نُصیریه یا همان جامعه علویان سوریه که با بیداری و قدرت‌گیری خود در منطقه غرب آسیا در یکی دو قرن اخیر، توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده‌اند، در قرن سوم هجری قمری و در زمان حیات امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) و زمان غیبت صغرا در عراق پا گرفتند. محمد بن نصیر نمیری بنیان‌گذار این فرقه از کسانی بود که با استفاده از موقعیت خود در حلقه یاران عسکریین علیهماالسّلام ، موفق شد با ادعای بابیت و دیگر ادعاهای گزاف؛ جماعتی را دور خود جمع کند. نیم قرن پس از وی حسین بن حمدان خصیبی چهره شاخص و مؤسس دوم نصیریه بود که با تعالیم وسیع و تبلیغات گسترده خود از طریق سفر به اقصی نقاط جهان اسلام توانست تعالیم نصیری را با آموزه‌هایی از تصوف بیامیزد و در نهایت با هجرت به شمال شام در پرتو فضای پر تسامح فرهنگی ناشی از حکومت حمدانیان حلب و به ویژه سیف الدوله، هسته اولیه جامعه علویان سوریه را تشکیل دهد. او و جانشینانش با نشر افکار خود توانستند این جامعه را تا دهه‌های متمادی گسترش داده پایه‌های حضور خود را در سوریه مستحکم کنند.

نُصیریه
موسسمحمد بن نصیر نمیری

عقاید

در بیشتر کتاب‌های منتشر شده در باره فرقه‌ها و مذاهب، نصیریه را به عنوان گروهی از غُلاة شیعه به حساب آورده اند که به الوهیت ائمه اطهار خصوصاً مولی الموحَدین اعتقاد دارند و در بیان وجه تسمیه آنها به نصیریه، محمد بن نصیر نمیری را عامل این نام‌گذاری دانسته‌اند [۱][۲][۳] یا به قول عبدالرحمن بدوی، بعضی آنان را به نصیر که غلام حضرت علی (علیه‌السّلام) بود، منسوب می‌دانند[۴]. هاشم عثمان دانشمند علوی سوری سخنان فوق را رد کرده و می‌گوید: درباره اصل این فرقه سه قول بیان شده است: #این فرقه منسوب به محمد بن نصیر نمیری هستند که این قول نادرست است؛ زیرا محمد بن نصیر متوفی 359 هجری قمری (قرن چهارم) است در حالی‌که اصطلاح نصیریه 200 سال بعد یعنی در اواخر قرن ششم هجری قمری ظهور پیدا کرد و علاوه بر این، پیروان وی را نمیریه گویند، نه نصیریه که #منسوب به غلام حضرت علی (علیه‌السّلام) به نام نمیر می‌باشند که این قول هم صحیح نیست، زیرا اساساً امیرالمؤمنین غلامی بنام نمیر نداشته است. اما دیدگاه دیگری هم وجود دارد که با توجه به قرائن می‌توان گفت که نصیریه#منسوب به کوهی به نام «النصیریه» «Nasarie» می‌باشند که با عقاید خاص در اطراف این کوه زندگی می‌کردند و از نظر تاریخی بعد از سال 488 هجری قمری وجود داشته‌اند.[۵]:

فرقه نصیریه که پیروان آن دوست دارند به نام علوی خوانده شوند، بنابر آنچه از کتب دانشمندان معاصر علوی به‌دست می‌آید، تمام عقایدشان همانند عقاید شیعیان اثنی عشریه است. شیخ عزیز ابراهیم علوی می‌نویسد: علویان همان شیعیان امامیه اثنی عشری هستند، آنها فرائض را ادا می‌کنند، نماز و روزه و حج زیر سایه ایمان و اسلام، آنگونه که شایسته است و خدا در قرآن امر فرموده است و در سنت مطهره که از رسول اکرم و ائمه اطهار که اولین آنها امام علی بن ابی‌طالب و آخرین آنها محمد بن الحسن الحجة المهدی (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشّریف) است، بدون هیچ تحریف و تغییر و تبدیل ثابت شده و به انجام می‌رسد و اگر‌چه منکر برخی از شطحیات غُلوگونه نمی‌شویم که علت آنها انزوای صد ساله در غار‌ها و کوه‌ها و دوری از مدارس و علم و علماء و فقه و حدیث نبوی، به علت ظلم سلاطین خصوصاً در زمان پادشاهان و ترک‌های عثمانی بوده است. اضافه بر این، مخفی کاری‌هایی که به دلیل فرمان برخی از مشایخ صورت می‌گرفته هم می‌باشد[۶].

آیت الله جعفر سبحانی نوشته‌اند: «علویان مذهب خاصَی ندارند که بتوان آن را وجه تمایز مذهب اهل‌بیت دانست، بلکه آنها شیعیان امامی و اثنی عشری هستند که رفتار‌های مذهبی آنها طبق مذهب اهل‌بیت است که همواره در معاملات شرعی و احکام دینی بر آن تکیه دارند و فقط در دومسئله قدری متمایز می‌شوند:

طریقت جنبلائیه

گفته می‌شود که این طریقت را فردی به نام ابو محمد عبدالله جنبلائی معروف به جنان ایجاد کرد و برخی از علویان معتقدند که وی یکی از رؤسای بزرگ آنها است و از دانا‌ترین متصوفه زمان خود است. او در عراق عجم در سرزمینی به نام جنبلا اقامت داشت و به همین علت به فارس شهرت یافت و گفته می‌شود او به مصر مسافرت کرد و در آنجا حسین بن حمدان خصیبی را دید و وارد طریقت او شد و با او به جنبلا بر گشت و از او احکام تصوف و فلسفه، علوم ستاره‌شناسی و هیئت و سایر علوم زمان خود را آموخت. خصیبی یکی از مشایخ بزرگ علویون است و جانشین جنبلایی در ریاست طریقت شد. محمد أمین غالب الطویل در تاریخ العلویین می‌نگارد: روش حسین بن حمدان خصیبی و نمایندگانش در دین، راهنمایی افراد سایر ادیان به دین اسلام بود و آنها مثل سایر مردم مسلمان شیعه طبق دستورات معمولی باقی می‌ماندند و کسانی را که در آنها شایستگی‌های لازم را می‌دید در طریقت جنبلایی وارد می‌کرد و از این‌جا دانسته می‌شود که هدف وی دعوت مردم به مذهب اهل‌بیت بود. آنگونه که روشن است، طریقت جنبلائیه چیزی غیر از اعتقادات صوفیانه مثل سایر اعتقادات صوفیانه مخفی که در اکثر فرقه‌های مسلمان است، نیست.

اعتقاد به باب

دیدگاه علویان این است که ائمه اوصیاء رسول خدا هستند و از آنجا که ائمه در بر دارنده علوم اولین و آخرین می‌باشند، به ناچار برای هر کدام بابی است که علوم از آنها اخذ شود، پس برای هر کدام بابی برگزیدند:

  1. الامام علی بن ابی‌طالب، بابه سلمان فارسی؛
  2. الامام حسن المجتبی، بابه قیس بن ورقه؛
  3. الامام حسین الشهید، بابه رشید هجری؛
  4. الامام علی زین‌العابدین، بابه عبدالله الغالب؛
  5. الامام محمد‌الباقر، بابه یحیی بن معمر؛
  6. الامام جعفر الصادق، بابه جابر بن یزید جعفی؛
  7. الامام موسی الکاظم، بابه محمد بن ابی زینب؛
  8. الامام علی الرضا، بابه مفضل بن عمر؛
  9. الامام محمد الجواد، بابه محمد بن مفضل؛
  10. الامام علی الهادی، بابه عمر بن فرات؛
  11. الامام حسن بن علی العسکری، بابه ابو شعیب محمد بن نصیر النمیری؛
  12. فلیس للامام محمد المهدی باب.

نویسنده در ادامه می‌ آورد: علویان به رسالت محمد بن عبدالله ایمان دارند و شکی در امامت پسر عموی پیامبر علی بن ابی‌طالب و یازده امام از صلب ایشان ندارند و شهادتین را از روی قلب و ایمان می خوانند و اعتقادات شان گواهی به لا اله الا الله، محمَد رسول الله و موالات اهل‌بیت رسول خداو نماز و روزه و حج و زکات و جهاد در راه خدا و معاد روز قیامت است. کتاب‌شان قرآن و راهی جز شریعت قرآن ندارند. بزرگان دینی دارند که به وسیله آنان دین را شناخته‌اند و شعائر دینی خود را بر پا می‌دارند. هر سخنی که قرآن بر آن اشاره نکرده را رها می‌کنند....عصیان رسول را در عمل نمی‌کنند و کلامش را مخالف نمی‌نمایند و علم را در اهل‌بیت منحصر می‌دانند و اعتمادشان به جعفر بن محمد الصادق است. در بحث‌های دینی و تفسیر قرآن و فقه و فتوی....عبادت خدای تعالی را می‌کنند و در عبادتش کسی را شریک نمی‌دانند[۷].

