ابن قیم جوزیه

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۳:۵۳ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
ابن قیم جوزیه
عالمان اهل سنت.jpg
نام کاملشمس‌الدین، ابوعبدالله محمد بن ابی‌بکر بن ایوب
نام‌های دیگراب‍ن‌ق‍ی‍م ال‍ج‍وزی‍ه‌، ابن‌قیم امام الجوزیه
اطلاعات شخصی
سال تولد691 ق، ۶۷۱ ش‌، ۱۲۹۲ م
روز تولد7 رجب
محل تولدزُرع، دمشق، سوریه
سال درگذشت751 ق، ۷۲۹ ش‌، ۱۳۵۰ م
روز درگذشت13 رجب
محل درگذشتدمشق
دیناسلام، اهل سنت، حنبلی
استادان
  • ابن تیمیه
  • شهاب نابلسی
  • تقی‌الدین سلیمان
  • ابوبکر بن عبدالدائم
شاگردان
آثار
  • البدایع فی علوم القرآن
  • شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمه و التعلیل
  • هدایه الحیاری فی الرد علی الیهود و النصاری

شمس‌الدین محمد بن أبی‌بکر بن أیوب زُرعی‌ معروف به ابن قیم جوزیه، روز هفتم رجب سال 691 هـ.ق منطقه زُرع در فاصله 96 کیلومتری دمشق به دنیا آمد. علت اصلی شهرت او به خاطر پدرش بود. چون پدرش سرپرست و قیّم مدرسه جوزیه بود.

زندگی‌نامه

ابن قیم در اواخر قرن هفتم و نیمۀ اول قرن هشتم هجری در شام می‌زیست. قرن هفتم، قرن هجوم ویران‌گر لشکریان مغول به جهان اسلام بود. درست سی و پنج سال پیش از تولد ابن قیم، یعنی در 656 ق، بغداد به دست هلاکوخان سقوط کرد، المستعصم بالله آخرین خلیفۀ عباسی کشته شد و بدین ترتیب سلسله عباسی خاتمه یافت. شاگرد و مدافع‌ ابن‌ تیمیه‌ بی‌شک‌ ابن‌ قیم‌ جوزی است‌ که‌ در همه اقوال‌ و عقاید تابع‌ و حامی‌ بی‌چون‌ و چرای‌ او بود و نشر و بسط عقاید ابن‌ تیمیه‌ را در زمان‌ حیات‌ او و پس‌ از مرگ‌ او بر عهده‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ او را تازیانه‌ زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن‌ تیمیه‌ در قلعه دمشق‌ زندانی‌ کردند.

نام و شهرت

نام ابن قیم جوزی محمد بن أبی‌بکر بن أیوب بن سعد بن حَریز و متولد منطقه «زُرع» در فاصله ۹۶ کیلومتری دمشق است. او به ابن قَیِّم جوزیه شهرت دارد[۱].

علت شهرت به ابن قیم

علت این‌که به این نام مشهور گردیده این است که پدر او سرپرست و قیّم مدرسه جوزیه بود؛ ازاین‌رو به «فرزند قیّم مدرسه جوزیه» ملقب شد[۲].

ابن قیم جوزی کیست

او محمدبن ابی‌بکر زرعی حنبلی‌ است. او ‌ معروف به ابن قیم[۳]. و از شاگردان ابن تیمیه بود که با افکار شاذ استادش؛ چه در زمان حیات و چه بعد از فوت او، تقلید کورکورانه داشت. او گر‌چه مناظراتی‌ شبیه به استدلال دارد، لیکن استدلال‌های‌ او، در واقع از آن دست تردیدهایی‌ بود که اظهار می‌داشت و به عبارت دیگر، او تکرار کننده همان سخنان جنجالی‌ و منتشر کننده اقوال شاذّ استاد خویش بود. او در این شبه استدلال‌های‌ خود، به دنبال تلطیف سخنان بی‌پرده و خشن ابن تیمیه بوده تا با ظاهری دلنشین، کسانی‌ را که افکار ضعیفی‌ داشتند، بفریبد. به­ طور خلاصه، او عمرش را فنای‌ سخنان بیهوده ابن تیمیه کرد وگفتار غیر واقعی‌ وغیر منطقی‌ استاد خویش را، حیله‌گرانه، امری دینی‌ و واقعی‌ ارائه می‌کرد.

