هشام بن حکم

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۲۲ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
هشام بن حکم
هشام بن حکم.jpg
نام کاملهِشام بن حَکَم
نام‌های دیگرابوالحکم
اطلاعات شخصی
روز تولد۱۳۳ ق
محل تولدکوفه
روز درگذشت۱۷۹ ق
محل درگذشتکوفه
دیناسلام، شیعه
استادان
شاگردان
  • ابوجعفر محمد بن جلیل سکاک
  • یونس بن عبدالرحمن
  • علی بن اسماعیل میثمی
  • محمد بن ابی عمیر
  • نشیط بن صالح بن لفافه
  • عبدالعظیم حسنی
  • و ...
آثار
  • الفرائض
  • التدبیر فی الامامة
  • التمییز و اثبات الحجج علی من خالف الشیعة
  • الدلالة علی حدوث الاشیاء
  • و...
فعالیت‌هامناظره با مخالفان مذهب

هشام‌بن حَکَم، ابومحمد، از اصحاب امام جعفر صادق‌ (علیه‌السّلام) و امام موسی کاظم (علیه‌السلام) است. وی دارای آراء و و اندیشه‌های کلامی منحصر به فرد و از متکلمین برجسته شیعه در قرن دوم می‌باشد. روایاتی از امامان شیعه در مدح هشام نقل شده و بسیاری از دانشمندان شیعه او را ستایش کرده‌اند. علاوه بر این برخی از اهل‌سنت نیز او را به لحاظ علمی ستوده‌اند که وجود و حضور هشام در جلسات علمی یحیی‌ بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن یا ناظر و داور و دریافت هدیه از جانب هارون الرشید گواه بر آن است.

معرفی هشام

هشام در اوایل قرن دوم هجری در کوفه دیده به جهان گشود و در شهر واسط رشد کرد و به عرصه اجتماع گام نهاد. او بعدها برای تجارت به بغداد آمد و در محله کرخ به بزازی مشغول شد. دانشمندان علم رجال می‌نویسند: هشام دو فرزند دختر و پسر داشت. فرزند پسرش، حکم، متکلم بود و در بصره می‌زیست. دخترش فاطمه، یکی از زنان با ایمان روزگار بود. هشام همچنین برادری به نام محمدبن‏‌ حکم داشت که از راویان حدیث ‏بود و محمدبن‌‏ ابی‌عمیر، راوی معروف شیعه، از او روایت نقل می‌کند[۱].

هشام از همان آغاز جوانی سری پرشور داشت و شیفته علم و معرفت ‏بود. او، برای رسیدن به این هدف، علوم عصر خویش را آموخت، کتب فلسفی دانشمندان یونان را فرا گرفت و کتابی در رد یکی از فلاسفه یونان نگاشت[۲]. هشام، در مسیر تکامل اندیشه‌‏اش، به مکتب‌های گوناگون علمی عصر خویش پیوست؛ ولی هیچ مکتبی عطش حقیقت ‏جویی‌اش را فرو ننشاند. او سرانجام به وسیله عمویش، عمیر بن‏ یزید کوفی، با جعفر بن محمد (علیه‌السّلام) آشنا شد و در شمار پیروان آن حضرت قرار گرفت[۳]. سیر تکاملی اندیشه هشام نشان می‌دهد که آگاهانه و بر اساس برهان عقلی تشیع را پذیرفته است. او به منظور کسب علم، تامین معاش، مناظره، تبلیغ معارف اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و انجام مناسک حج، به شهرهای بغداد، بصره، مدائن، حجاز و کوفه سفر کرد و با برهان‌‌های دقیق و منطقی‌اش در گسترش فرهنگ اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) کوشید.

سفر برای تحصیل دانش

هشام، به عنوان یک پژوهشگر شیعی، سعی می‌کرد پرسش‌های خود را با امام صادق (علیه‌السّلام) در میان نهد و از آن حضرت پاسخ دریافت کند. داستان زیر بر درستی این سخن گواهی می‌دهد: روزی، ابن‏ ابی العوجاء یکی از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشی درباره تعدد زوجات مطرح کرد و گفت: قرآن از سویی در آیه سوم سوره نساء می‌گوید: Ra bracket.png فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة [نسا–3] La bracket.png با زنان پاک مسلمان ازدواج کنید، با دو یا سه یا چهار زن؛ و اگر می‌ترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید، پس به یک همسر بسنده کنید.» از سوی دیگر در آیه‏129 همین سوره می‌فرماید: Ra bracket.png و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم [نسا–129] La bracket.png هرگز نمی‌توانید میان زنان به عدالت رفتار کنید، هر چند کوشش کنید.» با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اول در می‌یابیم که تعدد زوجات در اسلام ممنوع است؛ زیرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممکن نیست. پس تعدد زوجات در اسلام حرام است.

هشام از پاسخ باز ماند. پس از ابن‏ ابی العوجاء فرصت ‏خواست و برای گرفتن پاسخ به مدینه شتافت. هشام سخن ابن‏ ابی العوجاء را برای حضرت باز گفت. امام فرمود: منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت در نفقه و رعایت‏ حقوق همسری و طرز رفتار و کردار است؛ و مراد از عدالت در آیه‏129 این سوره عدالت در تمایلات قلبی است. بنابراین تعدد زوجات در اسلام حرام نیست و با شرایطی جایز است. هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختیار ابن ‏ابی العوجاء قرار داد. او سوگند یاد کرد که این پاسخ از (هشام) تو نیست[۴]. هشام این گونه برای کسب علم و معارف اسلام تلاش می‌کرد. امام صادق (علیه‌السّلام) نیز متقابلا هشام را از کوثر زلال ولایت ‏سیراب می‌ساخت. امام در برابر پرسش‌های هشام، با بردباری پاسخ می‌داد و قانعش می‌ساخت. نمونه‏‌هایی از این پرسش و پاسخ‌ها در کتاب‌های توحید شیخ صدوق و علل الشرایع دیده می‌شود.

ترازوی امامت و الگوی شیعیان

امام صادق‌ (علیه‌السّلام) می‌فرمود: هشام بن‏ حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابود‌کننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند، با ما مخالفت ورزیده است[۵].

در محضر امام کاظم (علیه‌السّلام)

پایه‏‌های اعتقادی و شخصیت والای علمی هشام در مکتب امام صادق (علیه‌السّلام) استوار شد. چون پیشوای ششم، در سال 148 به شهادت رسید، هشام به امام کاظم (علیه‌السّلام) روی آورد؛ از محضر آن معصوم والامقام کام‌یاب شد و در شمار شاگردان و یاران آن حضرت جای گرفت. او نزد هفتمین امام (علیه‌السّلام) چنان جایگاهی یافت که تاریخ‏‌نگاران وی را از کارگزاران مطمئن و مورد عنایت ‏خاص آن حضرت شمرده‏‌اند[۶].

مقام علمی هشام بن ‏حکم

شاگرد ممتاز مکتب اهل‌بیت (علیه‌السّلام) نه تنها در علوم نقلی و عقلی سرآمد عصر خویش بود؛ بلکه هر گاه احساس می‌کرد حمایت از اسلام به تحصیل علوم دیگر نیاز دارد، با جان و دل در پی آن می‌‌شتافت و دانشی تازه می‌آموخت. او در مقام فتوا، یک فقیه پرهیزکار، در مقام مناظره و دفاع از اعتقادات شیعه یک متکلم ورزیده و در علم حدیث ‏یک محدث ممتاز و مورد اعتماد راویان معروف شیعه بود. کتاب‌های حدیثی مختلف به رشته نگارش کشید و شاگردان بسیار تربیت کرد.

متکلم مجاهد و خستگی ناپذیر قرن دوم هجری، علاوه بر فقه و اصول و کلام و فلسفه و علم حدیث، در علوم روان‏شناسی و سایر دانش‌های رایج عصر خویش اطلاعات گسترده‏ای داشت. عبدالله نعمه می‌نویسد: یحیی بن‏ خالد برمکی، وزیر هارون‏‌الرشید، با حضور دانشمندان مختلف، نشست‌های علمی و تخصصی برگزار می‌کرد. در یکی از نشست‌ها، که هشام بن‏ حکم نیز حضور داشت، پس از گفتگو و بحث در موضوعات مختلف علمی، یحیی گفت: درباره «عشق‏» هم سخن بگویید. حاضران هر یک در حد معلومات خویش مطالبی بیان کردند و سخنانشان به وسیله منشیان وزیر ثبت‏ شد. وقتی نوبت ‏به هشام بن‏ حکم رسید، با بیانی شیرین مطالبی بیان کرد که حاضران بی‌اختیار لب به تحسین گشودند[۷].

شاگردان هشام

چنانکه اشاره شد، هشام در پرتو انوار تابناک اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) شاگردان بسیاری تربیت کرد که بعضی از آنان گوی سبقت از همگان ربودند. محمد بن ‏ابی عمیر یکی از آنان شمرده می‏‌شود که مورد اعتماد و احترام علمای بزرگ امامیه قرار گرفته، از چهره‏‌های درخشان شیعه است. صفوان بن ‏یحیی کوفی، حماد بن‏ عثمان، یونس بن‏ یعقوب، علی بن ‏منصور و یونس بن ‏عبدالرحمن از دیگر شاگردان هشام به شمار می‏‌آیند. یونس بن‏ عبدالرحمن فقیهی نامور و یاور مخصوص امام کاظم (علیه‌السّلام) بود[۸]. علی بن ‏منصور در علم کلام دانشوری برجسته بود و درس‌های توحید و امامت را در مجموعه‌‏ای با عنوان «تدبیر» گرد آورد[۹].

آثار

چهره درخشان مکتب ولایت، علاوه بر فعالیت‌های گسترده در دانش‌‏اندوزی و تبلیغ، حدود سی جلد کتاب در موضوعات مختلف علمی به رشته نگارش کشید. «الامامه‏» و جبر و اختیار در علم کلام و «الفاظ‏» در اصول فقه بخشی از یادگارهای آن دانشمند برجسته است[۱۰].

در معرض اتهام

موقعیت و لیاقت هشام در محضر امام صادق و امام کاظم (علیهالسّلام) چنان بود که گروهی بدان حسد ورزیدند و شایعات گوناگون علیه او رواج دادند. متاسفانه این شایعات سودمند واقع شد و حتی بعضی از شیعیان نیز درباره اعتقادات هشام در تردید فرو رفتند. وقتی این نسبت‌های ناروا به اوج خود رسید، موسی مشرقی خدمت امام رضا (علیه‌السّلام) حضور یافت و گفت: آیا هشام را دوست‏ بداریم یا از او بیزاری بجوییم؟ امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: هشام را دوست‏ بدارید. وقتی که به شما چنین گفتم، عمل کنید. اکنون برو و به شیعیان بگو امام مرا به ولایت و دوستی هشام فرمان داد[۱۱].

آخرین روزهای زندگی

یحیی برمکی در آغاز به هشام بن ‏حکم اظهار علاقه می‌کرد و مدتی نیز وی را دبیر مجالس مناظره خود ساخت. او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وی را فراهم کرد. انتقادهای هشام آرای فلسفی یحیی بن‏ خالد، مغلوب ساختن پیوسته وی در بحث‌ها و نیز هراس وزیر از نزدیکی هشام به هارون علل اصلی دشمنی یحیی با هشام بود. روزی هارون گفت: دوست دارم در مجالس مناظره شما شرکت کنم؛ اما نه در حضور دیگران، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهای خویش را بی پروا بیان کنند.

یحیی مجلس مناظره ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد. هارون طبق برنامه قبلی پشت پرده نشست. وزیر که اندیشه انتقام در سر می‌پروراند با نقشه قبلی هشام را وارد بحث امامت کرد. هشام بعد از گفتگوی بسیار، گفت: «اگر امام مرا به جنگ فرمان دهد، اطاعت می‌کنم.»

منطق هشام طاغوت زمان را می‌لرزاند

هارون با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و گفت: هشام مطلب را آشکار کرد. آیا با زنده بودن وی سلطنت من یک ساعت‏ باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند، اثر زبان این مرد در دل‌های مردم از صد هزار شمشیر برنده ‏تر و مؤثرتر است[۱۲]. بیدرنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند. هشام از گرداب خشم هارون به مدائن گریخت. از آنجا به کوفه رفت، در منزل ابن‏ شرف پنهان شد و حدود دو ماه بعد جهان مادی را وداع گفت. حضرت رضا (علیه‌السّلام) درباره او فرمود: خدا او را رحمت کند. بنده‏‎ای خیرخواه و دلسوز و یک انسان حقیقی بود. اصحابش بر او حسد بردند و آزارش کردند[۱۳].

جستارهای وابسته

پانویس

  1. معجم رجال الحدیث، ج 10، ص‏273.
  2. هشام بن‏ حکم، صفایی، ص 14.
  3. رجال نجاشی، ص‏433.
  4. منتهی الآمال، ج 2، ص 251.
  5. هشام بن‏ حکم، صفایی، ص 14. ؛ رجال نجاشی، ص‏433؛ فهرست‏ شیخ طوسی، ص 355.
  6. معجم رجال الحدیث، ج‏19، ص 271.
  7. قاموس الرجال، ج‏9، ص 324.
  8. هشام بن‏ حکم، عبدالله نعمه، ص 62.
  9. در مورد شرح حال او به مقاله نگارنده در شماره 15 ماهنامه کوثر رجوع شود.
  10. هشام بن ‏حکم، عبدالله نعمه، ص‏59.
  11. رجال نجاشى، ص‏433.
  12. جامع الرواة، اردبیلى، ج 2، ص‏313.
  13. هشام بن‏ حکم، صفایى، ص 121.

منابع