سید مجتبی میرلوحی تهرانی

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۰ توسط Mahdipor (بحث | مشارکت‌ها) (←‏پانویس)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سید مجتبی میرلوحی تهرانی
سید مجتبی نواب صفوی.jpg
نام‌های دیگرسید مجتبی نواب صفوی
اطلاعات شخصی
سال تولد۱۳۰۳ ش، ۱۹۲۵ م، ۱۳۴۳ ق
محل تولدتهران
سال درگذشت۱۳۳۴ ش، ۱۹۵۶ م، ۱۳۷۵ ق
محل درگذشتتهران
دیناسلام، شیعه
استادان
آثار
  • جامعه و حکومت اسلامی

سید مجتبی میرلوحی تهرانی (۱۳۰۳ - ۱۳۳۴ ش) معروف به نواب صفوی روحانی شیعه، بنیان‌گذار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام. نواب صفوی دروس حوزوی مانند فقه و اصول، تفسیر قرآن و اصول سیاسی و اعتقادی را در تهران و سپس در نجف فراگرفت. از علامه امینی و سید حسین طباطبایی قمی به‌عنوان استادان وی در حوزه علمیه نجف یاد شده است. نواب از پیشتازان مبارزات مسلحانه علیه حکومت پهلوی بود. با ظهور احمد کسروی نواب صفوی جهت مبارزه با تفکرات او از نجف به ایران آمد. قتل کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزم‎آرا و حسین علاء از جمله فعالیت‎های سیاسی و مبتنی بر عقاید مذهبی نواب صفوی و فدائیان اسلام به شمار می‎رود. برخی از نویسندگان تاریخ معاصر، تلاش‌های نواب صفوی و یارانش را در پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران موثر دانسته‌اند. مخالفت با اقدامات دولت دکتر مصدق به دلیل عدم عمل به احکام اسلامی از دیگر فعالیت‎های وی بود که حبس را برای سید مجتبی در پی داشت. کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» از آثار نواب صفوی است. وی در دوران فعالیت سیاسی خود سفرهایی به اردن و مصر داشت که طی آن در دانشگاه الازهر سخنرانی کرده و با ملک حسین پادشاه اردن ملاقات داشته است. رهبر فدائیان اسلام و برخی از یارانش در ۲۷ دی ۱۳۳۴ ش، توسط رژیم پهلوی اعدام شدند.

خانواده و کودکی

نواب صفوی در دوران کودکی

سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی فرزند سید جواد و مادری علویه در سال‌ ۱۳۰۳ شمسی در‌ خانی‌آباد، محله‌ای جنوبی در تهران به دنیا آمد[۱]. پدرش روحانی بود ولی در دوره رضا شاه پهلوی بنابر قوانین و برخی اجبارهای حکومت، لباس‌ روحانیت‌ را رها کرده به وکالت در عدلیه مشغول گردید و گفته شده که در همین کسوت، روزی با علی اکبر داور وزیر وقت عدلیه درگیر و در پی آن به سه سال زندان محکوم می‌شود. بعد از گذشت سه سال سید جواد فوت کرده و جنازه‌ او از زندان به خانواده‌اش تحویل داده می‌شود[۲]. سرپرستی سید مجتبی که در این زمان نه‌ سال‌ داشت بر عهده دایی‌ او سید محمود نواب صفوی که او‌ نیز‌ در‌ عدلیه کار می‌کرد قرار می‎گیرد[۳]. نواب صفوی تحصیلات ابتدایی را در‌ مدرسه‌ حکیم‌ نظامی و دوره متوسطه و علوم جدید را در مدرسه صنعتی آلمانی‎ها آموخت،[۴]و در کنار دروس‌ جدید به تحصیل‌ علوم‌ حوزوی در مدرسه مروی و مسجد قندی خانی‌آباد پرداخت [۵].

تغییر نام خانوادگی

برخی درباره تغییر نام خانوادگی نواب صفوی از میرلوحی به نام خانوادگی مادرش، نقل‌ کرده‎اند احتمالا این اقدام برای در امان ماندن سید مجتبی از‌ تبعات‌ فرزندی‌ یک محکوم انجام شده است؛ در عین حال یراوند‌ آبراهامیان در کتاب «ایران‌ بین دو انقلاب» این تغییر را از جانب نواب حرکتی نمادین‌ برای «اعلام وحدت با بنیان‌گذاران‌ نخستین دولت شیعی در ایران» دانسته است؛ هر چند این نظر دور از ذهن به نظر می‌رسد، زیرا نه صفویه نخستین دولت شیعی در ایران بود و نه‌ این تغییر در زمان اعلام تشکیل گروه فدائیان اسلام صورت گرفته است[۶].

مهاجرت به نجف

نواب صفوی پس از ایجاد نا آرامی‌های سیاسی بر علیه حکومت در مدرسه صنعتی آلمانی‌ها[۷] به آبادان رفته و در شرکت‌ نفت‌ استخدام گردید. وی در آبادان نیز با اعتراض به‌ اهانت‌ یک‌ انگلیسی به کارگر ایرانی، شورشی برپا کرد و در پی آن از شرکت نفت به طور مخفیانه بیرون آمده و راهی حوزه علمیه‌ نجف‌ اشرف شد[۸]. تاریخ این مهاجرت باید در فاصله سال‌های ۱۳۱۹-۱۳۲۱ش بوده باشد، تحصیل وی در این شهر، سه سال و نیم به طول انجامید و در حین درس خواندن برای تامین زندگی خود کار می‌کرد[۹]و نقل شده است که در این دوران از وجوهات‌ شرعی‌ استفاده نمی‌نمود[۱۰]. در این تاریخ، آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی محوریت حوزه نجف را داشت. نواب در مدرسه بزرگ آخوند خراسانی حجره‌ای گرفت و مطابق با برخی منابع نزد استادان مشهوری مانند علامه امینی (صاحب‌ الغدیر)، آیت‌الله سید حسین طباطبایی قمی و آیت‌الله شیخ محمد تهرانی به تحصیل فقه، اصول، تفسیر قرآن و مباحث اعتقادی پرداخت[۱۱]. یکی از همراهان سید مجتبی در این دوره، ‌ سید اسدالله مدنی بود‌ و گفته شده بیشترین بهره علمی را در نجف از علامه امینی برده است [۱۲].

جریان کسروی

هم‌زمان با اقامت نواب صفوی در نجف، احمد کسروی با انتشار آثاری در عرصه‌های مختلف در تهران به اوج شهرت رسیده بود؛ پرداختن وی به مذهب و به ویژه نشر دو کتاب درباره اسلام و شیعه، موجب ناراحتی بسیاری در میان متدینین و روحانیان ایران گردید[۱۳]. نقد تند به مذهب و تشیع محتوای بیشتر آثار کسروی در این دوره بود که برخی از آنها مانند کتاب شیعه‎گری به زبان عربی نیز ترجمه شد[۱۴].

یکی از‌ این آثار که به احتمال همان کتاب شیعهگری است در نجف به نواب صفوی می‎رسد، وی با مطالعه آن و آگاهی از محتوای توهین‌آمیزش به تشیع با تعطیل نمودن‌ درس و بحث به ایجاد هیجان در بین علما و طلاب‌ مقیم‌ نجف می‌پردازد[۱۵].

سرانجام بنابر تصمیم بعضی از علماء نجف نواب صفوی به نمایندگی از طرف حوزه علمیه به ایران آمده با اصلاح افکار منحرف شده جوانان، بساط کسروی را جمع کند[۱۶].

برخی نویسندگان فکر مبارزه با کسروی را در نواب، متاثر از علامه امینی و شیخ محمد آقا تهرانی می‌دانند[۱۷][۱۸][۱۹].

نواب با رسیدن به ایران، سخرانی‌های عمومی بسیاری بر علیه کسروی در آبادان و تهران برپا کرد[۲۰]؛ و در پی آن با حضور در تهران طی جلسات متعددی به مباحثه و مذاکره با کسروی پرداخت[۲۱].در راستای همین اقدامات چند بار هم به منزل کسروی رفته و در جلسات علنی وی شرکت و در انظار عموم او را نقد می‎کند، که این رفتار با تهدیدی از جانب کسروی مواجه می‌شود. شرح یکی از این مذاکرات و مباحثات در روزنامه «دنیای اسلام» با عنوان «کسروی مباحث منطقی را با تهدید جواب می‌دهد» چاپ شده است[۲۲]. پس از این سلسله رویارویی‌ها و علاوه بر آن سودمند نبودن اقدامات علمی فراوان دیگر علمای وقت[۲۳]،نواب با اعتقاد به ارتداد کسروی، حذف فیزیکی وی را طراحی کرده و در پی اقدامی نافرجام با سلاحی که از پول اهدایی شیخ محمدحسن طالقانی از روحانیان وقت تهران، خریده بود، خود شخصاً به کشتن وی اقدام و در این برخورد حتی با کسروی گلاویز هم می‌شود. سرانجام نیز با تحریک و برنامه‌ریزی مجدد نواب، کشتن کسروی توسط دیگر اعضای فداییان اسلام به نتیجه رسید[۲۴].

تشکیل جمعیت فدائیان اسلام

نواب صفوی پس از اقدام ناموفق خود برای کشتن کسروی زندانی شد ولی در پی حمایت مردم پس از یک هفته و با قید کفالت و به قرار دوازده تومان که از طرف فردی به نام اسکویی از بازرگان‌ آن دوره تأمین شد، آزاد گردید[۲۵]. این نخستین اقدام فدائیان اسلام بود در حالی که هنوز تشکیلات تعریف شده نداشتند و البته با حمایت بسیاری از نیروهای مذهبی شامل مردم و علما مواجه گردید. پس از همین رویداد نخستین اطلاعیه فدائیان توسط نواب و با ادبیاتی شدیدا انقلابی[۲۶]منتشر شد که با آن به صورت رسمی موجودیت خود را اعلام کردند[۲۷].

حکم ارتداد؛ اجتهاد یا تقلید

از موارد قابل بحث درباره نواب صفوی، منشا اعتقاد وی به ارتداد کسروی است. در بازجویی‌هایی که از وی به عمل آمده نیز از او درباره این‎که این اعتقاد براساس اجتهاد شخصی بوده و یا تقلید از دیگر مراجع، سوال شده است[۲۸].مهدی عراقی یکی از انقلابیون ایران این اعتقاد را نتیجه استفتاء نواب از حاج آقا حسین قمی و جواب او مبنی بر مرتد و واجب‌القتل بودن کسی مانند کسروی، می‌داند[۲۹]. بنابر نقلی که به نوعی تایید این نظریه است آیت‌الله قمی در جواب عده‌ای از نمایندگان دربار پهلوی که برای دیدار وی به نجف رفته بودند درباره اقدام به قتل کسروی می‌گوید: عمل آنها (فدائیان اسلام) مانند نماز از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته زیرا کسی که به پیغمبر و ائمه اطهار جسارت و هتاکی کند قتلش واجب و خونش هدر است[۳۰].

با توجه به موارد مذکور محققین درباره این که قتل کسروی با اجازه برخی مراجع وقت بوده است تردیدی نداشته و این اجازه را از جانب علمایی چون علامه امینی[۳۱]، سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا حسین قمی، شیخ محمد تهرانی، سید ابوالقاسم کاشانی، و حتی سید محمد بهبهانی ثابت می‎دانند[۳۲]. بنابر اسناد تاریخی موجود نواب صفوی خود در بازجویی هایش و در جواب این سوال که «شما روی چه عنوانی، و‌ به‌ اجازهء‌ کدام مجتهد این کارها را کرده‌اید؟ می‌گوید: اجازه مجتهد نمی‌خواهد، زیرا‌ ما‌ جهاد که نمی‌کنیم. اینها مهاجم هستند، و اگر کسی به‌ اسلام و ناموس مسلمین مهاجم بود، بر‌ هر‌ مسلمانی، واجب است دفاع کند. و چون‌ ما‌ قدرت داریم‌ و می‌توانیم، دفاع‌ می‌کنیم.»[۳۳].

نواب و مصدق از پیمان تا زندان

سخنرانی نواب در منزل آیت‌الله کاشانی

در سال‌های پرتنش دهه سی شمسی، مبارزات مشترک مذهبیون به رهبری سید ابوالقاسم کاشانی و ملی‌گراها به رهبری مصدق بر علیه حکومت پهلوی به اوج خود رسیده بود که ملی شدن صنعت نفت یکی از اهداف این مبارزات و رزم آرا نخست‌وزیر وقت مهم‌ترین مانع جهت تحقق آن به شمار می‎رفت.[۳۴].

بنابر روایت برخی نزدیکان به جمعیت فدائیان اسلام، در آن روزها نواب صفوی با برخی از سران جبهه ملی از جمله دکتر فاطمی، حسین مکی و حائری زاده و چند نفر دیگر ملاقاتی ترتیب داده و از آنان درباره اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبهه ملی عهد می‎گیرد. با قبول این پیمان از جانب نمایندگان ملّیون، نواب نیز قول حذف فیزیکی رزم آرا به عنوان مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت و اداره حکومت بر اساس موازین اسلام را به آنان می‌دهد[۳۵].

با آغاز دوران نخست‌وزیری مصدق، اختلافات وی با نواب شروع شد، دستگیری‌های متعدد اعضای فدائیان اسلام از جانب دولت ملی، اعتراض‌های نواب به این بازداشت‌ها[۳۶]، همچنین صدور بیانیه‌هایی از جانب نواب که در آن خواستار اداره کشور توسط پیشوای مسلمین شده بود به این اختلافات دامن زد[۳۷]، در نتیجه آن نواب در ۱۳ خرداد ۱۳۳۰ شمسی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد[۳۸].

نواب صفوی به مدت بیست ماه از بیست و هشت ماه دولت مصدق را در زندان بود و تنها زندانی سیاسی این دوره است[۳۹].

علت این محکومیت در دادگاه حمله نواب به یک مغازه مشروب فروشی در ساری مربوط به دوسال قبل از دستگیری اعلام شد. در‌ پی این واقعه پنجاه و یک تن از فدائیان پس از ورود به زندان برای ملاقات با نواب خارج نشده و در آن‌جا برای آزادی رهبرشان متحصن شدند؛ این تحصن توسط نظامیان وقت به پایان رسید. واین کشمکش‌ها به اختلاف میان فدائیان و سید ابوالقاسم کاشانی نیز منجر شد[۴۰].

چالش‌ها با آیت‌الله بروجردی

فدائیان اسلام تا پیش از استوارشدن جایگاه آیت‌الله بروجردی مورد حمایت برخی مراجع قم از جمله آیت‌الله محمد تقی خوانساری بودند. اما بنابر روایات شفاهی موجود از سال ۱۳۲۹ش به بعد نواب و طرفدارانش مشکلاتی با دستگاه آیت‌الله بروجردی پیدا کردند[۴۱].

ریشه این اختلافات را در نوع نگاه و نگرش فدائیان که سخت سیاسی بودند با آیت‌الله بروجردی که چنین نگاهی به سیاست و مداخله در آن نداشت (تا جایی که هیچ مداخله‌ای در جریان ملی شدن صنعت نفت نکرد) دانسته‌اند[۴۲]. این اختلاف‌ها با ورود و نفوذ فدائیان در حوزه علمیه قم شدت گرفت و تا منازعات فیزیکی برخی منسوبین به بیت آیت‌الله بروجردی از جمله فردی به نام شیخ علی لُر با شماری از فدائیان پیش رفت[۴۳].

مطابق برخی نقل‌ها آیت‌الله بروجردی در یکی از جلسات درس خود و در یکی از برخوردهای مستقیم با فدائیان اسلام می‌گوید: «دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمی‌شود مبارزه کرد.» این سخنان در پی نامه‌هایی بود که در شکایت از فدائیان به وی رسیده بود[۴۴].

برخی افراد بروز این اختلاف‌ها و موضع‌گیری‎ها را حاصل اقدامات برخی افراد مشکوک می‌دانند که هم میان طرفداران فدائیان در قم و هم در میان هواداران آیت‌الله بروجردی حضور داشتند[۴۵].

در کنار این جریانات، خاطرات مختلفی درباره کمک‌های مالی آیت‌الله بروجردی به فدائیان و به خصوص نواب صفوی وجود دارد[۴۶].

آیت‌الله بروجردی در ابتدا به حمایت از فدائیان می‌پرداخت و حتی از طریق سیدحسین بُدَلا که جزو شورای استفتای ایشان و عموزاده عبدالحسین واحدی بود، به فدائیان کمک مالی می‌کرد[۴۷]. اما از بهار ۱۳۲۹ش اختلاف‌ها با فدائیان بالاگرفت و در نهایت منجر به مهاجرت تعدادی از طلاب طرفدار فدائیان از قم به تهران شد[۴۸].

نواب در یکی از بازجویی‌ها با اذعان به اعلمیت آیت‌الله بروجردی، درباره عدم اقدام سیاسی توسط وی می‌گوید: «من سرباز اسلام هستم و آقای بروجردی افسر هستند. و تا زمانی که‌ سرباز‌ هست، افسر به میدان نمی‌رود. ایشان، مقامشان عالی‌تر است و از طرفی، ما هستیم. اگر ما نبودیم، ایشان اقدام‌ می‌فرمودند. با‌ وجود‌ ما، لازم‌ نیست‌ که ایشان اقدام بکند.»[۴۹]. آیت‌الله بروجردی در قضیه اعدام نواب صفوی و فدائیان اسلام دخالتی نکرد که البته این را ناشی از اطمینان وی به عدم اعدام آنان توسط رژیم می‌دانند[۵۰].

شهادت و مدفن

نواب صفوی و برخی از یارانش در ۲۷ دی ۱۳۳۴ش به دست رژیم شاهنشاهی تیرباران شدند. بدنش در قبرستان وادی‌السلام قم به خاک سپرده شد.

پانویس

  1. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۸۸
  2. زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۴
  3. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۸۸
  4. پاک نیا، نواب صفوی، آذرخشی در ظلمت، ص۲۸
  5. زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۴
  6. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۸۸
  7. رزاق پور، فداییان اسلام/ معرفی عناصر اصلی، ص۸۹
  8. زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۴
  9. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۷
  10. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۰
  11. زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۴
  12. همان جا
  13. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۷-۲۱۸
  14. همان، ص ۱۰۳۱
  15. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۱
  16. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۲۳
  17. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۸
  18. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۱
  19. زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۵
  20. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۲۶-۲۴
  21. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۹
  22. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۲۶
  23. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۲۶، همچنین: جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۹
  24. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۹
  25. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۲
  26. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۳۲-۳۳
  27. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۹-۲۲۰
  28. گلسرخی، خاطرات مشترک، ص۳۵
  29. ناگفته‌ها، مهدی عراقی، ص۲۲
  30. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۴۱
  31. منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۱
  32. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۲۱
  33. گلسرخی، خاطرات مشترک، ص۳۵
  34. ر. ک جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۲۸-۲۲۳
  35. کرباسچیان، داستان یک عهد شکنی، ص۱۹؛ همچنین با کمی تفاوت در خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۹۳
  36. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۱۱۱-۱۱۸؛جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص ۲۲۸
  37. واسعی، دکتر مصدق از پس ابرهای تیره، ص۱۱
  38. خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۱۱۱-۱۱۸
  39. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۳۰
  40. همان جا
  41. همان، ص۲۳۷
  42. همان، ص۲۳۸
  43. مبرقعی، چشم و چراغ مرجعیت، ص۹۴
  44. سلطانی طباطبائی، چشم و چراغ مرجعیت، ص۵۴-۵۵
  45. بدلا، چشم و چراغ مرجعیت، ص۱۲۰
  46. همان، ص۱۱۹-۱۲۰
  47. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، ۱۳۸۹ش، ص۲۴۰
  48. همان، ص۲۳۷ تا ۲۴۰
  49. گلسرخی، خاطرات مشترک، ص۳۷
  50. سلطانی طباطبائی، چشم و چراغ مرجعیت، ص۵۵-۵۶