محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)
محمدبن عبدالله، خاتمالانبیا و خاتم پیامبران است. ایشان پیامبر اسلام و آخرین رسول و برترین فرستادۀ خداوند است؛ چنانکه در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است: مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ... [احزاب–٤٠] ؛ «محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست، و لیکن فرستادهٔ خدا و پایانبخش پیامبران است ...». و در جای دیگر بهعنوان شاهد و گواه بر امت از پیامبر تعبیر شده: فَکیفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِک عَلَی هَؤُلاءِ شَهِیدًا [نساء–41] ؛ «پس چگونه است [حالشان] آنگاه که از هر امّتی گواهی آوریم، و نیز تو را بر آنان گواه آوریم؟». حضرت محمد (صلّیالله علیه وآله) از پیامبران اولوالعزم است. او در جزیرة العرب مبعوث شد، اما دینش (اسلام) جهانی است و همۀ انسانها در هر زمان را مورد خطاب قرار داده است. قرآن کریم کتابی است که به او وحی شد و او مامور به تبلیغ و تبیین آن برای مردم گردید. پیامبر اکرم مدت سیزده سال دین اسلام را در مکه تبلیغ نمود و پس از آن، برای در امان ماندن خود و پیروانش از آزار مشرکان، به یثرب مهاجرت نمود و در آن شهر که بعداً به افتخار او «مدینة النبی» نامیده شد، حکومت اسلامی را پایهگذاری نمود. آن حضرت در سال ششم هجری نامههایی را به سران قدرتهای آن زمان یعنی روم و ایران و ... فرستاد و آنها را به اسلام دعوت نمود و در سال هشتم هجری مکه را فتح کرد و به دنبال آن مردم شبهجزیره عربستان گروهگروه به دین اسلام پیوستند. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در سال دهم هجری حضرت علی (علیهالسّلام) را به جانشینی خود معرفی کرد و سه ماه بعد در تاریخ ۲۸ صفر سال یازدهم هجری وفات نمود.
محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا) | |
---|---|
نام کامل | محمد بن عبدالله |
ولادت | 17 ربیع الاول، عام الفیل |
محل ولادت | مکه |
وفات | 28 صفر، سال ۱۳ هجری |
لقبها |
|
کنیهها |
|
پدر | عبدالله بن عبدالمطلب |
مادر | آمنه بنت وهب |
کتاب مقدس | قرآن |
مدفن | مدینه |
نسب
نسب پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) از طرف پدر به تیره بنیهاشم از قبیله قریش میرسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب[۱] او شجرهنامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۲] عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم بهخاطر نوری که در چهره او مشاهده مینمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند[۳]. مادر آن حضرت نیز آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره است که علاوه بر بهرهمندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. عبدالمطلب هنگامیکه او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: «سوگند به عزت و جلال خداوند که در مکه دختری مثل او نیست؛ زیرا او با حیا و با ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دینباور است»[۴]. علمای شیعه و برخی از علمای اهلسنت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه میدهند، معتقدند پدر و مادر پیامبر و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم (علیهالسّلام) همه یکتاپرست بودهاند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکی قرار نگرفته است[۵].
زندگینامه
ولادت
اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیعالاول» سال عامالفیل[۶] بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیعالاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است[۷]. ولادت پیامبر با معجزاتی در جهان همراه بود که از آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمانهای هفتگانه و گرفتن خبر؛
- افتادن همۀ بتها از رو بر خاک؛
- ترک برداشتن کنگرههای طاق کسری و فروریختن چهارده کنگرۀ آن؛
- خشک شدن دریاچۀ ساوه که برای ایرانیان مقدس بود؛
- سرنگون شدن تخت تمام سلاطین عالم و لال شدن آنها در آن روز؛
- باطل شدن سحر ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ارتباط کاهنان با همزادان شیطانی آنها[۸][۹].
کودکی تا جوانی
هنوز پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) به دنیا نیامده بود، یا به نقلهای دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود[۱۰] و پیامبر از همان ابتدا یتیم بود. چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیلۀ صحرانشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد[۱۱]. رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیلۀ بنی سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه بازگرداند[۱۲]. در سال هفتم ولادت که رسول خدا ششساله بود، مادرش وی را برای دیدن داییهایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت[۱۳]. پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبدالمطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) بود[۱۴]. از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
- رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعدۀ نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلّیالله علیه وآله) مطلع کرد[۱۵].
- انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است.
- پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلامالله علیها) و نشاندادن لیاقتهای خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد.
- مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانتداری ایشان.
- شرکت در پیمان جوانمردانه حلفالفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانۀ عبدالله بن جدعان بسته شد.
- حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود[۱۶].
ازدواج و فرزندان
حضرت محمد (صلّیالله علیه وآله) در تجارت، با شریفترین زن قریش، حضرت خدیجه دختر خویلد شراکت کرد و بعد از این مشارکت، نظر خدیجه که خواستگارانی بسیار از اشراف داشت به آن حضرت جلب شد و بعد از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به اطلاع حضرت محمد رساند، آن حضرت در ۲۵ سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد[۱۷]. خدیجه کبری در سال دهم بعثت وفات نمود و بعد از درگذشت او، پیامبر با زنان دیگری که همگی به جز عایشه بیوه بودند ازدواج کرد[۱۸]. پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) بنا به نقلی از حضرت خدیجه صاحب دو فرزند پسر و چهار دختر شد که حضرت فاطمه (سلامالله علیها) یکی از آنان است، اما برخی منابع، دختران به جز فاطمه (سلامالله علیها) را فرزندان خواهر خدیجه دانستهاند که دخترخواندههای آن حضرت بودند. آن حضرت از سایر همسران خود تنها از ماریه قبطیه صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد. پسران آن حضرت همگی در سنین خردسالی از دنیا رفتند و از دختران به جز فاطمه زهرا نیز در فرض اینکه فرزند خود پیامبر بوده باشند فرزندی باقی نماند؛ لذا تنها فرزند پیامبر که بعد از رحلتش زنده بود و از او نسل پیامبر ادامه پیدا نمود حضرت فاطمه زهرا بود[۱۹].
مبعوث شدن به پیامبری
حضرت محمد (صلّیالله علیه وآله) قبل از رسالت نیز یکتاپرست بود[۲۰]. او معمولاً غار حرا در مکه را برای عبادت و مناجات با خدا انتخاب مینمود. ایشان در بیست و هفتم رجب که با روز نوروز مطابق بود، با دریافت آیات آغازین سورۀ علق به رسالت مبعوث شد[۲۱][۲۲][۲۳].
ابلاغ رسالت
پیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:
- دعوت سرّی؛ که اولین مرحله دعوت ایشان بود.
