اثنی عشریه
اثنى عشریه یا دوازده امامیه پرجمعیت ترین فرقههاى شیعه هستند که معتقد به دوازده اماماند که از حضرت على (ع) آغاز مىشود و به محمد بن حسن مهدى آل محمّد (ص) ختم مىگردد. از همان آغاز ایشان را در مقابل سبعیه یا هفت امامیان اثنى عشریه خواندند. اثنی عشریه در صحت شمار ائمه خود که دوازده تن هستند به آیات قرآنى از قبیل: «... وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً...» (سوره مائده آیه 12) «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً...» (سوره اعراف آیه 160) «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً...» (سوره توبه آیه 36) استناد مىجویند.
دلایل لزوم امامت از دیدگاه امامیه
برخى از ادله امامیه بر امامت خاندان عترت عبارت است از: 1- وجوب عصمت در امام: زیرا اگر امام معصوم نباشد اطمینان به وى در ابلاغ احکام سلب مىشود، به علاوه ممکن است در امامت و زعامت مسلمین بر خلاف عدالت رفتار نماید. 2- نصب امام به واسطه رفع فتنه و اختلاف است و چنانچه امام را مردم تعیین کنند این اختلاف تشدید مییابد. 3- امامت خلافت از خدا و رسول است که قهرا باید توسط خدا و رسول خدا خلیفه تعیین شود. 4- سیره رسول اکرم در زمان حیات خود بر استخلاف و تعیین جانشین در موارد غیبت خود از مدینه بود، بنابراین چگونه مىشود، آن حضرت براى بعد از خود جانشین تعیین نکند. چنان که در مبحث امامیه گفتیم شیعه اثنى عشرى معتقد به «نصّ جلى» هستند، یعنى کسانى که قایل به «نص» و تعیین آشکار شدند و گویند رسول خدا (ص) به «نصّ جلى» در روز غدیر خم حضرت على (ع) را به جانشینى خود برگزیدند و صریحا ایشان را به امامت امت تعیین فرمودند. ایشان دلایل امامت حضرت على (ع) را بنا بر قرآن و سنت چنین بیان مینمایند: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» [۱] یعنى، همانا ولى شما خدا است و پیغمبر او و کسانى که ایمان آوردند و نماز را به پا میدارند و زکات میدهند، در حالى که رکوع مىگذارند.«... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی...» [۲] یعنى امروز دین را بر شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم. «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ...» [۳] یعنى، اى پیغمبر برسان آنچه را که به تو از سوى پروردگارت نازل شده و اگر چنین نکنى پیغام او را نرسانیده باشى، خداوند تو را از گزند مردم نگاه میدارد و دیگر آیه: «...وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ...»[۴] یعنى اگر علیه او هم پشت (هم پیمان) شوند پس همانا خدا و جبرئیل و مؤمنان نیکوکار یار و یاور اویند. دیگر آیه مباهله است که فرمود:«... فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ» [۵] یعنى، اى پیغمبر بگو بیایید تا پسران خود و پسران شما و زنانمان و زنان شما و خودهایمان و خودهایتان را بخوانیم، سپس زارى کنیم و نفرین خداى را بر دروغگویان بفرستیم. گویند: مقصود همه این آیات ولایت حضرت على (ع) است، همچنین به احادیثى از این قبیل استناد مینمایند: «انت الخلیفة من بعدى و انت وصیى و قاضى دینى»، یعنى تو پس از من جانشین منى، تو وصى و وامگذار من هستى. «و سلّموا علیه بامرة المؤمنین»، یعنى او را به امیرى مؤمنان سلام دهید. «و اقضاکم على»، بهترین قاضى در میان شما حضرت على (ع) است. «و تعلّموا منه و لا تعلّموه، اسمعوا له و اطیعوه»، از او بیاموزید و به او نیاموزید. «و من کنت مولاه فعلىّ مولاه»، هر که من مولاى او هستم على (ع) نیز مولاى اوست. «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انه لا نبى بعدى»، تو در نزد من مانند هارونى در پیش موسى، جز این که پیغمبرى بعد از تو نیست.
