حسن بن یوسف حلی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'داده اند' به 'دادهاند') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = علامه حلی | |||
| تصویر = عالمان شیعه.jpg | |||
| نام = ابومنصور جمالالدین (حسن بن یوسف بن مطهّر) حلّی | |||
| نامهای دیگر = آیتالله، جمالالدین، علامه | |||
| سال تولد = ۶۴۸ ق | |||
| تاریخ تولد = ۲۹ [[رمضان]] | |||
| محل تولد = [[عراق]]، [[حلّه]] | |||
| سال درگذشت = ۷۲۶ ق | |||
| تاریخ درگذشت = ۲۱ [[محرم الحرام|محرم]] | |||
| محل درگذشت = {{فهرست جعبه افقی |عراق |[[نجف]] |حرم [[علی بن ابی طالب|امیرالمومنین (علیه السلام)]] }} | |||
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی |[[سید بن طاووس]] |[[خواجه نصیرالدین طوسی]] |ابن میثم بحرانی }} | |||
| شاگردان = {{فهرست جعبه عمودی |قطب الدین رازی |فخرالمحققین }} | |||
| دین = [[اسلام]] | |||
| مذهب = [[مذهب شیعه|شیعه]] | |||
| آثار = {{فهرست جعبه افقی |کشف المراد |نهج الحق و کشف الصدق |باب حادی عشر |خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال |الجوهر النضید }} | |||
| فعالیتها = مناظره با علمای فرقههای مختلف موجب گرایش سلطان محمد خدا بنده به تشیع ترویج مذهب شیعه در ایران | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی''' معروف به <big>علامه حلی</big>، از مشهورترین علمای [[شیعه]]، مجتهد شیعه، [[فقیه]] و اصولی عرب اهل [[عراق]] قرن هفتم و هشتم قمری و پدر فخرالمحققین حلی بود. وی صاحب آثار مهمی در [[فقه]]، [[اصول فقه|اصول]]، [[کلام]]، [[منطق]]، [[فلسفه]]، [[رجال]] و غیره است. علامه حلی در فقه شاگرد دائی خود محقق حلی و در فلسفه و منطق شاگرد [[خواجه نصیرالدین طوسی]] بود. ایشان دارای شخصیت معنوی جلیلالقدری بود و ریاست و مرجعیت شیعه در قرن هفتم هجری به او منتهی شد. علامه حلی پیوسته به نشر معارف و فرهنگ تشیع پرداخت و موجب گرایش [[سلطان محمد خدابنده]] به [[مذهب شیعه|مذهب حق شیعه]] گردید. | |||
'''حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی''' | |||
== زندگینامه == | |||
شهر [[حله]] یکی از شهرهای معروف و تاریخی عراق محسوب میشود که به دست سیفالدوله از قبیله بنیاسد ساخته شده است و در مدت حیات سیفالدوله بهترین و ارجمندترین شهرهای عراق محسوب میشده است. | شهر [[حله]] یکی از شهرهای معروف و تاریخی عراق محسوب میشود که به دست سیفالدوله از قبیله بنیاسد ساخته شده است و در مدت حیات سیفالدوله بهترین و ارجمندترین شهرهای عراق محسوب میشده است. | ||
علامه از طرف پدر به آل مطهر منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله بنیاسد است. این قبیله بیشترین افراد را در شهر حله داشتهاند و حکومت و آقایی متعلق به | علامه از طرف پدر به آل مطهر منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله بنیاسد است. این قبیله بیشترین افراد را در شهر حله داشتهاند و حکومت و آقایی متعلق به آنها بوده است و مردان بزرگی که در حوزههای علمی و اجتماعی دارای رتبه بودهاند از این قبیله برخاستهاند و برای شرف آنها کافی است که امرای مزیدی بنیانگذاران حله واسع بر ویرانههای شهر بابل که مهد تمدنی بزرگ در تاریخ انسان بوده است، از آنها بودهاند و ابن علقمی وزیر شیعه خلیفه عباسی المستعصم نیز از آنهاست. | ||
علامه حلی از طرف مادر نیز به بنی سعید منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله هذیل است و بهخاطر قوت نفوذ روحی و جایگاهشان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش از دیگر خانوادهها کسب نمودهاند. | علامه حلی از طرف مادر نیز به بنی سعید منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله هذیل است و بهخاطر قوت نفوذ روحی و جایگاهشان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش از دیگر خانوادهها کسب نمودهاند. | ||
شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به [[حضرت علی | شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به [[علی بن ابیطالب|حضرت علی (علیه السلام)]] روشن میشود، <small>اصبغ بن نباته</small> روایت میکند که حضرت علی (علیه السلام) در هنگام ورود به [[جنگ صفین|صفین]] بر تل غزیر میایستد و به نیزاری بین بابل و این تل اشاره میکند و میگوید: <big>مدینة و ای مدینة</big> (شهر و چه شهری). | ||
اصبغ میپرسد ای مولا میبینم به یاد شهری افتادهای آیا در اینجا شهری بوده است و آثار آن از بین رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه، ولی بزودی مردی از بنیاسد در اینجا شهری میسازد که به آن حله سیفیه (منسوب به بنیانگذار آن سیفالدوله صدقة بن منصور مزیدی، چهارمین امیر از سلسله بنیزید که در ماه محرم سال ۴۹۵ ق شهر زیبا و فقیهپرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نجف اشرف و کربلای معلاّ واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهرههای درخشان شیعی برخاستند.) میگویند و در آن نیکانی ظاهر میشوند که هر قسمتی به کاری بخورند، خداوند آن را مطابق قسم آنها اجرا میکند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۱۸۰</ref>. | |||
