زید بن ثابت
نام | زید بن ثابت |
---|---|
القاب و سایر نامها | زید بن ثابت بن ضحاک • ابوسعید • ابوعبدالرحمن |
زاده | یازدهم قبل از هجرت • مدینه |
درگذشت | ۴۵ ق |
دین و مذهب | اسلام • اهل تسنن |
فعالیتها | غزوه خندق • غزوه حنین • کاتب وحی • حمایت از خلفای سهگانه • بیعت نکردن با امام علی (ع) |
زید بن ثابت بن ضحاک از بزرگان صحابه و از کاتبان وحی و گردآورندگان قرآن مجید در زمان عثمان بود، و از قبیلۀ بزرگ قبیله خزرج در مدینه بود، در شهر مدینه متولد شد، و در مکه رشد و پرورش یافت. او کاتب قرآن و نیز کاتب مراسلات محمّد(ص) بود و با زبانهای عبری، کلدانی و آشوری آشنایی داشت. پس از پیامبر(ص) در ماجرای سقیفه از خلافت ابوبکر حمایت و با او بیعت کرد. در دوره خلافت عمر و عثمان منصب قضاوت را برعهده داشت و در سفرهای خلیفه جانشین آندو در مدینه بود.
زید بن ثابت
زید بن ثابت بن الضحاک بن زید بن لوذان بن عمرو بن عوف بن غنم بن مالک بن النجار الأنصاری الخزرجی و نام مادرش «النوار» دختر مالک بن صرمه یا مالک بن معاویه از قبیلۀ بزرگ خزرج در مدینه است[۱].
کنیه او ابوسعید، ابوعبدالرحمن، ابوخارجه[۲] و برخی کنیه او را ابوثابت گقتهاند[۳]. وی در سال یازدهم قبل از هجرت در شهر مدینه متولد شد، و در مکه رشد و پرورش یافت هنگامی که شش ساله بود پدرش در جنگ « بعاث» جنگی که پیش از هجرت پیامبر به مدینه بین دو قبیله اوس و قبیله خزرج اتفاق افتاده بود کشته شد[۴].
در یازده سالگی با رسول اکرم مهاجرت کرد و در امور دین، علم آموخت[5] وی دارای 18 پسر و 9 دختر بود که هفت نفر از فرزندان وی در واقعه حرّه به قتل رسیدند[۵].
حضور زید بن ثابت در غزوات
در اکثر کتابهای تاریخی آمده است که به علت کمی سن زید، پیامبر به وی اجازه شرکت در غزوه بدر را نداد و او را به همراه اشخاص دیگر از چهار منزلی مدینه «بیوت السقیا » بازگردانید[۶] و بنا بر گفته بیشتر منابع، جنگ خندق، اولین جنگی است که زید بن ثابت در آن حضور یافت[۷] و از زید بن ثابت نقل شده است که: «در جنگ بدر و احد اجازه حضور نیافتم اما در جنگ خندق اجازه حضور یافتم و پیامبر لباس قبطی به من پوشانید[۸].»
بنا بر قول مغازی هنگامى که مسلمانان مشغول کندن خندق بودند، زید بن ثابت هم از کسانى بود که خاک مىبرد. سعد بن معاذ که همراه رسول خدا(ص) نشسته بود، به زید بن ثابت نگاه کرد و به پیامبر(ص) گفت: اى رسول خدا، خدا را سپاس گزارم که مرا آنقدر زنده نگه داشت که به تو ایمان آوردم، من در روز جنگ بعاث پدر این زید را که ثابت بن ضحاک بود و بیمارى صرع داشت در آغوش گرفتم. پیامبر(ص) فرمود: بسیار پسر خوبى است! از قضا زید بن ثابت که در خندق دراز کشیده بود خوابش برد، و خوابش به حدّى سنگین شده بود که عمارة بن حزم شمشیر و کمان و سپرش را برداشت و او بیدار نشد. مسلمانان پس از حفر خندق به هنگام ترک آن متوجه زید نشدند و او را که همچنان خوابیده بود ترک کردند. پس از اینکه زید بیدار شد و زمانی که این خبر به پیامبر(ص) رسید، زید را احضار فرموده و گفتند: اى خواب آلوده، خوابیدى تا آنکه اسلحهات را بردند؟! سپس رسول خدا(ص) فرمودند: چه کسى از اسلحه این پسر خبر دارد؟ عمارة بن حزم گفت: اى رسول خدا، اسلحه او دست من است. پیامبر(ص) دستور دادند که عماره اسلحه او را پس بدهد و هم فرمودند که هیچ کس حق ندارد حتّى به شوخى اسلحه مسلمانى را بردارد، که موجب ترس او گردد[۹].