به این نظریات توجه کنید: ذهبی‌ می‌گوید: ابن قیم در علم حدیث و نیز در بعضی‌ از رجال حدیث، بسی‌ رنج برد و به تحصیل علم فقه هم پرداخت... مدتی‌ هم به خاطر این که بار سفر بستن برای‌ زیارت قبر ابراهیم خلیل‌ را ناروا شمرد، محبوس گردید[۴].

ابن حجر در کتاب الدرر الکامنه می‌نویسد: او چنان حبّ ابن تیمیّه را در سینه داشت که چشم بسته، تمام سخنانش را پذیرفت و حتّی‌ به تأیید آن پرداخت. از نمونه‌ تأییدهای‌ وی، تهذیب کتب استادش و نشر افکار او بود... ابن قیم به همراه استاد خود دستگیر شد و خوار و خفیف گردید و با شلاّق، هر دو را کتک زدند و سپس بر روی‌ شتر، در شهر گردانیدند. وقتی‌ ابن تیمیّه درگذشت، بارها به سبب فتاوای‌ ابن تیمیه مورد امتحان قرار گرفت. لذا همواره از طرف علمای عصرش نکوهش می‌شد و آسیب می‌دید. همچنان که علما هم از دست او بدون آسیب نمی‌ماندند[۵].

ابن کثیر می‌گوید: وی‌ در صدد برآمد تا در مسأله طلاق فتوی‌ دهد که در همین جریان ماجراهایی‌ میان او و سبکی‌ و دیگران رُخ داد. نقل آن وقایع موجب تفصیل می‌شود.

از ویژگی‌های‌ ابن قیّم این بود که وی علاقه زیادی‌ به جمع‌آوری‌ کتب گوناگون داشت. او آن قدر کتاب جمع‌آوری‌ کرد که وقتی‌ از دنیا رفت، فرزندانش تا مدت‌های‌ مدید، مشغول فروش کتاب‌های‌ پدر بودند. این غیر از آن کتبی‌ است که ورثه برای‌ خود کنار گذاشته بودند. گفتنی است بیشتر این کتاب‌ها از سخنان استاد محبوبش بود[۶]. ادعاهای‌ انحرافی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم در آثار آنان فراوان است مثل شرک دانستن هر طلب و حرمت زیارت قبور و...

اساتید و شاگردان

او پای درس اساتید متعددی بود که در بین آنها افرادی مانند ذهبی، مزی و ابن تیمیه قرار دارند. البته استاد اصلی او همان ابن تیمیه است[۷]. تا جایی که او را اصلی‌ترین شاگرد ابن تیمیه و بلکه رئیس شاگردانش نامیده‌اند. به گونه‌ای که از ابن تیمیه نامی برده نمی‌شود مگر این‌که ابن جوزی هم با او یاد می‌شود[۸].

در بین شاگردانش نیز می‌توان به افرادی مانند ابن کثیر و سبکی از علمای معروف اهل‌سنت اشاره کرد[۹]. او تألیفات زیادی دارد. برخی برای او نزدیک به هشتاد کتاب ذکر کرده‌اند[۱۰].

نظر علمای اهل‌سنت درباره ابن قیم جوزی

ابن قیم نیز مانند استادش به خاطر همان اعتقادات مشترک، مورد انتقاد و طعن دیگر علمای اهل سنت قرار گرفته است. ابن حجر هیثمی درباره او و استادش می‌گوید: «مبادا به چیزهایی که در کتاب‌های ابن‌تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی و دیگرانی که پیرو هوای نفس خود هستند و خداوند آنها را گمراه ساخته و قلبشان را مهر زده و چشمشان را پوشانده، گوش کنی». سپس آنها را ملحدی می‌نامد که از دین خارج شده‌اند[۱۱].

نظر شیعه درباره ابن قیم جوزی

ادعاهای‏ انحرافی ابن قیّم، در آثار او فراوان دیده می‌شود؛ مانند شرک دانستن هر طلب و حرمت زیارت قبور و.... ابن قیم به شدت مخالف زیارت قبور بود. که این عقیده او در نزد شیعه باطل است[۱۲]. او طی سفری که به قدس شریف داشت، بر بالای منبر مشغول موعظه مردم شد و گفت: من الآن به وطن خود برمی‌گردم و به زیارت قبر حضرت ابراهیم نمی‌روم. هم‌چنین در نابلس همین موضوع را مطرح کرد و گفت: من به زیارت پیامبر نخواهم رفت[۱۳].

او در همین راستا با ساخت بنا بر روی قبور مخالفت کرده و می‌گوید: مشاهدی که بر روی قبرها بنا شده، از موارد شرک است و باید تخریب شود و جایز نیست حتی یک روز آنها را باقی گذاشت[۱۴].

ابن قیم تحت تأثیر افکار شاذ استادش، ابن تیمیه قرار گرفت و از او تقلید کورکورانه داشت. او گر‌چه مناظراتی‏ شبیه به استدلال دارد، اما استدلال‌های‏ او در واقع از آن دست تردیدهایی‏ بود که اظهار می‌داشت و به عبارت دیگر، او تکرار کننده همان سخنان جنجالی‏ و منتشر کننده گفته‌های شاذّ استاد خویش بود. او در این شبه استدلال‌های‏ خود، به دنبال تلطیف سخنان بی‌پرده و خشن ابن تیمیه بوده تا با ظاهری دلنشین، کسانی‏ را که افکار ضعیفی‏ داشتند بفریبد. به طور خلاصه؛ ابن قیم جوزی عمرش را فنای‏ سخنان بیهوده ابن تیمیه کرد و گفتار غیر واقعی‏ و غیر منطقی‏ استاد خویش را، امری دینی‏ و واقعی‏ ارائه می‌کرد. که نه مورد قبول علمای اهل سنت بود و نه علمای شیعه.

امت وسط

ابن‌قیم با طرح موضوع امت وسط از مسئله جبر و اختیار که مربوط به نحوه ارتباط بین انسان و افعالش است، بحث امت وسط را مطرح و از آن معنایی استخراج می‌کند که می‌تواند با نظریه امر بین الامرین امامیه همسو باشد. می‌نویسد: «فصل و للناس هاهنا مسلکان یعتمد المتکلمون فی هذا الباب لا نرتضیهما بل نسلک مسلک العدل و التوسط بین طرفی الافراط و التفریط فدین الله بین الغالی فیه و الجافی عنه کالوادی بین الجبلین و الهدی بین الضلالتین و قد جعل الله هذه الامة هی الامة الوسط فی جمیع ابواب الدین...و کانت وسطا فی القدر بین الجبریة الذین ینفون ان یکون للعبد فعل او کسب او اختیار البته، بل هو مجبور مقهور لا اختیار له ولا فعل، و بین القدریة النفاه الذین یجعلونه مستقلا بفعله و لا یدخل فعله تحت مقدور الرب تعالی و لا هو واقع بمشیة الله تعالی و قدرته، فاثتبوا له فعلا و کسبا و اختیارا حقیقة هو متعلق الامر و النهی و الثواب و العقاب و هو مع ذلک واقع بقدرة الله و مشیئته. فما شاء الله من ذلک کان و ما لم یشأ لم یکن و لا تتحرک ذرة الا بمشیئته و ارادته و العباد اضعف و اعجز ان یفعلوا ما لم یشأ الله» [۱۵] یعنی و برای مردم درباره جبر و اختیار دو مسلک وجود دارد که اهل کلام به آن اعتماد دارند، ولی هیچ‌کدام مورد قبول ما نیست، بلکه ما مسلک مورد قبول ما راهی میان افراط و تفریط یعنی مسلک عدل است. دین خدا میان پستی و بلندی قرار دارد و مثل دشتی میان دو کوه، و راه نجات میان دو بیراهه است. به تحقیق خدای متعال این امت را در تمامی ابواب دین و نیز میان قدر و جبر، امت وسط قرار داد. و همچنین این امت را میان قدر و جبر قرار داد، جبریه‌ای که هر گونه فعل، کسب و اختیاری را برای عباد نفی می‌کنند و بندگان را مجبور و مقهور می‌دانند به گونه‌ای که نتوانند در حال اختیار فعلی را انجام دهند، و نیز قدریه‌ای که عباد را درباره افعالش کاملا مستقل می‌دانند به گونه‌ای که فعل صادر شده از انسان را به طور کامل از حیطه، مشیت و قدرت الهی خارج می‌دانند. پس برای امت ثابت می‌کنند که به طور حقیقی دارای فعل، کسب، اختیار و متعلق امر و نهی و ثواب و عقاب است. با این‌حال ثابت می‌کنند که همه این افعال در عین حال که از طرف انسان به طور واقعی صادر می‌شود، همان‌طور نیز به طور واقعی تابع قدرت و مشیت الهی نیز می‌باشد. پس آن‌چه را که خدا بخواهد، انجام می‌شود و آن چه را که نخواهد، انجام نمی‌شود. علاوه، هیچ ذرّه‌ای جز به مشیت و اراده الهی به حرکت در نمی‌آید و بندگان خدا ضعیف‌تر و عاجز‌تر از آن هستند که بدون مشیت خدا کاری انجام دهند. همان‌طور که ملاحظه می‌کنیم، جملات ابن قیم نیز در این باب همانند سلف و استاد خود ابن تیمیه به معتقدات امامیه شباهت دارد. بنابراین، محتاج تفسیر و تاویل خاص نیست و بالاتر، این جملات به طور واضح امری میان دو امر را مطرح می‌کند، زیرا ابن قیم هر دو راه افراط و تفریط (جبر و قدر) را نفی می‌کند و دین واقعی را راهی میان دو راه می‌داند. وی همانند استاد خویش انسان را فاعل حقیقی فعل خویش می‌داند که ناشی از اراده و مشیت‌اش است و همزمان نیز همان فعل را تابع مشیت و اراده الهی می‌داند و البته امر میان دو امر چیزی جز این نیست. توجه کنیم کلماتی با این صراحت که شباهت بسیاری به تفاسیر متکلمان امامیه از امر بین الامرین دارد، به طور فراوان در منابع مهم و دست اول اهل سنت دیده می‌شود.

عمل مقبول و عمل مردود و نسبت آن با فاعلیت انسان

عمل مقبول و مردود از جمله مباحث مهم در منابع معتبر اهل حدیث بوده و به معنای ارزیابی مثبت و تلقی مقبول عمل است که نشان از استناد واقعی عمل به انسان دارد. بنابراین، بدون در نظر گرفتن این دو شاخص مثبت و منفی نسبت به عمل افراد هیچگونه استناد صحیحی بین فعل و فاعل شکل نخواهد گرفت. اضافه بر این، در نگاه این مکتب خلق عمل مربوط به خداوند و کسب آن مربوط به انسان است و همان طور که می‌دانیم عمل فعلی است که به دو شکل جوارحی و جوانحی تقسیم و انجام می‌شود. اهل حدیث با این تحلیل، به نسبتی واقعی میان انسان و افعالش قایل‌اند و وی را در برابر فعل و عملی که انجام می‌دهد، مسئوول می‌دانند.

ابن قیم در‌این‌باره می‌نویسد:«فَصْلٌ: أَعْمَالُ الْعِبَادِ أَرْبَعَةُ أَنْوَاعٍ، الْمَقْبُولُ مِنْهَا نَوْعٌ وَاحِدٌ وَقَوْلُهُ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَقْبَلُ مِنْ الْعِبَادِ إلَّا مَا کَانَ لَهُ خَالِصًا وَالْأَعْمَالُ أَرْبَعَةٌ، وَاحِدٌ مَقْبُولٌ وَثَلَاثَةٌ مَرْدُودَةٌ، فَالْمَقْبُولُ مَا کَانَ لِلَّهِ خَالِصًا وَلِلسُّنَّةِ مُوَافِقًا، وَالْمَرْدُودُ مَا فُقِدَ مِنْهُ الْوَصْفَانِ أَوْ أَحَدُهُمَا، وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَمَلَ الْمَقْبُولَ هُوَ مَا أَحَبَّهُ اللَّهُ وَرَضِیَهُ وَهُوَ سُبْحَانَهُ إنَّمَا یُحِبُّ مَا أَمَرَ بِهِ و َمَا عُمِلَ لِوَجْهِهِ، وَ مَا عَدَا ذَلِکَ مِنْ الْأَعْمَالِ فَإِنَّهُ لَا یُحِبُّهَا، بَلْ یَمْقُتُهَا وَیَمْقُتُ أَهْلَهَا» [۱۶] یعنی اعمال عباد به چهار نوع تقسیم می‌شود که فقط یک نوع از آن مقبول است. به‌درستی که خداوند از عباد (عمل) را قبول نمی‌کند مگر آن که خالص باشد و اعمال بر چهار قسم می‌باشد که یکی از آنها مقبول و سه تای دیگر مردود است. عمل مقبول عملی است که خالصانه برای خداوند و موافق سنت باشد. عملی که این دو وصف یا یکی از آن را نداشته باشد، مردود است. پس عملی مقبول است که خداوند آن را دوست داشته و به آن راضی باشد، زیرا خداوند انجام عملی را دوست می‌دارد که به آن امر کرده و آن عمل به نیت قربت انجام شده باشد و اگر عملی این اوصاف را نداشته باشد، خداوند عمل و اهلش را دشمن می‌پندارد. نویسنده در ادامه به آیه‌ای از قرآن استشهاد می‌کند که می‌فرماید:«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا. [۱۷] آن‌ کسی است که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‏‌کنید. از جملات فوق نتیجه می‌گیریم که عمل مقبول و مردود هنگامی معنا دارد که فعل به طور واقعی از انسان صادر و به او مستند شود.

قول ابن قیم در رد قدر و جبر

ابن قیم بعد از آن که به طور مفصل به اقوال قدریون و جبریون اشاره می‌کند، در رد قدر و جبر می‌نویسد:«و أهل السنة و حزب الرسول و عسکر الإیمان لا مع هؤلاء و لا مع هؤلاء، بل هم مع هؤلاء فیما أصابوا فیه، فکلّ حقّ مع طائفة من الطوائف، فهم یوافقونهم فیه، و هم براء من باطلهم، فمذهبهم جمع حقّ الطوائف» [۱۸] یعنی اهل سنت و پیروان پیامبر صلوات الله علیه و لشکر ایمان، نه به طور مطلق با گروه قدر هستند و نه به طور مطلق با گروه جبر، بلکه هر گروه با آن چه حق است همراهی دارند. پس هر حقی از طوایف، مورد موافقت گروه ایمان و اهل سنت و پیروان پیامبر است و از باطل آن برائت جسته می‌شود. بنابراین، مذهب اهل سنت، جمع حقوق طوایف است. ابن قیم در ادامه به مباحث مربوط به مشیت و قدرت الهی در‌باره همه موجودات می‌پردازد و در همان حال برای عباد نیز در حیطه فعل اختیاری‌شان قدرت و اراده‌ای حقیقی ترسیم می‌کند و می‌نویسد:«و یثبتون مع ذلک قدرة العبد و إرادته و اختیاره و فعله حقیقة لا مجازا و هم متفقون علی أن الفعل غیر المفعول کما حکاه عنهم البغوی و غیره، فحرکاتهم و اعتقاداتهم أفعال لهم حقیقة» [۱۹] و ثابت می‌کنند که عبد دارای قدرت و اراده و اختیار بوده و فاعلیتش حقیقی است نه مجازی. علاوه، گروه حق بر این نکته اجماع دارند که فعل غیر از مفعول است آن طور که بغوی و غیر او از گروه حق و اهل سنت این موضوع را حکایت می‌کند، پس حرکات و اعتقادات عباد، افعال واقعی آنها است.

اعتراف صریح به امر بین الامرین

ابن قیم بعد از طرح این مباحث به نتیجه جالبی می‌رسد و آن حد وسط یمین و شمال یعنی امر بین الامرین است. می‌نویسد:«و إذا وازنت بین هذا المذهب و بین ما عداه من المذاهب، وجدته هو المذهب الوسط و الصراط المستقیم، و وجدت سائر المذاهب خطوطا عن‏ یمینه و عن شماله...»[۲۰] یعنی هنگام موازنه(قیاس) بین این مذهب و سایر مذاهب، این مذهب را مذهب وسط و راه مستقیم(نجات) و سایر مذاهب را در چپ و راست آن می‌یابی. وی در تایید ادعای خود مبنی بر این که در فهم تفسیر افعال اختیاری راه وسط راه نجات است، از روایت جعفر بن محمد (صادق‌) استفاده می‌کند که در مواجهه با شخصی که معنای امر بین الامرین را از ایشان پرسید، فرازی از نماز را به ایشان یاد‌آور شد که فرمود: إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ. [۲۱]امام با همین بخش از سوره حمد، معنای امر بین الامرین را برای آن شخص توضیح می‌دهد. می‌نویسد:«ثم قوله إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ؛ مبطل لقول الطائفتین المنحرفتین عن قصد السبیل، فإنه یتضمن إثبات فعل العبد و قیام العبادة به حقیقة فهو العابد علی الحقیقة، و إن ذلک لا یحصل له إلا بإعانةٌ رب العالمین عزّ و جلّ له، فإن لم یعنه و لم یقدره و لم یشأ له العبادةٌ، لم یتمکن منها و لم یوجد منه البته. فالفعل منه و الاقدار و الاعانةٌ من الرب عزّ و جلّ. یعنی قول شخصی که می‌گوید فقط تو را عبادت می‌کنیم و فقط از تو کمک می‌خواهیم، باطل کننده عقیده هر دو طایفه قدر و جبر است که از مسیر حق منحرف شده‌اند. به درستی که این جمله متضمن فعل عبد و قیام عبادت به وی به طور حقیقی است. پس این شخص واقعا عابد است. از طرف دیگر، این عبادت جز با کمک پروردگار دو عالم حاصل نمی‌شود، به طوری که اگر خدا به او کمک نکند و نخواهد که وی عبادت کند، قادر به انجام عبادت نخواهد بود. پس باید بپذیریم که فعل واقعا به عبد مربوط بوده و خداوند قدرت انجامش را به او داده است. [۲۲]

ابن قیم مدعی است همه مکاتب مسلمان معتقدند تمام مقدرات امور بر اساس مشیت الهی پیش می‌رود. وی برای تایید ادعای خود، به آیات متعددی از قرآن اشاره می‌کند که مشیت الهی محور آن است و می‌نویسد:«و هذه المرتبة قد دلّ علیها إجماع الرسل من أولهم إلی آخرهم و جمیع الکتب المنزلة من عند اللّه و الفطرة التی فطر اللّه علیها خلقه و أدلة العقول و العیان، و لیس فی الوجود موجب و مقتض إلا مشیئة اللّه وحده، فما شاء کان و ما لم یشأ لم یکن، هذا عموم التّوحید الذی لا یقوم إلّا به. و المسلمون من أولهم إلی آخرهم مجمعون علی أنه ما شاء اللّه کان و ما لم یشأ لم یکن» [۲۳] مشیت خداوند مرتبه‌ای است که تمام رسولان الهی از اول تا آخر در اعتقاد به آن اجماع دارند و نیز تمام کتاب‌های آسمانی و فطرت‌هایی الهی و دلایل عقول و عیان بر مشیت الهی گواه است و جز مشیت الهی هیچ موجب و اقتضایی در عالم وجود دیده نمی‌شود. پس آن چه را بخواهد خواهد شد و آن چه را نخواهد، نخواهد شد. این معنای خاص توحید است و تمام مسلمانان به این نکته اعتقاد دارند که همه امور مطابق با اراده و مشیت الهی پیش می‌رود. با یک نگاه به جملات ابن قیم به این باور می‌رسیم که وی به پیروی از نصوص قرآنی و روایی، از حاکمیت مقتدرانه الهی سخن می‌گوید و اداره نظام هستی را مطابق با اراده خداوندی می‌داند که آن چه طلب کند، می‌شود و آن چه طلب نکند، نمی‌شود. البته این سخن حق است که تدبیر امور هستی فقط به دست خدای متعال است، زیرا آن کسی که هستی آفرین است می‌تواند به نحو احسن مدیر و مدبر نظام خلقت باشد. اراده و مشیت آفریدگار بر هر اراده و مشیتی سبقت دارد و از این بالاتر، هر موجودی قبل از زمان تکوین تا زمان وجود، در سلطه و سیطره علم و مشیت الهی است. مشیت هر موجودی بخشی از علت خلقت اوست و مشیت و یا علم الهی نسبت با اختیار انسانی، هماهنگ است. از این‌رو، این نکته که: آن چه را خدا بخواهد می‌شود و آن‌چه را نخواهد نمی‌شود؛ در سیطره علم کلی الهی است که اختیار و مشیت انسان نیز جزیی از آن است که خدا می‌خواهد که انسان بخواهد با مشیت خویش که اختیار جزیی از آن است، فعلی را انجام بدهد یا انجام ندهد و علاوه، انتخاب فعل نیک و بد نیز تابع مشیت انسان است که آن نیز تابع مشیت کلی الهی است. با این حساب، مشیت الهی هیچ مداخله جبر گرایانه‌ای در افعال عباد و تعیین نوع آن ندارد، بلکه انسان با مشیت و اراده‌اش که تابع اراده کلی الهی است، نوع فعل خویش را به دور از جبر بر می‌گزیند و با اختیارش هم اصل فعل و هم نوع آن را که تابع اراده و مشیت الهی است، انتخاب می‌کند.

اثبات افعال اختیاری عباد از مسیر عدل الهی

ابن قیم در دیگر اثر خود در بحث عدل الهی و این که خداوند ظالم نیست و به هیچ شخصی بیشتر از استحقاقش کیفر نمی‌دهد؛ انتساب واقعی فعل به عبد را ثابت می‌کند و می‌نویسد:«‏ و من عدله سبحانه أنه لا یزید أحدا فی العذاب علی القدر الّذی یستحقه» [۲۴] و از عدل خدای سبحان این است که هیچ شخصی را بیشتر از استحقاقش عذاب نمی‌کند. این جمله ساده اما پر معنا، حکایت دیگری نیز دارد مبنی بر این که عدل زمانی نسبت به افعال بندگان معنا می‌یابد که فعل صادره از انسان، تابع اراده و اختیارش باشد، زیرا افعال اختیاری انسان‌ها مبنای اجرای عدالت است. علاوه، ابن قیم با طرح این موضوع در صدد بیان این نکته است که ارتباط افعال به عباد واقعی و ناشی از اختیار و آگاهی انسان می‌باشد.

پانویس

  1. السید، جمال بن محمد، ابن قیم الجوزیه و جهوده فی خدمه السنه النبویه و علومها، ج ۱، ص ۸۱، عماده البحث العلمی بالجامعه الإسلامیه، مدینه منوره، چاپ اول، ۱۴۲۴ق
  2. السید، جمال بن محمد، ابن قیم الجوزیه و جهوده فی خدمه السنه النبویه و علومها، ج ۱، ص ۸۴، عماده البحث العلمی بالجامعه الإسلامیه، مدینه منوره، چاپ اول، ۱۴۲۴ق
  3. الوافی بالوفیات، ج2، ‌ص270
  4. الدرر الکامنه، ‌ج3، ‌ص400؛ ‌ معجم المؤمنین، ‌ ج9، ‌ ص106
  5. الکنی‌ و الالقاب، ص393
  6. البدایه و النهایه، ج14، ص2
  7. «شخصیت ابن تیمیه و دیدگاه شیعه و اهل سنت درباره او»، سؤال 29164
  8. ابن قیم الجوزیه و جهوده فی خدمه السنه النبویه و علومها، ج 1، ص 163
  9. ابن قیم الجوزیه و جهوده فی خدمه السنه النبویه و علومها، ج 1،ص 193 و 196
  10. ابن قیم الجوزیه و جهوده فی خدمه السنه النبویه و علومها، ج 1، ص 227
  11. ابن حجر هیتمی، أحمد بن محمد، الفتاوی الحدیثیه، ص 144 – 145، دار الفکر، بی‌جا، بی‌تا
  12. «زیارت قبور»، سؤال 8146؛ «زیارت و شفاعت»، سؤال 8605؛ «فلسفه زیارت ائمه (ع)»، سؤال 3045
  13. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 4، ص 54، لجنه اداره الحوزه العلمیه، قم، 1411ق
  14. ابن قیم جوزی، محمد بن أبی‌بکر، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج 3، ص 443، مؤسسه الرساله، مکتبه المنار الإسلامیه، بیروت، کویت، چاپ بیست و هفتم، 1415ق
  15. ابن قیم جوزیه، مفتاح دار السعاده، ص 1513
  16. ابن قیم جوزیه، اعلام الموقعین، جلد دوم، ص 124
  17. سوره ملک(67) آیه 2
  18. ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 143
  19. ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 144
  20. ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 144
  21. فخر رازی، القضاء و القدر، ص 218
  22. ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 146
  23. ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص119
  24. ابن قیم جوزیه، مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة المعطلة، ص 352

منابع

سایت اسلام کوئیست نت