وی در شب جمعه ۲۹ رمضان ۶۴۸، در شهر حله به دنیا آمد. نیاکان او از طرف پدر به اهالی مطهر میرسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد<ref>«آشنایی با زندگی و آثار آیتالله علامه حلی». خبرگزاری بینالمللی قرآن. ۲۹ دی ۱۳۸۷. دریافتشده در ۷ خرداد</ref>. | |||
== عصر علامه == | |||
علامه حلی در دوران کودکى خویش شاهد ترس و وحشت عظیمى بود که بر مردم شهر [[حلّه]] بهواسطه هجوم [[مغول|مغولان]] به [[بغداد]] مسلط شده بود<ref>اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، ص 507 – 508، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم، 1384ش؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، بخش1، ص 224، تهران، انتشارات فردوس، چاپ هشتم، 1378ش</ref>. | |||
== تحصیلات و شخصیت علمی == | |||
علامه حلى(ره) ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث و کلام را نزد اساتید بزرگ و نامداری آموخت تا اینکه در زُمره دانشمندان قرار گرفت. او هیچ فرصتى را براى تحصیل علم از دست نمیداد و بیشتر وقت خود را صرف تدریس و تألیف میکرد و حتى زمانى که حوادث روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد، تدریس و تألیف او همچنان استمرار داشت<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8 ص 79</ref>. | |||
شرحهاى او بر سه کتاب <big>منطق تجرید</big>، <big>حکمت تجرید</big> و <big>شرح اشارات</big> [[خواجه نصیرالدین طوسی|خواجه نصیر الدین طوسى]] و نیز دیگر تألیفاتش نشانگر برجستگی علمی او میباشد که این برتری مورد تأیید معاصرانش نیز بوده است. | |||
== مرجعیت شیعیان علامه حلی == | |||
پس از مرگ [[محقق حلی]] در سال ۶۷۶ قمری که [[مرجعیت]] [[شیعیان]] را برعهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸ سالگی زعامت و مرجعیت شیعیان را بر عهده گرفت. [[مرتضی مطهری]] او را اولین کسی میداند که از کلمهٔ [[مجتهد]] در [[فقه]] [[مذهب شیعه|شیعه]] استفاده کردهاست<ref>Moussavi, Ahmad Kazemi (1985). "The establishment of the position of Marja'iyyt‐i Taqlid in the Twelver‐Shi'i community". Iranian Studies. Informa UK Limited. 18 (1): 35–51. doi:10.1080/00210868508701646. ISSN 0021-0862</ref>. | |||
== استادان == | |||
# شیخ سدید الدین حلّى(پدر علامه)؛ | |||
# محقق حلّى(دایى علامه)؛ | |||
# [[خواجه نصیرالدین طوسی|خواجه نصیر الدین طوسى]]؛ | |||
# ابن میثم بحرانى (شارح نهج البلاغة)؛ | |||
# على بن موسی بن طاوس؛ | |||
# احمد بن موسی بن طاوس؛ | |||
# نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نماى حلّى<ref>اعیان الشیعة، ج 5،ص 401 – 402؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8، ص 77 – 78</ref>. | |||
= | == شاگردان == | ||
# علامه حلی، یکى از علمایى است که شاگردان زیادى تربیت کرده است؛ از جمله: | |||
# فخرالمحققین(فرزند علامه)؛ | |||
# قطب الدین رازى(شارح شمسیه)؛ | |||
# تاج الدین محمد بن قاسم بن معیۀ حسنى حلّى؛ | |||
# محمد بن على جرجانى؛ | |||
# تقى الدین ابراهیم بن حسین بن على عاملى؛ | |||
# جمالالدین حسینى مرعشى<ref>أعیان الشیعة، ج 5، ص 402؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8، ص 79</ref>. | |||
== | == ویژگیهای علامه == | ||
آشنایی علامه در همه | === بعد علمی === | ||
آشنایی علامه در همه دانشهای عقلی ونقلی آن روزگاران، نزد همگان پذیرفته شده است. این آشنایی از ژرفای شایستهای نیز بر خوردار است، به گونهای که در همه این رشتهها، مدرسی توانمند ونویسندهای چیره دست بود. | |||
==بعد تعلیم== | === بعد تعلیم === | ||
توانایی ویژه علامه در تدریس، سبب گردید که فقیهان نامآور شاگردان زیردستی به جهان اسلام تحویل دهد. نظامالدین قرشی در کتاب نظام الاقوال میگوید: «وکل من تاخر عنه استفاد منه» هر که پس از او آمد از او بهره جست<ref>ریاض العلماء، ج 1/366</ref>. | |||
=== بعد تحقیق === | |||
علامه در همه رشتههای دانشهای عقلی ونقلی روزگار خویش صاحبنظر ومحقق بود، به گونهای که دیدگاههای دقیق وشگرف او همواره باگذشت سدههایی از آنها، جاودانه وشاداب پابر جای مانده است. مرحوم سید محسن امین دراینباره مینویسد: «از محقق طوسی، خواجه نصیر، پرسیدند از شهر حله چه خاطرهای داری؟ گفت: عالمی را در آن شهر دیدم که با هر کس بحث ومناظره کند، غالب آید<ref>اعیان الشیعة، ج 5/396</ref>.» | |||
==بعد | === بعد تالیف === | ||
علامه حلی در همه دانشهای یاد شده دارای نوشتههای گرانسنگی است که شایسته تدریس وبهره جویی وشرح وتعلیق از سوی استادان ومحققان سترگ این رشتهها است. بیش از صد عنوان کتاب در افزون بر ده رشته دانشهای اسلامی از مرحوم علامه به یادگار مانده است. | |||
[[ابن حجر عسقلانی]] [[شافعی]] در کتاب الدرر الکامنة چنین گوید: | |||
«شرحی که علامه بر کتاب مختصر الاصول ابن حاجب مالکی نوشته در نهایت زیبایی وخوبی است، هم واژههای دشوار کتاب را به خوبی حل کرده وهم محتوای کتاب را به زیبایی وجامعیت توضیح داده ودریافت آن را آسان کرده است<ref>ریاض العلماء، ج 1/385</ref>.» | |||
یادآور میشویم که مختصر الاصول ابن حاجب از نامآورترین کتابهای اصول فقه است وبر آن شرحهای بسیار نگاشتهاند. | |||