- دعوت خویشان و نزدیکان؛ که با نزول آیه انذار صورت گرفت و به یومالدار معروف است و در آن روز رسول خدا (صلّیالله علیه وآله وسلم)، حضرت علی (علیهالسّلام) را به جانشینی خود انتخاب کرد.
- دعوت علنی؛ نخستین زنی که به پیامبر اسلام (صلّیالله علیه وآله) ایمان آورد، همسر ایشان امالمؤمنین حضرت خدیجه (سلامالله علیها) بود و پس از ایشان نخستین مردی که ایمان آورد، علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بوده است[۲۴].
دشمنی و مخالفت مشرکین
بعد از دعوت علنی پیامبر، مشرکین مکه، بهخصوص اشراف قریش بهخاطر مخالفت این دین توحیدی با آیین شرکآمیز آنان و نکوهش خدایانشان، بهشدت به مقابله با پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) پرداختند[۲۵]. ترس از دستدادن سروری عرب و رقابت طوایف قریش با بنیهاشم نیز از دلائل دیگر این مخالفت بود که اشراف قریش را در مقابله خود با پیامبر، سرسختتر مینمود[۲۶]. مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را میتوان در چهاربخش تقسیمبندی کرد:
- سازش و تطمیع؛
- برخوردهای روانی؛
- آزارهای جسمانی؛
- برخوردهای علمی.
حامیان پیامبر در مکه
در آن شرایط سختی که مشرکان قریش بر رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) تحمیل کرده بودند، دو حامی رسول خدا، یعنی عموی ایشان ابوطالب (علیهالسّلام) و همسر مهربان ایشان، امالمؤمنین خدیجه (سلامالله علیها) بودند که فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روحی را از ایشان برداشتند و تا زمانی که عموی ایشان زنده بود، کسی جرئت آزار و اذیتهای جسمانی و کشیدن نقشۀ قتل آن حضرت را نداشت.
شکنجه و آزار مسلمانان در مکه
پس از آنکه اشراف مشرک قریش دیدند که نمیتوانند بههیچ صورتی جلوی نشر اسلام را بگیرند و با توجه به حامیان رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) قادر به آسیب رساندن به ایشان نیستند، شروع به شکنجه و آزار مسلمانان در مکه کردند. هر قبیله مسئولیت آزار و اذیت مسلمانان خود را به عهده گرفت و آنان که هیچ قبیله یا عشیرهای یا حامی نداشتند، مجبور به تحمل انواع آزار و اذیتها شدند[۲۷]. این شکنجهها برای مسلمانانی که از طبقه اشراف و بزرگان مکه بودند بهصورت تهدید به خوار کردن، متهم کردن به حماقت و سفاهت و بهصورت محدود شکنجههای بدنی؛ و برای ثروتمندان بهصورت تهدید به کسادی تجارت و از بین بردن اموالشان بود[۲۸]. و ضعیفان را آنقدر میزدند و تشنگی و گرسنگی میدادند که توان نشستن نداشتند[۲۹].
هجرت مسلمانان به حبشه
آزار و اذیتهای مشرکان بهمرور افزایش یافت، تا جایی که مسلمانان دیگر طاقت این شکنجهها را نداشتند. در این حالت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) دستور هجرت به حبشه را صادر کردند. رسول خدا به آنان فرمود: در این زمین پراکنده شوید. سؤال کردند که به کجا برویم؟ آن حضرت به حبشه اشاره کرد. پس از آن بود که عدهای از مسلمانان به همراه خانواده یا بدون آنها به حبشه هجرت کردند[۳۰]. مورخان معتقدند که هجرت به حبشه در سال پنجم بعثت صورت گرفته است و در آن حدود هشتاد نفر مسلمان مرد و زن حضور داشتهاند. سرپرستی این کاروان را جعفر بن ابیطالب به عهده داشت[۳۱]. قریش از اقدام مسلمانان، احساس شرمساری میکردند، به همین دلیل هیئتی را برای بازپسگرفتن مسلمانان، به نزد نجاشی در حبشه فرستادند[۳۲]. عمرو بن عاص و عبدالله بن ربیعه به همراه هدایای فراوان، بلافاصله بعد از هجرت مسلمانان راهی حبشه شدند تا اینان را به مکه برگرداند. آن دو ابتدا با دادن هدایایی به درباریان نجاشی آنان را بهطرف خود کشانیدند ولی با سخنان هوشمندانه و شجاعانه جعفر بن ابیطالب، اقدامات آنان بیاثر ماند. همچنین جعفر در پاسخ سؤال نجاشی در مورد حضرت عیسی (علیهالسّلام)، آیاتی از سوره مریم را برای او خواند که تأثیر عمیقی در نجاشی گذاشت. پس از این سخنان، نجاشی به فرستادگان قریش گفت که بههیچ عنوان حاضر به برگرداندن مسلمانان نیست و آنان تا هر زمان که بخواهند میتوانند در حبشه زندگی کنند[۳۳].
محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب
پس از آنکه قریش موفق به برگرداندن مهاجران به حبشه نشد، شروع به مبارزه بهصورت، محاصره اقتصادی و اجتماعی بنیهاشم در شعب ابیطالب کرد. دلیل این قطع رابطه بین مورخان متفاوت است، از جمله:
- تصمیم قریش برای کشتن پیامبر (صلّیالله علیه وآله) و حمایت عموی ایشان از رسول خدا[۳۴]؛
- شکست قریش در بازگرداندن مهاجران به حبشه[۳۵]؛
- اسلام آوردن بعضی از بزرگان قریش مانند: حمزة بن عبدالمطلب و ترس قریش از اسلام آوردن سایر بزرگان.
سران قریش پیماننامهای علیه بنیهاشم امضا کردند که به دنبال آن بنیهاشم برای حفظ جان خویش به شعب ابوطالب پناه بردند؛ مفاد پیماننامه قریش عبارت است از:
- ممنوعیت هرگونه خرید و فروشی با بنیهاشم؛
- ممنوعیت ازدواج با بنیهاشم؛
- حمایت از مخالفان رسول خدا در تمامی پیشامدها.
وضعیت اسفبار بنیهاشم در شعب به مدت سه سال ادامه داشت بهگونهای که نالههای فرزندان آنان، آرامآرام، موجب نرمی دلهای بعضی از متنفذان قریش شد. به همین دلیل تصمیم گرفتند تا این پیماننامه را پاره کنند. از طرف دیگر جبرئیل خبر خورده شدن پیماننامه توسط موریانهها را به رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) داد. این دو رویداد موجب شد تا بنیهاشم از شعب بیرون آیند و به زندگی عادی خود بازگردند.