میراث ائمه
طرفداران «نصّ جلى» میگویند که: حضرت على (ع) پیش از آن که به شهادت برسند «کتاب» و «سلاح» خود را به فرزند خود، امام حسن (ع) تحویل دادند و در حضور اهل بیت و بزرگان شیعه فرمودند: اى فرزندم، رسول اللّه (ص) به من فرمودند که شما را وصى خود کنم و کتاب و سلاح خویش را همان طور که پیغمبر (ص) به من عطا فرمودند به شما بسپارم. به من فرمودند که به شما سفارش کنم که هرگاه شما را دعوت حق فرارسد آنها را به حضرت حسین (ع) بسپارى. سپس روى به حضرت حسین (ع) کرده گفت: پیغمبر خدا (ص) به شما سفارش کرده که ودیعه امامت را هم چنان به فرزند خود حضرت على بن حسین (ع) بسپارى و درباره حضرت على بن حسین (ع) فرمودند که او نیز ودیعه امامت را به فرزند خود حضرت محمد بن على (ع) بسپارد. نام دوازده امام شیعه اثنى عشریه از این قرار است: 1- امام على بن أبیطالب (ع) شهادت 40 ه. 2- امام حسن به على (ع) شهادت 49 ه 3- امام حسین بن على (ع) شهادت 61 ه 4- امام على بن حسین (ع) شهادت 95 ه 5- امام محمد باقر (ع) شهادت 115 ه 6- امام جعفر صادق (ع) شهادت 148 ه 7- امام موسی کاظم (ع) شهادت 183 ه 8- امام علىّ رضا (ع) شهادت 203 ه 9- امام محمد جواد (تقى) شهادت 220 ه 10- امام علىّ نقى (ع) شهادت 254 ه 11- امام حسن عسکرى (ع) شهادت 260 ه 12- امام محمد بن الحسن المهدى (عج) «آغاز غیبت کبرى 329 ه». ایشان امامان را مانند پیغمبر ملهم از جانب خدا میدانند و مىگویند که امام ریاست عامّه دارد و مقام او مافوق بشر عادى است و از آن روزى که خداوند آدم را آفرید، نور خود را در برگزیدگان خود از حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسى و حضرت عیسی گرفته تا به حضرت محمد (ص) خاتم انبیاء سرایت داد و از وى آن نور را به اوصیاى او که ائمه طاهرین (ع) باشند سریان داد، و همان نور و روح خدایى است که در امام عصر (عج) تجلى میکند و او را از سطح بشر عادى فراتر مىبرد، و وى را قادر میکند که قرنها بلکه هزاران سال بى هیچ گزند و آزار و بدون ضعف و پیرى با بدن جسمانى که در بشر عادى موجب اضمحلال و فساد است زندگى نماید تا به امر خداوند از مکمن غیب ظهور فرماید. به روایت «علّامه مجلسى» رنگ صورت آن حضرت عربى و گندم گون و جسمى یعقوب وار و بر گونه او خالى مانند کوکب درّى است.
ظهور قائم
شیعه امامیه «اثنى عشریه» معتقد است که به قدرت خداوند و لطف او حضرت مهدى (عج) پس از بروز علایمى ظهور خواهد کرد، درحالى که سن آن حضرت بین سى و چهل به نظر خواهد رسید. محل ظهور آن حضرت را در «مکه» نوشتهاند و در بین «رکن و مقام»، مردم با آن حضرت بیعت مىکنند. از علایم ظهور حضرت مهدى (عج) نزول عیسی (ع) از آسمان است و وى «دجّال» را که پیش از حضرت مهدى (عج) ظهور کرده است مىکشد و پشت سر آن حضرت نماز مىگزارد. در زمان حضرت مهدى «اصحاب کهف» از خواب چند هزارساله برمىخیزند و حضرت مهدى (عج) به ایشان درود میگوید و آنان او را جواب مىگویند و بار دیگر به خواب عمیق فرو میروند و تا قیامت بر نمىخیزند. از ودایعى که در نزد حضرت مهدى (عج) مىباشد تابوت سکینه حضرت موسى (ع) و نسخه صحیح اسفار تورات و انجیل است و چون آن حضرت آنها را به یهود و نصارى عرضه فرماید ایشان مسلمان شوند. سپس حضرت عیسی (ع) به فرمان او صلیب را میشکند و خوک را مىکشد و کلیساها را ویران مىکند و بعد از چهل سال مىمیرد. حضرت مهدى (عج) دین راستین اسلام را اظهار مىفرماید، و دنیا را پر از عدل و داد کند چنان که از ظلم و جور پر شده باشد. درباره مدت خلافت آن حضرت اختلاف است و خلافت او را از هفت سال تا نه سال نوشتهاند و در بعضى اخبار بیست تا چهل سال آمده است.
مبانى فقه اثنى عشریه
معمولا مسلمانان جهان قوانین و احکام شریعت اسلام را از دو منبع اصلى: قرآن، سنت، و منابع فرعى و تبعى: اجماع، قیاس و استحسان و مصالح مرسله (در نزد سنیان) یا اجماع و عقل (در نزد شیعیان) استنباط میکنند. شیعه امامیه اثنى عشریه قایل به جامعیت قرآن است که بر حضرت محمد (ص) نازل شد بى کم و بیش، و همین است که ما بین الدّفّتین قرار دارد و در دست مسلمانها است و هر که به عقیده اى غیر از این معتقد باشد به خطا رفته است. سنت و احادیث رسول خدا در شیعه باید از طریق عترت یا توسط روات سایر فرق که مورد وثوقاند رسیده باشد، یعنى باید سلسله روایات به ائمه اطهار برسد و اگر از طریق دیگر نقل شده باشد راویان آن از نظر شیعه مورد اعتماد باشند وگرنه ارزشى ندارد. از حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمود: احادیثى را که از ما روایت میکنند، اگر مطابق قرآن و سنت پیغمبر (ص) و شاهدى دیگر از احادیث نباشد باور نکنید، زیرا کسانى مانند مغیرة بن سعید که از «غلاة» بودند گفتههاى ما را با اغراض خود درآمیختند. مجموعه احادیث قدیم شیعه را در چهار کتاب گردآورى کرده و کتب اربعه خواندند. اساس این کتابها اخبارى است که از ائمه (ع) رسیده و غالبا به امام محمّد باقر (ع) و حضرت صادق (ع) منتهى میشود.در مجلس آن دو امام بزرگوار، بسیارى از روات حدیث و بزرگان اسلام شاگردی مىکردند و بر اثر درک محضر آن دو امام چهار صد رساله در شرایع اسلام نوشته شد که آ نها را اصول اربعمائه یعنى ریشههاى چهار صدگانه نامیدهاند. از آن زمان تا حدود سال سیصد هجرى که تقریبا دویست سال باشد شیعیانى که از حضور ائمه دور و یا به واسطه غیبت صغرى از امام غایب مهجور بودند به این چهارصد رساله که هر یک محتوى بابى از ابواب فقه شیعه بود عمل مى کردند. به قول شیخ مفید محدثان امامیه از زمان حضرت على (ع) تا عهد امام حسن عسکرى (ع) چهار صد کتاب تألیف کرده بودند که آنها را «اصول» مى خوانند تا این که در حدود سال سیصد هجرى ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینى (متوفى 329 ه) که از مردم کلین، قریه اى از قراى فشاپویه (جنوب شرقى تهران) است، بر مسند فقاهت نشست و با کمال دقت طى بیست سال توانست آن چهارصد رساله «اصل» را جمع نماید و پنج مجلد، یکى در اصول دین و سه در فروع دین و یکى در مواعظ تبویب کرد، و هر یک را در چند کتاب و چند باب ترتیب داد و آن را «الکافى» نام نهاد. جمله اخبار «کافى» قریب 199، 16 حدیث است و جمله کتبش سى و دو کتاب است. پس از کلینى، فقیهى دیگر به نام ابوجعفر محمد بن على بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق (متوفى 381 ه)مدفون در رى، بر اساس همین رسایل چهار صدگانه، کتاب «من لا یحضره الفقیه» را تألیف کرد که جمله اخبار آن 5963 حدیث است. پس از شیخ صدوق (علیه الرحمه) به فاصله چند سال شیخ طوسی (385- 460 ه) ظهور کرد و بر اساس همین اصول چهار صدگانه دو کتاب معروف «الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار» و «تهذیب الاحکام» را که اولى مشتمل بر 5511 حدیث است تألیف کرد. اما اجماع، سومین دلیل از ادله فقه مسلمانان است که شیعه و تمامى فرق اهل سنت اجمالا در سندیت آن اتفاق نظر دارند. اجماع در اصطلاح عبارت است از اتفاق علماى عصر، بر حکم شرعى نسبت به مسئلهاى که حکم آن در کتاب و سنت نیامده باشد. چنانکه اشاره شد اجماع نزد شیعه نیز به عنوان یکى از «ادله اربعه» مورد استناد است. منتهى اهل سنت نفس اتفاق نظر اهل حل و عقد و مراجع نافذ الحکم را (به استناد روایت نبوى لا یجتمع امتى على خطا) «حجت» مىدانند ولى امامیه اتفاقى را که کاشف از قول معصوم باشد (یعنى امام داخل در مجمعین باشند)، ملاک عمل و حجت میدانند. خلاصه علماى مذهب جعفرى گویند: اجماع عبارت است از اتفاق مجتهدین شیعه بر هر امرى شرعى به نحوى که کاشف از قول معصوم باشد، بنابراین اجماع را از باب آن که کاشف از قول معصوم است «حجت» دانند. چون شیعیان معتقدند هیچ عصرى خالى از «امام معصوم» نمیباشد و از باب «لطف» بر خدا واجب است که هرگاه بندگانش بر خطا روند به وسیله امام آنان را راهنمایى فرماید. پس اگر در مسأله اى «اجماع» کردند و قول خلافى هم اظهار نشد، دلیل بر این است که معصوم راضى بوده و یا اصولا خود در میان آنها وجود داشته و یا القاى این مسأله از طرف معصوم شده است. امّا «قیاس» که چهارمین اصل از مصادر تشریع نزد اهل سنت و جماعت (غیر از فرقه ظاهریه) به شمار میرود، عمل به آن در شیعه ممنوع است، و به جاى آن اعتماد بر اصلى دیگر به نام «عقل» کرده اند. از حضرت صادق (ع) مروى است که: «قیاس» از دین من خارج است و اصحاب قیاس از راه سنجش طلب علم کردهاند و به همین جهت از حقیقت دور افتادهاند، چه دین خدا با قیاس درست نمىآید. در شیعه قاعده و اصلى است موسوم به قاعده ملازمه که: «کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» یعنى هر چیز که عقل بدان حکم کند شرع نیز بدان حکم نماید و بالعکس: «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»، یعنى هر چیز که شرع بدان حکم نماید عقل نیز بدان حکم نماید.
فقه جعفرى
منسوب به ششمین امام شیعه حضرت امام صادق (ع) است، چون دوره زندگانى آن حضرت مصادف با اواخر دوره بنىامیه و اوایل روزگار بنىعباس بود. به سبب اختلافى که امویان با عباسیان داشتند کمتر مزاحم شیعه امامیه میشدند، مضافا بر این که عمر امام صادق (ع) بعد از امام على بن أبیطالب (ع) از دیگر ائمه (ع) طولانى تر بود. آن حضرت در مدّت دراز امامت خود موفق شد که نظم و ترتیبى به وضع شیعه امامیه بدهند و فقه شیعه را تعلیم فرمایند، از این جهت آن حضرت را «حبر الامه»، یعنى دانشمند امت اسلام و «فقیه» آل محمد (ص) خواندهاند. بیشتر احادیث اعتقادى و فقهى شیعه از آن حضرت روایت شد و بدین سبب فقه شیعه را «فقه جعفرى» گفته و مذهب پیروان ایشان را «مذهب جعفرى» نام نهادهاند. در مجلس درس آن حضرت که در مدینه تشکیل میشد عده اى از بزرگان اسلام حاضر مى شدند و از محضر آن بزرگوار درک فیض مینمودند. از مشهورترین شاگردان امام زرارة بن اعین (متوفى در 150 ه) و محمد بن مسلم و ابوبصیر و برید بن معاویه عجلى و فضیل بن یسار و معروف بن خربوذ و جمیل بن دراج و عبداللّه بن مسکان و حماد بن عثمان... بودند. مهمترین اختلاف شیعه با اهل سنت و جماعت درباره تعیین جانشین رسول خداست که شیعیان امامیه آن را به «نصّ جلى و خفى» و اهل تسنن به اختیار امت میدانند. به جز این مسأله اساسى، اختلاف شیعه با سنى در بعض مدارک و ادله اجتهاد و نیز در پارهاى از قواعد اصول و فروع عبادات و معاملات و نکاح است. عمل به «قیاس» در نزد شیعه امامیه حرام است ولى در نزد تمامى فرق اهل سنت (به جز خوارج و ظاهریه) مورد قبول میباشد. در بیشتر مسائل فروع فقه، مذهب شیعه امامیه غالبا با یکى از مذاهب اربعه اهل سنت موافق است، ولى مسائلى نیز وجود دارد که جزو منفردات امامیه است، گرچه در اکثر این مسائل نیز یکى از فقهاى صحابه یا تابعین و اتباع، با شیعه موافق اند. حتى بعضى از علماى سنت و جماعت بدین سبب مذهب جعفرى را کنار مذاهب چهارگانه مذهب پنجم شناختهاند و از مسائل مورد اختلاف ایشان با سنت و جماعت «عقد متعه» یا زناشویى موقت و بعضى از مسائل «ارث» و غیره است.
بعضى از اعتقادات خاص شیعه امامیه
اعتقادات خاص شیعه امامیه که آنان را از اهل سنت و جماعت ممتاز میسازد، «امامت و ولایت» حضرت على (ع) و اولاد او که ائمه معصومین (ع) باشند و «عصمت» انبیاء و امامان و «تقیه» و «بداء» و «متعه» است. در اینجا درباره بداء و متعه و رجعت به اختصار چند سطرى مینگاریم:
بداء
عبارت از این اعتقاد است که خداوند عالم مشیتش را بر حسب مصالحى تغییر مىدهد. به اعتقاد ایشان چون خداوند قادر مطلق است و به نصّ آیه: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ».( سوره رعدآیه 39) بنابر مصالح (وجودیه) هرگاه بخواهد امرى را میتواند باطل سازد و به جاى آن امرى دیگر را برقرار نماید. «بداء» در این صورت به معنى نسخ است، چنان که خداوند امامت اسماعیل بن جعفر با بنابر مصالح نسخ فرمود و درباره اسماعیل بداء حاصل شد، چنان که حضرت صادق (ع) فرموده است: «ما بدا للّه فى شیء کما بدا للّه فى اسماعیل ابنى».
متعه
به ضم میم به معنى تمتع و برخوردارى است و آن نکاح منقطع و موقت است که در اصطلاح عوام شیعه آن را صیغه گویند. در حلیت متعه، شیعه امامیه به این آیه: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (نساء/ 24) در روایات وارده از اهلبیت و نقل بعض صحابه استناد کنند، علاوه بر آن، متعه در زمان رسول اکرم (ص) تجویز شده است و نسبت به ادعاى نهى و نسخ آن که در خیبر یا حجة الوداع بوده تردید است و همین تردید موجب میشود که نهى از آن را «نهى تنزیهى» بدانیم نه «نهى تحریمى» که موجب نسخ حکم حلیت قبلى است. به علاوه که در شریعت همگانى و همه زمانى اسلام که مصالح عباد در نظر گرفته شده است تشریع نکاح موقت و متعه مانع از زنا و فساد است. از شرایط «متعه» یکى آن است که ذکر «مدت» ضمن عقد تمتع لازم است، پس اگر مدّت ذکر نگردد عقد باطل میشود، به خلاف عقد دائم. دوم ذکر «مهر» در متعه لازم است، پس اگر مهر ذکر نگردد عقد باطل میشود. سوم در عقد متعه ذکر هر شرط که مخالف شرع و مجهول نباشد جایز است. چهارم این که در متعه طلاق نیست هر وقت مدت تمام شود یا شوهر باقى مدت را ببخشد متعه فسخ میگردد. پنجم آن که زن حق نفقه ندارد و ارث نمىبرد مگر اینکه در ضمن عقد شرط شده باشد. شیعه امامیه معتقدند که متعه در زمان رسول خدا (ص) جایز بوده است و پس از او تا دوره خلیفه دوم عمر بن الخطاب رواج داشته و عمر آن را منع کرده است.
رجعت
به فتح راء اعتقاد شیعه است به بازگشتن بعضى از مردگان (ما حض الایمان و ما حض الکفر) و نیز بعض مظلومین پیش از قیامت و انتقام گرفتن آنان از ظالمین خود بدین معنى که ایشان دیگرباره به دنیا باز مىگردند و زندگى را از سر مىگیرند و این امر پس از ظهور حضرت مهدى (عج) واقع خواهد شد. درباره رجعت به آیاتى از قرآن استدلال کنند و «اصحاب کهف» را که پس از سیصد سال خواب، خداوند آنان را زنده کرد و به دنیا بازگردانید مثال آورند.بعضى از اختلافات در اعمال مذهبى بین شیعیان و سنیان: اعمال مذهبى شیعه امامیه دوازده امامى فرق زیادى با اعمال مذهب سنى ندارد. روزه و حج در هر دو یکى است، امّا در بعض مسائل نماز و آداب وضو اختلاف دارند و در اذان و اقامه؛ «اشهد انّ علیّا ولى اللّه» را تبرکا (نه بعنوان جزء) و «حىّ على الصلاة» را جزو فصول اذان و اقامه دانند. چهار سوره اى را که در آن «آیه سجده» است در نماز نخوانند و فقاع را مثل مى(شراب) حرام دانند و گوشت خر را مکروه شمرند. نکاح بى گواه را روا بینند امّا طلاق بى گواه عادل را روا ندانند و به ظاهر این آیه احتجاج کنند: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ...» (سوره طلاق آیه 2) و گویند: خداى تعالى شاهد گرفتن بر طلاق را شرط کرد نه بر نکاح و سه طلاق را که در یک مجلس دهند جایز ندانند و گویند: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ...» [۶] در نماز میت پنج تکبیر گویند و از این گونه اختلافات جزئى در فروع بین ایشان و اهل سنت و جماعت بسیار است. امّا اصول عقاید شیعیان توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت است. شیعه امامیه صفت عدالت را ذاتى حضرت حق مىداند و مبناى آن را بر «عقل» میشناسد نه بر مشیت، «امامت» اصل اساسى است که شیعه را از سنّى جدا مىکند. بنابر اعتقاد شیعه، وحى یک صورت بیرونى و ظاهرى دارد و یک جنبه درونى و باطنى که پیغمبر (ص) اسلام از هر دو جنبه درحد کمال آگاهى داشت چه در آن واحد هم نبى بود و هم ولىّ. نبوت وظیفه ظاهرى پیغمبر یعنى رسانیدن وحى الهى به مردم بود و ولایت وظیفه باطنى یعنى آشکار ساختن معنى دین. با رحلت پیغمبر (ص) دوره پیامبرى به پایان رسید امّا دوره «ولایت» در شخص امام ادامه یافت. امام کسى است که وظیفه ولایت را بر عهده دارد و آن وظیفه به سه چیز تعلق مىگیرد: حکومت بر جامعه اسلامى، بیان مسائل فقهى و دینى و رهبرى روحانى که مردم را به درک معانى باطن هدایت مى فرماید. به دلیل این سه وظیفه الهى برگزیدن امام از طرف مردم جایز نیست، این رهبر روحانى را باید خداوند تعیین کند و او امام معصومى است که الهام گرفته از غیب بوده به رهبرى مردم مىپردازد. اما قطب رحاى عالم امکان و ضامن حفظ و بقاى شریعت است با این همه حضرت مهدى (عج) از چشم ظاهر مردمان پنهان است و ظهور نخواهد کرد مگر در آخر الزمان. در نظر شیعه امام غایب ادامه شخصیت و برکت پیغمبر است و به وسیله او است که قرآن محفوظ میماند و بى ظهور او حکومت دنیوى ناقص است، و تنها با ظهور دگرباره او است که وضع کمال مطلوب مبتنى بر «عدل الهى» که اسلام در تعالیم خود بر آن تکیه مىکند برقرار خواهد شد.