درباره راز و رمز موفقیت مرحوم علامه آوردهاند که تلاش خستگی ناپذیر او، جدا شگفتآور است. برای نمونه: در حال مسافرت با وسایل آن روزگار که بر چهارپایان بود، دست از نگارش بر نمیداشت. از این روی برخی نوشتههای این گونهاش به آسانی قابل خواندن نبود وجز فرزندش، فخرالمحققین کسی دیگر نمیتوانست آن را بخواند. آوردهاند که کار پژوهش ونگارش را حتی به هنگام صرف غذا نیز رها نمیکرد، تا جایی که برخی از نزدیکانش گاهی لقمه در دهانش میگذاشتند. بسیار میشد که برای نوشتههایش نقطه نمیگذاشت، چون به طور متوسط میتوان به جای نقطهگذاری یک سطر، کلمهای را نگاشت وبه جای نقطه گذاری یک صفحه میتوان یک سطر کلمه نوشت واین خود به گونهای صرفه جویی در وقت به شمار میآید<ref>شخصیت و جایگاه علامه حلی (ره) در فقه | |||
https://hawzah.net › Article › View</ref>. | |||
== فعالیتهاى اجتماعى علامه حلی == | |||
[[سلطان محمد خدابنده]] (متوفای ۷۱۶ ق)، از سلاطین داراى ذوق سلیم و صفات نیک است که علم و علما را دوست میداشت. علما و از جمله علامه حلّى در این زمان فرصت خوبى براى نشر معارف [[اهل بیت|اهلبیت]] پیدا کردند؛ از اینرو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیارى یافت<ref>مستوفی قزوینی، حمد الله بن ابیبکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق، نوایی، عبدالحسین، ص 606 – 611، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ش؛ اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى، ج 2، ص 609، تهران، دنیاى کتاب، چاپ اول، 1367ش</ref>. | |||
علامه حلی وقتی از [[حلّه]] به [[بغداد]] میآید، سلطان محمد به دنبال ملاقاتی که با او داشته و پس از گفتوگوهای علمی، شیعه میشود<ref>ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق؛ تاریخ مغول، ص 316؛ راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، بحش 2، ج 8، ص 56، تهران، انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1382ش</ref>. از آن به بعد سلطان شیفته او میگردد<ref>أعیان الشیعة، ج 5، ص 399</ref>. در این مدت ظاهراً به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد؛ یکى در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانى که تا الآن باقى است و دیگرى مدرسه سیّار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل میشد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرتهایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تألیف اشتغال داشتند<ref>تاریخ مغول، متن، ص 316؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، بخش 1، ص 211 – 212</ref>. | |||
در اثر تلاشهاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانهاى براى مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که گفتهاند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است<ref>أعیان الشیعة، ج 5، ص 401</ref>. | |||
در اثر تلاشهاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانهاى براى مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که گفتهاند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است | |||
پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد. | پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد. | ||
==ابتکار در احادیث== | === ابتکار در احادیث === | ||
یکى از ابتکارات علامه حلی تقسیم احادیث به اقسامى است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علماى شیعه احادیث را یا ضعیف میدانستند و یا صحیح،<ref>«انواع حدیث و تقسیمات آن»، سؤال 28261</ref> ولى علامه حلّى از جهتى احادیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف و از جهات دیگر نیز به اقسام دیگرى نیز تقسیم میکند<ref>أعیان الشیعة، ج 5، ص 401</ref>. ناگفته نماند که این اقسام به نحوى در کتابهاى اهل سنت قبلاً آورده شده بود، ولى اجراى آن در احادیث شیعه به ابتکار علامه حلی بود. | |||
یکى از ابتکارات علامه حلی تقسیم احادیث به اقسامى است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علماى شیعه احادیث را یا ضعیف میدانستند و یا صحیح،<ref>«انواع حدیث و تقسیمات آن»، سؤال 28261</ref> ولى علامه حلّى از جهتى احادیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف و از جهات دیگر نیز به اقسام دیگرى نیز تقسیم میکند | |||
=== ابتکار در تألیف === | |||
علامه حلی(ره) در زمینههاى مختلف علمى، براى مبتدیان و متوسطان و سطح عالى کتاب نوشته است و ابتکار او در این زمینه نوشتن کتابهایى در هر سطح به شیوههاى مختلف میباشد. برای نمونه؛ براى مبتدیان در زمینه فقه سه کتاب <big>تبصرة المتعلمین، إیضاح الأحکام، إرشاد الأذهان</big> و در سطح متوسط دو کتاب <big>قواعد الأحکام و تحریر الأحکام</big> و در سطح عالى سه کتاب مختلف الشیعة، <big>تذکرة الفقهاء و منتهى المطلب</big> را نوشته است. این کتابها هر کدام به هدف خاصى نوشته شده است و از نظر شکل و سیاق شبیه همدیگر نیستند. البته تحقیق درباره اینکه هر کدام چه تفاوتهایى با دیگرى دارد فرصتى مناسب لازم دارد. | علامه حلی(ره) در زمینههاى مختلف علمى، براى مبتدیان و متوسطان و سطح عالى کتاب نوشته است و ابتکار او در این زمینه نوشتن کتابهایى در هر سطح به شیوههاى مختلف میباشد. برای نمونه؛ براى مبتدیان در زمینه فقه سه کتاب <big>تبصرة المتعلمین، إیضاح الأحکام، إرشاد الأذهان</big> و در سطح متوسط دو کتاب <big>قواعد الأحکام و تحریر الأحکام</big> و در سطح عالى سه کتاب مختلف الشیعة، <big>تذکرة الفقهاء و منتهى المطلب</big> را نوشته است. این کتابها هر کدام به هدف خاصى نوشته شده است و از نظر شکل و سیاق شبیه همدیگر نیستند. البته تحقیق درباره اینکه هر کدام چه تفاوتهایى با دیگرى دارد فرصتى مناسب لازم دارد. | ||
