عاشورا

از ویکی‌وحدت
اعاشورا

عاشورا به روز دهم محرم گفته می‌شود. عاشورا روز شهادت سالار شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) و فرزندان و اصحاب گرانقدر او در کربلا است. شیعیان جهان این روز را به عزاداری می‌پردازند. عشر به معنای ده و عاشورا به معنای دهم می‌باشد. نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم ۶۱ هجری قمری (برابر ۱۳ اکتبر ۶۸۰ میلادی) اتفاق افتاد. روز نبرد به عاشورا نیز معروف است. این نبرد میان سپاه کم‌تعداد حسین بن علی (نوه دختری پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان) و سپاه اعزامی از سوی یزید (دومین پادشاه دودمان اموی) در نزدیکی محلی به نام کربلا درگرفت. پیش از شروع جنگ امام حسین (علیه السلام) و بُرَیر سپاه مقابل را موعظه کردند. امام حسین(علیه السلام) به یارانش هشدار داده بود شروع‌کننده جنگ نباشند. اولین تیر را عمر سعد به سوی لشکر امام حسین(علیه السلام) پرتاب کرد. در ابتدا حملات به صورت گروهی بود و عده زیادی از یاران امام حسین(علیه السلام) در این حملات کشته شدند.

عاشورا قبل از اسلام

یهودیان، مسیحیان، و اعراب زمان جاهلیت در گذشته عاشورا را بزرگ می‌داشته و این روز را روزه می‌گرفته‌اند[۱]. فَیّومی در مصباح المنیر می‌گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده: یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از آن را هم روزه بگیرید تا از شباهت به یهود که فقط روز دهم را روزه می‌گرفتند خارج شوید[۲]. مضمون همین روایت در کتاب‌های سنن دارمی[۳]، سنن ابن ماجه[۴]، صحیح مسلم، جمهرة اللغة[۵]. صحیح بخاری[۶]. و نیل الأوطار[۷]. هم نقل شده است.

شرح واقعه عاشورا

با مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم شام با وی بیعت کردند. آنگاه یزید با ارسال نامه‌ای به حاکم مدینه از او خواست تا از بزرگان قریش از جمله امام حسین (علیه السلام) نیز بیعت بگیرد[۸].

اما وقتی حاکم مدینه از امام حسین (علیه السلام) بیعت خواست حضرت از بیعت امتناع نموده و شبانه از مدینه عازم مکه گردیدند. در این حین مردم کوفه که در عراقاز مرگ معاویه و امتناع امام حسین (علیه السلام) از بیعت یزید اطلاع یافتند، نامه‌های فراوان در پشتیبانی از امام (علیه السلام) امضاء کردند و آن حضرت را به کوفه فراخواندند[۹].

از طرفی یزید پس از اطلاع از سفر حج امام، مزدوران خود را بسیج کرد تا امام حسین (علیه السلام) را در شهر مکه ترور نمایند. چون امام (علیه السلام) از توطئه سوء قصد به جان مبارکش آگاهی یافت، از سر حفظ حرمت و قداست بیت الله الحرام مناسک حج را به اضطرار پایان برد و به روز هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری از مکه به همراه خانواده و نزدیکان و یاران خود به سمت عراق حرکت نمود[۱۰].

اما در کربلا به محاصره نیروهای ابن زیاد به سرکردگی عمر بن سعد در آمد و چون حاضر نشد ذلّت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرد، سپاه کوفه در روز دهم محرم معروف به روز عاشورا با او وارد جنگی نابرابر شدند. به طوری که سپاهیان عمر بن سعد را سی هزار نفر و تعداد یاران حسین (علیه السلام) را بین ۷۲ تا ۱۵۴ نفر گزارش نموده‌اند. امام حسین و یارانش روز عاشورا، لب تشنه، با رشادتی شگفت مردانه تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافله، به اسارت در آمده و به کوفه برده شدند[۱۱].

