محمد کاظم خراسانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
(۴۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''آخوند ملا محمد کاظم خراسانی'''، معروف به آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ قمری در [[مشهد]] تولد یافت. پس از تحصیلات مقدماتی در ۲۲ سالگی ، در سال ۱۲۷۷ قمری به [[تهران]] رفت و در نزد اساتید آن زمان به فراگیری درس حکمت پرداخت و پس از یک سال و نیم ، در ذیحجه ی ۱۲۷۸ برای تکمیل تحصیلات در فقه و اصول به [[نجف]] رفت.
{{جعبه اطلاعات شخصیت
<div class="wikiInfo">[[پرونده:آخوند خراسانی.jpg |جایگزین=|بندانگشتی|محمدکاظم خراسانی]]
| عنوان = محمد کاظم خراسانی
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| تصویر =  [[پرونده:محمد کاظم خراسانی 2.jpg|250px]]
!نام
| نام = محمد کاظم خراسانی
!محمد کاظم خراسانی
| نام‌های دیگر = آخوند خراسانی
|-
| سال تولد = ۱۲۵۵ ق
|شهرت
| تاریخ تولد =
|آخوند خراسانی
| محل تولد = مشهد
|-
| سال درگذشت = ۱۳۲۹ ق
|متولد
| تاریخ درگذشت =
|۱۲۵۵ قمری
| محل درگذشت =  
|-
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی | ملاهادی سبزواری| شیخ انصاری| میرزای شیرازی}}
|زادگاه
| شاگردان =
|مشهد
| دین = [[اسلام]]
|-
| مذهب = [[شیعه]]
|محل زندگی
| آثار = {{فهرست جعبه افقی | کفایة الاصول| الفوائد| تکملة التبصرة}}
|نجف
| فعالیت‌ها =
|-
| وبگاه =
|آثار
}}
|کفایة الاصول
'''آخوند ملا‌محمد کاظم خراسانی''' معروف به '''آخوند خراسانی''' در سال ۱۲۵۵ قمری در [[مشهد]] تولد یافت. پس از تحصیلات مقدماتی در ۲۲ سالگی در سال ۱۲۷۷ قمری به [[تهران]] رفت و در نزد اساتید آن زمان به فراگیری درس حکمت پرداخت و پس از یک سال و نیم در ذیحجه ی ۱۲۷۸ برای تکمیل تحصیلات در فقه و اصول به [[نجف]] رفت.
|-
 
|مذهب
== تولد ==
|شیعه
آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ ق. در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش [[ملا حسین هراتی|ملا حسین هراتی]] علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین روحانی وارسته‏‌ای بود که برای گذران زندگی همواره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود وی در سفرهای تبلیغی‏‌اش مردم را با احکام اسلامی آشنا می‌‏ساخت. در یکی از همین سفرها در [[کاشان]] ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نام‌های نصراللَه، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم(آخوند خراسانی) بود. سرانجام مهر پیشوای هشتم او را به مشهد کشاند تا برای همیشه در شهر شهادت ساکن شود.
|-
 
|درگذشت
== هجرت و تحصیل ==
|۲۰ ذی‌الحجه ۱۳۲۹ قمری
آخوند خراسانی در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فراگرفت. در هیجده سالگی ازدواج کرد و در ۲۲ سالگی همراه کاروان زیارتی [[عتبات عالیات]]، برای ادامه تحصیل عازم [[عراق]] شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستی همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در [[نجف]]، همراه خود نبرد.
|-
 
|محل تدفین
کاروان زائران به [[سبزوار]] رسید. قافله برای استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفی کوتاه، به سوی عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانی چون آوازه دانش [[ملاهادی سبزواری|ملاهادی سبزواری]] را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و برای بهره جستن از دریای علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند.
|نجف
 
|-
آخوند، ماه‌های رجب، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه’.ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملاهادی سبزواری بهره برد. آنگاه از سبزوار به [[تهران]] رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس [[ملا حسین خویی|ملا حسین خویی]] و [[میرزا ابوالحسن جلوه]] شرکت کرد و سرانجام‏ به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس [[شیخ انصاری|شیخ انصاری]] و [[میرزا حسن شیرازی|میرزا حسن شیرازی]] شرکت کرد.<ref>اعیان‏ الشیعه، ج‏۹، ص‏۵.|اعیان ‏الشیعه، ج‏۹، ص‏۵.</ref>
|}
 
</div>
آخوند خراسانی شب و روز در تلاش برای اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا می‏‌کوشید و در این راه از هیچ مشکلی نهراسید. خودش می‌‏گوید: «تنها خوراک من فکر بود ولی قانع نبودم. هیچ‏گاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمی‏‌خوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالی بسیار مشکل است.»<ref>مرگی در نور، ص‏۵۵.</ref>
=تولد=
 
<br>
آخوند خراسانی غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامه‏‌ای رشته افکارش را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خُردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامه‏‌ای به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتی در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدس، به مشهد برگشت.
آخوند خراسانى در سال ۱۲۵۵ ق. در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش، [[ملا حسین هراتى]] علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین، روحانى وارسته‏‌اى بود که براى گذران زندگى، همواره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغى‏‌اش مردم را با احکام اسلامى آشنا مى‌‏ساخت. در یکى از همین سفرها، در [[کاشان]] ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصراللَه، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم(آخوند خراسانى) بود. سرانجام مهر پیشواى هشتم او را به مشهد کشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساکن شود.
 
<br>
داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو می‌‏شد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندی دیگر روزشماری می‏‌کردند. اما بازهم، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مُرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتی بیماری‏ از دنیا رفت. داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو‏ فرزند، کمرِ طاقتش را در جوانی خم کرد. تنها حَرَم حضرت علی‏(ع) و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند.<ref>مرگی در نور، ص‏۴۷ – ۴۹.</ref>
=هجرت و تحصیل=
 
<br>
== آوازه علمی ==
آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فراگرفت. در هیجده سالگى ازدواج کرد و در ۲۲ سالگى همراه کاروان زیارتى [[عتبات عالیات]]، براى ادامه تحصیل عازم [[عراق]] شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در [[نجف]]، همراه خود نبرد.
آخوند سال‌ها در درس شیخ انصاری و میرزای شیرازی شرکت کرد و از زبده‌‏ترین شاگردان آن دو شناخته می‌‏شد. وی از همان ابتدا با پشتکاری کم‌نظیر، راه‌های پیشرفت را می‏‌پیمود. او در کنار تحصیل، به عبادت و شب‌‏زنده‏‌داری نیز اهمیت فراوان می‌‏داد. بارها به [[کربلا]] رفت و به زیارت سید الشهدا ‏(ع) نایل شد.
<br>
 
کاروان زائران به [[سبزوار]] رسید. قافله براى استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفى کوتاه، به سوى عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانى چون آوازه دانش [[ملاهادى سبزوارى]] را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند.
در یکی از این سفرها پس از زیارت، در درس آیه اللَه [[آخوند اردکانی|آخوند اردکانی]] شرکت کرد. آخوند اردکانی نظر شیخ انصاری را در مسأله‏‌ای بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکال‌ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصاری، اشکالهای اردکانی را به استاد بازگو کرد. شیخ انصاری یکی از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانی پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانی تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصاری شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه‏‌ای جوان که ۲۵ سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصاری راه یافته، بی‏‌محابا با دلیل‌های قوی به استاد اشکال می‏‌کند. یکی از طلاب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانی) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانی) را تأیید می‏‌کند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا می‏‌کردند.<ref>کفایه الاصول، مقدمه.</ref>
<br>
 
