واصل بن عطا: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
ابو حذیفه واصلبنعطا مؤسس [[مکتب اعتزال]]<ref>المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409. ، ج4،ص:22.</ref> معروف به غزّال به سال 80 هجری (699 یا 700 م) در [[مدینه]] متولد شد<ref>شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمبه، ا، ج1، پاورقی ص: 40؛ ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412/1992،ج7،ص:292 قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 64.</ref>. دلایل بسیاری برای شهرت وی به عزّال بیان کردهاند. از جمله آن که وی پیشه پشمفروشی، ریسندگی یا ریسمان فروشی داشته<ref> .ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، بیروت، بی نا، 1380ق/ 1961م، ص: 28 - 29؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408/1988، ج1،ص:603</ref>، یا به دلیل مجالست و ملازمت با دوستش، ابوعبدالله غزّال<ref>ابن مرتضی، همان.</ref>، یا از آن رو که برای پیدا کردن زنان بیبضاعت و دستگیری از آنان با غزّلسرایان همنشینی میکرد، بدین لقب مشهور شده است<ref> مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی لغت و الادب، مصر، 1356ق/ 1937م، ج3، ص: 922.</ref>. او را برده بنیضبّه (سوسمار)، برده [[بنیمخزوم]] یا [[برده]] [[بنیهاشم]]<ref> المنتظم، ج7،ص:292، الزرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ،ج8،ص:108</ref> و بر اساس تحقیقات اخیر از نژاد غیر عرب و به احتمال بسیار ایرانی دانستهاند<ref>همایی، جلالالدین، غزالی نامه، تهران، بی نا، 1342ق، ص: 57.</ref>. | ابو حذیفه واصلبنعطا مؤسس [[مکتب اعتزال]]<ref>المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409. ، ج4،ص:22.</ref> معروف به غزّال به سال 80 هجری (699 یا 700 م) در [[مدینه]] متولد شد<ref>شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمبه، ا، ج1، پاورقی ص: 40؛ ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412/1992،ج7،ص:292 قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 64.</ref>. دلایل بسیاری برای شهرت وی به عزّال بیان کردهاند. از جمله آن که وی پیشه پشمفروشی، ریسندگی یا ریسمان فروشی داشته<ref> .ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، بیروت، بی نا، 1380ق/ 1961م، ص: 28 - 29؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408/1988، ج1،ص:603</ref>، یا به دلیل مجالست و ملازمت با دوستش، ابوعبدالله غزّال<ref>ابن مرتضی، همان.</ref>، یا از آن رو که برای پیدا کردن زنان بیبضاعت و دستگیری از آنان با غزّلسرایان همنشینی میکرد، بدین لقب مشهور شده است<ref> مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی لغت و الادب، مصر، 1356ق/ 1937م، ج3، ص: 922.</ref>. او را برده بنیضبّه (سوسمار)، برده [[بنیمخزوم]] یا [[برده]] [[بنیهاشم]]<ref> المنتظم، ج7،ص:292، الزرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ،ج8،ص:108</ref> و بر اساس تحقیقات اخیر از نژاد غیر عرب و به احتمال بسیار ایرانی دانستهاند<ref>همایی، جلالالدین، غزالی نامه، تهران، بی نا، 1342ق، ص: 57.</ref>. | ||
واصل از [[تابعین]] بود و نخست در زادگاهش مدینه، در محضر فرزندان محمد حنیفه، ابوهاشم و حسن به کسب دانش پرداخت<ref>قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 235.</ref>و سپس به [[بصره]] رفت، که در آن زمان کانون عقاید و افکار گوناگون اسلامی و غیراسلامی بود و حدود چهار سال نزد [[حسن بصری]] که خود از بزرگان تابعین بود، در [[مسجد جامع بصره]]، علم آموخت<ref>همان.</ref> و با شخصیّتهایی چون [[جهم بن صفوان]] و بشار بن برد<ref>شاعر نابیناى ایرانی الاصل دوران اموی و عباسى و یکى از نوابغ شعر عرب که در سال 167 هجرى به اتهام کفر و الحاد کشته شد. ر. ک. ذهبی، تاریخالإسلام، ج10،ص:87 – 92؛ تاریخابنخلدون، ج1،ص:801.</ref>، آشنا شد. سپس واصل با خواهر عمرو بن عبید<ref>عمرو بن عبید از بزرگان معتزله که پس از واصل رئیس این فرقه شد. وی از موافقان نظریّات واصل بود و | واصل از [[تابعین]] بود و نخست در زادگاهش مدینه، در محضر فرزندان محمد حنیفه، ابوهاشم و حسن به کسب دانش پرداخت<ref>قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 235.</ref>و سپس به [[بصره]] رفت، که در آن زمان کانون عقاید و افکار گوناگون اسلامی و غیراسلامی بود و حدود چهار سال نزد [[حسن بصری]] که خود از بزرگان تابعین بود، در [[مسجد جامع بصره]]، علم آموخت<ref>همان.</ref> و با شخصیّتهایی چون [[جهم بن صفوان]] و بشار بن برد<ref>شاعر نابیناى ایرانی الاصل دوران اموی و عباسى و یکى از نوابغ شعر عرب که در سال 167 هجرى به اتهام کفر و الحاد کشته شد. ر. ک. ذهبی، تاریخالإسلام، ج10،ص:87 – 92؛ تاریخابنخلدون، ج1،ص:801.</ref>، آشنا شد. سپس واصل با خواهر عمرو بن عبید<ref>عمرو بن عبید از بزرگان معتزله که پس از واصل رئیس این فرقه شد. وی از موافقان نظریّات واصل بود و نظریه جدیدی بیان نکرد. ر. ک. جارالله، زهدی حسن، المعتزله، قاهره، منشورات النّادی العربی فی یافا، 1366ق، مطبعة مصر شرکة مساهمة مصریة، ص: 114.</ref> ازدواج کرد<ref> الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413/1993.ج9،ص:241؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص:235.</ref>. | ||
