پرش به محتوا

طریقت خلوتیه

از ویکی‌وحدت
(تغییرمسیر از خلوتیه)
طریقت‌های صوفیه در مصر
نامطریقت خلوتیه
نام رایجخلوتیه
موسسابوعبدالله سراج‌الدین عمر بن اکمل‌الدین لاهیجی
عقیدهخلوت‌نشینی‌ و ریاضت

طریقت خَلْوَتیّه (ترکی: حَلوِتیه) از طریقه‌های صوفیانۀ ترک که شاخه‌های پرشمار آن در مناطق مختلف جهان پیروان بسیار دارد. تاریخ شکل‌گیری و سیر تحول و گسترش این طریقه را می‌توان در ۳ مرحله بررسی کرد: ۱. دورۀ نخستین، ۲. رشد و گسترش آن در آناتولی، ۳. انتشار در دیگر مناطق.

دورۀ نخستین

مراحل آغازین شکل‌گیری طریقۀ خلوتیه چندان روشن نیست و در منابع از نخستین مشایخ آن صحبت چندانی به میان نیامده است. تنها می‌دانیم که این طریقه به شخصی به نام ابوعبدالله سراج‌الدین عمر بن اکمل‌الدین لاهیجی (د ۸۰۰ ق / ۱۳۹۸ م)، یا به اختصار پیر عمر خلوتی ــ که نخستین پیر این طریقه به شمار می‌آید ــ منسوب است. عمر خلوتی در اصل از شیروان بود و به خاندانی از صوفیان و مشایخ تعلق داشت که از شیروان به گیلان و شهر لاهیجان مهاجرت کرده‌ بودند. وی تربیت اولیۀ خود را از پدرش دریافت داشت و در جوانی به خدمت سپاه ایلخانان درآمد؛ اما در جنگی که با امیرچوپان درگرفت، به اسارت گرفته شد و پس از رهایی به خوارزم گریخت و در آنجا به کریم‌الدین محمد خوارزمی (محمد نورخلوتی، پیرمحمد خلوتی، محمد بن نور بالِسی) پیوست که در برخی از منابع عموی او خوانده شده، و ظاهراً خود از مشایخ آن دیار بوده‌ است.

معناشناسی واژۀ خلوتیه

ریشه و معنای خلوت

خلوت یعنی اینكه شخصی مدتی را به تنهایی در جایی مثل كوه (برگرفته از آیه 68 سوره نحل) و یا زاویه سپری کند و خلوت‌نشینی یعنی انجام یک‌سری آداب و اصول در طی هفت یا چهل روز. دوری از مردم و خلوت‌گزینی و چله‌نشینی از سنت‌های خلوتیان است كه منشأ آن را میقات حضرت موسی می‌دانند[۱]. البته دلایل زیاد دیگری نیز برای انتخاب عدد چهل و آثار آن ذكر کرده‌اند از جمله: چهل را به‌ نوعی سن نبوت می‌دانند، چون پیامبر خاتم در چهل‌سالگی به پیامبری مبعوث شد. زمان حضور پیامبر9 در غار حرا چهل روز بوده است؛ حضور چهل‌روزه حضرت موسی در صحرای سینا (آیه 51 سوره بقره و آیه 142 سوره احقاف، به این موضوع اشاره می‌کند)، حضرت خدیجه در چهل‌سالگی با پیامبراكرم ازدواج نمودند و...

وجه تسمیه این طریقت به خلوتیه

برخی دلیل نام‌گذاری این طریقت به خلوتیه را عادت آخی سراج‌الدین عمویش شیخ محمد نور الخلوتی در خلوت‌گزینی و پنهان‌ شدن از خلق می‌دانند و داستانی برای این خلوت‌گزینی نقل می‌کنند: روزی سراج‌الدین از محل‌هایی می‌گذشت كه در آن درخت چناری تنها و بسیار بزرگ قرار داشت. درون آن درخت، حفره‌ای خالی و بزرگ بود، سراج‌الدین به نیت خلوت به درون آن می‌رود و از چشمان خلق غایب می‌شود و چهل روز در خلوت به عبادت می‌پردازد و امروزه نیز این رسم چهل‌روزه جدا شدن سالكان و زاهدان از خلق و انجام مجاهدات چهل‌روزه، رسمی است باقی‌مانده از آن زمان که اشاره به همین داستان دارد[۲].

اما خلوت وجه دیگری نیز دارد و آن اعتزال مرید از كل صفات مذموم و كل مردم و مخلوقات دنی و خالی‌کردن قلب از تمام مشغولیات و توجه به حق‌تعالی است، چرا كه تا وقتی سالک از تمام حجاب‌های مادی و معنوی مجرد نشده و تخلی نیافته باشد، نمی‌تواند لایق دریافت فیض الهی شود. پس در نتیجه خلوت اول، عزلت و ترک اختلاط با خلق است، یعنی خلوت ظاهری و خلوت دوم خلوت باطنی و معنوی است یعنی خالی کردن دل از تمام مشغولیات و آخرین مرحله این خلوت‌ها، رسیدن به محادثة السرّ مع الحق است كه نه ملائكه را در آن راه است و نه هر انسانی را و این به دست نمی‌آید مگر به انس با ذكر، اشتغال به تفكر، خالی‌ شدن از صورت و معنی و تجرد از كل اسم‌ و رسم و وصف و حكم و ... و باز پس‌دادن امانات است كه هنگام نزول گرفته بودی به صاحبش.

خلوتیان جهت برآورده‌ شدن حاجات خود، چله می‌گیرند و معتقدند اگر حاجت شدت یافت، دوباره و دوباره به چله می‌نشینند تا چهره معبود در آینه وجودشان نقش بندد كه این مقصود با رعایت جمیع شرایط در کنار هم حاصل می‌شود. اما لفظ خلوتیه علاوه بر اینکه خود معنایی دقیق دارد، هر حرف از حروف آن نیز در بر دارنده معنایی مستقل است:

خ: خُلوّ قلب از ما سوی‌الله؛

ل: لذت ذكر؛

و: وفای ظاهری و باطنی، وفای به عهد؛

ت: تمكین؛

ی: یُسر بعد از عُسر.

انواع خلوت

خلوت بر سه قسم است: خلوت سالک، خلوت عارف، خلوت محقق. خلوت محقق: خلوت بالله است، این نوع از خلوت كامل‌تر از بقیه انواع آن است و تنها مخصوص قطب الغوث در هر زمان است. خلوت عارف: خلوت نمودن در ملاء، یعنی حضور در كنار حق‌تعالی در هر حال جدا از اینكه در جمع باشد یا تنها، تا حدی‌ که كثرت را وحدت و وحدت را در كثرت شهود كند. خلوت سالک: این شكل از خلوت برای شروع لازم است و طریق رسیدن به خلوت‌هایی است كه به آن اشاره کرده بودیم.

ضرورت خلوت گزینی و عزلت

قلب از حب جاه و مال خالی نمی‌شود مگر با خلوت‌گزینی و اعتزال از مردم و فرار از اختلاط با آنها و هر آنچه اجتماع با آنها به بار می‌آورد[۳]. نكته ای كه در باب خلوت گفتنی است اینکه خلوت نمی‌تواند حقیقت سالک را عوض كند، بلكه تنها صفات را تغییر می‌دهد. اگر مرید تا ابدالدهر هم در خلوت بماند، چیزی از حقیقت تغییر نخواهد کرد. فتوحاتى كه براى سالک حاصل می‌شود، انواع مختلفى دارد كه عبارت‌اند از فتح قریب، فتح مبین و فتح مطلق[۴] اگر خلوت اثری در سالک نداشته باشد، شیخ نیز نخواهد توانست قسمتی از آن را برای وی قرار دهد و غیر از صاحبان كشف و شهود، دیگران نمی‌توانند از چنین چیزی اطلاع داشته باشند و این وظیفه شیخ است كه اگر فهمید مرید می‌تواند صاحب كشف باشد، او را به خلوت بفرستد و اگر نه، نه. وقتی مرید وارد خلوت شد، ممكن است به فتح كامل یا فتح ناقص برسد و یا هیچ فتحی نداشته باشد. شایسته آن است كه مرید بر اینكه فتح داشته و یا نداشته متوقف نشود، بلكه باید بدون آنکه نا امید شود، به آنچه حق‌تعالی نصیب وی نموده است راضی باشد، شاید فتح وی در خلوت دیگری باشد كه البته فتح نیز انواع مختلف دارد؛ فتح برخی در یک روز، برخی یک ماه و یا برخی یک سال و بیشتر است. حتی ممكن است اثری كه ذكر در یک‌ لحظه خواهد داشت، از هزاران خلوت و ریاضت به دست نیاید.

پیر محمد خلوتی

در منابع، اطلاعات چندانی دربارۀ پیرمحمد خلوتی نمی‌توان یافت. جامی در جایی او را از نوادگان احمد جام به‌ شمار می‌آورد و اشاره می‌کند که وی ظاهری بس شوریده داشته ‌است. وی در شرح احوال ظهیرالدین خلوتی نیز، او را مرید سیف‌الدین خلوتی و وی را مرید محمد خلوتی می‌شمارد و مدفن هر سۀ آنان را در گازرگاه هرات می‌داند. اصیل‌الدین واعظ هروی نیز در رسالۀ مزارات هرات، پیرمحمد خلوتی را یکی از مشایخ خوارزم می‌شمرد و آرامگاه او را در گورستان خلوتیان در گازرگاه هرات می‌داند. بنابر برخی از منابع دیگر، پیرمحمد خلوتی خود مرید شیخ ابراهیم زاهد گیلانی بوده است و به این ترتیب، می‌توان گفت که سلسلۀ مشایخ طریقۀ خلوتیه همچون طریقه‌های صفویه، بیرامیه و جلوتیه، به شخصی واحد، یعنی ابراهیم زاهد گیلانی می‌رسد و از این نظر نقطۀ مشترکی می‌یابد.

از سوی دیگر، معصوم‌ علیشاه نیز در بیان طریقۀ خلوتیه، به زیارت مزار برخی خلوتیان در بخارا اشاره می‌کند و ابوبکر محمد بن احمد اسکاف (مشهور به خواجۀ پاره‌دوز) شیخ محمود سنبوسه‌پز و سراج‌الدین خلوتی را در میان آنان نام می‌برد. وی این طریقه را منسوب به پیرمحمد خلوتی می‌داند. به این ترتیب چنین به نظر می‌رسد که پیش، هم‌زمان و پس از پیرمحمد خلوتی، گروهی از صوفیان در هرات و ماوراءالنهر بوده‌اند که به نام «خلوتیان» خوانده می‌شدند و گرچه طریقۀ خاصی را تشکیل نمی‌دادند، اما تأکید بر خلوت به عنوان شیوۀ زاهدانۀ آنان، چنین لقبی را به ایشان داده بود. به هر روی، از رابطۀ میان عمر خلوتی و این خلوتیان اطلاعی در دست نیست و تنها شاید بتوان گفت که پیر او، یعنی محمد خلوتی حلقۀ میانه‌ای بوده که خلوتیان ماوراءالنهر را از طریق عمر خلوتی به طریقۀ خلوتیه می‌پیوسته‌ است.

درهرحال می‌دانیم که عمر خلوتی پس از پیوستن به محمد خلوتی، به او دست ارادت داد و تا پایان عمرش در کنار او ماند و با خلوت‌نشینی‌های پی‌درپی و ریاضت‌های بسیار، مقامی بلند یافت. وی پس از مرگ پیر خود، بر مسند ارشاد او نشست و پس از چندی، نخست به خوی و سپس به مصر سفر کرد و بارها حج به جای آورد. وی پس از آنکه به دعوت سلطان اویس جلایری به ایران آمد، در تبریز ساکن شد و در سال ۸۰۰ هجری قمری در همان شهر درگذشت.

خلیفه‌های خلوتیه

عمر خلوتی ۴ خلیفه داشت: ظهیرالدین، سیف‌الدین، بایزید پورانی و اخی میرم. برخی از منابع این سیف‌الدین را همان مرید پیرمحمد خلوتی دانسته‌اند که جامی نیز به او اشاره دارد. از میان این خلفای چهارگانه، سلسلۀ خلوتیه از طریق اخی‌میرم به حاج عزالدین ترکمانی، صدرالدین خیاوی و سرانجام، سیدیحیی شیروانی (باکویی) می‌رسد که پیر دوم این طریقه به شمار می‌آید.

در منابع موجود، دربارۀ این مشایخ اطلاعات چندانی نمی‌توان یافت، اما دانسته‌های ما دربارۀ سید یحیی شیروانی بیشتر است، چنانکه می‌دانیم وی در اصل از شهر شماخی منطقۀ شیروان بود و در ابتدای جوانی به صدرالدین خیاوی دست ارادت داد و زیر نظر او به سلوک پرداخت. پس از درگذشت صدرالدین، به سبب اختلافی که میان سید یحیی و مرید دیگر صدرالدین، یعنی پیرزاده پسر حاج عزالدین رخ داد، سید یحیی از شماخی به باکو آمد و در آنجا ساکن شد و به عنوان جانشین صدرالدین به ارشاد مریدان پرداخت. وی در باکو مریدان بسیار داشت و خلفای متعدد خود را برای دستگیری از مردم به نقاط مختلف می‌فرستاد. این خلفا نقش مهمی در انتشار طریقۀ خلوتیه در مناطق دوردست ایفا کردند و به‌ ویژه چند تن از آنان، یعنی یوسف شیروانی، پیر الیاس آماسی و زکریا خلوتی در این میان جایگاه مهم‌تری داشتند، زیرا اینان پس از درگذشت سید یحیی مرکزیت طریقه را از آذربایجان به آماسیه در آناتولی انتقال دادند و به این ترتیب، مرحلۀ دوم حیات این طریقه را بنیان گذاشتند. سید یحیی شیروانی در سال ۸۶۹ هجری قمری در باکو درگذشت. از او ذکر خاصی به نام «ورد الستار» بر جای مانده است که ذکری واجب برای پیروان این طریقه است.

رشد و گسترش در آناتولی

در پی انتقال طریقۀ خلوتیه به آماسیه در اواخر سدۀ ۹ هجری قمری / ۱۵ میلادی، شخصیت‌های دیگری همچون حبیب قرامانی، پیراحمد ارزنجانی، علاءالدین خلوتی و برادرش، دده عمر آیدینی (روشنی) نیز در این طریقه پرورش یافتند که هر یک به نوبۀ خود سهم مهمی در گسترش آن داشتند.

از این میان، دده عمر روشنی پس از آنکه چندی نزد سید یحیی به ریاضت پرداخت، به شهرهای مختلف سفر کرد و سرانجام، به دعوت اوزون حسن، حاکم آق‌قویونلو، به تبریز آمد و در آنجا، در زاویه‌ای که همسر امیر برای او بنا کرده‌ بود، ساکن شد و به تربیت مریدان پرداخت. شاخه‌ای از خلوتیه که به دده عمر روشنی منسوب است، روشنیه نام دارد. از میان مریدان دده عمر نیز به‌ویژه دو تن مشهورتر بودند که یکی از آنها، یعنی محمد دمرداشی (تیمورتاشی) بعدها شاخۀ دمرداشیه را به وجود آورد و دیگری، ابراهیم گلشنی بود که شاخۀ گلشنیه را ایجاد کرد.

به هر روی، با انتشار طریقۀ خلوتیه در آماسیه، پیران این طریقه، به‌ ویژه یکی از مریدان علاءالدین علی به نام جمال‌الدین آق‌سرایـی مشهـور بـه چلبی‌خلیفه ــ که در آماسیه سجاده‌نشین شده و ادارۀ امور طریقه را برعهده گرفته بود در زمان حکومت سلطان محمد دوم به تدریج به دربار شاهزاده بایزید در آماسیه نزدیک شدند و کوشیدند تا در رقابت‌های درباری از او حمایت و وی را در رسیدن به سلطنت یاری کنند. در پی این حمایت‌ها، هنگامی که پس از مرگ سلطان محمد دوم، بایزید به عنوان سلطان عثمانی به قدرت رسید، از چلبی خلیفه خواست که همراه با مریدانش از آماسیه به استانبول برود و در آنجا، در یکی از کلیساهای سابق که به شکل‌ خانقاه تغییر داده شده‌ بود، ساکن شود. به این ترتیب، با آغاز پادشاهی بایزید و در تمامی دورۀ ۳۲سالۀ آن‌ (۸۸۶ - ۹۱۸ قمری / ۱۴۸۱-۱۵۱۲ میلادی)، طریقۀ خلوتیه از جایگاهی ممتاز برخوردار شد، چندان‌ که بایزید پسر خود احمد را برای تربیت و آموزش به چلبی‌خلیفه سپرد و در نتیجۀ توجه سلطان، صاحب‌منصبان، نظامیان و مردم قشرهای مختلف شهری به این طریقه پیوستند. به همین سبب، طریقۀ خلوتیه در این دوره در سرتاسر آناتولی و مناطق اطراف گسترشی بیش از پیش یافت.

دورۀ رونق و اقتدار طریقۀ خلوتیه تا هنگام مرگ بایزید در ۹۱۸ قمری / ۱۵۱۲ میلادی ادامه داشت، اما با روی کار آمدن سلیم اول که به‌ طورکلی راجع به صوفیان، و به‌ ویژه درباره خلوتیه نظر مساعدی نداشت؛ صوفیان خلوتی حامی بزرگ خود را از دست دادند. در این هنگام، یوسف سنبل سنان داماد و جانشین چلبی‌ خلیفه که مردی دانشمند و با درایت بود و رهبری طریقه را برعهده داشت، با نفوذ معنوی و هوشمندی خود توانست مانع از اقدام دربار بر ضد این طریقه و پیروانش شود و بدین ترتیب، آنها را از آسیب جدی محفوظ نگاه دارد. با این‌ همه، انتقادهای علما و اهل شریعت از صوفیان، و اتهام گرایش آنان به تشیع و دوری از موازین اسلامی گاه دامان خلوتیه را نیز می‌گرفت، زیرا این طریقه در آغاز تاریخ خود با صفویه پیوندهای نزدیکی داشت و این نکته در زمانی که دولت عثمانی درگیر جنگ با صفویان بود، خود عاملی مهم در برانگیختن سوءظن و دشمنی علما و دولتیان به شمار می‌آمد. چنین وضعیتی به‌تدریج طریقۀ خلوتیه را به سوی حذف نشانه‌های گرایش به تشیع، و روی آوردن به تسنن سوق‌ داد.

با به قدرت رسیدن سلیمان قانونی (ح ۹۲۶-۹۷۴ قمری / ۱۵۲۰-۱۵۶۶ میلادی)، بار دیگر دورۀ مساعدی برای طریقۀ خلوتیه پیش آمد که در زمان حکومت فرزند او سلیم دوم نیز ادامه داشت. در این زمان این طریقه به رهبری مصلح‌الدین، مرکز افندی رونق پیشین خود را بازیافت و همراه با گسترش سرزمین‌های تحت سلطۀ دولت عثمانی، مشایخ و درویشان خلوتیه نیز به نقاط مختلف سفر کردند و با ایجاد تکیه‌ها و جذب مریدان، به تدریج این طریقه را در مناطق گوناگون قلمرو عثمانی، همچون شبه جزیرۀ بالکان، شام و مصر گسترش‌ دادند.

انشعابات فراوان خلوتیه

این انتشار البته همراه با ایجاد شاخه‌های متعددی بود که هر یک از آنها به شیخی از مشایخ این طریقه، و یا مریدان آنها منسوب‌اند و در کنار دامنۀ گستردۀ نفوذ طریقۀ خلوتیه، دومین ویژگی آن، یعنی پرشماری انشعابات آن را شکل می‌دهند. این انشعابات را می‌توان در ۴ گروه اصلی دسته‌بندی کرد:

روشنیه

روشنیـه، منسوب به دده عمر روشنی، که خود به دو شاخۀ گلشنیه، منسوب به ابراهیم گلشنی، و دمرداشیه، منسوب به محمد دمرداشی تقسیم می‌شود. این دو که از مریدان دده عمر روشنی بودند، در سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م به مصر رفتند و طریقۀ خلوتیه را در آنجا گسترش دادند. گلشنیه خود به دو شاخۀ دیگر، یعنی سزاییه و حالتیه منشعب می‌شود که به دو نفر از مریدان گلشنی، یعنی حسن سزایی گلشنی و حسن حالتی منسوب‌اند.

جمالیه

جمالیه، منسوب به جمال‌الدین آق‌سرایی (چلبی‌خلیفه)، که بیش از همه در استانبول فعالیت داشت و پس از چلبی‌خلیفه به دو شاخۀ سنبلیه، منسوب به یوسف سنبل سنان، جانشین و داماد او، و شعبانیه، منسوب به شعبان ولی قسطمونی دیگر مرید چلبی‌خلیفه تقسیم می‌شود. شاخۀ سنبلیه خود دارای دو انشعاب دیگر است: عَسّالیّه، منسوب احمد بن علی حریری عَسّالی و بخشیه، منسوب به محمد بن محمد بخشی حلبی که هر دو شاخه در منطقۀ شام گسترش داشتند. شاخۀ شعبانیه نیز به نوبۀ خود شاخۀ قره باشیه، منسوب به علی قراباشی از شاگردان شعبان ولی قسطمونی را به وجود آورد که در قسطمونی و آنکارا پیروانی داشت. این شاخه نیز با گذشت زمان خود به دو انشعاب اصلی نصوحیه، منسوب به محمد نصوحی و بکریه، منسوب به شمس‌الدین مصطفی بکری تقسیم شد.

یکی از مریدان نصوحی، یعنی چرکشی مصطفی خود شاخۀ چرکشیه را به وجود آورد که از درون آن، خلیلیه منسوب به حاجی خلیل و ابراهیمیه، منسوب به ابراهیم قوش‌آطه‌لی شکل گرفتند. بکریه نیز به نوبۀ خود به ۳ انشعاب حفنیه، منسوب به محمد بن سالم حفنی سمّانیه، منسوب به محمد بن عبدالکریم سمّان و کمالیه، منسوب به کمال‌الدین مصطفی تقسیم می‌شود.

احمدیه

احمدیه (ییگیت باشیه)، منسوب به شمس‌الدین احمد ییگیت باشی که خود به ۴ شاخه سنانیه، منسوب به ابراهیم امی سنان، عشاقیه منسوب به حسن حسام‌الدین عشاقی، رمضانیه، منسوب به مخفی رمضان افندی و مصریه (نیازیه)، منسوب به نیازی مصری، تقسیم می‌شود:

هر یک از این شاخه‌ها نیز به نوبۀ خود انشعابات کوچک‌تری را به وجود آوردند، چنانکه از سنانیه، زهریه و مصلحیه برخاستند؛ از عشاقیه، صالحیه، جمالیه و جاهدیه به وجود آمدند و از رمضانیه، رئوفیه، حیاتیه، جراحیه و جهانگیریه ایجاد شدند.

شمسیه

شمسیه، منسوب به شمس‌الدین سیواسی که پیروان او، مریدان با واسطۀ سید یحیی شیروانی بوده‌اند. شاخۀ شمسیه با گذشت زمان شاخۀ سیواسیه را به وجود آورد که به عبدالاحد نور سیواسی مرید شمس‌الدین سیواسی منسوب است.

شاخه‌های مختلف طریقۀ خلوتیه در طول تاریخ، خود گاه با دیگر طریقه‌های صوفیه همچون مولویه، بکتاشیه و ملامیۀ بیرامیه رابطۀ نزدیکی داشته و از آنها تأثیر پذیرفته‌اند، چنانکه برای نمونه شاخۀ گلشنیه پیوندهای بسیار نزدیکی با مولویه، بکتاشیه و ملامیه دارد، در شاخۀ شعبانیه برخی آیین‌ها از مولویه گرفته شده است؛ شیوۀ سلوک در شاخۀ ابراهیمیه نیز شبیه ملامیه است و برخی مشایخ دیگر شاخه‌ها رابطۀ نزدیکی با مشایخ طریقه‌های دیگر داشته‌‌اند.

انتشار در دیگر مناطق

در سدۀ ۱۰ ه.ق / ۱۶ م و پس از گذشت حدود یک سده از حضور خلوتیه در سرزمین‌های غرب ایران، برخی از مشایخ این طریقه به دلایلی که چندان روشن نیست، به‌ تدریج به مصر مهاجرت کردند. شاید بتوان افول قدرت طوایف آق‌قویونلو را که از حامیان سنتی مشایخ نخستین خلوتیه بودند، یکی از عوامل این مهاجرت به شمار آورد. به هر روی، نخستین خلوتیانی که به مصر رفتند، مریدان دده عمر روشنیه یعنی ابراهیم گلشنی و شمس‌الدین محمد دمرداشی بودند. گلشنی نخستین خانقاه خلوتیه در قاهره را بنیان گذاشت و پس از او، پسرش احمد خیالی و سپس محیی گلشنی ادارۀ امور این طریقه را در دست گرفتند که به‌تدریج به شاخۀ گلشنیه مشهور شد. این شاخه افزون بر مصر در سرزمین‌های تحت نفوذ دولت عثمانی نیز به گستردگی منتشر شد.

دمرداشی، مرید دیگر دده عمر روشنی نیز در خارج از قاهره خانقاهی ایجاد کرد و به ارشاد مریدان خود پرداخت. پس از دمرداشی، مرید او کریم‌الدین خلوتی بر مسند او نشست و ادارۀ امور شاخه‌ای را بر عهده گرفت که بعدها دمرداشیه نامیده شد. کریم‌الدین همان کسی بود که عزیز محمود هُدایی بنیان‌گذار طریقۀ جَلوَتیه (ه‍ م) نیز در مصر به او دست ارادت داد و زیر نظر او به سلوک پرداخت. در شاخۀ دمرداشیه گرایش بر آن بود که رهبری طریقه در درون خاندان باقی بماند، حال آنکه در شاخۀ گلشنیه نسبت خانوادگی با گلشنی در این زمینه اهمیت چندانی نداشت.

با این همه، مصطفی کمال‌الدین بکری را باید مهم‌ترین شیخ خلوتیه در تاریخ مصر دانست. وی که مرید یکی از مشایخ قراباشیه یعنی عبداللطیف ابن حسام‌الدین حلبی بود، شاخۀ جدیدی را به وجود آورد که پس از وی به بکریه مشهور شد و در مصر رواجی فوق‌العاده یافت. بکری با به کار گرفتن رویکردهایی چون دقت و سخت‌گیری در اجرای درست آداب و حفظ انضباط طریقه، توجه بیشتر به رعایت شریعت و اجازۀ مشارکت مردم عادی در مراسم خلوتیه، موجب گسترش هر چه بیشتر این طریقه گردید، چندان‌که آن را از طریقه‌ای حاشیه‌ای به مهم‌ترین طریقه در مصر تبدیل کرد. اهمیت و تأثیر شخصیت و تعالیم بکری به اندازه‌ای بود کـه تـا اواخـر سدۀ ۱۴ ق / ۲۰ م منصب شیخ‌الشیـوخی ــ که عهـده‌دار سرپرستـی همـۀ طریقه‌ها در مصـر بـود ــ همچنان در خانوادۀ‌ وی باقی ماند.

پس از بکری، هر یک از مریدان شاخص او، شاخه‌ای منسوب به خود ایجاد کردند. نخست محمد بن سالم حِفناوی (حفنی) بود که پس از بکری، شیخ طریقه شد و خود شاخۀ حفنیه را به وجود آورد. حفناوی مردی دانشمند و نویسنده‌ای پرکار بود و سال‌ها به عنوان شیخ الازهر در جهت اصلاح امور مسلمانان و مبارزه با فساد و ظلم رایج در مصر کوشید. وی نقش مهمی در نشر اندیشه‌های بکری و ایجاد جریان بیداری در مصر داشت.

مرید دیگر بکری یعنی عبدالکریم کمال‌الدین، شاخۀ کمالیه را بنا نهاد که در سرزمین‌های غرب عربی و فلسطین گسترش یافت. دیگری، عبدالله شرقاوی بود که شاخۀ شرقاویه را تاسیس کرد که خود سرمنشأ شاخه‌های متعدد دیگر بود. مرید دیگر بکری نیز محمد بن عبدالکریم سمّان بود که شاخۀ سمّانیه را در حجاز و یمن ایجاد کرد. در دوره‌های بعد یکی از مریدان فرهیختۀ حفناوی به نام احمد بن محمد عَدَوی دَردیر شاخۀ دردیریه را بنا کرد. او نویسنده‌ای پر کار و مدافع سرسخت مظلومان بود و می‌کوشید تا میان دو طریقۀ خلوتیه و نقشبندیه پیوندی ایجاد کند. شاگردان و مریدان دردیر نیز به نوبۀ خود شاخه‌های متعدد دیگری را ایجاد کردند. برای نمونه، سید احمد سباعی العَیَّن شاخۀ سباعیه را به وجود آورد که مرکز آن هنوز در قاهره پابرجاست.

صوفیانی که از مغرب و آفریقای جنوب صحرا به زیارت کعبه می‌رفتند، در مسیر بازگشت به سرزمین خود، از مصر می‌گذشتند و از آنجا که طریقۀ خلوتیه در آن روزگار بزرگ‌ترین طریقه در مصر بود، آنان در قاهره اغلب به دیدار مشایخ بزرگ خلوتی می‌رفتند. در این دیدارها، بسیاری از ایشان پس از تشرف به طریقۀ خلوتیه، هنگام بازگشت، آن طریقه را در سرزمین خود گسترش می‌دادند. از این رهگذر، در سدۀ ۱۲ ه.ق / ۱۸ م دو شاخۀ عمدۀ خلوتیه در مغرب به وجود آمد که یکی از آنها شاخۀ رحمانیه، منسوب به محمد بن عبدالرحمان ازهری از مریدان حفناوی بود که همراه با مرید مشهورش، علی بن عیسی زوایایی را در الجزایر و تونس ایجاد کردند.

شاخۀ دیگر نیز تیجانیه (ه‍ م) بود که احمد تیجانی آن را ایجاد کرد و به‌ تدریج به گستردگی در آفریقا انتشار یافت (نک‍: ه‍ د). افزون بر اینها، شاخه‌های دیگری همچون صاویه نیز در شمال آفریقا فعال بودند. این شاخه توسط احمد بن محمد صاوی شکل گرفت که از مریدان حفناوی و دردیر بود و در یمن، مصر و حجاز پیروان پرشمار داشت.

اصطلاحات طریقه خلوتیه

برخی از مهم‌ترین اصطلاحات طریقه خلوتیه:

تصوف

دده عمر روشنی (از شیوخ نخستین طریقت خلوتیه) اشعاری دارد كه در آن تصوف را به وجه زیر تعریف کرده است: تصوف ترک دعواست، تصوف كمال معناست، تصوف ترک قیل‌وقال است، تصوف همان وجد است و سماع و حال است، تصوف حفظ اوقات و ترک طامات است، تصوف باب بذل و عطاست، تصوف یک هدایت است از سوی خدا، تصوف آن است كه آدمی را روزها به صورت دائم مراقب و شب‌ها محاسب می‌کند، تصوف بستن قلب برای حق و سوختن دل با آتش عشق است، تصوف افتادن در آتش عشق است بی تكلف[۵].

صوفی

در ادامه نیز اشعاری درباره صوفی دارد با این مضمون: صوفی كسی است كه نه مالک است و نه مملوک، صوفی كسی است كه واقف بر جمیع اسرار است. صوفی خورشیدی است كه كسوف ندارد، ستارهای است كه هرگز خسوف ندارد، و بدان آنكه لاف ولوف دارد مرد صوفی نیست كه صوفی آنست كه با صفوت صاف و صوف شود و اهل صفا و این صاف شدن صوفی از خود وی نیست بلكه موهبت حق تعالی ست به وی، صوفی آن خوش نهادی ست كه نزد او خاک و زر برابر است و در آخر در جواب من الصوفی؟ باید گفت: صوفی آن است كه بی من و ما شود[۶].

وقت

وقت به معنای ما بین دو زمان یعنی حال و آینده است و می‌گویند صوفی ابن‌الوقت است، یعنی صوفی كاری را انجام می‌دهد كه در حال حاضر اولی است، صوفی قائم به مسائل حال است و اعتنایی به آنچه برا و گذشته ندارد.

تفكر

تفكر از فضائل اعمال و مفتاح انوار و مبداء استبصار است. تفكر باز كننده علوم و رسیدن به معارف است. بنابراین، در قرآن، روایات و كلام بزرگان نیز بسیار بر آن تأكید شده است. برخی آن را راهنمای جنت دانسته و برخی مثل حسن بصری زندگی بدون تفكر را بیهوده می‌خوانند[۷].

قبض و بسط و خوف و رجاء

خوف از چیزی رخ می‌دهد كه در آینده قرار دارد، مثل خوف از دست دادن محبوب. و همین طور است رجاء كه امید به فضل محبوب است در آینده، اما قبض چیزی است كه در همان لحظه به دست می‌آید مثل بسط. خوف و رجاء از تعلقات قلب است در آینده و قبض و بسط و ارادت قلبی در حال است. جنید در این باره می‌گوید: خوف از خدای تعالی در من ایجاد قبض می‌كند و رجاء و امید به وی در من ایجاد بسط می‌کند و حقیقت جمع این دو و حق از هر دوی آنها مرا فارق می‌کند و چون خوف باعث قبض در من شود، آن را از بین می‌برد و چون به جراء بسط بیابم، آن را از من رد می‌کند.

هیبت و انس

حقیقت هیبت همان غیبت است. "فكلّ هائب غائب" و حقیقت انس صحو است. هیبت و انس به لحاظ درجه، از قبض و بسط برتر هستند همان‌طور كه قبض از خوف و بسط از رجاء برتر است[۸].

صحو و سُكر

صحو رجوع به احساس است بعد از غیبت، و سُكر غیبت از خود است. زمانی‌كه صفات جمالی حق مكشوف عبد شود، سُكر ایجاد می‌شود، تجلیات جمالیه و شهود صفات كمالیه زمانی‌كه بر عبد مستولی شود، به طوری كه بنده چیزی جز حق نبیند، همه اشیاء، شیء واحدی به نظرش می‌رسد و به دلیل غلبه رؤیت حق نمی‌تواند بین حق و اشیای اطراف تمیزی قائل گردد و دچار سُكر و غیبت از خود می‌گردد و سُكر بازگشت به احساس بعد از این حال است. "فلمّا تجلّی ربّه للجبل، جعله دكّا و خرّ موسی صعقا"[۹].

فنا و بقا

فنا واژه‌ای عربی است و در لغت به معنای نیست و نابود شدن است و در اصطلاح عارفان، به معنای مستغرق شدن بنده در حق است، بدانگونه كه بشریت بنده، در ربوبیت حق محو شود. عرفا طریق الی الله را به مراحل و منازلی تقسیم كرده‌ و فنا را نهایت سیر به سوی پروردگار دانسته‌اند. مثلا عطار در این راه قائل به هفت منزل شده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، و فقر و فنا[۱۰]. فنا یعنی ساقط کردن اوصاف مذموم و بقا یعنی بروز اوصاف حمیده است، چرا كه فنا به معنای غفلت انسان از نفس خود و از همه موجودات می‌باشد و در كل فنا در صوفیه همان فنا از خلق و بقا به حق تعالی می‌باشد.[۱۱].

سلسله نسب و كرسی‌نامه طریقت خلوتیه

بسیاری از كتاب‌ها به بحث سلسله نسب طریقت خلوتیه پرداخته‌اند و همه آنها خلوتیه را منتسب به امام علی دانسته‌اند، اما اختلافات اندكی در چگونگی این انتساب وجود دارد كه به نقل نمونه‌هایی از آن می‌پردازیم. در بسیاری از منابع، كرسی‌نامه‌های متعدد نقل شده است، اما كرسی‌نامه ذكر شده جمع بین چهار منبع زیر است:

1.البحوث السنیة عن بعض الرجال اسانید الطریقة الخلوتیة، 2. طومار طرق علیه (خلوتیه سلسله‌نامه سی)،3. كیفیة اهداء فواتح لرجال سلسلتین القاریة 4. و الخلوتیة و ثمرات الفواد.

امام علی7، حسن بصری، حبیب اعجمی، داوود طائی، معروف كرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، ممشاد دینوری، محمد البكری، وجیه‌الدین القاضی، عمر البكری، نجیب‌الدین سهروردی از محمد البكرى تا سهروردى مورد اختلاف نسخ مختلف است اما در بقیه تقریبا بین نسخ مختلف اشتراک نظر وجود دارد در برخى نسخ مثل كیفیة اهداء فواتح لرجال سلسلتین القادریة و الخلوتیة ص 10 و سایت شاخه الشبراویه، وى را ركن‌الدین محمد النجاشى نامیده‌اند، شیخ شهاب‌الدین محمد تبریزی، شیخ جمال‌الدین تبریزی طومار طرق عالیه (خلوتیه سلسله نامه سى) و سایت شاخه الشبراویه شیخ جمال‌الدین را با عنوان شیراى نامیه است و دو كتاب ثمرات الفواد و البحوث السنیة عن بعض الرجال اسانید الطریقة الخلوتیة هر دو را تبریزى نامیده است. ابراهیم زاهد گیلانی سایت شاخه الشبراویه پس از ابراهیم زاهد گیلانى نام عمر الخلوتى و خلفاى بعد ازوى را آورده است و شیوخ قبلى را ذكر ننموده است. سعد‌الدین فرغانی نام وى در كتاب هاى كیفیة اهداء فواتح لرجال سلسلتین القادریة والخلوتیة، البحوث السنیة عن بعض الرجال اسانید الطریقة الخلوتیة وثمرات الفواد نیامده است و پس از ابراهیم زاهد گیلانى بى و اسطه نام محمد الخلوتى آمده است.

مبانی اعتقادی طریقه خلوتیه با توجه به اصول اعتقادات از منظر این طریقت مورد بررسی قرار می‌گیرد.

توحید در خلوتیه

شرقاوی در صفحه 432 كتاب الكوكب الدری الرفیع توحید را در چهار چیز بیان می‌كند: 1. نفی كثرت و عدد در قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. 2. نفی شریک و مثل و ضد در اللَّهُ الصَّمَدُ. 3. نفی علت و معلول در لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. 4. نفی شبیه و نظیر در وَ لَمْ یَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ. همچنین در جایی دیگر، ذیل پرسش و پاسخی اشاره به بحث وحدت وجود كرده بیان می‌كند خلوتیان قائل به وحدت وجود بوده و در باب اسقاط تكلیف كسانی را كه چنین عقیدهای دارند را قبول ندارند و آنها را جهله وحدت وجودیان می‌دانند و در باب اتحاد نیز این طور توضیح می‌دهد كه اگر كسی از كلام متصوفه تصور اتحاد را كرده این فقط نگاهی ظاهری است و مراد صوفی، ظاهر امر نیست بلكه آنها به جز خدای واحد، متصرف دیگری را در وجود نمی‌بینند و این حالی ذوقی ایجاد می‌کند كه آنها را از كثرات به سمت كلیت پیش می‌برد و در فردانیت محض غرق می‌شوند و عقل های‌شان نیز در این فردانیت غرق شده، مانند مبهوتین می‌شوند و از آنها چیزی جز خدا باقی نمی‌ماند پس مانند انسان‌های مست شده، مست می‌شوند و كلام عشاق مست بر زبان می‌آورند.

اسماء سبعه

اسماء سبعه به ترتیب لا الا الله، الله، هو، حق، حی، قیوم و قهار است[۱۲]. كه مبنای سلوک خلوتیه همین اسماء هفتگانه یا اسماء سبعه و اشتغال به آن است، به شكل آشكار و یا پنهان با علم به وقایع و تعبیر و تاویل آن [۱۳] و [۱۴]. خلوتیان اسماء سبعه را به نوعی یایه سلوک می‌دانند یعنی سیر معنوی را با ذكر اسماء الهی و ریاضت امكان‌پذیر می‌دانند[۱۵]. گفته‌اند ابراهیم زاهد گیلانی در سیر و سلوک خویش به ذكر اسماء سبعه می‌پرداخته و نیز به روایتی جنید نیز سیر و سلوک در اسماء سبعه را داشته است. هر چند این روایت صحیح نباشد، ولی مقصود اصلی پرداختن به ذكر خدای تعالی است. پیر عمر خلوتی اولین بار اسماء سبعه را كه از اُمهات اذكار خلوتیه است به دده عمر روشنی ابلاغ کرد[۱۶]. شنبه: یا قهار، یا عظیم، یا ودود، یا لطیف یا الله. یک شنبه: لا اله الا الله، یا وهاب، یا قادر، یا كریم یا الله. دو شنبه: یا الله، یا فتاح، یا قوی، یا باسط یا الله. سه شنبه: یا هو، یا واحد، یا جلیل، یا عزیز یا الله. چهارشنبه: یا حق، یا احد، یا جمیل، یا معز یا الله. پنج شنبه: یا حی، یا صمد، یا هادی، یا غنی یا الله. جمعه: یا قیوم، یا علیم، یا مالک، یا مغنی یا الله.

متأسفانه به علت تعدد شعبات و شاخه‌های موجود در طریقه، امكان بیان تفاوت اذكار در هر شاخه وجود ندارد، اما مشخص شد كه اسماء سبعه در تمام شعبات با تفاوت‌هایی در تعداد آن، همان‌گونه كه گذشت، وجود دارد. به عقیده خلوتیان هر سالگی باید به ترتیب از اولین اسم شروع کند و تا آخرین اسم مداومت به همه اسماء داشته باشد تا حقیقت اسم در وی ملكه شود و بتواند وارد اسم بعدی شود كه بحث منازل سبعه كه منطبق بر همین اسماء سبعه هستند، در بخش مربوط به منازل و مقامات، ذكر خواهد شد.

معاد نزد خلوتیان

همان‌طور كه در اكثر طرق صوفیه معاد و توجه به آخرت؛ جزء مسائل مهم و مباحث مطرح در طریقت می‌باشد، خلوتیه نیز از این امر مستثنی نبوده و اكثر شیوخ آن در آثار و یا سخنان خویش آشكار و پنهان بحث از معاد را به میان آورده و این موضوع را مطرح کرده‌اند كه در ادامه به برخی از آن اشاره شده است: احمد العسال در كتاب الرسالة الملكیة فی سلوک طریق الخلوتیة خود در صفحات مختلف ذیل مباحثی كه به توضیح آنها پرداخته است، اشاره به بحث معاد با اسامی مختلف آن داشته است از جمله در صفحه 11 خطاب به علمای زمان می‌گوید: خوب است كه علمای زمان‌ ما فكر كنند كه چه اعمالی در روز حساب برای ما مفید است. اعمال كسانی كه به روز حساب ایمان دارند، همان اعمال كسانی است كه به جنت و نار ایمان دارند. كسی که از آتش می‌هراسد با ترک شهوات، شبهات حرام، ترک معاصی و... از آن می‌گریزد و كسی كه طالب بهشت است، با انجام فرایض و نوافل سعی در به دست آوردن آن دارد و عالمی كه حرص به دنیا دارد و نمی‌تواند آن را با ثمره علم به دست بیاورد، وقتی كه از دنیا برود، مثل عوام مرده است و گناهان همراه اوست[۱۷].

رابطه شریعت، طریقت، حقیقت در نگاه خلوتیان

با نگاهی بر معتقدات خلوتیان، كتب و نصایحی كه آنان برای مریدان بر جای گذاشته‌اند می‌توان دریافت با هر عقیده و سخنی كه مخالفت با شرع داشته و رنگ و بوی اباحه‌گری داشته باشد، به شدت مخالف بوده و مریدان را از آن برحذر داشته‌اند. شرقاوی در كتاب كوكب الدرّی الرفیع ذیل پرسش و پاسخی اشاره به بحث وحدت وجود كرده بیان می‌كند خلوتیان قائل به وحدت وجود بوده و در باب اسقاط تكلیف، كسانی را كه چنین عقیده‌ای دارند قبول ندارند و آنها را جهله وحدت وجودیان می‌دانند و در جایی دیگر بیان شده است: بر اهل طریق واجب است در راهی قدم نگذارد كه شرع از آنها نهی كرده كه هر كس از شریعت محمدی تخطی كند، گمراه از راه درست و مرضیه است. شریعت اصل است و طریقت فرع برآن، هر كه اصل را رها كند فرع نمی‌تواند سودی به حال وی داشته باشد و شریعت بدون طریقت، عاطل است و حقیقت بدون شریعت باطل. بنابراین، شیخ محی‌الدین می‌گوید: چیزی كه شریعت را زایل نماید فایده‌ای ندارد و نیز واجب است بر سالكین قیام به همه اوراد بدون اخلال در چیزی از آنها.

دیدگاه خلوتیه نسبت به اهل‌بیت

در منابع مختلف این طریقه اعم از كتب و یا سایت‌های شاخه‌های مختلف آن، به دست آمد حب اهل‌بیت از اصول اساسی تمام انشعابات این طریقه بوده و همه آنها خلوتیه را منسوب به حضرت امیر‌المؤمنین می‌دانند. همچنین بسیاری از اقطاب سعی در رساندن نسب خود به ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) دارند. علاوه بر اینها، بسیاری از موارد در سخنان اقطاب، شاهد استناد به ائمه اطهار و یا تأكید بر حُبّ و پیروی از اهل‌بیت می‌باشد، از جمله در سایت رسمی شاخه المغازیه مطلبی تحت عنوان فضائل آل‌البیت روایت شده از محمد عامر المغازی با محتوای زیر درج شده كه نمونه‌هایی از این موارد است: خداوند متعال توسط رسول گرامی خویش ما را امر به مودت اهل‌بیت:نموده است: مثل آیه قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ [شوری–23] كه از نشانه‌های این مودت، زیارت قبور مطهر ائمه اطهار و توسل به آنها برای درخواست شفاعت جد گرامی‌شان حضرت رسول‌الله می‌باشد. در ادامه همین مطلب، المغازی درباره حضرت زهرا بحث می‌كند و احادیثی از رسول‌الله را درباره ایشان بیان می‌كند: قال رسول‌الله إنما سمیت فاطمة بهذا الاسم لان الله سبحانه و تعالی فطمها و ذریتها عن النار و فی روایة و محبیها عن النار، ایشان را فاطمه نامیدم چرا كه خداوند تعالی ایشان و فرزندانش، و به روایتی محبان ایشان را از آتش دور کرد. بسیاری از این دست روایات و احادیث در ذیل همین نوشته و منابع دیگر از خلوتیه موجود است كه همگی مؤید تأكید آنان بر حب اهل‌بیت می‌باشد. با توجه به مباحث مطرح شده در منابع مختلف، می‌توان این طور نتیجه گرفت كه پیروان این طریقت در مبانی مختلف عقیدتی خود، پیرو مكتب ابن عربی هستند.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. اسماعیل حقى بروسوی، تمام الفیض فی باب الرجال، تحقیق رمضان موصلى، دمشق، انتشارات دار نینوى للدراسات و النشر و التوزیع، سال 2011 م.
  2. صادق وجدانی، طومار طرق عالیه دن خلوتیه، سلسله نامه سی، استانبول، انتشارات عامره، سال 1338 – 1342 ق، ص 20
  3. احمد العسال، رسالة الملكیة فی سلوک طریق الخلوتیة، كتاب خطى موجود در كتابخانه ملک سعود، قسم المخطوطات، ص 11
  4. کمال‌الدین عبدالرزاق القاسانی، شرح منازل السائرین، تحقیق و تعلیق محسن بیدارفر، قم، انتشارات بیدار، سال 1385 ش، ص 275 – 276.
  5. صادق وجدانی، طومار طرق عالیه دن خلوتیه، سلسله نامه سی، استانبول، انتشارات عامره، سال 1338 – 1342 ق، ص 44.
  6. همان، ص 45
  7. احمد العسال، رسالة الملكیة فی سلوک طریق الخلوتیة، كتاب خطى موجود در كتابخانه ملک سعود، قسم المخطوطات، ص 7.
  8. همان.
  9. همان.
  10. فاطمه مقدم پور، فناء فی الله و بقاء بالله، تهران، سال 1383 ش، ص 190.
  11. همان
  12. صادق وجدانی، طومار طرق عالیه دن خلوتیه، سلسله نامه سی، استانبول، انتشارات عامره، سال 1338 – 1342 ق، ص 44. ص 28.
  13. اسماعیل حقى بروسوی، تمام الفیض فی باب الرجال، تحقیق رمضان موصلى، دمشق، انتشارات دار نینوى للدراسات و النشر و التوزیع، سال 2011 م، ص 27.
  14. شریف على علوی، اصول مشایخ خلوتیه، نسخه خطى، موجود در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ص 42 و 28
  15. عبدالباقى گولپینارلی، مولویه پس از مولانا، ترجمه توفیق سبحانى، چ اول، سال 1382 ش، ص 397.
  16. صادق وجدانی، طومار طرق عالیه دن خلوتیه، سلسله نامه سی، استانبول، انتشارات عامره، سال 1338 – 1342 ق، ص 35 و 28
  17. ا احمد العسال، رسالة الملكیة فی سلوک طریق الخلوتیة، كتاب خطى موجود در كتابخانه ملک سعود، قسم المخطوطات، ص 11.

منابع