آخوند، ماههاى رجب، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه’.ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملاهادى سبزوارى بهره برد. آنگاه از سبزوار به [[تهران]] رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس [[ملا حسین خویى]] و [[میرزا ابوالحسن جلوه]] شرکت کرد. و سرانجام‏ به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس [[شیخ انصارى]] و [[میرزا حسن شیرازى]] شرکت کرد.<ref>اعیان‏ الشیعه، ج‏۹، ص‏۵.|اعیان ‏الشیعه، ج‏۹، ص‏۵.</ref>
آخوند از سال ۱۲۷۸ ق. تا سال ۱۲۹۱ ق. بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصاری شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق.) دو سال به درس آیه اللَه [[سید علی شوشتری|سید علی شوشتری]] (متوفای ۱۲۸۳ ق.) راه یافت و سال‌ها در درس آیه اللَه شیخ [[راضی بن‏ محمد نجفی|راضی بن‏ محمد نجفی]] متوفای ۱۲۹۰ ق.) و آیه اللَه [[سید مهدی مجتهد قزوینی|سید مهدی مجتهد قزوینی]] ادامه تحصیل داد.
<br>
 
آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مى‏‌کوشید و در این راه از هیچ مشکلى نهراسید. خودش مى‏گوید: «تنها خوراک من فکر بود. ولى قانع نبودم. هیچ‏گاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمى‏‌خوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالى بسیار مشکل است.»<ref>مرگى در نور، ص‏۵۵.</ref>
آخوند خراسانی بیش از سیزده سال در کنار درس‌های سایر اساتید در درس میرزای شیرازی نیز شرکت کرد. میرزای شیرازی در سال ۱۲۹۱ ق. به [[سامرا]] هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتی بود که در کنارِ تحصیل و شرکت در درس میرزای شیرازی، به تدریس نیز مشغول بود. البته‏ برخی از نویسندگان نوشته‏‌اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولی پس از مدتی کوتاه به سفارش میرزای شیرازی به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد.
<br>
 
آخوند خراسانى غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامه‏‌اى رشته افکارش را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خُردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامه‏‌اى به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتى در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدس، به مشهد برگشت.
روزی آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری(ع)]] و [[علی بن محمد (هادی)|امام‌هادی‏(ع)]] در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالی به نظریه میرزای شیرازی وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانی دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد میرزای شیرازی پیش از آغاز درس گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود.»!
<br>
 
داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو مى‌‏شد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندى دیگر روزشمارى مى‏‌کردند. اما بازهم، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مُرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتى بیمارى‏ از دنیا رفت. داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو‏ فرزند ، کمرِ طاقتش را در جوانى خم کرد. تنها حَرَم [[حضرت على‏(ع)]] و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند.<ref>مرگى در نور، ص‏۴۷ – ۴۹.</ref>
اندک اندک آوازه علمی آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وی یکی از مجتهدان و مدرسان مشهورِ نجف و به عنوان یکی از ممتازترین شاگردان میرزای شیرازی، مورد احترام طلاب و علما بود. <br>
<br>
میرزای شیرازی مقام علمی او را به طلبه‏‌ها گوشزد می‏‌کرد و آخوند نیز تا هنگامی که میرزای شیرازی زنده بود به احترام استاد بالای منبر نمی‏‌رفت؛ روی زمین می‌‏نشست و درس می‏گفت.
=آوازه علمی=
 
<br>
میرزای شیرازی در سال ۱۳۱۲ ق. دار فانی را وداع گفت. آخوند مدتی پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوی منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانی بر آن گذاشت و زار زار گریست.
آخوند سالها در درس شیخ انصارى و میرزاى شیرازى شرکت کرد و از زبده‌‏ترین شاگردان آن دو شناخته مى‌‏شد. وى از همان ابتدا با پشتکارى کم نظیر، راه‌هاى پیشرفت را مى‏‌پیمود. او در کنار تحصیل، به عبادت و شب‌‏زنده‏‌دارى نیز اهمیت فراوان مى‌‏داد. بارها به [[کربلا]] رفت و به زیارت [[امام حسین‏(ع)]] نایل شد.
 
<br>
آخوند از موفق‌‏ترین استادان تاریخ حوزه‏‌های علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته‌‏اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخی از آنها از این قرار است: سید [[ابوالحسن اصفهانی|ابوالحسن اصفهانی]]، شیخ [[ابوالقاسم قمی|ابوالقاسم قمی]]، سید [[سید ابوالقاسم کاشانی|ابوالقاسم کاشانی]]، میرزا [[احمد خراسانی|احمد خراسانی]]، سید [[محمد تقی خوانساری|محمد تقی خوانساری]]، سید [[جمال‏ الدین گلپایگانی|جمال‏ الدین گلپایگانی]]، شیخ [[محمد جواد بلاغی|محمد جواد بلاغی]]، شهید [[سید حسن مدرس]]، حاج آقا [[حسین قمی|حسین قمی]]، سید [[سید صدرالدین صدر|صدرالدین صدر]]، آقا [[ضیاءالدین عراقی|ضیاءالدین عراقی]]، شیخ [[عبدالکریم حائری|عبدالکریم حائری]]، سید [[عبداللَه بهبهانی|عبداللَه بهبهانی]]، سید [[عبدالهادی شیرازی|عبدالهادی شیرازی]]، شیخ [[محمد علی کاظمی|محمد علی کاظمی]]، شیخ [[محمد حسین نائینی|محمد حسین نائینی]]، آقا [[محمدمحسن بن‌ علی ‌منزوی تهرانی|بزرگ تهرانی]]، حاج آقا [[سید حسین بروجردی|حسین بروجردی]] و سید [[سید محمود شاهرودی|محمود شاهرودی]].<ref>آخوند خراسانی آفتاب نیمه شب، محمد رضا سماک امانی، ص‏۹۷.</ref>
در یکى از این سفرها پس از زیارت، در درس آیه اللَه [[آخوند اردکانى]] شرکت کرد. آخوند اردکانى نظر شیخ انصارى را در مسأله‏‌اى بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکال‌ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصارى، اشکالهاى اردکانى را به استاد بازگو کرد. شیخ انصارى یکى از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانى پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانى تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصارى شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه‏‌اى جوان که ۲۵ سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصارى راه یافته، بى‏‌محابا با دلیل‌هاى قوى به استاد اشکال مى‏‌کند. یکى از طلاب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانى) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانى) را تأیید مى‏‌کند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا مى‏‌کردند.<ref>کفایه الاصول، مقدمه.</ref>
 
<br>
آوازه علمی آخوند از مرزها گذشت. از این رو شیخ الاسلام [[امپراتوری عثمانی|امپراتوری عثمانی]] که در آن زمان به عراق آمده بود، روزی همراه شماری از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. همهمه‏‌ای بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. شیخ الاسلام نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وی، درس را به بررسی نظر ابوحنیفه در یکی از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیل‌هایش را برشمرد. شیخ الاسلام در شگفت بود که چگونه استاد شیعی، نظر پیشوای [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]] را پذیرفته است؟! اما اندکی بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکالِ علمی بر نظر [[ابوحنیفه]] وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان [[شیعه]] در آن مسأله را بیان کرد. آخوند از شیخ الاسلام خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما او به احوال‌پرسی با آخوند بسنده کرد. شیخ الاسلام از قدرت علمی و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدت‌ها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنی سخن می‏‌گفت.<ref>کفایه الاصول، مقدمه.</ref>
آخوند از سال ۱۲۷۸ ق. تا سال ۱۲۹۱ ق. بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق.) دو سال به درس آیه اللَه [[سید على شوشترى]] (متوفاى ۱۲۸۳ ق.) راه یافت و سال‌ها در درس آیه اللَه شیخ [[راضى بن‏ محمد نجفى]] متوفاى ۱۲۹۰ ق.) و آیه اللَه [[سید مهدى مجتهد قزوینى]] ادامه تحصیل داد.
 