گفته شده است که واصل قادر به تلفظ حرف «راء» نبود، امّا با چیرهدستی شگفتانگیزی در مناظرات و جلسات بحث و درس از بهکار بردن این حرف پرهیز میکرد و برای آن کلمه جایگزینی مییافت بیآنکه مخاطبین بر این قضیه آگاه شوند و این نهایت قدرت او بر فنّ بلاغت بود. [[ابنخلکان]] نمونههایی از این گونه را آورده است<ref> ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، بیروت، بی نا، بی تا، ج6، ص: 7 - 8.</ref>. | گفته شده است که واصل قادر به تلفظ حرف «راء» نبود، امّا با چیرهدستی شگفتانگیزی در مناظرات و جلسات بحث و درس از بهکار بردن این حرف پرهیز میکرد و برای آن کلمه جایگزینی مییافت بیآنکه مخاطبین بر این قضیه آگاه شوند و این نهایت قدرت او بر فنّ بلاغت بود. [[ابنخلکان]] نمونههایی از این گونه را آورده است<ref> ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، بیروت، بی نا، بی تا، ج6، ص: 7 - 8.</ref>. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
معاصران واصل بر علم و آگاهی و برتری وی بر در دانش و [[تقوا]] گواهی دادهاند. نقل استکه از ام یوسف زوجه واصل درباره برتری علمی واصل و عمرو بن عبید (برادر ام یوسف) پرسش نمودند، وی پاسخ داد: فاصله میان آن دو چون فاصله میان زمین و آسمان است. عمرو بن عبید خود نیز بر این برتری صحه گذارده و او را ستوده است<ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، 236.</ref>. | معاصران واصل بر علم و آگاهی و برتری وی بر در دانش و [[تقوا]] گواهی دادهاند. نقل استکه از ام یوسف زوجه واصل درباره برتری علمی واصل و عمرو بن عبید (برادر ام یوسف) پرسش نمودند، وی پاسخ داد: فاصله میان آن دو چون فاصله میان زمین و آسمان است. عمرو بن عبید خود نیز بر این برتری صحه گذارده و او را ستوده است<ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، 236.</ref>. | ||
=واصل و بنیامیه= | ==واصل و بنیامیه== | ||
دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از [[بنیامیه|خلفای اموی]] بود و از خلافت [[عبدالملک بن مروان]] تا پایان خلافت [[مروان بن حمار]]، آخرین خلیفه اموی به سال 132ق را دربرمیگیرد<ref>مروجالذهب، ج3،ص: 89 - 233.</ref>. واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی [[معتزله]] از شرایط سیاسی عصر [[بنیامیه]] به شدّت انتقاد میکردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند<ref>مقاتلالطالبیین، ص:257 به بعد؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 8.</ref>. چنان که واصل بر شایستگی [[نفس زکیه|محمد نفس زکیه]] برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی [[بیعت]] نمود<ref> مقاتلالطالبیین، همان.</ref>. | دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از [[بنیامیه|خلفای اموی]] بود و از خلافت [[عبدالملک بن مروان]] تا پایان خلافت [[مروان بن حمار]]، آخرین خلیفه اموی به سال 132ق را دربرمیگیرد<ref>مروجالذهب، ج3،ص: 89 - 233.</ref>. واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی [[معتزله]] از شرایط سیاسی عصر [[بنیامیه]] به شدّت انتقاد میکردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند<ref>مقاتلالطالبیین، ص:257 به بعد؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 8.</ref>. چنان که واصل بر شایستگی [[نفس زکیه|محمد نفس زکیه]] برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی [[بیعت]] نمود<ref> مقاتلالطالبیین، همان.</ref>. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
== واصل بنیانگذار مکتب معتزله == | == واصل بنیانگذار مکتب معتزله == | ||
اعتزال به معنای کنارهگیری و دوری گزیدن برخی از برخی دیگر است<ref> لسانالعرب، جلد 11، | اعتزال به معنای کنارهگیری و دوری گزیدن برخی از برخی دیگر است<ref> لسانالعرب، جلد 11، صفحه 440</ref>. در فرهنگ اسلامی این اصطلاح نخستین بار بر گروهی سیاسی اطلاق شد که از ورود در جنگها و منازعات سیاسی دوران [[خلافت]] [[علی بن ابیطالب|امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)]] خودداری و به همین دلیل معتزله (سیاسی) نامیده شدند. چنانکه دینوری کنارهگیران از [[جنگ جمل]] را با عنوان و قد کانوا اعتزال الحرب یاد کرده<ref>دینوری، الأخبارالطوال، ص:148.</ref> و نوبختی نیز از این جماعت با نام معتزلة (فسمو المعتزله) نام میبرد<ref> لسانالعرب، جلد 11، صفحه 440.</ref>. برخی نیز معتزلیان سیاسی را کنارهگیران از [[حسن بن علی (مجتبی)|امام حسن(علیهالسلام)]] دانستهاند<ref>. همان، ص: 4- 5</ref>. | ||
مسأله مرتکب کبیره که پس از [[حکمیت|ماجرای حکمیّت]] در سال 37هجری رخ داد<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش. ص:205 - 206.</ref>، تبعات زیانباری برای جامعه [[مسلمین]] در پی داشت. از یک سو [[خوارج]] جز هم مسلکان خود، تمامی [[امت اسلامی]] را کافر میدانستند و ریختن خون آنان را مباح میشمردند<ref>تاریخنامه طبرى، گردانیده منسوب به بلعمى (ق 4)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، جلد 3،4،5 البرز، چ 3، 1373،ج4،ص:658- 659؛.</ref> و از دیگر سو مرجئه ایمان را جدا از عمل و مرتکب کبیره را مؤمن میدانستند<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 137</ref>. هنگامی که از [[حسن بصری]] دراینباره پرسش شد، وی مرتکب کبیره را منافق خواند، امّا واصل بر این عقیده بود که مرتکب کبیره را نمیتوان کافر خواند چون او به [[توحید]] اقرار کرده و برخی صفات حمیده را نیز داراست، بلکه فاسق است و فسق حد وسط میان ایمان و کفر است و چون در قیامت انسانها یا اهل شقاوتند و یا سعادت، فاسق اگر بدون [[توبه]] بمیرد، در دوزخ مخلّد خواهد بود. این نظریه به «منزلة بین المنزلتین» شهرت یافت<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 38 - 40</ref>.این اختلاف موجب کنارهگیری واصل و پیروانش از حسن بصری شد، از این رو [[معتزله]] نامیده شدند<ref>البدءوالتاریخ، ج5،ص:142 – 143؛ همان.</ref>. | مسأله مرتکب کبیره که پس از [[حکمیت|ماجرای حکمیّت]] در سال 37هجری رخ داد<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش. ص:205 - 206.</ref>، تبعات زیانباری برای جامعه [[مسلمین]] در پی داشت. از یک سو [[خوارج]] جز هم مسلکان خود، تمامی [[امت اسلامی]] را کافر میدانستند و ریختن خون آنان را مباح میشمردند<ref>تاریخنامه طبرى، گردانیده منسوب به بلعمى (ق 4)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، جلد 3،4،5 البرز، چ 3، 1373،ج4،ص:658- 659؛.</ref> و از دیگر سو مرجئه ایمان را جدا از عمل و مرتکب کبیره را مؤمن میدانستند<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 137</ref>. هنگامی که از [[حسن بصری]] دراینباره پرسش شد، وی مرتکب کبیره را منافق خواند، امّا واصل بر این عقیده بود که مرتکب کبیره را نمیتوان کافر خواند چون او به [[توحید]] اقرار کرده و برخی صفات حمیده را نیز داراست، بلکه فاسق است و فسق حد وسط میان ایمان و کفر است و چون در قیامت انسانها یا اهل شقاوتند و یا سعادت، فاسق اگر بدون [[توبه]] بمیرد، در دوزخ مخلّد خواهد بود. این نظریه به «منزلة بین المنزلتین» شهرت یافت<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 38 - 40</ref>.این اختلاف موجب کنارهگیری واصل و پیروانش از حسن بصری شد، از این رو [[معتزله]] نامیده شدند<ref>البدءوالتاریخ، ج5،ص:142 – 143؛ همان.</ref>. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
از مهمترین فرقههای معتزله میتوان به [[عبادیّه]]، [[ذمیّه]]، [[مکاسبه]]، [[بصریان]]، [[بغدادیان]] اشاره کرد<ref> المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا. ، ج5،ص:142.</ref>. | از مهمترین فرقههای معتزله میتوان به [[عبادیّه]]، [[ذمیّه]]، [[مکاسبه]]، [[بصریان]]، [[بغدادیان]] اشاره کرد<ref> المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا. ، ج5،ص:142.</ref>. | ||
== کلیات آموزههای واصل که به اصول خمسه == | ==کلیات آموزههای واصل که به اصول خمسه== | ||
=== اصل توحید === | ===اصل توحید=== | ||
این اصل از بنیادیترین اصول معتزله است. واصل صفات قدیمه حق تعالی چون علم، قدرت، و اراده را نفی میکرد و اظهار داشت که محال است دو خدای قدیم ازلی وجود داشته باشد و هر کس صفت قدیمهای برای خدا اثبات کند، به وجود دو خدا اعتراف کرده است. واصلیه پس از مطالعه کتب فلسفی به این نتیجه رسیدند که تمام صفات زاید بر ذات را انکار کردند و ذات حق را عالم و قادر دانستند. توحید صفاتی که نخستین بار از سوی واصل بن عطا مطرح شد، بعدها از سوی پیروان وی به پذیرش صفات ذات و انکار صفات زاید بر ذات الهی منجر شد، زیرا به اعتقاد این گروه، صفات زاید بر ذات به تعدد قدیم و تعدد خدایان میانجامید<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ص: 40 - 4</ref>. این اندیشه معتزله در برابر اندیشه صفاتیه و مجسمه قرار دارد که صفات ثبوتی را که جنبه جسمانی نیز داشت از قبیل هیأت و وجه به معنای ظاهری آن پنداشتند<ref> آیات 22 و 23 سوره قیامت، آیه 27 سوره الرحمن، آیه 54 سوره اعراف و آیه 3 سوره یونس که بر جنبههای جسمانی خداوند اشاره دارد.</ref> و به خداوند نسبت دادند. ازاین رو معتزله اشارهها و تصریحات قرآن را دراینباره به عینیت تمام صفات با ذات مقدس پرودگار تأویل کردند<ref>عبد الحمید، رعفان، دراسات فی الفرق و العقائد الاسلامیه، بغداد، مطبعة اسد، بیتا، ص: 207.</ref>. | این اصل از بنیادیترین اصول معتزله است. واصل صفات قدیمه حق تعالی چون علم، قدرت، و اراده را نفی میکرد و اظهار داشت که محال است دو خدای قدیم ازلی وجود داشته باشد و هر کس صفت قدیمهای برای خدا اثبات کند، به وجود دو خدا اعتراف کرده است. واصلیه پس از مطالعه کتب فلسفی به این نتیجه رسیدند که تمام صفات زاید بر ذات را انکار کردند و ذات حق را عالم و قادر دانستند. توحید صفاتی که نخستین بار از سوی واصل بن عطا مطرح شد، بعدها از سوی پیروان وی به پذیرش صفات ذات و انکار صفات زاید بر ذات الهی منجر شد، زیرا به اعتقاد این گروه، صفات زاید بر ذات به تعدد قدیم و تعدد خدایان میانجامید<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ص: 40 - 4</ref>. این اندیشه معتزله در برابر اندیشه صفاتیه و مجسمه قرار دارد که صفات ثبوتی را که جنبه جسمانی نیز داشت از قبیل هیأت و وجه به معنای ظاهری آن پنداشتند<ref> آیات 22 و 23 سوره قیامت، آیه 27 سوره الرحمن، آیه 54 سوره اعراف و آیه 3 سوره یونس که بر جنبههای جسمانی خداوند اشاره دارد.</ref> و به خداوند نسبت دادند. ازاین رو معتزله اشارهها و تصریحات قرآن را دراینباره به عینیت تمام صفات با ذات مقدس پرودگار تأویل کردند<ref>عبد الحمید، رعفان، دراسات فی الفرق و العقائد الاسلامیه، بغداد، مطبعة اسد، بیتا، ص: 207.</ref>. | ||
=== اصل عدل === | ===اصل عدل=== | ||
به روایت شهرستانی واصل، دراینباره معتقد است که پروردگار حکیم و عادل است و روا نیست که شر و ستمی به او نسبت داده شود و یا بر خلاف آن چه که به بندگانش فرمان داده، از آنان بخواهد، سپس به سبب انجام آن، آنان را مجازات نماید. فاعل خیر و شر، [[ایمان]] و [[کفر]]، طاعت و [[گناه|معصیت]] بنده است و محال است وی به کاری فرمان داده شود که وی فاقد توانایی انجام آن باشد. معتزله با طرح و اثبات صفت عدل برای خدای تعالی به نفی اندیشه جبرگرایی و اثبات اختیار برای انسان برخاستند. زیرا جبریه خداوند را فاعل همه افعال بشر دانسته و انسان را فاقد اراده و اختیار میدانند<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ص: 41</ref>. | به روایت شهرستانی واصل، دراینباره معتقد است که پروردگار حکیم و عادل است و روا نیست که شر و ستمی به او نسبت داده شود و یا بر خلاف آن چه که به بندگانش فرمان داده، از آنان بخواهد، سپس به سبب انجام آن، آنان را مجازات نماید. فاعل خیر و شر، [[ایمان]] و [[کفر]]، طاعت و [[گناه|معصیت]] بنده است و محال است وی به کاری فرمان داده شود که وی فاقد توانایی انجام آن باشد. معتزله با طرح و اثبات صفت عدل برای خدای تعالی به نفی اندیشه جبرگرایی و اثبات اختیار برای انسان برخاستند. زیرا جبریه خداوند را فاعل همه افعال بشر دانسته و انسان را فاقد اراده و اختیار میدانند<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ص: 41</ref>. | ||
'''منزلة بین المنزلتین: شرح آن در ضمن معرفی این فرقه آمده است''' | '''منزلة بین المنزلتین: شرح آن در ضمن معرفی این فرقه آمده است''' | ||
=== وعد و وعید === | ===وعد و وعید=== | ||
این اصل مهمترین وجه افتراق میان معتزله در برابر دو گروه مرجئه و خوارج است. وعد به معنای پاداش و وعید به معنای تهدید به عقوبت و عذاب است. بر این اساس عدل خداوند ایجاب میکند که در سرای باقی نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد. یعنی خدا مرتکب گناهان کبیره را بدون [[توبه]] نمیبخشد و در کار وعد و وعید خود صادق است و کلمات وی تغییرپذیر نیست<ref> المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409 ج3،ص:222؛ عبدالجبار بن احمد الهمذانی، شرح الاصول الخمسه، حققه و قدّم له: الدکتور عبد الکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، 1384ق، چاپ اول، صص 609 به بعد</ref>. | این اصل مهمترین وجه افتراق میان معتزله در برابر دو گروه مرجئه و خوارج است. وعد به معنای پاداش و وعید به معنای تهدید به عقوبت و عذاب است. بر این اساس عدل خداوند ایجاب میکند که در سرای باقی نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد. یعنی خدا مرتکب گناهان کبیره را بدون [[توبه]] نمیبخشد و در کار وعد و وعید خود صادق است و کلمات وی تغییرپذیر نیست<ref> المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409 ج3،ص:222؛ عبدالجبار بن احمد الهمذانی، شرح الاصول الخمسه، حققه و قدّم له: الدکتور عبد الکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، 1384ق، چاپ اول، صص 609 به بعد</ref>. | ||
=== امر به معروف و نهی از منکر === | ===امر به معروف و نهی از منکر=== | ||
معتزله این اصل و تمام مراتب آن را واجب دانسته و منکر آن را [[کافر]] میدانند و وجوب آن را بر اساس کتاب، [[سنت]] و [[اجماع]] اثبات میکنند. علاوه بر آن آمر باید معروف و منکر را به درستی شناخته و یقین به وقوع آن کند و نباید بر اساس ظن و گمان عمل کند<ref> عبدالجبار بن احمد الهمذانی، شرح الاصول الخمسه، قاهره، بی نا، 1965،ص: 141 - 144.</ref>. | معتزله این اصل و تمام مراتب آن را واجب دانسته و منکر آن را [[کافر]] میدانند و وجوب آن را بر اساس کتاب، [[سنت]] و [[اجماع]] اثبات میکنند. علاوه بر آن آمر باید معروف و منکر را به درستی شناخته و یقین به وقوع آن کند و نباید بر اساس ظن و گمان عمل کند<ref> عبدالجبار بن احمد الهمذانی، شرح الاصول الخمسه، قاهره، بی نا، 1965،ص: 141 - 144.</ref>. | ||
یعنی [[امر به معروف و نهی از منکر]] بر همه مؤمنان به ترتیب استطاعتشان با شمشیر یا وسایل آسانتر واجب است و مانند [[جهاد]] است و تفاوتی میان جهاد با کافر و فاسق نیست<ref>مروجالذهب، ج3،ص:222.</ref>. | یعنی [[امر به معروف و نهی از منکر]] بر همه مؤمنان به ترتیب استطاعتشان با شمشیر یا وسایل آسانتر واجب است و مانند [[جهاد]] است و تفاوتی میان جهاد با کافر و فاسق نیست<ref>مروجالذهب، ج3،ص:222.</ref>. | ||
== درگذشت == | ==درگذشت== | ||
سر انجام در سال ۱۳۱ هجری قمری در [[بصره]] درگذشت<ref>مروجالذهب، ج4،ص:22؛الأعلام، ج8،ص:108.</ref>. | سر انجام در سال ۱۳۱ هجری قمری در [[بصره]] درگذشت<ref>مروجالذهب، ج4،ص:22؛الأعلام، ج8،ص:108.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | ==جستارهای وابسته== | ||
* [[معتزله]] | *[[معتزله]] | ||
* [[محمد حنفیه]] | *[[محمد حنفیه]] | ||
* [[حسن بصری]] | *[[حسن بصری]] | ||
* [[ابنخلکان]] | *[[ابنخلکان]] | ||
== پانویس == | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
== منابع == | ==منابع== | ||
* [http://pajoohe.ir/%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%B7%D8%A7__a-45836.aspx واصل بن عطا دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم] pajoohe.ir | *[http://pajoohe.ir/%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%B7%D8%A7__a-45836.aspx واصل بن عطا دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم] pajoohe.ir | ||
{{علمای اسلام}} | {{علمای اسلام}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۵۹
واصل بن عطا | |
---|---|
نام کامل | واصل بن عطا |
نامهای دیگر | غزّال |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 80 ق، ۷۸ ش، ۶۹۹ م |
محل تولد | مدینه |
سال درگذشت | 231 ق، ۲۲۵ ش، ۸۴۶ م |
محل درگذشت | بصره |
دین | اسلام، اهلسنت |
استادان | حسن بصری |
آثار | خطبهالتی اخرج منهاالراء |
فعالیتها | بنیانگذار کلام معتزلی |
واصل بن عطاء، متکلم قرن دوم هجری و مؤسس مکتب کلامی معتزله در اسلام است. واصل بن عطا در مدینه طیبه به دنیا آمد. عصر خردگرایی در اسلام با معتزله شروع شد و واصل بن عطاء و امثال عمر بن عبید در آن نقش زیادی داشتند. وی نخست در همان شهر پیش پسران محمد حنفیه، فرزند امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) درس خواند، بعد به بصره رفت و به جمع شاگردان حسن بصری پیوست.
نام و شهرت
ابو حذیفه واصلبنعطا مؤسس مکتب اعتزال[۱] معروف به غزّال به سال 80 هجری (699 یا 700 م) در مدینه متولد شد[۲]. دلایل بسیاری برای شهرت وی به عزّال بیان کردهاند. از جمله آن که وی پیشه پشمفروشی، ریسندگی یا ریسمان فروشی داشته[۳]، یا به دلیل مجالست و ملازمت با دوستش، ابوعبدالله غزّال[۴]، یا از آن رو که برای پیدا کردن زنان بیبضاعت و دستگیری از آنان با غزّلسرایان همنشینی میکرد، بدین لقب مشهور شده است[۵]. او را برده بنیضبّه (سوسمار)، برده بنیمخزوم یا برده بنیهاشم[۶] و بر اساس تحقیقات اخیر از نژاد غیر عرب و به احتمال بسیار ایرانی دانستهاند[۷].
واصل از تابعین بود و نخست در زادگاهش مدینه، در محضر فرزندان محمد حنیفه، ابوهاشم و حسن به کسب دانش پرداخت[۸]و سپس به بصره رفت، که در آن زمان کانون عقاید و افکار گوناگون اسلامی و غیراسلامی بود و حدود چهار سال نزد حسن بصری که خود از بزرگان تابعین بود، در مسجد جامع بصره، علم آموخت[۹] و با شخصیّتهایی چون جهم بن صفوان و بشار بن برد[۱۰]، آشنا شد. سپس واصل با خواهر عمرو بن عبید[۱۱] ازدواج کرد[۱۲].
گفته شده است که واصل قادر به تلفظ حرف «راء» نبود، امّا با چیرهدستی شگفتانگیزی در مناظرات و جلسات بحث و درس از بهکار بردن این حرف پرهیز میکرد و برای آن کلمه جایگزینی مییافت بیآنکه مخاطبین بر این قضیه آگاه شوند و این نهایت قدرت او بر فنّ بلاغت بود. ابنخلکان نمونههایی از این گونه را آورده است[۱۳].
وی در سخنوری نیز سرآمد روزگار خویش بود. چنان که نزد والی عراق، عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز فی البداهه به ایراد سخن پرداخت. حال آنکه دیگر شاعران و سخنوران برای سخن سرایی، خود را به سختی افکنده بودند. بشار دراینباره به برتری واصل بر افرادی چون خالدبنصفوان، شبیببنشیبه و فضلبنعیسی اشاره کرده و او را نزد والی عراق ستود[۱۴].
علم واصل
معاصران واصل بر علم و آگاهی و برتری وی بر در دانش و تقوا گواهی دادهاند. نقل استکه از ام یوسف زوجه واصل درباره برتری علمی واصل و عمرو بن عبید (برادر ام یوسف) پرسش نمودند، وی پاسخ داد: فاصله میان آن دو چون فاصله میان زمین و آسمان است. عمرو بن عبید خود نیز بر این برتری صحه گذارده و او را ستوده است[۱۵].
واصل و بنیامیه
دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از خلفای اموی بود و از خلافت عبدالملک بن مروان تا پایان خلافت مروان بن حمار، آخرین خلیفه اموی به سال 132ق را دربرمیگیرد[۱۶]. واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی معتزله از شرایط سیاسی عصر بنیامیه به شدّت انتقاد میکردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند[۱۷]. چنان که واصل بر شایستگی محمد نفس زکیه برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی بیعت نمود[۱۸].
زهد و پارسایی واصل
واصل در زهد و پارسایی نیز سرآمد معاصران خویش بود. عمرو بن عبید درباره وی گفتهاست: بیست سال در مصاحبت واصل بودم، امّا هرگز از وی گناهی ندیدم[۱۹].
گویند عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، والی بصره، پس از شنیدن خطبه معروف واصل هدیهای به وی داد؛ امّا او نپذیرفت. مقدار آن را دو برابر کرد. باز هم نپذیرفت و از والی خواست تا آن را برای احداث نهری در شهر هزینه کند[۲۰].
به روایت قاضی عبدالجبار، عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز هزار درهم برای نفقه خانوادهاش به او بخشید، اما او نپذیرفت. وی حتی ارثیه پدرش را که بیست هزار درهم بود پشت در خانهاش نهاد تا نیازمندان به قدر نیاز از آن بهرهمند شوند[۲۱].
رویارویی واصل بن عطا با زنادقه
واصل و بسیاری دیگر از بزرگان معتزله چون عمرو بن عبید و ابواسحاق نظام تلاشهای فراوانی در مناقشه با زندیقان و مانویان نمودهاند. قاضی عبدالجبار دراینباره میگوید: واصل شب هنگام به نماز بر میخاست و پیش رویش قلم و دواتی مینهاد، اگر آیهای به ذهنش خطور میکرد که متضمّن ردّ آرای مخالفان بود، آن را مینوشت و سپس دیگر بار به نماز میایستاد[۲۲].
شاگردان واصل نیز در ردّ اقوال زندقه چون بشّار و دیگر سران مانوی چون صالح بن عبدالقدوس، از سران دوگانه پرستی، مشارکت داشتند. واصل علاوه بر ردّیه نویسی شیوه دیگری را در مبارزه با این گروه در پیش گرفت که در جلوگیری از گسترش عقاید آنان مؤثر بود. او پیروان خود را در قالب هیأتهای مختلف به منظور ردّ سخنان آنان به همه جا بویژه خراسان که مانویان در آن جا گرد آمده بودند گسیل داشت، تا به مناظره با آنان بپردازند[۲۳]. او شخصاً برای نشان دادن سرمشق عملی جهت خدمت به دانش و پاسداری و دفاع از جامعه اسلامی، از مسافرت به این مناطق دریغ نمیکرد[۲۴].
واصل بنیانگذار مکتب معتزله
اعتزال به معنای کنارهگیری و دوری گزیدن برخی از برخی دیگر است[۲۵]. در فرهنگ اسلامی این اصطلاح نخستین بار بر گروهی سیاسی اطلاق شد که از ورود در جنگها و منازعات سیاسی دوران خلافت امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) خودداری و به همین دلیل معتزله (سیاسی) نامیده شدند. چنانکه دینوری کنارهگیران از جنگ جمل را با عنوان و قد کانوا اعتزال الحرب یاد کرده[۲۶] و نوبختی نیز از این جماعت با نام معتزلة (فسمو المعتزله) نام میبرد[۲۷]. برخی نیز معتزلیان سیاسی را کنارهگیران از امام حسن(علیهالسلام) دانستهاند[۲۸].
مسأله مرتکب کبیره که پس از ماجرای حکمیّت در سال 37هجری رخ داد[۲۹]، تبعات زیانباری برای جامعه مسلمین در پی داشت. از یک سو خوارج جز هم مسلکان خود، تمامی امت اسلامی را کافر میدانستند و ریختن خون آنان را مباح میشمردند[۳۰] و از دیگر سو مرجئه ایمان را جدا از عمل و مرتکب کبیره را مؤمن میدانستند[۳۱]. هنگامی که از حسن بصری دراینباره پرسش شد، وی مرتکب کبیره را منافق خواند، امّا واصل بر این عقیده بود که مرتکب کبیره را نمیتوان کافر خواند چون او به توحید اقرار کرده و برخی صفات حمیده را نیز داراست، بلکه فاسق است و فسق حد وسط میان ایمان و کفر است و چون در قیامت انسانها یا اهل شقاوتند و یا سعادت، فاسق اگر بدون توبه بمیرد، در دوزخ مخلّد خواهد بود. این نظریه به «منزلة بین المنزلتین» شهرت یافت[۳۲].این اختلاف موجب کنارهگیری واصل و پیروانش از حسن بصری شد، از این رو معتزله نامیده شدند[۳۳].
واصل پس از جدایی از حسن بصری، حلقه درس مستقلی در بصره تشکیل داد و در تبیین عقاید دینی روش عقلی را برگزید و با آگاهی از ادیان و مذاهب عصر خویش به نشر و گسترش آراء و اندیشههای خود پرداخت و پیروان بسیار آگاه، پرهیزگار و مخلص از مکتب وی برخاست که به شدّت تحت نفوذ عقاید و افکار وی بودند. واصل برای شناساندن و نشر افکار خویش نمایندگان و مبلغانی به اطراف و اکناف فرستاد. از جمله عبدالله بن حارث به مغرب و حفص بن سالم به سوی خراسان رفت و ملازم مسجد جامع ترمذ شد. وی در مناظره با جهم بن صفوان بر وی غلبه یافت و جهم به اندیشه حق بازگشت، اما دیگر بار پس از باگشت حفص به ارجاء گرایید. حسن بن ذکوان را به کوفه و عثمان بن ابو عثمان الطویل را به سوی ارمنیه گسیل داشت و آنان در نشر افکار معتزله با پذیرش گسترده مردم روبرو شدند[۳۴].
شاگردان واصل در شهر بصره به ترویج اصول مذهب اعتزال همت گماردند و در تعقل و تفکر سرآمد شدند تا آن جا که مکتب معتزلیان بصره را بنیان نهادند. پس از واصل، عمرو بن عبید (80 – 143) جانشین واصل شد و به شرح و بسط آرای واصل پرداخت[۳۵]. در اواخر سده دوم هجری، بشر بن معتمر از دانشآموختگان مکتب معتزله که گرایشات شیعی نیز داشت به بغداد سفر کرد و مدرسه معتزله بغداد را بنیان نهاد و به ترویج اصول این مکتب همّت گماشت[۳۶].
اوج شکوفایی مکتب اعتزال در روزگار مأمون (218ق)، بود. پس از درگذشت وی، وزیرش احمد بن ابی داوود که خود معتزلی بود، در حمایت از معتزله چنان راه افراط پیمود که فقها و محدثین را به پذیرش اجباری این مذهب و اقرار به خلق قرآن نمود، که موجب روی گردانیدن مردم از این فرقه شد. این مقاومت در دوران خلافت معتصم و واثق برقرار بود تا این که در روزگار متوکّل مختوم به شکست شد[۳۷].
از مهمترین فرقههای معتزله میتوان به عبادیّه، ذمیّه، مکاسبه، بصریان، بغدادیان اشاره کرد[۳۸].
کلیات آموزههای واصل که به اصول خمسه
اصل توحید
این اصل از بنیادیترین اصول معتزله است. واصل صفات قدیمه حق تعالی چون علم، قدرت، و اراده را نفی میکرد و اظهار داشت که محال است دو خدای قدیم ازلی وجود داشته باشد و هر کس صفت قدیمهای برای خدا اثبات کند، به وجود دو خدا اعتراف کرده است. واصلیه پس از مطالعه کتب فلسفی به این نتیجه رسیدند که تمام صفات زاید بر ذات را انکار کردند و ذات حق را عالم و قادر دانستند. توحید صفاتی که نخستین بار از سوی واصل بن عطا مطرح شد، بعدها از سوی پیروان وی به پذیرش صفات ذات و انکار صفات زاید بر ذات الهی منجر شد، زیرا به اعتقاد این گروه، صفات زاید بر ذات به تعدد قدیم و تعدد خدایان میانجامید[۳۹]. این اندیشه معتزله در برابر اندیشه صفاتیه و مجسمه قرار دارد که صفات ثبوتی را که جنبه جسمانی نیز داشت از قبیل هیأت و وجه به معنای ظاهری آن پنداشتند[۴۰] و به خداوند نسبت دادند. ازاین رو معتزله اشارهها و تصریحات قرآن را دراینباره به عینیت تمام صفات با ذات مقدس پرودگار تأویل کردند[۴۱].
اصل عدل
به روایت شهرستانی واصل، دراینباره معتقد است که پروردگار حکیم و عادل است و روا نیست که شر و ستمی به او نسبت داده شود و یا بر خلاف آن چه که به بندگانش فرمان داده، از آنان بخواهد، سپس به سبب انجام آن، آنان را مجازات نماید. فاعل خیر و شر، ایمان و کفر، طاعت و معصیت بنده است و محال است وی به کاری فرمان داده شود که وی فاقد توانایی انجام آن باشد. معتزله با طرح و اثبات صفت عدل برای خدای تعالی به نفی اندیشه جبرگرایی و اثبات اختیار برای انسان برخاستند. زیرا جبریه خداوند را فاعل همه افعال بشر دانسته و انسان را فاقد اراده و اختیار میدانند[۴۲].
منزلة بین المنزلتین: شرح آن در ضمن معرفی این فرقه آمده است
وعد و وعید
این اصل مهمترین وجه افتراق میان معتزله در برابر دو گروه مرجئه و خوارج است. وعد به معنای پاداش و وعید به معنای تهدید به عقوبت و عذاب است. بر این اساس عدل خداوند ایجاب میکند که در سرای باقی نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد. یعنی خدا مرتکب گناهان کبیره را بدون توبه نمیبخشد و در کار وعد و وعید خود صادق است و کلمات وی تغییرپذیر نیست[۴۳].
امر به معروف و نهی از منکر
معتزله این اصل و تمام مراتب آن را واجب دانسته و منکر آن را کافر میدانند و وجوب آن را بر اساس کتاب، سنت و اجماع اثبات میکنند. علاوه بر آن آمر باید معروف و منکر را به درستی شناخته و یقین به وقوع آن کند و نباید بر اساس ظن و گمان عمل کند[۴۴].
یعنی امر به معروف و نهی از منکر بر همه مؤمنان به ترتیب استطاعتشان با شمشیر یا وسایل آسانتر واجب است و مانند جهاد است و تفاوتی میان جهاد با کافر و فاسق نیست[۴۵].
درگذشت
سر انجام در سال ۱۳۱ هجری قمری در بصره درگذشت[۴۶].
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409. ، ج4،ص:22.
- ↑ شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمبه، ا، ج1، پاورقی ص: 40؛ ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412/1992،ج7،ص:292 قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 64.
- ↑ .ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، بیروت، بی نا، 1380ق/ 1961م، ص: 28 - 29؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408/1988، ج1،ص:603
- ↑ ابن مرتضی، همان.
- ↑ مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی لغت و الادب، مصر، 1356ق/ 1937م، ج3، ص: 922.
- ↑ المنتظم، ج7،ص:292، الزرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ،ج8،ص:108
- ↑ همایی، جلالالدین، غزالی نامه، تهران، بی نا، 1342ق، ص: 57.
- ↑ قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 235.
- ↑ همان.
- ↑ شاعر نابیناى ایرانی الاصل دوران اموی و عباسى و یکى از نوابغ شعر عرب که در سال 167 هجرى به اتهام کفر و الحاد کشته شد. ر. ک. ذهبی، تاریخالإسلام، ج10،ص:87 – 92؛ تاریخابنخلدون، ج1،ص:801.
- ↑ عمرو بن عبید از بزرگان معتزله که پس از واصل رئیس این فرقه شد. وی از موافقان نظریّات واصل بود و نظریه جدیدی بیان نکرد. ر. ک. جارالله، زهدی حسن، المعتزله، قاهره، منشورات النّادی العربی فی یافا، 1366ق، مطبعة مصر شرکة مساهمة مصریة، ص: 114.
- ↑ الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413/1993.ج9،ص:241؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص:235.
- ↑ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، بیروت، بی نا، بی تا، ج6، ص: 7 - 8.
- ↑ 0البلاذرى، انساب الأشراف، تحقیق محمد حمید الله، مصر، دار المعارف، 1959. ، ج8،ص:239
- ↑ قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، 236.
- ↑ مروجالذهب، ج3،ص: 89 - 233.
- ↑ مقاتلالطالبیین، ص:257 به بعد؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 8.
- ↑ مقاتلالطالبیین، همان.
- ↑ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 31.
- ↑ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص: 238.
- ↑ همان، صص 238 - 239.
- ↑ مروجالذهب، ج4،ص:22؛الأعلام، ج8،ص:108.
- ↑ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص:236
- ↑ برای آگاهی از متن مناظرات ر. ک. عبد الجبار بن احمد، قاضی القضاة، المنیة و الامل، صص: 24،43،44، 46.
- ↑ لسانالعرب، جلد 11، صفحه 440
- ↑ دینوری، الأخبارالطوال، ص:148.
- ↑ لسانالعرب، جلد 11، صفحه 440.
- ↑ . همان، ص: 4- 5
- ↑ الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش. ص:205 - 206.
- ↑ تاریخنامه طبرى، گردانیده منسوب به بلعمى (ق 4)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، جلد 3،4،5 البرز، چ 3، 1373،ج4،ص:658- 659؛.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ص: 137
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ص: 38 - 40
- ↑ البدءوالتاریخ، ج5،ص:142 – 143؛ همان.
- ↑ قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص: 237؛ الأعلام، ج8،ص:109.
- ↑ الأنساب، ج12، ص:338 – 339؛ تاریخالإسلام، ج9،ص:238.
- ↑ ذهبی، سیر اعلام و النبلا، ج10، 203؛ ابن ندیم، الفهرست، ج1، ص: 57.
- ↑ ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره، دار الفکر العربی، بی تا، ج1، ص: 156.
- ↑ المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا. ، ج5،ص:142.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ص: 40 - 4
- ↑ آیات 22 و 23 سوره قیامت، آیه 27 سوره الرحمن، آیه 54 سوره اعراف و آیه 3 سوره یونس که بر جنبههای جسمانی خداوند اشاره دارد.
- ↑ عبد الحمید، رعفان، دراسات فی الفرق و العقائد الاسلامیه، بغداد، مطبعة اسد، بیتا، ص: 207.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ص: 41
- ↑ المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409 ج3،ص:222؛ عبدالجبار بن احمد الهمذانی، شرح الاصول الخمسه، حققه و قدّم له: الدکتور عبد الکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، 1384ق، چاپ اول، صص 609 به بعد
- ↑ عبدالجبار بن احمد الهمذانی، شرح الاصول الخمسه، قاهره، بی نا، 1965،ص: 141 - 144.
- ↑ مروجالذهب، ج3،ص:222.
- ↑ مروجالذهب، ج4،ص:22؛الأعلام، ج8،ص:108.