انور سادات: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۲: خط ۶۲:
تا این‌که یکی از همین جوانان در ۲۷ سالگی تصمیم گرفت، شرف را به خون جوانان مصری برگرداند. باید کسی پیدا می‌شد تا این [[فرعون]] سرکش مصر را که برای مردمش شیر بود و مقابل بیگانگان سر فرو می‌آورد، سر جایش بنشاند.
تا این‌که یکی از همین جوانان در ۲۷ سالگی تصمیم گرفت، شرف را به خون جوانان مصری برگرداند. باید کسی پیدا می‌شد تا این [[فرعون]] سرکش مصر را که برای مردمش شیر بود و مقابل بیگانگان سر فرو می‌آورد، سر جایش بنشاند.


ستوان [[خالد  اسلامبولی|خالد بن احمد شوقی اسلامبولی]] از وابستگان به [[اخوان‌المسلمین]]، همراه تعدادی از دوستانش تصمیم گرفت، وجود چنین لکه ننگینی را از سرزمینش پاک کند. همه چیز حساب شده بود و آنها توانسته بودند همه موانع امنیتی را با موفقیت پشت سر بگذارند.
ستوان [[خالد  اسلامبولی|خالد بن احمد شوقی اسلامبولی]] از وابستگان به [[اخوان المسلمین|اخوان‌المسلمین]]، همراه تعدادی از دوستانش تصمیم گرفت، وجود چنین لکه ننگینی را از سرزمینش پاک کند. همه چیز حساب شده بود و آنها توانسته بودند همه موانع امنیتی را با موفقیت پشت سر بگذارند.


ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که رژه آغاز شد. همه چیز داشت طبق برنامه پیش می‌رفت و تقریبا نیمی از مراسم طی شده بود. نوبت رسید به کامیونی که یک تفنگ ۱۳۰ میلیمتری ضد تانک روسی را حمل می‌کرد و باید از مقابل جایگاه رییس‌جمهور می‌گذشت. اما ماشین ایستاد. برخی گمان کردند، شاید خراب شده و به مسیر خود ادامه دادند.
ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که رژه آغاز شد. همه چیز داشت طبق برنامه پیش می‌رفت و تقریبا نیمی از مراسم طی شده بود. نوبت رسید به کامیونی که یک تفنگ ۱۳۰ میلیمتری ضد تانک روسی را حمل می‌کرد و باید از مقابل جایگاه رییس‌جمهور می‌گذشت. اما ماشین ایستاد. برخی گمان کردند، شاید خراب شده و به مسیر خود ادامه دادند.


سادات که با دقت صحنه را مشاهده می‌کرد لحظاتی بعد خود را در مواجهه با سه مردی دید که با اسلحه به سمت او می‌آیند. جهان سادات، همسرش در کتاب خاطرات خود این لحظه را روایت می‌کند: «در زمان رژه ارتش ناگهان یک کامیون از صف رسته خودروهای توپخانه خارج شده، خود را به جلوی جایگاه مقامات رسانده و سه مرد مسلسل به دست به سوی جایگاه می‌دوند، در همان لحظه صدای انفجار یک نارنجک را می‌شنوم که در صدای غرش جت‌های بالای سرمان گم می‌شود. دود در هوا می‌پیچد، بلافاصله به انور نگاه می‌کنم که حالا دیگر ایستاده است و به نظر می‌رسد خطاب به محافظانش می‌گوید بروید جلویشان را بگیرید؛ این آخرین تصویری است که از شوهرم در ذهن دارم».
سادات که با دقت صحنه را مشاهده می‌کرد لحظاتی بعد خود را در مواجهه با سه مردی دید که با اسلحه به سمت او می‌آیند. جهان سادات، همسرش در کتاب خاطرات خود این لحظه را روایت می‌کند: «در زمان رژه ارتش ناگهان یک کامیون از صف رسته خودروهای توپخانه خارج شده، خود را به جلوی جایگاه مقامات رسانده و سه مرد مسلسل به دست به سوی جایگاه می‌دوند، در همان لحظه صدای انفجار یک نارنجک را می‌شنوم که در صدای غرش جت‌های بالای سرمان گم می‌شود. دود در هوا می‌پیچد، بلافاصله به انور نگاه می‌کنم که حالا دیگر ایستاده است و به نظر می‌رسد خطاب به محافظانش می‌گوید بروید جلوی‌شان را بگیرید؛ این آخرین تصویری است که از شوهرم در ذهن دارم».


«حسین عبّاس محمّد» یکی دیگر از همراهان خالد، شروع کرد به تیراندازی، با گلوله‌های او بود که دیکتاتور مصری در لباس فاخرش آخرین دقایق حیاط خود را خونین سپری می‌کرد. خالد تمام تلاش خود را می‌کرد فرعون مصر زنده بیرون نرود. این تصاویر آنقدر همه حضار را بهت زده کرده بود که حتی گارد حفاظت با تجهیزاتی که بیست میلیون دلار برایش هزینه شده بود نتوانست در این لحظات شوک آورد قدم از قدم بردارد. دقایقی بعد هلی کوپتری پیکر سادات را به بیمارستان منتقل کرد. در نهایت آن جوانان به خواسته خود رسیدند.
«حسین عبّاس محمّد» یکی دیگر از همراهان خالد، شروع کرد به تیراندازی، با گلوله‌های او بود که دیکتاتور مصری در لباس فاخرش آخرین دقایق حیاط خود را خونین سپری می‌کرد. خالد تمام تلاش خود را می‌کرد فرعون مصر زنده بیرون نرود. این تصاویر آنقدر همه حضار را بهت زده کرده بود که حتی گارد حفاظت با تجهیزاتی که بیست میلیون دلار برایش هزینه شده بود نتوانست در این لحظات شوک آورد قدم از قدم بردارد. دقایقی بعد هلی کوپتری پیکر سادات را به بیمارستان منتقل کرد. در نهایت آن جوانان به خواسته خود رسیدند.
confirmed، مدیران
۳۳٬۱۲۹

ویرایش