پسیخانیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'مى‏ گفت' به 'مى‏‌گفت')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''پسیخانیه‏''' از جمله فرقی است که مربوط به محمود پسیخانی گیلانی می باشد.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان =پسیخانیه
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام =پسیخانیه
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =800 هجری قمری
| قرن شکل گیری =قرن نهم هجری قمری
| مبدأ شکل گیری =
| موسس = محمود پسیخانی‌گیلانی
| عقیده = الحاد در دین
}}


==شرح حال موسس==
'''پسیخانیه ‏'''فرقه‌ای است که بنیان‌گذار آن، محمود پسیخانی‌گیلانی می‌باشد.
بنیانگذار این مذهب مردى به نام محمود پسیخانى گیلانى است. وى در سال 800 هجرى قمری این مذهب نو را پدید آورد و پیش از آن از پیروان فضل اللَّه استرآبادى مؤسس فرقه «[[حروفیه]]» بود.
نوشته اند که فضل او را به جهت خودپسندی اش طرد کرد و از آن پس به محمود مطرود یا مردود شهرت یافت.
محمود پسیخانى دیر زمانى در کنار رود ارس مى‏ زیست. وى مردى دانا و پرهیزکار بود و در عمر خود همسری انتخاب نکرد و در سال 831 هجری قمری  درگذشت.
برخى گفته‏ اند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود کرد، ولى پیروان وى این گفته را دروغ مى ‏دانند.<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش اندک </ref>


==تاریخچه==
== شرح حال موسس ==
پسیخانیان از «[[نقطویان]]» هستند. در زمان شاه تهماسب در سال 973 هجری قمری، یکى از بزرگان نقطوى به نام ابوالقاسم امرى را کور کردند و همچنین در سال 981 هجری قمری، گروهى از «نقطویان» دستگیر و کشته شدند.
محمود پسیخانی‌گیلانی در سال 800 هجری‌قمری این مذهب نو را بنیان کرد در حالی‌که خود پیش از آن، از پیروان فضل‌اللَّه استرآبادی مؤسس فرقه «[[حروفیه]]» بود.
در زمان شاه عباس روزگار «نقطویان» بدتر از  قبل شد. او در سال 1102 هجری قمری فرمان داد که نقطویان را در سراسر کشور دستگیر کنند.
نوشته‌اند که فضل‌الله او را به‌جهت خودپسندی‌اش طرد کرد و از آن پس به محمود‌ مطرود یا مردود مشهور شد.
پیش از این زمان، برخى از نقطویان از [[ایران]] به [[هند]] گریخته بودند.
محمود پسیخانی دیر زمانی در کنار رود ارس می‏‌زیست. وی مردی دانا و پرهیزکار بود و در عمر خود همسری انتخاب نکرد و در سال 831 هجری قمری درگذشت.
«نقطویان» را به چند نام خوانده ‏اند به ایشان «نقطوى» و نقطه و اهل نقطه گفته ‏اند، زیرا محمود آفرینش و پیدایش همه چیز را از خاک مى‏ داند و آن را نقطه مى‏ خواند. «[[واحدیه]]» و «[[امنا]]» نیز نام یافته‏ اند، براى این که آنان هر کسی را که زناشویی نکرده بود واحد و هر کسی را که متأهل بود امین مى ‏خواندند.
برخی گفته‏‌اند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود کرد، ولی پیروانش این ادعا را تکذیب کردند<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش اندک </ref>.
زناشویى نکردن در این مذهب ستوده و محمود بود. موسس این فرقه در زندگانى کوتاه خود زناشویى نکرده و پیروان خویش را تا آن جا که بتوانند به پرهیز از آن دعوت می کرد. به ایشان «پسیخانیان» و «پسیحانی ها» و «محمودیه» نیز گفته‏ اند و این هر دو از نام دین‏ آور آنان محمود پسیخانى گرفته شده است.<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش</ref>