آرایش سپاه

با فرا رسیدن صبح عاشورا، امام (علیه السلام) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند. پس از اقامه نماز، حضرت(علیه السلام) صفوف نیروهای خود را که سی و دو نفر سواره و چهل تن پیاده بودند را منظم کرد (تعداد اصحاب امام (علیه السلام) در روز عاشورا سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بوده است. و از محمد بن ابیطالب نقل شده که پیادگان هشتادو دو نفر بودند. و سید بن طاووس از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که تعداد یاران امام (علیه السلام) چهل و پنج نفر سواره و صدنفر پیاده بودند[۱۲].) ایشان زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را بر میسره سپاه خود امیر کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس (علیه السلام) سپرد[۱۳]. به دستور امام (علیه السلام) اصحاب خیمه‌ها را در پشت سر خود قرار داده[۱۴]، اطراف آن را که پیش از آن خندق حفر کرده بودند از هیزم و نی پر نموده آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر گردند[۱۵].

در آن سوی میدان نیز، عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را معین نمود، پس عمرو بن حجاج زبیدی را فرمانده جناح راست و شمر بن ذی الجوشن را فرمانده جناح چپ و عزرة بن قیس احمسی را فرمانده سواران و شبث بن ربعی را به فرماندهی پیادگان گماشت. او همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه و عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد و قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده و حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و همدان امارت داد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد[۱۶]. و آماده نبرد با اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و یارانش گردید.

شهادت امام حسین(علیه السلام)

پیادگان تحت امر شمر بن ذی‌الجوشن، حسین(علیه السلام) را احاطه کردند؛ ولی هم‌چنان پیش نمی‌آمدند و شمر آنها را به حمله تشویق می‌کرد[۱۷]. شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شد[۱۸]. حسین(علیه السلام)، عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند. جراحات وارده و خستگی، حسین(علیه السلام) را به شدت کم توان کرده بود. ازاین‌رو ایستاد تا اندکی استراحت کند.

در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن، خون صورتش را پاک کند، تیر سه‌شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست[۱۹]. مالک بن نُسَیر، با شمشیر، چنان ضربتی بر سرِ حسین(علیه السلام) زد که بند کلاه‌خود امام، پاره شد[۲۰]. مردی به نام زرعة بن شریک تمیمی نیز ضربتی سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس نخعی هم تیری به گلوی او زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین(علیه السلام) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد[۲۱].

شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین(علیه السلام) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین(علیه السلام) تشویق کرد[۲۲]؛ اما کسی نپذیرفت. او به خولی دستور داد تا سر حسین(علیه السلام) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتل‌گاه شد، دست و بدنش لرزید و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۲۳] و به نقلی سنان بن انس[۲۴] از اسب پیاده شد و سر حسین(علیه السلام) را جدا کرد و به دست خولی داد[۲۵].

دیدگاه اهل‌سنت عاشورا

برای شناخت دیدگاه اهل‌سنت، باید دو جهت را در نظر گرفت. اول کتب و منابع معتبر آنها و سپس دیدگاه عامه مردم که معمولاً کتاب نمی‌خوانند و فقط به سخن بزرگان خود گوش می‌دهند. سخن بزرگانشان نیز چون از نظر مبنایی متفاوت و متضاد است. به همین دلیل گاهی اهل‌سنت، از یک مذهب در دو قوم، کاملاً دیدگاه‌های متفاوتی دارند.

منابع معتبر و کتب

  • ابن عماد حنبلی که از بزرگان اهل‌سنت است، حوادث کربلا و عاشورا را نقل می‌کند و سپس می‌نویسد: «قاتل الله فاعل ذلک وأخزاه ومن أمر به أو رضیه. ..» خداوند بکشت کسی را که امام (علیه‌السلام) را کشت و خاندان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را به اسارت برد و راضی به این عمل بوده است[۲۶].
  • آلوسی، متوفی 1270، یکی از علمای اهل‌سنت است که نه تنها خصومت خاصی با تشیع دارد، بلکه گاه از «وهابیت» که نه شیعه است و نه سنّی، بلکه یک تشکیلات بنیان‌گذاری شده توسط انگلیس برای نابودی اسلام است نیز دفاع کرده است، در پاسخ عده‌ای که برای خلاصی از وجدان درد در طرفداری یزید مدعی شدند او توبه کرده است، می‌نویسد: «الظاهر أنه لم یتُب، و احتمال توبته أضعف من إیمانه، و یلحق به ابن زیاد و ابن سعد و جماعة فلَعنةُ اللّهِ عز و جل علیهم أجمعین، و عَلی أنصارِهم و أَعوانهم و شیعتهم و مَن مال إِلیهم إلی یومِ الدین ما دمعتْ عین علی أبی عبداللّه الحسین»[۲۷].

ترجمه: ظاهر این است که یزید توبه نکرده است و احتمال توبه او ضعیف‌تر از ایمانش است و ابن زیاد و ابن سعد ملحق به او هستند و تا چشمی برای امام حسین اشک می‌ریزد خدا یزید و اتباع او را لعنت کند.

  • ابن جوزی، که او نیز از علمای معروف و معتبر اهل‌سنت است، در پاسخ به اعتقادات خطای برخی از اهل‌سنت راجع به یزید [مانند ابوبکرابن‌عربی مالکیخلافت غصبی و خلاف‌هایش می‌نویسد: «از اعتقادات بعض عامه که خود را سنی می‌دانند این است که: یزید کار درستی انجام داده است. (این ادعا به استناد همان جو سازی زمان امام حسین (علیه‌السلام) که می‌گفتند یزید خلیفه است و بر هر مسلمانی واجب است با او بیعت کند و اگر نکند از دین خارج شده و خونش مباح است). ابن جوزی ادامه می‌دهد: «آنها اگر به تاریخ نگاه می‌کردند می‌فهمیدند که اصلاً یزید خلیفه نبوده و مردم ملزم [مجبور] به بیعت با او شدند و یزید از هیچ کار قبیحی دوری نکرده است و بر فرض که عقد بیعت او صحیح هم باشد، خلاف‌کاری‌هایی از او سر زده است که همه آنها موجب فسخ بیعت است و با وجود این، به حرف ابوبکرابن‌عربی مالکی کسی تمایل پیدا نخواهد کرد مگر انسان‌های جاهل.»

امام شافعی و قیام کربلا

حادثه کربلا چنان در قلوب نفوذ کرد که بسیاری از بزرگان اهل تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خویش را ابراز کردند. امام شافعی که در دوستی اهل‌بیت زبانزد است. درباره نهضت کربلا چنین سروده است:

قتیل بلا جرم کان قمیصه صبیغ بماء الارجوان

خضیب نصلی علی المختار من آل‌هاشم و نوذی بنیه

ان ذاک عجیب لئن کان ذنبی حب آل محمد(صلی الله علیه و آله)

فذلک ذنب لست عنه اتوب هم شفعائی

یوم حشری و موقفی و بغضهم للشافعی ذنوب

حسین(علیه‌السلام) کشته‌ای بی‌گناه است که پیراهن او به خونش رنگین شده و عجب از ما مردم آن است که از یک طرف به آل پیامبر درود می‌فرستیم و از سوی دیگر فرزندانش را به قتل می‌رسانیم و اذیت می‌کنیم!

اگر گناه من دوستی اهل‌بیت پیامبر است، پس من هیچ گاه از آن توبه نمی‌کنم. اهل‌بیت پیامبر(علیهم‌السلام) در روز محشر شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان دشمنی داشته باشم، گناهی نابخشودنی است.

روایات اهل سنت در وصف شهادت امام حسین (علیه السلام)

علمای اهل سنت از پیامبر اسلام(ص) روایاتی را مبنی بر شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ نقل نموده که از آن جمله این روایت است: «... روزی حسین (علیه السلام) در کودکی بر پشت و گردن پیامبر (ص) بازی می­‌کرد که جبرئیل به پیامبر (ص) گفت آیا او را دوست داری فرمود بلی. جبرئیل گفت امت تو او را خواهد کشت. و سپس محل شهادت او را به پیامبر ـ علیه‌السلام ـ نشان داده و مشتی خاک سرخ رنگ را از آن محل برداشته و به ام سلمه می‌دهد...». [۲۸]

و نیز روایاتی را در مورد حوادث روز عاشورا و بعد از آن نقل نموده که در یکی از این روایات چنین آمده است: «هنگامی که حسین بن علی کشته شد آفاق آسمان تا چندین ماه رنگ سرخ را به خود گرفته بود و این سرخی آسمان حکایت از گریه آن داشته است.» [۲۹] بیشتر مفسرین اهل سنت این روایت را در ذیل آیه«فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ» [۳۰] این سخن را آورده‌اند. [۳۱]