<br>
== عبادت و زهد ==
آخوند خراسانى بیش از سیزده سال در کنار درس‌هاى سایر اساتید در درس میرزاى شیرازى نیز شرکت کرد. میرزاى شیرازى در سال ۱۲۹۱ ق. به [[سامرا]] هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتى بود که در کنارِ تحصیل و شرکت در درس میرزاى شیرازى، به تدریس نیز مشغول بود.البته‏ برخى از نویسندگان نوشته‏‌اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولى پس از مدتى کوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد.
آخوند از ابتدای جوانی تا آخر عمرش، هر روز پیش از طلوع آفتاب، به زیارت آفتابِ نجف، حرم حضرت علی‏(ع) مشرف می‌‏شد. آنگاه به [[مسجد هندی|مسجد هندی]] می‏رفت و درس می‏‌گفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، برای برخی از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصی داشت. نمازهای مستحبی‏‌اش حتی در سنین پیری ترک نشد. در [[ماه رمضان]] نیز برای طلبه‏‌ها سخنرانی می‏‌کرد.
<br>
 
روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد [[امام حسن عسکرى(ع)]] و [[امام هادى‏(ع)]] در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانى دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود.»!
در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیری – طول نمی‏‌داد. یکی از مریدانش به وی گفت: شما کمی بیشتر در حرم بمانید تا همه زائران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخرِ عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایی کنم؟!
<br>
 
اندک اندک آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وى یکى از مجتهدان و مدرسان مشهورِ نجف و به عنوان یکى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى، مورد احترام طلاب و علما بود. <br>
یکی از همسایگان آخوند می‌‏گفت: ناله سوزناک و صدای گریه آخوند در نیمه‏‌های شب، قلب هر سنگدلی را می‏‌لرزاند.
میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبه‏‌ها گوشزد مى‏‌کرد و آخوند نیز تا هنگامى که میرزاى شیرازى زنده بود به احترام استاد بالاى منبر نمى‏‌رفت؛ روى زمین مى‌‏نشست و درس مى‏گفت.
 
<br>
آخوند به تمیزی سر و وضع و لباس اهمیت فراوانی می‏‌داد. همراه سه فرزند که همگی آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگی می‏‌کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزی یکی از پسرانش از تنگی جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه‏‌های این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمی‏‌رسد.
میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق. دار فانى را وداع گفت. آخوند مدتى پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست.
 
<br>
== دستگیری نیازمندان ==
آخوند از موفق‌‏ترین استادان تاریخ حوزه‏‌هاى علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته‌‏اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخى از آنها از این قرار است: سید [[ابوالحسن اصفهانى]]، شیخ [[ابوالقاسم قمى]]، سید [[ابوالقاسم کاشانى]]، میرزا [[احمد خراسانى]]، سید [[محمد تقى خوانسارى]]، سید [[جمال‏ الدین گلپایگانى]]، شیخ [[محمد جواد بلاغى]]، شهید سید [[حسن مدرس]]، حاج آقا [[حسین قمى]]، سید [[صدرالدین صدر]]، آقا [[ضیاء الدین عراقى]]، شیخ [[عبدالکریم حائرى]]، سید [[عبداللَه بهبهانى]]، سید [[عبدالهادى شیرازى]]، شیخ [[محمد على کاظمى]]، شیخ [[محمد حسین نائینى]]، آقا [[بزرگ تهرانى]]، حاج آقا [[حسین بروجردى]] و سید [[محمود شاهرودى]].<ref>آخوند خراسانى آفتاب نیمه شب، محمد رضا سماک امانى، ص‏۹۷.</ref>
یکی از سخنرانان مذهبی کربلا که از مخالفانِ مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت می‏‌کرد، به علّت بدهی تصمیم گرفت خانه‏‌اش را بفروشد. مشتری خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرارداد. گرچه رویِ دیدن آخوند را نداشت، امّا شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضی شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضی نیستم که در گرفتاری باشید. با این پول، بدهی خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلی برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبّه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.<ref>مرگی در نور، ص‏۱۰۲ – ۱۰۳، ۱۰۷، ۳۷۷، ۳۷۹ – ۳۸۰، ۳۸۱، ۳۹۴، ۳۹۵، ۳۹۷ و ۴۰۰</ref>
<br>
 
آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت. از این رو شیخ الاسلام [[امپراتورى عثمانى]] که در آن زمان به عراق آمده بود، روزى همراه شمارى از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. همهمه‏‌اى بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. شیخ الاسلام نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وى، درس را به بررسى نظر ابوحنیفه در یکى از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیل‌هایش را برشمرد. شیخ الاسلام در شگفت بود که چگونه استاد شیعى، نظر پیشواى [[اهل سنت]] را پذیرفته است؟! اما اندکى بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکالِ علمى بر نظر [[ابوحنیفه]] وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان [[شیعه]] در آن مسأله را بیان کرد. آخوند از شیخ الاسلام خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما او به احوال‌پرسى با آخوند بسنده کرد. شیخ الاسلام از قدرت علمى و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدت‌ها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنى سخن مى‏‌گفت.<ref>کفایه الاصول، مقدمه.</ref>
== تاسیس مدارس ==
<br>
برخی از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه‏‌ای را به آخوند دادند. وی نیز با تمام توان در تلاش برای ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق. مدرسه علمیه‌ای در محله حویش نجف، به همت او بنا شد که به نام مدرسه بزرگ آخوند مشهور گردید. کتابخانه مدرسه دارای نفیس‌‏ترین کتاب‌های خطی بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق. مدرسه دیگری در محله برّاق ساخت که به مدرسه الوسطی آخوند شهرت یافت. سوّمین مدرسه‏‌ای که با همت ایشان، در محله برّاق بنا شد مدرسه کوچک آخوند است که در سالِ ۱۳۲۸ ق. کار بنای آن به اتمام رسید.
=عبادت و زهد=
 
<br>
آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و [[بغداد]] مشارکت داشت. در این مدرسه‏‌ها ادبیات فارسی نیز تدریس می‌‏شد. او مبلغانی به ایلها، عشایر و روستاهای دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامی آشنا سازند. مجله‏‌های اخوت، دره النجف»، العلم و نجف اشرف با پشتیبانی آخوند در عراق منتشر می‌‏شد.<ref>موسوعه العتبات ‏المقدسه، جعفر خلیلی، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ، ج‏۷، ص‏۱۴۶ – ۱۴۷ و ۱۵۰ – ۱۵۴.</ref>
آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش، هر روز پیش از طلوع آفتاب، به زیارت آفتابِ نجف، حرم حضرت على‏(ع) مشرف مى‌‏شد. آنگاه به [[مسجد هندى]] مى‏رفت و درس مى‏‌گفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، براى برخى از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصى داشت. نمازهاى مستحبى‏‌اش حتى در سنین پیرى ترک نشد. در [[ماه رمضان]] نیز براى طلبه‏‌ها سخنرانى مى‏‌کرد.
 
