پرش به محتوا

محمدرضا پهلوی

از ویکی‌وحدت
(تغییرمسیر از محمد رضا پهلوی)
محمدرضا پهلوی
نام کاملمحمدرضا پهلوی
نام‌های دیگرشاه ایران
اطلاعات شخصی
سال تولد۱۲۹۸ ش، ۱۹۲۰ م، ۱۳۳۸ ق
روز تولد۴ آبان ۱۲۹۸
محل تولد
سال درگذشت۱۳۵۹ ش، ۱۹۸۱ م، ۱۴۰۱ ق
روز درگذشت۲۷ ژوییه ۱۹۸۰
محل درگذشت
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌هاآخرین شاه ایران

محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران و دومین پادشاه از سلسله پهلوی بود. او پس از تبعید پدرش، رضا شاه، در سال ۱۹۴۱ م، به قدرت رسید و تا انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ م، حکومت کرد. شاه طی دوران حکومتش، با اجرای برنامه‌های شبه مدرنیزاسیون تحت عناوینی همچون اصلاحات اقتصادی و اجتماعی، اصلاحات ارضی و انقلاب سفید، به همراه تبلیغات گسترده در صدد الغای تغییرات ساختاری برای مردم ایران بود . حکومت شاه به دلیل سرکوب‌های سیاسی، فساد دولتی و عدم تحمل مخالفت‌ها با نارضایتی‌های زیادی روبرو شد.

زندگی‌نامه

محمدرضا پهلوی در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ ش، در تهران متولد شد. او اولین پسر رضاخان و تاج‌الملوک آیرملو بود. خواهر دوقلوی او، اشرف پهلوی چهار ساعت بعد به دنیا آمد. او در حالی‌که شش سال داشت، پدرش پادشاه و او به ولیعهدی ایران منصوب شد.

محمدرضا تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه را در سوئیس به اتمام رساند. در شهریور ۱۳۱۰ ش، محمدرضا پهلوی به همراه برادرش علیرضا، حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش برای ادامه تحصیل به سوئیس فرستاده شد. وی در سال ۱۳۱۵ ش، به ایران بازگشت و تحصیلاتِ دانشکده افسری را تا درجه ستوان دومی ادامه داد. پس از ترفیع درجه او از سوی رضاشاه، با درجه سروانی بازرسی کل ارتش را بر عهده گرفت.

تلاش‌های رضاشاه برای به قدرت رساندن پسرش محمدرضا و تبدیل او به یک ولیعهد قدرتمند سبب شد در سن ۱۹ سالگی ترتیب یک ازدواج سیاسی را برای او بدهد؛ بنابراین در سال ۱۳۱۷ ش، با توجه به روابط ایران با سایر کشورها او تصمیم گرفت فوزیه ملک‌فارق شاه‌دخت مصر و خواهر پادشاه ملک‌فارق را برای پسرش بگیرد. فوزیه دختری بسیار زیبا و سیاستمدار بود و از آنجا که طبق قانون اساسی، مادر ولیعهد باید ایرانی‌الاصل باشد، تصویب ماده قانونی در مجلس شورای ملی، این مشکل را رفع کرد و فوزیه به ملیت ایرانی درآمد. حاصل این پیوند که در سال ۱۳۲۷ ش، به جدایی ختم شد، دختری به نام شهناز بود که در سال ۱۳۱۹ ش، متولد شد.

دو سال پس از جدایی از فوزیه، ازدواج دوم محمدرضا پهلوی در ۲۳ بهمن ۱۳۲۹ ش، با ثریا اسفندیاری که پدرش از تبار لر‌های اصیل ایرانی بود و مادرش آلمانی تبار، ازدواج کرد. ثریا اسفندیاری چشمان بسیار زیبایی داشت و به ملکه چشم زمردی معروف بود. به هر حال این ملکه زیبا رو نتوانست برای محمدرضا شاه فرزندی بیاورد و در نتیجه پس از هشت سال زندگی از یکدیگر جداشدند و ثریا به دنبال رویای خود یعنی بازیگری به اروپا رفت و در فیلم «سه چهره یک زن» محصول کشور ایتالیا بازی کرد. نیاز کشور به ولیعهد پسر و مادری که برای شاهزاده «شهناز» مادری کند سبب شد محمدرضا شاه برای بار سوم با «فرح دیبا» ازدواج کند. ثمره این ازدواج چهار فرزند به نام‌های رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا بود. رضا پهلوی در ۹ آبان ۱۳۳۹ ش، متولد شد و پدرش در ۱۴ آبان ۱۳۳۹ ش، فرمان ولیعهدی او را صادر کرد.

آغاز سلطنت ۳۷ ساله

در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ ش، پس از اشغال ایران به دست متفقین و استعفای اجباری رضاشاه، محمدرضا پهلوی به سلطنت رسید و در ۲۶ شهریور با حضور در مجلس شورای ملی، برای حفظ اصول قانون اساسی و مشروطیت سوگند یاد کرد. با اراده و خواست شخص محمدرضا شاه پهلوی مراسم جشن تاجگذاری به زمانی دیگر منتقل شد که شاهنشاه ایران اطمینان خاطر پیدا کند که ملتش در امنیت و رفاه اجتماعی و سیاسی به سر می‌برند. هنگامی که پادشاه ایران در مجلس سوگند می‌خورد ارتش بریتانیا و شوروی تهران را اشغال کردند و کنترل وزارتخانه‌ها و اداره ایران را بدست گرفتند. دولت ایران سفیران خود را از برلین، رم و بخارست به تهران بازگرداند. وزارت امورخارجه به وسیله سفارت ایران در لندن به دولت بریتانیا اعتراض کرد که دولت بریتانیا و شوروی پس از اشغال بخش‌هایی از ایران قول داده بودند که نیرو‌های خود را به تهران گسیل ندارند. اکنون به بهانه اینکه در خارج کردن آلمانی‌ها از ایران کوتاهی شده، دولت بریتانیا و شوروی قوای نظامی خود را به تهران آورده‌اند، با این وضع دولت ایران توانایی اداره شهر تهران و دیگر شهر‌های ایران را ندارد و آرامش و نظم در کشور از دست خارج شده‌است، از این رو دولت ایران خواستار خروج نیرو‌های متفقین از تهران است.

پس از این که دولت از اشغال ایران به وسیله ارتش شوروی و بریتانیا نتوانست جلوگیری کند و روشن شد که ارتش این دو کشور برای مدت درازی در ایران خواهند ماند به ادعای برخی؛ مهم‌ترین هدف سیاسی محمدرضا شاه پهلوی حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. شاه و نخست‌وزیرش محمدعلی فروغی که سیاستمدار کهنه‌کار و زیرکی بود، بر این عقیده بودند که یک قرارداد با نیرو‌های اشغالی باید بسته شود تا وضعیت ایران اشغالی را روشن کند و اداره کشور را از دست ارتش اشغالگر بریتانیا و شوروی دربیاورد. به عقیده او تنها امضای یک قرارداد با متن زیرکانه می‌توانست ایران را مصون دارد.

ترور نافرجام

تیراندازی به محمدرضا در سال ۱۳۲۷ ش، دستاویزی برای او شد تا به قلع و قمع مخالفان و تعطیلی احزاب اقدام کند. درست زمانی که مجلس شورای ملی، در مخالفت و رد طرح قرارداد نفت جنوب میان ایران و انگلیس، صحنه نزاع سختی بود و تنها سه امضا لازم بود تا طرح تصویب شود، ترور پهلوی و اعلام حکومت‌نظامی، فعالیت احزاب ازجمله حزب توده را متوقف کرد و به بازداشت بسیاری از فعالان سیاسی منجر شد. ناصر فخرآرایی که در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ ش، و مراسم دانشگاه به پهلوی تیراندازی کرد، بی‌درنگ کشته شد و هرگز درباره انگیزه واقعی این ترور اطلاعات دقیقی به دست نیامد؛ اما نام حزب توده در دفترچه جیبی ضارب بهانه‌ای شد در دست دولت برای انتساب ترور به حزب توده؛ همچنین کارت خبرنگاری روزنامه مذهبی پرچم اسلام، موجب شد سید ابوالقاسم کاشانی به ارتباط با او متهم و تبعید شود.

انقلاب سفید

برگزاری همه‌پرسی انقلاب سفید در بهمن ۱۳۴۱ ش، نتوانست به ناخرسندی و اعتراض‌های گسترده‌ پایان دهد. همچنین بازداشت امام‌خمینی در پی اعتراض‌های صریح ایشان به تخلفات دولت از قانون اسلام و قانون اساسی، نقض موازین استقلال و حاکمیت سیاسی کشور و پذیرش وابستگی به قدرت‌های خارجی، خشم مردم را برانگیخت و ادامه اعتراض‌ها به اَعمال خلاف قانون حکومت، قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ ش، را شکل داد که پس از کودتای۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش، شدیدترین برخورد میان نیرو‌های رژیم و مردم و نیز نخستین واکنش نیرو‌های انقلابی و مردم مذهبی بود.

پهلوی در برابر این قیام که نمایانگر غلیان احساسات دینی در عمق جامعه بود، تنها به سیاست سرکوب، اتهام‌زنی و انتساب آن به عوامل خارجی ادامه داد. از این زمان به بعد، وی با در اختیارگرفتن همه قوای کشور، به قدرت مطلق، بی‌معارض و خودکامه صحنه سیاسی ایران تبدیل شد. با گزارش مطبوعات بین‌المللی درباره موفقیت اصلاحات ارضی و ارزیابی مثبت کشور‌های خارجی، راه سرمایه‌های خارجی به ایران باز شد، مخالفان وادار به سکوت شدند و اعتماد به نفس و جسارت محمدرضاشاه آشکارا افزایش یافت. به‌رغم پیروزی بزرگ او در سرکوب قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ ش، استبداد روزافزون او و از میان‌رفتن زمینه گفتگو میان حاکمیت و نیرو‌های سیاسی، به‌تدریج همه گروه‌های مخالف را به این نتیجه نهایی رساند که شخص پهلوی عامل اساسی در جلوگیری از رشد و توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است.

نگاهی بر سال‌های پایانی سلطنت

شاه ایران در سال‌های آخر سلطنت خود به طرز تاسف‌باری شاهد سقوط پرشتاب حکومت خود بود. وقایعی که در سال‌های ۱۳۵۴ ش، و بعد از آن اتفاق افتاد، حکومت محمدرضا پهلوی را به سرنگونی نزدیک‌تر می‌کرد؛ اما افزایش درآمد سالانه نفت تا مرز ۲۰ میلیارد دلار در سال او را امیدوار می‌کرد. همچنین توسعه روابط کشور با همسایگان غرب و شرق و بهبود رابطه ایران با کشورهای همسایه همچون عراق، اوضاع را بیش از پیش خوشایند کرده بود.

در آبان سال ۱۳۵۴ ش، دربار شاه پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را با صرف هزینه‌های هنگفت برگزار کرد که این ریخت و پاش‌ها نارضایتی‌های مردمی را می‌افزود. در این دوران شاه سعی می‌کرد بیش از گذشته نظر مساعد آمریکا را جلب کند و با تسلیم در برابر تمام خواسته‌های «کارتر» رئیس ‎جمهور وقت آمریکا به سلطنت خود با آرامش ادامه دهد. شاه به خیال خود امنیت و آرامش کاملی در کشور حاکم کرده بود، غافل از اینکه جرقه‌های انقلاب در همان سال‌ها زده می‌شد.

دیکتاتوری و برخورد دولت وقت با مخالفت‌های مردمی در آن زمان را می‌توان نقطه تشدید انقلاب دانست. مدت زیادی به طول انجامید تا شاه و اطرافیانش متوجه اوضاع دگرگون پیرامون خود شوند. اقدام آنها در واکنش به اوضاع، برکناری هویدا و نخست وزیری آموزگار بود. آموزگار پیش از آن وزارت نفت را بر عهده داشت این تغییرات وضعیت نابسامان مملکتی را عوض نکرد. ناآرامی و اعتصاب، اوضاع ایران را فلج کرده بود. اعلامیه‌های امام خمینی همه جا پخش می‌شد و او با این عبارت که «بگذارید هر مسجد تبدیل به یک کمیته برای انقلاب شود» خواهان تشکیل کمیته‌ها شده بود. شاه این درخواست را رد کرد زیرا پلیس و ساواک قادر نبودند در مساجد رخنه کنند.

فرار

در این دوران تظاهرات، اعتصابات به اوج خود رسیده بود. در تبریز، اردبیل، اصفهان، زنجان، شاهرود، تربت حیدریه، شیراز، ارسنجان، آمل، قم، مرند، فریدون کنار، بندرعباس، کنگاور و چالوس صد‌ها نفر به خون غلطیدند. روز ۹ دی یکی از خونین‌ترین روز‌های انقلاب بود. سرانجام در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ش، محمدرضا پهلوی، به بهانه بیماری برای همیشه از کشور رفت.

آوارگی

پس از خروج شاه از ایران او اول به مکزیک رفت و در آنجا متوجه بیماری سرطان او شدند، اما به دلیل تظاهرات مردمی برای تحویل شاه به مردم ایران وی به همراه فرح پهلوی به پاناما رفت. ولی شاه به دلیل اینکه دولت آمریکا زیر قول‌های خود زده بود قصد ماندن در این کشور را نداشت و نهایتاً انورسادات از شاه دعوت کرد تا برای معالجه و سکونت به مصر بیاید. او پیش‌تر به محمدرضا گفته بود که برای معالجه می‌تواند از بهترین پزشکان دنیا در مصر بهره‌مند شود و نیازی به سفر به ماورای اقیانوس‌ها نیست. در فرودگاه قاهره، انورسادات، همراه همسرش جهان‌سادات به استقبال آمده بودند و از آنجا به «قصر قبه» رفتند.

درگذشت

پزشکان مصری پس از معاینه گفتند که حال او وخیم است و باید عمل جراحی صورت بگیرد. سرانجام، پزشکان آنجا با کمک پزشکان فرانسوی، وی را جراحی کردند و پس از آن، اعلام کردند سرطان به دیگر اعضای بدنش سرایت کرده است. «دکتر کین» آمریکایی نیز گفت که شاه به‌زودی خواهد مرد. شاه به فرح گفته بود نباید به تلاش‌های ناخواسته برای زندگی او دست بزنند و بگذارند وی راحت بمیرد. محمدرضا چند روز بعد به کما رفت. روشن بود که در آستانه مرگ قرار گرفته است و سرانجام در ساعت ده صبح ۲۷ ژوییه ۱۹۸۰ م، درگذشت و در کنار مسجد رفاهی قاهره به خاک سپرده شد.

دیدگاه او درباره جزایر سه‌گانه

در دوران صفویه برای مقابله با پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها، پای انگلیس به خلیج فارس باز شد و آنها نیز برای تثبیت اشغالگری‌شان بخش‌هایی از ایران از جمله افغانستان امروز را از ایران تجزیه کردند تا ایران تهدیدی برای حیات خلوت‌شان یعنی هند نباشد و از سوی دیگر بر جزایر و بنادر جنوب ایران سلطه یابند.

این سلطه طولانی بر جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی ادامه داشت و پس از تضعیف امپراتوری بریتانیا، آنها حاضر شدند در عوض پذیرش استقلال بحرین توسط ایران به اشغال جزایر سه‌گانه پایان دهند و مدتی پس از استقرار نیرو‌های نظامی ایران در جزایر ایرانی، کشوری به نام امارات متحده عربی با حمایت بریتانیا اعلام موجودیت کرد. امارات از دوره پهلوی مدعی این جزایر شد که به واسطه حمایت غرب از شاه در چارچوب دکترین دو ستونی نیکسون، این موضوع حتی اجازه طرح در شورای امنیت سازمان ملل را نیز پیدا نکرد و ادعای امارات که در این دوره کشور ضعیفی نیز بود به کل در سازمان ملل رد شد.

جستارهای وابسته

منابع