در تفسیر ابن ابی حاتم آمده است که آسمان از زمانی که دنیا بوده است بر هیچ کسی نگِریسته است مگر بر دو نفر که یکی یحیی بن ذکریا و دیگری حسین بن علی می‌باشد. و از زید بن زیاد نقل شده که چون­که حسین کشته شد آفاق آسمان چهار ماه رنگ سرخ را به خود گرفته بود و از عطاء نقل شده که گریستن آسمان سرخ شدن اطراف آن می‌باشد. [۳۲]

طبرانی نقل می‌کند که محمد بن حمید جهمی از اولاد ابی جهم در قتل حسین این شعر را که به زینب دختر عقیل بن ابی‌طالب منسوب است انشاد کرد[۳۳]:

مَاذَا تَقُولُونَ إن قال الرَّسُولُ لَکُمْ

مَاذَا فَعَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الأُمَمِ

بِأَهْلِ بَیْتِی وَ أَنْصَارِی وَذُرِّیَّتِی

منهم أُسَارَی وقَتْلَی ضُرِّجُوا بِدَمِ

ماکان ذَاکَ جَزَائِی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ

أَنْ تَخْلُفُونِی بِسُوءٍ فی ذَوِی رَحِمِ

یعنی چه می‌گویید اگر رسول خدا به شما بگوید که به عنوان آخرین امت با اهل بیت و یاران و ذریه من چه کردید؟ برخی از آنها را اسیر و برخی را کشته و با خون آغشته نمودید. جزای من هنگامی که شما را نصیحت کردم این نیست که با خویشان من این‌گونه رفتار بد انجام دهید!

اینست که تفتازانی از متکلمین بنام اهل سنت می‌گوید: ظلمی که بر اهل بیت پیامبر (ص) انجام گرفته نمی‌توان آن را پنهان نمود. زیرا بر این ظلم که در نهایت شقاوت بوده جمادات و حیوانات بی زبان شهادت می‌دهند و نزدیک بود که زمین و آسمان بر آن گریه کنند و کوه‌ها از جا کنده شوند و صخره‌ها تکه تکه گردند. پس لعنت خدا بر کسی که این کار را انجام داد یا به آن راضی شد و یا در این جهت کوشید. و عذاب آخرت شدید تر و ماندگار‌تر می‌باشد. [۳۴]

عید گرفتن بنی‌امیه و تداوم آن

اما عید گرفتن در روز عاشورا، همان سنّت یزید و یزیدیان است. و البته منظور از عید همان روز جشن و شادی بوده است. چنان چه در زیارت عاشورا تصریح شده است «وَ هذا یوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَینَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِ – و این روز است که در آن شادمان شدند دودمان زیاد و مروان به خاطر قتل حسین صلوات الله علیه».

پس از آن دشمنان اسلام و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) که در لباس اسلام و ادعای مسلمانی حکومت بر مسلمین را بر عهده گرفتند، برای آن که از سویی اذهان عمومی مسلمین در محرم و به ویژه دهه اول متوجه واقعه کربلا نگردد و به آن تفکر نکنند و از سوی دیگر مشغول به دنیا و جشن و شادی و سرور باشند، اعلام کردند که ماه‌های هجری از محرم شروع می‌شود [در حالی که از ربیع‌الاول بود] و دهه اول را نیز به عنوان جشن آغاز سال بدعت گذاشتند.

پس، کربلا و عاشورا به لحاظ کتب اهل‌سنت به دو دسته است: کتبی که ضمن نقل بخشی از حقایق و وقایع، یزید و طرفداران او را محکوم و حتی لعن کرده‌اند – کتبی که سعی کردند توجیه کنند.

اما به لحاظ مردم اهل‌سنت، به چند دسته تقسیم می‌گردند: مردمی که کتاب و تاریخ را مطالعه کرده و اطلاعاتی دارند – مردمی که به امام حسین (علیه‌السلام) عشق می‌ورزند و معاویه و یزید را لعنت می‌کنند – مردمی که اساساً از موضوع دینی و اعتقادی غافلند و فقط یک سری اعمال خشک و بی روح انجام می‌دهند – مردمی که حتی بغض دارند [مثل ناصبی‌ها و وهابیت کنونی].

نظر اهل‌سنت درباره یزید

حادثه کربلا در میان اهل تسنن موجی ایجاد کرد که زبان و قلم دانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانی با شجاعت به توصیف و تجزیه و تحلیل آن پرداخته است.

شوکانی در کتاب «نیل الاوطار»

شوکانی در کتاب «نیل الاوطار»در رد بعضی از سخنوران درباری می‌گوید: به تحقیق عده‌ای از اهل علم افراط ورزیده، چنان حکم کردند که: «حسین(علیه‌السلام) نوه پیامبر که خداوند از او راضی باشد. نافرمانی یک آدم دائم الخمر را کرده و حرمت شریعت یزید بن معاویه را هتک کرده است.» خداوند لعنتشان کند، چه سخنان عجیبی که از شنیدن آنها مو بر بدن انسان راست می‌گردد.

تفتازانی در کتاب «شرح العقاید»

تفتازانی در کتاب «شرح العقاید» می‌نویسد: حقیقت این است که رضایت یزید به قتل حسین(علیه‌السلام) و شاد شدن او بدان خبر و اهانت کردنش به اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از اخباری است که در معنی متواتر است هر چند تفاصیل آن متواتر نیست. درباره مقام یزید بلکه درباره ایمان او که لعنت خدا بر او و یارانش باد، توافقی نداریم.

نظر جاحظ

جاحظ می‌گوید: منکراتی که یزید انجام داد، یعنی قتل حسین(علیه‌السلام) و به اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم ساختن کعبه، همه اینها بر فسق و قساوت و کینه و نفاق و خروج از ایمان او دلالت می‌کند. بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و کسی که از لعن او جلوگیری کند، نیز ملعون است.

ابن حجر هیثمی مکی در کتاب «الصواعق المحرقه»

ابن حجر هیثمی مکی در کتاب «الصواعق المحرقه» می‌نویسد: پسر امام حنبل در مورد لعن یزید از وی پرسید. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خداوند او را در قرآن لعن کرده است. آنجا که می‌فرماید: «فصل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله» و چه مفاسدی و قطع رحمی از آنچه یزید انجام داد، بالاتر است؟!

عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسین»

عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسین» می‌گوید: به تحقیق گروهی از علما از جمله قاضی ابویعلی و حافظ ابن الجوزی و تفتازانی و سیوطی در مورد کفر یزید نظر قطعی داده‌اند و با صداقت تمام لعن او را جایز شمرده‌اند.

شیخ محمد عبده

شیخ محمد عبده می‌گوید: هنگامی که در دنیا حکومت عادلی وجود دارد که هدف آن اقامه شرع و حدود الهی است و در برابر آن حکومتی ستمگر است که می‌خواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر فرد مسلمانی کمک کردن حکومت عدل واجب است و از همین باب است انقلاب امام حسین که در برابر حکومت یزید که خدا او را خوار کند. ایستاد.

سبط بن جوزی

از سبط بن جوزی در مورد لعن یزید پرسیده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجویز کرده است، ما نیز به خاطر جنایاتی که درباره پسر دختر رسول خدا مرتکب شد، او را دوست نداریم و اگر کسی به این حد راضی نمی‌شود، ما هم می‌گوییم اصل، لعنت کردن یزید است.

دیدگاه اهل‌سنت درباره روزه گرفتن روزعاشورا چیست؟

اکثر علمای اهل‌سنت روزه گرفتن در روز عاشوراء را مستحب و آن را به نوعی سنت می‌دانند و روایاتی هم در خصوص آن نقل کرده‌اند که در اینجا به آن اشاره می‌کنیم:

ابن اثیر

ابن اثیر در کتاب کامل فی تاریخ می‌نویسد: هنگامی که پیامبر(ص) وارد مدینه شد، دید یهودیان روز عاشوراء را روزه می‌گیرند پیامبر(ص) هم آنها را از آن منع نکرد[۳۵].