عام الحزن
پس از آنکه بنیهاشم از شعب ابیطالب بیرون آمدند و وضعیت آنها رو به بهبودی رفت، دو اتفاق تلخ برای رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) افتاد تا ایشان سال دهم بعثت را عام الحزن (سال غم و اندوه) بنامد. این دو اتفاق، یکی وفات عموی ایشان حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) بود و دیگری به فاصله چند روز[۳۶]، رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در مورد عمویشان میفرمایند: «تا روزی که ابوطالب وفات یافت، دست قریش از آزار و اذیت من کوتاه بود»[۳۷].
سفر پیامبر اکرم به طائف
پس از وفات ابوطالب، ریاست بنیهاشم به ابولهب رسید و او حمایت بنیهاشم را از پیامبر (صلّیالله علیه وآله) برداشت. پیامبر (صلّیالله علیه وآله) براثر اختناق محیط مکه، تصمیم گرفت به محیط دیگری برود و بدین منظور سفر به شهر طائف را انتخاب نمود. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به همراه زید بن حارثه[۳۸] رسول خدا پس از ده روز توقف در طائف و ناامیدی از اسلام و حمایت قبیله بنی ثقیف، راه مکه را در پیش گرفت[۳۹].
هجرت مسلمانان به مدینه
مسجدالنبی
در سال یازدهم بعثت، یک گروه شش نفری از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) مسلمان شدند. آن حضرت اساس دعوت اسلام را برایشان عرضه کرد و آیاتی از قرآن تلاوت نمود. آنها پیش از آن خبر ظهور پیامبری را از یهودیان شنیده بودند، وی را همو دانسته و دعوتش را پذیرفتند و اظهار امیدواری کردند که با پذیرفتن دعوت رسول خدا با یکدیگر متحد شوند[۴۰]. با انتشار خبر اسلام در یثرب، علاوه بر کسانی که در مکه، اسلام را پذیرفته بودند، چندی دیگر از مردم یثرب نیز اسلام را پذیرا شدند. در موسم حج سال دوازدهم بعثت، تعداد دوازده نفر از اهالی یثرب، در عقبه با رسول خدا دیدار کردند. آنها در این دیدار با رسول خدا بیعت کردند. این بیعت را بیعت عقبه صغری مینامند. این بیعت به بیعة النساء نیز شهرت یافت. همچنین، آنان از پیامبر خواستند تا کسی را برای تعلیم قرآن و احکام اسلامی به نزد، آنها بفرستد. حضرت نیز مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا به آنان قرآن و احکام را بیاموزد. مصعب در مدتی که در یثرب بود، توانست عده زیادی از مردم آنجا را مسلمان کند. از جمله، سعد بن معاذ، یکی از رؤسای قبیله اوس که با اسلام آوردن او، قبیلۀ بنی عبدالاشهل، همگی مسلمان شدند. در موسم حج سال سیزدهم بعثت، تعداد هفتاد مرد و دو زن در عقبه با پیامبر (صلّیالله علیه وآله) بیعت کردند. در اینجا بود که انصار از رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) خواستند تا به همراه آنها به یثرب بیاید. در این دیدار حضرت محمد (صلّیالله علیه وآله) به انصار گفت: «به این امر با شما بیعت میکنم که همانگونه که از زنان و فرزندان خود حفاظت میکنید، از من نیز حفاظت کنید.» که براء بن معرور گفت: «ما فرزند جنگ و سلاح هستیم و همانگونه که از ناموسمان دفاع میکنیم، از شما هم دفاع خواهیم کرد»[۴۱]. پس از آن رسول خدا به مسلمانانی که در مکه تحت شکنجه و آزار بودند، دستور هجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را بدهد، و دراینباره به آنان فرمود: «خدای عزوجل برای شما برادرانی کمککار و خانههای امنی (در مدینه) قرار داده است». به دنبال این دستور مسلمانان مکه دستهدسته بهسوی مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشمبهراه فرمان خدای تعالی در مکه ماند[۴۲].
هجرت رسول خدا به مدینه
مشرکان که از هجرت رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) بیمناک بودند، برای جلوگیری از آن جلسهای در دارالنّدوه تشکیل دادند و به مشورت پرداختند. در این جلسه عدهای پیشنهاد دادند که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) را زندانی کنند و عدهای دیگر با تبعید و اخراج ایشان از مکه موافق بودند، تا اینکه کسی پیشنهاد داد تا از هر خاندان قریش کسی به نمایندگی از آن خاندان، شبانه به رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) حمله کنند و ایشان را به قتل برسانند. این نظر مورد تأیید قرار گرفت و چهل نفر از مشرکان قریش داوطلب شدند تا ایشان را بکشند. مورخین این روز را "یوم الزحمه" مینامند. پس از آنکه مشرکان مکه، برای قتل رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) نقشه کشیدند، جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد[۴۳]. در شب موعود چهل نفر از قریشیان، خانه حضرت را به محاصره درآوردند بهگونهای که محل خواب حضرت، در دید آنان قرار داشت. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به حضرت علی (علیهالسّلام) گفت تا بهجای او بخوابد و از همان برد یمانی سبز رنگی که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) روی خود میکشید، استفاده کند[۴۴].
پس از آن رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. هنگامیکه صبح شد و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (علیهالسّلام) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) از دسترس آنان خارج شده است، به تکاپو افتاده و به دنبال ایشان گشتند، و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به همراه ابوبکر در آنجا پنهان شده بودند، آمدند، و مشاهده تارهای عنکبوت بر در غار به داخل غار نرفتند[۴۵].
قریش برای کسی که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) را بیابد و به دست آنان بسپارد صد شتر جایزه تعیین کرده بود[۴۶]. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) و ابوبکر سه روز در غار پنهان شدند تا مشرکین از جستجوی ایشان خسته شدند و سپس با تهیه زاد و توشه و استخدام یک راهنما عازم مدینه شدند.
رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیرمعمول طی کردند و پس از پانزده روز وارد دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند[۴۷]. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در قبا منتظر رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (علیهالسّلام) شدند که بعد از هجرت رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر (صلّیالله علیه وآله) و بنیهاشم میشد، از جمله - حضرت زهرا (سلامالله علیها) و فاطمه بنت اسد - و سایر کسانی که هنوز موفق به هجرت نشده بودند، به سمت مدینه در حرکت بود. امام علی (علیهالسّلام) در مکه وظیفه پس دادن امانتهایی که مردم مکه نزد پیامبر (صلّیالله علیه وآله) داشتند، را داشت و پس از انجام این کار راهی مدینه شد[۴۸]. پیامبر (صلّیالله علیه وآله) در این مدت که در قبا بودند، اقدام به ساختن مسجد قبا کردند و پس از رسیدن کاروان حضرت علی (علیهالسّلام)، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.
سال اول هجرت
پیامبر (صلّیالله علیه وآله) پس از ورود به مدینه، مورد استقبال مردم آن شهر قرار گرفتند. طوایف مختلف انصار، هرکدام میخواستند تا افتخار میزبانی حضرت محمد (صلّیالله علیه وآله) را از آن خود کنند. ولی حضرت فرمودند، هرکجا که شترشان توقف کند، همان جا اقامت خواهند گزید [۴۹]. در نهایت شتر آن حضرت در محله بنو مالک بن النجار فرود آمد و ابو ایوب انصاری پیشدستی کرده و اسباب و اساس حضرت را با خود به خانهاش برد و حضرت همان جا مستقر شدند. [۵۰].پیامبر پس از استقرار در مدینه اقدامات انجام دادند از جمله:
بنای مسجد مدینه
نخستین اقدام رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) تأسیس مسجدی است که امروزه به مسجدالنبی معروف است. در کنار خانه رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) قطعه زمینی بود، متعلق به دو یتیم که سرپرستی آنها با معاذ بن عفراء[۵۱] بعضی گویند با اسعد بن زراره؛ بوده است. پیامبر (صلّیالله علیه وآله) این زمین را باوجودآنکه صاحبان آن راضی به واگذاری آن بودند، از معاذ خرید و به کمک سایر مسلمانان، آن را تبدیل به مسجد کرد. این مسجد در زمان رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) یک مرکز عبادی، نظامی، سیاسی و آموزشی بود و نقشی اساسی در دوران حیات رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در شکلگیری جامعه اسلامیداشت.
پیمان برادری
دیگر اقدام رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در هنگام ورود به مدینه، برقرار ساختن پیمان برادری میان مسلمانان که مؤاخاة نامیده میشد، بوده است. به نظر چنین میآید که یکبار پیمانی میان مهاجران بسته شده و دیگربار پیمانی میان مهاجران و انصار بهصورت دو به دو. از مشهورترین پیمانها میتوان به عقد برادری میان: رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) و حضرت علی (علیهالسّلام)، ابوبکر و عمر، حمزه سیدالشهدا با زید بن حارثه و... اشاره کرد[۵۲].
منشور حکومت مدینه
رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) عهدنامهای میان مهاجران و انصار ازیکطرف و یهودیان مدینه از طرف دیگر نوشت و یهودیان را در دین و دارائی خویش آزاد گذاشت و شرائطی برای ایشان قرار داد. موادّ این پیماننامه عبارت است از:
- مسلمانان و یهودیان مانند یک ملّت در مدینه زندگی خواهند کرد.
- مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد خواهند بود.
- در موقع پیش آمد جنگ، هر کدام از این دو دیگری را در صورتی که متجاوز نباشد، علیه دشمن کمک خواهد داد.
- هرگاه مدینه مورد حمله و تاختوتاز دشمن قرار گیرد، هر دو با هم در دفاع از آن تشریکمساعی خواهند کرد.
- قرارداد صلح با دشمن، با مشورت هر دو انجام خواهد شد.
- چون مدینه شهر مقدسی است، از هر دو ناحیه مورد احترام، و هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
- در موقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور برای رفع اختلاف، شخص رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) خواهد بود.
- امضاکنندگان این پیمان با همدیگر به خیرخواهی و نیکوکاری رفتار خواهند کرد[۵۳].
سال دوم هجرت (سنة الامر)
تغییر قبله: با وجود بستن پیمان با اهل کتاب، ولی دانشمندان یهود ازروی حسد و کینهورزی به دشمنی با رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) برخاستند و مدام با واردکردن طعنه به ایشان سعی در سستی اعتقادات مسلمانان داشتند. از جمله این طعنهها، قبله اول مسلمانان بیتالمقدس بود. آنان به رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) میگفتند: “با ما مخالفت میکند اما بهسوی قبله ما نماز میگزارد[۵۴]. این طعنهها موجب آزار مسلمانان و رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) میشد، تا اینکه در نیمه ماه رجب، آیه تغییر قبله[۵۵]، در مسجد بنی سالم بن عوف که امروزه به مسجد ذوقبلتین معروف است، نازل شد و قبله مسلمانان به سمت مکه تغییر یافت.
صدور فرمان جهاد: در زمان رسول خدا (صلّیالله علیه وآله وسلم)، نبردهای مسلمانان به دو قسمت تقسیم میشد:
- جهادهایی که خود رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در آنها شرکت میکردند که به آنها غزوه میگفتند و تعداد آنها را ۲۶ یا ۲۷ عدد نوشتهاند.
- جهادهایی که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله وسلم)، یکی از اصحاب خود را فرمانده سپاه میکردند و خود شخصاً در آنها شرکت نمیکردند که به آنها سریه میگویند و تعداد آنها به روایت ابن اسحاق ۳۵ سریه است.
پس از هجرت مسلمانان به مدینه، مشرکان قریش اسباب و وسایل باقیمانده آنان را بهعنوان سرمایه در کاروانهای تجارتی خود استفاده کردند. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) برای جلوگیری از تجارت اینها، دستور به غارت این کاروانها دادند تا با ناامن کردن راهها، اقتصاد قریش را مختل کنند. به همین دلیل به اصحاب خود دستور جهاد دادند. اولین سریه در شوال سال اول هجری، سریه عبیدة بن حارث بن مطلب انجام شد و پس از آن سریه حمزه سیدالشهدا، در رمضان همان سال بود که هر دو بدون درگیری با مشرکان بوده است. اولین غزوه، غزوه بواط است که ربیعالاول سال دوم هجری صورت گرفت که بدون نتیجه باقی ماند. پس از این غزوه، غزوههای عُشَیره و سَفَوان یا بدر اولی است. اولین درگیری بین مسلمین و مشرکین در سریه عبدالله بن جحش صورت گرفت که در آن یک نفر از مشرکان کشته شد و غنایمی به دست آمد. جنگ بدر: در هفدهم رمضان این سال نبردی در نزدیکی چاههای بدر بین مسلمانان و مشرکین در گرفت. در این نبرد که به غزوه بدر مشهور است، مسلمانان توانستند قریشیان را شکست سختی بدهند و هفتاد نفر از قریش کشته و هفتاد نفر اسیر شدند. دیگر وقایع سال دوم عبارتاند از:
- وجوب روزه ماه رمضان
- مقرّر شدن اذان اسلامی و تعیین فصول
- ازدواج امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) با حضرت زهرا (سلامالله علیها)
- برخورد با شاعران یهودی و کافر
سال سوم هجرت
از وقایع سال سوم هجری میتوان به واکنش پیامبر (صلّیالله علیه وآله) به توهینها و تحریکات شاعران یهودی و مشرک اشاره کرد. همچنین غزوههای ذی امر و بحران و سریههای محمد بن مسلمه و قرده در این سال اتفاق افتادند. اما مهمترین اتفاق سال سوم هجری غزوه احد است که در هفتم شوال آن سال اتفاق افتاد و هفتاد مسلمان از جمله: حمزه بن عبدالمطلب، مصعب بن عمیر و... به شهادت رسیدند و هفتاد مسلمان دیگر زخمی شدند. همچنین در این سال غزوه حمراء الأسد بلافاصله بعد از احد اتفاق افتاد و امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) نیز در نیمه ماه رمضان این سال متولد شدند.
سال چهارم هجرت
در این سال دو حادثه تلخ برای اسلام و مسلمین رخ داد. اولین حادثه، حادثه رجیع و دومین حادثه، واقعه بئر معونه بود که در اولی، گروهی از اعراب خارج مدینه، از رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) درخواست کردند تا عدهای مبلغ را به قبیله آنها بفرستد تا آنها را به اسلام دعوت کنند. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) نیز شش نفر از اصحاب خود را به همراه آنها فرستادند. ولی آنها این شش نفر را به شهادت رساندند. در حادثه دوم نیز، یک نفر از مردم نجد از رسول خدا (صلّیالله علیه وآله وسلم)، درخواست فرستادن مبلغانی کرد که حضرت چهل نفر را همراه او فرستادند که همه آنها به جز یک نفرشان مانند افراد رجیع به شهادت رسیدند. گویند خبر شهادت هر دو گروه را در یک شب به رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) رساندند. دیگر وقایع سال چهارم هجری عبارتاند از:
- غزوه بنی نضیر، غزوه ذات الرقاع و غزوه بدرالموعد
- سریه ابوسلمه و سریه عبدالله بن انیس
- میلاد امام حسین (علیهالسّلام) در سوم شعبان
- وفات فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی (علیهالسّلام)
- نزول آیه تحریم شراب
سال پنجم هجرت (سنة الاحزاب)
بی شک مهمترین رویداد سال پنجم هجری، غزوه خندق یا احزاب است. همچنین در این سال غزوه دومة الجندل، غزوه بنیقریظه و سریه ابوعبیده بن جراح نیز اتفاق افتاد.
سال ششم هجرت (سنة الاستئناس)
تعداد سریههای سال ششم بسیار زیاد است. از غزوههایی که در این سال اتفاق افتاد میتوان به غزوه بنی لحیان، غزوه ذی قرد و غزوه بنی مصطلق اشاره کرد. ولی بی شک مهمترین رویداد این سال، صلح حدیبیه است که در قرآن در سوره فتح از آن بهعنوان فتحالمبین یاد میشود. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در ذیالقعده این سال بهقصد عمره بی آن که جنگی در نظر داشته باشد، آهنگ مکه کرد. قریش که دیگر از رویارویی با مسلمانان خسته شده بود، با فرستادن سفرایی صلحی را با رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) در منطقه حدیبیه امضا کرد. مفاد صلح حدیبیه چنین بود:
- به مدت ده سال صلحی بین دو طرف برقرار شود و جنگی در کار نباشد.
- مسلمانان هر که را که بی اجازه قریش به مدینه آمد به نزد قریش پس بفرستند.
- اگر کسی از مسلمانان به نزد قریش رفت، قریش او را پس نخواهد فرستاد.
- هر دو طرف با هر قبیلهای که میخواهند، مختار به همپیمانیاند.
- سپاه اسلام امسال را به مدینه بازمیگردد و سال بعد برای سه روز میتواند به مکه بیاید.
همچنین قبل از امضای صلحنامه، پیامبر از مسلمانان در کنار درختی بیعت گرفت که در صورت بروز جنگ میان آنها و قریش، از پیامبر (صلّیالله علیه وآله) دفاع کنند. این بیعت به بیعت رضوان یا بیعت شجره معروف است. همچنین در این سال رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) نامههایی را به همراه سفیرانی به سمت کشورهای روم، ایران، مصر، عمان، یمن و بحرین فرستادند. پس از صلح حدیبیه و کنار رفتن قریش بهعنوان جدیتری خطر برای اسلام، رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) فرصت پیدا کردند تا کارهای دیگری را از جمله جهانی کردن رسالتشان انجام دهند، به همین دلیل نامههایی را به سران قدرتهای آن زمان یعنی روم و ایران و کشورهای تابعه اینان فرستادند و آنها را به اسلام دعوت کردند.
سال هفتم هجرت
در این سال نیز سریههای زیادی اتفاق افتاد. همچنین در ذیالقعده این سال، حج عمرهای که در سال گذشته محقق نشده بود، انجام شد که عمرة القضاء معروف است. مهمترین اتفاق این سال غزوه خیبر است. در این غزوه رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) خطر یهودیان را برای همیشه از بین برد. از دیگر اتفاقات این سال بازگشت مهاجران حبشه به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به مدینه است.
سال هشتم هجرت
در این سال یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ اسلام افتاد و آن فتح مکه به دست مسلمانان بود. پس از آنکه قریش پیمانی را که در حدیبیه با رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) بسته بود را شکست، پیامبر به همراهی دههزار نفر از مسلمانان از مدینه عازم مکه شدند. حرکت سپاه بهصورت مخفیانه بود و تنها زمانی قریشیان از سپاه رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) آگاه شدند که آتشهای افروخته شده در اردوی سپاه اسلام را مشاهده نمودند. ابوسفیان که دید نمیتوان در برابر سپاه اسلام مقاومت کند، بالاجبار اسلام آورد و از رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) امان خواست. رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به مردم مکه اعلام کردند هر که در خانه خود بماند، یا به خانه ابوسفیان برود و یا در مسجدالحرام باشد در امان است مگر چند نفر که رسول خدا امان را از آنها برداشت. هنگامیکه سپاه اسلام وارد مکه شد، رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به همراه حضرت علی (علیهالسّلام) وارد کعبه شدند و آنجا را از بتها پاک کردند. از جمله اتفاقات دیگر این سال میتوان به سریه موته در کنار تعداد بسیار زیاد سریههای سال هشتم هجری اشاره کرد که اولین رویارویی سپاه اسلام با رومیان بود و در آن سه تن از سرداران اسلام و اصحاب پیامبر یعنی پسرعموی ایشان جعفر طیّار، پسرخوانده ایشان زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه به شهادت رسیدند. غزوههای مهم دیگری که در این سال اتفاق افتاد، یکی غزوه طائف و دیگری غزوه حنین که میدانی دیگر برای آزمایش یاران راستین رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) بود و نبردی بود بین مسلمانان و مشرکان قبیله هوازن و ثقیف.
سال نهم هجرت (سنة الوفود)
پس از آنکه در سال هشتم هجری قریشیان تسلیم مسلمانان شدند، دیگر قبایل عرب نیز دیگر در خود توان ایستادگی در برابر رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) را نمیدیدند، به همین دلیل همگی تسلیم اسلام شدند. پیمانی را که سران این قبایل با رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) میبستند را «وفد» میگویند. در این سال همچنین آخرین غزوه رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) یعنی غزوه تبوک اتفاق افتاد. در این غزوه بسیاری از چهرههای منافقان، پرده از چهره خود برداشتند. هم چنین در این غزوه عدهای قصد ترور رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) را در عقبه داشتند که در کار خود ناموفق بودند، این افراد به اصحاب عقبه معروفاند. در این سال همچون سالهای قبل، سریههای بسیاری اتفاق افتاد که بیشتر آنها در جهت تخریب بتخانهها بوده است. ابلاغ سوره برائت توسط علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) نیز در این سال اتفاق افتاده است.
سال دهم هجرت
در این سال بود که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله وسلم)، حضرت علی (علیهالسّلام) را به یمن فرستادند تا مردم آنجا را به اسلام دعوت کنند و ایشان در سفر خود به یمن موفق شدند تا قبایل بسیاری از یمنیان را مسلمان کنند. همچنین در اواخر این سال مدعیان دروغین شروع به مبارزه با مسلمانان کردند. ولی مهمترین اتفاق در تاریخ اسلام، اعلام خلافت امیرالمؤمنین امام علی (علیهالسّلام) در روز غدیر است. شیخ کلینی روایت کرده که: حضرت رسول (صلّیالله علیه وآله) بعد از هجرت، ده سال در مدینه ماند و حج به جا نیاورد تا آن که در سال دهم خداوند عالمیان این آیه را فرستاد که: «و أذّن فی النّاس بالحجّ یأتوک رجالا و علی کلّ ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق، لیشهدوا منافع لهم»؛ و در میان مردم برای ادای حج بانگ برآور تا پیاده و سوار بر هر شتر لاغری که از هر راه دوری میآیند بهسوی تو روی آورند. [۵۶]. وقتی حضرت رسول صلّیالله علیه وآله از اعمال حجة الوداع فارغ شد، متوجه مدینه شد و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسّلام و سایر مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و چون به غدیر خم رسیدند. حقتعالی این آیه را فرستاد: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک». یعنی: «ای پیغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است بهسوی تو از جانب پروردگار تو (در باب نص بر امامت علی بن ابیطالب و خلیفه نمودن او در میان امت خود)». پس فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»؛ پس اگر نکنی رسالت خدا را نرساندهای و خدا تو را نگاه میدارد از شر مردم. رسول اکرم صلیالله علیه و آله در آنجا خطبه غدیر خم را قرائت فرمودند و حضرت علی علیهالسّلام را به جانشینی خود معرفی کردند. سپس همه بر گرد رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم و امیرالمؤمنین علیهالسّلام جمع شدند و با آن حضرت مصافحه کردند و بیعت نمودند.لازم به ذکر است که بیشتر مطالب مطرح شده در موضوع خلافت و جریان غدیر و آیه ابلاغ بر اساس دیدگاه شیعه تنظیم گردیده که با دیدگاه عالمان اهل سنت در این مساله متفاوت است .
سال یازدهم هجرت
رحلت پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) در اواخر ماه صفر این سال واقع شد.
رحلت یا شهادت
دلایل بسیاری وجود دارد که شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) را تأیید مینمایند. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، میتوان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. اکنون به تعدادی از این روایات با استناد به کتب فریقین اشاره مینماییم:
الف. کتب شیعه:
روایت اول: امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: چون پیامبر اسلام (صلّیالله علیه وآله)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست میداشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند[۵۷] در این روایت، به مسمومیت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) تصریح شده، اما در آن اشارهاینشده است که آیا ایشان بر اثر این سم به شهادت رسیده اند یا خیر؟
روایت دوم: امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: "پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمهایکه آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا میرود"[۵۸] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره میشود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمیروند!
روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت مینماید[۵۹] بسیاری از دانشمندان شیعه، با استفاده از این اصل کلی، نیازی به جست و جوی مورد به مورد در ارتباط با چگونگی شهادت هر کدام از معصومان (علیهالسّلام) احساس نمیکنند [۶۰] بر این اساس، هر چند دلیل متقنی بر شهادت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) نیز ارائه نشود، باز هم میتوان معتقد بود که رحلت ایشان طبیعی نبوده است!
ب. کتب اهل سنت:
تنها شیعیان نیستند که معتقد به شهادت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) هستند، بلکه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید مینماید که به عنوان نمونه، به دو مورد آن اشاره مینماییم:
روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر (صلّیالله علیه وآله) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس میکردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد[۶۱]. همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (صلّیالله علیه وآله)، بر اثر تناول همان غذای مسموم اشاره شده است[۶۲].
روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان مینماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر (صلّیالله علیه وآله)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی میدهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (صلّیالله علیه وآله) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمیبینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد [۶۳].
مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (صلّیالله علیه وآله) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند [۶۴].
روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمیترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) را این گونه نقل مینماید:
هنگامی که پیامبر (صلّیالله علیه وآله)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش مینمود که پیامبر (صلّیالله علیه وآله) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست میدارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سمها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمیبرد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردستها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (صلّیالله علیه وآله) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (صلّیالله علیه وآله) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیهای برایتان آوردم! پیامبر (صلّیالله علیه وآله) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر (صلّیالله علیه وآله) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه میگیرد که شهادت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) به همین دلیل بوده است [۶۵].
بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهلسنت، میتوان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.
البته برخی نقل های ضعیف دیگری نیز وجود دارد که کیفیت شهادت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) و عامل شهادت ایشان را به گونهایدیگر توصیف مینماید که اثری از این دسته روایات در کتب معتبر وجود نداشته و به همین دلیل، نمیتوان بدانها استناد نمود.
معجزات پیامبر اکرم
برای پیامبر اسلام به جز قرآن کریم، معجزات بسیار دیگری نقل شده است. ابن شهرآشوب میگوید: ذکر شده که برای آن حضرت ۴۴۴۰ معجزه است که از آنها ۳ هزار معجزه ذکر شده است و این معجزات چهار نوع است: معجزات قبل از ولادت آن حضرت، معجزات پس از ولادت، معجزات پس از بعثت آن حضرت و معجزات پس از وفات آن حضرت[۶۶]. در کتاب حیوة القلوب نوشته علامه مجلسی تعدادی از این معجزات در قالب نقل روایت بیان شده است[۶۷]. از مشهورترین معجزات آن حضرت شق القمر و رد الشمس را میتوان نام برد[۶۸].
فضائل پیامبر اکرم در قرآن
یکی از القاب قرآنی آن حضرت، "رحمة للعالمین" است: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ [انبیاء–۱۰۷] خدا از پیامبران خود عهد گرفته است که اگر زمان او را درک کردند از او پیروی نمایند: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیینَ لَما آتَیتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ [آل عمران–۸۱] خداوند در قرآن پیامبرانش را با نام خطاب میکند در حالی که نبی مکرم اسلام را از جهت تعظیم و تکریم با عناوین یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ [تحریم–۹] ، و یا أَیهَا الرَّسُولُ [مائده–۴۱] و هر جا نام مبارک محمد صلیالله علیه و آله را آورده مخاطب نبوده است وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ [آل عمران–۱۴۴] و دیگر «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، [۶۹]. «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ». [۷۰] تمام روی زمین برای مسجد و معبد امت او جایز است و امم پیش از ایشان جز در معبد معین عبادتشان مورد قبول نبوده است. ایشان بر تمامی خلایق مبعوث شدند و انبیای قبل از ایشان به روایتی هر یک به قومی مبعوث شدند. پیامبران دیگر بر اساس درخواستشان خدا بدانها عنایتی میفرمود، مانند حضرت موسی علیهالسّلام که از خدا شرح صدر طلب نمود: «رَبِّ اشْرحْ لِی صَدْرِی»،سوره انشراح آیه ۱. [۷۱] ولی درباره رسول اکرم فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک»[۷۲][۷۳].
سنت پیامبر اکرم
سنت پیامبر اکرم که عبارت است از قول (سخن)، فعل (رفتار) و تقریر آن حضرت، در کنار قرآن، یکی از منابع مهم تفکر مذهبی اسلام در تمام مذاهب آن است؛ بنابراین هرگاه حدیثی معتبر از پیامبر نقل شود، بدان عمل میشود و این کار را عمل به سنت میگویند. شیعه با تأسی به حدیث ثقلین که یکی از موارد سنت آن حضرت است، قول و فعل و تقریر معصومان را نیز همچون سنت آن حضرت حجت میداند[۷۴].
پیامبر اکرم در روایات
امام صادق علیهالسّلام: رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) به روش بندگان طعام میخورد، بی خوان و به روش بندگان مینشست یعنی دوزانو و بر زمین میخوابید، بی فراش و میدانست که او بنده است. در حدیث دیگر فرمود که: بهترین نان خورشها نزد آن حضرت سرکه و زیت بود[۷۵]. امام صادق علیهالسّلام: رسول خدا صلیالله علیه و آله هیچگاه بهاندازه ژرفای خرد خود با بندگان سخن نگفت. رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: ما، جماعت پیامبران، دستور داریم که با مردم به فراخور فهم و خردهایشان سخن بگوییم[۷۶].امام علی علیهالسّلام در وصف پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودند: خداوند او را از شجره پیامبران و چراغدان (و جایگاه) روشنایی و بلندای پیشانی (خاندانی بلندپایه و شریف) و ناف مکه و چراغهای تاریکی و چشمههای حکمت، برگزید[۷۷]. امام علی علیهالسّلام: و گواهی میدهم که محمد بنده خدا و فرستاده اوست و سرور بندگانش میباشد. هر زمان خداوند آفریدگان را به دو شاخه تقسیم کرد، او را در بهترین شاخه قرار داد، نه آلودهدامنی در وجود او سهیم شد و نه گنهکاری در وجودش شریک گشت[۷۸]. امام علی علیهالسّلام درباره بعثت پیامبر صلیالله علیه و آله: خداوند در روزگاری او را برانگیخت که مردم گمراه و سرگردان بودند و در فتنه و فساد دستوپا میزدند. هوسها آنان را دلباخته خودکرده و از راه به درشان برده بود[۷۹].
شئون پیامبر اکرم
شهید مطهری بر اساس قرآن کریم سه مقام برای پیامبر اکرم صلی اله علیه و اله برمیشمارد که از طرف خداوند به آن حضرت داده شده است و از ناحیه آن حضرت به ائمه علیهمالسلام که خلفای آن حضرتاند، میرسد: ۱. مقام پیغمبری یا رسالت: مقام ابلاغ احکام الهی؛ یعنی از طرف خداوند احکام و معارف الهی به او وحی میشد و او مأمور بود که آنچه را که به او ابلاغ میشد، به دیگران اعلان بکند. از این نظر، او رسول و پیغمبر بود که در آیهای میفرماید: «مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ...» [۸۰] ۲. مقام قضاوت: «فَلَا وَرَبِّک لَا یؤْمِنُونَ حَتَّیٰ یحَکمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»[۸۱] این آیه مربوط به مقام قضاوت رسول اکرم است نه مقام پیامبری او. معنای آیه این است که مردم باید در مقابل قضاوت تو تسلیم بشوند. ۳. مقام حکومت: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ...»[۸۲] ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیغمبر و اولیالامر از خودتان را اطاعت کنید[۸۳].
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ با شجرهای معلوم به عدنان و از عدنان با شجرهای که در آن اختلاف است به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام میرسد. [۳] بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، ج۱۵، ص105
- ↑ إعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۹۰ ش، ج۱، ص۴۳
- ↑ حیوة القلوب ،علامه مجلسی، ج۳، ص۸۳
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص ۹۹.
- ↑ آیا اجداد پیامبر صلیالله علیه و آله خداپرست و موحّد بودند؟ پاسخ به پرسشها از دیدگاه مذاهب اسلامی، جلد ۶ پرسشوپاسخ در محضر علامه طباطبائی (ره)، ص۹۶ـ۹۷ پاسخ به پرسشهای مذهبی، ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ص110
- ↑ یعنی سالی که اصحاب فیل که قصد ویران نمودن کعبه را داشتند به معجزه الهی به هلاکت رسیدند.
- ↑ عیان الشیعة، محسن الأمین، ج۱، ص۲۱۸
- ↑ امالی صدوق، مجلس چهل و هشتم، حدیث اول
- ↑ رجوع شود به: معجزات مقارن ولادت پیامبر
- ↑ منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۴۷
- ↑ فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص۱۵۶
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص۵۸
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص۵۸ و ۵۹
- ↑ دلائل النبوة، ج۲، ص:۲۷
- ↑ دلائل النبوة، ج۲، ص:۲۷
- ↑ رسول خدا از بیست سال گذشته بود که در حلفالفضول شرکت کرد و پس از آنکه خدایش به رسالت فرستاد گفت: حضرت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما یسرنی به حمر النعم و لو دعیت الیه لاجبت، " در خانه عبدالله پسر جدعان در پیمانی شرکت نمودم که شادمان نیستم تا بجای آن شتران سرخمو داشته باشم (در آن روزگار از شتران بسیار گرانبها شتر سرخموی بود) و اگر دیگربار به چنان پیمانی دعوت میشدم میپذیرفتم." تاریخ یعقوبی/ترجمه، ج۱، ص:۳۷۱
- ↑ تاریخ یعقوبی/ترجمه، ج۱، ص:۳۷۵؛ تاریخ الطبری/ترجمه، ج۳، ص:۸۳۳؛ رجوع شود به: سن پیامبر صلیالله علیه و آله و خدیجه در هنگام ازدواج.
- ↑ ازدواجهای پیامبر، پاسدار اسلام، مرداد ۱۳۸۵
- ↑ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، اسماعیل انصاری زنجانی، دلیل ما، قم، ۱۴۲۸ ق، چاپ اول،ج۱۸، ص۶۵
- ↑ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، اسماعیل انصاری زنجانی، دلیل ما، قم، ۱۴۲۸ ق، چاپ اول،ج۱۸، ص۶۵
- ↑ رجوع شود به: مبعث حضرت محمد صلیالله علیه و آله و نزول قرآن که معجزه جاوید
- ↑ رجوع شود به: اعجاز قرآن آن حضرت است، آغاز گردید. به هنگام بعثت، چهل سال از سن آن حضرت میگذشت.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۴۱.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت ص ۱۴۲.
- ↑ محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۰۵-۱۱۸
- ↑ سیره رسول خدا (ص)، ۳۲۸-۳۳۱
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱ ص ۳۱۷
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، جلد ۱ ص ۳۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۱ ص ۱۹۸
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، جلد ۱ ص ۳۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۱ ص ۱۹۷؛ السیرة النبویه، ذهبی ص ۲۱۹
- ↑ ترجمه طبقات الکبری ج ۱ ص ۱۹۰؛ ترجمه دلائل النبوة، بیهقی، ج۲ص۴۷
- ↑ سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص ۳۴۵
- ↑ عیون الاثر، ج ۱ ص ۲۰۹؛ سیره حلبی ج ۲ ص ۲۱۲
- ↑ زندگانی محمد، ابن هشام ج ۱ ص ۲۰۷-۲۱۰؛ ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۱ ص ۳۸۵ -۳۸۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۲ ص ۵۱۹-۵۲۴
- ↑ دلائل النبوه، ج ۲ ص ۳۱۱-۳۱۲
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱ ص ۳۵۰-۳۵۱؛ تاریخ طبری ج ۲ ص ۳۳۵-۳۳۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۲ص۵۰۲
- ↑ بنا به نقلی سی و پنجروز و یا بیست و پنج روز و یا پنج و یا سه روز بعد از وفات ابوطالب، حضرت خدیجه کبری، از دنیا رفتند. وفات همسر با وفای ایشان أمالمؤمنین حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) بود. حضرت هر دوی این بزرگواران را در قبرستان مُعَلیّ در کنار جدشان عبدالمطلب دفن کردند.
- ↑ امتاع الاسماع، ص۲۷؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۳۹؛ الکامل، ج۲، ص۶۳؛ طبقات الکبری، ج۱، ص ۲۱۱
- ↑ به نقل ابن اسحاق بهتنهایی عازم طائف شدند تا با بزرگان قبیله ثقیف دیدار کرده و آنان را به اسلام دعوت کنند. ولی آنها دست رد به سینه پیامبر (صلیالله علیه وآله) زدند و سفیهان و بردگان خود را مجبور کردند تا به دنبال رسول خدا (صلیالله علیه وآله) رفته و او را سنگباران کنند.
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص ۳۸۹-۳۹۰؛ سیرة النبی، ج ۲، ص ۲۸-۳۱؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۱۲؛ ترجمه تاریخ یعقوبی، ج ۲ ص ۳۹۴-۳۹۵
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۲۸-۴۲۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص ۳۵۴؛ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۹
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۳
- ↑ زندگانی محمد (ص) /ترجمه سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۰۴
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص ۴۸۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۰
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص ۴۸۳؛ طبقات الکبری، ج۱، ص ۲۲۸
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۸۶
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۶۳]
- ↑ البدء و التاریخ، ج۴، ص ۱۷۵
- ↑ بحارالانوار، ج۱۹، ص۶۵
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص ۴۹۵
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۶۷-۲۶۸؛ طبقات، ج ۱، ص ۲۳۶
- ↑ دلائل النبوه، بیهقی، ج۲، ص۵۳۸
- ↑ المستدک، ج۳، ص۱۴؛ المعجم الکبیر، ج۲۴، ص ۱۳۷
- ↑ سیرة النبی، ج۲، ص ۱۱۹-۱۲۳
- ↑ سبل الهدی و الرشاد، ج۳، ص ۵۳۸
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۴۴
- ↑ سوره حج آیه ۲۲
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 315، ح 3، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.
- ↑ محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیتالله مرعشی، قم، 1404 ق.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 216، ح 18 و ج 44، ص 271، روایت 4، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق
- ↑ همان، ج 27، ص 209، ح 7.
- ↑ صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
- ↑ سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت
- ↑ بحار الانوار، ج 21، ص 7.
- ↑ محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.
- ↑ ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبیطالب علیهمالسلام، ج۱، ص ۱۴۴
- ↑ حیوة القلوب، ج۳، ص۴۲۹-۶۶۷
- ↑ برای تفصیل در این مورد رجوع شود به معجزات پیامبر (ص)، ویکی شیعه
- ↑ سوره محمد آیه ۲۹
- ↑ سوره احزاب آیه ۴۰.
- ↑ سوره طه آیه ۲۵.
- ↑ آیا ما سینه تو را وسعت ندادیم.
- ↑ ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۱۸۱۰.
- ↑ رجوع شود به کتاب شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بخش دوم: «تفکر مذهبی شیعه»
- ↑ سنن النبی، علامه طباطبائی.
- ↑ حکم النبی الأعظم صلیالله علیه و آله و سلم (محمدی ریشهری)، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج۳۴، ص۲۴۰.
- ↑ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج۶۶، ص۳۱۱.
- ↑ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج۱۸، ص۲۱۹.
- ↑ سوره مائده، آیه ۹۹
- ↑ سوره نساء، آیه۶۵
- ↑ سوره نساء، آیه۵۹؛
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، در دسترس در سایت شهید مطهری، بازیابی: ۲۷آبان ۱۳۹۲
منابع
- قرآن کریم.
- دشتی، معارف و معاریف.
- جعفر سبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام.
- محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام.
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا.
- ابن هشام، سیرة النبی، چاپ مصطفی البابی، ۱۳۵۵ ق.
- مسعودی، مروجالذهب، چاپ مطبعة السعاده، ۱۳۶۷ ق.
- علامه مجلسی، بحارالأنوار.
- علامه مجلسی، حیوة القلوب.
- محمدی ری شهری، حکم النبی الأعظم صلّیالله علیه وآله.
- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال.
- ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۱۸۱۰.
- سنن النبی، علامه طباطبائی.
- تاریخ یعقوبی/ترجمه.
- تاریخ الطبری/ترجمه.
- دلائل النبوة.
- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبیطالب علیهمالسلام، قم، ۱۳۷۹ ق.
- تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری.