حزب بعث
نام | حزب بعث |
---|---|
بنیانگذار | میشل عفلق • صلاح الدین البیطار • زکی ارسوزی |
تاریخ بنانگذاری | ۷ آوریل ۱۹۴۷ |
تاریخ انحلال | فوریه ۱۹۶۶ |
کشورهای عضو | عراق • سوریه • کویت • قطر • بحرین • عدن • سودان • مراکش • تونس |
حزب بَعْث، حزب عربی سوسیالیست (حزب البعث العربی الاشتراکی) که در 1326ش / 1947م به دست بعضی از روشنفکران عرب به رهبری میشل عفلق (د 1368ش / 1989م) و صلاحالدین بیطار (د 1359ش / 1980م) در سوریه تشکیل شد و سپس در دیگر کشورهای عربی من جمله کشور عراق نیز نفوذ یافت.
حزب بعث (Baath (Resurrection درلغت
بعث در لغت به معنای «رستاخیز» و «برانگیختن» و از نظر سیاسی، عنوان نهضت فکری و حزب سیاسی، با شعار «وحدت اعراب، آزادی از سلطه خارجی، سوسیالیسم» است.
پیشینۀ تاریخی
حزب بعث مانند دیگر جنبشهای ملیتگرای عربی از حزب «عصبه العمل القومی» که در 1315ش / 1936م به دست فارغالتحصیلان و دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت برای کسب استقلال و احیای وحدت عربی تشکیل شد، ریشه گرفت. همزمان با تشکیل حزب «عصبة العمل» دو روشنفکر سوری، زکی ارسوزی و جلال سید، به انتشار مطالبی دربارۀ نظریهای که آن را «بعث عربی» میخواندند، پرداختند [۱]؛ و ارسوزی در 1937م کتابخانهای به نام بعث عربی ایجاد کرد [۲]. عفلق و بیطار که به ترتیب در رشته تاریخ و علوم در فرانسه تحصیل کرده بودند [۳]، پس از بازگشت به سوریه به تدریس پرداختند و در 1938م پس از آشنایی با نظریات ارسوزی، محفلی ادبی به نام «شباب الاحیاء العربی» به وجود آوردند [۴].
طی جنگ جهانی دوم و قیام رشید عالی گیلانی در 1320ش / 1941م برضد تسلط بریتانیا و ادغام طرفداران ارسوزی و عفلق در جنبش «نصرة العراق»، عفلق و بیطار به بهانۀ اعتراض به خشونت فرانسوی ها نسبت به دانشجویان، از تدریس کناره گرفتند. عفلق در مقالهای با عنوان «ایمان» از اهداف بعث سخن راند و در گروه سیاسی جدیدی به نام «شباب البعث العربی» شرکت کرد [۵]. او سپس در 1943م برای آشنا ساختن محافل ملی و سیاسی با نظریات خود، نامزد انتخابات مجلس سوریه شد و در برنامۀ انتخاباتی خود شعارِ «ملت واحد عربی با رسالتی جاودان» را عنوان کرد. گفتهاند که این مبارزات آغاز تشکیل حزب بود [۶] و با آنکـه عفلق در انتخابات شکست خورد، اما از دولت تقاضا کرد اجازۀ انتشار روزنامۀ البعث العربی را صادر کند و مقامات با این شرط که به نام حزب انتشار نیابد، موافقت کردند. با اینهمه، در 1945م نخستینبار عنوان حزب بعث عربی در اعلامیهای درج گردید و عفلق درصدد تحصیل اجازه فعالیت برای آن برآمد [۷].
