ابن تغری بردی
ابن تغری بردی | |
---|---|
نام کامل | ابوالمحاسن جمالالدين يوسف بن تغری بردی بن عبدالله ظاهری حنفی |
نامهای دیگر | ابن تغری بردی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 812 ق، ۷۸۸ ش، ۱۴۱۰ م |
محل تولد | قاهره |
سال درگذشت | 874 ق، ۸۴۸ ش، ۱۴۷۰ م |
دین | اسلام، اهل سنت |
استادان | شمسالدين محمد رومی حنفی، بهاءالدين ابوالبقاء حنفی |
آثار |
|
ابوالمحاسن جمالالدين يوسف بن تَغری بِردی بن عبدالله ظاهری حنفی معروف به ابن تَغری بِردی (ح ۸۱۲-۸۷۴ ق)، مورخ مسلمان حنفی مذهب در قرن نهم بود.
معرفی
وی در خانۀ امير منجک، جنب مدرسۀ سلطان حسن در قاهره زاده شد[۱] و به گفتۀ خود ابن تغری بردی در النجوم[۲] تولدش تخميناً پس از ۸۱۱ ق بوده است. نام تغری بردی مركب است از دو واژۀ تركی تغری (تنگری) و بردی (بيردی يا ويردی) كه جمعاً به معنای «خداداد» است و اكنون نيز ترکزبانان، بهويژه تركان خاوری، الله ويردی و خدای ويردی و مانند آنها را در نامگذاريها به كار میبرند. تغری بردی پدر ابوالمحاسن را ــ كه از غلامان ترک نژاد رومی بود ــ ملک ظاهر برقوق پادشاه مصر در اوايل سلطنتش خريد و آزاد ساخت و او از خاصگی و ساقيگری كار را آغاز كرد تا به اتابكی (فرماندهی) سپاه مصر و نيابت شام رسيد و سرانجام در ۸۱۵ ق درگذشت.
تربیت و تحصیل
از تغری بردی ۱۰ فرزند ــ ۶ پسر و ۴ دختر ــ ماند و يوسف كوچکترين فرزندان او بود. پس از درگذشت پدر، تربيت يوسف را ناصرالدين محمد، معروف به ابن عديم يا ابنابیجراد كه شوهر خواهر او بود، به عهده گرفت. وی قاضیالقضاة مصر بود. خواهر يوسف، پس از درگذشت ابن عديم به عقد شيخالاسلام قاضی القضاة جلال الدين عبدالرحمان بلقينی شافعی درآمد و تربيت يوسف نيز بر عهدۀ وی قرار گرفت. ابنتغری بردی از حق تربيت بلقينی بر خويشتن به صراحت ياد میكند و از ابن عديم در برابر نكوهش های مقريزی به دفاع میپردازد[۳].
استادان
بلقينی حفظ قرآن را به ابنتغری بردی آموخت. يوسف مختصر قدوری را نيز از بر كرد و باز به جست و جوی دانش پرداخت. وی فقه را از شمسالدين محمد رومی حنفی و بهاءالدين ابوالبقاء حنفی قاضی مكه، بدرالدين محمود عينی حنفی فرا گرفت و نحو را از تقیالدين شُمَنی آموخت و ملازمت وی داشت و در فقه نيز از او استفاده برد و تصريف را از علاءالدين رومی و ديگران فراگرفت. مقامات حريری را نزد علامه قوام الدين حنفی خواند و بديع و ادبيات را از علامه شهابالدين احمد بن عربشاه دمشقی حنفی آموخت[۴] و معانی و بيان و شرح عقايد سعدالدين را نزد محيیالدين كافيهجی خواند[۵] و مقدار زيادی از اشعار شيخ الاسلام شهابالدين احمد بن حجر عسقلانی را نزد او نوشت و در درسش حاضر شد و از مجالس وی سود برد. همچنين نزد ابنظهيره قاضی مكه از شعر او و ديگران نوشت و نيز از شاعران مكه، علامه بدرالدين بن عليف و قطب الدين ابوالخير بن عبدالقوی استفاده برد[۶]. نجمالدين غزی[۷] محمد توزی را نيز از استادان ابن تغری بردی شمرده و نوشته است كه در طلب كيميا نزد او خدمت كرده است. بسياری از دانشمندان ياد شده و نيز مقريزی، محمود بن احمد عينی، عبدالرحمن زركشی، عبدالرحيم ابن فرات، شمسالدين محمد نواجی و جز آنان برای وی اجازه نوشتند كه مرجی تركمانی، دوست و شاگرد و كاتب وی، از آنان به تفصيل ياد كرده است[۸]. ابنتغری بردی خود نيز اشاراتی به بعضی از اجازههای خود دارد، مثلاً اجازۀ مفصل ابن عربشاه را در النجوم الزاهرة نقل كرده است [۹]. از مسموعات وی سنن ابوداوود، جامع ترمذی، شمايل المصطفی ترمذی، مشيخة فخر بن بخاری، مسند ابن عباس و فضل الخيل دمياطی را ياد كردهاند. وی از ابن قريج، ابنبردس و ابن ناظر حديث شنيد و اجازه گرفت[۱۰]. ابنتغری بردی به دانش تاريخ دل بست و ملازمت مورخان روزگار خود عينی و مقريزی را اختيار كرد و در اين امر جهد فراوان به كار بست، جودت ذهن و فهم صحيح، ابن تغری بردی را ياری كرد تا در اين علم سرآمد شد و به تأليف و تصنيف پرداخت[۱۱].