صحیح بخاری

در کتاب صحیح بخاری به نقل از عایشه آمده است: «رسول خدا به روزه روز عاشورا امر کرد تا هنگامی که روزه ماه رمضان واجب شد. آنگاه فرمود: هر کس می‏‌خواهد، روز عاشورا را روزه بگیرد و هر کسی می‌خواهد افطار کند»[۳۶]. در سنن دارمی هم نقل شده است؛ که رسول خدا(ص) فرمود: «روز عاشوراء را قریش در جاهلیت روزه می‌گرفتند پس هر کدام از شما (مسلمین) دوست دارد روزه بگیرد و هر کدام دوست دارد ترک کند»[۳۷].

مالک بن انس

در کتاب موطأ مالک بن انس هم آمده است: «إن عائشة قالت: کان یوم عاشوراء یوما تصومه قریش فی الجاهلیة و کان رسول الله(ص) یصومه فی الجاهلیة». «عایشه گفت: قریش در زمان جاهلیت روز عاشوراء را روزه می‌گرفتند و پیامبر(ص) هم در جاهلیت آن روز را روزه می‌گرفت[۳۸].

نیل الامطار

همچنین در کتاب نیل الاوطار آمده است: «قریش در جاهلیت عاشورا را روزه می‌گرفتند و رسول خدا(ص) و مسلمین هم تا قبل از اینکه روزه رمضان واجب شود آن را روزه می‌گرفتند».[۳۹]

عدم تبعیت پیامبر از آیین عبادی ادیان سابق

بعضی از علمای شیعه و سنی بر این عقیده هستند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)؛ حتی قبل از بعثت نیز در عبادات خود تابع ادیان دیگر نبوده و از آیین یهود و نصارا تبعیت ‌نکرده است؛ زیرا:

اولا:

روایات متعددی در منابع اهل سنّت حکایت از آن دارد که رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دیگران را از تبعیت آئین یهود منع می‌کرده است. مثلا ترمذی در سنن خود از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) روایت نموده‌اند: «لیس منا من تشبه بغیرنا لا تشبهوا بالیهود ولا بالنصاری». «از ما نیست کسی که به غیر ما از یهود و نصارا خودش را تشبّه نماید».[۴۰]

ابن حجر هم روایتی از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آورده‌ است که حضرت فرمود: «لا تشبهوا بالیهود و النصاری» «با یهود و نصارا مشابهت نداشته باشید»[۴۱].

و همچنین عده زیادی از علمای اهل‌سنت این روایت را از پیامبر(ص) در کتب خودشان نقل کرده‌اند: که حضرت رسول (الله صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «صلوا فی نعالکم وخالفوا الیهود». «با کفش‏هایتان نماز بخوانید تا با یهود مخالفت ورزیده باشید»[۴۲].

ثانیا:

فخر رازی از علمای بزرگ اهل‌سنت می‌گوید اگر حضرت رسول(ص) قبل از بعثت به شریعت موسی و یا عیسی، متعبّد می‌بود لازم بود؛

  • اولا: در حوادث و اتفاقاتی که بعد از بعثت برایش پیش می‌آمد به احکام شریعت قبل خود مراجعه نماید و منتظر نزول وحی نماند؛ اما آن حضرت این کار را نکرد.
  • ثانیا: اگر آن حضرت متعبّد به شرایع دیگر می‌بود لازم بود بر علمای اعصار که در وقایع و حوادث به شریعت قبل خود مراجعه کنند چرا که تاسّی و مراجعه بر آنان واجب است و زمانی که می‌بینیم چنین مراجعه‌ای صورت نگرفته به بطلان این نظر یقین پیدا می‌کنیم.
  • ثالثا: آن حضرت «معاذ» را در حکمی که در کتاب و سنّت نیافته بود و از پیش خود اجتهاد کرده بود تایید نمود و اگر بنا می‌بود که آن حضرت به حکم تورات متعبّد باشد، لازم بود معاذ را به تورات و انجیل ارجاع دهد[۴۳].

همچنین ابوالحسن بصری می‌گوید: پیامبر ما و امّت او هیچ یک از شرایع و ادیان دیگر را عبادت نکرده‌اند[۴۴].

ونیز ابن عابدین در رابطه با عبادت پیامبر(ص) قبل از اسلام، در ابتدای کتاب صلاة خود می‌نویسد: نظر مختار ما عدم عبادت آن حضرت طبق شریعت دیگر است و نظر جمهور علماء هم همین است.[۴۵]

با توجه به این دسته از روایات که در منابع اهل‌سنت ذکر شده چگونه می‌توان پیامبر(ص) را در صوم روز عاشورا تابع یهود دانست.

ثالثا:

منّاوی، یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت در مورد روزه عاشوراء می‌گوید: «ما یروی فی فضل صوم یوم عاشوراء والصلاة فیه والانفاق والخضاب والأدهان والإکتحال، بدعة ابتدعها قتلة الحسین (رضی اللَّه عنه) وعلامة لبغض أهل البیت، وجب ترکه». «آنچه در فضیلت روزه روز عاشورا و نماز، انفاق، خضاب کردن، روغن زدن و سرمه کشیدن در آن روز بیان شده است، بدعتی است از بدعت‏های قاتلین حسین(رضی الله عنه) و نشانه‏ای است بر دشمنی با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) که ترک آن واجب است»[۴۶].

در نتیجه همان طور که منّاوی می‌گوید، نه تنها روزه عاشوراء سنت نیست بلکه بدعتی از بدعت‌های بنی‌امیه می‌باشد.

وهابیت و عاشورا

اما فرقه وهابیت هماهنگ با سیاست بنی‌امیه و به ویژه یزید بن معاویه مراسم عزا و ماتم و سخنرانی را در روز عاشورا حرام و بدعت می‌دانند بلکه از این حد فراتر رفته این روز را مبارک شمرده و برای جشن و شادمانی و شیرینی خوری و خریدن لوازم جدید منزل و سرمه کشیدن و نظافت و امثال این‌ها مناسب می‌دانند و این فرهنگی است که حجاج بن یوسف ثقفی در زمان خلافت عبدالملک مروان برای شکنجه و عذاب شیعیان پایه‌گذاری کرد. [۴۷] و سنی‌هایی که با مراسم عزاداری روز عاشورا مخالفت می‌کنند متأثر از همین فرهنگ می‌باشند.

موضع و دیدگاه منفی وهابیها و سلفی‌های متجدد درباره حادثه عاشورا بر حمایت یزید بن معاویه و تبرئه او از این جنایت مبتنی است و برای اینکه حقایق و وقایع حادثه عاشورا برملا نشود و یزید و اطرافیان و پیروان او از طرف مسلمانان زیر سوال نرود از برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری می‌کنند.

وهابی‌ها از این حد هم تجاوز کرده و بر بدعت عزاداری در روز عاشورا بسنده نکرده بلکه روز عاشورا را روز عید و زینت و سرور و شادمانی می‌دانند، و به قصد تبرک و شکرانه کشتن امام حسین (علیه السلام) نور چشم رسول خدا و سید جوانان اهل بهشت، این روز را روزه می‌گیرند. روایت عمرو بن ابی یوسف می‌گوید: من شنیدم که معاویه روی منبر گفت روز عاشورا روز عید است، هر کس دوست دارد روزه بگیرد و هر کس نمی‌خواهد روزه نگیرد حرجی بر او نیست. [۴۸]

مقریزی می‌گوید: در دوران حکومت فاطمیون در مصر، در روز عاشورا به خاطر شهادت حسین (علیه السلام) ماتم و سوگواری بر پا می‌شد، ولی هنگامی که بنی ایوب به حکومت رسیدند، آنها در روز عاشورا سرور و شادمانی بر پا نموده و با ریخت و پاش غذا پخش می‌کردند، هم چنین به حمام رفته و تنظیف نموده و به چشم سرمه می‌کشیدند آنان این اعمال را در پیروی از روش و عادت اهل شام که حجاج بن یوسف ثقفی در زمان عبدالملک بن مروان، در مخالفت با شـیـعیان علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) که روز عاشورا را روز اندوه و ماتم می‌دانند پی­ریزی کرده بود، انـجـام مـی­دادند. [۴۹] سقاف می‌گوید: این اخبار زیاد و کثیر العدد را برای دفن قضیه کربلا آوردند، لیکن قضیه کربلا به عظمت خود باقی ماند و آنها بیچاره و فشل شدند. [۵۰]

پانویس

  1. استادی، رضا، پیشینه عاشورا، در عاشوراشناسی، ص۳۹-۳۸
  2. عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از بیهقی، ج۴، ص ۲۸۷
  3. عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از سنن دارمی، ج۲، ص ۲۲
  4. عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۵۵۲
  5. عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۵۰
  6. عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از صحیح بخاری، ج۳، ص ۵۷
  7. عاشوراشناسی، مقاله پیشینه عاشورا، رضا استادی، ص۳۷-۳۸، به نقل از نیل الأوطار، ج۴، ص ۳۲۶
  8. تراثنا، ش ۱۶۴/۱۰
  9. مروج الذهب ۶۴/۳
  10. الارشاد/ ۲۱۸
  11. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا
  12. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۵، ص۴۲۲.
  13. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵، ج۴، ص۵۹.
  14. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳، ج۲، ص۹۶
  15. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۵، ص۴۲۳
  16. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷، ج۳، ص۱۸۷.
  17. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۸
  18. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه السلام)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ص۱۱۱
  19. خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السلام)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۴
  20. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۰۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۴۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۷۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۰
  21. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۸؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲
  22. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۷۷؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۷
  23. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه السلام)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۶؛ طبرسی، اعلام‌الوری، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۶۹
  24. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه السلام)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۶؛ طبرسی، اعلام‌الوری، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۶۹
  25. ابن سعد، الطبقات الکبیر، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۴۴۱، ج۳، ص۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۳؛ اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، دارالمعرفه، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۸
  26. شذرات الذهب (متوفی 1089) ج 1 ص 66
  27. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 13، ص: 228
  28. احمد بن حنبل، مسند احمد، 3/ 242، بیروت، دار صادر، و هیثمی، مجمع الزوائد، 9/187، بیروت دار الکتب العلمیه، 1408 ق
  29. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، بیروت، دار الفکر، 1993 م و ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر 4/143، بیروت، دار ا لفکر، 1401 ق و طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، 25/124، بیروت، دار الفکر، 1405 ق
  30. الدخان/29
  31. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، بیروت، دار الفکر، 1993 م و ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر 4/143، بیروت، دار ا لفکر، 1401 ق و طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، 25/124، بیروت، دار الفکر، 1405 ق
  32. تفسیر ابن ابی حاتم، ج10ص3289
  33. سلیمان بن أحمد بن أیوب أبوالقاسم الطبرانی، المعجم الکبیر، ج3 ص124مکتبة الزهراء، الموصل - 1404 - 1983، الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی
  34. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح مقاصد فی علم الکلام، 2/307، پاکستان، دار النعمانیه، اول، 1401 ق
  35. الکامل/ ترجمه، ج‏7، ص130.
  36. صحیح بخاری، ج 3، ص 31.
  37. سنن دارمی، ج 2، ص 22.
  38. موطا مالک، ج 1 ص 219 و سنن دارمی، ج 2، ص .23.
  39. نیل الأوطار، ج 4، ص .326.
  40. سنن ترمذی، ج 4، ص 159.
  41. فتح الباری، ابن حجر، ج 11، ص 12.
  42. المعجم الکبیر، ج 7، ص 290، ح 7165.البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 2، ص 172. المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 260.
  43. المحصول. فخر رازی: ج 3. ص 263.
  44. المعتمد، ابوالحسین بصری، ص 336.
  45. حاشیة رد المحتار. ابن عابدین. ج 1. ص 97.
  46. ناگفته‌هایی از حقایق عاشوراء، ص: 33
  47. الوردانی، صالح، الشیعه فی مصر من الامام علی ـ ص 34، قاهره، مطبعه مدبولی صغیر، اول، 1414 ق
  48. صنعانی، عبدالرزاق، مصنف عبدالرزاق، ج 4، ص 29، ح 7850، منشورات المجلس العلمی
  49. طبسی، نجم الدین، صوم یوم عاشورا، بین السنه النبویه و البدعه الامویه، ص 137، منشورات عهد به نقل از سیر اعلام النبلاء ج 4، ص 343
  50. نجم الدین طبسی، صوم عاشورا بین السنه النبویه و البدعه الامویه، ص 139، منشورات عهد