کاربر:Hamzeh/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
در شأن نزول آیه مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است: | در شأن نزول آیه مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است: | ||
* نقل شده است که یکی از موالی قبیله بنیبیاضه دختری از آنان را خواستار شده بود. پیامبر(ص) به بستگان دختر فرمود که با این امر موافقت کنند. آنان در پاسخ گفتند: ای رسولخدا! آیا دختران خود را به موالی(بردگان) خود دهیم؟ لذا این آیه نازل شد و این گونه تفاخرات طبقاتی را نفی نمود.<ref>حقی بروسوی، اسماعیل، '''''تفسیر روح البیان،''''' بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 9 ص 90. مکارم شیرازی، ناصر، '''''تفسیر نمونه،''''' تهران، دارالکتب الاسلامیه، 137، ج 22، ص 199 تا 200.</ref> | * نقل شده است که یکی از موالی قبیله [[بنیبیاضه]] دختری از آنان را خواستار شده بود. پیامبر(ص) به بستگان دختر فرمود که با این امر موافقت کنند. آنان در پاسخ گفتند: ای رسولخدا! آیا دختران خود را به موالی(بردگان) خود دهیم؟ لذا این آیه نازل شد و این گونه تفاخرات طبقاتی را نفی نمود.<ref>حقی بروسوی، اسماعیل، '''''تفسیر روح البیان،''''' بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 9 ص 90. مکارم شیرازی، ناصر، '''''تفسیر نمونه،''''' تهران، دارالکتب الاسلامیه، 137، ج 22، ص 199 تا 200.</ref> | ||
* نیز از قول ابنعباس نقل شده است که پس از فتح | * نیز از قول [[عبدالله ابن عباس|ابنعباس]] نقل شده است که پس از فتح [[مکه]]، پیامبر اسلام به [[بلال حبشی]] دستور داد که بالای کعبه برود و اذان بگوید و او اذان گفت. [[عتاب بن اسید ابیعیص]] گفت: خدا را سپاس که پدرم فوت کرده و نیست تا این روز را ببیند. سپس [[حارث بن هشام]] گفت: محمد جز این کلاغ سیاه مؤذن دیگری را نیافت؟ [[ابوسفیان]] گفت: من چیزی نمیگویم. چون میترسم پروردگار آسمان او را با خبر سازد. پس [[جبرئیل|جبرییل]] بر پیامبر نازل شده و از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقیران منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود.<ref>حقی بروسوی، اسماعیل، '''''تفسیر روح البیان،''''' بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 9 ص 90. مکارم شیرازی، ناصر، '''''تفسیر نمونه،''''' تهران، دارالکتب الاسلامیه، 137، ج 22، ص 199 تا 200.</ref> | ||
=== رفتار شناسی نژاد پرستان از منظر قرآن کریم === | === رفتار شناسی نژاد پرستان از منظر قرآن کریم === | ||
قرآن کریم در رفتار شناسی نژادپرایی آن را به برتری پنداری جنسیتی و استکبار طلبی نژاد پرستان منحصر می کند. این مسئله را میتوان از آیات زیر برداشت نمود: | |||
# برتر پنداری جنسیتی: | |||
* وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؛ (ما شما را آفریدیم؛ سپس صورت بندی کردیم؛ بعد به فرشتگان گفتیم «برای آدم خضوع کنید» آنها همه سجده کردند؛ جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود؛ (خداوند به او) فرمود «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل).<ref>سوره اعراف، آیه 11 تا 12.</ref> | |||
[[شیطان|ابلیس]] چنین میپنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکی از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمیکرد و آگاهانه دروغ میگفت زیرا میدانیم خاک سرچشمه انواع برکات و منبع تمام مواد حیاتی و مهمترین وسیله برای ادامه زندگی موجودات زنده است، در حالی که آتش چنین نیست. | |||
ابلیس | * إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰٓ أَن يَكُونَ مَعَ ٱلسَّـٰجِدِينَ، قَالَ يَـٰٓإِبۡلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ ٱلسَّـٰجِدِينَ، قَالَ لَمۡ أَكُن لِّأَسۡجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقۡتَهُۥ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ؛ (جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد؛ (خداوند) فرمود: ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟؛ گفت: من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریدهای، سجده نخواهم کرد).<ref>سوره حجر، آیه ۳۱ - ۳۳. </ref> | ||
* وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينٗا؛ (به یاد آورید زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریدهای).<ref>سوره اسرا، آیه ۶۱. </ref> | |||
# استکبار طلبی: | |||
* فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ، إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ؛ در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند؛ جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران بود».<ref>سوره ص، آیه 73 تا 74.</ref> | |||
فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ، إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ؛ در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند؛ جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران بود».<ref>سوره ص، آیه 73 تا 74.</ref> تفسیر المیزان عامل این برتر پنداری ابلیس را تکیر او می داند می گوید: «ابلیس تکبر کرد و از سجده برای او دریغ ورزید، و او از سابق بر این کافر | |||
تفسیر [[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان]] عامل این برتر پنداری ابلیس را تکیر او می داند می گوید: «ابلیس تکبر کرد و از سجده برای او دریغ ورزید، و او از سابق بر این کافر بود».<ref>طباطبایی، محمد حسین، '''''المیزان،''''' ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ج ۱۷، ص ۳۴۳.</ref> نژادپرستی سُلطه و کنترل را تضمین میکند. این معمولاً توسط گروههای نژادی که اکثریتاند بر گروههای که اقلیتاند اعمال میشود. علت اصلی این مهم آن است که اکثریت، از قدرت گرفتن اقلیت، بیمناک بوده و با استفاده از سلسله مراتب قدرت و ایجاد بروکراسی مورد پسند خود، سبب میشود تا چهرۀ گروه اقلیت را خدشهدار ساخته، و تصویر ناشایست، ناپسندیده و فروتری از آن را در بین اجتماع به نمایش بگذارد.<ref>وب [http://www.rawanonline.com/psychology-of-racism-htm/ سایت]</ref> | |||
== نژاد پرستی در روایات == | == نژاد پرستی در روایات == | ||
پیامبر اسلام در طول رسالت 23 ساله خود، در فرصتها و موقعیتهای مختلف، اعراب را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی برحذر میداشت. علی بن موسی الرضا در رواتی از پیامبر اسلام میفرماید: | [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام]] در طول رسالت 23 ساله خود، در فرصتها و موقعیتهای مختلف، اعراب را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی برحذر میداشت. علی بن موسی الرضا در رواتی از پیامبر اسلام میفرماید: | ||
* «... وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ائْتُونِي بِأَعْمَالِكُمْ لَا بِأَنْسَابِكُمْ وَ أَحْسَابِكُمْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ<ref>سوره مؤمنون، آیه 101.</ref> نسبهای خود را نزد من نیاورید بلکه عملهای خود را آورید».<ref>مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، '''''بحار الأنوار،''''' بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 46، ص177.</ref> | * «... وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ائْتُونِي بِأَعْمَالِكُمْ لَا بِأَنْسَابِكُمْ وَ أَحْسَابِكُمْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ<ref>سوره مؤمنون، آیه 101.</ref> نسبهای خود را نزد من نیاورید بلکه عملهای خود را آورید».<ref>مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، '''''بحار الأنوار،''''' بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 46، ص177.</ref> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۶: | ||
* «یا ایها الناس! الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد، الا لا فضل لعربی علی عجمی، و لا لعجمی علی عربی، و لا لاسود علی احمر، و لا لاحمر علی اسود الا بالتقوی، الا هل بلغت؟ قالوا: نعم، قال: لیبلغ الشاهد الغائب؛ مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است، بنابراین بدانید که نه عرب بر عجم و نه بالعکس، و نه سیاه بر سفید و نه بالعکس هیچ برتری ندارد مگر به تقوا. آیا این حقیقت را ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: حاضران به غائبان ابلاغ کنند».<ref>قرطبی، محمد بن احمد، '''''الجامع لاحکام القرآن،''''' تهران، ناصر خسرو، 1364ش، ج 16، ص 342. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، '''''تحقیق عادل احمد عبدالموجود،''''' بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ق، ج 8، ص 482.</ref> | * «یا ایها الناس! الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد، الا لا فضل لعربی علی عجمی، و لا لعجمی علی عربی، و لا لاسود علی احمر، و لا لاحمر علی اسود الا بالتقوی، الا هل بلغت؟ قالوا: نعم، قال: لیبلغ الشاهد الغائب؛ مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است، بنابراین بدانید که نه عرب بر عجم و نه بالعکس، و نه سیاه بر سفید و نه بالعکس هیچ برتری ندارد مگر به تقوا. آیا این حقیقت را ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: حاضران به غائبان ابلاغ کنند».<ref>قرطبی، محمد بن احمد، '''''الجامع لاحکام القرآن،''''' تهران، ناصر خسرو، 1364ش، ج 16، ص 342. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، '''''تحقیق عادل احمد عبدالموجود،''''' بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ق، ج 8، ص 482.</ref> | ||
نیز ایشان در خطبهای که در | نیز ایشان در خطبهای که در [[حجة الوداع]] خواند بار دیگر این حقیقت را گوشزد کردند: | ||
* «ایها الناس! ان ربکم واحد و ان اباکم واحد. کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقاکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی ...»؛ (... تمام شما از آدمید و آدم از خاک و در حقیقت گرامیترین شما با تقواترین شماست ...»<ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، '''''انتشارات اسلامی جامعه مدرسین،''''' چاپ دوم، 1404ق، ص 34. تقی الدین احمد بن علی، '''''الامتاع الاسماع،''''' تحقیق محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق، ج 1، ص 393.</ref> | * «ایها الناس! ان ربکم واحد و ان اباکم واحد. کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقاکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی ...»؛ (... تمام شما از آدمید و آدم از خاک و در حقیقت گرامیترین شما با تقواترین شماست...»<ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، '''''انتشارات اسلامی جامعه مدرسین،''''' چاپ دوم، 1404ق، ص 34. تقی الدین احمد بن علی، '''''الامتاع الاسماع،''''' تحقیق محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق، ج 1، ص 393.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۷
نژاد پرستی
نژادپرستی یا راسیسم از کلمه (Race) به معنای نژاد، مشتق است. نژادپرستی یک نظریه ضد علمی و ارتجاعی است که میان نژادهای مختلف از لحاظ استعداد و قدرت فکری عدم تساوی قایل است. این مکتب غیر علمی مبتنی بر اعتقاد به برتری نژادها بر بعضی دیگر و لوزم توجیه ویژگیهای قومی و فرهنگی و ملی بر اساس معیارهای نژادی است.[۱] نژاد پرستان براساس این مکتب منکر برابری افراد بشر و حقوق مساوی برای آنها میشوند. نژادگرایی بهره برداری تعمیم یافته و همیشگی از تفاوتهای بیولوژیکی واقعی یا خیالی از جانب مدعی برتری نژادی و به زیان قربانی آن به منظور توجیه تجاوز است.[۲]
نمونه بارز نژادپرستی اعمال سیاستهای غیر انسانی آمریکا علیه سرخ پوستان این کشور است. سیاه پوستان رودزیا و آفریقای جنوبی نیز بارها قربانی سیاستهای غیر انسانی انگلستان شدهاند. هیتلر رهبر آلمان نازی نیز در زیر نقاب نژادبرتر میلیونها نفر را به کشتارگاهای تاریخ فرستاد.[۳]
نزاد پرستی از منظر قرآن کریم
قرآن مجيد با وجود آنکه در محيطی بسته نازل شد و مسأله نژاد و زندگی قبيلگی بر همه شئون آن حاكم بود. محصول چنين محيطی طبعاً بايد رنگ قوميت عربی، بلكه رنگ قبيلگی داشته باشد، ولی جالب اين كه قوانين قرآن به هيچ وجه چنين رنگی را ندارد و حتی يك بار خطاب «اَيُّهَا الْعَرَبُ» در قرآن ديده نمی شود. همه سخن در قرآن از عموم انسان ها است و خطابها به شكل «يا بنی آدَمَ»؛ (ای فرزندان آدم) و «يا اَيُّها النّاسُ»؛ (ای مردم)، و يا «يا اَيُّها الّذين امنوا»؛ (ای كسانی كه ايمان آورده ايد) و «يا عبادی»؛ (ای بندگان من)، و «يا اَيّها الاِنسانُ»؛ (ای انسان) است. به اين ترتيب مخاطبين قرآن همه جهانيان؛ وقوانين آن ناظر به همه انسان ها است.[۴]
قرآن امتيازات نژادی را در آن محيط نژاد پرست به كلی حذف كرده و با منطق زيبای «شما همه فرزندان آدميد و از يك پدر و مادر آفريده شدهايد» عموم مردم را مخاطب قرار میدهد و همه را برادر و متعلّق به يك خانواده اعلام میكند، پيوند همه انسانها را در سرحد اخوت تحكيم میكند و میگويد:
- «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِّنْ ذَكَر وَأُنثَی وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ»؛ ای مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ [اينها ملاك برتری نيست] گرامی ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است؛ به يقين خداوند دانا و آگاه است.[۵]
در جای ديگر، تمام پيوندهای محدود را نفی كرده و پيوند افراد با ايمان را از هر نژاد و هر زبان و هر زمان و هر مكان، منحصر به پيوند اخوت و برادری میداند كه نزديكترين پيوندها بر اساس مساوات و برابری است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «اگر شمول آیه را بپذیریم، قرآن همهی اختلافات طبقاتی را که موجب تفاخر میشود نفی کرده است و هیچ انسانی بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا.[۶]
شأن نزول آیه شریفه
در شأن نزول آیه مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است:
- نقل شده است که یکی از موالی قبیله بنیبیاضه دختری از آنان را خواستار شده بود. پیامبر(ص) به بستگان دختر فرمود که با این امر موافقت کنند. آنان در پاسخ گفتند: ای رسولخدا! آیا دختران خود را به موالی(بردگان) خود دهیم؟ لذا این آیه نازل شد و این گونه تفاخرات طبقاتی را نفی نمود.[۷]
- نیز از قول ابنعباس نقل شده است که پس از فتح مکه، پیامبر اسلام به بلال حبشی دستور داد که بالای کعبه برود و اذان بگوید و او اذان گفت. عتاب بن اسید ابیعیص گفت: خدا را سپاس که پدرم فوت کرده و نیست تا این روز را ببیند. سپس حارث بن هشام گفت: محمد جز این کلاغ سیاه مؤذن دیگری را نیافت؟ ابوسفیان گفت: من چیزی نمیگویم. چون میترسم پروردگار آسمان او را با خبر سازد. پس جبرییل بر پیامبر نازل شده و از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقیران منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود.[۸]
رفتار شناسی نژاد پرستان از منظر قرآن کریم
قرآن کریم در رفتار شناسی نژادپرایی آن را به برتری پنداری جنسیتی و استکبار طلبی نژاد پرستان منحصر می کند. این مسئله را میتوان از آیات زیر برداشت نمود:
- برتر پنداری جنسیتی:
- وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؛ (ما شما را آفریدیم؛ سپس صورت بندی کردیم؛ بعد به فرشتگان گفتیم «برای آدم خضوع کنید» آنها همه سجده کردند؛ جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود؛ (خداوند به او) فرمود «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل).[۹]
ابلیس چنین میپنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکی از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمیکرد و آگاهانه دروغ میگفت زیرا میدانیم خاک سرچشمه انواع برکات و منبع تمام مواد حیاتی و مهمترین وسیله برای ادامه زندگی موجودات زنده است، در حالی که آتش چنین نیست.
- إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰٓ أَن يَكُونَ مَعَ ٱلسَّـٰجِدِينَ، قَالَ يَـٰٓإِبۡلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ ٱلسَّـٰجِدِينَ، قَالَ لَمۡ أَكُن لِّأَسۡجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقۡتَهُۥ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ؛ (جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد؛ (خداوند) فرمود: ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟؛ گفت: من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریدهای، سجده نخواهم کرد).[۱۰]
- وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينٗا؛ (به یاد آورید زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریدهای).[۱۱]
- استکبار طلبی:
- فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ، إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ؛ در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند؛ جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران بود».[۱۲]
تفسیر المیزان عامل این برتر پنداری ابلیس را تکیر او می داند می گوید: «ابلیس تکبر کرد و از سجده برای او دریغ ورزید، و او از سابق بر این کافر بود».[۱۳] نژادپرستی سُلطه و کنترل را تضمین میکند. این معمولاً توسط گروههای نژادی که اکثریتاند بر گروههای که اقلیتاند اعمال میشود. علت اصلی این مهم آن است که اکثریت، از قدرت گرفتن اقلیت، بیمناک بوده و با استفاده از سلسله مراتب قدرت و ایجاد بروکراسی مورد پسند خود، سبب میشود تا چهرۀ گروه اقلیت را خدشهدار ساخته، و تصویر ناشایست، ناپسندیده و فروتری از آن را در بین اجتماع به نمایش بگذارد.[۱۴]
نژاد پرستی در روایات
پیامبر اسلام در طول رسالت 23 ساله خود، در فرصتها و موقعیتهای مختلف، اعراب را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی برحذر میداشت. علی بن موسی الرضا در رواتی از پیامبر اسلام میفرماید:
- «... وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ائْتُونِي بِأَعْمَالِكُمْ لَا بِأَنْسَابِكُمْ وَ أَحْسَابِكُمْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ[۱۵] نسبهای خود را نزد من نیاورید بلکه عملهای خود را آورید».[۱۶]
ایشان پس از فتح مکه و در حساسترین لحظه خطبهای ایراد کرده و مساوات اسلامی را بر همگان اعلام نمود:
- «یا ایها الناس! الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد، الا لا فضل لعربی علی عجمی، و لا لعجمی علی عربی، و لا لاسود علی احمر، و لا لاحمر علی اسود الا بالتقوی، الا هل بلغت؟ قالوا: نعم، قال: لیبلغ الشاهد الغائب؛ مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است، بنابراین بدانید که نه عرب بر عجم و نه بالعکس، و نه سیاه بر سفید و نه بالعکس هیچ برتری ندارد مگر به تقوا. آیا این حقیقت را ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: حاضران به غائبان ابلاغ کنند».[۱۷]
نیز ایشان در خطبهای که در حجة الوداع خواند بار دیگر این حقیقت را گوشزد کردند:
- «ایها الناس! ان ربکم واحد و ان اباکم واحد. کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقاکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی ...»؛ (... تمام شما از آدمید و آدم از خاک و در حقیقت گرامیترین شما با تقواترین شماست...»[۱۸]
پانویس
- ↑ علی بابایی، غلامرضا، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر ویس، 1369، ج 1، ص 329.
