طریقت‌های صوفیه در مصر

از ویکی‌وحدت
خانقاه خوند طوغای بقایای قدیمی‌ترین خانقاه مصر
خانقاه خوند طوغای بقایای قدیمی‌ترین خانقاه مصر

ورود تصوف به مصر

از قرن سوم تا هفتم بتدریج برخی صوفیه به علت قداستی که برای این سرزمین قائل بودند یا برای ملاقات با صوفیان بزرگی چون ذوالنونِ مصری، شیبان راعی، ابوبکر مصری، ابوعلی کاتب، روزبهان کبیر مصری و ابوالخیر اقطع به مصر عزیمت کردند. اولین صوفیان ایرانی در زمان ذوالنون به مصر رفتند و برخی نیز در آنجا ساکن شدند، از جمله ابوالعباس نسائی و بنان حمال. سفر صوفیان به مصر تا قرن هفتم ادامه یافت و تصوف را در مصر تقویت کرد و صوفیان و عارفان مشهوری در آنجا پرورش یافتند، از جمله ابوعلی رودباری (متوفی 322)، ابن‌فارض (متوفی632)، یحیی‌بن‌موسی قناوی (متوفی 625)، ابوالقاسم اسکندری قَبّاری (متوفی 662) و عفیف‌الدین تلمسانی (متوفی 690).

از قرن دوم تا قرن هفتم صوفیان نزد امیران و مردم مصر محترم بودند. برخی از آنان امیران را امر به معروف و نهی‌از منکر می‌کردند، مانند ابوالحسن بُنان حمال (متوفی 312) که ابن‌طولون (مؤسس خاندان طولونیان در مصر) را امربه‌معروف کرد، ابوالحسن علی‌بن‌محمد دینوری (متوفی 331) که از امیران سلسلۀ اِخشیدی انتقاد می‌کرد، و ابوبکر محمدبن‌احمدبن سهل رَملی نابلسی که به علت سخنانش علیه فاطمیان، به دستور المعزّ در 263 به قتل رسید.

تقریباً تا پایان دورۀ فاطمیان مصر (364ـ567)، زاهدان و عارفان یا حلقه‌های کوچکی از مریدان داشتند و به تعلیم و ارشاد آنان می‌پرداختند، مانند عبدالرحیم قناوی (متوفی592) یا به طور انفرادی در کوه و بیابان به عبادت و ریاضت مشغول بودند. کوه‌های «مُقَطَّم» و بیابان «مستضعفین» در مصر از این حیث شهرت داشتند.

اولین خانقاه در مصر

از نیمۀ دوم قرن ششم در مصر خانقاه برپا شد و در آنجا تصوف جمعی پدید آمد. صلاح‌الدین ایوبی در 569 برای اقامت صوفیانی که از سرزمین‌های دیگر به مصر می‌آمدند خانه‌ای را خانقاه کرد و برای تأمین مخارج آن املاکی وقف نمود. این خانه که در دورۀ فاطمیان متعلق به شخصی به‌نام سعید‌السعداء بود به خانقاه سعیدالسعداء یا صلاحیه مشهور شد و این اولین بار بود که واژۀ خانقاه در مصر به کار رفت. بقایای این خانقاه در مصر وجود دارد.

شیخ المشایخ الصوفیه

صلاح الدین ایوبی برای اولین بار صدرالدین محمد بن عمادالدین محمود بن حمویه جوینی (فقیه و مدرّس و صوفی، متوفی 617) را شیخ‌الشیوخ خانقاه سعید السعداء کرد تا بر امور صوفیان نظارت کند و این اولین بار بود که چنین لقب و منصبی در مصر به وجود آمد. البته در دورۀ فاطمیان لقب «شیخ‌الصوفیه» وجود داشت، اما این لقب به معنای داشتن منصب و مسئولیت نبود. حکومت‌های بعدی نیز با انتصاب شیخ‌الشیوخ برای حمایت از صوفیان، نظام نظارت دولتی بر امور صوفیان را پدید آوردند.
مقام شیخ‌الشیوخی تا زمان سلطان ملک ناصر محمد‌بن قَلاوون (متوفی 741) فقط در خانقاه صلاحیه وجود داشت، ولی وقتی ملک‌ناصر در 727 خانقاه ناصریه را ساخت و مجد‌الدین موسی‌بن احمدبن‌محمود اَقصَرائی/ آقسرایی (متوفی 740) را شیخ‌الشیوخ آنجا کرد، مقام شیخ‌الشیوخی به خانقاه ناصریه منتقل شد. این مقام تا زمان ملک‌اشرف ناصرالدین فقط در خانقاه ناصریه وجود داشت، اما ملک‌اشرف بعد از ساختن مدرسۀ اشرفیه در 778، ضیاءالدین قزوینی را شیخ‌الشیوخ آنجا کرد، حال آنکه نظام‌الدین اصبهانی (متوفی 783)، مفتی و مدرّس و صوفی بزرگ آن زمان، هنوز شیخ‌الشیوخ ناصریه بود. همچنین ملک‌مظفر بَیبَرسِ دوم، ابراهیم دسوقی را شیخ‌الاسلام کرد، با اینکه او به حکام ممالیک احترام نمی‌گذاشت و آنان را ملامت می‌کرد.

اوج تصوف در کشور مصر

قرن هفتم دورۀ شکوفایی تصوف در مصر بود، زیرا علاوه بر حمایت ایوبیان و سپس ممالیک از تصوف، دور بودن مصر از مواضع خطر، مانند حملۀ صلیبی‌ها از غرب و حملۀ مغول از شرق، موجب شد که بسیاری از صوفیه از غرب و شرق بخصوص سرزمین مغرب به مصر بروند. برخی از این صوفیان خود بنیان‌گذار طرق صوفیه یا مروّج آن بودند، از جمله ابوالفتح واسطی از عراق از مؤسسان طریقۀ رفاعیه، احمد بدوی از مغرب مؤسس طریقۀ احمدیه یا بَدَویه، ابراهیم دَسوقی از مغرب که طریقۀ بَرهانیه منسوب به اوست و ابوالحسن شاذلی از مغرب مؤسس طریقت شاذلیه.
در دورۀ ممالیک (648ـ922) حمایت از صوفیه و ساختن خانقاه ادامه یافت، زیرا ساختن خانقاه نشانۀ تدین فرمانروا و اعتقاد کامل او به اسلام بود و ازینرو امرا در ساختن خانقاه با هم رقابت می‌کردند. تأسیسات صوفیه در خانقاه بتدریج افزایش یافت، چنانکه خانقاه دارای آشپزخانه، حمام، کتابخانه، محل خلوت مشایخ، تدریس و محل سکونت مدرّسان شد و در آنجا طبیب و چشم‌پزشک و قاری و مؤذن ساکن شدند.
در قرن هشتم، تدریس علوم دینی نیز از وظایف خانقاه شد، مثلاً در خانقاه جاولیه فقه شافعی، در خانقاه جمالیه فقه حنفی، و در خانقاه شیخونیه فقه چهار مذهب، همچنین تفسیر و قرائت قرآن و گاه علم لغت و نحو و تاریخ تدریس می‌شد و خواندن احیاء علوم‌الدین، رسالۀ قشیریه و عوارف المعارف و فتوحات مکیه نیز رایج بود.

رابطۀ بین صوفیان و دیگر عالمان

در دورۀ ممالیک، صوفیه و علمای اهل سنّت مناسبات مسالمت‌آمیز داشتند و تعالیم صوفیه تا پایان قرن هفتم، در مدارس علوم دینی پذیرفته بود و برخی صوفیه، مانند ابن‌ عطاء‌الله اسکندرانی در مدرسۀ علوم دینی منصوریه تدریس می‌کردند و برخی هم در الازهر درس می‌خواندند و در همانجا به تدریس می‌پرداختند. عده‌ای از مشایخ‌الازهر خود جزو صوفیه بودند و فقها آنان را از اولیا و ارباب احوال می‌شمردند. در اواخر دورۀ ممالیک، صوفیه توسط طرفداران ابن تیمیه و بعضی از فقها مورد نقد قرار گرفتند.

طریقت‌های صوفیه در دورۀ عثمانی

پس از فتح مصر توسط عثمانیان تعداد طریقه‌ها رو به افزایش نهاد و شیوخ سجاده (مشایخ طریقه‌ها) معمولاً از کسانی انتخاب می‌شدند که نسبشان به خلیفۀ اول یا دوم یا امام علی علیه‌السلام می‌رسید. به کسی که نسلش به خلیفۀ اول می‌رسید، «شیخ‌بکری» می‌گفتند که صاحب مقام نقیب الاشراف نیز بود و از وظایف او، بررسی صحت انتساب افراد به پیامبر و صحابه و همچنین نظارت بر امور آنان بود. به کسی که نسلش به خلیفۀ دوم می‌رسید، «شیخ‌عِنانه» یا «اولاد عِنان» می‌گفتند و کسی را که نسلش به امام علی علیه‌اسلام می‌رسید، «شیخ‌سادات» می‌نامیدند و مقام چنین شخصی با شیخ‌بکری همپایه بود. طریقه‌های مهم این دوره در مصر عبارت بودند از: رفاعیه، قادریه، احمدیه (با شاخه‌های بَیوممیه و شَعراویه و شَناویه)، برهانیه. سلاطین عثمانی به صوفیه احترام می‌گذاشتند؛ نزد آنان می‌رفتند و طلب دعا و شفاعت می‌کردند و دست آنان را می‌بوسیدند از جمله سلطان سلیم اول برای برخی از صوفیه که در فتح مصر از او حمایت کرده بودند اموالی فرستاد و آنان را از مالیاتهای دولتی معاف کرد. در قرن سیزدهم که فرانسه، عثمانیها را از مصر بیرون راند و مصر را اشغال کرد (1212ـ1216/1797ـ1801)، ناپلئون وزارتخانه‌ای با حضور دَه تن از مشایخ و علما تشکیل داد. یکی از این اعضا، خلیل بکری، نقیب‌الاشراف و شیخ سجادۀ بکریه، بود. وظیفۀ این وزارتخانه حفظ امنیت عمومی، تهیۀ خواربار و تأمین امکانات بهداشتی بود. بعد از آنکه عثمانی‌ها به کمک انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها را بیرون راندند، مدتی میان عثمانی‌ها و ممالیک جنگ و گریز ادامه داشت تا آنکه محمدعلی پاشا با حمایت مردم و تشویق شیوخی چون عبدالله شَرقاوی، در 1200/1805 حکومت را پذیرفت او خلیل بکری را که با فرانسه همکاری کرده بود از مقام‌هایش برکنار و محمد ابوسعود بکری را شیخ سجادۀ بکریه و شیخ‌المشایخ کرد. او از 1216تا 1227/ 1801ـ1812 شیخ‌الشیوخ بود. بعد از ابوسعود، پسرش (محمد بکری) شیخ‌ سجاده شد و محمد علی پاشا فرمانی مبنی بر نظارت محمد بکری بر طریقه‌های صوفیه در مصر و همچنین نظارت بر تکیه‌ها و زاویه‌ها و ضریحهای آنجا صادر کرد.
از زمان محود علی پاشا نظارت بر طریقه‌های صوفیه حول اصل «حقِ قِدَم» شکل گرفت؛ به معنای حق تقدم حضور در اجتماع و تبلیغ برای طریقه‌هایی بود که زودتر از دیگر طریقه‌ها به ناحیه‌ای وارد شده بودند. چنین طریقه‌هایی از امکانات و منافع مادّی و آزادی بیشتر و طرفداران زیادتر برخوردار می‌شدند. این حق مدت‌ها مانع ورود و تبلیغ طریقه‌های غیر مصری بود. حکومت، حق قدم را به رسمیت می‌شناخت.
در دورۀ اسماعیل پاشا (1280ـ1296/ 1863ـ1879)، اختیارات شیخ‌المشایخ علی بکری (متوفی 1297/1880) افزایش یافت. فعالیت سیاسی او در حمایت از اسماعیل پاشا، در برابر مداخلات اروپاییان، به او موقعیتی برجسته در میان ملی‌گرایان داد. وجهۀ علمی او نیز چندان بود که توفیق پاشا، جانشین اسماعیل پاشا، در برابر فشار اصلاح‌طلبان و مخالفان صوفیه برای تغییراتی در آیین‌های صوفیه، همواره می‌گفت که بدون همکاری و رضایت علی بکری هیچ اصلاحی نمی‌توان کرد. پس از درگذشت علی بکری فشار اصلاح‌طلبان سبب شد که توفیق پاشا، عبدالباقی بکری (شیخ‌المشایخ طریقت‌های صوفیه) را مجبور کند از برخی اعمال صوفیه، که اصلاح‌طلبان آنها را بدعت می‌دانستند، ممانعت کند. از جملۀ این اعمال، دوشَه (گذشتن شیخ با مَرکب از روی بدن مریدان) و حَضرَه بود.

صوفیه و جنبش‌های مخالف با تصوف

پس از فوت عبدالباقی (1309/1892)، برادرش محمد توافیق بکری شیخ‌المشایخ و شیخ سجادۀ بکریه شد. در دورۀ وی، مخالفت اصلاح‌طلبان با صوفیه افزایش یافت. محمد عبده که از 1317/1899 مفتی مصر شده بود، به برخی آداب صوفیه، از جمله موالید (جشن زادروز پیامبر اکرم و مشایخ طریقت‌ها)، اعتراض کرد. عبدالعزیز جاویش، از دیگر اصلاح‌طلبان، نیز در 1309/1892 در نامه‌ای سرگشاده، به توفیق بکری بشدت انتقاد نمود. رشیدرضا (شاگرد محمد عبده) و طرفدارانش که خود را سَلَفیه می‌نامیدند، در مجلۀ المنار مقالاتی از رشیدرضا و کسانی که از صوفیه به سبب ادعای داشتن علم باطن و بزرگداشت قبور اولیا و به کار بردن آلات غنا و گفتن ذکر همراه با رقص انتقاد می‌کردند، منتشر می‌نمودند. رشیدرضا، محمد توفیق را برای اصلاح کردن فرق صوفیه تحت فشار می‌گذاشت.
سرانجام در 1313/1895، خدیو عباس دوم حلمی لایحه‌ای به نام «لایحه‌الطرق‌الصوفیه» صادر کرد و محمد توفیق بکری مسئول اجرای آن گردید. در این لایحه انتصاب شیوخ سجاده و زوایا به دیوان اوقاف سپرده شده بود. بند دیگری از این لاحیه دربارۀ تشکیل «المجلس الصوفی» بود، که بنا بر آن می‌بایست شورایی از بیست تن از مشایخ برگزیدۀ طریقه‌ها تشکیل می‌شد و آنان از میان خود هشت تن را انتخاب می‌کردند. شیخ‌المشایخ از این هشت تن می‌بایست چهارتن را انتخاب کند تا عضو دائمی شورایی شوند که با شیخ‌المشایخ در سرپرستی امور طریقه‌ها همکاری می‌کرد. تصمیمات شورا در صورتی که به اتفاق آرا بود، اجرا می‌شد. موضع‌گیریهای سیاسی بکری سبب شد که وی در 1329/1911مجبور به کناره‌گیری شود. جانشین وی، عبدالحمید بکری، نسبت به انگلیس هیچ موضع سیاسی‌ای اتخاذ نکرد. در این دوره، چند طریقه، از جمله عظیمیه، حبیبیه، دَمرداشیه و ادریسیه به رسمیت شناخته شدند.
در دوران عبدالحمید بکری، دو گروه دیگر به مخالفان صوفیه پیوستند: جنبش اخوان‌المسلمین که حسن‌البنّا و جنبش وهابیه. جنبش وهابیه که تا 1331/ 1913سازماندهی نداشت، از 1332/1914 مبارزه با تصوف را به شکل سازمان یافته‌ای با عنوان «جامعه‌الشریعه‌لتعاون العالمین بالکتاب و السُنّه‌ المُحَمّدیه» آغاز کرد. محمود خَطّاب سُبکی، از مشایخ‌الازهر و مؤسس جامعه‌الشریعه، در نقد صوفیه از عقاید ابن‌تیمیه و ابن‌قَیم جوزیه استفاده می‌کرد. در 1325ش/ 1946 ملک فاروق، احمد مراد بکری (آخرین شیخ‌المشایخ از خاندان بکری و فرزند عبدالحمید) را به علت فعالیت‌هایش در حمایت از جدایی‌طلبان سودانی، از مقام شیخ‌المشایخی برکنار کرد و احمد ساوی، از علمای الازهر و شاگرد محمد عبده، را شیخ‌المشایخ نمود.
احمد ساوی در 1336ش/1957 استعفا داد و به جای او محمد محمود علوان (شیخ‌ علوانیۀ خلوتیه، متوفی 1348ش/ 1969)، شیخ‌المشایخ شد. در دورۀ محمد علوان، مجله‌ای ادواری به نام الاسلام و التصوف زیر نظر شورای صوفیه منتشر شد، چند طریقه به رسمیت شناخته شد، هواداران طریقه‌ها افزایش یافتند و نقش متصوفه در اجرای مراسم و اعیاد مذهبی، از جمله مراسم موالید، بیشتر شد. در این دوره نیز بحث میان مخالفان و موافقان تصوف ادامه داشت که عمدتاً در دو ماهنامه منعکس می‌شد: ماهنامۀ «المسلم» ترجمان سازمان عشیرۀ محمدیه وابسته به طریقۀ محمدیۀ شاذلیه و «الاعتصام» ماهنامۀ جامعه‌الشریعه.[۱]

رسمیت یافتن نهاد تصوف در مصر

در چهارم نوامبر سال 1812 م محمد علی پاشا طبق فرمانی در کنار شیخ الأزهر به آنها رسمیت داد.[۲] و در سال 1976 م مجمعی با عناون المجلس الأعلی للطرق الصوفیة که برای تنظیم امور صوفیان تأسیس شده و از 77 طریقت صوفی شناخته شده 67 طریقت در این مجمع ثبت گردیده است. تعداد صوفیان مصر به تصریح شیخ مشایخ طرق صوفیه دکتر عبدالهادی القصبی حدود 15 میلیون نفر است[۳] و فقط در قاهره 41 طریقت صوفی مشغول به فعالیت است.

زیارتگاه صوفیان

و در مصر 6000 مقام و ضریح وجود دارد که 1000 مقام بین عموم مشهورند و محل زیارت صوفیان است و فقط در قاهره 294 زیارتگاه و ضریح وجود دارد که از آن جمله می‌توان به مقام سیده زینب و سیده نفیسه اشاره کرد. بیشتر طریقت‌‎های صوفیۀ مصر به طریقت بدویه، رفاعیه، قادریه (جیلانیه)، شاذلیه، دسوقیه (برهامیه)، خلوتیه و عزمیه بر می‌گردند و این هفت طیقت اصلی مرجع همۀ طریقت‌های صوفیه مصر می‌باشد.

صوفیه مصر و حاکمیت

طریقت‌های صوفیه در مصر از زمان جمال عبدالناصر و بعد از او انور سادات و بعد از او حسنی مبارک حامی و همراه حاکمان وقت و سیاست‌های حاکمیت بودند. اما در زمان مرسی به مخالفت با او برخاستند و بعد از مرسی از سیسی حمایت کرده و شیخ مشایخ طرق صوفیه عبدالهادی القصبی شعار لا إله إلا الله السیسی حبیب الله سرداد[۴] و این خود نشان از نزاع و اختلاف بین اخوانی‌ها و صوفیه در مصر است. بیشتر صوفیان مصر در هفته دوبار دوشنبه شب‌ها و شب‌‌های جمعه در مساجد گرد آمده و حلقه‌های دائره‌ای تشکیل داده و به مدح پیامبر و خواندن اذکار مشغول می‌شوند که به این عمل «الحضرة» گفته می‌شود.

طریقت‌های صوفیه مصر

طریقت‌های صوفیه‌ای که در المجلس الأعلی للطرق الصوفیة مصر ثبت شده‌اند عبارتند از[۵]:

شاذلیه

خلوتیه

احمدیه بدویه

طریقت بدویه یا احمدیه یکی از گسترده‌ترین طریقت‌های صوفیه مصر که به به شیخ احمد بن علی البدوی منسوب است. این طریقت انشعابات زیادی دارد که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الطریقة التسقیانیة الأحمدیة و الطریقة المنایفیة الأحمدیة و الطریقة الأمبابیة الأحمدیة و الطریقة السطوحیة الأحمدیة و الطریقة الکناسیة الأحمدیة و الطریقة المرازقة الأحمدیة و الطریقة الحمودیة الأحمدیة و الطریقة الجوهریة الأحمدیة و الطریقة الفرغلیة الأحمدیة و الطریقة الشناویة الأحمدیة و الطریقة الزاهدیة الأحمدیة و الطریقة الشعیبیة الأحمدیة و الطریقة البیومیة الأحمدیة

برهامیه

قادریه

1. الطریقة القادریة الفارضیة
2. الطریقة القادریة القاسمیة

نقشبندیه

1. الطریقة النقشبندیة
2. الطریقة الکردیة النقشبندیة

ادریسیه

1. الطریقة الجعفریة الأحمدیة المحمدیة
2. الطریقة الإدریسیة الأحمدیة

رفاعیه

تیجانیه

خلیلیه

رحیمیه

سعدیه

عزازیه

عنانیه

منابع