شخصیت و اخلاق
وی همچنين در موسيقی، فنون جنگی چون تيراندازی و نشانهزنی و گوی و چوگان نيز مهارت يافت. مرجی تركمانی[۱۲]. ديانت، خويشتنداری، عفت، كنارهگيری از مردم، دوری از اعيان دولت، خوش مشربی و حشمت و حيای وی را ستوده و ابن اياس او را از نوادر شمرده است [۱۳].
شخصیت علمی
سخاوی، با وجود اعتراف به دانش و شخصيت ستودۀ ابن تغری بردی، مؤلفات وی را دارای «وهم كثير» و سقطات و حذف و تكرارهای بیجا و قلب و تصحيف و تحريف دانسته و برای هر مورد مثالی ذكر كرده است[۱۴]. البته سخاوی بر نام بسياری از بزرگان روزگار خويش انگشت انتقاد گذارده و بر بسياری آزار روا داشته است، چنانكه بزرگترين مورخ اين روزگار، مقريزی را به قصور و ضعف روايت و بيان متهم كرده است[۱۵]. همچنين ابن خلدون و بقاعی محدث نيز از نيش قلم وی در امان نبودهاند و سيوطی اين عمل وی را در رسالۀ مقامة الكاوی علی تاريخ السخاوی نكوهش كرده است[۱۶]. ابن صيرفی نظم ابن تغری بردی را در مرتبهای پست میداند و او را عامی میشمارد و در تاريخ نويسی به تعصب متهم میسازد و در چند مورد مثال میآورد[۱۷].
کتال النجوم الزاهره
مهمترين اثر ابنتغری بردی كتاب النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة در تاريخ مصر است. اين كتاب از فتح مصر و فرمانروايی عمروعاص در آنجا آغاز شده و تا رخدادهای ۸۷۲ ق/ ۱۴۶۷ م يعنی دوران سلطنت ملک اشرف قايتبای محمودی را در بردارد. اين كتاب به ترتيب تاريخی حكومت واليان، خلفا و سلاطين مصر تأليف شده و در آن وقايع مربوط به دوران حكومت هر فرمانروا و رخدادهای آن عهد چه مربوط به مصر و چه متعلق به ديگر نواحی جهان اسلام به ويژه سرزمينهای نزديک به مصر آمده و در پايان هر سال وضع آن رودنيل ثبت شده است. مطالب اين كتاب به ويژه آن قسمت كه در عصر مؤلف اتفاق افتاده و خود شاهد آنها بوده است، برای محققان تاريخ مصر و جهان اسلام از اهميت خاص برخوردار است. زيرا هم مؤلف، خود پيوند نزديک با حكام داشته و هم حوادث را مفصلتر از همۀ مورخان نوشته است. فهيم شلتوت، دانشمند مصری، در مقدمۀ مجلد شانزدهم النجوم الزاهرة مؤلف را به «صدق در احكام و شجاعت در اعلان آنها» میستايد. ابن تغری بردی در اين اثر بارها از مقريزی نقل قول كرده است. در كتاب النجوم الزاهرة شماری از اصطلاحات ديوانی مصر كه اغلب ريشۀ فارسی دارند، آمده است؛ مثلا: استادار، استاداريه، اميرآخور، بشخاناه، جمدار، خشداش و خجداش، خاصگی، خَوَنْد، دوادار، رنگ (اشعار)، ركبخاناه، زردخاناه، لالا و جز آنها. اين كتاب كه قبلاً قسمتهايی از آن به نام تاريخ ابوالمحاسن ابن تغری بردی (از سال ۲۰ تا ۳۵۶ ق/ ۶۴۱ -۹۷۶ م، در دو مجلد به كوشش يوينبل و ماتس، ليدن، ۱۸۵۵-۱۸۶۱ م و از سال ۳۶۶ تا ۵۶۶ ق/ ۹۷۷-۱۱۷۱ م و ۷۴۶ تا ۸۷۲ ق/ ۱۳۴۵-۱۴۶۷ م به كوشش پاپر، بركلی، ۱۹۰۹- ۱۹۲۹ م) چاپ شده بود، اكنون به نام النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة در ۱۶ مجلد به چاپ رسيده است. حاجی خليفه[۱۸] مینويسد كه چون سلطان سليم مصر را فتح كرد، اين تاريخ را ديد و پسنديد و به احمد بن سليمان بن كمال پاشا دستور داد آن را به تركی ترجمه كند. ابن كمال پاشا در آن زمان قاضی عسكر آناتولی بود. او در هر منزل جزئی از كتاب را ترجمه و حسن آشچیزاده آن را پاكنويس میكرد. ابن تغری بردی خود، كتاب النجوم الزاهرة را تلخيص كرده، آن را الكواكب الباهرة من النجوم الزاهرة نام نهاده است.
اثر ديگر وی المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی است. مؤلف در اين كتاب، تقريباً شرح حال ۰۰۰‘۳ تن از سلاطين، امراء، وزرا، دانشمندان، شعرا، مورخان، خطاطان و مهندسان را ياد كرده است. اينان عبارتند از كسانی كه در مصر و شام زندگی میكردهاند و نيز معاصران آنان از مغولان گرفته تا بزرگان عراق، يمن، حجاز، مغرب، اندلس و غيره. در اين كتاب حتی شرح حال بعضی از شاهان اروپا چون لويی نهم و بعضی از زنان چون شجرة الدر، همسر ملک صالح، و مونسه خاتون دختر سلطان ابوبكر عادل ايوبی نيز آمده است. المنهل الصافی به ترتيب حروف معجم تأليف شده و با شرح حال رجالی كه در ۶۵۰ ق/ ۱۲۵۲ م در عهد عزالدين ايبک تركمانی درگذشتهاند، آغاز گرديده و تا ۸۵۵ ق/ ۱۴۵۱ م ادامه يافته است. مؤلف، خود اين كتاب را در يک مجلد مختصر ساخته و آن را الدليل الشافی علی المنهل الصافی نام گذاشته است. نسخهای از اين كتاب كه به خط يونس بن سودون در حيات مؤلف كتابت شده در كتابخانۀ قره چلبی سليمان بهشماره ۲۲۶ نگهداری میشود[۱۹]. منهل در مصر طبع شده است.
حوادث الدهور
اثر ديگری ابن تغری بردی حوادث الدهور فی مدی الايام و الشهور است كه ذيل السلوک لمعرفة دول الملوک مقريزی است. اين كتاب چنانكه مؤلف نيز در مقدمه ياد میكند از وقايع ۸۴۵ ق/ ۱۴۴۱ م آغاز میشود. منتخباتی از اين كتاب به كوشش پاپر از سوی انتشارات دانشگاه كاليفرنيا در سالهای ۱۹۳۰-۱۹۴۲ م چاپ شده است.
مورد اللطافة
مورد اللطافة فی من ولی السلطنة و الخلافة كتاب ديگری است كه ابن تغری بردی آن را با ميلاد پيامبر (ص) آغاز كرده، سپس به ذكر غزوات و احوال آن حضرت و خلفای راشدين تا خليفۀ معاصر خويش القائم بامرالله، از خلفای عباسی مصر پرداخته و سرانجام احوال ملوک مصر را، از آغاز حكومت سلاطين ايوبی تا دولت اينالی، آورده است. جزئی از اين كتاب با ترجمۀ لاتينی آن به كوشش كارلايل در كمبريج در ۱۷۹۳ م چاپ شده است. مرجی[۲۰] اين كتاب را مختصر منهل الصافی دانسته است.
آثار دیگر
آثار ديگر ابن تغری بردی عبارتند از البشارة كه تكملة اشارة ذهبی است؛ البحر الزاخر فی علم الاول و الآخر؛ حلية الصفات فی الاسماء و الصناعات؛ نزهة الرائی و رسالهای در موسيقی و جز آنها[۲۱].
درگذشت
ابن تغری بردی در نزديک تربت اشرف اينال برای خود مدفنی ساخت و كتب و تصانيفش را وقف مسجد آن كرد. وی سرانجام پس از تحمل تقريباً يک سال بيماری قولنج درگذشت[۲۲].
پانویس
- ↑ مرجی، ۱/ ۱۰
- ↑ ۱۴/ ۱۱۸
- ↑ همو، ۱۴/ ۱۴۳-۲۳۷؛ مرجی، ۱/ ۱۰
- ↑ مرجی، ۱/ ۱۰-۱۱
- ↑ ابن صيرفی، ۱۷۶
- ↑ مرجی، ۱/ ۱۱-۱۲
- ↑ ۱/ ۹۴
- ↑ ۱/ ۱۴- ۱۵
- ↑ ۱۵/ ۵۴۹ -۵۵۱
- ↑ مرجی، ۱/ ۱۳
- ↑ همو، ۱/ ۱۲
- ↑ ۱/ ۱۶
- ↑ ۳/ ۴۶
- ↑ الضوء اللامع، ۱۰/ ۳۰۶- ۳۰۸
- ↑ التبر المسبوك، ۲۱-۲۴
- ↑ عدوی، ۲۲-۲۴
- ↑ صص ۱۷۷-۱۸۲
- ↑ ۲/ ۱۹۳۳
- ↑ ابوالفضل ابراهيم، ص «و»
- ↑ ص ۱۷
- ↑ همانجا؛ ابن صيرفی، ۱۷۸؛ عدوی، ۲۷- ۲۸
- ↑ ابن تغری