==دلیل گسترش نقطویان(پسیخانیه)==
== تاریخچه ==
تاریخ نگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی بر این اندیشه بودند که شاه عباس اول باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در سال 996 هجری قمری، بشارت ظهور موعود نقطوی را می دادند و حتی شاه طهماسب را مهدی می خواندند. چنین به نظر می رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در سال 982 و 994 هجری قمری، چشم امید به شاه عباس اول دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه عباس اول مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت کرد. گرایش شاه عباس اول به نقطویان چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیت های شهری تأثیر گذاشت. <ref>با استفاده از دانشنامه جهان اسلام، ج5، ص 649</ref>
پسیخانیان از «[[نقطویان]]» هستند. در زمان شاه طهماسب در سال 973 هجری قمری، یکی از بزرگان نقطوی به نام ابوالقاسم امری را کور کردند و همچنین در سال 981 هجری قمری، گروهی از «نقطویان» دستگیر و کشته شدند.
در زمان شاه عباس، روزگار «نقطویان» بدتر از قبل شد. او در سال 1102 هجری قمری فرمان داد که نقطویان را در سراسر کشور دستگیر کنند.
پیش از این زمان، برخی از نقطویان از [[ایران]] به [[هند]] گریخته بودند.
«نقطویان» را به چند نام خوانده‌‏اند به ایشان «نقطوی» و نقطه و اهل نقطه گفته‌اند، زیرا محمود پسیخانی، آفرینش و منشأ پیدایش همه چیز را از خاک می‏‌داند و آن را نقطه می‏‎خواند. این گروه، «واحدیه» و «اُمنا» نیز نامیده شده‌اند، برای اینکه آنان هر کسی را که زناشویی نکرده بود واحد و هر کسی را که متأهل بود امین می‌‏خواندند.
زناشویی نکردن در این مذهب ستوده و محمود بود. موسس این فرقه در زندگانی کوتاه خود زناشویی نکرده و پیروان خویش را تا آنجا که بتوانند به پرهیز از آن دعوت می‌کرد. به پیروان ایشان «پسیخانیان» و «پسیحانی‌ها» و «محمودیه» نیز گفته‏‌اند و این هر دو از نام دین‌‌آور آنان محمود پسیخانی گرفته شده است<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش</ref>.


==اعتقادات==
== دلیل گسترش نقطویان (پسیخانیه) ==
[[مسلمانان]] این گروه را «[[ملاحده]]» و دین ایشان را الحاد خوانده‏ اند، زیرا که خداوند، رستاخیز،  بهشت و دوزخ و آن جهان را نمى ‏شناختند و انسان کامل را مى‏ پرستیدند و بیشتر آن را به نام مرکب مبین مى ‏خواندند و مى ‏گفتند که هرچه اکنون پدید آمده و صورت و پیکرى دارد، ذرات پدیدآورنده‏ اش همیشه در این جهان است و هر زمان به صورت پیکرى در مى ‏آید، گاه صورت سنگ و خاک مى ‏گیرد و گاه به پیکر گیاه و جانور و مردم نمودار مى ‏شود و از خوى و کردار و دیدار کنونى هر چیز مى ‏توان پى برد که پیش از این در چه پیکر و صورتى بوده است. این پى ‏بردن ایشان را احصا، و احصاکننده را «محصى» مى‏ خواندند. محمود مانند فضل خود را [[مهدى موعود]] مى‏ خواند که [[پیغمبر اسلام]] به آمدن وى مژده داده است.
تاریخ‌نگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی بر این اندیشه بودند که شاه‌عباس اول، باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله‌ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در سال 996 هجری قمری، بشارت ظهور موعود نقطوی را می‌دادند و حتی شاه‌طهماسب را مهدی می‌خواندند. چنین به نظر می‌رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در سال 982 و 994 هجری قمری، چشم امید به شاه‌عباس اول دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه‌عباس اول مدتی با درویش‌خسرو در قزوین معاشرت کرد. گرایش شاه عباس‌اول به نقطویان چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت‌اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیت‌های شهری تأثیر گذاشت<ref>با استفاده از دانش‌نامه جهان‌اسلام، ج5، ص 649</ref>.  
او مى‏‌گفت که دین اسلام برافتاد و زمان عرب به پایان رسید و از این پس دین، دینى است که او آورده و دور، دور عجم است و این دور هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبین خواهند آمد که نخستین ایشان خود اوست.<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117</ref>از جمله اصول اعتقادی پسیخانیان یکى آن است که موجود جز مرکب و محسوس نیست. علاوه ایشان منکر وحدت و بساطت هستند و تصور را، کواذب (دروغ) مى‏ دانند.<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 120 با ویرایش</ref>
در کتاب «دبستان المذاهب» آمده است که محمود پسیخانى خود را واحد مى ‏خواند و این که حضرت محمد (ص) به حضرت على (ع) گفته: «انا و على من نور واحد و لحمک لحمى و جسمک جسمى» اشارت بدان است که صفوت و قوّت اجزا و اجساد همه انبیاء و اولیا به هم آمد و از آن جسد محمد (ص) و على (ع) به وجود آمد و از آن پیکر،  محمود سرشته گشت. به عقیده محمود پسیخانى، خدا نمونه قدرت و نیرویى برتر و فراتر از انسان نیست، بلکه در نظر او، خدا نمونه نیروهاى «خود انسان» است که بشر مى‏ کوشد تا در زندگى خود به آن ها دست یازدد.<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص  118 با ویرایش</ref> محمود دهدارى که از دشمنان سرسخت پسیخانیان بود مى‏ نویسد: طایفه دوم از منکران وجود «واجب الوجود» ملاحده‏ تناسخیه ‏اند که خود را «نقطویه» مى ‏خوانند. آنان خویشتن را خدا مى ‏دانند و مى ‏گویند که انسان تا خود را نشناخته بنده است و چون خود را شناخت،  خدا خواهد بود. کلمه ایشان این است که می گویند: لا اله الا المرکب المبین و مراد ایشان از «مرکب مبین» انسان است.<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش </ref>
بسیارى از شاعران و اندیشمندان پسیخانى به جهت گریز از تعقیب و شکنجه دشمنان و پادشاهان به هندوستان و نواحى دیگر گریختند و جلاى وطن کردند.


