]. او از افراد مورد اعتماد و مشورت پیامبر(صلی الله علیه) بود. در جنگ احزاب پیامبر(صلی الله علیه) پس از مشورت با سعد بن عباده و سعد بن معاذ، و سرسختی آنان در دفاع از حیثیت اسلام و پیامبر(صلی الله علیه)، ادامه مذاکره با سران مشرکین را رد کرد[۱۵].
وی از پرچمداران سپاه اسلام بود چنانکه نوشته شده، در تمام غزوات پیامبر(صلیالله علیه و آله)، پرچم مهاجرین به دست امام علی(علیهالسلام) و پرچم انصار در دست سعد بوده است[۱۶]. هرچند در فتح مکه نیز پرچم به دست سعد بن عباده بود[۱۷]، اما پس از آنکه سعد شعار خونریزی و انتقامجویی سرداد و گفتارش به گوش پیامبر(صلیالله علیه و آله) رسید، حضرت فرمود: «علی(علیهالسلام) خود را به او برساند و پرچم را از دستش گرفته و شعار مرحمت و عفو را اعلام نماید.» البته نقلی هم هست که قیس پسر سعد، مأمور به این امر شد[۱۸].
خلافت ابوبکر
بعد از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه)، سعد بن عباده به همراه برخی از بزرگان مسلمان شهر مدینه در سقیفۀ بنی ساعده به عنوان گزینه خلافت مطرح شد[۱۹]. اما با ورود ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح به سقیفه، مسلمانان حاضر در این مکان به سمت ابوبکر متمایل شدند و باوجود مخالفت فراوان سعد، با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند. البته برخی میگویند سعد خودش ادعای خلافت نداشت، بلکه این خزرجیان بودند که تمایل به او داشتند[۲۰]. سعد هیچگاه با خلفاء بیعت نکرد و قبیلهاش نیز به تبعیت از او، با ابوبکر بیعت نکردند[۲۱]. در مقابل برخی نوشتهاند که سعد آهنگ خلافت کرد و چون به نوایی نرسید، با خلیفه بیعت نکرد[۲۲].
پس از کنارهگیری سعد، دستگاه خلافت تلاش کرد از سعد بیعت بگیرد اما سعد از بیعت استنکاف کرده و گفت: این دروغ را به خود نخواستم، به دیگری هم نخواهم و از برای خاطر دیگران به دوزخ نروم[۲۳].
خلافت عمر
داستان عدم بیعت سعد با خلیفه اول، در زمان عمر هم تکرار شد. هرچه خلیفه دوم در بیعت گرفتن از سعد اصرار کرد، راه به جایی نبرد. نقل شده که کثرت و قوت قبیله سعد، دستگاه حاکمه را از تعرض به سعد باز میداشت[۲۴].
پسر سعد روزی عمر را نصیحت میکند که «سعد سوگند یاد کرده که با شما بیعت نکند و شما هم نمیتوانید به اجبار از او بیعت بگیرید مگر آنکه او را بکشید! قتل او هم منوط به قتل همه قبیلۀ خزرج و قتل خزرج منوط به قتل اوس است و قتل اوس منوط به قتل جملۀ بطون یمن است و این مقدور شما و اعوانتان نخواهد بود، پس با او بسازید[۲۵].
قیس بن سعد
قیس پسر سعد از اولین کسانی بود که در مسائل پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه) و در قضایای سقیفه و انتخاب خلیفه، با ابوبکر بیعت نکرد و به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مراجعه کرد و از یاران و کارگزاران امام علی(علیهالسلام) بود[۲۶].
وفات
سعد در سال ۱۵ق[۲۷] در مسیر حرکت به سوی حوران شام درگذشت. البته تاریخ وفات وی را ۱۱ق، ۱۴ق ذکر کردهاند که به نظر میرسد [۲۸] درستتر باشد.