تأسیس حزب بعث عربی در واقع واکنشی نسبت به سلطۀ عثمانی و اروپا بر سوریه بود که به وسیلۀ طرفداران عفلق و بیطار و گروهی از یاران ارسوزی ابراز میشد. در اوایل سال 1326ش / 1947م گروهی متشکل از میشل عفلق، صلاح بیطار، وهیب غانم، عبدالمنعم شریف، صدقی اسماعیل، جمال اتاسی و عبدالبر عیونالسود مأمور تهیۀ مرامنامه و اساسنامۀ حزب شدند. این کار انجام گرفت و در 4 آوریل همین سال حزب بعث اعلام موجودیت کرد. نخستین کنگرۀ حزب پس از 3 روز به کار خود پایان داد. عفلق به عنوان رئیس، بیطار و جلال سید و وهیب غانم به عنوان هیأت اجرایی تعیین شدند و بیطار دبیرکل حزب گردید [۸]. در 1332ش / 1953م حزب سوسیالیست عربی به رهبری اکرم حورانی در حزب بعث ادغام شد و از آن پس حزب بعث عربی سوسیالیست نام گرفت [۹] .(82-83 ادغام این دو حزب سبب اتحاد روشنفکران طرفدار بعث با کارگران و دهقانان طرفدار حورانی گردید. همچنین نفوذ حورانی در میان افسران جوانی که در فلسطین همراه او جنگیده بودند، بر اهمیت بعث افزود [۱۰] و در نخستین انتخابات آزاد سوریه در 1954م، 15 نماینده از حزب بعث به مجلس سوریه راه یافتند [۱۱]
از اوایل تأسیس حزب بعث، فعالان سیاسی برخی از کشورهای عربی نیز به آن گرایش یافتند و این حزب به تدریج در این کشورها نیز رسوخ کرد. در لبنان ابتدا برخی از دانشجویان لبنانی دانشگاه بیروت در تماس با دانشجویان سوری، و نیز برخی دانشجویان لبنانی دانشگاه دمشق با اهداف بعث آشنا شدند و به این حزب گرویدند. فعالیت حزب بعث لبنان در 1952م در سطح عمومی آغاز گردید و نخستین رهبری منطقهای انتخاب شد [۱۲]. در اردن تحت سلطۀ انگلستان، پس از جنگ 1948 اعراب و اسراییل، دانشجویان اردنی دانشگاه دمشق که به حزب گرویده بودند، مجلۀ هفتگی الیقظة را به اهداف حزب بعث متمایل ساختند و نظرات خود را بین کارگران و کشاورزان منتشر کردند [۱۳]. همچنین دانشجویان عراقی دانشگاههای دمشق و بیروت با اهداف بعث آشنا شدند و پس از بازگشت به عراق به نشر اندیشههای حاکم بر حزب پرداختند. به علاوه، سوریاییهایی که در عراق تحصیل میکردند، نیز در توسعۀ افکار بعث مؤثر بودند [۱۴]. سامی شوکت در 1327ش / 1948م حزب بعث عراق را پایهریزی کرد [۱۵]، ولی نخستین کنگره آن به طور رسمی در 1333ش / 1954م تشکیل شد. این کنگره اساسنامۀ حزب را تصویب کرد و رهبری حزب بعث سوریه را پذیرفت [۱۶].
شعبههای حزب بعث به تدریج در کویت، قطر، بحرین، عدن، سودان، مراکش و تونس، و گروههای دانشجویی عرب در اروپا و آمریکا تشکیل شد. طرفداران بعث در قاهره هم در فاصله سالهای 1957- 1960م در سازمانهای دانشجویی نفوذ داشتند و در بیندیگر قشرها هم فعالیت میکردند [۱۷].
نظریۀ حزبی
نظریۀ ملیتگرای بعث برپایۀ قومیت عربی، نه بهعنوان یک نژاد، بلکه بهعنوان یک واقعیت تاریخی، استوار گردیده است. این نظریه مبتنی بر 3 جزء است:
- تاریخ عرب از کهنترین ایام تا عصر استعمار و امپریالیسم و استقرار دولت یهود در مرکز مشرق عربی؛
- زبان عربی که به گفتۀ ارسوزی «زبان طبیعی انسان» است؛
- اسلام، نه به عنوان دین، زیرا بعث به آزادی دینی باور دارد، بلکه بهعنوان یک فرهنگ و یگانه تجربۀ معنوی مشترک اعراب از طریق زبان و وحی. از نظر عفلق که خود یک مسیحی ارتدکس بود، کلید هویت عربی در فرایند مقدس وحی قرآن به حضرت محمد (ص) پیامبر عربی نهفته است.
بعث از آغاز، شیوۀ سوسیالیسم معتدلی در مقابل کمونیسم اتخاذ کرد. شیوهای که از ارائۀ تعاریف مشخص اجتماعی ـ اقتصادی پرهیز میکرد. اصلاحات ارضی، ملی کردن صنایع، برنامهریزی اقتصادی، ایجاد اقتصاد مختلط دولتی ـ خصوصی و اجرای خدمات اجتماعی [۱۸] از اهداف اساسی آنهاست؛ اما بعثیهای بنیادگرا موسوم به بعث جدید که در 1345ش / 1966م جناح میانهرو را در سوریه برکنار کردند، تغییرات اساسی اجتماعی را بر سوسیالیسم اصلاحطلب ترجیح میدهند [۱۹]، [۲۰] بنیادگراها پس از نفی سرمایهداری، برآنند که انقلاب سوسیالیستی فقط با کوشش مشترک کارگران و دهقانان و روشنفکران انقلابی و خرده سرمایهداران از طریق ایجاد مزارع دسته جمعی و کنترل وسایل تولید به وسیلۀ کارگران تحقق مییابد [۲۱]بعث جدید به برنامۀ وسیع ملی کردن صنایع و زمین معتقد است و در سیاست جهانی مصالح منطقهای را بر پان عربیسم ترجیح میدهد. (یورک،.(103 بعث تقسیمات جغرافیای سیاسی مشرق عربی را تقسیمی سطحی میداند که با بیداری ملی و وحدت از میان خواهد رفت. از نظر عفلق پیشرفت و وحدت تفکیک ناپذیرند (پرتز،.(410بعد از 1334ش / 1955م که جمال عبدالناصر منادی نظریۀ آزادی عرب شد، بعثیها اتحاد با مصر را قدم اول وحدت سراسری اعراب خواندند. [۲۲]
سازمان حزب
بعث از آغاز سازمانی زیرزمینی، و معتقد به تمرکزگرایی دموکراتیک بود که هشتمین کنگرۀ ملی در 1344ش / 1965م آن را رسمیت بخشید. سازمان حزب متشکل از دو مجموعه است:
- سازمان ملی، شامل اعضای حزب سرزمین بزرگ عربی،
- سازمان منطقهای، شامل اعضای حزب در یک کشور.
کنگرۀ حزب رهبری را انتخاب میکند و رهبری خط مشی حزب را تعیین مینماید [۲۳] نظام داخلی معینی نداشت. کمیته رهبری حزب در 1333ش / 1954م، یعنی 7 سال پس از تأسیس آن، شامل 3 عضو از سوریه، دو عضو از اردن، یک عضو از عراق و یک عضو از لبنان بود [۲۴]. کنگره ملی سوم در 1338ش / 1959م تشکیل شد [۲۵] و انحلال حزب بعث سوریه را به سبب ادغام این کشور در جمهوری متحده عربی تصویب کرد. کنگرۀ فوقالعاده چهارم در تابستان 1339ش / 1960م برای ایجاد فشار در جهت اصلاح امور جمهوری متحده عربی فقط به بحثهای کلی درباره دموکراسی و آزادی پرداخت. پس از آن رهبری ملی حزب طی جلسهای مسأله تجدید سازمان حزب را در سوریه بررسی کرد [۲۶]. کنگره ملی پنجم در 1962م مسألۀ جدایی سوریه از اتحاد با مصر و بازسازی سازمان حزب در سوریه را مورد گفت و گو قرار داد [۲۷].
انشعاب ـ حکومت
در 1963م در سوریه 3 جناح اصلی در حزب وجود داشت:
- جناح ضدمارکسیسم به رهبری عفلق؛
- جناح مارکسیست به رهبری حمود شوفی؛
- جناح رادیکال با تمایلات نظامی به رهبری ژنرال صلاح جدید.