- ↑ آقابخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، چاپ سوم، 1389، ص 463).
- ↑ علی بابایی، غلامرضا، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر ویس، 1369، ج 1، ص 329.
- ↑ مكارم شيرازى، ناصر، پيام قرآن، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1386، ج 8، ص 245.
- ↑ سوره حجرات، آيه 13.
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1375، ج 18 ص487 تا 490.
- ↑ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 9 ص 90. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 137، ج 22، ص 199 تا 200.
- ↑ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 9 ص 90. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 137، ج 22، ص 199 تا 200.
- ↑ سوره اعراف، آیه 11 تا 12.
- ↑ سوره حجر، آیه ۳۱ - ۳۳.
- ↑ سوره اسرا، آیه ۶۱.
- ↑ سوره ص، آیه 73 تا 74.
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ج ۱۷، ص ۳۴۳.
- ↑ وب سایت
- ↑ سوره مؤمنون، آیه 101.
- ↑ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 46، ص177.
- ↑ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364ش، ج 16، ص 342. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ق، ج 8، ص 482.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق، ص 34. تقی الدین احمد بن علی، الامتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق، ج 1، ص 393.
انتفاضه
انتفاضه، از ریشه «نَفَضَ» به معناى تکان دادن[۱]، لرزش[۲]، انقلاب، غبارروبى[۳] است. برخی آن را قیام علیه رخوت و رکودِ پیش از انقلاب و حرکتِ همراه با نیرو و شتاب مىدانند[۴]. انتفاضه بهصورت اسم خاص برای اشاره به قیام همگانی مردم فلسطین بهکار میرود که از دسامبر 1987 (آذر 1366)، شروع شد و به انقلاب سنگ معروف شد. انتفاضه نامى براى خیزش خود جوش، مستقل، مستمر، تهاجمى، همگانى، غیر مسلحانه، آگاهانه، معترضانه و شجاعانه مردم فلسطین در مصاف با اسرائیل است[۵].
خصیصههای انتفاضه
- انتفاضه تمام طبقات و اقشار مردم را در بر گرفته و بعد اسلامی آن نیز برجسته است؛
- اسلحه مورد استفاده مردم سنگ است؛
- انتفاضه استمرار داشته و تا پیروزی نهایی ادامه دارد؛
- استقلال و عدم وابستگی آن به سیاستهای غرب و شرق؛
- حرکتی آگاهانه و حساب شدهاست.
دورههای انتفاضه در فلسطین
- انتفاضه اول: انقلاب سنگ (1987 م)، شهادت چهار نفر از کاگران بیدفاع فلسطینی در روز هشتم دسمابر 1987 توسط سربازان اسرائیلی منجر به آغاز انتفاضه اول شد و در سال 1993 میلادی، نهایتاً قرارداد اسلو به این انتفاضه پایان داد.
- انتفاضه دوم: انتقاضه الاقصی (2000 م)، در اواخر ۱۹۹۹ میلادی فلسطینیها به خاطر عدم تعهد طرف صهیونیستی به توافق اسلو، روابط تشکیلات خودگردان با رژیم صهیونیستی، ترور اعضای مقاومت و بازداشت آنها و عدم آزادی اسرا به شدت دچار ناامیدی شده بودند و در این میان بود که آرییل شارون نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ میلادی به هتک حرمت گسترده مسجدالاقصی پرداخت. این اقدام خشم و عصبانیت شدید نمازگزاران فلسطینی را برانگیخت و این نخستین جرقه انتفاضهای بود که پنج سال به طول انجامید.
- انتفاضه سوم: انتفاضه قدس (2014 م)، جرقه این تحولات پس از ورود وزیر صهیونیستی به مسجدالاقصی و مطرح شدن تقسیم زمانی ـ مکانی این مکان با ارزش برای مسلمانان رقم خورد[۶].
پانویس
- ↑ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 15جلد، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق، ج 7، ص 240.
- ↑ معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه.
- ↑ فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، 9جلد، قم، نشر هجرت، چاپ: دوم، 1409 ه.ق، ج 7، ص 46.
- ↑ شقاقی، ابراهیم، فتحی، حسن، انتفاضه و طرح اسلامی معاصر (فلسطین و ریشه ها انتفاضه)، هدی، 1371، 128.
- ↑ شیرودی، مرتضی، فلسطین، انتفاضه و انقلاب اسلامى ایران، معرفت، 1381، شماره 54.
- ↑ خبرگزاری جمهوری اسلامی
دموکراتیک
دموکراتیک به معنای صفت برابری و پذیرش حکومت اکثریت و حقوق اقلیت است.[۱] دموکرات، به طرفدار دموکراسی گویند.
پانویس
- ↑ آقا بخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ص 87.
دموکراسی
دموکراسی یا مردمسالاری[۱] اصطلاحی است مشتق از واژه یونانی dēmokratía، که در آن، «دموس» به معنای اداره امور داخلی کشور در برابر «پلیس Polis»، به معنای اداره امور خارجی کشور به کار میرود. دموس بعدها به معنای تهیدستان و روستاییان و سرانجام به معمای مردم استعمال شده است. کراسیا نیز از ریشه کراتوس kratos، مشتق شده و به معنای اقتدار و اختیار و نیز حکومت کردن و فرمانروایی است. اصطلاح دموکراسیا برای نخستین بار در آتن و در زمان کلیستن به کار رفت. وی در 510 سال پیش از میلاد به حکومت هیپارک و برادرش هیپایاس پایان داد و با اصلاحات قانونی حکومت به دست روستاییان و تهیدستان افتاد. حکومت مذکور دموکراسیا نامیده شد و کلیستن هم به نام بنیانگذار دموکراسی شناخته شد. بعدها در یونان قدیم اصطلاح دموکراسی به حکومت عوام و آریستوکراسی به حکومت خواص اطلاق گرفت. دموکراسی امروزه در اصطلاح سیاسی به معنای حکومت مردم است.[۲] وجه مشخصه دمکراسی اصل تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد و اتباع است.[۳] موضوعات اصلی دموکراسی عبارتاند از: آزادی اجتماعی، آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی و حقوق اقلیتها.
تعاریف دموکراسی
- مجموعهای از نهادها که هدف آن به حداقل رساندن خطاهای اداره سیاسی جامعه از راه به حداکثر رساندن مشارکت عمومی و کاهش نقش شخصی فرد در اتخاذ تصمیمات سیاسی است.
- حکومت اکثریت با رعایت حقوق اقلیت
- حق تمام مردم برای شرکت در تصمیمگیری در مورد امور عمومی
- به طرفداران دموکراسی و آزادی و معتقدین به مساوات اجتماعی اطلاق میشود.
دموکراسی سیاسی
دموکراسی سیاسی، به معنای آزادی برای اظهار هر نوع عقیده سیاسی و اجتماعی و برخورداری از حق اعمال هر نوع وسیله مشروع برای اشاعه و پیشرفت آن است.
دمکراسی اقتصادی
دمکراسی اقتصادی، به معنای استقرار شرایط اقتصادی ویژهای است که همه افراد جامعه بتوانند از حداقل ما یحتاج زندگی خود بهرهمند گردند.
کاستیهای دموکراسی
حکمرانی جهالت:
- ارسطو پدر علم سیاست دموکراسی را بهعنوان شکل فاسد و گمراه حکومت نوعی از حکمرانی مردم جاهل محکوم کرد.
- افلاطون معلم ارسطو آن را حکمرانی جهالت نامید.
- لکی (Lecky)، دموکراسی را حکومت فقیرترین جاهلترین ناشایستترین کسانی که لزوماً بسیار زیاد هم هستند.
- در دموکراسی رأیها را میشمارند نه اینکه آنها را وزن کنند.
- خردمندان در جوامع در اقلیتاند.
مطلوبیت ثروت
- اغلب دموکراسیهای جدید سرمایهداریاند. این دموکراسیها از طبقات مالک جانبداری میکنند. رأی کالایی قابلفروش شده و برنده مزایده میتواند آن را خریداری کند. بازرگانان یا سرمایهداران بزرگ آن را میخرند و درنهایت حکومتها را در اختیار میگیرند از مطبوعات و میز خطابهها بهرهبرداری میکنند تا حمایت آنها را برای سیاست مطلوب خود به دست آورند.
- بریس به اثر زیانبار پول در سیاست اشارهکرده و تأکید میکند که پول از کار قوه مجریه و مقننه جلوگیری میکند و آن را فاسد میکند.[۴]
- مارکسیستها دموکراسی آمریکا را دموکراسی پرستش دلار نامیدهاند.
نبود حکومت اکثریت
- منتقدان دموکراسی عقیده دارند دموکراسی دیگر حکومت اکثریت نیست. کارلایل دموکراسی را حکومت فرصتطلبان و شارلاتانها نامید.
- به عقیده رابرت میشلز عمل و سازمان احزاب از قانون آهنین الیگارشی پیروی میکند. همه گروههای سازمانیافته خواه دولت، احزاب سیاسی، اتحادیههای تجاری، یا هرچه که باشد، بهطور ذاتی غیر دموکراتیک هستند. استدلال او این است که برای عمل مؤثر در جامعه سازمان ضرور است و سازمان ناگزیر مستلزم بروکراسی است و بروکراسی هم قدرت را در دست چند نفر در رأس سلسلهمراتب متمرکز میکند. به عقیده او دموکراسی بدون سازمان قابلتصور نیست.
- «طبقهای که در مقابل جامعه پرچم ادعاهای مشخص خود را برمیافرازد و بر آن است تا مجموعهای از جهانبینیها یا اندیشههایی را به مرحله تحقیق برساند که از عملکردهای اقتصادی آن طبقه نشئت میگیرد، بهناچار محتاج یک سازمان است. ازآنجاکه این خواست جمعی بر اساس بهکارگیری هرچه کمتر استوار است یا به عبارتی صحبت از صرفهجویی در میان است سازمان در دست ضعفا بهمثابه سلاحی است که برای مبارزه با اقویا به کار میرود.»[۵]
ناکامی در تحقق اصل برابری:
- عالم معتقد است، در دموکراسی برابری مورد تأکید فراوان بوده و بر این فرضیه دروغین مبتنی است که همه ی انسانها در آمادگی برای شرکت در حکومت، هرقدر هم که ارزش واقعی یا توان ذهنی داشته باشند، باهم برابرند. بدین سبب به همه حق رأی دادهشده و در تعیین سیاستهای حکومت یا انتخاب مقامات عمومی رأی هیچکس بیشتر از رأی دیگری ارزش ندارد. اینگونه برابری، ازلحاظ منافع جامعه تعیینکننده است زیرا کمتوجهی به آموزش و دانش کارشناسی، دموکراسی را به حکومت نادانها، بی آموزشها و نالایقها تبدیل میکند.
آموزش دروغین
- منتقدان میگویند دموکراسی به آموزش مدنی نادرستی میانجامد. مبارزات انتخاباتی اغلب مزورانه بوده و واقعیات اغلب تحریف میشود. درواقع عوامفریبان زیرک که با کلامی زیبا و پرطنین اما اغلب بیمعنی و واهی مردم را به دادن رأی مثبت و منفی به این یا آن حزب فرامیخوانند. آنها را اغفال کرده و در میان آنها احساس دروغینی از برابری و خطای ذهن به وجود میآورند که برای حکومت کردن بر کشور از هر کس دیگر مناسبتر هستند.[۶]
پانویس
- ↑ گروه واژه گزینی، فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ دوم، 1396، ذیل واژه.
- ↑ علی بابایی، غلامرضا، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، ویس، چاپ دوم، 1369، ج 1، ص 295.
- ↑ عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، چاپ بیست و هفتم، ۱۳۹۴، ص 305.
- ↑ دووروژه، موریس. احزاب سیاسی، ترجمه رضا علومی، تهران، امیر کبیر، 1357، ص 163.
- ↑ روبرت میخلز، جامعهشناسی احزاب، ترجمه احمد نقیبزاده، تهران، نشر قمس ۱۳۶۹، ص ۲۳.
- ↑ عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، چاپ بیست و هفتم، ۱۳۹۴، ص 310.
مرز
مرز به معنای خط فاصل و نشانهای است که دو حوزه را از همدیگر جدا ساخته و حدود آن را معین مینماید.[۱] ثغر و حد از واژه های مترادف با مرز است.[۲] ویژگی مرز تقطیع و چندتکه کردن یکچیز است. برخی آن را زمینی که به شکل مربع میسازند و کنارههای آن را بلند کرده و در میانش چیزها میکارند، معنا کردهاند[۳] فراهیدی حد را وصفی نامیده که موجب فصل و جدایی بین هر چیزی میشود[۴] «ثغر» در لغت به «رخنه»، «شکاف» و «منفذ» معنا شدهاست.[۵] همچنین ثغر به محلی که ترس از حمله دشمن در آن محل وجود دارد معنا شده[۶] و از آن به محلی که دشمن از آنجا وارد میشود، یاد میشود.[۷]
مرز در اصطلاح برای تفکیک بین دو حوزه سیاسی استعمال میشود. برخی آن را به مرزهای ملی اختصاص داده و عاملی برای تشخیص و جدایی یک واحد متشکل سیاسی و یـک کـشور از دیگر واحدهای مجاور آن میدانند.[۸]
مرز ملی
مرز ملی خطوطی است که حدود نفوذ سیاسی سرزمین تحت حکومت یک دولت ملی را مشخص میکند. این نوع تقسیمبندی در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی تأسیس و پس از فروپاشی نظام دوقطبی و جنگ سرد در جهان تقویت شدند.[۹] عامل اصلی افتراق در مرزهای ملی، ملیت ساکنان یک سرزمین است که امروزه بهعنوان سرچشمه جداییها، واگراییها، همگراییها، دوستیها، دشمنیها و نظایر آن عمل کرده و مناسبات انسانی را شکل میدهند.[۱۰] ویژگی این تقسیمبندی کشورها، تشکیل هویتهای ملی در مقابل هویت دینی است. این پدیده نو محصول اجتنابناپذیر گسترش امپریالیسم جهاننگر بودهاست.[۱۱]
مرز ایدئولوژیک
مرزهای ایدئولوژیکی، تقسیمبندی مرزها بر اساس عقیده حاکم بر یک سرزمین است. مرز دولت اسلامی را دار الاسلام میگویند. سرزمینی که اتباع حکومت اسلامی در آن زندگی میکنند و مرز املاک ایشان با توابع و لواحق مرز دارالاسلام خواهد بود.[۱۲]
شیخ طوسی دار الاسلام را به سه قسم تقسیم میکند، اولاً سرزمینهای بناشده در حکومت اسلامی که کفار به آنها دسترسی ندارند، ثانیاً سرزمینی از کفار که مسلمین بر آن تسلط پیدا کردند، ثالثاً سرزمین مسلمین که کفار بر آن تسلط پیدا کردند.[۱۳] علامه حلی آن را به سرزمینهای تأسیسشده و فتحشده توسط مسلمین تقسیم میکند.[۱۴] برخی با استناد به روایت اسحاق بن عمار از موسی بن جعفر (کاظم) (علیه السلام)[۱۵] دو احتمال در عبارت «اذا کان الغالب علیها المسلمین» مطرح است، شهید ثانی منظور حضرت را غلبه افرادی نسبت به غیر مسلمانان بیان میکند؛[۱۶] شهید اول مراد از غلبه را حکومت و سلطنت مسلمین و حکومت اسلامی در یک سرزمین میداند و دارالاسلام را سرزمینی که تحت تصرف مسلمانان بوده و احکام اسلام در آن، جاری باشد میداند، هرچند مسلمانان در آنجا زندگی نکنند.[۱۷] آیتالله بروجردی مراد از «اذا کان الغالب علیها المسلمین» را غلبه، حکومت و تسلّط مسلمانان میداند.[۱۸] اسلام تنها عقیده را باعث جدایی نوع حکومتها میداند و برایناساس در وهله اول تقسیمات دیگری که بر کشورهای اسلامی عارض شده است، مورد تأیید اسلام نیست.[۱۹]
پانویس
- ↑ طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، چاپ سوم، 1375، ج 3، ص 236؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، ج 5، ص 310.
- ↑ زبیدی سید مرتضی حسینی، تاج العَروس من جواهر القاموس، بیروت: دارالفکر، 1414 ه ق، ج 8، ص 148.
- ↑ محمد حسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، تهران: نیما، 1380، ج 4، ص 1986
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم: موسسه دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ه ق، ج 3، ص 19.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ سوم، ج 4، ص 103.
- ↑ طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، چاپ سوم، 1375، ج 3، ص 236.
- ↑ باقریکبورق، علی، کلیات و مبانی جنگ و استراتژی، تهران: مرکز نشر بینالملل، 1370، 196.
- ↑ حافظ نیا، محمد رضا، مبانی مطالعات سیاسی ـ اجتماعی، قم: کمالالملک، 1378، ص 190.
- ↑ مجتهدزاده، پیروز، ترجمه حمیدرضا ملکمحمدی، سیاستهای مرزی و مرزهای بینالمللی، تهران: سمت، ۱۳۸۹، ص 158.
- ↑ حافظ نیا، محمد رضا،جغرافیای سیاسی فضای مجازی، تهران: سمت، ۱۳۹۰، 110.
- ↑ مجتهدزاده، پیروز، ترجمه حمیدرضا ملکمحمدی، سیاستهای مرزی و مرزهای بینالمللی، تهران: سمت، ۱۳۸۹، ص 158.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، اختیارات ولی فقیه در خارج از مرزها، مجله حکومت اسلامی، پاییز 1375، شماره 1، ص84.
- ↑ طوسی، ابو جعفر، محمد بن حسن، المبسوط فی فقه الإمامیة، تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، چاپ سوم، 1387 ه ق.، ج 2، ص 45.
- ↑ حلّی، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر اسدی، تذکرة الفقهاء (ط ـ الحدیثة)، قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، 1414 ه ق، ج17، ص 349
- ↑ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ فِی الْفِرَاءِ الْیمَانِی- وَ فِیمَا صُنِعَ فِی أَرْضِ الْإِسْلَامِ- قُلْتُ فَإِنْ کانَ فِیهَا غَیرُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ- قَالَ إِذَا کانَ الْغَالِبُ عَلَیهَا الْمُسْلِمِینَ فَلَا بَأْسَ. «نماز در پوستین یمانی و هر چیزی که در زمین اسلام ساخته شده است اشکال ندارد. به حضرت گفتم اگر در آن سرزمین غیر مسلمانان باشند؟ حضرت فرمود اگر در آن سرزمین مسلمانان غالب باشند اشکال ندارد»؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 30جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، 1409 ق. ج 3، ص491.
- ↑ عاملی، شهید ثانی، زین الدین بن علی، روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان، 2 جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1402 ه ق، ج 2، ص 571.
- ↑ عاملی، شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیة، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1417 ه ق، ج 3، ص 78.
- ↑ بروجردی، آقا حسین طباطبایی، تقریر بحث السید البروجردی، 2 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1416 ه ق، ج 1، ص 114.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، اختیارات ولی فقیه در خارج از مرزها، مجله حکومت اسلامی، پاییز 1375، شماره 1، ص 84.
نواز شریف | |
---|---|
نام کامل | میان محمد نواز شریف |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1949 م، ۱۳۲۷ ش، ۱۳۶۷ ق |
محل تولد | لاهور، پاکستان |
دین | اسلام، اهل سنت |
فعالیتها |
|
نواز شریف
میان محمد نواز شریف سیاستمدار پاکستانی و نخستوزیر پیشین پاکستان است. وی مؤسس و رهبر حزب مسلم لیگ نواز پاکستان (1985 م) است.[۱]
زندگینامه
نواز شریف در 25 دسامبر 1949 میلادی در یک خانواده کشمیری، در شهر لاهور پاکستان به دنیا آمد. دوره ابتدایی و دبیرستان تحصیلات خود را در شهر لاهور گذراند. وی مدرک لیسانس خود را در رشته حقوق از دانشگاه پنجاب گرفت. در سال 1981 وزیر دارایی ایالت پنجاب در دوره حکومت ضیاء الحق شد. برادر او شهباز شریف نخستوزیر پاکستان از سال 2021 است.[۲]
فعالیتهای سیاسی
در 6 نوامبر 1990، نواز شریف بهعنوان نخستوزیر منتخب سوگند یادکرد. در ژوئیه 1993 همراه با رئیسجمهور استعفا داد. در دوره وی روابط با کشورهای مسلمان آسیای مرکزی تقویت شد و برای حل بحران افغانستان جناحهای مختلف افغانستان «توافقنامه اسلامآباد» را امضا کردند. در سال 1999 جنگ کارگیل میان هند و پاکستان رخ داد که سبب افزایش فشارهای بینالمللی بر دولت او شد. در 12 اکتبر 1999، نواز شریف تلاش کرد تا پرویز مشرف، فرمانده وقت ارتش را برکنار کند. ژنرال پرویز مشرف، فرمانده وقت ارتش، در سفری که نواز شریف در حال بازگشت از سریلانکا به کراچی بود، حکومتنظامی در کشور اعلام کرد و باعث سرنگونی دولت نواز شریف شد.[۳]
در انتخابات عمومی 2013، حزب مسلم لیگ نواز اکثریت قاطع را به دست آورد. بر این اساس وی برای سومین بار نخستوزیر پاکستان شد. نواز شريف در ٢٨ جولاي ٢٠١٧ براثر اتهامات مالي بار ديگر توسط دادگاه عالی پاکستان از قدرت عزل شد.
تبعید
پس از کودتای اکتبر 1999 پرویز مشرف، نواز شریف به زندان افتاد و افراد ذکور خانواده شریف با حصر خانگی مواجه شدند. پس از توافق با او و برادرش شهباز شریف و سایر اعضای خانوادهاش برای یک تبعید 10 ساله به عربستان سعودی تبعید شدند.[۴]
اتهام مالی
افشای اسناد پاناما باعث شد نواز شریف در 28 ژوئیه 2017 رد صلاحیت شود. در ۶ ژوئیه ۲۰۱۸ نواز شریف به علت سوءاستفاده مالی به ده سال زندان و دخترش، مریم شریف و دامادش، صفدر اوان نیز به ۷ سال زندان محکوم شدند. وی در 19 نوامبر 2019 برای درمان بیماریاش پاکستان را ترک و راهی لندن شد. او 21 اکتبر 2023 به پاکستان بازگشت.[۴]
مسئله فلسطین از نگاه او
محمد نواز شریف پس از بازگشت به پاکستان در شهر «لاهور» گفت: ما برای تسکین درد و رنج ملت مظلوم فلسطین دعا میکنیم و از خداوند متعال میخواهیم مشکلات فلسطینیها خاتمه پیدا کند. فلسطین با بیش از هفت دهه اشغال نامشروع اسرائیل مواجه است، بیتالمقدس با تهاجم و جنایت یک رژیم غاصب روبهرو است و این هرگز برای ما قابلتحمل نیست. فلسطینیها باید بهحق مشروع خود برای داشتن کشور آزاد و مستقل برسند لذا این حق نباید از آنان غصب شود. وی خواستار نقشآفرینی جامعه جهانی برای توقف جنایات اسرائیل علیه فلسطینیان شد.[۵]
پانویس
سردار نورعلی شوشتری | |
---|---|
نام کامل | نورعلی شوشتری |
نامهای دیگر | شهید وحدت |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1327 ش، ۱۹۴۹ م، ۱۳۶۸ ق |
محل تولد | ایران |
روز درگذشت | 27 مهر ماه |
محل درگذشت | سیستان و بلوچستان ایران |
دین | اسلام، شیعه |
فعالیتها | جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران |
نورعلی شوشتری
سردار نورعلی شوشتری، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سال 1381 تا 1388 بود و از فروردین سال 1388 با حفظ سمت، فرمانده قرارگاه قدس نیروی زمینی شد. ایشان به توصیه رئیس جمهور وقت، آیت الله سید علی خامنهای، فرمانده عملیات مرصاد بود. تلاش برای ایجاد وحدت میان اقوام بلوچ و اهل سنت سیستان و بلوچستان از اقدامات مهم او در دوره مسئولیتش در قرارگاه قدس سپاه پاسداران است.[۱]
زندگی نامه
نوعلی شوشتری 14 اسفند 1327[۲] در روستای «ینگجه» از توابع بخش سرولایت نیشابور[۱] در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. پیش از انقلاب اسلامی ایران در جلسات سید علی خامنهای شرکت داشت.[۳] وی پس از انقلاب اسلامی ایران و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عضو این نهاد شد.[۳]
دفاع مقدس
نورعلی شوشتری از همرزمان مهدی باکری و عبدالحسین برونسی بود. فرماندهی محورهای مختلف جبهه جنوب در کانامه او است. از نظر سپهبد صیاد شیرازی او فرماندهی موفق در عملیات مرصاد بود. امام خمینی خطاب به ایشان فرمود: «در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد».[۴] از مسئولیتهای او در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میتوان به فرماندهی لشکر 5 قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه اشاره نمود. ایشان از اول فروردین 1388 تا زمان شهادتش فرمانده قرارگاه قدس زاهدان را بر عهده داشت.
شهادت
نورعلی شوشتری همراه با سران طوایف و علمای اهل سنت بلوچستان حاضر در همایش «وحدت سران طوایف» در استان سیستان و بلوچستان در 27 مهر 1388 توسط گروهک «جند الله» به شهادت رسید.[۵]
پیام تسلیت آیت الله سید علی خامنهای
در پی شهادت دهها نفر از برادران شیعه و سنّی و تعدادی از فرماندهان سپاه:
بسماللهالرحمنالرحیم
جنایت تروریستهای خونخوار در بلوچستان چهرهٔ اهریمنی دشمنان امنیت و وحدت را که از سوی سازمانهای جاسوسی برخی دولتهای استکباری حمایت میشوند، بیش از پیش آشکار ساخت. به شهادت رساندن مؤمنان داکاری همچون سردار شجاع و با اخلاص شهید نورعلی شوشتری و دیگر فرماندهان آن بخش از شور و دهها نفر از برادران شیعه و سنی و فارس و بلوچ، جنایتی در حق ملت ایران و بخصوص منطقهٔ بلوچستان است که این انسانهای شریف، همت خود را بر امنیت و آبادی آن نهاده و مخلصانه برای آن تلاش میکردند. دشمنان بدانند که این ددمنشیها نخواهد توانست عزم راسخ ملت و مسئولان را در پیمودن راه عزت و افتخار که همان راه اسلام و مبارزه با جنود شیطان است، سست کند و به وحدت و همدلی مذاهب و اقوام ایرانی خدشه وارد سازد.
مزدوران حقیر و پلید استکبار نیز یقین داشتهباشند که دست قدرتمند نظام اسلامی در دفاع از امنیت آن منطقهٔ مظلوم و آن مردم وفادار، لحظهای کوتاهی نخواهد کرد و متجاوزان به جان و مال و امنیت مردم را به سزای اعمال خیانتکارانه خواهد رسانید. اینجانب شهادت جان باختگان این حادثه بویژه سرداران شهید شوشتری و محمدزاده و دیگر پاسداران عزیز را به خانوادههای محترم آنان تبریک و تسلیت گفته، علو درجات آنان و شفای عاجل آسیبدیدگان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.[۶]