<br>
== حمایت از تولید ملی ==
در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیرى – طول نمى‏‌داد. یکى از مریدانش به وى گفت: شما کمى بیشتر در حرم بمانید تا همه زائران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخرِ عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایى کنم؟!
صنایع ایران در دوره [[صفویه]] از رونق خوبی برخوردار بود. بیش از ۹۰% کالاهای مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید می‌‏شد. امّا باروی کار آمدن سلسله [[قاجاریه]] صنایع رو به ورشکستگی نهاد. [[ملک‏ المتکلمین]]، از روحانیون سرشناس آن دوران، پیشگام آبادیِ اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدی تشویق نمود. سرانجام پس از ماه‌ها سخنان او به بار نشست. گروهی از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانی که در آن زمان پول هنگفتی بود، نخستین شرکت ملی را در [[ایران]] تأسیس کردند.
<br>
 
یکى از همسایگان آخوند مى‌‏گفت: ناله سوزناک و صداى گریه آخوند در نیمه‏‌هاى شب، قلب هر سنگدلى را مى‏‌لرزاند.
شرکت اسلامی، نخستین شرکت سهامی بود که در ایران تأسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق. در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانه‏‌های پارچه بافی و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتی چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگی وارد میدان تولید گردید و شعبه‏‌های شرکت در بسیاری از شهرستانها گشایش یافت.
<br>
 
آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مى‏‌داد. همراه سه فرزند که همگى آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگى مى‏‌کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزى یکى از پسرانش از تنگى جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه‏‌هاى این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمى‏‌رسد.
ملک ‏المتکلمین، حاج آقا [[نورالله اصفهانی|نورالله اصفهانی]] وسید [[جمال واعظ]] در منابر، مردم را به خرید سهام تشویق می‏‌کردند. نهصد هزار تومان سهام از سوی مردم خریداری شد. سیّد جمال واعظ کتابی به نام «لباس‏ التقوی» نوشت و هدف از تأسیس شرکت اسلامی را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانی و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظی بر این کتاب نوشته، از شرکت اسلامی پشتیبانی نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت: «بر مسلمانان لازم است که لباس ذلّت (تولید خارج) را از تن بیرون کنند و لباس عزّت (ساخت داخل) را بپوشند.»<ref>تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک زاده، ج ۱، ص ۱۳۶ – ۱۳۸</ref>
<br>
 
=دستگیرى نیازمندان‏=
== آثار ==
<br>
یکى از سخنرانان مذهبى کربلا که از مخالفانِ مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مى‏‌کرد، به علّت بدهى تصمیم گرفت خانه‏‌اش را بفروشد. مشترى خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرارداد. گرچه روىِ دیدن آخوند را نداشت، امّا شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضى نیستم که در گرفتارى باشید. با این پول، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلى برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبّه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.<ref>مرگى در نور، ص‏۱۰۲ – ۱۰۳، ۱۰۷، ۳۷۷، ۳۷۹ – ۳۸۰، ۳۸۱، ۳۹۴، ۳۹۵، ۳۹۷ و ۴۰۰</ref>
<br>
=تاسیس مدارس=
برخى از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه‏‌اى را به آخوند دادند. وى نیز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق. مدرسه علمیه‌اى در محله حویش نجف، به همت او بنا شد که به نام مدرسه بزرگ آخوند مشهور گردید. کتابخانه مدرسه داراى نفیس‌‏ترین کتابهاى خطى بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق. مدرسه دیگرى در محله برّاق ساخت که به مدرسه الوسطى آخوند شهرت یافت. سوّمین مدرسه‏‌اى که با همت ایشان، در محله برّاق بنا شد مدرسه کوچک آخوند است که در سالِ ۱۳۲۸ ق. کار بناى آن به اتمام رسید.
<br>
آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و [[بغداد]] مشارکت داشت. در این مدرسه‏‌ها ادبیات فارسى نیز تدریس مى‌‏شد. او مبلغانى به ایلها، عشایر و روستاهاى دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامى آشنا سازند. مجله‏‌هاى اخوت، دره النجف»، العلم و نجف اشرف با پشتیبانى آخوند در عراق منتشر مى‌‏شد.<ref>موسوعه العتبات ‏المقدسه، جعفر خلیلى، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمى، بیروت، ۱۴۰۷ ق.، ج‏۷، ص‏۱۴۶ – ۱۴۷ و ۱۵۰ – ۱۵۴.</ref>
<br>
=حمایت از تولید ملی=
<br>
صنایع ایران در دوره [[صفویه]] از رونق خوبى برخوردار بود. بیش از ۹۰% کالاهاى مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید مى‌‏شد. امّا باروى کار آمدن سلسله [[قاجاریه]] صنایع رو به ورشکستگى نهاد. [[ملک‏ المتکلمین]]، از روحانیون سرشناس آن دوران، پیشگام آبادىِ اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدى تشویق نمود. سرانجام پس از ماه‌ها سخنان او به بار نشست. گروهى از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانى که در آن زمان پول هنگفتى بود، نخستین شرکت ملى را در [[ایران]] تأسیس کردند.
<br>
شرکت اسلامى، نخستین شرکت سهامى بود که در ایران تأسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق. در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانه‏‌هاى پارچه بافى و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتى چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگى وارد میدان تولید گردید و شعبه‏‌هاى شرکت در بسیارى از شهرستانها گشایش یافت.
<br>
ملک ‏المتکلمین، حاج آقا [[نورالله اصفهانى]] وسید [[جمال واعظ]] در منابر، مردم را به خرید سهام تشویق مى‏‌کردند. نهصد هزار تومان سهام از سوى مردم خریدارى شد. سیّد جمال واعظ کتابى به نام «لباس‏ التقوى» نوشت و هدف از تأسیس شرکت اسلامى را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانى و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظى بر این کتاب نوشته، از شرکت اسلامى پشتیبانى نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت: «بر مسلمانان لازم است که لباس ذلّت (تولید خارج) را از تن بیرون کنند و لباس عزّت (ساخت داخل) را بپوشند.»<ref>تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدى ملک زاده، ج ۱، ص ۱۳۶ – ۱۳۸</ref>
<br>
=آثار=
<br>
با وجود اشتغال آخوند خراسانی در سال‌های پایانی عمرش به کار مرجعیت و به‌ویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندی از او بر جای مانده است.
با وجود اشتغال آخوند خراسانی در سال‌های پایانی عمرش به کار مرجعیت و به‌ویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندی از او بر جای مانده است.
<br>
 
آثار خراسانی سه‌گونه است: تألیفی استدلالی، فتوایی و تقریرات درس‌هایش.
آثار خراسانی سه‌گونه است: تألیفی استدلالی، فتوایی و تقریرات درس‌هایش.
<br>
 
==آثار تألیفی استدلالی==
=== آثار تألیفی استدلالی ===
<br>
آثار تألیفی استدلالی آخوند خراسانی درباره مباحث اصول فقه، فقه و فلسفه است، که به طور مستقل و یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است:
آثار تألیفی استدلالی آخوند خراسانی درباره مباحث اصول فقه، فقه و فلسفه است، که به طور مستقل و یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است.
# مشهورترین آنها کفایة الاصول است که در ظرف دو سال (از ۱۳۲۱ به بعد) تألیف شده و از زمان تألیف تاکنون، مهم‌ترین متن درسی سطوح عالی و نیز محور مباحث بیشتر درس‌های دوره عالی(خارج) اصول فقه در حوزه‌های علوم دینی بوده و شرح‌ها و حاشیه‌های بسیاری بر آن نوشته شده است. خراسانی از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش به کفایی مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند.<ref>بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۳۵۷ش، ج۴، ص۱.</ref>
<br>
# حواشی و تعلیقات بر [[فرائدالاصول]] (مشهور به رسائل) شیخ انصاری، اثر دیگر خراسانی است.
مشهورترین آن‌ها کفایة الاصول است که در ظرف دو سال (از ۱۳۲۱ به بعد) تألیف شده و از زمان تألیف تاکنون، مهم‌ترین متن درسی سطوح عالی و نیز محور مباحث بیشتر درس‌های دوره عالی(خارج) اصول فقه در حوزه‌های علوم دینی بوده و شرح‌ها و حاشیه‌های بسیاری بر آن نوشته شده است. خراسانی از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش به کفایی مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند.<ref>بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۳۵۷ش، ج۴، ص۱.</ref>
# اثر دیگر آخوند، الفوائد، یا [[رسالة الفوائد]]، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهی، یازده مورد اصولی و دو مورد اصولی کلامی.
<br>
# یکی از آثار فقهی او حواشی و تعلیقات او بر بخش عمده [[المکاسب]] شیخ انصاری است و در محرّم ۱۳۱۹ به پایان رسیده و بارها چاپ شده است.
حواشی و تعلیقات بر [[فرائدالاصول]](مشهور به رسائل) شیخ انصاری، اثر دیگر خراسانی است.
# اثر فقهی دیگر خراسانی [[تکملة التبصرة]] است که مهم‌ترین رساله فتوایی او و بر اساس تبصرة المتعلمین [[علامه حلی]] است.
<br>
# خراسانی چندین رساله فقهی استدلالی نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده که شماری از آنها در یک مجلد گردآوری شده و با عنوان [[الرسائل الفقهیة]] به چاپ رسیده است.
اثر دیگر آخوند، الفوائد، یا [[رسالة الفوائد]]، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهی، یازده مورد اصولی و دو مورد اصولی کلامی.
# یکی دیگر از آثار فقهی ولی ناتمام خراسانی، کتاب‌الاجارة (رسالة فی مسئلة الاجارة) است.<ref>آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۲۲.</ref>
<br>
# شرح مبسوط خطبه اول نهج‌البلاغه نیز اثر دیگری از خراسانی است. که به خطا به‌نام [[شریعت اصفهانی]] چاپ شده است.
یکی از آثار فقهی او حواشی و تعلیقات او بر بخش عمده [[المکاسب]] شیخ انصاری است و در محرّم ۱۳۱۹ به پایان رسیده و بارها چاپ شده است.
 
<br>
=== فتوایی ===
اثر فقهی دیگر خراسانی [[تکملة التبصرة]] است که مهم‌ترین رساله فتوایی او و بر اساس تبصرة المتعلمین [[علامه حلی]] است.
# تبصرة‌ المتعلمین حلّی
<br>
# تعلیقات بر [[نجاة العباد]] [[محمدحسن نجفی]] (صاحب جواهر)، با نام [[روح‌الحیاة فی تلخیص نجاة العباد]]
خراسانی چندین رساله فقهی استدلالی نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده که شماری از آن‌ها در یک مجلد گردآوری شده و با عنوان [[الرسائل الفقهیة]] به چاپ رسیده است.
# حاشیه بر رساله [[مناسک حج]] شیخ انصاری
یکی دیگر از آثار فقهی ولی ناتمام خراسانی، [[کتاب‌الاجارة]] (رسالة فی مسئلة الاجارة) است.<ref>آقابزرگ طهرانی، الذریعة،۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۲۲.</ref>
# [[ذخیرة‌العباد فی یوم‌المعاد]]
<br>
 
شرح مبسوط خطبه اول نهج‌البلاغه نیز اثر دیگری از خراسانی است. که به خطا به‌نام [[شریعت اصفهانی]] چاپ شده است.
=== تقریرات ===
<br>
# القضاء و الشهادات ([[تقریرات القضاء]]) به قلم فرزندش، [[میرزامحمد آقازاده]].
==فتوایی==
# بسیاری از شاگردان خراسانی، تقریرات درس‌های فقه و اصول او را نوشته‌اند که نام برخی از آنها مشخص نیست.<ref>آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۳۶۷.</ref>
<br>
 
تبصرة‌ المتعلمین حلّی
== نقش آخوند در نهضت مشروطه‏ ==
<br>
بسیاری از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابی انگیزه‌‏های مردم برای جانفشانی در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفته‏‌اند. برخی از نویسندگان نوشته‌‏اند که اسلام با مشروطه سازگاری ندارد. گروهی می‌‏نویسند که نهضت مشروطه دنباله روی کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسی کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی مانند [[ژاپن]] است.
تعلیقات بر [[نجاة العباد]] [[محمدحسن نجفی]](صاحب جواهر)، با نام [[روح‌الحیاة فی تلخیص نجاة العباد]]
 
<br>
شماری از قلم به دستانِ تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمی که سال‌ها رنج شکنجه، تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایداری کردند – نیز معنایِ مشروطه را نمی‌‏فهمیدند. برخی از نویسندگان به موجب دشمنی با روحانیت، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع، دامن زدن به شایعات و بزرگ‏نمایی نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانی، شیخ عبداللَّه مازندرانی و میرزا [[حسین تهرانی|حسین تهرانی]] که بحق رهبران اصلی مشروطه بودند، بکاهند؛ که متأسفانه در این نیرنگ موفق بوده‌‏اند. تا آنجا که در کتاب‌های درسی، سخنی از این سه مرجع بزرگ به چشم نمی‏‌خورد.
حاشیه بر رساله [[مناسک حج]] شیخ انصاری
 
<br>
در بسیاری از کتاب‌ها نیز فقط از آیه اللَّه سیّد [[محمد طباطبایی|محمد طباطبایی]] و آیت‌الله سید [[عبدالله بهبهانی|عبدالله بهبهانی]] و شماری اندک از علما سخن به میان آمده است. حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل می‏‌دادند.
[[ذخیرة‌العباد فی یوم‌المعاد]]
 
<br>
بیشتر نویسندگان، مردم را در ماجرای مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کرده‌‏اند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانیِ آگاه، دوراندیش و پارسای پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامی بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کرده‌‏اند. برخی از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیت‌الله شیخ [[فضل ‏الله نوری|فضل ‏الله نوری]]، آخوند ملا [[قربانعلی زنجانی|قربانعلی زنجانی]]، آیت‌الله‏‌العظمی سیّد [[محمد کاظم طباطبایی یزدی|محمد کاظم طباطبایی یزدی]] و…، با استناد به سندهای جعلی یا مشکوک و شایعه‏‌ها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند.
==تقریرات==
 
<br>
بسیاری از سندها ساخته جاسوسان روسی و انگلیسی و خیلی از حوادث، بافته ذهنِ فراماسون‌ها و غربزدگان مزدور بیگانگان است. البتّه می‏‌پذیریم که رهبرانِ مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر می‌‏بردند و از حوزه علمیه نجف، انقلاب را رهبری می‏‌کردند، از برخی عملکردهایِ مشروطه طلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگی، اختلاف‌ها را کنار می‏‌گذاشتند و نمی‏‌گذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.
القضاء و الشهادات ([[تقریرات القضاء]]) به قلم فرزندش، [[میرزامحمد آقازاده]].
 
بسیاری از شاگردان خراسانی، تقریرات درس‌های فقه و اصول او را نوشته‌اند که نام برخی از آن‌ها مشخص نیست.<ref>آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۳۶۷.</ref>
== درگذشت ==
<br>
بسیاری از علمای نجف، کربلا و [[کاظمین]] خود را برای سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق. از نجف به [[مسجد سهله]] بروند و پس از نیایش و دعا برای پیروزی سپاه اسلام، راهی ایران شوند.
=نقش آخوند در نهضت مشروطه‏=
 
<br>
عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدی پسر آخوند مقدمات سفر را آماده می‏‌کرد. آخوند به اطرافیانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم.
بسیارى از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابى انگیزه‌‏هاى مردم براى جانفشانى در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفته‏‌اند. برخى از نویسندگان نوشته‌‏اند که اسلام با مشروطه سازگارى ندارد. گروهى مى‌‏نویسند که نهضت مشروطه دنباله روى کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسى کشورهاى اروپایى و برخى از کشورهاى آسیایى مانند [[ژاپن]] است.
 
<br>
آخوند تا پاسی از شب بیدار بود. امانت‌ها را به صاحبانشان داد و برنامه‏‌های فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل دردِ شدیدی گریبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح پیشوای مشروطه رخت از جهان بربست.
شمارى از قلم به دستانِ تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمى که سالها رنج شکنجه، تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایدارى کردند – نیز معناىِ مشروطه را نمى‌‏فهمیدند. برخى از نویسندگان به موجب دشمنى با روحانیت، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع، دامن زدن به شایعات و بزرگ‏نمایى نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانى، شیخ عبداللَّه مازندرانى و میرزا [[حسین تهرانى]] که بحق رهبران اصلى مشروطه بودند، بکاهند؛ که متأسفانه در این نیرنگ موفق بوده‌‏اند. تا آنجا که در کتابهاى درسى، سخنى از این سه مرجع بزرگ به چشم نمى‏‌خورد.
برخی بر این باورند که وی به وسیله جاسوسان روسی و انگلیسی مسموم شده است.<ref>آخوند خراسانی، آفتاب نیمه شب.</ref>
<br>
 
در بسیارى از کتابها نیز فقط از آیه اللَّه سیّد [[محمد طباطبایى]] و آیه الله سید [[عبدالله بهبهانى]] و شمارى اندک از علما سخن به میان آمده است. حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل مى‏‌دادند.
== پانویس ==
<br>
{{پانویس}}
بیشتر نویسندگان، مردم را در ماجراى مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کرده‌‏اند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانىِ آگاه، دوراندیش و پارساى پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامى بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کرده‌‏اند. برخى از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیه الله شیخ [[فضل ‏الله نورى]]، آخوند ملا [[قربانعلى زنجانى]]، آیه الله‏ العظمى سیّد [[محمد کاظم طباطبایى یزدى]] و…، با استناد به سندهاى جعلى یا مشکوک و شایعه‏‌ها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند.
 
<br>
{{علمای اسلام}}
بسیارى از سندها ساخته جاسوسان روسى و انگلیسى و خیلى از حوادث، بافته ذهنِ فراماسونها و غربزدگان مزدور بیگانگان است. البتّه مى‏‌پذیریم که رهبرانِ مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر مى‌‏بردند و از حوزه علمیه نجف، انقلاب را رهبرى مى‏‌کردند، از برخى عملکردهاىِ مشروطه طلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگى، اختلافها را کنار مى‏‌گذاشتند و نمى‏‌گذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.
 
<br>
[[رده:عالمان]]
=درگذشت=
[[رده:عالمان شیعه]]
<br>
بسیارى از علماى نجف، کربلا و [[کاظمین]] خود را براى سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق. از نجف به [[مسجد سهله]] بروند و پس از نیایش و دعا براى پیروزى سپاه اسلام، راهى ایران شوند.
<br>
عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدى، پسر آخوند مقدمات سفر را آماده مى‏‌کرد. آخوند به اطرافیانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم.
<br>
آخوند تا پاسى از شب بیدار بود. امانتها را به صاحبانشان داد و برنامه‏ هاى فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل دردِ شدیدى گریبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح، پیشواى مشروطه رخت از جهان بربست.
<br>
برخى بر این باورند که وى به وسیله جاسوسان روسى و انگلیسى مسموم شده است.<ref>آخوند خراسانى، آفتاب نیمه شب.</ref>
<br>
=پانویس=
{{پانویس|2}}
<br>
[[رده: عالمان شیعه]]
[[رده: عالمان ایرانی]]
[[رده: عالمان مسلمان]]
[[رده: شخصیت ها]]

نسخهٔ ‏۴ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۹

محمد کاظم خراسانی
محمد کاظم خراسانی 2.jpg
نام کاملمحمد کاظم خراسانی
نام‌های دیگرآخوند خراسانی
اطلاعات شخصی
سال تولد۱۲۵۵ ق، ۱۲۱۸ ش‌، ۱۸۳۹ م
محل تولدمشهد
سال درگذشت۱۳۲۹ ق، ۱۲۸۹ ش‌، ۱۹۱۱ م
دیناسلام، شیعه
استادان
  • ملاهادی سبزواری
  • شیخ انصاری
  • میرزای شیرازی
آثار
  • کفایة الاصول
  • الفوائد
  • تکملة التبصرة

آخوند ملا‌محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ قمری در مشهد تولد یافت. پس از تحصیلات مقدماتی در ۲۲ سالگی در سال ۱۲۷۷ قمری به تهران رفت و در نزد اساتید آن زمان به فراگیری درس حکمت پرداخت و پس از یک سال و نیم در ذیحجه ی ۱۲۷۸ برای تکمیل تحصیلات در فقه و اصول به نجف رفت.

تولد

آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ ق. در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش ملا حسین هراتی علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین روحانی وارسته‏‌ای بود که برای گذران زندگی همواره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود وی در سفرهای تبلیغی‏‌اش مردم را با احکام اسلامی آشنا می‌‏ساخت. در یکی از همین سفرها در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نام‌های نصراللَه، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم(آخوند خراسانی) بود. سرانجام مهر پیشوای هشتم او را به مشهد کشاند تا برای همیشه در شهر شهادت ساکن شود.

هجرت و تحصیل

آخوند خراسانی در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فراگرفت. در هیجده سالگی ازدواج کرد و در ۲۲ سالگی همراه کاروان زیارتی عتبات عالیات، برای ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستی همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف، همراه خود نبرد.

کاروان زائران به سبزوار رسید. قافله برای استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفی کوتاه، به سوی عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانی چون آوازه دانش ملاهادی سبزواری را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و برای بهره جستن از دریای علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند.

آخوند، ماه‌های رجب، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه’.ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملاهادی سبزواری بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویی و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد و سرانجام‏ به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصاری و میرزا حسن شیرازی شرکت کرد.[۱]

آخوند خراسانی شب و روز در تلاش برای اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا می‏‌کوشید و در این راه از هیچ مشکلی نهراسید. خودش می‌‏گوید: «تنها خوراک من فکر بود ولی قانع نبودم. هیچ‏گاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمی‏‌خوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالی بسیار مشکل است.»[۲]

آخوند خراسانی غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامه‏‌ای رشته افکارش را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خُردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامه‏‌ای به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتی در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدس، به مشهد برگشت.

داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو می‌‏شد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندی دیگر روزشماری می‏‌کردند. اما بازهم، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مُرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتی بیماری‏ از دنیا رفت. داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو‏ فرزند، کمرِ طاقتش را در جوانی خم کرد. تنها حَرَم حضرت علی‏(ع) و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند.[۳]

آوازه علمی

آخوند سال‌ها در درس شیخ انصاری و میرزای شیرازی شرکت کرد و از زبده‌‏ترین شاگردان آن دو شناخته می‌‏شد. وی از همان ابتدا با پشتکاری کم‌نظیر، راه‌های پیشرفت را می‏‌پیمود. او در کنار تحصیل، به عبادت و شب‌‏زنده‏‌داری نیز اهمیت فراوان می‌‏داد. بارها به کربلا رفت و به زیارت سید الشهدا ‏(ع) نایل شد.

در یکی از این سفرها پس از زیارت، در درس آیه اللَه آخوند اردکانی شرکت کرد. آخوند اردکانی نظر شیخ انصاری را در مسأله‏‌ای بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکال‌ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصاری، اشکالهای اردکانی را به استاد بازگو کرد. شیخ انصاری یکی از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانی پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانی تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصاری شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه‏‌ای جوان که ۲۵ سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصاری راه یافته، بی‏‌محابا با دلیل‌های قوی به استاد اشکال می‏‌کند. یکی از طلاب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانی) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانی) را تأیید می‏‌کند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا می‏‌کردند.[۴]

آخوند از سال ۱۲۷۸ ق. تا سال ۱۲۹۱ ق. بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصاری شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق.) دو سال به درس آیه اللَه سید علی شوشتری (متوفای ۱۲۸۳ ق.) راه یافت و سال‌ها در درس آیه اللَه شیخ راضی بن‏ محمد نجفی متوفای ۱۲۹۰ ق.) و آیه اللَه سید مهدی مجتهد قزوینی ادامه تحصیل داد.

آخوند خراسانی بیش از سیزده سال در کنار درس‌های سایر اساتید در درس میرزای شیرازی نیز شرکت کرد. میرزای شیرازی در سال ۱۲۹۱ ق. به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتی بود که در کنارِ تحصیل و شرکت در درس میرزای شیرازی، به تدریس نیز مشغول بود. البته‏ برخی از نویسندگان نوشته‏‌اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولی پس از مدتی کوتاه به سفارش میرزای شیرازی به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد.

روزی آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکری(ع) و امام‌هادی‏(ع) در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالی به نظریه میرزای شیرازی وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانی دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد میرزای شیرازی پیش از آغاز درس گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود.»!

اندک اندک آوازه علمی آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وی یکی از مجتهدان و مدرسان مشهورِ نجف و به عنوان یکی از ممتازترین شاگردان میرزای شیرازی، مورد احترام طلاب و علما بود.
میرزای شیرازی مقام علمی او را به طلبه‏‌ها گوشزد می‏‌کرد و آخوند نیز تا هنگامی که میرزای شیرازی زنده بود به احترام استاد بالای منبر نمی‏‌رفت؛ روی زمین می‌‏نشست و درس می‏گفت.

میرزای شیرازی در سال ۱۳۱۲ ق. دار فانی را وداع گفت. آخوند مدتی پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوی منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانی بر آن گذاشت و زار زار گریست.

آخوند از موفق‌‏ترین استادان تاریخ حوزه‏‌های علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته‌‏اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخی از آنها از این قرار است: سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ ابوالقاسم قمی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا احمد خراسانی، سید محمد تقی خوانساری، سید جمال‏ الدین گلپایگانی، شیخ محمد جواد بلاغی، شهید سید حسن مدرس، حاج آقا حسین قمی، سید صدرالدین صدر، آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ عبدالکریم حائری، سید عبداللَه بهبهانی، سید عبدالهادی شیرازی، شیخ محمد علی کاظمی، شیخ محمد حسین نائینی، آقا بزرگ تهرانی، حاج آقا حسین بروجردی و سید محمود شاهرودی.[۵]

آوازه علمی آخوند از مرزها گذشت. از این رو شیخ الاسلام امپراتوری عثمانی که در آن زمان به عراق آمده بود، روزی همراه شماری از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. همهمه‏‌ای بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. شیخ الاسلام نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وی، درس را به بررسی نظر ابوحنیفه در یکی از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیل‌هایش را برشمرد. شیخ الاسلام در شگفت بود که چگونه استاد شیعی، نظر پیشوای اهل‌سنت را پذیرفته است؟! اما اندکی بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکالِ علمی بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مسأله را بیان کرد. آخوند از شیخ الاسلام خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما او به احوال‌پرسی با آخوند بسنده کرد. شیخ الاسلام از قدرت علمی و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدت‌ها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنی سخن می‏‌گفت.[۶]

عبادت و زهد

آخوند از ابتدای جوانی تا آخر عمرش، هر روز پیش از طلوع آفتاب، به زیارت آفتابِ نجف، حرم حضرت علی‏(ع) مشرف می‌‏شد. آنگاه به مسجد هندی می‏رفت و درس می‏‌گفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، برای برخی از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصی داشت. نمازهای مستحبی‏‌اش حتی در سنین پیری ترک نشد. در ماه رمضان نیز برای طلبه‏‌ها سخنرانی می‏‌کرد.

در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیری – طول نمی‏‌داد. یکی از مریدانش به وی گفت: شما کمی بیشتر در حرم بمانید تا همه زائران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخرِ عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایی کنم؟!

یکی از همسایگان آخوند می‌‏گفت: ناله سوزناک و صدای گریه آخوند در نیمه‏‌های شب، قلب هر سنگدلی را می‏‌لرزاند.

آخوند به تمیزی سر و وضع و لباس اهمیت فراوانی می‏‌داد. همراه سه فرزند که همگی آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگی می‏‌کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزی یکی از پسرانش از تنگی جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه‏‌های این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمی‏‌رسد.

دستگیری نیازمندان

یکی از سخنرانان مذهبی کربلا که از مخالفانِ مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت می‏‌کرد، به علّت بدهی تصمیم گرفت خانه‏‌اش را بفروشد. مشتری خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرارداد. گرچه رویِ دیدن آخوند را نداشت، امّا شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضی شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضی نیستم که در گرفتاری باشید. با این پول، بدهی خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلی برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبّه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.[۷]

تاسیس مدارس

برخی از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه‏‌ای را به آخوند دادند. وی نیز با تمام توان در تلاش برای ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق. مدرسه علمیه‌ای در محله حویش نجف، به همت او بنا شد که به نام مدرسه بزرگ آخوند مشهور گردید. کتابخانه مدرسه دارای نفیس‌‏ترین کتاب‌های خطی بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق. مدرسه دیگری در محله برّاق ساخت که به مدرسه الوسطی آخوند شهرت یافت. سوّمین مدرسه‏‌ای که با همت ایشان، در محله برّاق بنا شد مدرسه کوچک آخوند است که در سالِ ۱۳۲۸ ق. کار بنای آن به اتمام رسید.

آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و بغداد مشارکت داشت. در این مدرسه‏‌ها ادبیات فارسی نیز تدریس می‌‏شد. او مبلغانی به ایلها، عشایر و روستاهای دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامی آشنا سازند. مجله‏‌های اخوت، دره النجف»، العلم و نجف اشرف با پشتیبانی آخوند در عراق منتشر می‌‏شد.[۸]

حمایت از تولید ملی

صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبی برخوردار بود. بیش از ۹۰% کالاهای مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید می‌‏شد. امّا باروی کار آمدن سلسله قاجاریه صنایع رو به ورشکستگی نهاد. ملک‏ المتکلمین، از روحانیون سرشناس آن دوران، پیشگام آبادیِ اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدی تشویق نمود. سرانجام پس از ماه‌ها سخنان او به بار نشست. گروهی از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانی که در آن زمان پول هنگفتی بود، نخستین شرکت ملی را در ایران تأسیس کردند.

شرکت اسلامی، نخستین شرکت سهامی بود که در ایران تأسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق. در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانه‏‌های پارچه بافی و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتی چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگی وارد میدان تولید گردید و شعبه‏‌های شرکت در بسیاری از شهرستانها گشایش یافت.

ملک ‏المتکلمین، حاج آقا نورالله اصفهانی وسید جمال واعظ در منابر، مردم را به خرید سهام تشویق می‏‌کردند. نهصد هزار تومان سهام از سوی مردم خریداری شد. سیّد جمال واعظ کتابی به نام «لباس‏ التقوی» نوشت و هدف از تأسیس شرکت اسلامی را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانی و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظی بر این کتاب نوشته، از شرکت اسلامی پشتیبانی نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت: «بر مسلمانان لازم است که لباس ذلّت (تولید خارج) را از تن بیرون کنند و لباس عزّت (ساخت داخل) را بپوشند.»[۹]

آثار

با وجود اشتغال آخوند خراسانی در سال‌های پایانی عمرش به کار مرجعیت و به‌ویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندی از او بر جای مانده است.

آثار خراسانی سه‌گونه است: تألیفی استدلالی، فتوایی و تقریرات درس‌هایش.

آثار تألیفی استدلالی

آثار تألیفی استدلالی آخوند خراسانی درباره مباحث اصول فقه، فقه و فلسفه است، که به طور مستقل و یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است:

  1. مشهورترین آنها کفایة الاصول است که در ظرف دو سال (از ۱۳۲۱ به بعد) تألیف شده و از زمان تألیف تاکنون، مهم‌ترین متن درسی سطوح عالی و نیز محور مباحث بیشتر درس‌های دوره عالی(خارج) اصول فقه در حوزه‌های علوم دینی بوده و شرح‌ها و حاشیه‌های بسیاری بر آن نوشته شده است. خراسانی از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش به کفایی مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند.[۱۰]
  2. حواشی و تعلیقات بر فرائدالاصول (مشهور به رسائل) شیخ انصاری، اثر دیگر خراسانی است.
  3. اثر دیگر آخوند، الفوائد، یا رسالة الفوائد، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهی، یازده مورد اصولی و دو مورد اصولی کلامی.
  4. یکی از آثار فقهی او حواشی و تعلیقات او بر بخش عمده المکاسب شیخ انصاری است و در محرّم ۱۳۱۹ به پایان رسیده و بارها چاپ شده است.
  5. اثر فقهی دیگر خراسانی تکملة التبصرة است که مهم‌ترین رساله فتوایی او و بر اساس تبصرة المتعلمین علامه حلی است.
  6. خراسانی چندین رساله فقهی استدلالی نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده که شماری از آنها در یک مجلد گردآوری شده و با عنوان الرسائل الفقهیة به چاپ رسیده است.
  7. یکی دیگر از آثار فقهی ولی ناتمام خراسانی، کتاب‌الاجارة (رسالة فی مسئلة الاجارة) است.[۱۱]
  8. شرح مبسوط خطبه اول نهج‌البلاغه نیز اثر دیگری از خراسانی است. که به خطا به‌نام شریعت اصفهانی چاپ شده است.

فتوایی

  1. تبصرة‌ المتعلمین حلّی
  2. تعلیقات بر نجاة العباد محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)، با نام روح‌الحیاة فی تلخیص نجاة العباد
  3. حاشیه بر رساله مناسک حج شیخ انصاری
  4. ذخیرة‌العباد فی یوم‌المعاد

تقریرات

  1. القضاء و الشهادات (تقریرات القضاء) به قلم فرزندش، میرزامحمد آقازاده.
  2. بسیاری از شاگردان خراسانی، تقریرات درس‌های فقه و اصول او را نوشته‌اند که نام برخی از آنها مشخص نیست.[۱۲]

نقش آخوند در نهضت مشروطه‏

بسیاری از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابی انگیزه‌‏های مردم برای جانفشانی در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفته‏‌اند. برخی از نویسندگان نوشته‌‏اند که اسلام با مشروطه سازگاری ندارد. گروهی می‌‏نویسند که نهضت مشروطه دنباله روی کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسی کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی مانند ژاپن است.

شماری از قلم به دستانِ تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمی که سال‌ها رنج شکنجه، تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایداری کردند – نیز معنایِ مشروطه را نمی‌‏فهمیدند. برخی از نویسندگان به موجب دشمنی با روحانیت، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع، دامن زدن به شایعات و بزرگ‏نمایی نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانی، شیخ عبداللَّه مازندرانی و میرزا حسین تهرانی که بحق رهبران اصلی مشروطه بودند، بکاهند؛ که متأسفانه در این نیرنگ موفق بوده‌‏اند. تا آنجا که در کتاب‌های درسی، سخنی از این سه مرجع بزرگ به چشم نمی‏‌خورد.

در بسیاری از کتاب‌ها نیز فقط از آیه اللَّه سیّد محمد طباطبایی و آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی و شماری اندک از علما سخن به میان آمده است. حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل می‏‌دادند.

بیشتر نویسندگان، مردم را در ماجرای مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کرده‌‏اند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانیِ آگاه، دوراندیش و پارسای پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامی بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کرده‌‏اند. برخی از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیت‌الله شیخ فضل ‏الله نوری، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، آیت‌الله‏‌العظمی سیّد محمد کاظم طباطبایی یزدی و…، با استناد به سندهای جعلی یا مشکوک و شایعه‏‌ها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند.

بسیاری از سندها ساخته جاسوسان روسی و انگلیسی و خیلی از حوادث، بافته ذهنِ فراماسون‌ها و غربزدگان مزدور بیگانگان است. البتّه می‏‌پذیریم که رهبرانِ مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر می‌‏بردند و از حوزه علمیه نجف، انقلاب را رهبری می‏‌کردند، از برخی عملکردهایِ مشروطه طلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگی، اختلاف‌ها را کنار می‏‌گذاشتند و نمی‏‌گذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.

درگذشت

بسیاری از علمای نجف، کربلا و کاظمین خود را برای سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق. از نجف به مسجد سهله بروند و پس از نیایش و دعا برای پیروزی سپاه اسلام، راهی ایران شوند.

عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدی پسر آخوند مقدمات سفر را آماده می‏‌کرد. آخوند به اطرافیانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم.

آخوند تا پاسی از شب بیدار بود. امانت‌ها را به صاحبانشان داد و برنامه‏‌های فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل دردِ شدیدی گریبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح پیشوای مشروطه رخت از جهان بربست. برخی بر این باورند که وی به وسیله جاسوسان روسی و انگلیسی مسموم شده است.[۱۳]

پانویس

  1. اعیان‏ الشیعه، ج‏۹، ص‏۵.|اعیان ‏الشیعه، ج‏۹، ص‏۵.
  2. مرگی در نور، ص‏۵۵.
  3. مرگی در نور، ص‏۴۷ – ۴۹.
  4. کفایه الاصول، مقدمه.
  5. آخوند خراسانی آفتاب نیمه شب، محمد رضا سماک امانی، ص‏۹۷.
  6. کفایه الاصول، مقدمه.
  7. مرگی در نور، ص‏۱۰۲ – ۱۰۳، ۱۰۷، ۳۷۷، ۳۷۹ – ۳۸۰، ۳۸۱، ۳۹۴، ۳۹۵، ۳۹۷ و ۴۰۰
  8. موسوعه العتبات ‏المقدسه، جعفر خلیلی، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ، ج‏۷، ص‏۱۴۶ – ۱۴۷ و ۱۵۰ – ۱۵۴.
  9. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک زاده، ج ۱، ص ۱۳۶ – ۱۳۸
  10. بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۳۵۷ش، ج۴، ص۱.
  11. آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۲۲.
  12. آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۳۶۷.
  13. آخوند خراسانی، آفتاب نیمه شب.