در عراق نیز یک جناح راست ضدمارکسیسم و یک جناح ملیت گرای چپ فعالیت میکرد. رهبری حزب در آغاز در اختیار جناح نخست بود [۲۸] بعث عراق در 19 بهمن 1341ش / 8 فوریۀ 1963م با کودتا حکومت را به دست گرفت. [۲۹] بعث سوریه نیز یک ماه بعد در مارس 1963 حکومت را واژگون کرد و دولت را نه از طریق آراء مردم، آنگونه که عفلق و بیطار پیشبینی کرده بودند، بلکه از راه کودتا در اختیار گرفت.[۳۰] وقتی عفلق در کنگرۀ ملی پنجم طرفداران و عاملان جدایی از اتحاد سوریه و مصر را موردحمله قرار داد، آشکار بود که اختلافات دیگری هم در درون رهبری بعث وجود دارد [۳۱].
در نخستین کنگره منطقهای بعث سوریه پس از تسلط بر حکومت در 1342ش / 1963م آشکار شد که افسران ارتش تقریباً بر مخالفت با جناح عفلق متفقند. در این کنگره، جناح عفلق شکست خورد و جناح صلاح جدید پیروز شد [۳۲] کشتار کمونیستها در عراق به وسیله حزب بعث، مخالفت دو جناح بعث سوریه را تشدید کرد (هیرو،.(133-134 در کنگرۀ ملی ششم در 1963م، عفلق توانست مقام دبیرکلی را حفظ کند، اما بیطار عزل شد و نظامیان به کمیته رهبری حزب وارد شدند [۳۳]. رهبران نظامی بعث سوریه غالباً از علویان بودند و اعتقاد استواری به ملیتگرایی نداشتند، اما وجود گرایشهای نظری ـ سیاسی مختلف میان آنها، و انحلال جمهوری متحدۀ عربی اختلاف آنها را تشدید کرد [۳۴] در نتیجه، جناح رادیکال، معروف به بعث جدید در بهمن 1344 / فوریۀ 1966 گروه محافظهکار را برکنار، و رهبران مؤسس حزب را به خروج از سوریه وادار کرد. بیشتر این رهبران به عراق رفتند [۳۵]
در عراق، حزب بعث پس از تسلط بر حکومت، کمونیستها را به تلافی کشتار بعثیها در حکومت قاسم سرکوب کرد. این امر موجب اختلاف میان ارتش و حزب شد و عفلق برای ایجاد صلح به عراق رفت، ولی این کار مداخله در امور داخلی عراق تلقی شد و موجب نارضایی عمومیگردید و اختلافات را شدت بخشید. سرانجام، در آبان 1342 / نوامبر 1963 طرفداران ناصر با یک حرکت نظامی، عفلق و یارانش را برکنار کردند (سیل، 90)؛ اما جناح بعثی طرفدار رهبران معزول شده حزب در 1347ش / 1968م دوباره قدرت را در دست گرفت. [۳۶]
به این ترتیب، بعثیها آشکارا به دو دسته تقسیم شدند که به رغم یگانگی نظری و پایبندی به وحدت عربی و آزادی فلسطین، نمیتوانستند بر حس رقابت و بدبینی نسبت به هم غالب شوند [۳۷].
رهبران نظامی سوریه به نوبۀ خود به دو گروه تقسیم میشدند:
- گروهی به رهبری حافظ اسد که با افراط گرایی
- گروه دیگر به رهبری صلاح جدید که سوریه را به انزوا کشانده بود، مخالفت میکرد [۳۸].
شکست اعراب از صهیونیستها در 1346ش / 1967م موجب تشدید اختلاف میان این دو گروه نظامی شد [۳۹] و سرانجام، در 1970م جناح حافظ اسد کنترل کامل حکومت را به دست گرفت. اسد از 1971م علاوه بر ریاست جمهوری، دبیرکلی و رهبری ملی و منطقهای شاخۀ بعث سوریه را هم برعهده داشت [۴۰]. در عراق، حسن البکر، رهبر کودتای 1968م که در آغاز میانهروی میکرد، اندکی پس از کودتا یاران میانهرو را کنار زد و دولتی از بنیادگرایان تشکیل داد. تا 1358ش / 1979م که صدام حسین معاون حسن البکر دبیرکل بعث عراق، و سپس رئیس جمهور شد [۴۱]، مقام دبیرکلی رهبری ملی بعث شاخۀ عراق را میشل عفلق در دست داشت [۴۲]اختلاف بعث عراق و سوریه غالباً ناشی از اوضاع جغرافیایی ـ سیاسی هلال خصیب و رهبری آن بود [۴۳]. بعث سوریه معتقد بود که وحدت سیاسی جامعه عرب باید از منطقۀ سوریۀ بزرگ آغاز گردد؛ و بعث عراق میکوشید تا ابتکار عمل را در ایجاد اتحاد عربی در دست گیرد و نقش اصلی را در این روند ایفا کند [۴۴].
با آنکـه از 1354ش / 1975م اختلاف دو حزب بعث عراق و سوریه شدت گرفته بود، در 1357- 1358ش / 1978-1979م طرح صلح انور سادات با اسرائیل آنها را به هم نزدیک کرد، مرز بین دو کشور باز شد و مذاکراتی برای وحدت دو شاخۀ حزب منعقد گردید، اما کار به نتیجه نرسید؛ به ویژه در 1359ش / 1980م به سبب جانبداری سوریه از جمهوری اسلامی ایران روابط دو کشور قطع شد و در 1982م دولت سوریه خط لولۀ نفت عراق از این کشور را مسدود کرد [۴۵]
این وضعیت ــ در حالی که خط لولۀ نفت این کشور در خلیج فارس هم بسته بود ــ فشار زیادی بر دولت بعثی عراق وارد کرد، تا جایی که ناچار شد به یاران قدیم خود، یعنی عربستان و اردن روی آورد [۴۶]. حملۀ اسرائیل به مرکز اتمی عراق موجب جلبنظر مثبت اردن و مصر و عربستان نسبت به این کشور شد. از سوی دیگر سردی روابط عراق و شوروی به دلیل مبهم بودن سیاست شوروی در جنگ عراق و ایران، موجب بهبود روابط عراق و آمریکا گردید [۴۷]بعث سوریه هم پس از پایان جنگ عراق و ایران به دوستی با عربستان و مصر متمایل شد و سرانجام، در 1368ش / 1989م به طرح صلح آمریکا پیوست [۴۸].
سیاست داخلی
احزاب بعث عراق و سوریه، در بخش اقتصادی، طرفدار ایجاد نوعی سوسیالیسم بودند و از اینرو، به اصلاحاتی مانند تقسیم قسمتی از زمینهای مالکان بزرگ میان زارعان فاقد زمین، و تعیین سقفی برای مالکیت اراضی کشاورزی و ملی کردن صنایع دست زدند [۴۹]. حزب بعث سوریه با اینهمه، برای بازگرداندن سرمایههایی که از کشور خارج شده بود، تدابیری اندیشید و به علاوه، از لحاظ توسعۀ کشاورزی به موفقیتهای چشمگیری دست یافت [۵۰] در بُعد سیاسی، حزب بعث عراق به حل مسأله کردها علاقه نشان داد و در 1349ش / 1970م عراق را کشوری عربی ـ کردی خواند و خودمختاری [۵۱] را پذیرفت [۵۲] در سوریه نیز اسد به گسترش روابط با سایر کشورها پرداخت و به همکاری وسیعی به ویژه با جهان عرب مبادرت کرد [۵۳]
سیاست خارجی: مسألۀ مبارزه با استعمار و به ویژه مسألۀ فلسطین خطوط کلی سیاست احزاب بعث را تعیین میکرد [۵۴]؛ به همین دلیل، دول قدرتمند اروپا و شوروی را استعمارگر و عامل تقسیم فلسطین میشمرد [۵۵]. با اینهمه، بعث عراق که تا 1359ش / 1980م، چپگرایی میکرد، به انعقاد پیمانهای نظامی و اقتصادی با شوروی مبادرت کرد و حتی به پیمان اقتصادی بلوک شرق پیوست [۵۶]؛ اما بعداً به غرب متمایل شد و در 1363ش / 1984م با آمریکا نیز رابطه برقرار کرد. دولت بعث سوریه با شوروی ارتباط نزدیک داشت و از پشتیبانی این دولت در جنگ با اسرائیل برخوردار بود [۵۷] روابط بعث سوریه با آمریکا نیز پس از حمله عراق به کویت، نزدیکتر شد و دولت بعث سوریه در نیروهای بینالمللی برضد عراق مشارکت جست [۵۸].