در مورد نحوه مرگ او اختلاف وجود دارد. برخی میگویند پس از این که وی از بیعت با عمر اجتناب کرد بنا به خواست وی از مدینه خارج شد و در مسیرش به سمت حوران شام[۲۹] به مرگ طبیعی در گذشت[۳۰]. برخی نیز معتقدند که سعد به قتل رسید. اما این که چه کسی وی را به قتل رساند دو نظر وجود دارد. برخی از منابع اهلسنت نوشتهاند: جنیان وی را به این دلیل که ایستاده بول کرد کشتند[۳۱]. آنان پس از ارتکاب این قتل در حالی که دف میزدند این شعر را میخواندند[۳۲]:
- قد قَتَلنا سیدَ الخزرجِ سَعدَ بن عُباده ورَمَیناهُ بسهمین فلم یخطِ فُؤادَه
- ما سعد بن عباده، سرور خزرج را کشتیم
- و دو تیر به قلب او زدیم و تیرها به خطا نرفت.
این داستان مورد تردید برخی از اهلسنت واقع شده است. ابن ابی الحدید به داستانی اشاره کرده که به این ادعا طعنه میزند. نقل شده که مردی عامی از شیعهای سؤال کرد که اگر خلافت حق علی(علیهالسلام) بود و ابابکر آن را غصب کرد، چرا او درصدد بر نیامد تا خلافت را پس بگیرد؟ شیعه پاسخ میدهد: علی(علیهالسلام) میترسید که جنیان او را بکشند[۳۳]! شعری نیز در رد این ادعا سروده شده:
- یقولون سعد شقت الجن بطنه الا ربما حققت فعلک بالغدر
- و ماذنب سعد انه بال قائماً و لکن سعداً لم یبایع ابابکر
- میگویند جنّیان شکم سعد را دریدند؛ ولی چه بسا تو با نیرنگ این کار را انجام داده باشی.
گناه سعد این نبود که ایستاده بول میکرد؛ بلکه گناهش این بود که با ابوبکر بیعت نکرد[۳۴].
برخی نیز معتقدند خالد بن ولید و محمد بن سلمه انصاری، به دستور عمر مأمور شدند که از او در شام بیعت بگیرند، زمانی که با مخالفت او روبرو شدند، هر یک تیری بر او بیانداختند و او را به قتل رساندند[۳۵].
منابع
برگرفته از سایت سعد بن عباده – وارد شد - الشیعهhttps://farsi.al-shia.org
پانویس
- ↑ رکـ: مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸؛ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ ابن حزم، اسماء الصحابه الرواه، ص۱۱۹.
- ↑ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
- ↑ رکـ: حائری، منتهی المقال، ج۳، صص۳۲۲-۳۲۳؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ص۲۸۰؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۲۹۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، صص۳۵۰-۳۵۱؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۰.
- ↑ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۵۴؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۵۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۵، صص۵۳-۵۴.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ص۲۳۳.
- ↑ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸، ص۲۷۹؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۴.
- ↑ رکـ: مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ص۲۸۰؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۴۴؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، صص۲۸۰-۲۸۱؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۲۹۹؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸.
- ↑ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، صص۱۶۲-۱۶۳؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۰.
- ↑ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰؛ طبرانی، العجم الکبیر، ج۶، ص۱۵، ح۵۳۵۶؛ سیوطی، جامع الاحادیث، جزء۳۶، ص۱۷۳، باب مسند عبدالله بن عباس، ح۳۹۰۳۲؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۴۹.
- ↑ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، صص۱۶۳-۱۶۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، صص۳۰۰-۳۰۱.
- ↑ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۱؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۶.
- ↑ رکـ: شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، صص۲۳۳-۲۳۵؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، صص۴۹-۵۲.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۱؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ رکـ: شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، صص۲۳۳-۲۳۴؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، صص۵۱-۵۲؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
- ↑ رکـ: حائری، منتهی المقال، ج۵، ص۲۴۳؛ ابن داوود، رجال، ص۱۵۵؛ طوسی، رجال، ص۵۴؛ علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص۲۳۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۵۰.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ص۲۸۱؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ همان ۱۵ ق.
- ↑ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
- ↑ ابوحاتم، کتاب الثقات، ج۳، ص۱۴۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵.
- ↑ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۷
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۵؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۷.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۹.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۵.