مرتضی انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۸: خط ۱۸:
| وبگاه =   
| وبگاه =   
}}
}}
'''مرتضی انصاری'''، از برجسته‌ترین فقها و عالمان در قرن سیزدهم هجری است. وی را می‌توان از پایه گذاران اصول نوینی در [[فقه]] و اصول [[مذهب شیعه|جعفری]] دانست که شایسته لقب خاتم<sub>الفقها و المجتهدین</sub> شده است. وی با دو اثر جاودان-<big>المکاسب</big> و <big>رسائل</big>، نام خود را در گستره معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. این کتاب‌ها از کتاب‌های درسی [[حوزه علمیه|حوزه‌های علمیه]] شیعی است. به آثار وی، هم‌چون آثار [[محقق حلی]]، [[حسن بن یوسف حلی|علامه حلی]] و [[محمد بن مکی|شهید اول]]، همواره توجه شده است و محققان بسیاری بر آنها شرح یا حاشیه نوشته‌اند.
'''مرتضی انصاری'''، از برجسته‌ترین فقها و عالمان در قرن سیزدهم هجری است. وی را می‌توان از پایه‌گذاران اصول نوینی در [[فقه]] و اصول [[مذهب شیعه|جعفری]] دانست که شایسته لقب خاتم<sub>الفقها و المجتهدین</sub> شده است. وی با دو اثر جاودان-<big>المکاسب</big> و <big>رسائل</big>، نام خود را در گستره معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. این کتاب‌ها از کتاب‌های درسی [[حوزه علمیه|حوزه‌های علمیه]] شیعی است. به آثار وی، هم‌چون آثار [[محقق حلی]]، [[حسن بن یوسف حلی|علامه حلی]] و [[شهید اول]]، همواره توجه شده است و محققان بسیاری بر آنها شرح یا حاشیه نوشته‌اند.


== نسب مرتضی انصاری ==
== نسب مرتضی انصاری ==
نسب مرتضی انصاری به [[جابر بن عبدالله انصاری]]، از [[صحابه]] محمد، [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام]] می‌رسد. نذیر پسر جابر بن عبدالله انصاری در جنگ [[شوشتر]] شرکت داشت و پس از این [[جنگ]] در شوشتر ساکن شده بود<ref>«مقدمه فوائدالاصولیه، نویسنده اصلی: مرتضی انصاری شوشتری، با مقدمه محقق مراغی».</ref>. مرتضی فرزند محمد امین بن شمس الدین بن احمد بن نورالدین بن محمد صادق شوشتری است.  
نسب مرتضی انصاری به [[جابر بن عبدالله انصاری]]، از [[صحابه]] محمد، [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام]] می‌رسد. نذیر پسر جابر بن عبدالله انصاری در جنگ شوشتر شرکت داشت و پس از این [[جنگ]] در شوشتر ساکن شده بود<ref>«مقدمه فوائدالاصولیه، نویسنده اصلی: مرتضی انصاری شوشتری، با مقدمه محقق مراغی».</ref>. مرتضی فرزند محمد امین بن شمس الدین بن احمد بن نورالدین بن محمد صادق شوشتری است.  


پدرش محمد امین (درگذشته ۱۲۴۸) از مبلغین [[اسلام]] و مادرش (درگذشته ۱۲۷۹ ه‍. ق) دختر یکی از علمای عصر خود بوده‌است. ادعا شده مادر مرتضی انصاری قبل از تولد وی، شبی [[جعفر بن محمد (صادق‌)|جعفر صادق]]، امام ششم [[مذهب شیعه|شیعیان]] را در عالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای [[قرآن]] را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند<ref> گلشن ابرار، ص ۳۳۱.</ref>.
پدرش محمد امین (درگذشته ۱۲۴۸) از مبلغین [[اسلام]] و مادرش (درگذشته ۱۲۷۹ ه‍. ق) دختر یکی از علمای عصر خود بوده‌است. ادعا شده مادر مرتضی انصاری قبل از تولد وی، شبی امام [[جعفر بن محمد (صادق)|جعفر صادق]] (علیه‌السلام) را در عالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای [[قرآن]] را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند<ref> گلشن ابرار، ص ۳۳۱.</ref>.


== ولادت شیخ مرتضی انصاری ==
== ولادت شیخ مرتضی انصاری ==
مرتضی انصاری، در ۱۸ [[ذی الحجه|ذی‌الحجه]] ۱۲۱۴ق. در [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، شهر [[دزفول]]، محله مشایخ به دنیا آمد. گفته شده، مادر وی، پیش از تولد او، [[جعفر بن محمد (صادق‌)|امام صادق(علیه السلام)]] را خواب دید که قرآنی به او هدیه می‌هد. خواب او را، به فرزندی عالم تعبیر کردند؛ از این رو، پس از تولد، همیشه با [[وضو]] به او شیر می‌داد<ref>ندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص77</ref>.
مرتضی انصاری، در ۱۸ [[ذی الحجه|ذی‌الحجه]] ۱۲۱۴ق. در [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، شهر دزفول، محله مشایخ به دنیا آمد. گفته شده، مادر وی، پیش از تولد او، [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیه السلام)]] را خواب دید که قرآنی به او هدیه می‌هد. خواب او را، به فرزندی عالم تعبیر کردند؛ از این رو، پس از تولد، همیشه با [[وضو]] به او شیر می‌داد<ref>ندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص77</ref>.


پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام [[مرگ]] ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می‌کرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم می‌کرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند‌مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش می‌کرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت<ref>انصاری، زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص۷۷.</ref>.
پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام [[مرگ]] ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می‌کرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم می‌کرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند‌مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش می‌کرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت<ref>انصاری، زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص۷۷.</ref>.
خط ۳۶: خط ۳۶:
مرتضی انصاری در سن ۱۸ سالگی برای تکمیل تحصیلات دینی به کربلا هجرت کرده و از استادانی مانند [[سید محمد مجاهد]] و [[شریف العلماء]] بهره برد. او هنگام ورود به کربلا و در نخستین برخورد با سید محمد مجاهد با پاسخ‌های مستدل خود به پرسش سیدمجاهد او و حاضران را شگفت‌زده کرد. وی پس از چهار سال به دزفول بازگشته<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص 83 و 84</ref> و پس از یک سال در سال ۱۲۳۷ق. به کربلا رفته و در درس شریف العلماء حاضر شد.
مرتضی انصاری در سن ۱۸ سالگی برای تکمیل تحصیلات دینی به کربلا هجرت کرده و از استادانی مانند [[سید محمد مجاهد]] و [[شریف العلماء]] بهره برد. او هنگام ورود به کربلا و در نخستین برخورد با سید محمد مجاهد با پاسخ‌های مستدل خود به پرسش سیدمجاهد او و حاضران را شگفت‌زده کرد. وی پس از چهار سال به دزفول بازگشته<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص 83 و 84</ref> و پس از یک سال در سال ۱۲۳۷ق. به کربلا رفته و در درس شریف العلماء حاضر شد.


مرتضی انصاری پس از یک سال اقامت در کربلا در سال ۱۲۳۸ق. به نجف رفته و از درس موسی فرزند [[جعفر کاشف‌الغطاء]] بهره برد. او پس از نزدیک به یک سال در سن ۲۵ سالگی به دزفول بازگشته و با دختر حسین انصاری استاد دوره سطح خود ازدواج کرد<ref>زندگی‌نامهٔ استاد الفقهاء شیخ انصاری، چ۲، ص85.</ref>.
مرتضی انصاری پس از یک سال اقامت در کربلا در سال ۱۲۳۸ق. به نجف رفته و از درس موسی فرزند [[جعفر کاشف‌ الغطاء|جعفر کاشف‌الغطاء]] بهره برد. او پس از نزدیک به یک سال در سن ۲۵ سالگی به دزفول بازگشته و با دختر حسین انصاری استاد دوره سطح خود ازدواج کرد<ref>زندگی‌نامهٔ استاد الفقهاء شیخ انصاری، چ۲، ص85.</ref>.


== مهاجرت به نجف ==
== مهاجرت به نجف ==
خط ۴۶: خط ۴۶:
صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگی‌اش، دستور داد تا مجلسی تشکیل شود و همه عالمان تراز اول نجف در آن شرکت کنند<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۵.</ref>.
صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگی‌اش، دستور داد تا مجلسی تشکیل شود و همه عالمان تراز اول نجف در آن شرکت کنند<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۵.</ref>.


مجلس در محضر [[صاحب جواهر]] تشکیل شد؛ ولی شیخ در میان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: شیخ مرتضی را نیز حاضر کنید! پس از جستجو، او را در گوشه‌ای از حرم یا صحن شریف دیدند که رو به [[قبله]] ایستاده و برای شفای صاحب جواهر [[دعا]] می‌کند. سپس شیخ را به آن مجلس راهنمایی کردند.
مجلس در محضر صاحب جواهر تشکیل شد؛ ولی شیخ در میان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: شیخ مرتضی را نیز حاضر کنید! پس از جستجو، او را در گوشه‌ای از حرم یا صحن شریف دیدند که رو به [[قبله]] ایستاده و برای شفای صاحب جواهر [[دعا]] می‌کند. سپس شیخ را به آن مجلس راهنمایی کردند.


صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: الآن طَابَ لِیَ الْمَوْتُ اکنون مرگ بر من گوارا است. سپس به عالمان مجلس فرمود: هذا مَرْجِعُکُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود. بعد به شیخ فرمود: تو هم از احتیاط کردن در مقام فتوا کم کن؛ زیرا دین مقدس اسلام سهل و آسان است.
صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: الآن طَابَ لِیَ الْمَوْتُ اکنون مرگ بر من گوارا است. سپس به عالمان مجلس فرمود: هذا مَرْجِعُکُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود. بعد به شیخ فرمود: تو هم از احتیاط کردن در مقام فتوا کم کن؛ زیرا دین مقدس اسلام سهل و آسان است.


ناگفته نماند این کار صاحب جواهر، برای معرفی بیش‌تر شیخ بود؛ وگرنه، در مرجع شدن کسی، تعیین مرجع قبلی شرط نیست.
ناگفته نماند این کار صاحب جواهر، برای معرفی بیشتر شیخ بود؛ وگرنه، در مرجع شدن کسی، تعیین مرجع قبلی شرط نیست.
شیخ با [[سعیدالعلمای مازندرانی]] در کربلا هم درس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح می‌داد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از [[فتوا]] دادن خودداری کرد و در نامه‌ای به سعیدالعلما نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف‌العلما بهره می‌بردیم، فهم تو از درس استاد از من بیش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم ([[مرجع تقلید|مرجعیت]]) را به عهده گیرید سعیدالعلما در پاسخ نوشت: آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثه علمی بوده‌اید و من در این‌جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۵۹-۵۸.</ref>.
شیخ با [[سعیدالعلمای مازندرانی]] در کربلا هم درس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح می‌داد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از [[فتوا]] دادن خودداری کرد و در نامه‌ای به سعیدالعلما نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف‌العلما بهره می‌بردیم، فهم تو از درس استاد از من بیش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم ([[مرجع تقلید|مرجعیت]]) را به عهده گیرید سعیدالعلما در پاسخ نوشت: آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثه علمی بوده‌اید و من در این‌جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۵۹-۵۸.</ref>.


پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر [[علی بن ابی طالب|حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)]] مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌گوید: مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌های حرم مطهر به آنجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریه‌ای بلند و جان‌کاه و ناله‌ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و می‌گرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه السلام) می‌گوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاه‌دار و در طوفان‌های حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۱۳۷.</ref>.
پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر [[علی بن ابی‌طالب|حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)]] مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌گوید: مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌های حرم مطهر به آنجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریه‌ای بلند و جان‌کاه و ناله‌ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و می‌گرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه السلام) می‌گوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاه‌دار و در طوفان‌های حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۱۳۷.</ref>.


== علمیت شیخ و یک کرامت ==
== علمیت شیخ و یک کرامت ==
خط ۶۶: خط ۶۶:


=== یک کرامت ===
=== یک کرامت ===
یکی از شاگردان شیخ نقل می‌کند: چون از مقدمات علوم و سطح فارغ گشتم برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و در مجلس درس شیخ حاضر شدم، ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی‌فهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که دست به ختوماتی زدم، ولی فایده نبخشید. بالاخره به [[علی بن ابی طالب|حضرت امیر‌(علیه السلام)]] متوسل شدم شبی درخواب خدمت آن حضرت رسیدم و «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» در گوش من قرائت کرد، صبح چون در مجلس حاضر شدم درس را فهمیدم و کم‌کم جلو رفتم و پس از چند روز به جایی رسیدم که در درس صحبت می‌کردم، روزی پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم، وی آهسته در گوش من فرمود: «آن کس که «بسم ا...» در گوش تو خوانده تا «والضالین» در گوش من خوانده» شیخ این را گفت و رفت و من از این قضیه تعجب کردم و فهمیدم شیخ دارای کرامات بسیاری است و کسی از آن اطلاع ندارد<ref>شیخ مرتضی انصاری؛ عالمی اخلاقی و عابدی متهجد در تاریخ زرین ...
یکی از شاگردان شیخ نقل می‌کند: چون از مقدمات علوم و سطح فارغ گشتم برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و در مجلس درس شیخ حاضر شدم، ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی‌فهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که دست به ختوماتی زدم، ولی فایده نبخشید. بالاخره به [[علی بن ابی‌طالب|حضرت امیر‌ (علیه السلام)]] متوسل شدم شبی درخواب خدمت آن حضرت رسیدم و «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» در گوش من قرائت کرد، صبح چون در مجلس حاضر شدم درس را فهمیدم و کم‌کم جلو رفتم و پس از چند روز به جایی رسیدم که در درس صحبت می‌کردم، روزی پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم، وی آهسته در گوش من فرمود: «آن کس که «بسم ا...» در گوش تو خوانده تا «والضالین» در گوش من خوانده» شیخ این را گفت و رفت و من از این قضیه تعجب کردم و فهمیدم شیخ دارای کرامات بسیاری است و کسی از آن اطلاع ندارد<ref>شیخ مرتضی انصاری؛ عالمی اخلاقی و عابدی متهجد در تاریخ زرین ...
https://www.isna.ir › news › شیخ-مر...</ref>."
https://www.isna.ir › news › شیخ-مر...</ref>."


== ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی شیخ انصاری ==
== ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی شیخ انصاری ==
شیخ انصاری چه در هنگام تحصیل و جوانی و چه در هنگام [[مرجع تقلید|مرجعیت]] بسیار ساده و زاهدانه می‌زیست. وی از امکانات زندگی به اندازه ضرورت استفاده می‌کرد و از تجمل، اسراف و زندگی اشرافی به شدت پرهیز می‌کرد. هنگام تحصیل، شیخ از هم حجره ای خود خواست تا مقداری نان تهیه کند. هنگامی که آن طلبه از خرید بازگشت، مقداری حلوا نیز همراه آورد. شیخ از وی پرسید: این حلوا را چگونه خریدی؟ او گفت حلوا را قرض گرفتم تا مجبور نباشیم نان خالی بخوریم. شیخ از خوردن نان خودداری کرد و گفت: من یقین ندارم تا ادای این قرض زنده باشم<ref>سید عباس حسینی کاشانی، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 12.</ref>.
شیخ انصاری چه در هنگام تحصیل و جوانی و چه در هنگام [[مرجع تقلید|مرجعیت]] بسیار ساده و زاهدانه می‌زیست. وی از امکانات زندگی به اندازه ضرورت استفاده می‌کرد و از تجمل، اسراف و زندگی اشرافی به شدت پرهیز می‌کرد. هنگام تحصیل، شیخ از هم حجره‌ای خود خواست تا مقداری نان تهیه کند. هنگامی که آن طلبه از خرید بازگشت، مقداری حلوا نیز همراه آورد. شیخ از وی پرسید: این حلوا را چگونه خریدی؟ او گفت حلوا را قرض گرفتم تا مجبور نباشیم نان خالی بخوریم. شیخ از خوردن نان خودداری کرد و گفت: من یقین ندارم تا ادای این قرض زنده باشم<ref>سید عباس حسینی کاشانی، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 12.</ref>.


نماینده دولت [[بریتانیا|انگلستان]] در [[بغداد]]، حدود دو سال بود که می‌خواست به خدمت شیخ برسد و موفق نمی‌شد. یک بار هنگامی که شیخ عازم زیارت قبر [[سلمان فارسی|سلمان]] بود، او را دید و گفت: [[قسم|سوگند]] به خدا او [[حضرت عیسی|عیسی بن مریم]] یا نایب خاص اوست<ref>سید محمدعلی موسوی جزایری، ویژگی‏های شیخ اعظم انصاری، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 18؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 109</ref>!.
نماینده دولت [[بریتانیا|انگلستان]] در [[بغداد]]، حدود دو سال بود که می‌خواست به خدمت شیخ برسد و موفق نمی‌شد. یک بار هنگامی که شیخ عازم زیارت قبر [[سلمان فارسی|سلمان]] بود، او را دید و گفت: [[قسم|سوگند]] به خدا او [[حضرت عیسی|عیسی بن مریم]] یا نایب خاص اوست<ref>سید محمدعلی موسوی جزایری، ویژگی‏های شیخ اعظم انصاری، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 18؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 109</ref>!.


[[سید محمدحسن جزایری]] از [[سید جعفر ثابتی]] نقل می‌کند: روزی مردی خدمت شیخ آمد و تقاضای کمک کرد. شیخ به او گفت: فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کردی، به مصرف برسان و اگرباز نیاز داشتی به من مراجعه کن<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 126</ref>.
[[سید محمدحسن جزایری]] از [[سید جعفر ثابتی]] نقل می‌کند: روزی مردی خدمت شیخ آمد و تقاضای کمک کرد. شیخ به او گفت: فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کردی، به مصرف برسان و اگر باز نیاز داشتی به من مراجعه کن<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 126</ref>.


شیخ انصاری صله رحم به جای می‌آورد و از خویشان و بستگان خود دل جویی و در حد ممکن به آنها کمک می‌کرد. آقا سید محمدطاهر شفیعی دزفولی می‌گوید: مادرم که از خاندان انصاری بود، گفت: شبی پس از فراغت از [[نماز شب]]، میل به خوراک ماهی پیدا کردم و با خود گفتم اگر وسیله ای فراهم می‌شد، خوراک ماهی تهیه می‌کردم. صبح مشغول تعقیبات بودم که درب خانه به صدا درآمد. در را باز کردم و شیخ انصاری وارد منزل شد و پس از احوال پرسی و گفت وگو، مقداری پول زیر سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة الله (خادم منزل شیخ) گفته ام که مقداری ماهی بخرد و برای شما بیاورد و پس از آن، خادم ایشان برای ما ماهی آورد. من از این موضوع در شگفت شدم؛ زیرا این موضوع فقط به ذهن من خطور کرد و کسی از آن اطلاعی نداشت<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 124- 125.</ref>.
شیخ انصاری صله رحم به جای می‌آورد و از خویشان و بستگان خود دل‌جویی و در حد ممکن به آنها کمک می‌کرد. آقا سید محمدطاهر شفیعی دزفولی می‌گوید: مادرم که از خاندان انصاری بود، گفت: شبی پس از فراغت از [[نماز شب]]، میل به خوراک ماهی پیدا کردم و با خود گفتم اگر وسیله‌ای فراهم می‌شد، خوراک ماهی تهیه می‌کردم. صبح مشغول تعقیبات بودم که درب خانه به صدا درآمد. در را باز کردم و شیخ انصاری وارد منزل شد و پس از احوال‌پرسی و گفت‌وگو، مقداری پول زیر سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة‌الله (خادم منزل شیخ) گفته‌ام که مقداری ماهی بخرد و برای شما بیاورد و پس از آن، خادم ایشان برای ما ماهی آورد. من از این موضوع در شگفت شدم؛ زیرا این موضوع فقط به ذهن من خطور کرد و کسی از آن اطلاعی نداشت<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 124- 125.</ref>.


شیخ بسیار متقی بود و نسبت به عالمان و فقیهان کمال احترام را به جای می‌آورد. یکی از درباریان معاصر شیخ خدمت شیخ انصاری رفت و ضمن تجلیل از زهد و ساده‌زیستی وی از نحوه زندگی ملا علی کنی انتقاد کرد و گفت: او اشرافی زندگی می‌‌کند و با شما تفاوت دارد. شیخ بسیار ناراحت شد و به او گفت: باید از این سخن خود استغفار کنی. بین من و او تفاوت بسیار است. من ارتباطم با طلبه‌هاست و اگر بخواهم مرفه زندگی کنم، طلبه‌ها هم به فکر زندگی مرفه می‌افتند و به درس علاقه نشان نمی‌دهند و من باید هم سطح آنها باشم؛ ولی [[حاج ملا‌علی کنی]] سر و کارش با سلاطین و اشراف است. او باید هم آنگونه زندگی کند و اگر او مثل من باشد، مورد اشکال واقع می‌‌شود و شما باید از این جسارتی که نسبت به یک شخصیت عظیم‌الشأن کردی، استغفار کنی<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ص 489- 490.</ref>».
شیخ بسیار متقی بود و نسبت به عالمان و فقیهان کمال احترام را به جای می‌آورد. یکی از درباریان معاصر شیخ خدمت شیخ انصاری رفت و ضمن تجلیل از زهد و ساده‌زیستی وی از نحوه زندگی ملا علی کنی انتقاد کرد و گفت: او اشرافی زندگی می‌‌کند و با شما تفاوت دارد. شیخ بسیار ناراحت شد و به او گفت: باید از این سخن خود استغفار کنی. بین من و او تفاوت بسیار است. من ارتباطم با طلبه‌هاست و اگر بخواهم مرفه زندگی کنم، طلبه‌ها هم به فکر زندگی مرفه می‌افتند و به درس علاقه نشان نمی‌دهند و من باید هم سطح آنها باشم؛ ولی [[حاج ملا‌علی کنی]] سر و کارش با سلاطین و اشراف است. او باید هم آنگونه زندگی کند و اگر او مثل من باشد، مورد اشکال واقع می‌‌شود و شما باید از این جسارتی که نسبت به یک شخصیت عظیم‌الشأن کردی، استغفار کنی<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ص 489- 490.</ref>».


شیخ از نظر زندگی مادی بسیار ساده بود و زاهدانه زندگی می‌‌کرد و با آن همه ثروت که به دستش می‌‌رسید، در سطح پاین‌ترین طلبه‌ها زندگی می‌‌کرد. او برای خرید مایحتاج خود و خانواده‌اش دستور می‌‌داد تا از ارزان‌ترین چیزها استفاده شود و این صفت شیخ در اطرافیان او هم مؤثر بود. وفایی شاعر می‌گوید: در [[حرم امام رضا (علیه السلام)]] به آن حضرت متوسل شدم تا یک مرشد معنوی به من ارائه دهد تا با ارشاد وی هدایت شوم. در حالت خاصی به من الهام شد که مرشد تو در نجف است. با خود فکر کردم که او یکی از صوفیان بکتاشی است که در نجف است. به نجف رفتم؛ سپس [[غسل]] کرده، به حرم رفتم تا بعد از [[زیارت]] به جست وجوی آن مرشد بکتاشی بروم. هنگامی که از جلوی منزل سید علی شوشتری عبور می‌کردم، ناگاه در باز شد و خادم سید جلو آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد. وقتی وارد خانه شدم، آقا سید علی گفت: مرشد تو شیخ انصاری است.
شیخ از نظر زندگی مادی بسیار ساده بود و زاهدانه زندگی می‌‌کرد و با آن همه ثروت که به دستش می‌‌رسید، در سطح پاین‌ترین طلبه‌ها زندگی می‌‌کرد. او برای خرید مایحتاج خود و خانواده‌اش دستور می‌‌داد تا از ارزان‌ترین چیزها استفاده شود و این صفت شیخ در اطرافیان او هم مؤثر بود. وفایی شاعر می‌گوید: در حرم امام رضا (علیه السلام) به آن حضرت متوسل شدم تا یک مرشد معنوی به من ارائه دهد تا با ارشاد وی هدایت شوم. در حالت خاصی به من الهام شد که مرشد تو در نجف است. با خود فکر کردم که او یکی از صوفیان بکتاشی است که در نجف است. به نجف رفتم؛ سپس [[غسل]] کرده، به حرم رفتم تا بعد از [[زیارت]] به جست وجوی آن مرشد بکتاشی بروم. هنگامی که از جلوی منزل سید علی شوشتری عبور می‌کردم، ناگاه در باز شد و خادم سید جلو آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد. وقتی وارد خانه شدم، آقا سید علی گفت: مرشد تو شیخ انصاری است.


آقا سید علی شوشتری مربی اخلاق شیخ بود و در درس شیخ هم شرکت می‌کرد. او هنگامی که جسد شیخ را در قبر گذاشت، گفت: «افسوس که از این عالم رفتی و هیچ کس را قابل تحمل اسرار ندانستی و آنها را با خود بردی<ref>ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص 16</ref>!».
آقا سید علی شوشتری مربی اخلاق شیخ بود و در درس شیخ هم شرکت می‌کرد. او هنگامی که جسد شیخ را در قبر گذاشت، گفت: «افسوس که از این عالم رفتی و هیچ کس را قابل تحمل اسرار ندانستی و آنها را با خود بردی<ref>ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص 16</ref>!».
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
# حسین محدث نوری بنیان‌گذار عقل‌گرایی شیعه در فرهنگ اسلامی ایران؛
# حسین محدث نوری بنیان‌گذار عقل‌گرایی شیعه در فرهنگ اسلامی ایران؛
# [[جعفر شوشتری]]؛
# [[جعفر شوشتری]]؛
# [[میرزا حبیب‌الله رشتی]]، صاحب بدائع الافکار، و رساله اجاره و غصب؛
# [[میرزا حبیب الله رشتی|میرزا حبیب‌الله رشتی]]، صاحب بدائع الافکار، و رساله اجاره و غصب؛
# [[فضل‌الله نوری|شیخ فضل‌الله نوری]]؛
# [[فضل‌الله نوری|شیخ فضل‌الله نوری]]؛
# سید حسین کوه‌کمری تبریزی، صاحب آثار و نثر فراوان و استاد حوزه نجف؛
# سید حسین کوه‌کمری تبریزی، صاحب آثار و نثر فراوان و استاد حوزه نجف؛
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:


== شیخ انصاری از نظر دیگران ==
== شیخ انصاری از نظر دیگران ==
* علامه نوری: خداوند بر [[جابر بن عبدالله انصاری]] تفضل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و دین را به علم و زهد و [[عبادت]] و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۸.</ref>.


* علامه نوری: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۸.</ref>.
*
* علامه کاشف‌الغطاء- استاد شیخ -: «به خدا سوگند! او مجتهد علی‌الاطلاق است» و در شان وی به شیخ جعفر شوشتری می‌گوید: «هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه می‌کند، به جز شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیم‌تر و والاتر است<ref>مهاجر، محسن، ‌ اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، ص۵، قم، دبیرخانه کنگره دومین سالگرد میلاد شیخ انصاری، چ اول، ۱۳۷۳.</ref>».
* علامه کاشف‌الغطاء- استاد شیخ -: «به خدا سوگند! او مجتهد علی‌الاطلاق است» و در شان وی به شیخ جعفر شوشتری می‌گوید: «هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه می‌کند، به جز شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیم‌تر و والاتر است<ref>مهاجر، محسن، ‌ اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، ص۵، قم، دبیرخانه کنگره دومین سالگرد میلاد شیخ انصاری، چ اول، ۱۳۷۳.</ref>».
*
 
* آیت‌الله‌العظمی آقا موسی زنجانی: «شیخ در حوزه‌های علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا که در میان متاخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتم‌الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شان او گفته‌اند: «هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد<ref>شبیری زنجانی، سیدموسی، ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص۱۵، قم، چ اول، ۱۳۷۳</ref>».
* آیت‌الله‌العظمی آقا [[موسی زنجانی]]: «شیخ در حوزه‌های علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا که در میان متاخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتم‌الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شان او گفته‌اند: «هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد<ref>شبیری زنجانی، سیدموسی، ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص۱۵، قم، چ اول، ۱۳۷۳</ref>».
*
 
* میرزا حبیب‌الله رشتی: «شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۲۶۲.</ref>».
* میرزا حبیب‌الله رشتی: «شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۲۶۲.</ref>».
*
 
* ملا احمد نراقی: «بهره‌ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره‌ای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبودند<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۱.</ref>».
* ملا احمد نراقی: «بهره‌ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره‌ای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبودند<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۱.</ref>».


== وفات شیخ انصاری ==
== درگذشت ==
شیخ اعظم انصاری؛ در شب ۱۸ [[جمادی الثانی|جمادی‌الثانی]] سال ۱۲۸۱ ه. ق در [[نجف|نجف اشرف]] درگذشت<ref> عقیقی بخشایشی، صدر، فقهای نامدار، ص۳۳۷</ref>.
شیخ اعظم انصاری؛ در شب ۱۸ [[جمادی الثانی|جمادی‌الثانی]] سال ۱۲۸۱ ه. ق در [[نجف|نجف اشرف]] درگذشت<ref> عقیقی بخشایشی، صدر، فقهای نامدار، ص۳۳۷</ref>.
این شخصیت بزرگ اسلامی که تمامی عمر شریفش را در پاسداشت علوم و آثار [[اهل بیت|اهل‌بیت]]: و تعلیم و تربیت شاگردان بیشماری صرف کرد، پس از ۶۷ سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را داغدار نمود<ref> موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۷۰</ref>.
این شخصیت بزرگ اسلامی که تمامی عمر شریفش را در پاسداشت علوم و آثار [[اهل بیت|اهل‌بیت]]: و تعلیم و تربیت شاگردان بی‌شماری صرف کرد، پس از ۶۷ سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را داغدار نمود<ref> موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۷۰</ref>.


[[فاضل عراقی]] می‌نویسد: نزدیک زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم که از تپه بزرگی در سمت قبله صحن مطهر می‌گذرم و چون برای احترام قبله مطهر به سوی آن توجه کردم، دیگر آن را ندیدم، بسیار شگفت زده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید، وقتی علت آن را گفتم، پاسخ داد که به زمین فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشکالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون می‌آورند. چون برخاستم، دانستم که شیخ به زودی وفات خواهد کرد. و ریاست شرعی هم به کسی همتا و مانند خود شیخ در کمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۱۶۹</ref>.
[[فاضل عراقی]] می‌نویسد: نزدیک زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم که از تپه بزرگی در سمت قبله صحن مطهر می‌گذرم و چون برای احترام قبله مطهر به سوی آن توجه کردم، دیگر آن را ندیدم، بسیار شگفت زده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید، وقتی علت آن را گفتم، پاسخ داد که به زمین فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشکالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون می‌آورند. چون برخاستم، دانستم که شیخ به زودی وفات خواهد کرد. و ریاست شرعی هم به کسی همتا و مانند خود شیخ در کمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید<ref>عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۱۶۹</ref>.

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۰۶

مـرتضی انصاری
شیخ انصاری.jpg
نام کاملمرتضی انصاری
نام‌های دیگرشیخ اعظم خاتم الفقهاء والمجتهدین
اطلاعات شخصی
روز تولد۱۲۱۴ ق
محل تولددزفول
سال درگذشت۱۲۸۱ ق، ۱۲۴۳ ش‌، ۱۸۶۵ م
دیناسلام، شیعه
استادان
آثار
  • فرائد الاصول (رسائل)
  • المکاسب
  • کتاب الصلاة

مرتضی انصاری، از برجسته‌ترین فقها و عالمان در قرن سیزدهم هجری است. وی را می‌توان از پایه‌گذاران اصول نوینی در فقه و اصول جعفری دانست که شایسته لقب خاتمالفقها و المجتهدین شده است. وی با دو اثر جاودان-المکاسب و رسائل، نام خود را در گستره معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. این کتاب‌ها از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیه شیعی است. به آثار وی، هم‌چون آثار محقق حلی، علامه حلی و شهید اول، همواره توجه شده است و محققان بسیاری بر آنها شرح یا حاشیه نوشته‌اند.

نسب مرتضی انصاری

نسب مرتضی انصاری به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه محمد، پیامبر اسلام می‌رسد. نذیر پسر جابر بن عبدالله انصاری در جنگ شوشتر شرکت داشت و پس از این جنگ در شوشتر ساکن شده بود[۱]. مرتضی فرزند محمد امین بن شمس الدین بن احمد بن نورالدین بن محمد صادق شوشتری است.

پدرش محمد امین (درگذشته ۱۲۴۸) از مبلغین اسلام و مادرش (درگذشته ۱۲۷۹ ه‍. ق) دختر یکی از علمای عصر خود بوده‌است. ادعا شده مادر مرتضی انصاری قبل از تولد وی، شبی امام جعفر صادق (علیه‌السلام) را در عالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای قرآن را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند[۲].

ولادت شیخ مرتضی انصاری

مرتضی انصاری، در ۱۸ ذی‌الحجه ۱۲۱۴ق. در ایران، شهر دزفول، محله مشایخ به دنیا آمد. گفته شده، مادر وی، پیش از تولد او، امام صادق (علیه السلام) را خواب دید که قرآنی به او هدیه می‌هد. خواب او را، به فرزندی عالم تعبیر کردند؛ از این رو، پس از تولد، همیشه با وضو به او شیر می‌داد[۳].

پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می‌کرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم می‌کرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند‌مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش می‌کرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت[۴].

تحصیلات

مرتضی ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول گذراند و فقه و اصول و دوره سطح را نزد شیخ حسین انصاری آموخت. او در سال ۱۲۳۲ در بیست سالگی به همراه پدرش به عتبات (کربلا و نجف) سفر کرد. شیخ مرتضی چهار سال از درس سید مجاهد و شریف العلماء و دیگران استفاده کرد. وی هنگام محاصرهٔ کربلا توسط دولت عثمانی به کاظمین و سپس به شوشتر رفت. او پس از دو سال مجدداً به عراق رفت و در نجف سکنی گزید[۵].

هجرت به کربلا و بازگشت به ایران

مرتضی انصاری در سن ۱۸ سالگی برای تکمیل تحصیلات دینی به کربلا هجرت کرده و از استادانی مانند سید محمد مجاهد و شریف العلماء بهره برد. او هنگام ورود به کربلا و در نخستین برخورد با سید محمد مجاهد با پاسخ‌های مستدل خود به پرسش سیدمجاهد او و حاضران را شگفت‌زده کرد. وی پس از چهار سال به دزفول بازگشته[۶] و پس از یک سال در سال ۱۲۳۷ق. به کربلا رفته و در درس شریف العلماء حاضر شد.

مرتضی انصاری پس از یک سال اقامت در کربلا در سال ۱۲۳۸ق. به نجف رفته و از درس موسی فرزند جعفر کاشف‌الغطاء بهره برد. او پس از نزدیک به یک سال در سن ۲۵ سالگی به دزفول بازگشته و با دختر حسین انصاری استاد دوره سطح خود ازدواج کرد[۷].

مهاجرت به نجف

شیخ انصاری پس از درگذشت پدر در سال 1249 ق بار دیگر به عتبات مهاجرت کرد. وی ابتدا به کربلا و سپس به نجف رفت. شیخ در این هنگام با این که مجتهدی مطلق و فاضل بود، اما برای احترام به خاندان بزرگ کاشف‌الغطاء در درس شیخ علی، فرزند شیخ جعفر کاشف‌الغطاء شرکت می‌کرد. روزی شیخ علی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: «تو گمان مدار که شیخ مرتضی برای استفاده بردن در مجلس ما حاضر می‌شود؛ بلکه شنیده در خانواده‌های علمی، تحقیقاتی هست که او برای به دست آوردن آنها در این محضر حاضر می‌شود؛ وگرنه او دیگر احتیاجی به خواندن درس ندارد[۸]».

پس رحلت شیخ علی کاشف‌الغطاء، شیخ به تدریس پرداخت. وی در آغاز تدریس در نجف، شهرت چندانی نداشت و عده‌ای اندک از طلاب در درس وی شرکت می‌کردند. در آن زمان آیت‌الله سید حسین کوه کمری در مسجدی برای جمع کثیری از طلاب تدریس می‌کرد. روزی سید حسین کوه کمری زودتر از وقت تدریس به مسجد آمد. در این هنگام شیخی را دید که در گوشه ای از مسجد برای چند نفر از طلاب تدریس می‌کند. سید به سخنان وی گوش کرد و دریافت که وی بسیار محققانه و مستدل تدریس می‌کند. روز دیگر سید زودتر به محل تدریس آمد و با دقت به بحث شیخ توجه کرد. بیان مستدل و روان شیخ و تسلط وی بر مبانی فقهی و اصولی، سید را به حیرت واداشت. آیت‌الله کوه کمری که از پارسایی و فضایل اخلاقی فراوانی بهره‌مند بود، از آن پس به شاگردانش فرمود: این شیخ برای تدریس از من شایسته تر و عالم تر است و خود و شاگردانش در درس شیخ شرکت کردند و از این زمان، شیخ به فضل و دانش مشهور شد و مورد توجه طلاب قرار گرفت[۹].

مرجعیت شیخ انصاری

صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگی‌اش، دستور داد تا مجلسی تشکیل شود و همه عالمان تراز اول نجف در آن شرکت کنند[۱۰].

مجلس در محضر صاحب جواهر تشکیل شد؛ ولی شیخ در میان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: شیخ مرتضی را نیز حاضر کنید! پس از جستجو، او را در گوشه‌ای از حرم یا صحن شریف دیدند که رو به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر دعا می‌کند. سپس شیخ را به آن مجلس راهنمایی کردند.

صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: الآن طَابَ لِیَ الْمَوْتُ اکنون مرگ بر من گوارا است. سپس به عالمان مجلس فرمود: هذا مَرْجِعُکُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود. بعد به شیخ فرمود: تو هم از احتیاط کردن در مقام فتوا کم کن؛ زیرا دین مقدس اسلام سهل و آسان است.

ناگفته نماند این کار صاحب جواهر، برای معرفی بیشتر شیخ بود؛ وگرنه، در مرجع شدن کسی، تعیین مرجع قبلی شرط نیست. شیخ با سعیدالعلمای مازندرانی در کربلا هم درس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح می‌داد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از فتوا دادن خودداری کرد و در نامه‌ای به سعیدالعلما نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف‌العلما بهره می‌بردیم، فهم تو از درس استاد از من بیش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم (مرجعیت) را به عهده گیرید سعیدالعلما در پاسخ نوشت: آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثه علمی بوده‌اید و من در این‌جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید[۱۱].

پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌گوید: مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌های حرم مطهر به آنجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریه‌ای بلند و جان‌کاه و ناله‌ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و می‌گرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه السلام) می‌گوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاه‌دار و در طوفان‌های حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت[۱۲].

علمیت شیخ و یک کرامت

شیخ انـصـاری را خاتم‌الفقها و المجتهدین لقب داده‌اند؛ او از کسانی است که در دقت و عمق نظر، بسیار کم‌نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد؛ او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد کـه بـی‌سـابقه است. مـقـام عـلـمی او در حدی است که به حق و شایستگی تمام، او را خاتم‌الفقها و پایان‌دهنده و تـکـمـیـل‌کننده فقاهت لقب داده‌اند و او یک صد و پنجاه سال تمام است که بر جهان فقه و اصول و حـوزه‌هـای عـلمی شیعه حکومت و زعامت روحی و فکری دارد و اندیشه‌ها و ابتکارات او سرفصل تاریخی در فقه به شمار آمده و مستند فقها است.

او نـظـریـات ابـتکاری و ابداعی بی‌شماری در فقه و اصول به وجود آورد که می‌توان نظریه حاکم بـودن یکی از ادله بر دلیل‌های دیگر در مبحث تعادل و تراجیح را از نظریات مهم او به شمار آورد، و هـم‌چـنـیـن بـهـا دادن شـایسته به عقل و خرد در شناخت حکم و قانون اسلام، و دیگر مبارزه با اخباری‌گری رایج آن روز بود، که شیخ ‌بزرگوار ما توانست با یک رشته از بیانات دقیق علمی در بـرابر آنها بایستد و آنان را متقاعد سازد، این امر از امتیازات بارز او به شمار می‌آید. او کوشید که به مـنـکـریـن اعـتـبار عقل در شناخت معارف و احکام اسلامی ثابت کند که ملازمه‌ای میان عقل و شرع وجـود دارد و آنـچه را که عقل حکم می‌کند، شرع نیز حکم می‌کند و حکومت این قاعده در اغـلـب فتاوی و نظریات مرحوم شیخ، جلوه خاصی داد، منتهی باید خود عقل و آن قاعده فقهی مـورد ارزیابی قرار گیرد که عقل چگونه عقلی باشد و قاعده نیز کدام قاعده باشد؟

او با این روش مـتـیـن و مستحکم، اصول اخباری‌گری رایج آن روز را در هم کوبید و پایه‌ها و اصول مستحکمی بـرای فقه و اصول نوین بنیاد نهاد و مسیر اجتهاد را روشن و مبرهن نمود. او با این وسعت مشرب، باب اجتهاد و افتا و استخراج و استنباط احکام شرعیه فرعیه را از منابع و مصادر اولیه بازگشود و رمـز پـیـشرفت و ترقی مسلمانان را در مسیر اجتهاد و اعتقاد بر خویش در راه عمل به احکام الهی قرار داد.

درباره مقام علمی شیخ انصاری گفته‌اند: سیدحسین کوه کمره‌ای که از عالمان روزگار شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشه مسجد، شیخ ژولیده‌ای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سیدحسین به درس او گوش داد و احساس کرد که وی بسیار محققانه بحث می‌کند. روز دیگر، زودتر آمد و به درس شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیش‌تر شد و احساس کرد که از خودش فاضل‌تر است و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیش‌تری خواهند برد، از اینرو، روز دیگر به شاگردانش گفت: این شیخ که در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایسته‌تر است و خود من نیز از او بهره می‌برم، همه با هم به درس او می‌رویم». از آن روز سیدحسین و شاگردانش در مجلس درس شیخ حاضر شدند[۱۳].

یک کرامت

یکی از شاگردان شیخ نقل می‌کند: چون از مقدمات علوم و سطح فارغ گشتم برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و در مجلس درس شیخ حاضر شدم، ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی‌فهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که دست به ختوماتی زدم، ولی فایده نبخشید. بالاخره به حضرت امیر‌ (علیه السلام) متوسل شدم شبی درخواب خدمت آن حضرت رسیدم و «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» در گوش من قرائت کرد، صبح چون در مجلس حاضر شدم درس را فهمیدم و کم‌کم جلو رفتم و پس از چند روز به جایی رسیدم که در درس صحبت می‌کردم، روزی پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم، وی آهسته در گوش من فرمود: «آن کس که «بسم ا...» در گوش تو خوانده تا «والضالین» در گوش من خوانده» شیخ این را گفت و رفت و من از این قضیه تعجب کردم و فهمیدم شیخ دارای کرامات بسیاری است و کسی از آن اطلاع ندارد[۱۴]."

ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی شیخ انصاری

شیخ انصاری چه در هنگام تحصیل و جوانی و چه در هنگام مرجعیت بسیار ساده و زاهدانه می‌زیست. وی از امکانات زندگی به اندازه ضرورت استفاده می‌کرد و از تجمل، اسراف و زندگی اشرافی به شدت پرهیز می‌کرد. هنگام تحصیل، شیخ از هم حجره‌ای خود خواست تا مقداری نان تهیه کند. هنگامی که آن طلبه از خرید بازگشت، مقداری حلوا نیز همراه آورد. شیخ از وی پرسید: این حلوا را چگونه خریدی؟ او گفت حلوا را قرض گرفتم تا مجبور نباشیم نان خالی بخوریم. شیخ از خوردن نان خودداری کرد و گفت: من یقین ندارم تا ادای این قرض زنده باشم[۱۵].

نماینده دولت انگلستان در بغداد، حدود دو سال بود که می‌خواست به خدمت شیخ برسد و موفق نمی‌شد. یک بار هنگامی که شیخ عازم زیارت قبر سلمان بود، او را دید و گفت: سوگند به خدا او عیسی بن مریم یا نایب خاص اوست[۱۶]!.

سید محمدحسن جزایری از سید جعفر ثابتی نقل می‌کند: روزی مردی خدمت شیخ آمد و تقاضای کمک کرد. شیخ به او گفت: فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کردی، به مصرف برسان و اگر باز نیاز داشتی به من مراجعه کن[۱۷].

شیخ انصاری صله رحم به جای می‌آورد و از خویشان و بستگان خود دل‌جویی و در حد ممکن به آنها کمک می‌کرد. آقا سید محمدطاهر شفیعی دزفولی می‌گوید: مادرم که از خاندان انصاری بود، گفت: شبی پس از فراغت از نماز شب، میل به خوراک ماهی پیدا کردم و با خود گفتم اگر وسیله‌ای فراهم می‌شد، خوراک ماهی تهیه می‌کردم. صبح مشغول تعقیبات بودم که درب خانه به صدا درآمد. در را باز کردم و شیخ انصاری وارد منزل شد و پس از احوال‌پرسی و گفت‌وگو، مقداری پول زیر سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة‌الله (خادم منزل شیخ) گفته‌ام که مقداری ماهی بخرد و برای شما بیاورد و پس از آن، خادم ایشان برای ما ماهی آورد. من از این موضوع در شگفت شدم؛ زیرا این موضوع فقط به ذهن من خطور کرد و کسی از آن اطلاعی نداشت[۱۸].

شیخ بسیار متقی بود و نسبت به عالمان و فقیهان کمال احترام را به جای می‌آورد. یکی از درباریان معاصر شیخ خدمت شیخ انصاری رفت و ضمن تجلیل از زهد و ساده‌زیستی وی از نحوه زندگی ملا علی کنی انتقاد کرد و گفت: او اشرافی زندگی می‌‌کند و با شما تفاوت دارد. شیخ بسیار ناراحت شد و به او گفت: باید از این سخن خود استغفار کنی. بین من و او تفاوت بسیار است. من ارتباطم با طلبه‌هاست و اگر بخواهم مرفه زندگی کنم، طلبه‌ها هم به فکر زندگی مرفه می‌افتند و به درس علاقه نشان نمی‌دهند و من باید هم سطح آنها باشم؛ ولی حاج ملا‌علی کنی سر و کارش با سلاطین و اشراف است. او باید هم آنگونه زندگی کند و اگر او مثل من باشد، مورد اشکال واقع می‌‌شود و شما باید از این جسارتی که نسبت به یک شخصیت عظیم‌الشأن کردی، استغفار کنی[۱۹]».

شیخ از نظر زندگی مادی بسیار ساده بود و زاهدانه زندگی می‌‌کرد و با آن همه ثروت که به دستش می‌‌رسید، در سطح پاین‌ترین طلبه‌ها زندگی می‌‌کرد. او برای خرید مایحتاج خود و خانواده‌اش دستور می‌‌داد تا از ارزان‌ترین چیزها استفاده شود و این صفت شیخ در اطرافیان او هم مؤثر بود. وفایی شاعر می‌گوید: در حرم امام رضا (علیه السلام) به آن حضرت متوسل شدم تا یک مرشد معنوی به من ارائه دهد تا با ارشاد وی هدایت شوم. در حالت خاصی به من الهام شد که مرشد تو در نجف است. با خود فکر کردم که او یکی از صوفیان بکتاشی است که در نجف است. به نجف رفتم؛ سپس غسل کرده، به حرم رفتم تا بعد از زیارت به جست وجوی آن مرشد بکتاشی بروم. هنگامی که از جلوی منزل سید علی شوشتری عبور می‌کردم، ناگاه در باز شد و خادم سید جلو آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد. وقتی وارد خانه شدم، آقا سید علی گفت: مرشد تو شیخ انصاری است.

آقا سید علی شوشتری مربی اخلاق شیخ بود و در درس شیخ هم شرکت می‌کرد. او هنگامی که جسد شیخ را در قبر گذاشت، گفت: «افسوس که از این عالم رفتی و هیچ کس را قابل تحمل اسرار ندانستی و آنها را با خود بردی[۲۰]!».

روزی شیخ انصاری و سید علی شوشتری در راه نجف و کربلا سوار قایق بودند. مرد عربی نسبت به شیخ جسارت می‌کرد و در کنار قایق به شیخ فشار وارد می‌آورد. آقا سید علی که متوجه جسارت این شخص نسبت به شیخ شده بود، از شیخ خواست تا چیزی در پاسخ این مرد بگوید: امّا شیخ ساکت بود و چیزی نمی‌گفت و آن شخص نیز به اهانت خود ادامه می‌داد. نزدیک مقصد، ناگهان آن مرد سیاه شد و از دنیا رفت. آقا سید علی می‌گوید به شیخ عرض کردم: من از همین می‌ترسیدم و از شما خواستم که جوابی به او بدهید تا از گناه او کاسته شود و به این مجازات مبتلا نگردد[۲۱].

زمینه‌ساز بیداری ایرانیان

شیخ انصاری اگرچه کار فرهنگی و علمی را بر هر چیز دیگری مقدم داشت، اما شاگردانی تربیت کرد که پرچمدار مبارزات سیاسی تاریخ‌سازی در خاورمیانه شدند. میرزا محمد حسن شیرازی که پس از شیخ عهده‌دار زعامت دینی شیعیان شد، توانست در برابر قرارداد استعماری عصر ناصرالدین شاه فتوای مهمی صادر کرده و مردم را به مقاومت مدنی فرابخواند. پیروزی میرزای شیرازی توانست راه را بر جنبش‌های بعدی فراهم کند و دیگر شاگردان شیخ انصاری (آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی) در ربع نخست قرن چهاردهم هجری توانستند نخستین انقلاب 100 ساله اخیر را در منطقه خاورمیانه رهبری کنند.

بدین‌ترتیب می‌توان شیخ انصاری را نیز زمینه‌ساز اصلی بیداری ایرانیان دانست و تأثیرات کارنامه موفق فرهنگی‌اش را در این زمینه بررسی کرد. عصر شیخ انصاری همزمان با دوره آشنایی تدریجی ایرانیان با مظاهر مدرنیته بود. بی‌تردید چنین فضایی در عراق نیز احساس می‌شد و با وجود سیطره حکومت عثمانی بر عراق، نخستین نشانه‌های فرنگ از سوی حاکمان ترک به شهرهای عراق نیز راه می‌یافت. با این حال سرعت آشنایی و برخورد با جهان مدرن در دوره شیخ، چندان سرعت تندی نبود و زمان درازی طول کشید تا نبرد سنت و مدرنیته در بلاد اسلامی آغاز شود. اما رویکرد آرام و علمی شیخ سبب عمق یافتن روحانیون نجف و مواجهه معقول آنها با مدرنیته شد و شاهد بودیم که نجف و سامرا نقش مهمی در پاسداری از سنت و بومی‌کردن مظاهر مدرنیته ایفا کردند[۲۲].

تألیفات شیخ مرتضی انصاری

  1. رساله در ارث؛
  2. رساله در تقیه؛
  3. رساله در تیمم؛
  4. رساله در خمس؛
  5. رساله در زکات؛
  6. رساله در صلاة؛
  7. رساله در تقلید؛
  8. رساله در رضاع؛
  9. رساله در خلل؛
  10. حاشیه بر استصحاب قوانین؛
  11. مناسک حج؛
  12. حاشیه بر ترجمه بخاة العباد؛
  13. حاشیه بر حاشیه بغیة الطالب شیخ جعفر کبیر؛
  14. کتاب طهارت که شرحی بر ارشاد علامه حلی است؛
  15. کتاب رجال؛
  16. فرائد الاصول یا رسائل؛
  17. رساله در قاعده لاضرر و لاضرار؛
  18. رساله در قضاء عن المیت؛
  19. رساله در تحقیق مسئله مشتق؛
  20. رساله در مراسعه و مضایقه؛
  21. اثبات التسامح فی ادلة السنن؛
  22. رساله در قاعده من ملک شیئَاً؛
  23. کتاب مکاسب؛
  24. اصول الفقه: که مشتمل بر شصت و دو مبحث از مباحث اصول فقه است.
  25. رساله در رد قائلین؛
  26. رساله در قرعه؛
  27. حواشی متفرقه بر عوائد نراقی؛
  28. رساله در رد بعضی از عامه که در موضوع حرمت متعه کتابی نوشتند[۲۳].

شاگردان شیخ مرتضی انصاری

نزد او شاگردان زیادی که شمار آنها را از ۵۰۰ نفر تا ۳۰۰۰ نفر در کتب رجالی و تاریخی ثبت کرده‌اند، تربیت یافتند. در میان آنان اشخاص سرشناسی قرار داشتند که از آن جمله‌اند:

  1. میرزای شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو؛
  2. سید محمدهاشم خوانساری صاحب مبانی الاصول؛
  3. حسین محدث نوری بنیان‌گذار عقل‌گرایی شیعه در فرهنگ اسلامی ایران؛
  4. جعفر شوشتری؛
  5. میرزا حبیب‌الله رشتی، صاحب بدائع الافکار، و رساله اجاره و غصب؛
  6. شیخ فضل‌الله نوری؛
  7. سید حسین کوه‌کمری تبریزی، صاحب آثار و نثر فراوان و استاد حوزه نجف؛
  8. سید محمدحسین شهرستانی
  9. محمدحسن مامقانی، صاحب کتاب ذرایع الاحکام فی شرح شرائع الاسلام و کتب دیگر
  10. سید عبدالکریم لاهیجی؛
  11. محمد باقر نجفی؛
  12. محمدکاظم خراسانی، صاحب کفایةالاصول؛
  13. ملا حسینقلی همدانی، شاگرد و صاحب منظومه ملا‌هادی سبزواری؛
  14. میرزا حسین خلیلی تهرانی، مجتهد و صاحب فتوای مشروطیت؛
  15. شربیانی، مجتهد معروف آذربایجانی؛
  16. سید جمال‌الدین اسدآبادی؛
  17. میرزا ابوطالب زنجانی؛
  18. ملا باقر شوشتری[۲۴].
  19. سید ابوالقاسم موسوی خوانساری از نوادگان سید ابوالقاسم خوانساری (میرکبیر)؛
  20. سید محمدابراهیم بهبهانی؛
  21. قربان‌علی زنجانی؛
  22. مرتضی ریزی؛
  23. میرزا محمد آشتیانی؛
  24. رضا همدانی صاحب کتاب مصباح الفقیه؛
  25. میرزا یحیی مدرس اصفهانی[۲۵].

شیخ انصاری از نظر دیگران

  • علامه نوری: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاری تفضل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید[۲۶].
  • علامه کاشف‌الغطاء- استاد شیخ -: «به خدا سوگند! او مجتهد علی‌الاطلاق است» و در شان وی به شیخ جعفر شوشتری می‌گوید: «هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه می‌کند، به جز شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیم‌تر و والاتر است[۲۷]».
  • آیت‌الله‌العظمی آقا موسی زنجانی: «شیخ در حوزه‌های علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا که در میان متاخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتم‌الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شان او گفته‌اند: «هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد[۲۸]».
  • میرزا حبیب‌الله رشتی: «شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد[۲۹]».
  • ملا احمد نراقی: «بهره‌ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره‌ای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبودند[۳۰]».

درگذشت

شیخ اعظم انصاری؛ در شب ۱۸ جمادی‌الثانی سال ۱۲۸۱ ه. ق در نجف اشرف درگذشت[۳۱]. این شخصیت بزرگ اسلامی که تمامی عمر شریفش را در پاسداشت علوم و آثار اهل‌بیت: و تعلیم و تربیت شاگردان بی‌شماری صرف کرد، پس از ۶۷ سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را داغدار نمود[۳۲].

فاضل عراقی می‌نویسد: نزدیک زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم که از تپه بزرگی در سمت قبله صحن مطهر می‌گذرم و چون برای احترام قبله مطهر به سوی آن توجه کردم، دیگر آن را ندیدم، بسیار شگفت زده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید، وقتی علت آن را گفتم، پاسخ داد که به زمین فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشکالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون می‌آورند. چون برخاستم، دانستم که شیخ به زودی وفات خواهد کرد. و ریاست شرعی هم به کسی همتا و مانند خود شیخ در کمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید[۳۳].

شیخ راضی علی‌بیک (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان نجف)، ملامحمد طالقانی، ملاعلی‌محمد طالقانی و ملاعلی‌محمد خویی، پیکر شیخ را در کنار رودخانه نجف غسل دادند و حاج سیدعلی شوشتری که وصی شیخ نیز بود، بر جنازه‌اش نماز گزارد. پیکر شیخ انصاری در صحن مطهر امام علی (علیه السلام) و در جوار آرامگاه شیخ حسین نجفی (از شاگردان علامه بحرالعلوم که در زهد و تقوا و عبادت مانند شیخ بود) به خاک سپرده شد[۳۴].

مردم از همه جا برای تشییع جنازه شیخ به غسال‌خانه روی آوردند. به گونه‌ای که از آنجا تا نجف جمعیت انبوهی گرد آمده بود[۳۵].

تعیین وصی

ارتباط شیخ انصاری و آیت‌الله سید علی شوشتری آن چنان تنگاتنگ بوده است که عده‌ای نوشته‌اند که این دو در سفر و حضر هرگز از هم جدا نمی‌شده‌اند. از آنجایی که شیخ انصاری فرزند پسر نداشت، سید علی شوشتری را وصی خود قرار داد.[۳۶]

پانویس

  1. «مقدمه فوائدالاصولیه، نویسنده اصلی: مرتضی انصاری شوشتری، با مقدمه محقق مراغی».
  2. گلشن ابرار، ص ۳۳۱.
  3. ندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص77
  4. انصاری، زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص۷۷.
  5. لغتنامه دهخدا، مرتضی انصاری شوشتری موسسه دهخدا، دانشگاه تهران.
  6. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص 83 و 84
  7. زندگی‌نامهٔ استاد الفقهاء شیخ انصاری، چ۲، ص85.
  8. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 94.
  9. سید یوسف مدنی، مقام علمی اخلاقی شیخ اعظم انصاری، کنگرة شیخ اعظم انصاری، 1373 ش
  10. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۵.
  11. موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۵۹-۵۸.
  12. موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۱۳۷.
  13. جمعی از پژوهش‌گران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، ص۳۳۹، «برگرفته از عدل الهی، شهید مرتضی مطهری.
  14. شیخ مرتضی انصاری؛ عالمی اخلاقی و عابدی متهجد در تاریخ زرین ... https://www.isna.ir › news › شیخ-مر...
  15. سید عباس حسینی کاشانی، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 12.
  16. سید محمدعلی موسوی جزایری، ویژگی‏های شیخ اعظم انصاری، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 18؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 109
  17. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 126
  18. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 124- 125.
  19. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ص 489- 490.
  20. ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص 16
  21. ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص 17- 18.
  22. تاریخچه زندگانی شیخ‌ مرتضی انصاری - شیعه نیوز https://www.shia-news.com › news .
  23. شیخ مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، مؤسسه الهادی، قم، چاپ اول، ۱۳۷۳ ش، ص ۱۶۱ ـ ۱۶۴
  24. دانشنامه عرفان و حکمت. دانشنامه عرفان و حکمت. ۲۰۲۰-۰۵-۱۴. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۵-۱۴.
  25. مجموعه تاریخی فرهنگی مذهبی تخت فولاد- میرزا یحیی مدرس بیدآبادی.
  26. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۸.
  27. مهاجر، محسن، ‌ اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، ص۵، قم، دبیرخانه کنگره دومین سالگرد میلاد شیخ انصاری، چ اول، ۱۳۷۳.
  28. شبیری زنجانی، سیدموسی، ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص۱۵، قم، چ اول، ۱۳۷۳
  29. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۲۶۲.
  30. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۹۱.
  31. عقیقی بخشایشی، صدر، فقهای نامدار، ص۳۳۷
  32. موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۷۰
  33. عراقی میثمی، محمود، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۱۶۹
  34. حرزالدین، محمد، معارف الرجال، ص۴۰۴، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ ه. ق.
  35. حرزالدین، محمد، معارف الرجال، ص۴۰۴.
  36. دانشنامه عرفان و حکمت. دانشنامه عرفان و حکمت. ۲۰۲۰-۰۵-۱۴. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۵-۱۴