از آنجا که یکی از اهداف حزب بعث توسعه ارتباط میان کشورهای عربی و بلکه ایجاد وحدتی سراسری در تمام سرزمینهای عربی بود، حزب بعث نزدیکی با جمال عبدالناصر را پی گرفت و در بهمن 1336 / فوریۀ 1958 مصر و سوریۀ بعثی متحد شدند و اندکی بعد عراق هم خواستار پیوستن به جمهوری متحده عربی شد [۵۹]، ولی وقایع بعدی این اتفاق را به هم ریخت و تلاشهای سوریه، عراق و مصر برای تجدید اتحاد به جایی نرسید [۶۰]؛ بهویژه که عراق از 1354ش / 1975م میکوشید رهبری جهان عرب را در دست گیرد [۶۱]؛ بعضی از ناظران معتقدند که حمله عراق به ایران یکی از روشهای تحقق این هدف بود [۶۲]که البته با شکست روبهرو شد. پس از جنگ ایران و عراق حزب بعث سوریه که با بعث عراق اختلافهای بنیادین داشت، به دلیل تمایل به همکاری با کشورهای عربی، کوشید به رفع اختلاف با عراق بپردازد، ولی حمله عراق به کویت، موجب رویگردانی سوریه از این دولت گردید [۶۳].
حزب بعث و فلسطین
حزب بعث در 1326ش / 1947م با پیشنهاد تقسیم فلسطین مخالفت کرد و در 1948م در کنار نیروی عربی به جنگ با صهیونیستها برخاست [۶۴]. با آنکـه گفتهاند حزب بعث نقش مستقل و متمایزی برای ملت فلسطین در مبارزه با صهیونیسم قائل نبود [۶۵]، ولی در 1340ش / 1961م ضرورت سازماندهی ملت فلسطین را مطرح کرد و خواهان تشکیل کشور فلسطین، در کنگرۀ 1343ش / 1964م قدس شد [۶۶].
این حزب از این پس به همکاری با سازمان آزادیبخش فلسطین و دیگر سازمانهای مبارز پرداخت و در جنگ 1352ش / 1973م شرکت جست [۶۷]؛ ولی بعث عراق در دهه 70 و 80 دو سیاست متضاد نسبت به سازمان آزادیبخش در پیش گرفت. تیرگی روابط احزاب بعث عراق و سوریه، عراق را به بهبود روابط با فلسطینیان برانگیخت، در حالی که پیش از آن با سازمان آزادیبخش روابطی نداشت [۶۸]. در ایامی که لبنان دستخوش تهاجم اسرائیل شد، مداخله بعث سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین در این کشور، هر دو گروه را رودرروی یکدیگر قرار داد [۶۹] و همکاری نکـردن سوریه با سازمان باعث شکست آن و ترک لبنان گردید [۷۰] و روابط این دو روی به وخامت نهاد، ولی پس از موافقتنامۀ اسلو، سوریه برای بهبود روابط گامهایی برداشت [۷۱].