شیعه امامیه در ایران
مذهب شیعه امامیه اثنى عشریه تا پیش از صفویه در ایران غیر رسمى بود و مذهب اقلیت به شمار مىرفت. کوشش سلاطین آل بویه که در قرن چهارم هجرى بر بعضى از ولایات ایران فرمانروایى داشتند و معتقد به مذهب شیعه امامیه بودند و در رسمى ساختن آن مذهب به علت مخالفت خلفاى بغداد که نفوذ دینى و سیاسى بسیار در ایران داشتند به جایى نرسید. بعد از سقوط خلافت بغداد به دست هلاکو خان مغول در 656 هجرى، یکى از ایلخانان مغول به نام سلطان محمد خدابنده موقتا مذهب شیعه امامیه را پذیرفت و در سکه و خطبه نام ائمه شیعه را نقش و ذکر نمود، ولى باز رسمى شدن آن مذهب عقیم ماند. لیکن شیعه در پرده دامنه نفوذ خود را بین مردم شهرهاى ایران هر روز گستردهتر میساخت تا این که خانواده اى شیعى مذهب به نام سربداران در اواسط قرن هشتم هجرى توانست که حکومتى اثنى عشرى در شهر سبزوار که اکثر مردم آن شیعه بودند تأسیس نمایند و نیز سادات مرعشى حکومت شیعى در مازندران تشکیل دادند. جهانشاه از شاهان قراقویونلو که در قرن نهم هجرى در آذربایجان حکومت مىکردند به شیعه بودن خود افتخار مینمود. پیش از ظهور صفویه بعضى از شهرهاى ایران چون قم و کاشان و سبزوار معروف به شهرهاى شیعهنشین بودند و اکثر مردم آنها به آن مذهب اعتقاد داشتند. شاه اسماعیل صفوى که به دست عدّهاى از صوفیان قزلباش که مذهب شیعه داشتند روى کار آمده بود و در سال نهصد و هفت هجرى بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد و على رغم سلطان سلیم پادشاه نیرومند عثمانى که به بهانه ادعاى خلافت اسلام قصد حکومت بر مسلمانان ایران و بلعیدن این کشور را داشت، از همان آغاز پادشاهى رسمیت مذهب شیعه را به جاى طریق سنت و جماعت اعلام نمود و اعلاى لواى این مذهب را سیاست دولت خود قرار داد و گفتن «اشهد ان علیا ولى اللّه» و «حى على خیر العمل» را در اذان و اقامه عملى ساخت. اکثر سنیان ایران که از بیم شمشیر شاه اسماعیل چارهاى جز تسلیم نداشتند، طوعا یا کرها آن مذهب را پذیرفتند و در اندک مدتى مذهب شیعه اثنى عشرى بیشتر ولایات ایران را فراگرفت و از آن زمان تا کنون که قریب پانصد سال مىگذرد شیعه جعفرى اثنى عشرى مذهب رسمى دولت و ملّت ایران است. صفویه پس از رسمیت دادن مذهب شیعه اثنى عشرى براى این که معارف جدیدى جانشین معارف قدیم سنّى کرده باشند در صدد برآمدند که فقهایى را از جبل لبنان که در آن روزگار مهد معارف شیعه بود و یا از احساء و بحرین که در ساحل غربى خلیج فارس قرار داشت براى تعلیم و تتبع فقه و کلام شیعه به ایران دعوت کنند و علمایى چون شیخ حرّ عاملی و بهاءالدّین عاملى به ایران روى نهادند و امثال علامه مجلسى از شاگردان ایشان به شمار مىروند. [۷]