شیخ عبدالرحمن الخیر یکی از علویان برجسته می‌نویسد: اصول دین پنج تا است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد با همان تعریف و مبنایی که شیعه اثنی عشری در باره این اصول پنج گانه دارند. توحید یعنی: اعتقاد داریم به وجود خدای یگانه که خالق عالم دیدنی و ندیدنی است. در ملکش شریکی ندارد و موصوف است به صفات کمال و منزه است از صفات نقص. عدل یعنی: اعتقاد داریم بر این که خدای تعالی عادل و مبرّا از ظلم است. از او عمل زشت و بیهوده صاادر نمی‌شود و بشر را به آنچه که در قدرت و توان او نیست مکلف نمی‌کند. و امرش نمی‌کند مگر آنچه به صلاح اوست و نهی‌اش نمی‌کند مگر از آنچه به ضرر اوست و اگرچه بیشتر مردم فساد و صلاح خود را تشخیص نمی‌دهند. نبوت یعنی: اعتقاد داریم خدای متعال بندگان نیکش را به رسالت بر می‌گزیند تا پیام‌های الهی را به مردم ابلاغ و آنان را به آنچه صلاح شان در آن نهفته است، راهنمایی کنند و از آنچه بدبختی دنیا و آخرت است بازشان دارند... اعتقاد داریم به عصمت همه پیامبران از خطا و فراموش‌کاری و از ارتکاب گناه و اشتباه قبل از برانگیخته شدن و بعد از آن.

امامت یعنی: اعتقاد داریم امامت مقامی است که به اقتضای حکمت الهی برای مصالح بشر به‌عنوان وزارت انبیاء برای نشر دعوت الهی ایجاد شده است و در باره قیام ائمه بعد از انبیاء معتقدیم که ما برای تطبیق احکام دین بین مردم و حفظ شرایع از تغییر و تحریف و تفسیر‌های اشتباه محتاج ائمه هستیم. و برای همین اقتضای حکم و لطف الهی این است که امام را به نصّ معین نماید و این که امام همه عیناْ مثل پیامبر معصوم باشند تا مؤمنین با اطمینان به اعمال و اقوال او اقتداء کنند. و اعتقاد داریم به این که امام بعد از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) امام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و بعد از او پسرانش امام حسن و امام حسین و سپس 9 تن از فرزندان امام حسین (علیهم‌السّلام) هستند که آخرین آنها مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشّریف) است.

معاد یعنی: اعتقاد داریم به این که خدای تعالی بعد از مرگ مردم را برای محاسبه اعمال باز می‌گرداند و جزاء می‌دهد نیکوکار را برای نیکو‌کاری‌اش و گناه‌کار را به‌علت گناه کاری‌اش و ایمان داریم به آنچه در قرآن آمده و به آنچه در حدیث پیامبر نقل شده است از اخبار روز قیامت و نشور و بهشت و جهنم و آتش و عذاب و نعمت و صراط و میزان و غیر از اینها از آنچه که ثابت شده در کتاب خدا و احادیث صحیح که از پیامبر رسیده است. اما فروع دین فراوان و مهم‌ترین آنها نماز، روزه، زکات، حج و جهاد است.

بزرگان فرقه نصیریه از ابتدا تاکنون

درباره فرقه نصیریه دیدگاه‌های مختلف و متعارض بیان شده است. عدّه‌ای این فرقه را پیروان محمّد بن نصیر نمیری دانسته‌ و اعتقاد دارند که آنها امامان معصوم (علیهم‌السّلام) را خدا دانسته و به تناسخ و حلال بودن محارم اعتقاد دارند و بنیان‌گذار آن را محمد بن نصیر نمیری می‌دانند. نمیری به امامان امامیه تا امام دهم اعتقاد داشته و درباره امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) غلو کرده و او را خدا ‌دانسته و خود را پیامبر می‌دانست. او در سال 395 هجری قمری درگذشت [۸] [۹][۱۰] ولی امروزه کسانی که از نصیریه در سوریه و لبنان زندگی ‌می‌کنند، خود را شیعه دوازده امامى‌ می‌دانند و خود را علویّون معرفی و موارد بالا مثل تناسخ و غلو را ردّ می‌کنند و اعتقادات شیعه امامیّه را کاملاً قبول دارند و می‌گویند: محمد بن نصیر نمیری، رئیس فرقه نمیریه بوده و در میان نصیریه و علویّون فقط عدّه‌ کمی غلو کرده‌ و ائمه را خدا می‌دانند و به تناسخ اعتقاد دارند. آنها تأسیس علویّون را در سال 488 تا 690 هجری قمری می‌دانند و این در حالی است که محمد بن نمیر در سال 359 هجری قمری از دنیا رفته است [۱۱][۱۲][۱۳] از بزرگان این فرقه در گذشته اطّلاعات زیادی در دست نیست. علویّون سوریه و لبنان در ضمن کتابی که[۱۴] در ردّ غلوّ و تناسخ و معرفی خود نگاشته‌ و عدّه‌ای از بزرگان خود را نام برده‌اند. از این کتاب و منابع دیگر؛ بزرگان آنها را در دو قسمت می‌توان نام برد:

بزرگان دینی و علمی

بزرگان دینی عبارتند از:

  1. ابراهیم جمال از لاذقیه؛
  2. استاد ابراهیم سعود از جبله؛
  3. استاد ابراهیم صالح؛
  4. ابراهیم حرخوش مقیم لاذقیه؛
  5. شیخ ابراهیم حسن نجّار؛
  6. شیخ ابراهیم کامل، خطیب مسجد امام علی (علیه‌السّلام) طرابلس لبنان؛
  7. شیخ احمد علی حلوم استاد و مقیم در لاذقیه؛
  8. شیخ احمد محمّد رمضان؛
  9. شیخ اسماعیل شحّود؛
  10. شیخ حسین سعود از جبله؛
  11. شیخ حسن عباس آل عباس؛
  12. شیخ حمدان خیر؛
  13. شیخ حسن محمّد علی؛
  14. شیخ حیدر محمّد حیدر؛
  15. شیخ سلمان خلیل وقاف؛
  16. شیخ سلمان حسن؛
  17. شیخ احمد خضر؛
  18. شیخ احمد سلمان؛
  19. شیخ سلیمان عیسی مصطفی؛
  20. استاد علی صالح

و عدّه بسیاری که بیان نام همه آنها موجب طولانی شدن این بحث خواهد شد. در ضمن باید گفت که پیروان و بزرگان آنها معمولاً در سوریه و لبنان ساکن هستند[۱۵].

بزرگان سیاسی

نام برخی از بزرگان سیاسی این طایفه از قرار زیر است:

  1. ترفیع محمّد نبهان، از مبارزین نصیریه قبل از استقلال و به حکومت رسیدن آنها؛
  2. جاسم علون از مبارزین؛
  3. محمّد عمران وشّاح بابی اقدس؛
  4. حافظ اسد که در ابتدا به لقب و رتبه «نجیب» رسیده و بعد به وزارت دفاع منسوب و سپس با تشکیل حزب بعث در سال 1965 م در سوریه به حکومت رسیده و مدّت طولانی‌ای رئیس‌جمهور سوریه و در آنجا از محبوبیّت بالایی برخوردار بوده است.
  5. ابراهیم ماخوس، قبل از ریاست‌جمهوری حافظ اسد، رئیس وزرای دولت بود.
  6. احمد سویدانی که از بزرگان و مبارزین نصیریه در سیاست و حکومت بود[۱۶].

هم اکنون بشار اسد در سوریه رئیس‌جمهور می‌باشد. او و پدرش از فرقه‌ نصیریه بوده و قبل از تشکیل حکومت، حافظ اسد را از مبارزین این فرقه نام برده‌اند. تمام فعالیّت‌های این فرقه سرّی بوده و قبل از تشکیل حکومت کاملاً سرّی عمل می‌کردند[۱۷].

انتقادات وارده بر فرقه نصیریه

بنابر آنچه مورخان نوشته‌اند: نصیریه نام دیگر علویون می‌باشد[۱۸]. که غالباً در شمال لبنان و ساحل سوریه و کوه‌های علویین و مناطق اسکندرون و بعضی مناطق جنوبی ترکیه ساکن می‌‌باشند[۱۹]. و لیکن با این وجود می‌توان فرقه نصیریه را به دو گروه غلات و شیعیان اثنی عشری تقسیم کرد[۲۰]. گروه اثنی عشری در مناطق شامات (سوریه، لبنان و ترکیه) سکونت دارند و نصیریه‌های غالی غالباً در پاکستان و اطراف شبه قاره منزل و مأوی دارند.

از این رو برای بهتر شدن مطلب به معرفی اعتقادات هر کدام از این دو گروه به اختصار می‌پردازیم.

و اما گروه اول یا نصریه‌های غالی

این گروه که تعالیم و معتقداتشان التقاطی از معتقدات شیعه، مسیحیت و ... است[۲۱]. تاریخ پیدایششان به قرن پنجم هجری قمری و به شخصی به نام نصیر می‌رسد[۲۲].

عقاید اساسی نصیریان غالی را می‌توان در امور زیر خلاصه کرد:

  1. علی بن ابی‌طالب خداست یا خدا در او حلول کرده است.
  2. سلمان فارسی فرستاده علی (علیه‌السّلام) است.
  3. کلمه سرّ عبارت است از سه حرف ع (علی)، م (محمد) و س (سلمان فارسی).
  4. ارادت به ابن مجلم، زیرا او لاهوت را از بند ناسوت رها کرد، از این رو، کسانی را که به ابن ملجم لعنت می‌فرستند بر خطا می‌دانند.
  5. شراب از نور است، و بر این اساس درخت مو را بزرگ می‌‌دارند و کندن آن را گناه می‌شمارند[۲۳].

و اما گروه دوم یا نصیریان که شیعه اثنی عشری هستند.

این گروه همان علویون ساکن در شمال لبنان و ساحل سوریه و کوه‌های علویین و مناطق اسکندرون و بعضی مناطق جنوبی ترکیه می‌‌باشند[۲۴].

این گروه شیعه امامیه و پیرو فقه جعفری (مذهب جعفری) هستند. فلذا در اعتقادات، فروع الدین و ادله تشریع چیزی غیر از آنچه شیعیان اثنی عشری می‌گویند قائل نیستند[۲۵]. و لیکن با این وجود انتقاداتی بر آنها وارد است که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می‌شود.

1. عدم اتحاد و عمل کرد قبیله‌ای

این در صورتی است که خداوند متعال در قرآن کریم می‌­فرماید: «به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرق نشوید[۲۶]

و در جای دیگر می‌فرماید:

«کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند (پیروزند زیرا) حزب و جمعیت خداوند پیروز می‌‌باشند[۲۷]

از این دو آیه شریفه به روشنی می‌توان فهمید که:

اولاً آنهایی که دارای یک عقیده و یک دین و مذهب هستند همگی آنها حزب آن دین می‌‌باشند. ثانیاً کسانی که پیرو یک دین و مذهب شدند حق ندارند متفرق و گروه، گروه شوند. زیرا شرط پیروزی یک جمعیت و پیروان یک مذهب و آیین، ایمان محکم، تقوا، عمل صالح و از همه مهمتر اتحاد و همبستگی است[۲۸]. فلذا متحد نبودن و قبیله‌ای عمل کردن باعث شکست و نابودی می‌شود.

2. محروم کردن زنان از ارث و مهر زن را حق ولی او دانستن

اما خداوند کریم در کتاب آسمانی فرموده است:

«حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسران دو برابر دختران ارث می‌برند ...[۲۹]

فلذا می‌بینیم که خداوند متعال زنان را از ارث محروم نکرده است.

3. مشایخ آنها دوست دارند عوام دستشان را ببوسند.

ما وقتی به روایات نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در آموزه‌های اهل‌بیت (علیه‌السّلام) بوسیدن دست بزرگان قبایل بخاطر رئیس قبیله بودنشان مذموم و مطرود است، چرا که امام رضا (علیه‌السّلام) در حدیثی می‌فرمایند: هیچ مردی دست مرد دیگری را نبوسد؛ چرا که بوسیدن دست دیگران مانند نماز خواندن به آن شخص است[۳۰]

4. مشایخ آنها زکات را حق اختصاصی خود می‌دانند.

لیکن در قرآن کریم خداوند متعال موارد مصرف زکات را چنین بر شمرده است: «زکات فقط از آن فقرا و تنگدستان و عاملان آنست و آنهایی که جلب دلهایشان کنند و برای آزاد کردن بردگان و قرض دادن و صرف در راه خدا و به راه ماندگان است و این قراری از جانب خداست و خدا دانای شایسته کار است[۳۱]

5. مشایخ آنها اقدام به بر پایی نماز جماعت نمی‌کنند.

در صورتی که خداوند سبحان در قرآن کریم در آیات متعددی اقامه نماز را از ویژگی‌های بارز یک مؤمن دانسته است.

6. اهمال در قیام به واجبات[۳۲].

در صورتی که امام علی (علیه‌السّلام) در خصوص واجبات می‌فرمایند: هیچ عبادتی مانند انجام واجبات نیست[۳۳].

و در جایی دیگر می‌فرماید:

«بدرستی که خدای سبحان واجب کرده بر شما فریضه‌ای چند، پس ضایع مگرانید آنها را ...[۳۴]

نتیجه آن‌که نصیریه‌هایی که شیعه اثنی عشری هستند اگر‌چه انتقادات و ایراداتی بر برخی آداب و رسوم آنها وارد است منتها در عقاید و احکام مذهب‌شان جعفری بوده و همانند سایر شیعیان می‌‌باشند. اما نصیریه‌هایی که غالی هستند، خارج از اسلام و مذهب جعفری می‌‌باشند و ما هم به پیروی از ائمه اطهار (علیه‌السّلام) از آنها بیزاری می‌جوییم و انتقادات وارد بر غالیان بر آنها وارد است.

پانویس

  1. مصطفی خالقداد هاشمی عباسی، توضیح الملل، ترجمه ملل و نحل شهرستانی، ص 251.
  2. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 444
  3. عبدالرحمن بدوی، مذاهب‎الاسلامیین، ج 2، ص 65
  4. عبدالرحمن بدوی، تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ص 395
  5. هاشم عثمانی، العلویون بین الاسطورة و الحقیقة، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 30، 31، 32
  6. علی عزیز ابراهیم علوی، العلویون بین الغلو و الفسلفة و التصوف و الشیعة، بیروت، انتشارات موسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 61
  7. جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، قم، انتشارات موسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، چ اول، ج 8، ص 409
  8. علی ربّانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، قم، انتشارات مركز جهانی علوم اسلامی، چ دوم، 1381 ش، ص 325
  9. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، نجف، حیدریه، سال 1355 ق، ص 93
  10. رضا برنجكار، همان، ص 160
  11. علی ربّانی گلپایگانی، همان
  12. حسن بن موسی نوبختی،همان
  13. رضا برنجكار، همان
  14. سید حسن مهدی شیرازی، العلویون شیعة اهل‌بیت، بیروت، انتشارات دار الصادق، ص 30
  15. همان، ص 31
  16. تقی شرف الدّین، النصیریه دراسة التحلیلیة، بیروت، سال 1983 م، ص 169
  17. همان، ص 171
  18. هاشم عثمانی، هل العلویون شیعه، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1414ق، ص10
  19. شریف یحیی الامین، فرهنگنامه فرقه‌های اسلامی، ترجمه محمد رضا موحدی، تهران، انتشارات باز، چاپ اول، 1378ش، ص202
  20. هل العلویون شیعه، همان، ص41
  21. هل العلویون شیعه، همان، ص41
  22. مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه كاظم مدیر شانه چی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375ش، ص442
  23. فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، ص 326، مركز جهانی علوم اسلامی، ط 3، 1383 ش
  24. فرهنگنامه فرقه‌های اسلامی، همان، ص202
  25. العلویون شیعه اهل البیت ـ علیهم السّلام ـ، گروهی، بیروت، دار الصادق، صفحات 16 الی 26 نیز 78 و 77
  26. آل عمران/ 103
  27. مائده/56
  28. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ج4، ص433ـ434 (ذیل آیه 56 / مائده)
  29. نساء/11
  30. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلامیه، 1386ق، ج78، ص345، ح46(كتاب الروضه، باب 26 مواعظ الرضا(علیه‌السلام)
  31. توبه/60
  32. هل العلویون شیعه، همان، ص102ـ105
  33. محدث، سید جلال‌الدین، شرح فارسی غرر و درر آمدی، دانشگاه تهران، 1373ش، ج6، ص365، ح10552
  34. محدث، سید جلال‌الدین، شرح فارسی غرر و درر آمدی، دانشگاه تهران، 1373ش، ج2، ص572، ‌ ح3597