انتشارات
حزب بعث از 1325ش / 1946م نشریۀ البعث را در سوریه، و از 1332ش / 1953م نشریۀ العربی الجدید را در عراق منتشر کرد. نشریۀ اخیر از شمارۀ سوم نام الاشتراکی گرفت [۷۲]. مؤسسۀ «دارالطلیعه» توسط اعضای حزب بعث در بیروت انتشار مدارک و نوشتههای بعث را در جزوههایی به نام نضال البعث از 1342ش / 1963م آغاز کرد. نشریات دیگری به وسیلۀ شعبهها و جناحهای مختلف حزب منتشر شده است، از جملۀ آنهاست: نشریۀ الرایه، که رهبری بعث سوریه انتشار آن را از 1345ش / 1966م آغاز کرد و پس از تغییر حکومت در 1349ش / 1970م، برضد حکومت جدید ادامه یافت؛ نشریۀ الاحرار، که انتشار آن از 1963م در بیروت آغاز شد و از 1966م منعکس کنندۀ نظر نخستین رهبران بعث برضد دولت سوریه شد [۷۳]؛ نشریۀ البعث، که از 1948م در قدس منتشر شد [۷۴].
منابع
پانویس
- ↑ صلیبی،174-173.
- ↑ دندشلی، 15
- ↑ همو، 19
- ↑ همو، 33-34
- ↑ همو، 34- 35؛ عیسمی، 71
- ↑ دندشلی، 35-36
- ↑ عیسمی، 72-73؛ دندشلی، 35
- ↑ عیسمی، 78-80
- ↑ پرتز، 409؛ هاپوود
- ↑ پرتز، 410
- ↑ همو،.(409
- ↑ عیسمی، 83 -84
- ↑ همو، 85
- ↑ همو، 86
- ↑ بیگدلی، 67
- ↑ همانجا
- ↑ دندشلی، 189
- ↑ «دائرةالمعارف...»، I / 203-204؛ پرتز، 410؛ شیمونی، 114
- ↑ «دائرة المعارف»، I / 204؛ پرتز، همانجا
- ↑ نیز421
- ↑ (هیرو134
- ↑ همانجا، نیز.415
- ↑ «دائرة المعارف»، همانجا؛ «احزاب...»، 289-288حزب تا قبل از کنگره تأسیسی 1326ش / 1947م
- ↑ عیسمی، 74- 75
- ↑ رزاز، 82
- ↑ فکیکی، 101
- ↑ همو، 193
- ↑ هیرو، 133
- ↑ لنچوفسکی، 299
- ↑ هاپوود89
- ↑ فکیکی، 194
- ↑ سیل88
- ↑ (سیل همانجا)
- ↑ یورک102
- ↑ همو103
- ↑ شیمونی116
- ↑ یورک، همانجا
- ↑ شیمونی، همانجا
- ↑ هاپوود،91-92
- ↑ شیمونی، همانجا
- ↑ پرتز،455,453
- ↑ («دائرة المعارف»204
- ↑ شیمونی، همانجا
- ↑ «دائرة المعارف»، همانجا
- ↑ بارم،130,126؛ شیمونی229
- ↑ بارم، همانجا
- ↑ پرتز456
- ↑ دیاب، 87 -89
- ↑ هیرو،134؛ لنچوفسکی308
- ↑ همو، 356-354؛ منسفیلد415
- ↑ کردستان عراق
- ↑ لنچوفسکی، 309؛ شیمونی 116
- ↑ لنچوفسکی 358-359
- ↑ رزاز، 77
- ↑ نک: ابراش، 108، 113؛ رزاز، 83
- ↑ شیمونی، 229
- ↑ لاکور، 90-88؛ لنچوفسکی 350-351
- ↑ کیلانی، 18
- ↑ جرجس،125,90؛پرتز،415
- ↑ جرجس،169-163
- ↑ منسفیلد، 431
- ↑ پرتز، 455
- ↑ دیاب، 87 - 88؛ پرادس، 59
- ↑ حورانی، 50 -51؛ عیسمی، 29، 45
- ↑ منظمة...، 47
- ↑ همان، 48؛ علوش، 911
- ↑ پرتز،459؛ شیمونی، همانجا؛ جوریدینی، 58
- ↑ حوت، 990
- ↑ مئوز، 197-198
- ↑ رابینوویچ، 215؛ یورک، 133
- ↑ حوت، 986؛ نوفل، 166-169.
- ↑ جبور، 452؛ عیسمی، 88.
- ↑ جبور، 452-453.
- ↑ یاسین، 450.