==پانویس==  
== اعتقادات ==
[[مسلمانان]] این گروه را «[[ملاحده]]» و آیین ایشان را آیین الحاد خوانده‌اند، زیرا که آنان خداوند، رستاخیز، بهشت و دوزخ و آن جهان را نمی‌شناختند و انسان کامل را می‏‌پرستیدند و بیشتر آن را به نام مرکب مبین می‌‏خواندند و می‌‏گفتند که هرچه اکنون پدید آمده و صورت و پیکری دارد، ذرات پدیدآورنده‏‌اش همیشه در این جهان است و هر زمان به صورت پیکری در می‌‏آید، گاه صورت سنگ و خاک می‌‏گیرد و گاه به پیکر گیاه و جانور و مردم نمودار می‌‏شود و از خوی و کردار و دیدار کنونی هر چیز می‌‏توان پی برد که پیش از این در چه پیکر و صورتی بوده است. این پی‌‏بردن ایشان را احصا، و احصا کننده را «مُحصی» می‏‌خواندند. محمود پسیخانی مانند فضل خود را مهدی موعود می‏‌خواند که پیامبر‌ اسلام به آمدن وی مژده داده است.


[[رده: فرق و مذاهب]]
او می‏‌گفت که دین اسلام برافتاد و زمان عرب به پایان رسید و از این پس، دین، دینی است که او آورده و دور، دور عجم است و این دور هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبین خواهند آمد که نخستین ایشان، خود اوست<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117</ref>.
[[رده: کلام ]]
 
[[رده: مذاهب کلامی ]]
از جمله اصول اعتقادی پسیخانیان یکی آن است که موجود جز مرکب و محسوس نیست. علاوه ایشان منکر وحدت و بساطت هستند و تصور را، کواذب (دروغ) می‏‌دانند<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 120 با ویرایش</ref>.
<references />
 
در کتاب «دبستان‌المذاهب» آمده است که محمود پسیخانی خود را واحد می‌‏خواند و این که حضرت محمد (صلّی‌الله علیه وآله) به حضرت علی (علیه‌السّلام) گفته: «انا و علی من نور واحد و لحمک لحمی و جسمک جسمی» اشارت بدان است که صفوت و قوّت اجزا و اجساد همه انبیاء و اولیا به هم آمد و از آن، جسد محمد (صلّی‌الله علیه وآله) و علی (علیه‌السّلام) به وجود آمد و از آن پیکر، محمود سرشته گشت.
 
به عقیده محمود پسیخانی، خدا نمونه قدرت و نیرویی برتر و فراتر از انسان نیست، بلکه در نظر او، خدا نمونه نیروهای «خود انسان» است که بشر می‏‌کوشد تا در زندگی خود به آنها دست یازد<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش</ref>.
 
محمود دهداری که از دشمنان سرسخت پسیخانیان بود می‏‌نویسد: طایفه دوم از منکران وجود «واجب الوجود» ملاحده‏ تناسخیه‌اند که خود را «نقطویه» می‌‏خوانند. آنان خویشتن را خدا می‌‏دانند و می‌‏گویند که انسان تا خود را نشناخته بنده است و چون خود را شناخت، خدا خواهد بود. کلمه ایشان این است که می‌گویند: لا اله الا المرکب المبین و مراد ایشان از «مرکب‌مبین» انسان است<ref>مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش </ref>.
 
بسیاری از شاعران و اندیشمندان پسیخانی، به جهت گریز از تعقیب و شکنجه دشمنان و پادشاهان جلای وطن کردند و به هندوستان و نواحی دیگر گریختند.
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{فرق و مذاهب}}
[[رده:فرق و مذاهب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۲۳

پسیخانیه
نامپسیخانیه
قرن شکل گیریقرن نهم هجری قمری
موسسمحمود پسیخانی‌گیلانی
عقیدهالحاد در دین

پسیخانیه ‏فرقه‌ای است که بنیان‌گذار آن، محمود پسیخانی‌گیلانی می‌باشد.

شرح حال موسس

محمود پسیخانی‌گیلانی در سال 800 هجری‌قمری این مذهب نو را بنیان کرد در حالی‌که خود پیش از آن، از پیروان فضل‌اللَّه استرآبادی مؤسس فرقه «حروفیه» بود. نوشته‌اند که فضل‌الله او را به‌جهت خودپسندی‌اش طرد کرد و از آن پس به محمود‌ مطرود یا مردود مشهور شد. محمود پسیخانی دیر زمانی در کنار رود ارس می‏‌زیست. وی مردی دانا و پرهیزکار بود و در عمر خود همسری انتخاب نکرد و در سال 831 هجری قمری درگذشت. برخی گفته‏‌اند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود کرد، ولی پیروانش این ادعا را تکذیب کردند[۱].

تاریخچه

پسیخانیان از «نقطویان» هستند. در زمان شاه طهماسب در سال 973 هجری قمری، یکی از بزرگان نقطوی به نام ابوالقاسم امری را کور کردند و همچنین در سال 981 هجری قمری، گروهی از «نقطویان» دستگیر و کشته شدند. در زمان شاه عباس، روزگار «نقطویان» بدتر از قبل شد. او در سال 1102 هجری قمری فرمان داد که نقطویان را در سراسر کشور دستگیر کنند. پیش از این زمان، برخی از نقطویان از ایران به هند گریخته بودند. «نقطویان» را به چند نام خوانده‌‏اند به ایشان «نقطوی» و نقطه و اهل نقطه گفته‌اند، زیرا محمود پسیخانی، آفرینش و منشأ پیدایش همه چیز را از خاک می‏‌داند و آن را نقطه می‏‎خواند. این گروه، «واحدیه» و «اُمنا» نیز نامیده شده‌اند، برای اینکه آنان هر کسی را که زناشویی نکرده بود واحد و هر کسی را که متأهل بود امین می‌‏خواندند. زناشویی نکردن در این مذهب ستوده و محمود بود. موسس این فرقه در زندگانی کوتاه خود زناشویی نکرده و پیروان خویش را تا آنجا که بتوانند به پرهیز از آن دعوت می‌کرد. به پیروان ایشان «پسیخانیان» و «پسیحانی‌ها» و «محمودیه» نیز گفته‏‌اند و این هر دو از نام دین‌‌آور آنان محمود پسیخانی گرفته شده است[۲].

دلیل گسترش نقطویان (پسیخانیه)

تاریخ‌نگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی بر این اندیشه بودند که شاه‌عباس اول، باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله‌ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در سال 996 هجری قمری، بشارت ظهور موعود نقطوی را می‌دادند و حتی شاه‌طهماسب را مهدی می‌خواندند. چنین به نظر می‌رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در سال 982 و 994 هجری قمری، چشم امید به شاه‌عباس اول دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه‌عباس اول مدتی با درویش‌خسرو در قزوین معاشرت کرد. گرایش شاه عباس‌اول به نقطویان چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت‌اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیت‌های شهری تأثیر گذاشت[۳].

اعتقادات

مسلمانان این گروه را «ملاحده» و آیین ایشان را آیین الحاد خوانده‌اند، زیرا که آنان خداوند، رستاخیز، بهشت و دوزخ و آن جهان را نمی‌شناختند و انسان کامل را می‏‌پرستیدند و بیشتر آن را به نام مرکب مبین می‌‏خواندند و می‌‏گفتند که هرچه اکنون پدید آمده و صورت و پیکری دارد، ذرات پدیدآورنده‏‌اش همیشه در این جهان است و هر زمان به صورت پیکری در می‌‏آید، گاه صورت سنگ و خاک می‌‏گیرد و گاه به پیکر گیاه و جانور و مردم نمودار می‌‏شود و از خوی و کردار و دیدار کنونی هر چیز می‌‏توان پی برد که پیش از این در چه پیکر و صورتی بوده است. این پی‌‏بردن ایشان را احصا، و احصا کننده را «مُحصی» می‏‌خواندند. محمود پسیخانی مانند فضل خود را مهدی موعود می‏‌خواند که پیامبر‌ اسلام به آمدن وی مژده داده است.

او می‏‌گفت که دین اسلام برافتاد و زمان عرب به پایان رسید و از این پس، دین، دینی است که او آورده و دور، دور عجم است و این دور هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبین خواهند آمد که نخستین ایشان، خود اوست[۴].

از جمله اصول اعتقادی پسیخانیان یکی آن است که موجود جز مرکب و محسوس نیست. علاوه ایشان منکر وحدت و بساطت هستند و تصور را، کواذب (دروغ) می‏‌دانند[۵].

در کتاب «دبستان‌المذاهب» آمده است که محمود پسیخانی خود را واحد می‌‏خواند و این که حضرت محمد (صلّی‌الله علیه وآله) به حضرت علی (علیه‌السّلام) گفته: «انا و علی من نور واحد و لحمک لحمی و جسمک جسمی» اشارت بدان است که صفوت و قوّت اجزا و اجساد همه انبیاء و اولیا به هم آمد و از آن، جسد محمد (صلّی‌الله علیه وآله) و علی (علیه‌السّلام) به وجود آمد و از آن پیکر، محمود سرشته گشت.

به عقیده محمود پسیخانی، خدا نمونه قدرت و نیرویی برتر و فراتر از انسان نیست، بلکه در نظر او، خدا نمونه نیروهای «خود انسان» است که بشر می‏‌کوشد تا در زندگی خود به آنها دست یازد[۶].

محمود دهداری که از دشمنان سرسخت پسیخانیان بود می‏‌نویسد: طایفه دوم از منکران وجود «واجب الوجود» ملاحده‏ تناسخیه‌اند که خود را «نقطویه» می‌‏خوانند. آنان خویشتن را خدا می‌‏دانند و می‌‏گویند که انسان تا خود را نشناخته بنده است و چون خود را شناخت، خدا خواهد بود. کلمه ایشان این است که می‌گویند: لا اله الا المرکب المبین و مراد ایشان از «مرکب‌مبین» انسان است[۷].

بسیاری از شاعران و اندیشمندان پسیخانی، به جهت گریز از تعقیب و شکنجه دشمنان و پادشاهان جلای وطن کردند و به هندوستان و نواحی دیگر گریختند.

پانویس

  1. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش اندک
  2. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش
  3. با استفاده از دانش‌نامه جهان‌اسلام، ج5، ص 649
  4. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117
  5. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 120 با ویرایش
  6. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش
  7. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش