عباس قزوینی طالقانی
عباس قزوینی طالقانی | |
---|---|
نام کامل | اسماعیل بن عباد بن عباس قزوینی طالقانی |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 326 ق، ۳۱۷ ش، ۹۳۸ م |
محل تولد |
|
سال درگذشت | 385 ق، ۳۷۴ ش، ۹۹۵ م |
محل درگذشت | ری |
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
فعالیتها |
|
اسماعیل بن عَبّاد بن عباس قزوینی طالقانی، معروف به «صاحب بن عَبّاد» و ملقب به «کافیالکفاة» عالمی است شیعه. وی با اینکه در علوم فقه، حدیث، نجوم و کلام تخصص داشت، اما بیش از همه جنبههای ادبی و شعری او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرایهها و صنایع بدیع شعری به چشم میخورد. حمایت بیمانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان کتابهایی به نام او بنویسند و نوشتههای خویش را به وی تقدیم نمایند. شیخ صدوق که از معاصران اوست، کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) را به نام او تألیف کرده است. ثعالبی نیز یتیمه الدهر را در شرح حال او و شاعران معاصرش که در مدح وی شعر سرودهاند، به رشته تحریر در آورده است. درباره مذهب او اگرچه برخی از صاحب نظران مانند شیخ مفید و سید مرتضی وی را متکلم معتزلی خواندهاند، اما هیچگاه در تشیع او تردید نکردهاند. وزارت او در دستگاه آلبویه که مشهور به شیعهگری بودند، تشیع او را بیشتر آشکار میسازد و حتی به اعتقاد برخی از صاحبنظران شیعه شدن مردم اصفهان در اثر فعالیتها و ترویجهای او بوده است. در اشعار او نیز سرودههای زیادی در مدح امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و اهلبیت (علیهمالسلام) به چشم میخورد که در آنها به جانشینی امام علی بعد از پیامبر تصریح شده است.
زندگینامه
اسماعیل بن عباد بن عباس قزوینی طالقانی، معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «کافیالکفاة». محدث، متکلم، نویسنده، شاعر و ادیب توانای شیعی و وزیر بلندآوازه آلبویه که مدت هیجده سال و اندی مقام وزارت داشت. در 16 ذیقعده سال 326 هجری در روستای «طالقان» از توابع قزوین دیده به جهان گشود و در 24صفر 385هجری در سن 59 سالگی در ری درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محلهای معروف به «طوقچی» به خاک سپردند. در تشییع جنازه او بازار ری بسته شد و فخرالدوله نیز بدون هیچ تشریفاتی در این مراسم شرکت داشت. مزار او هم اکنون پابرجاست و زیارتگاه عاشقان است.
وی در یک خانواده علمی، ادبی و سیاسی نشو و نما پیدا کرد. پدرش «عباد»(به ضم عین و تشدید باء) معروف به «شیخ الامین» از عالمان مشهور و نویسنده کتاب «احکام القرآن» است که در اواخر عمر به وزارت «رکن الدوله دیلمی»(حکومت: 335 تا 366ق) رسید. به گفته ابوبکر خوارزمی جد او نیز از وزرای دربار عباسی بود.
وی بخشی از تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9 ساله بود که پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستی مادرش به مکتب خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمی، در اخلاق و پرورش سجایای انسانی او نیز کوشا بود. به گفته سیوطی در بغیه الوعاء مادرش هر روز برای روانه کردن او به مسجد یک دینار و یک درهم به او میداد و میگفت اینها را به نخستین فقیری که ملاقات کردی اهداء کن و بر همین روش بود تا اینکه دوران کودکی خود را پشت سر گذاشت.
سپس در ایام جوانی به اصفهان عزیمت کرد و نزد احمد بن فارس رازی لغوی که در آن زمان در اصفهان به سر میبرد، دانش لغت را فراگرفت و همین امر زمینه تألیف کتاب «المحیط فی اللغه» را برای او فراهم آورد. وی که هنوز جوان بود، به دلیل شایستگیهای علمی و ادبی و همچنین به سبب شناخت و شهرتی که از پدرش در دستگاه رکن الدوله سراغ میرفت، به شیراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت ابوالفضل بن عمید وزیر رکن الدوله رسید و به شغل دبیری اشتغال یافت. در آنجا با راهنمایی و آموزشهای ابن عمید، علم بلاغت و فصاحت را که شرط اساسی در امر نویسندگی بود فرا گرفت و در این رشته به مقام بلندی نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عمید چندان بود که وی را لقب «صاحب» دادهاند. پس از مرگ ابن عمید در 360 هجری، وی شایستگیهای زیادی در امر نویسندگی پیدا کرد و همین امر باعث شد تا ابومنصور مؤید الدوله دیلمی (حکومت: 366 تا 373ق) که حکومت اصفهان و ری را در اختیار داشت، وی را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبیری را به او واگذار نماید. به گفته برخی از مورخان، وی در اصفهان و ری از چنان جایگاه والایی برخوردار گشت که مؤید الدوله او را «صاحب» نامید، هرچند به اعتقاد بعضی دیگر، لقب «صاحب» به دلیل مصاحبت و همنشینی او با ابن عمید، به او داده شده است اما ظاهراً مؤید الدوله با توجه به انس و علاقهای که به او داشت، لقب مذکور را بار دیگر برای او تنفیذ نموده است.
هم زمان با دبیری او، فرزند ابن عمید یعنی «ابوالفتح بن عمید» به مقام وزارت رسید و وی با نامههای متعددی مقام وزارت را به او تبریک گفت، اما ابوالفتح شیوه خصمانهای با او در پیش گرفت تا جایی که سپاه خود را بر ضد وی شوریده و در صدد هلاک او برآمد. این جریان که باعث رنجش مؤیدالدوله و همچنین مکدرشدن خاطر فخرالدوله دیلمی ابوالحسن علی (فرمانروای همدان: 366 تا 387ق) گردید، زمینه برکناری ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم کرد و پس از چندی، حکم عزل ابوالفتح توسط این دو صادر گشت و ابن عباد به مقام وزارت منصوب شد.
پس از خلافت مؤیدالدوله در 373 هجری، با توجه به روابط صمیمانهای که وی با فخرالدوله داشت، همچنان در مقام وزارت باقی ماند و در این مدت توانست پنجاه قلعه را برای فخرالدوله فتح نماید. گفته میشود که فخرالدوله چنان به وی اعتماد داشت که نظر او را بر نظر خویش مقدم میدانست. گذشته از جنبههای سیاسی و مشاغل اداری ابن عباد، وی در علم و دانش نیز به مقام بلندی دست یافت. شاید از بین کسانی که علیرغم اشتغالات سیاسی، آوازه بلندی در علوم مختلف پیدا کردند، وی در میان آنان نظیر نداشته و یا کم نظیر بوده است. وی با اینکه در علوم فقه، حدیث، نجوم و کلام تخصص داشت، اما بیش از همه جنبههای ادبی و شعری او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرایهها و صنایع بدیع شعری به چشم میخورد. توانایی او در شعر چنان بود که حتی نثر او نیز از سجع و قافیه برخوردار بود و شباهت زیادی به شعر داشت. ادبشناسان وی را از جمله ادیبانی به شمار میآورند که همچون «ابوالفضل ابن عمید»، «ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی» و بدیع الزمان همدانی، نثر مسجع را در مکاتبات دیوانی وارد کردهاند. بسیاری از شاعران بزرگ که بنا به قول یاقوت در معجم الادباء، تعداد آنان به پانصد تن میرسد، در اشعار خود وی را ستودهاند و در میان آنها سید رضی بیش از صدو بیست بیت در ستایش او سروده است. حتی «ابوحیان توحیدی» که با وی رابطه ناخوشایندی داشت و در مذمت او و ابن عمید کتاب مستقلی با عنوان «مثالب الوزیرین» نوشته، در کتاب «الامتاع و المؤانسه» وی را ستایش کرده است.
مقام ارجمند و قابل ستایش او در علم و دانش و همچنین حمایت بیمانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان کتابهایی به نام او بنویسند و نوشتههای خویش را به وی تقدیم نمایند. در این راستا «شیخ صدوق» که از معاصران اوست، کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) را به نام او تألیف کرده است. «ثعالبی» نیز یتیمه الدهر را در شرح حال او و شاعران معاصرش که در مدح وی شعر سرودهاند، به رشته تحریر در آورده است. «حسن بن محمد قمی» نیز کتاب «تاریخ قم» را در 378 هجری به منظور او نوشته است. همچنین ابن فارس لغوی که از استادان وی بود با اینکه به سبب وابستگی و تعصب فراوان این استاد به خاندان ابن عمید، مهر و محبت ابن عباد را در اثر رقابتهای سیاسیاش با «ابوالفتح بن عمید»، از دست داد، اما کتابی با عنوان «الصاحبی فی فقه اللغه»(در علم زبانشناسی که در آن برتری زبان عرب بر دیگر زبانها تأکید شده است) نوشته و به او تقدیم نموده است.
وی در مدت حیات علمی خود اساتید زیادی دیده است. مهمترین استادان او در شعر و ادب ابوالفضل عباس بن محمد نحوی ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عمید»، «ابن فارس لغوی رازی»، ابوسعید سیرافی و قاضی ابی بکر بن کامل بودهاند. همچنین وی در نقل روایت از استادانی چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و احمد بن کامل بن شجره بهره برد. از شاگردان مشهور او میتوان شیخ عبدالقاهر جرجانی، حسن بن قاسم بغدادی معروف به «رازی نحوی» و «ابوبکر بن مقرئ»، قاضی ابوطیب طبری» و «ابوبکر بن علی ذکوانی» را نام برد. شاگردانی که در حلقه درس او شرکت داشتند بیش از حد شمارش هستند. به گفته شهید ثانی در درایه الحدیث، یک بار در مجلس درس او صد و بیست هزار نفر شرکت داشتند و برای رساندن صدای او به جمعیت، شش نفر با صدایی رسا مأمور این کار بودند. درباره علاقه ابن عباد به کتاب و کتاب خوانی نیز مطالب فراوانی گفتهاند. وی با کوشش فراوان و هزینهای هنگفت، کتابخانهای ترتیب داد که تعداد کتابهایش را چهارصد بار شتر شمارش کردهاند و «ابومحمد عبدالله کاتب اصفهانی» کتابدار آن بود. در مسافرتها نیز همیشه چندین بار شتر با خود کتاب حمل میکرد و لحظهای از کتاب جدا نبود و حتی دعوت پنهانی خلیفه نوح بن منصور سامانی از او برای تصدی مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنین کتابخانهای رد نمود.
دین و مذهب
درباره مذهب او اگرچه برخی از صاحبنظران مانند شیخ مفید و سید مرتضی وی را متکلم معتزلی خواندهاند، اما هیچگاه در تشیع او تردید نکردهاند. حتی بسیاری از علماء پس از اینکه او را شیعه امامی به شمار آورده، وی را از نسبتی که شیخ مفید و سید مرتضی به او دادهاند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهلسنت معرفی کردهاند. «ابن حجر» در لسان المیزان به نقل از ابنابیطی وی را شیعه امامی معرفی نمود و گفته است: «شیخ مفید گواهی داد کسانی که کتابی به ابن عباد در زمینه اعتزال نسبت دادهاند، دروغ است و نوشته او نیست». بر پایه این گزارش، نمیتوان باور داشت که شیخ مفید در کتاب نهج الحق وی را معتزلی خوانده است. «قاضی عبدالجبار معتزلی شافعی اسدآبادی» نیز با اینکه از مواهب او در زمان قضاوتش در ری و قزوین بسیار بهرهمند بود، اما تشیع او را نتوانست کتمان کند و وقتی بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نکرد و گفت: «نمیدانم چگونه بر این رافضی نماز بگذارم». همچنین رسالهای که وی در شرح حال عبدالعظیم بن عبدالله حسنی تألیف کرده، شاهد دیگری بر تشیع او میتواند بوده باشد.
چنانکه وزارت او در دستگاه آلبویه که مشهور به شیعهگری بودند، تشیع او را بیشتر آشکار میسازد و حتی به اعتقاد برخی از صاحبنظران شیعه شدن مردم اصفهان در اثر فعالیتها و ترویجهای او بوده است. در اشعار او نیز سرودههای زیادی در مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهلبیت(علیه السلام) به چشم میخورد که در آنها به جانشینی امام علی بعد از پیامبر تصریح شده است. وی حدود ده هزار بیت در فضیلت اهلبیت(علیه السلام) شعر سروده و به همین دلیل «ابن شهر آشوب» او را در ردیف شاعران شجاع و مجاهر اهلبیت(علیه السلام) قرار داده و در سراسر کتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در میان اشعار او به خوبی میتوان از مذهبش اطمینان حاصل کرد. در یکی از اشعارش که دلیل کافی بر تشیع اوست این چنین سروده است:
نبی و الوصی و سیدان | و زینالعابدین و باقران |
و موسی و الرضا و الفاضلان | بهم أرجو خلودی فی الجنان |
(امید من در بهشت جاویدان به پیامبر و جانشین او و دو آقا و زین العابدین و باقر و صادق و موسی و رضا و دو دانشمند محمد تقی و علی النقی هستند). در جای دیگر گفته است:
حب علی بن ابیطالب | هو الذی یهدی الی الجنه |
(محبت علی انسان را به سوی بهشت هدایت میکند).
و در یک رباعی نیز گفته است:
إن المحبه للوصی فریضه | أعنی أمیرالمؤمنین علیاً |
قد کلف الله البریه لها | و اختاره للمؤمنین ولیاً |
(دوستی با جانشین پیامبر واجب است یعنی محبت امیرالمؤمنین علی که خداوند موجودات را به خاطر او تکلیف کرد و در میان مؤمنین او را به عنوان ولی برگزید).
شیخ صدوق نیز وقتی دو قصیده از قصائد او را در مدح علی بن موسی الرضا(علیه السلام) مشاهده کرد، کتاب عیون اخبار الرضا را به نام او تألیف نمود و در مقدمه این کتاب ضمن اینکه مدح بلیغی از او به عمل آورده است، با اشاره به قطعه شعری که بر یکی از انگشترانش بدین مضمون نقش بسته بود: «شفیع اسماعیل فی الآخره؛ محمد و العتره الطاهره»، وی را معتقد به امامت اهلبیت(علیه السلام) معرفی کرده است. نقش انگشتر دیگرش این قطعه شعر است: «علی الله توکلت و بالخمس توسلت». با توجه به شواهد فراوانی که گواه بر شیعه بودن اوست، هر گونه شک و تردید در این باره زدوده میشود و نیازی به تفصیل بیشتر نیست. در میان عالمان شیعه به ویژه متأخرین، کسی نیست که تصریح بر تشیع او نکرده باشد مگر آنچه که از شیخ مفید و سید مرتضی نقل شد که آنان وی را در اصول احکام، معتزلی و در فروع احکام، اثناعشری میدانند. از وی تألیفات ارزشمندی برجای مانده که کمتر وزیری با توجه به اشتغالات امور داخلی، خارجی و نظامی کشور، توانسته این همه تألیفات از خود به یادگار بگذارد.
اساتید
مهمترین استادان او در شعر و ادب ودر نقل روایت احمد بن فارس رازی لغوی، ابوالفضل عباس بن محمد، نحوی ابوالفضل بن عمی، ابوسعید سیرافی، قاضی ابی بکر بن کامل، عبدالله بن جعفر بن فارس و احمد بن کامل بن شجره بودهاند.
شاگردان
شاگردانی که در حلقه درس او شرکت داشتند بیش از حد شمارش هستند. از شاگردان مشهور او میتوان: شیخ عبدالقاهر جرجانی، حسن بن قاسم بغدادی معروف به رازی نحوی، ابوبکر بن مقرئ، قاضی ابوطیب طبری و ابوبکر بن علی ذکوانی را نامبرد.
آثار
موضوع نوشتههای او بیشتر علوم زمانش را در بردارد. از جمله آثار وی که اکنون در دست است و بارها به چاپ رسیده: «المحیط فی اللغه»، «دیوان شعرالصاحب» و «الکشف عن مساوی شعر المتنبی» هستند. کتابهای دیگری که به او نسبت دادهاند: «الجوهره مختصر الجمهره»، «فضائل النیروز»، «الانوار»، «کافی الرسائل»(شامل فرامین و نامههای شخصی و اداری کشور)، «اسماء الله سبحانه و صفاته»، «کتاب الامامه»، «الابانه»(در بیان اصول عقاید معتزلیان»، «الوزراء»، «الوقف و الابتداء»، «الامثال السائره من شعر المتنبی»، «رساله فی احوال عبدالعظیم الحسنی»، «رساله فی الهدایه و الضلاله»(درباره قضاء و قدر)، «عنوان المعارف و ذکر الخلایف»(در تاریخ پیامبر و خلفاء تا مطیع عباسی) و «اخبار ابیالعیناء» هستند. همچنین کتاب دیگر او با عنوان «الاقناع فی العروض» است که نسخههایی از آن در کتابخانه پاریس و مصر دیده شده است.
جستارهای وابسته
منابع
- ثعالبی، یتیمه الدهر، ج3صص169 تا 260؛
- فهرست ابن ندیم، ص194؛
- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج9ص37؛
- معجم الادباء، ج6صص168 تا 317؛
- وفیات الاعیان، ج1ص228 به بعد؛
- مناقب ابن شهر آشوب، ج2صص251، 262، 291 و صفحات متعدد دیگر؛
- الیقین، ابن طاوس، ص457؛
- فرج المهموم، ابن طاوس، ص177؛
- لسان المیزان، ابن حجر، ج1ص413 شماره 1300؛
- معجم البلدان، ج4ص6 ذیل ماده طالقان؛
- تاریخ ابن خلدون، ج4ص466؛
- روضات الجنات، ج2صص19 تا 43؛
- اعیان الشیعه(قطع بزرگ)، ج3ص328 شماره1092؛
- الغدیر، ج4صص42 تا 81؛
- هدیه العارفین، ج1ص209؛
- الاعلام، زرکلی، ج1ص316؛
- الکنی و الالقاب، ج2صص403 تا 409.