۲۲٬۶۸۲
ویرایش
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
== دشمنی و مخالفت مشرکین == | == دشمنی و مخالفت مشرکین == | ||
بعد از دعوت علنی پیامبر، [[مشرک|مشرکین]] | بعد از دعوت علنی پیامبر، [[مشرک|مشرکین]] [[مکه]]، بهخصوص اشراف قریش بهخاطر مخالفت این دین توحیدی با آیین شرکآمیز آنان و نکوهش خدایانشان، بهشدت به مقابله با پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلم) پرداختند<ref>محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۰۵-۱۱۸</ref>. ترس از دستدادن سروری عرب و رقابت طوایف قریش با بنیهاشم نیز از دلائل دیگر این مخالفت بود که اشراف قریش را در مقابله خود با پیامبر، سرسختتر مینمود<ref>سیره رسول خدا (ص)، ۳۲۸-۳۳۱</ref>. مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را میتوان در چهاربخش تقسیمبندی کرد: | ||
# سازش و تطمیع؛ | # سازش و تطمیع؛ | ||
# برخوردهای روانی؛ | # برخوردهای روانی؛ | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
== حامیان پیامبر در مکه == | == حامیان پیامبر در مکه == | ||
در آن شرایط سختی که مشرکان قریش بر رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلم) تحمیل کرده بودند، دو حامی رسول خدا، یعنی عموی ایشان [[ابوطالب|ابوطالب (علیهالسلام)]] و همسر مهربان ایشان، امالمؤمنین [[خدیجه دختر خویلد|خدیجه (سلاماللهعلیها)]] بودند که فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روحی را از ایشان برداشتند و تا زمانی که عموی ایشان زنده بود، کسی جرئت آزار و اذیتهای جسمانی و کشیدن | در آن شرایط سختی که مشرکان قریش بر رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلم) تحمیل کرده بودند، دو حامی رسول خدا، یعنی عموی ایشان [[ابوطالب|ابوطالب (علیهالسلام)]] و همسر مهربان ایشان، امالمؤمنین [[خدیجه دختر خویلد|خدیجه (سلاماللهعلیها)]] بودند که فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روحی را از ایشان برداشتند و تا زمانی که عموی ایشان زنده بود، کسی جرئت آزار و اذیتهای جسمانی و کشیدن نقشۀ قتل آن حضرت را نداشت. | ||
== شکنجه و آزار مسلمانان در مکه == | == شکنجه و آزار مسلمانان در مکه == | ||
پس از آنکه اشراف مشرک قریش دیدند که نمیتوانند | پس از آنکه اشراف مشرک قریش دیدند که نمیتوانند بههیچ صورتی جلوی نشر اسلام را بگیرند و با توجه به حامیان رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلم) قادر به آسیب رساندن به ایشان نیستند، شروع به شکنجه و آزار مسلمانان در مکه کردند. هر قبیله مسئولیت آزار و اذیت مسلمانان خود را به عهده گرفت و آنان که هیچ قبیله یا عشیرهای یا حامی نداشتند، مجبور به تحمل انواع آزار و اذیتها شدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱ ص ۳۱۷</ref>. این شکنجهها برای مسلمانانی که از طبقه اشراف و بزرگان مکه بودند بهصورت تهدید به خوار کردن، متهم کردن به حماقت و سفاهت و بهصورت محدود شکنجههای بدنی؛ و برای ثروتمندان بهصورت تهدید به کسادی تجارت و از بین بردن اموالشان بود<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، جلد ۱ ص ۳۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۱ ص ۱۹۸</ref>. و ضعیفان را آنقدر میزدند و تشنگی و گرسنگی میدادند که توان نشستن نداشتند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، جلد ۱ ص ۳۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۱ ص ۱۹۷؛ السیرة النبویه، ذهبی ص ۲۱۹</ref>. | ||
== هجرت مسلمانان به حبشه == | == هجرت مسلمانان به حبشه == | ||
آزار و اذیتهای مشرکان بهمرور افزایش یافت، تا جایی که مسلمانان دیگر طاقت این شکنجهها را نداشتند. در این حالت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) دستور هجرت به [[حبشه]] را صادر کردند. رسول خدا به آنان فرمود: در این زمین پراکنده شوید. سؤال کردند که به کجا برویم؟ آن حضرت به حبشه اشاره کرد. پس از آن بود که عدهای از مسلمانان به همراه خانواده یا بدون آنها به حبشه هجرت کردند<ref>ترجمه طبقات الکبری ج ۱ ص ۱۹۰؛ ترجمه دلائل النبوة، بیهقی، ج۲ص۴۷</ref>. مورخان معتقدند که هجرت به حبشه در سال پنجم بعثت صورت گرفته است و در آن حدود هشتاد نفر مسلمان مرد و زن حضور داشتهاند. سرپرستی این کاروان را [[جعفر طیار|جعفر بن ابیطالب]] به عهده داشت<ref>سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص ۳۴۵</ref>. قریش از اقدام مسلمانان، احساس شرمساری میکردند، به همین دلیل هیئتی را برای بازپسگرفتن مسلمانان، به نزد [[نجاشی]] در حبشه فرستادند<ref>عیون الاثر، ج ۱ ص ۲۰۹؛ سیره حلبی ج ۲ ص ۲۱۲</ref>. [[عمرو بن عاص]] و ''عبدالله بن ربیعه'' به همراه هدایای فراوان، بلافاصله بعد از هجرت مسلمانان راهی حبشه شدند تا اینان را به مکه برگرداند. آن دو ابتدا با دادن هدایایی به درباریان نجاشی آنان را بهطرف خود کشانیدند ولی با سخنان هوشمندانه و شجاعانه جعفر بن ابیطالب، اقدامات آنان بیاثر ماند. همچنین جعفر در پاسخ سؤال نجاشی در مورد [[حضرت عیسی|حضرت عیسی (علیهالسلام)]]، آیاتی از [[سوره مریم]] را برای او خواند که تأثیر عمیقی در نجاشی گذاشت. پس از این سخنان، نجاشی به فرستادگان قریش گفت که بههیچ عنوان حاضر به برگرداندن مسلمانان نیست و آنان تا هر زمان که بخواهند میتوانند در حبشه زندگی کنند<ref>زندگانی محمد، ابن هشام ج ۱ ص ۲۰۷-۲۱۰؛ ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۱ ص ۳۸۵ -۳۸۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۲ ص ۵۱۹-۵۲۴</ref>. | آزار و اذیتهای مشرکان بهمرور افزایش یافت، تا جایی که مسلمانان دیگر طاقت این شکنجهها را نداشتند. در این حالت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) دستور هجرت به [[حبشه]] را صادر کردند. رسول خدا به آنان فرمود: در این زمین پراکنده شوید. سؤال کردند که به کجا برویم؟ آن حضرت به حبشه اشاره کرد. پس از آن بود که عدهای از مسلمانان به همراه خانواده یا بدون آنها به حبشه هجرت کردند<ref>ترجمه طبقات الکبری ج ۱ ص ۱۹۰؛ ترجمه دلائل النبوة، بیهقی، ج۲ص۴۷</ref>. مورخان معتقدند که هجرت به حبشه در سال پنجم بعثت صورت گرفته است و در آن حدود هشتاد نفر مسلمان مرد و زن حضور داشتهاند. سرپرستی این کاروان را [[جعفر طیار|جعفر بن ابیطالب]] به عهده داشت<ref>سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص ۳۴۵</ref>. قریش از اقدام مسلمانان، احساس شرمساری میکردند، به همین دلیل هیئتی را برای بازپسگرفتن مسلمانان، به نزد [[نجاشی]] در حبشه فرستادند<ref>عیون الاثر، ج ۱ ص ۲۰۹؛ سیره حلبی ج ۲ ص ۲۱۲</ref>. [[عمرو بن عاص]] و ''عبدالله بن ربیعه'' به همراه هدایای فراوان، بلافاصله بعد از هجرت مسلمانان راهی حبشه شدند تا اینان را به مکه برگرداند. آن دو ابتدا با دادن هدایایی به درباریان نجاشی آنان را بهطرف خود کشانیدند ولی با سخنان هوشمندانه و شجاعانه جعفر بن ابیطالب، اقدامات آنان بیاثر ماند. همچنین جعفر در پاسخ سؤال نجاشی در مورد [[حضرت عیسی|حضرت عیسی (علیهالسلام)]]، آیاتی از [[سوره مریم]] را برای او خواند که تأثیر عمیقی در نجاشی گذاشت. پس از این سخنان، نجاشی به فرستادگان قریش گفت که بههیچ عنوان حاضر به برگرداندن مسلمانان نیست و آنان تا هر زمان که بخواهند میتوانند در حبشه زندگی کنند<ref>زندگانی محمد، ابن هشام ج ۱ ص ۲۰۷-۲۱۰؛ ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۱ ص ۳۸۵ -۳۸۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۲ ص ۵۱۹-۵۲۴</ref>. |