سه کتاب مفصل و استدلالى او نیز هر یک به موردى اختصاص دارد؛ در کتاب مختلف <big>الشیعة فی أحکام الشریعة</big> علاوه بر استدلال بر مسائل فقهى، اختلافات درون مذهبى شیعه را در مسائل بیان میکند و در کتاب <big>تذکرة الفقهاء</big> به اختلاف فرقههاى اسلامى در این مورد میپردازد ولى در کتاب <big>منتهى المطلب فی تحقیق المذهب</big> تنها استدلال را به غایت و نهایت ذکر میکند. کتابهاى دیگر او در علوم دیگر مثل اصول فقه و کلام نیز همینگونه هستند. | سه کتاب مفصل و استدلالى او نیز هر یک به موردى اختصاص دارد؛ در کتاب مختلف <big>الشیعة فی أحکام الشریعة</big> علاوه بر استدلال بر مسائل فقهى، اختلافات درون مذهبى شیعه را در مسائل بیان میکند و در کتاب <big>تذکرة الفقهاء</big> به اختلاف فرقههاى اسلامى در این مورد میپردازد ولى در کتاب <big>منتهى المطلب فی تحقیق المذهب</big> تنها استدلال را به غایت و نهایت ذکر میکند. کتابهاى دیگر او در علوم دیگر مثل اصول فقه و کلام نیز همینگونه هستند. | ||
=تألیفات علامه حلی= | == تألیفات علامه حلی == | ||
برخی از تألیفات علامه حلی، عبارتاند از: | برخی از تألیفات علامه حلی، عبارتاند از: | ||
# «إرشاد الأذهان إلى أحکام الإیمان»: این کتاب یک دوره فقه فتوایى مختصر از کتاب طهارت تا کتاب دیات میباشد و در آن از استدلالهاى متعارف اثرى دیده نمیشود و مطالب آن به صورت منظم و در قالببندیهاى خاصى ارائه شده است. | |||
# «تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین» : شامل مباحث فقهی از طهارت تا دیات که به صورت فتوا نوشته شده است و به خاطر مختصر بودن و بیان روان آن از زمان تألیف مورد عنایت علما بوده و شرحهاى بسیارى بر آن نوشته شده است. | |||
# «تحریر الأحکام الشرعیة على مذهب الإمامیة»: مؤلف تمام فقه را بر اساس مذهب شیعه و مبانى و ادله فقهى بدون تمسک به استدلال و تنها به صورت فتوا طرح کرده است. از لحاظ گستردگى، این اثر حاوى جزئیات و مسائل و فروعات بسیارى است. | |||
# «تذکرة الفقهاء»: این کتاب درباره فقه مقارن<ref>در فقه مقارن (مقایسهاى) یا فقه تطبیقى، به جمع آورى آرا و مبانى عالمان مذهب یا مذاهب مختلف اسلامى، به منظور سنجش، ارزشگذارى و گزینش نظر برتر، پرداخته میشود</ref> در سطح محدود و معین از خارج مذهب امامیّه میباشد و از زمان نگارش آن مرجع مورد اعتمادى براى آگاهى از نظریات و اختلافات بین علماى اهل تسنن بوده است. | |||
# «أجوبة المسائل المهنائیة»: این کتاب در موضوع کلام و فقه است که در جواب پرسشهای سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب جعفری حسینی مدنی عبدلی نوشته شده است. | |||
# «الألفین»: از معروفترین و متقنترین متون کلامی شیعه، در رابطه با امامشناسی، به ویژه شناختن [[امامت]] و حقانیت [[علی بن ابی طالب |امام علی (علیه السلام)]] است. | |||
# «منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة»: علامه در این کتاب، با آوردن براهین عقلی و دلایل نقلی فراوان، به اثبات حقانیت مذهب شیعه و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و فرزندانش پرداخته است. | |||
و تألیفات دیگری که در کتابهای تراجم و کتابشناسی ذکر شده است<ref>أعیان الشیعة، ج 5، ص 403 – 407</ref>. | |||
== هدف علامه حلی در تدوین فقه مقارن == | |||
در بررسی آثار مرحوم علامه میتوان به این نتیجه رسید که احتمالا او در پی آن بود که دیدگاهها وفتواهای [[اهل سنت و جماعت|اهلتسنن]] را نقد کرده واثبات کند که نتیجه طبیعی مقدمات پذیرفته شده نزد خودشان، چیزی است جز آنچه آنان فتوا دادهاند، نه این که هدفش اثبات دیدگاههای خودش باشد. | |||
=هدف علامه حلی در تدوین فقه مقارن= | |||
در بررسی آثار مرحوم علامه | |||
گواه سخن ما در برخی موارد از کتاب تذکرة الفقهاء، شیوه استدلال وبررسی اوست. گرچه برخی موارد یاد شده در همین نوشته نیز گواه سخن ماست. | گواه سخن ما در برخی موارد از کتاب تذکرة الفقهاء، شیوه استدلال وبررسی اوست. گرچه برخی موارد یاد شده در همین نوشته نیز گواه سخن ماست. | ||
الف - او در آغاز روایات | الف - او در آغاز روایات اهلتسنن را میآورد واگر روایتی از [[اهل بیت|اهلبیت (علیه السلام)]] باشد با این تعبیر، پس از آنها میآورد: «ومن طریق الخاصة...<ref>تذکرة الفقهاء، ج 4/8، 9، 22، 62، 114</ref>». | ||
ب - برخی از استدلالها به خطا به بیشتر میماند تا برهان، برای نمونه در مساله جایز بودن طولانی کردن قرائت نماز برای فرصت یافتن ماموم در رسیدن به صفهای جماعت، به روایتی استدلال میکند که نه در بحار یافت میشود ونه وسائل ونه مستدرک، بلکه تنها در کتابهای اهلتسنن چون صحیحین و.... موجود است. با همین مضمون روایتهایی در وسائل <ref>باب 69 از صلاة الجماعة به نقل از من لایحضره الفقیه، تهذیب</ref> است که علامه اشارهای بدانها نمیکند. مضمون روایت عامی آن است که [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] نمازش را برای گریه کودکی کوتاه کرد. از این روایت برای جواز طولانی کردن قرائت برای شخص بزرگسال، بهره جسته ومیگوید که طولانی کردن قرائت مستحب نیست. | |||
درباره چنین استدلالی چند پرسش میتوان مطرح کرد: | |||
# چرا به روایات متعدد شیعه نه استدلال شده ونه حتی اشارهای؟ | |||
# با اینکه کار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در کوتاه کردن [[نماز]]، دلیل استحباب است، علامه استحباب را نپذیرفته ومیگوید: «تنها این است که مکروه نیست.» | |||
# کوتاه کردن نماز بری گریه کودک چه ارتباطی به طولانی کردن قرائت برای رسیدن ماموم دارد؟ با این که کودک مقصر نیست وچه بسا گریه او سبب تشویش خاطر مادر او ودیگر مامومان شود، در حالی که شخص بزرگ ومکلف این گونه نیست. به دیگر سخن، قیاس مع الفارق است. | |||
از | ج - در تذکرة الفقهاء درباره شرط سالم بودن [[امام جمعه]] از نابینایی وجذام و... تنها به نقل اقوال مختلف فقیهان شیعه بسنده کرده وهیچ دیدگاهی را بر نمیگزیند عبارت او چنین است: «اشترط اکثر علماؤنا... وقال بعض اصحابنا: یجوز....<ref>ذکرة الفقهاء ج 4/26</ref>». | ||
از آنچه گفتهایم میتوان دریافت که عمده نظر مرحوم علامه در تدوین [[فقه مقارن]] ارزیابی دیدگاههای اهلتسنن بوده است ونه اثبات دیدگاههای خود. البته موارد واهدافی دیگر نیز در آثار او به چشم میخورد که این گونه نیست، ولی مقصود ما آن است که عمده نظر او این بوده است. | |||
== غروب ستاره حله == | |||
سال درگذشت وی ۷۷۱ ه.ق در سن ۸۹ سالگی است ولی از مزار و مدفن وی اطلاع دقیقی در دست نیست. | سال درگذشت وی ۷۷۱ ه.ق در سن ۸۹ سالگی است ولی از مزار و مدفن وی اطلاع دقیقی در دست نیست. | ||
شیخ عباس قمی در فوائد الرضویة از سخن مجلسی اول در شرح من لایحضره الفقیه چنین برداشت کرده که فخرالمحققین در حله درگذشته و جنازه اش را به نجف اشرف حمل کرده اند و بعید نیست که قبرش نزدیک پدرش علامه حلی باشد | [[شیخ عباس قمی]] در فوائد الرضویة از سخن مجلسی اول در شرح من لایحضره الفقیه چنین برداشت کرده که فخرالمحققین در حله درگذشته و جنازه اش را به [[نجف|نجف اشرف]] حمل کرده اند و بعید نیست که قبرش نزدیک پدرش علامه حلی باشد<ref>«فوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة»، ص۴۸۸، مرکزی، ۱۳۲۶، تهران</ref>. | ||
مجلسی اول چنین نوشته است: «... و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند».(یعنی پس از | مجلسی اول چنین نوشته است: «... و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند». (یعنی پس از اینکه اجسادشان را به [[نجف]] بردند در آنجا به خاک سپردند<ref>لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۵۳۱</ref>). | ||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
{{علمای اسلام}} | |||
[[رده: | [[رده:عالمان]] | ||
[[رده: | [[رده:عالمان شیعه]] | ||
[[رده: | [[رده:محدثان شیعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۹
علامه حلی | |
---|---|
نام کامل | ابومنصور جمالالدین (حسن بن یوسف بن مطهّر) حلّی |
نامهای دیگر | آیتالله، جمالالدین، علامه |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | ۶۴۸ ق، ۶۲۹ ش، ۱۲۵۰ م |
روز تولد | ۲۹ رمضان |
محل تولد | عراق، حلّه |
سال درگذشت | ۷۲۶ ق، ۷۰۵ ش، ۱۳۲۶ م |
روز درگذشت | ۲۱ محرم |
محل درگذشت |
|
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
فعالیتها | مناظره با علمای فرقههای مختلف موجب گرایش سلطان محمد خدا بنده به تشیع ترویج مذهب شیعه در ایران |
حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی معروف به علامه حلی، از مشهورترین علمای شیعه، مجتهد شیعه، فقیه و اصولی عرب اهل عراق قرن هفتم و هشتم قمری و پدر فخرالمحققین حلی بود. وی صاحب آثار مهمی در فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، رجال و غیره است. علامه حلی در فقه شاگرد دائی خود محقق حلی و در فلسفه و منطق شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بود. ایشان دارای شخصیت معنوی جلیلالقدری بود و ریاست و مرجعیت شیعه در قرن هفتم هجری به او منتهی شد. علامه حلی پیوسته به نشر معارف و فرهنگ تشیع پرداخت و موجب گرایش سلطان محمد خدابنده به مذهب حق شیعه گردید.
زندگینامه
شهر حله یکی از شهرهای معروف و تاریخی عراق محسوب میشود که به دست سیفالدوله از قبیله بنیاسد ساخته شده است و در مدت حیات سیفالدوله بهترین و ارجمندترین شهرهای عراق محسوب میشده است.
علامه از طرف پدر به آل مطهر منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله بنیاسد است. این قبیله بیشترین افراد را در شهر حله داشتهاند و حکومت و آقایی متعلق به آنها بوده است و مردان بزرگی که در حوزههای علمی و اجتماعی دارای رتبه بودهاند از این قبیله برخاستهاند و برای شرف آنها کافی است که امرای مزیدی بنیانگذاران حله واسع بر ویرانههای شهر بابل که مهد تمدنی بزرگ در تاریخ انسان بوده است، از آنها بودهاند و ابن علقمی وزیر شیعه خلیفه عباسی المستعصم نیز از آنهاست.
علامه حلی از طرف مادر نیز به بنی سعید منسوب است که خانوادهای عربی از قبیله هذیل است و بهخاطر قوت نفوذ روحی و جایگاهشان در تدریس و تصنیف کتاب افتخاراتی بیش از دیگر خانوادهها کسب نمودهاند.
شرف این شهر و اهل آن از روایتی منسوب به حضرت علی (علیه السلام) روشن میشود، اصبغ بن نباته روایت میکند که حضرت علی (علیه السلام) در هنگام ورود به صفین بر تل غزیر میایستد و به نیزاری بین بابل و این تل اشاره میکند و میگوید: مدینة و ای مدینة (شهر و چه شهری).
اصبغ میپرسد ای مولا میبینم به یاد شهری افتادهای آیا در اینجا شهری بوده است و آثار آن از بین رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه، ولی بزودی مردی از بنیاسد در اینجا شهری میسازد که به آن حله سیفیه (منسوب به بنیانگذار آن سیفالدوله صدقة بن منصور مزیدی، چهارمین امیر از سلسله بنیزید که در ماه محرم سال ۴۹۵ ق شهر زیبا و فقیهپرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نجف اشرف و کربلای معلاّ واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهرههای درخشان شیعی برخاستند.) میگویند و در آن نیکانی ظاهر میشوند که هر قسمتی به کاری بخورند، خداوند آن را مطابق قسم آنها اجرا میکند[۱].
وی در شب جمعه ۲۹ رمضان ۶۴۸، در شهر حله به دنیا آمد. نیاکان او از طرف پدر به اهالی مطهر میرسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد[۲].
عصر علامه
علامه حلی در دوران کودکى خویش شاهد ترس و وحشت عظیمى بود که بر مردم شهر حلّه بهواسطه هجوم مغولان به بغداد مسلط شده بود[۳].
تحصیلات و شخصیت علمی
علامه حلى(ره) ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث و کلام را نزد اساتید بزرگ و نامداری آموخت تا اینکه در زُمره دانشمندان قرار گرفت. او هیچ فرصتى را براى تحصیل علم از دست نمیداد و بیشتر وقت خود را صرف تدریس و تألیف میکرد و حتى زمانى که حوادث روزگار او را در کنار سلطان محمد خدابنده قرار داد، تدریس و تألیف او همچنان استمرار داشت[۴].
شرحهاى او بر سه کتاب منطق تجرید، حکمت تجرید و شرح اشارات خواجه نصیر الدین طوسى و نیز دیگر تألیفاتش نشانگر برجستگی علمی او میباشد که این برتری مورد تأیید معاصرانش نیز بوده است.
مرجعیت شیعیان علامه حلی
پس از مرگ محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را برعهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸ سالگی زعامت و مرجعیت شیعیان را بر عهده گرفت. مرتضی مطهری او را اولین کسی میداند که از کلمهٔ مجتهد در فقه شیعه استفاده کردهاست[۵].
استادان
- شیخ سدید الدین حلّى(پدر علامه)؛
- محقق حلّى(دایى علامه)؛
- خواجه نصیر الدین طوسى؛
- ابن میثم بحرانى (شارح نهج البلاغة)؛
- على بن موسی بن طاوس؛
- احمد بن موسی بن طاوس؛
- نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نماى حلّى[۶].
شاگردان
- علامه حلی، یکى از علمایى است که شاگردان زیادى تربیت کرده است؛ از جمله:
- فخرالمحققین(فرزند علامه)؛
- قطب الدین رازى(شارح شمسیه)؛
- تاج الدین محمد بن قاسم بن معیۀ حسنى حلّى؛
- محمد بن على جرجانى؛
- تقى الدین ابراهیم بن حسین بن على عاملى؛
- جمالالدین حسینى مرعشى[۷].
ویژگیهای علامه
بعد علمی
آشنایی علامه در همه دانشهای عقلی ونقلی آن روزگاران، نزد همگان پذیرفته شده است. این آشنایی از ژرفای شایستهای نیز بر خوردار است، به گونهای که در همه این رشتهها، مدرسی توانمند ونویسندهای چیره دست بود.
بعد تعلیم
توانایی ویژه علامه در تدریس، سبب گردید که فقیهان نامآور شاگردان زیردستی به جهان اسلام تحویل دهد. نظامالدین قرشی در کتاب نظام الاقوال میگوید: «وکل من تاخر عنه استفاد منه» هر که پس از او آمد از او بهره جست[۸].
بعد تحقیق
علامه در همه رشتههای دانشهای عقلی ونقلی روزگار خویش صاحبنظر ومحقق بود، به گونهای که دیدگاههای دقیق وشگرف او همواره باگذشت سدههایی از آنها، جاودانه وشاداب پابر جای مانده است. مرحوم سید محسن امین دراینباره مینویسد: «از محقق طوسی، خواجه نصیر، پرسیدند از شهر حله چه خاطرهای داری؟ گفت: عالمی را در آن شهر دیدم که با هر کس بحث ومناظره کند، غالب آید[۹].»
بعد تالیف
علامه حلی در همه دانشهای یاد شده دارای نوشتههای گرانسنگی است که شایسته تدریس وبهره جویی وشرح وتعلیق از سوی استادان ومحققان سترگ این رشتهها است. بیش از صد عنوان کتاب در افزون بر ده رشته دانشهای اسلامی از مرحوم علامه به یادگار مانده است.
ابن حجر عسقلانی شافعی در کتاب الدرر الکامنة چنین گوید:
«شرحی که علامه بر کتاب مختصر الاصول ابن حاجب مالکی نوشته در نهایت زیبایی وخوبی است، هم واژههای دشوار کتاب را به خوبی حل کرده وهم محتوای کتاب را به زیبایی وجامعیت توضیح داده ودریافت آن را آسان کرده است[۱۰].»
یادآور میشویم که مختصر الاصول ابن حاجب از نامآورترین کتابهای اصول فقه است وبر آن شرحهای بسیار نگاشتهاند.
درباره راز و رمز موفقیت مرحوم علامه آوردهاند که تلاش خستگی ناپذیر او، جدا شگفتآور است. برای نمونه: در حال مسافرت با وسایل آن روزگار که بر چهارپایان بود، دست از نگارش بر نمیداشت. از این روی برخی نوشتههای این گونهاش به آسانی قابل خواندن نبود وجز فرزندش، فخرالمحققین کسی دیگر نمیتوانست آن را بخواند. آوردهاند که کار پژوهش ونگارش را حتی به هنگام صرف غذا نیز رها نمیکرد، تا جایی که برخی از نزدیکانش گاهی لقمه در دهانش میگذاشتند. بسیار میشد که برای نوشتههایش نقطه نمیگذاشت، چون به طور متوسط میتوان به جای نقطهگذاری یک سطر، کلمهای را نگاشت وبه جای نقطه گذاری یک صفحه میتوان یک سطر کلمه نوشت واین خود به گونهای صرفه جویی در وقت به شمار میآید[۱۱].
فعالیتهاى اجتماعى علامه حلی
سلطان محمد خدابنده (متوفای ۷۱۶ ق)، از سلاطین داراى ذوق سلیم و صفات نیک است که علم و علما را دوست میداشت. علما و از جمله علامه حلّى در این زمان فرصت خوبى براى نشر معارف اهلبیت پیدا کردند؛ از اینرو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیارى یافت[۱۲].
علامه حلی وقتی از حلّه به بغداد میآید، سلطان محمد به دنبال ملاقاتی که با او داشته و پس از گفتوگوهای علمی، شیعه میشود[۱۳]. از آن به بعد سلطان شیفته او میگردد[۱۴]. در این مدت ظاهراً به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد؛ یکى در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانى که تا الآن باقى است و دیگرى مدرسه سیّار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل میشد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرتهایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تألیف اشتغال داشتند[۱۵].
در اثر تلاشهاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانهاى براى مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که گفتهاند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است[۱۶]. پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد.
ابتکار در احادیث
یکى از ابتکارات علامه حلی تقسیم احادیث به اقسامى است که امروزه نزد علما متداول است. در قدیم علماى شیعه احادیث را یا ضعیف میدانستند و یا صحیح،[۱۷] ولى علامه حلّى از جهتى احادیث را به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف و از جهات دیگر نیز به اقسام دیگرى نیز تقسیم میکند[۱۸]. ناگفته نماند که این اقسام به نحوى در کتابهاى اهل سنت قبلاً آورده شده بود، ولى اجراى آن در احادیث شیعه به ابتکار علامه حلی بود.
ابتکار در تألیف
علامه حلی(ره) در زمینههاى مختلف علمى، براى مبتدیان و متوسطان و سطح عالى کتاب نوشته است و ابتکار او در این زمینه نوشتن کتابهایى در هر سطح به شیوههاى مختلف میباشد. برای نمونه؛ براى مبتدیان در زمینه فقه سه کتاب تبصرة المتعلمین، إیضاح الأحکام، إرشاد الأذهان و در سطح متوسط دو کتاب قواعد الأحکام و تحریر الأحکام و در سطح عالى سه کتاب مختلف الشیعة، تذکرة الفقهاء و منتهى المطلب را نوشته است. این کتابها هر کدام به هدف خاصى نوشته شده است و از نظر شکل و سیاق شبیه همدیگر نیستند. البته تحقیق درباره اینکه هر کدام چه تفاوتهایى با دیگرى دارد فرصتى مناسب لازم دارد.
سه کتاب مفصل و استدلالى او نیز هر یک به موردى اختصاص دارد؛ در کتاب مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة علاوه بر استدلال بر مسائل فقهى، اختلافات درون مذهبى شیعه را در مسائل بیان میکند و در کتاب تذکرة الفقهاء به اختلاف فرقههاى اسلامى در این مورد میپردازد ولى در کتاب منتهى المطلب فی تحقیق المذهب تنها استدلال را به غایت و نهایت ذکر میکند. کتابهاى دیگر او در علوم دیگر مثل اصول فقه و کلام نیز همینگونه هستند.
تألیفات علامه حلی
برخی از تألیفات علامه حلی، عبارتاند از:
- «إرشاد الأذهان إلى أحکام الإیمان»: این کتاب یک دوره فقه فتوایى مختصر از کتاب طهارت تا کتاب دیات میباشد و در آن از استدلالهاى متعارف اثرى دیده نمیشود و مطالب آن به صورت منظم و در قالببندیهاى خاصى ارائه شده است.
- «تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین» : شامل مباحث فقهی از طهارت تا دیات که به صورت فتوا نوشته شده است و به خاطر مختصر بودن و بیان روان آن از زمان تألیف مورد عنایت علما بوده و شرحهاى بسیارى بر آن نوشته شده است.
- «تحریر الأحکام الشرعیة على مذهب الإمامیة»: مؤلف تمام فقه را بر اساس مذهب شیعه و مبانى و ادله فقهى بدون تمسک به استدلال و تنها به صورت فتوا طرح کرده است. از لحاظ گستردگى، این اثر حاوى جزئیات و مسائل و فروعات بسیارى است.
- «تذکرة الفقهاء»: این کتاب درباره فقه مقارن[۱۹] در سطح محدود و معین از خارج مذهب امامیّه میباشد و از زمان نگارش آن مرجع مورد اعتمادى براى آگاهى از نظریات و اختلافات بین علماى اهل تسنن بوده است.
- «أجوبة المسائل المهنائیة»: این کتاب در موضوع کلام و فقه است که در جواب پرسشهای سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب جعفری حسینی مدنی عبدلی نوشته شده است.
- «الألفین»: از معروفترین و متقنترین متون کلامی شیعه، در رابطه با امامشناسی، به ویژه شناختن امامت و حقانیت امام علی (علیه السلام) است.
- «منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة»: علامه در این کتاب، با آوردن براهین عقلی و دلایل نقلی فراوان، به اثبات حقانیت مذهب شیعه و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و فرزندانش پرداخته است.
و تألیفات دیگری که در کتابهای تراجم و کتابشناسی ذکر شده است[۲۰].
هدف علامه حلی در تدوین فقه مقارن
در بررسی آثار مرحوم علامه میتوان به این نتیجه رسید که احتمالا او در پی آن بود که دیدگاهها وفتواهای اهلتسنن را نقد کرده واثبات کند که نتیجه طبیعی مقدمات پذیرفته شده نزد خودشان، چیزی است جز آنچه آنان فتوا دادهاند، نه این که هدفش اثبات دیدگاههای خودش باشد.
گواه سخن ما در برخی موارد از کتاب تذکرة الفقهاء، شیوه استدلال وبررسی اوست. گرچه برخی موارد یاد شده در همین نوشته نیز گواه سخن ماست.
الف - او در آغاز روایات اهلتسنن را میآورد واگر روایتی از اهلبیت (علیه السلام) باشد با این تعبیر، پس از آنها میآورد: «ومن طریق الخاصة...[۲۱]».
ب - برخی از استدلالها به خطا به بیشتر میماند تا برهان، برای نمونه در مساله جایز بودن طولانی کردن قرائت نماز برای فرصت یافتن ماموم در رسیدن به صفهای جماعت، به روایتی استدلال میکند که نه در بحار یافت میشود ونه وسائل ونه مستدرک، بلکه تنها در کتابهای اهلتسنن چون صحیحین و.... موجود است. با همین مضمون روایتهایی در وسائل [۲۲] است که علامه اشارهای بدانها نمیکند. مضمون روایت عامی آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمازش را برای گریه کودکی کوتاه کرد. از این روایت برای جواز طولانی کردن قرائت برای شخص بزرگسال، بهره جسته ومیگوید که طولانی کردن قرائت مستحب نیست.
درباره چنین استدلالی چند پرسش میتوان مطرح کرد:
- چرا به روایات متعدد شیعه نه استدلال شده ونه حتی اشارهای؟
- با اینکه کار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در کوتاه کردن نماز، دلیل استحباب است، علامه استحباب را نپذیرفته ومیگوید: «تنها این است که مکروه نیست.»
- کوتاه کردن نماز بری گریه کودک چه ارتباطی به طولانی کردن قرائت برای رسیدن ماموم دارد؟ با این که کودک مقصر نیست وچه بسا گریه او سبب تشویش خاطر مادر او ودیگر مامومان شود، در حالی که شخص بزرگ ومکلف این گونه نیست. به دیگر سخن، قیاس مع الفارق است.
ج - در تذکرة الفقهاء درباره شرط سالم بودن امام جمعه از نابینایی وجذام و... تنها به نقل اقوال مختلف فقیهان شیعه بسنده کرده وهیچ دیدگاهی را بر نمیگزیند عبارت او چنین است: «اشترط اکثر علماؤنا... وقال بعض اصحابنا: یجوز....[۲۳]».
از آنچه گفتهایم میتوان دریافت که عمده نظر مرحوم علامه در تدوین فقه مقارن ارزیابی دیدگاههای اهلتسنن بوده است ونه اثبات دیدگاههای خود. البته موارد واهدافی دیگر نیز در آثار او به چشم میخورد که این گونه نیست، ولی مقصود ما آن است که عمده نظر او این بوده است.
غروب ستاره حله
سال درگذشت وی ۷۷۱ ه.ق در سن ۸۹ سالگی است ولی از مزار و مدفن وی اطلاع دقیقی در دست نیست.
شیخ عباس قمی در فوائد الرضویة از سخن مجلسی اول در شرح من لایحضره الفقیه چنین برداشت کرده که فخرالمحققین در حله درگذشته و جنازه اش را به نجف اشرف حمل کرده اند و بعید نیست که قبرش نزدیک پدرش علامه حلی باشد[۲۴].
مجلسی اول چنین نوشته است: «... و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند». (یعنی پس از اینکه اجسادشان را به نجف بردند در آنجا به خاک سپردند[۲۵]).
پانویس
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۱۸۰
- ↑ «آشنایی با زندگی و آثار آیتالله علامه حلی». خبرگزاری بینالمللی قرآن. ۲۹ دی ۱۳۸۷. دریافتشده در ۷ خرداد
- ↑ اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، ص 507 – 508، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم، 1384ش؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، بخش1، ص 224، تهران، انتشارات فردوس، چاپ هشتم، 1378ش
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8 ص 79
- ↑ Moussavi, Ahmad Kazemi (1985). "The establishment of the position of Marja'iyyt‐i Taqlid in the Twelver‐Shi'i community". Iranian Studies. Informa UK Limited. 18 (1): 35–51. doi:10.1080/00210868508701646. ISSN 0021-0862
- ↑ اعیان الشیعة، ج 5،ص 401 – 402؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8، ص 77 – 78
- ↑ أعیان الشیعة، ج 5، ص 402؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8، ص 79
- ↑ ریاض العلماء، ج 1/366
- ↑ اعیان الشیعة، ج 5/396
- ↑ ریاض العلماء، ج 1/385
- ↑ شخصیت و جایگاه علامه حلی (ره) در فقه https://hawzah.net › Article › View
- ↑ مستوفی قزوینی، حمد الله بن ابیبکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق، نوایی، عبدالحسین، ص 606 – 611، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ش؛ اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى، ج 2، ص 609، تهران، دنیاى کتاب، چاپ اول، 1367ش
- ↑ ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق؛ تاریخ مغول، ص 316؛ راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، بحش 2، ج 8، ص 56، تهران، انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1382ش
- ↑ أعیان الشیعة، ج 5، ص 399
- ↑ تاریخ مغول، متن، ص 316؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، بخش 1، ص 211 – 212
- ↑ أعیان الشیعة، ج 5، ص 401
- ↑ «انواع حدیث و تقسیمات آن»، سؤال 28261
- ↑ أعیان الشیعة، ج 5، ص 401
- ↑ در فقه مقارن (مقایسهاى) یا فقه تطبیقى، به جمع آورى آرا و مبانى عالمان مذهب یا مذاهب مختلف اسلامى، به منظور سنجش، ارزشگذارى و گزینش نظر برتر، پرداخته میشود
- ↑ أعیان الشیعة، ج 5، ص 403 – 407
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج 4/8، 9، 22، 62، 114
- ↑ باب 69 از صلاة الجماعة به نقل از من لایحضره الفقیه، تهذیب
- ↑ ذکرة الفقهاء ج 4/26
- ↑ «فوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة»، ص۴۸۸، مرکزی، ۱۳۲۶، تهران
- ↑ لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۵۳۱