و نوشتهاند که وی در جریان غزوۀ حنین از سوی پیامبر(ص) مأمور شد که مردم را سرشماری و غنایم را حساب کند و بعد وی آن را میان مردم تقسیم نمود[۱۰].
زید پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در دوران خلافت ابوبکر در جریان واقعۀ یمامه، که در سال 11هجری اتفاق افتاد، مورد اصابت تیر قرار گرفت اما جان سالم بدر برد[۱۱].
زید در دوران خلفای راشدین
پس از وفات پیغمبر در پی تشکیل سقیفه بنی ساعده نظر وی این بود که جانشین پیغمبر باید از مهاجرین و قریش انتخاب شود و در توجیح طرفداری خویش از انصار گفت پیامبر ما از مهاجرین بود در حالی که ما از انصار هستیم پس بهتر است که جانشین وی نیز همچون خود او از مهاجرین انتخاب شود و سپس دستش را به سمت ابوبکر دراز کرد و گفت: خلیفه شما همین است، و خود او با ابوبکر بیعت کرد و سپس ابوبکر موضعگیری وی را ستود و برایش دعای خیر نمود[۱۲]. در دوران ابوبکر زید کاتب وی بود[۱۳]. ذهبی به نقل از قاسم بن محمد میگوید که: «عمر بارها زید را جانشین خود در مدینه میکرد»[۱۴] و جانشینی زید در مدینه هنگام سفرهای او معروف است[۱۵] در زمان عمر، زید منصب قضاوت را نیز بر عهده داشت و عمر برای وی حقوق معینی را در نظر گرفته بود[۱۶]. همچنین در زمان عثمان از طرف وی امور قضاوت، بیتالمال و دیوان را بر عهده داشت[۱۷] و در نبود عثمان جانشین وی در مدینه بود[۱۸]. زید در سال 34 هجری به هنگامی که معترضان قصد کشتن عثمان را داشتند به همراه ابواسید ساعدى و کعب بن مالک و حسان بن ثابت به دفاع از عثمان پرداختند[۱۹]. در مورد بیعت یا عدم بیعت زید بن ثابت با حضرت علی(ع) گفتارهای گوناگونی وجود دارد ابن سعد معتقد است که زید از بیعت کنندگان با حضرت علی(ع) بوده است[۲۰] و برخی همچون مسعودی، محمد باقر مجلسی و... در کتابهایشان آوردهاند که زید با حضرت علی(ع) بیعت نکرده است[۲۱]. عبدالله بن حسن گوید: وقتى عثمان کشته شد انصار بجز چند کس و از جمله حسان بن ثابت و کعب بن مالک و مسلمة بن مخلد و ابوسعید خدرى و محمد بن مسلمه و نعمان بن بشیر و زید بن ثابت و رافع بن خدیج و فضالة بن عبید و کعب بن عجرد که عثمانى بودند، با حضرت علی(ع) بیعت کردند[۲۲]. در کل زید عثمانی بود و در هیچ یک از جنگهای حضرت علی(ع) شرکت نکرد، هر چند وی فضیلت و بزرگی آن حضرت را بیان میکرد[۲۳].
شاید منظور از کسانی که با حضرت علی(ع) بیعت نکردهاند، کسانی باشند که بعدها در جمل، صفین و نهروان شرکت نکردهاند، نه آنکه با خلافت علی(ع) مخالف باشند<refدهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص11520.></ref>.
زندگی علمی زید بن ثابت
زید از بزرگان صحابه و کاتب وحی بود[۲۴] و در امور قضایی و فتوی و قرائت و فرائض سرآمد بود[۲۵]. تا جایی که وی را یکی از شش نفر اصحاب فتوا[۲۶] و از داناترین افراد امت به فرائض دینی[۲۷] و همچنین یکی از چهار نفری که قرآن را در زمان رسول خدا جمع کرده است دانستهاند[۲۸]. وی یکی از شش قاضی زمان پیغمبر است[۲۹] محمد بن عبداللّه اسدىّ از سفیان، از خالد حذّاء، از ابوقلابة، از انس بن مالک نقل مىکند که مىگفته است پیامبر(ص) فرمود: داناترین امّت من در مسائل میراث زید بن ثابت است[۳۰]. زید بنا به خواست پیغمبر مأمور یادگیری زبان و خط یهودی(عبرانی و سریانی هم گفتهاند) شد و آن را در مدت نه یا یازده یا پانزده روز فرا گرفت[۳۱] از عمر بن خطاب نقل شده است که: هر کس میخواهد در مسائل میراث سوال کند، باید به نزد زید برود[۳۲]. همچنین بنا بر نقل منابع ابن عباس با وجود جایگاه بزرگی که در دانش داشت برای کسب علم به خانۀ زید میرفت و میگفت: «به نزد علم باید رفت چه علم به نزد کس نمیآید». یک بار ابن عباس رکاب اسب زید را گرفت تا او سوار شود زید گفت: اى پسر عموى رسول خدا، این کار را نکن و ابن عباس گفت: «این چنین به ما امر شده است که با دانشمندان خود اینگونه رفتار کنیم» و زید دست او را بوسید و گفت: «این چنین به ما امر شده است که با آل بیت پیغمبرمان رفتار کنیم[۳۳].»
نقش زید در کتابت و جمع آوری قرآن
زید از نویسندگان وحی و از حافظان قرآن بود. او خود گفته است: «...من همسایه رسول خدا بودم و چون وحی براو نازل میشد، میفرستاد پی من و من وحی را مینوشتم ....»[۳۴] بدین ترتیب این جوان خوشبخت به عنوان یکی از کاتبان وحی شناخته شد. بلاذری مینویسد: «اولین کاتب رسول خدا ابی بن کعب انصاری بود، و زمانی که او حضور نداشت، زید وحی را برای رسول خدا مینوشت[۳۵].» آنچه که محققان سیره نویس برآنند این است که وحى را على(ع) و زید بن ثابت و زید بن ارقم مىنوشتهاند و حنظلة بن ربیع تیمى و معاویة بن ابىسفیان نامههاى آن حضرت را براى پادشاهان و رؤساى قبایل و برخى امور دیگر و صورت اموال صدقات و چگونگى تقسیم آن را میان افراد مىنوشتهاند[۳۶] و ابن اثیر معتقد است که زید وحی و غیر وحی را برای پیامبر مینوشت[۳۷]. از زید بن ثابت نقل شده است که وی برای کاری نزد ابوبکر رفته بود، در حالی که عمر نیز در آن مجلس حضور داشت و عمر میگوید: در جنگ یمامه بسیارى از حافظان قرآن کشته شدند و مىترسم که بقیه نیز در جنگهای دیگر کشته شوند و آیات قرآن از بین برود، به نظر من که باید قرآن را هم اکنون گردآوری کرد و زید به عمر میگوید: چگونه کارى را که رسول خدا انجام نداد را من انجام بدهم. اما پس از آن جلسه زید شروع به جمعآوری قرآن نمود.
بنا به گفتهی زید جمع آوری قرآن کاری سخت بود، چرا که وی باید تمام نسخهها را جمعآوری میکرد به طوری که به گفتهی او سوره توبه را از (لقد جائکم رسول) تا آخر آن تنها نزد ابىخزیمه انصارى یافتم و هیچ کس جز او در دست کس دیگر نبود است. این مصحفی که زید تدوین کرده بود تا زمان مرگ ابوبکر نزد وی بود و پس از آن به عمر سپرده شد و پس از عمر نزد حفصه دختر عمر بود، سپس عثمان بحفصه پیام داد که صحف را بمن بفرست تا از آن نسخه برداری کنم، پس از آن عثمان سایر نسخهها را سوزاند و این واقعه در سال سى هجرت اتفاق افتاد. در روایت اهل بیت است که عثمان تمام مصاحف را با مصحف فاطمه(س) که به دستور پیغمبر مرتب شده و به خط على ابن ابیطالب بود، مقایسه کرد. علامه حلى در احکام قرائت مىگوید که این مصحفى که عثمان نوشت و به اطراف فرستاد همان مصحف على است که صحابه بر آن اتفاق دارند. بعضى از محققان اسلامى و مستشرقین نوشتهاند که بهترین قرآن همان مصحفی است که على بن ابىطالب جمعآورى نموده، زیرا در آن آیات مکى از آیات مدنى تفکیک شده و قرآن هم به ترتیب تاریخ نزول هر آیهاى مرتب شده و این بهترین طرز تدوین قرآن است و در قرآن عثمان رعایت ترتیب نشده است[۳۸].
سیره رفتاری زید
زید در میان خانوادۀ خود، خوش رو و خندان و در میان مردم، خویشتندار و آرام بود[۳۹]. به علت نزدیکی و همراهی زید با پیامبر، زید تحت تاثیر رفتار پیامبر قرار گرفته بود و سعی میکرد که افعال و کردار پیامبر را انجام دهد. وی با مردم بسیار مهربان بود و با آنها با ملاطفت برخورد میکرد. او از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود. تلاوت قران را دوست میداشت و قرائت او همراه با تدبر و تفکر بود. به اقامه نماز جماعت در مسجد اهتمام میورزید و فرزندانش را به این امر سفارش میکرد[۴۰].
واقدی میگوید: از عبدالرحمن بن ابىزیاد شنیدم که میگفت، شنیده است که زید بن ثابت شب هفدهم رمضان را احیا مىگرفت و صبحگاهان نشان بیدارى بر چهره وى نمودار بود و مىگفت: «صبحگاه این روز خدا حق را از باطل جدا کرد و اسلام را عزیز کرد و قرآن را نازل فرمود و سران کفر را ذلیل کرد و جنگ بدر در روز جمعه بود[۴۱].»
درگذشت
درگذشت وی در یکى از سالهاى 45 تا 48 ذکر شده و بعد از سال پنجاه هجرى نیز نوشته شده است با این وجود بیشتر مورخان سال وفات او را 45 هجری ذکر کردهاند و آن را صحیحترین قول میدانند[۴۲]. ذهبی در کتابش با بیان اقوال مختلفی که در باب سال درگذشت زید هست بیان میکند که واقدی گفته است که زید در سال 45 هجری وفات یافته است، در حالی که او 56 سال داشت[۴۳]. پس از درگذشتش مروان بن حکم بر جنازۀ وی نماز خواند[۴۴] و حسان بن ثابت در رثای او شعر سرود[۴۵] و ابوهریره در مرگ او گفت: امروز دانشمند این امت درگذشت و امید است که خدا ابن عباس را جانشین او قرار دهد[۴۶]. از قتاده نقل شده است: زمانی که زید درگذشت و او را در قبر میگذاشتند، ابن عباس گفت: آری علم این چنین از بین میرود و امروز دانش فراوانى در خاک شد[۴۷] و هوذه بن خلیفه از قول عوف نقل میکند که هنگامی که زید را در درون قبر میگذاشتند، ابن عباس با دستان خود خاک بر روی او میریخت و میگفت: «و علم این چنین از میان میرود، مردی که چیزی را میداند که دیگران نمیدانند، چون بمیرد دانش خود را هم با خود میبرد.» محمد بن عمر واقدى از ابوبکر بن عبدالله بن ابوسبرة، از موسى بن میسرة، از سالم بن عبدالله نقل مىکند که مىگفته است روز مرگ زید بن ثابت با ابن عمر بودم و گفتم: امروز عالم مردم درگذشت. ابن عمر گفت: خدا رحمتش کند، زید بن ثابت در همه خلافت عمر از برگزیدهترین دانشمندان بود، عمر علما را به شهرها گسیل میداشت و آنان را نهى میکرد از اینکه به رأى خویش فتوى دهند، ولى زید بن ثابت به مدینه بود و براى مردم مدینه و آنان که بدان شهر مىآمدند فتوى مىداد[۴۸].
منبع
برگرفته ازسایت زید بن ثابت دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلومhttp://pajoohe.ir
پانویس
- ↑ ابناثیر، عز الدین بنالأثیر أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409/ 1989، ج2، ص 126 و المزی؛ تهذیب الکمال، مصحح الدکتور بشار عواد معروف، بیروت - لبنان، مؤسسة الرسالة، 1409 - 1989م، چاپ 3، ج10، ص 25 و الذهبی؛ سیر أعلام النبلاء، مصحح شعیب الأرنؤوط، بیروت - لبنان، مؤسسة الرسالة، 1413 - 1993م، چاپ 9، ج2، ص 426 و مقریزى، تقى الدین؛ إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420، چاپ اول، ج1، ص82.
- ↑ ابن اثیر پیشین، ج2، ص 12.
- ↑ عزیزی، حسین، رستگار، پرویز، بیات، یوسف؛ راویان مشترک (پژوهشی در بازشناسی راویان مشترک شیعه و اهل سنت)، قم، بوستان کتاب، 1380، چاپ اول، ج1، ص 347 و دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، بهار 1373، ج8، ص 11520.
- ↑ ابن عساکر؛ تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415 ه.ق، ج19، ص298 و ابن اثیر، پیشین، ج2، ص126 و الذهبی پیشین، ج2، ص426 و مقریزى، تقى الدین؛ پبیشین، ج1، ص426 و الذهبی، تذکرة الحفاظ؛ بیروت – لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ج1، ص30 و راویان مشترک، پیشین، ج1، ص347.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج19، ص298 و ابن اثیر، پیشین، ج2، ص126 و الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص426 و تقى الدین مقریزى؛ إمتاع الأسماع ...، پیشین، ج1، ص426 و الذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص30 و راویان مشترک، پیشین، ج1، ص347.
- ↑ البلاذری، انساب الأشراف، مصحح الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت – لبنان، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394 - 1974 م، چاپ الأولى، ج1، ص531 و مقریزى، تقى الدین؛ إمتاع الأسماع ...، پیشین، ج1، ص82 و آیتی، ابراهیم؛ تاریخ پیامبر اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص203.
- ↑ الذهبی، تذکرة الحفاظ، پیشین، ج1، ص32.
- ↑ الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص433.
- ↑ واقدى، محمد بن عمر؛ مغازى( تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1369ش، چاپ دوم، ص336.
- ↑ ابن سعد، محمد بن سعد زهری(م 230)؛ طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش، ج2، ص150.
- ↑ الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص427.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، بیروت - لبنان، دار صادر، ج5، ص187 و الحاکم النیسابوری، المستدرک، مصحح یوسف عبد الرحمن المرعشلی، ج3، ص 76 و الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص433.
- ↑ طبرى، محمد بن جریر(م 310)؛ تاریخ طبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375ش، ج4، ص1569.
- ↑ الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص433.
- ↑ ابن عساکر پیشین، ج5، ص451 و الهاشمی البصری، محمد بن سعد بن منیع(م 230)؛ الطبقات الکبرى، مصحح محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1410/1990، ج2، ص115-116 و محمد بن خلف بن حیان، أخبار القضاة، بیروت، دار الهادی-دار السیرة، ج1، ص108 و الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص433 و العاملی، جعفر مرتضى؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، بیروت - لبنان، دار الهادی للطباعة و النشر و التوزیع - دار السیرة - بیروت – لبنان، 1415 - 1995 م، چاپ چهارم، ج6، ص345 و طبرى، پیشین، ج 5، ص1970-1878-1842.
- ↑ محمد بن خلف بن حیان، أخبار القضاة، پیشین، ج1، ص108 و مسعودی، أبو الحسن على بن حسین(م 345)؛ التنبیه و الإشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1365، ص270. [18]. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127 و ابن سعد، پیشین، ج2، ص275 و احمد بن ابى یعقوب ابن واضح یعقوبى(م بعد 292)، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1371ش، ج2، ص62 و طبری، پیشین، ج6، ص2323 و العاملی، جعفر مرتضى؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، بیروت - لبنان، دار الهادی للطباعة و النشر و التوزیع - دار السیرة - بیروت – لبنان، 1415 - 1995 م، چاپ چهارم، ج6، ص343.
- ↑ ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127.
- ↑ طبرى، پیشین، ج6، ص2212.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ص23.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ص23.
- ↑ مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین(م 346)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374ش، ج1، ص709 و علامه مجلسى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، اسلامیه، سال چاپ مختلفنوبت چاپ مکرر، ج32، ص8 و جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام، تهران، انتشارات دلیل، چاپ اول، 1380، ص230.
- ↑ طبرى، پیشین، ج6، ص2331.
- ↑ ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127.
- ↑ ابن عساکر، پیشین، ج4، ص324 و جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام، پیشین، ص230.
- ↑ رامیار، محمود؛ تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر، 1380، ص318 و ذکاوتى قراگزلو، علیرضا؛ نظام ادارى مسلمانان در صدراسلام، قم، سمت، 1384 ش، چاپ اول، ص45.
- ↑ الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص438.
- ↑ همان، ص431 و الزرکلى، خیر الدین؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ج3، ص57.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ج2، ص340.
- ↑ ذکاوتى قراگزلو، علیرضا؛ پیشین، ص127.
- ↑ ابن اثیر، أسد الغابة، پیشین، ج2، ص127 و الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص432 و ابن سعد، پیشین، ص343 و أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر(م 463)؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، مصحح على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، 1412/1992، ج2، ص539 و الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج4، ص335.
- ↑ ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127 و الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص 428 و أبو عمر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر؛ پیشین، ج2، ص539 و الزرکلى، خیر الدین؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ج3، ص57 و رامیار، پیشین، ص319.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ج2، ص343.
- ↑ همان، ج2، ص344 و الزرکلى، خیر الدین؛ الأعلام، ج3، ص57.
- ↑ رامیار، محمود؛ تاریخ قرآن، پیشین، ص318 و مهدوى دامغانى، محمود؛ ترجمه دلائل النبوة، تهران، علمى و فرهنگى، 1361 ش، چاپ اول، ج1، ص157.
- ↑ البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر؛ جمل من انساب الأشراف، مصصح سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996، ج1، ص531 و چاپزکار، ج2، ص191.
- ↑ ابن ابى الحدید، عزالدین ابو حامد؛ جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، مترجم محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشرنى، 1375، چاپ دوم، ج1، ص171.
- ↑ ابن اثیر، أسد الغابة، پیشین، ج2، ص127.
- ↑ سید رضى، ترجمه نهجالبلاغه(سپهر)، مترجم احمدسپهرخراسانى، تهران، انتشارات اشرفى، ج3، ص1448.
- ↑ ابن اثیر، أسد الغابة، پیشین، ج2، ص127 و العسقلانى، احمد بن على بن حجر(م 852)؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، مصصح عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولى، 1415/1995، ج2، ص492.
- ↑ سیوطی، جلال الدین؛ تنویر الحوالک شرح علی موطأ مالک، بیروت، دارلندوه، بی تا، ج22، ص179.
- ↑ طبرى، محمد بن جریر؛ تاریخ طبرى، پیشین، ج3، ص944.
- ↑ الحاکم النیسابوری، المستدرک، پیشین، ج3، ص421 و الذهبی، سیر أعلام النبلاء، پیشین، ج2، ص441 و ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127 و العسقلانى، احمد بن على بن حجر، پیشین، ج2، ص492 و أبو عمر؛ یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، پیشین، ج2، ص54 و دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص11520 و مصاحب، غلامحسین؛ دائره المعارف فارسی، فرانکلین، 1345، ج1، ص1198 و خرمشاهی، بهاء الدین؛ دانشنامه قرآن در قرآن، ناهید و دوستان، 1377، ج1، ص1161.
- ↑ الذهبی، پیشین، ج2، ص441.
- ↑ مصاحب، غلامحسین؛ پیشین، ج1، ص1198.
- ↑ دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص11520 و خرمشاهی، بهاء الدین؛ پبشین، ج1، ص1161.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ج2، ص344 و دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص 11520.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ج2، ص344.
- ↑ همان، ج2، ص344