محمد کاظم خراسانی
محمد کاظم خراسانی | |
---|---|
نام کامل | محمد کاظم خراسانی |
نامهای دیگر | آخوند خراسانی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | ۱۲۵۵ ق، ۱۲۱۸ ش، ۱۸۳۹ م |
محل تولد | مشهد |
سال درگذشت | ۱۳۲۹ ق، ۱۲۸۹ ش، ۱۹۱۱ م |
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
آثار |
|
آخوند ملامحمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ قمری در مشهد تولد یافت. پس از تحصیلات مقدماتی در ۲۲ سالگی در سال ۱۲۷۷ قمری به تهران رفت و در نزد اساتید آن زمان به فراگیری درس حکمت پرداخت و پس از یک سال و نیم در ذیحجه ۱۲۷۸ برای تکمیل تحصیلات در فقه و اصول به نجف رفت.
تولد
آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ ق. در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش ملا حسین هراتی علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین روحانی وارستهای بود که برای گذران زندگی همواره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود وی در سفرهای تبلیغیاش مردم را با احکام اسلامی آشنا میساخت. در یکی از همین سفرها در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای نصراللَه، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم (آخوند خراسانی) بود. سرانجام مهر پیشوای هشتم او را به مشهد کشاند تا برای همیشه در شهر شهادت ساکن شود.
هجرت و تحصیل
آخوند خراسانی در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فراگرفت. در هیجده سالگی ازدواج کرد و در ۲۲ سالگی همراه کاروان زیارتی عتبات عالیات، برای ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستی همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف، همراه خود نبرد.
کاروان زائران به سبزوار رسید. قافله برای استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفی کوتاه، به سوی عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانی چون آوازه دانش ملاهادی سبزواری را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و برای بهره جستن از دریای علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند.
آخوند، ماههای رجب، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه’.ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملاهادی سبزواری بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویی و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصاری و میرزا حسن شیرازی شرکت کرد[۱].
آخوند خراسانی شب و روز در تلاش برای اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا میکوشید و در این راه از هیچ مشکلی نهراسید. خودش میگوید: «تنها خوراک من فکر بود ولی قانع نبودم. هیچگاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمیخوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالی بسیار مشکل است»[۲].
آخوند خراسانی غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامهای رشته افکارش را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خُردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامهای به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتی در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدس، به مشهد برگشت.
داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو میشد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندی دیگر روزشماری میکردند. اما بازهم، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مُرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتی بیماری از دنیا رفت. داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو فرزند، کمرِ طاقتش را در جوانی خم کرد. تنها حَرَم حضرت علی (علیهالسّلام) و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند[۳].
آوازه علمی
آخوند سالها در درس شیخ انصاری و میرزای شیرازی شرکت کرد و از زبدهترین شاگردان آن دو شناخته میشد. وی از همان ابتدا با پشتکاری کمنظیر، راههای پیشرفت را میپیمود. او در کنار تحصیل، به عبادت و شبزندهداری نیز اهمیت فراوان میداد. بارها به کربلا رفت و به زیارت سید الشهدا (علیهالسّلام) نایل شد.
در یکی از این سفرها پس از زیارت، در درس آیه اللَه آخوند اردکانی شرکت کرد. آخوند اردکانی نظر شیخ انصاری را در مسألهای بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکالها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصاری، اشکالهای اردکانی را به استاد بازگو کرد. شیخ انصاری یکی از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانی پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانی تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصاری شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبهای جوان که ۲۵ سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصاری راه یافته، بیمحابا با دلیلهای قوی به استاد اشکال میکند. یکی از طلاب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانی) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانی) را تأیید میکند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا میکردند[۴].
آخوند از سال ۱۲۷۸ ق. تا سال ۱۲۹۱ ق. بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصاری شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق.) دو سال به درس آیه اللَه سید علی شوشتری (متوفای ۱۲۸۳ ق.) راه یافت و سالها در درس آیه اللَه شیخ راضی بن محمد نجفی متوفای ۱۲۹۰ ق.) و آیه اللَه سید مهدی مجتهد قزوینی ادامه تحصیل داد.
آخوند خراسانی بیش از سیزده سال در کنار درسهای سایر اساتید در درس میرزای شیرازی نیز شرکت کرد. میرزای شیرازی در سال ۱۲۹۱ ق. به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتی بود که در کنارِ تحصیل و شرکت در درس میرزای شیرازی، به تدریس نیز مشغول بود. البته برخی از نویسندگان نوشتهاند: آخوند نیز به سامرا رفت ولی پس از مدتی کوتاه به سفارش میرزای شیرازی به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد.
روزی آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکری (علیهالسّلام) و امام هادی (علیهالسّلام) در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالی به نظریه میرزای شیرازی وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانی دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد میرزای شیرازی پیش از آغاز درس گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود.»!
اندک اندک آوازه علمی آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وی یکی از مجتهدان و مدرسان مشهورِ نجف و به عنوان یکی از ممتازترین شاگردان میرزای شیرازی، مورد احترام طلاب و علما بود.
میرزای شیرازی مقام علمی او را به طلبهها گوشزد میکرد و آخوند نیز تا هنگامی که میرزای شیرازی زنده بود به احترام استاد بالای منبر نمیرفت؛ روی زمین مینشست و درس میگفت.
میرزای شیرازی در سال ۱۳۱۲ ق. دار فانی را وداع گفت. آخوند مدتی پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوی منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانی بر آن گذاشت و زار زار گریست.
آخوند از موفقترین استادان تاریخ حوزههای علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشتهاند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخی از آنها از این قرار است: سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ ابوالقاسم قمی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا احمد خراسانی، سید محمد تقی خوانساری، سید جمال الدین گلپایگانی، شیخ محمد جواد بلاغی، شهید سید حسن مدرس، حاج آقا حسین قمی، سید صدرالدین صدر، آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ عبدالکریم حائری، سید عبداللَه بهبهانی، سید عبدالهادی شیرازی، شیخ محمد علی کاظمی، شیخ محمد حسین نائینی، آقا بزرگ تهرانی، حاج آقا حسین بروجردی و سید محمود شاهرودی[۵].
آوازه علمی آخوند از مرزها گذشت. از این رو شیخ الاسلام امپراتوری عثمانی که در آن زمان به عراق آمده بود، روزی همراه شماری از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. همهمهای بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. شیخ الاسلام نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وی، درس را به بررسی نظر ابوحنیفه در یکی از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیلهایش را برشمرد. شیخ الاسلام در شگفت بود که چگونه استاد شیعی، نظر پیشوای اهلسنت را پذیرفته است؟! اما اندکی بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکالِ علمی بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مسأله را بیان کرد. آخوند از شیخ الاسلام خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما او به احوالپرسی با آخوند بسنده کرد. شیخ الاسلام از قدرت علمی و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدتها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنی سخن میگفت[۶].
عبادت و زهد
آخوند از ابتدای جوانی تا آخر عمرش، هر روز پیش از طلوع آفتاب، به زیارت آفتابِ نجف، حرم حضرت علی (علیهالسّلام) مشرف میشد. آنگاه به مسجد هندی میرفت و درس میگفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، برای برخی از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصی داشت. نمازهای مستحبیاش حتی در سنین پیری ترک نشد. در ماه رمضان نیز برای طلبهها سخنرانی میکرد.
در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیری – طول نمیداد. یکی از مریدانش به وی گفت: شما کمی بیشتر در حرم بمانید تا همه زائران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخرِ عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایی کنم؟!
یکی از همسایگان آخوند میگفت: ناله سوزناک و صدای گریه آخوند در نیمههای شب، قلب هر سنگدلی را میلرزاند.
آخوند به تمیزی سر و وضع و لباس اهمیت فراوانی میداد. همراه سه فرزند که همگی آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگی میکرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزی یکی از پسرانش از تنگی جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانههای این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمیرسد.
دستگیری نیازمندان
یکی از سخنرانان مذهبی کربلا که از مخالفانِ مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت میکرد، به علّت بدهی تصمیم گرفت خانهاش را بفروشد. مشتری خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرارداد. گرچه رویِ دیدن آخوند را نداشت، امّا شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضی شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضی نیستم که در گرفتاری باشید. با این پول، بدهی خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلی برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبّه گشت و از آن پس، از مریدان او شد[۷].
تاسیس مدارس
برخی از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیهای را به آخوند دادند. وی نیز با تمام توان در تلاش برای ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق. مدرسه علمیهای در محله حویش نجف، به همت او بنا شد که به نام مدرسه بزرگ آخوند مشهور گردید. کتابخانه مدرسه دارای نفیسترین کتابهای خطی بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق. مدرسه دیگری در محله برّاق ساخت که به مدرسه الوسطی آخوند شهرت یافت. سوّمین مدرسهای که با همت ایشان، در محله برّاق بنا شد مدرسه کوچک آخوند است که در سالِ ۱۳۲۸ ق. کار بنای آن به اتمام رسید.
آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و بغداد مشارکت داشت. در این مدرسهها ادبیات فارسی نیز تدریس میشد. او مبلغانی به ایلها، عشایر و روستاهای دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامی آشنا سازند. مجلههای اخوت، دره النجف»، العلم و نجف اشرف با پشتیبانی آخوند در عراق منتشر میشد[۸].
حمایت از تولید ملی
صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبی برخوردار بود. بیش از ۹۰% کالاهای مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید میشد. امّا باروی کار آمدن سلسله قاجاریه صنایع رو به ورشکستگی نهاد. ملک المتکلمین، از روحانیون سرشناس آن دوران، پیشگام آبادیِ اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدی تشویق نمود. سرانجام پس از ماهها سخنان او به بار نشست. گروهی از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانی که در آن زمان پول هنگفتی بود، نخستین شرکت ملی را در ایران تأسیس کردند.
شرکت اسلامی، نخستین شرکت سهامی بود که در ایران تأسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق. در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانههای پارچهبافی و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتی چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگی وارد میدان تولید گردید و شعبههای شرکت در بسیاری از شهرستانها گشایش یافت.
ملکالمتکلمین، حاج آقا نورالله اصفهانی وسید جمال واعظ در منابر، مردم را به خرید سهام تشویق میکردند. نهصد هزار تومان سهام از سوی مردم خریداری شد. سیّد جمال واعظ کتابی به نام «لباس التقوی» نوشت و هدف از تأسیس شرکت اسلامی را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانی و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظی بر این کتاب نوشته، از شرکت اسلامی پشتیبانی نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت: «بر مسلمانان لازم است که لباس ذلّت (تولید خارج) را از تن بیرون کنند و لباس عزّت (ساخت داخل) را بپوشند»[۹].
آثار
با وجود اشتغال آخوند خراسانی در سالهای پایانی عمرش به کار مرجعیت و بهویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندی از او بر جای مانده است.
آثار خراسانی سهگونه است: تألیفی استدلالی، فتوایی و تقریرات درسهایش.
آثار تألیفی استدلالی
آثار تألیفی استدلالی آخوند خراسانی درباره مباحث اصول فقه، فقه و فلسفه است، که به طور مستقل و یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است:
- مشهورترین آنها کفایة الاصول است که در ظرف دو سال (از ۱۳۲۱ به بعد) تألیف شده و از زمان تألیف تاکنون، مهمترین متن درسی سطوح عالی و نیز محور مباحث بیشتر درسهای دوره عالی (خارج) اصول فقه در حوزههای علوم دینی بوده و شرحها و حاشیههای بسیاری بر آن نوشته شده است. خراسانی از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش به کفایی مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند[۱۰].
- حواشی و تعلیقات بر فرائدالاصول (مشهور به رسائل) شیخ انصاری، اثر دیگر خراسانی است.
- اثر دیگر آخوند، الفوائد، یا رسالة الفوائد، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهی، یازده مورد اصولی و دو مورد اصولی کلامی.
- یکی از آثار فقهی او حواشی و تعلیقات او بر بخش عمده المکاسب شیخ انصاری است و در محرّم ۱۳۱۹ به پایان رسیده و بارها چاپ شده است.
- اثر فقهی دیگر خراسانی تکملة التبصرة است که مهمترین رساله فتوایی او و بر اساس تبصرة المتعلمین علامه حلی است.
- خراسانی چندین رساله فقهی استدلالی نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده که شماری از آنها در یک مجلد گردآوری شده و با عنوان الرسائل الفقهیة به چاپ رسیده است.
- یکی دیگر از آثار فقهی ولی ناتمام خراسانی، کتابالاجارة (رسالة فی مسئلة الاجارة) است[۱۱].
- شرح مبسوط خطبه اول نهجالبلاغه نیز اثر دیگری از خراسانی است. که به خطا بهنام شریعت اصفهانی چاپ شده است.
فتوایی
- تبصرة المتعلمین حلّی
- تعلیقات بر نجاة العباد محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)، با نام روحالحیاة فی تلخیص نجاة العباد
- حاشیه بر رساله مناسک حج شیخ انصاری
- ذخیرةالعباد فی یومالمعاد
تقریرات
- القضاء و الشهادات (تقریرات القضاء) به قلم فرزندش، میرزامحمد آقازاده.
- بسیاری از شاگردان خراسانی، تقریرات درسهای فقه و اصول او را نوشتهاند که نام برخی از آنها مشخص نیست[۱۲].
نقش آخوند در نهضت مشروطه
بسیاری از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابی انگیزههای مردم برای جانفشانی در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفتهاند. برخی از نویسندگان نوشتهاند که اسلام با مشروطه سازگاری ندارد. گروهی مینویسند که نهضت مشروطه دنباله روی کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسی کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی مانند ژاپن است.
شماری از قلم به دستانِ تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمی که سالها رنج شکنجه، تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایداری کردند – نیز معنایِ مشروطه را نمیفهمیدند. برخی از نویسندگان به موجب دشمنی با روحانیت، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع، دامن زدن به شایعات و بزرگنمایی نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانی، شیخ عبداللَّه مازندرانی و میرزا حسین تهرانی که بحق رهبران اصلی مشروطه بودند، بکاهند؛ که متأسفانه در این نیرنگ موفق بودهاند. تا آنجا که در کتابهای درسی، سخنی از این سه مرجع بزرگ به چشم نمیخورد.
در بسیاری از کتابها نیز فقط از آیه اللَّه سیّد محمد طباطبایی و آیتالله سید عبدالله بهبهانی و شماری اندک از علما سخن به میان آمده است. حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل میدادند.
بیشتر نویسندگان، مردم را در ماجرای مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کردهاند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانیِ آگاه، دوراندیش و پارسای پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامی بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کردهاند. برخی از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیتالله شیخ فضل الله نوری، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، آیتاللهالعظمی سیّد محمد کاظم طباطبایی یزدی و…، با استناد به سندهای جعلی یا مشکوک و شایعهها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند.
بسیاری از سندها ساخته جاسوسان روسی و انگلیسی و خیلی از حوادث، بافته ذهنِ فراماسونها و غربزدگان مزدور بیگانگان است. البتّه میپذیریم که رهبرانِ مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر میبردند و از حوزه علمیه نجف، انقلاب را رهبری میکردند، از برخی عملکردهایِ مشروطهطلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگی، اختلافها را کنار میگذاشتند و نمیگذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.
درگذشت
بسیاری از علمای نجف، کربلا و کاظمین خود را برای سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق. از نجف به مسجد سهله بروند و پس از نیایش و دعا برای پیروزی سپاه اسلام، راهی ایران شوند.
عصر سهشنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدی پسر آخوند مقدمات سفر را آماده میکرد. آخوند به اطرافیانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم.
آخوند تا پاسی از شب بیدار بود. امانتها را به صاحبانشان داد و برنامههای فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل دردِ شدیدی گریبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح پیشوای مشروطه رخت از جهان بربست. برخی بر این باورند که وی به وسیله جاسوسان روسی و انگلیسی مسموم شده است[۱۳].
پانویس
- ↑ اعیان الشیعه، ج۹، ص۵.|اعیان الشیعه، ج۹، ص۵.
- ↑ مرگی در نور، ص۵۵.
- ↑ مرگی در نور، ص۴۷ – ۴۹.
- ↑ کفایه الاصول، مقدمه.
- ↑ آخوند خراسانی آفتاب نیمه شب، محمد رضا سماک امانی، ص۹۷.
- ↑ کفایه الاصول، مقدمه.
- ↑ مرگی در نور، ص۱۰۲ – ۱۰۳، ۱۰۷، ۳۷۷، ۳۷۹ – ۳۸۰، ۳۸۱، ۳۹۴، ۳۹۵، ۳۹۷ و ۴۰۰
- ↑ موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خلیلی، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ، ج۷، ص۱۴۶ – ۱۴۷ و ۱۵۰ – ۱۵۴.
- ↑ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک زاده، ج ۱، ص ۱۳۶ – ۱۳۸
- ↑ بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۳۵۷ش، ج۴، ص۱.
- ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۳۶۷.
- ↑ آخوند خراسانی، آفتاب نیمه شب.