ابومسلمیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'عبد ' به 'عبد')
بدون خلاصۀ ویرایش
(۶۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''ابومسلمیه''' فرقه ‏هایى منسوب به [[ابو مسلم خراسانی]] بودند که او را زنده و جاودان می ‏شمردند و به رجعت و بازگشت او اعتقاد داشتند.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان = ابومسلمیه
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام = ابومسلمیه
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس = منسوب به ابومسلم خراسانی
| عقیده = اعتقاد به تناسخ و اباحه‌گزی
}}
'''«ابومسلمیّه»''' فرقه‌‏‌ایی منسوب به [[ابومسلم خراسانی]] بودند که او را زنده و جاودان می‌‏شمردند و به [[رجعت]] او اعتقاد داشتند.


==آراء و عقاید ابو مسلمیه==
== آرا و عقاید ابومسلمیه ==
بیشتر این فرقه‌ها از طوایف [[حلولیه]]‌، [[اسحاقیه]]، [[راوندیه]]، [[سنباذیه]]، [[ابلقیه]]، [[مبیضه|مبیضّه]]، [[بابکیه]]، [[برکوکیه]] و [[رزامیه]] از ابومسلمیه به شمار می‌روند. ظاهرا خود ابومسلم پیش از آن‌که به [[ابراهیم‌ امام|ابراهیم امام]] بپیوندد، با «[[کیسانیه]]» و «[[مغیریه]]» که دو فرقه از [[غلاة|غلاة شیعه]] بودند، رابطه نزدیک داشت و علاوه عقاید تناسخی ایشان در افکار وی تأثیر گذاشته بود و بر این باور بود که ارواح پس از مفارقت از اجسادشان، به بدن‌های دیگر منتقل می‌شوند. نوبختی می‏‌نویسد که ابومسلمیه می‏‌گفتند: ابومسلم نمرده و زنده است و انجام هر کاری را روا می‌داشتند تا جایی‌که همه واجبات را فرو می‌گذاشتند. ابومسلمیه تنها ایمان را شناختن امام می‌دانند و چون خرّمیان بنیان‌گذار آیین‌شان بودند؛ خرمیان خوانده می‌شدند.


اکثر این فرق از طوایف [[حلولیه]]‏ اند، [[اسحاقیه]]، [[راوندیه]]، [[سنباذیه]]، [[ابلقیه]]، [[مبیضّه]]، [[بابکیه]]، [[برکوکیه]] و [[رزامیه]] از جمله ایشان هستند و از ابو مسلمیه به شمار می روند. ظاهرا خود ابو مسلم پیش از آن که به ابراهیم امام پیوندد با «[[کیسانیه]]» و «[[مغیریه]]» که دو فرقه از غلاة شیعه بودند، روابط نزدیک داشت و عقاید تناسخى ایشان در افکار وى تأثیر کرده بود و عقیده داشت که ارواح پس از مفارقت از اجساد خود به بدن هاى دیگر منتقل مى ‏شوند، اگر چه آن اجساد ما سواى نوع سابق خود باشند.نوبختى مى‏ نویسد که ابو مسلمیه مى‏ گفتند: ابو مسلم نمرده و زنده است و کردن هر کارى را روا مى داشتند و همه واجبات را فرو مى ‏گذاشتند، ایشان تنها ایمان را شناختن امام مى ‏دانند و چون بنیان گذار کیش ایشان خرمیان بودند اینان را خرم دینان مى‏ خوانند.<br>
== در بیان محمد بن اسحاق الندیم ==
<br>
[[ابن ندیم|محمد‌بن‌اسحاق‌الندیم]] در کتاب '''«[[الفهرست (کتاب)|الفهرست]]»''' می‏‌نویسد: از جمله اعتقاداتی که پس از اسلام در [[خراسان]] رایج شد، عقیده به امامت ابومسلم از سوی ابومسلمیه بود و می‌گفتند که او زنده و جاودان است و در وقت معینی که خود می‌داند، ظهور خواهد کرد. اسحاق‌تُرک از طایفه اسحاقیه که شاخه ابومسلمیه بود به ترکستان و بلاد [[ماوراء النهر]] رفت و در آنجا مردم را دعوت به ابومسلم می‏‌کرد و می‌گفت که او در کوه‌های ری زندانی است و به‌زودی ظهور خواهد کرد.


==در بیان محمد بن اسحاق الندیم در کتاب الفهرست==
== در بیان ابوالقاسم بلخی ==
[[محمد بن اسحاق الندیم]] در کتاب «الفهرست» مى‏ نویسد: از جمله اعتقاداتى که پس از اسلام در [[خراسان]] پیدا شد مسیلمه پیروان ابو مسلم است، که عقیده به امامت او داشتند و گویند او زنده و جاودان است و در وقت معینى که خود مى ‏داند ظهور خواهد کرد و «اسحاقیه» از ابو مسلمیه بودند و اسحاق ترک به [[ترکستان]] و بلاد [[ما وراء النهر]] رفت و در آنجا مردم را دعوت به ابومسلم مى‏ کرد و مى ‏گفت که ابومسلم در کوه هاى رى زندانى است و به زودى ظهور خواهد کرد.
[[ابوالقاسم بلخی]] می‌گوید: گروهی از مسلمیه را «[[خرم‌دینیه]]» می‌نامند و شنیده‏‌ام که در نزد ما فرقه‏‌ای از ایشان هستند که در دهکده خرم‌باد  (احتمالا خرم‏‌آباد) زندگی می‌کنند و از [[مسلمانان]] در حال ترس و بیم هستند. مسعودی می‌نویسد: «[[حریانیه]]» فرقه‌ای بودند که نخست قائل به امامت [[محمد بن حنفیه|محمد‌بن‌حنفیه]] بودند و سپس به «[[راوندیه]]» پیوستند و پس از آن پیرو «[[ابومسلمیه]]» شدند و معتقدند که ابومسلم پایه‌گذار حکومت بنی‌العباس ملقّب به حریان بودند و از این جهت این فرقه را «[[حریانیه]]» گفته‌‏اند.
==در بیان ابوالقاسم بلخى==
[[ابوالقاسم بلخى]] گوید: گروهى از مسلمیه را «خرم دینیه» نامند و شنیده‏ ام که در نزد ما فرقه‏ اى از ایشان هستند که در دهکده خرمباد (کذا، شاید خرم‏ آباد) زندگى مى‏ کنند و از مسلمانان در حال ترس و بیم هستند.
مسعودى مى‏ نویسد: «[[حریانیه]]» فرقه ‏اى بودند که نخست قایل به امامت [[محمد بن حنفیه]] بودند و پس به «[[راوندیه]]» پیوستند و پس از آن از جمله ابو مسلمیه گشتند، و گویند که ابو مسلم صاحب دعوت بنى عباس ملقّب به حریان بودند و از این جهت این فرقه را «[[حریانیه]]» گفته ‏اند.<br>
<br>


ظاهرا کلمه حریانیه باید تصحیف حیانیّه باشد که اصحاب حیّان سراج بودند که از «[[کیسانیه]]» و طرفداران امامت محمد بن حنفیه به شمار مى ‏رفتند و براى [[حسن بن علی (ع)]] و [[امام حسین|حسین بن على (ع)]] حقى در امامت قایل نبودند.  
ظاهرا کلمه حریانیه باید تصحیف حیّانیّه باشد که اصحاب حیّان سراج بودند که از «[[کیسانیه]]» و طرفداران امامت [[محمد بن حنفیه|محمد‌بن‌حنفیه]] به‌شمار می‌رفتند و برای [[حسن بن علی (مجتبی)|حسن‌بن‌علی (علیه‌ا‌لسلام)]] و [[حسین بن علی (سید الشهدا)|حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام)]] حقی در امامت قائل نبودند.  


==درکلام عبدالقاهر بغدادى==
== در کلام عبدالقاهر بغدادی ==
[[عبدالقاهر بغدادى]] گوید: ابو مسلمیه درباره ابو مسلم سخن به گزاف گفته ‏اند و پنداشتند که او در اندر آمدن روح خدا در وى خدا باشد و او را به از جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگان دانند و گفتند که ابو مسلم زنده است و نمرده و چشم به راه اویند. ایشان را در [[مرو]] و [[هرات]] «[[برکوکیه]]» خوانند و هرگاه از ایشان از آن کسى که منصور او را کشته است پرسند گویند که: او شیطان بود که به صورت ابو مسلم به دست منصور کشته شد. صاحب «تبصره العوام» مى‏ نویسد: این فرق را به شیعه بندند از بهر آن که ابو مسلم خروج کرد و خلق بسیار از اعداء اللّه و اعداء آل محمّد (ص) و غیرهم را بکشت بدان که این خطاست و ابو مسلمیه از [[شیعه]] نیستند و نه از فرق [[سنیان]]، زیرا اعتقاد ابو مسلم آن بود که امامت به «میراث» است نه به «نص» چنانکه شیعیان گویند و نه به «اختیار» چنان که سنیان گویند. ابو مسلمیه گویند که بعد از رسول «[[امامت]]» از آن عباس بود، [[ابو بکر]] و [[عثمان]] بروى ظلم کردند، و آن خروج بهر آن کرد که [[بنى امیه]] را براندازد و امارت به بنى عباس دهد چنانکه کرد. و اگر او را اعتقاد آن بودى که امامت از آن امیر المؤمنین [[على (ع)]] بود، بعد از هلاک بنى امیه به حضرت صادق (ع) دادى نه به سفاح، و «راوندیه» در این مذهب تابع ابو مسلم بودند. قومى از ایشان گویند: ابو مسلم زنده است و هیچ چیز از تکالیف و [[نماز]] و [[روزه]] و [[زکات]] و [[حج]] واجب نیست و [[ایمان]] و [[دین]] در دو چیز است: اول معرفت امام، دوم معرفت نگهداشتن.
[[عبدالقاهر بغدادی]] می‌گوید: ابومسلمیه دربارۀ ابومسلم سخن به گزاف گفته‌اند و پنداشتند که او در اندر آمدن روح خدا در وی، خدا باشد و او را بهتر از [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و دیگر فرشتگان دانند و گفتند که ابومسلم زنده است و منتظرش هستند. ابومسلمیه را در مرو و هرات [[برکوکیه|«برکوکیه]]» خوانند و هرگاه از کسی که منصور او را کشته است بپرسند پاسخ می‌دهند که: او شیطان بود و به‌صورت ابومسلم متمثل  و به دست منصور کشته شد. صاحب '''«تبصره العوام»''' می‌نویسد: این فرق را به [[شیعه]] بندند از بهر آنکه ابومسلم خروج کرد و خلق بسیار از اعداء اللّه و اعداء آل‌محمّد (صلی‌الله علیه وآله وسلم) و غیره را بکشت بدان که این خطاست و ابومسلمیه نه از [[شیعه]] هستند و نه از فرقه‌های [[اهل سنت و جماعت|سنیان]]؛ زیرا اعتقاد ابومسلم آن بود که امامت به «میراث» است نه به «نصّ» چنانکه [[مذهب شیعه|شیعیان]] گویند و نه به «اختیار» چنانکه سنیان گویند. ابومسلمیه معتقدند که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) «[[امامت]]» از آن عباس بود، [[ابوبکر]] و [[عثمان]] بر وی ظلم کردند، و آن خروج بهر آن کرد که [[بنی امیه|بنی‌امیه]] را براندازد و امارت به [[عباسیان|بنی‌عباس]] دهد چنانکه کرد. و اگر او را اعتقاد آن بودی که امامت از آن امیرالمؤمنین [[علی بن ابی طالب|علی (علیه‌السلام)]] بود، بعد از هلاک بنی‌امیه به [[جعفر بن محمد (صادق‌)|حضرت صادق (علیه‌السلام)]] دادی نه به سفاح، و «[[راوندیه]]» در این مذهب تابع ابومسلم بودند. قومی از ایشان گویند: ابومسلم زنده است و هیچ چیز از تکالیف و [[نماز]] و [[روزه]] و [[زکات]] و [[حج]] واجب نیست و [[ایمان]] و [[دین]] در دو چیز است: اول معرفت امام، دوم معرفت نگهداشتن.


==فرقه ‏هاى طرفدار ابو مسلم‏==
== فرقه‌های طرفدار ابومسلم‏==


'''برکوکیه'''
=== برکوکیه ===
برکوکیه گروهی از معتقدان به [[ابومسلم]] بودند که در مرو و هرات سکونت داشتند و می‌گفتند: آن‌کسی که به دست منصور کشته شد، [[شیطان]] بود که خود را به‌صورت ابومسلم درآورد. [[برکوکیه|«برکوکیه]]» تا حدود سال 440 هجری قمری در [[ماوراءالنهر]] می‏‌زیستند و از طوایف «[[حلولیه]]» به‌شمار می‌رفتند.


گروهى از معتقدان به ابو مسلم بودند که در مرو و هرات جاى داشتند.آنان مى ‏گفتند: آن که به دست منصور کشته شد، شیطان بود که خود را به صورت ابو مسلم در آورد، برکوکیه تا حدود چهار صد و چهل هجرى در [[ماوراءالنهر]] مى‏ زیستند، و ایشان از طوایف حلولیه به شمار مى ‏رفتند.
=== سنباذیه ===
'''سنباذ''' مردی زردشتی به نام ''پیروز اسپهبد'' و متعلق به روستای اهروانه در [[نیشابور]] بود. وی با ابومسلم سابقه دوستی داشت و در دستگاه او ترقی کرد و به سپهسالاری رسید. از زمانی که ابومسلم از [[ری]] نزد خلیفه می‌رفت، خزائنش را به او سپرد. پس از کشته شدن ابومسلم، سنباذ به خون‌خواهی او برخاست و قومس(سمنان) و ری را زیر فرمان گرفت و خزائن ابومسلم را به تصرف خود در آورد. گویند سبب خروج او این بود که یکی از اعراب خراسان با کمک عرب‌های دیگر دسیسه کرده و پسرش را پنهانی کشته بودند، وی برای انتقام گرفتن از عرب، از یاران ابومسلم شد. طبری می‌نویسد: بیشتر یاران سنباذ  اهل ایالت جبال یا کوهستان بودند. کار او در ادامه چنان بالا گرفت که بیش از صد هزار تن به او پیوستند. منصور خلیفه عباسی یکی از سرداران خود به نام جمهور‌بن‌مرار‌عجلی را با ده هزار تن به جنگ او فرستاد، این نبرد به قول طبری در بین همدان و [[ری‌|ری]] روی داد و سنباذ شکست خورده فرار کرد و در حال فرار در میان قومس و [[طبرستان]] به‌دست یک ایرانی به نام لویان (لونان) طبرستانی کشته شد. شهرستانی می‌نویسد: غالیان را در [[اصفهان]] «خرمیه» و «کودکیه» (برکوکیه) و در ری «مزدکیه» و در [[آذربایجان]] «ذقولیه» و در جایی دیگر «[[محمره(سرخ جامگان)|محمره]]» یعنی سرخ‌جامگان و در ماوراء النهر «مبیضه» یعنی اسپیدجامگان خوانند.


=== به آفریدیه ===
در زمان قدرت ابومسلم در خراسان، مرد زرتشتی الاصلی به نام ''به آفرید‌بن‌ماه فروردین'' در روستای خواف‏ از [[نیشابور]] در قصبه سیراوند با خروج خود دعوی اصلاحاتی در دین [[زرتشت|زردشت]] نمود. گویند اصل وی از قریه زوزن( خراسان) بود. او از [[خراسان]] به [[چین]] سفر کرد و هفت‌سال در آن دیار ماند و چون بازگشت،  چیزهای شگفت‏‌انگیزی با خود آورد که از آن جمله پیراهنی سبز و نازک و نرم از حریر چینی بود که تمام آن در کف دست او جای می‏‌گرفت و آن را یکی از معجزات خود می‏‌دانست. به‌آفرید بر امت خود هفت [[نماز]] واجب گردانید: اول: در یگانگی خدا، دوم: در آفرینش آسمان‌ها و زمین، سوم: در خلق حیوان و روزی‌های آنها، چهارم: در مرگ، پنجم: در [[رستاخیز]] و حساب و روز شمار ، ششم: در نماز هم برای اهل [[بهشت]] و [[دوزخ]] و هفتم: نماز در ستایش اهل بهشت به تنهایی. وی کتابی به فارسی برای امت خود نوشت و به ایشان امر کرد که بر یک زانو نشسته به‌سوی چشمه خورشید نماز بگذارند و در هر جایی که باشد رو به سوی آفتاب کرده موهای خویش را پریشان کنند و هنگام غذاخوردن، واج نگیرند (یعنی زمزمه نکنند) و چهارپایان را نکشند مگر که پیر باشند. چون ابومسلم به نیشابور  آمد «موبدان» و «هیربدان» زرتشتی به پیش وی آمدند و گفتند این مرد [[اسلام]] و دین ما را تباه کرد. ابومسلم وی را با پیروانش بکشت. شهرستانی می‌گوید: به‌آفریدیان را «سیانیه» هم می‏‌گویند. به‌آفرید از مظاهر اصلاح‌طلب فکر ایرانی در دوره ابومسلم در خراسان بود که به دست خود ابومسلم از بین رفته است. شاید سبب کشته شدن او جز این نباشد که وی در اوایل خروج ابومسلم در جبال‌بادغیس و قلب خراسان، حرکتی به‌وجود آورد که مانع تمرکز قدرت سیاسی ابومسلم بوده است.


'''سنباذیه'''
=== برازبندیه ===
یکی دیگر از شورش‌هایی که به پیروی از ابومسلم در خراسان روی داد، خروج شخصی زردشتی الاصل به نام ''برازبنده'' است که به زبان پهلوی ''ورازبنده'' و به زبان فارسی به معنی ''گرازبنده'' است. برازبنده پسر بمرون بود. منصور خلیفه عباسی صاحب شرطه خود عبدالجبار را به ولایت خراسان فرستاد اما عبدالجبار قصد خلاف کرد و به برازبنده پیوست. برازبنده دعوی می‌کرد که او ابراهیم‌بن‌عبداللّه‌هاشمی است و نخست وی از «[[کیسانیه|کیسانیان]]» بود. عبدالجبار به او پیوست و چون از سپیدجامگان بود عبدالجبار پرچم سیاه عباسی را رها کرد و پرچم سپید اختیار نمود و مردم را به طاعت برازبنده خواند و از خزاعیان قومی بکشت؛ زیرا آنان دعوت برازبنده را اجابت نکردند. منصور،  خراسان را به پسر خود مهدی داد و او حرب‌بن‌زیاد را به جنگ عبدالجبار فرستاد. در آن جنگ برازبنده به دست حرب کشته شد و عبدالجبار منهزم گشت و سرانجام دستگیر و زندانی شد (روز شنبه ششم ماه ربیع الاول سنه 142 ق)<ref> مشکور محمد جواد فرهنگ فرق اسلامی؛ مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی؛ سال 1372 شمسی؛ چاپ دوم، ص 20 با ویرایش مختصر. </ref><ref>ابو ریحان بیرونی؛ الآثار الباقية عن القرون الخاليه؛ چاپ لایپزیک؛ سال 1923 میلادی؛ ص 210.</ref><ref>طبری محمد بن جریر؛ تاريخ الامم و الملوك؛ 13 جلدی؛ ليدن سال 1876- 1901 میلادی، ج10، ص 119.</ref><ref>سنی رازی سید مرتضی؛ تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام؛ با اهتمام عباس اقبال آشتيانی؛ تهران، سال 1313 میلادی؛ ص 178.</ref><ref>نوبختی حسن بن موسی؛ فرق الشيعة نوبختی؛ ترجمه و تحقيق محمد جواد مشكور؛ تهران، نشر مركز انتشارات علمی و فرهنگی؛ ص 75.</ref><ref>گردیزی ابوسعید عبد الحی بن ضحاک؛ زین الاخبار؛ به اهتمام محمد ناظم؛ برلين؛ سال 1928 میلادی، تهران سال 1327 هجری شمسی؛ تاريخ ساسانيان تا صفاريان با اهتمام سعيد نفيسی؛ طهران سال 1333 هجری شمسی، ص 123.</ref><ref>بغدادی عبدالقاهر؛ الفرق بين الفرق؛ با اهتمام محمد زاهد بن حسن الکوثری؛ قاهره، سال 1948 میلادی؛ ص 155 (البركوكيه) و ص 215.</ref><ref>ابن حزم اندلسی؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل؛ پنج جلدی، مصر، سال 1347 قمری، ج 1، ص 77.</ref><ref>ابن ندیم؛ الفهرست؛ تحقیق رضا تجدد، تهران؛ نشر اسدی؛ سال 1391 هجری شمسی، ص 65 و ص 614.</ref><ref>ابن اثیر؛ الكامل فی التاريخ؛ تأليف عزالدين ابن الاثير جزری؛ 14 جلدی، تونبرگ؛ ليدن، سال 76- 1866. ج 5، ص 481.</ref><ref>مسعودی علی بن حسین؛ مروج الذهب؛ 9 جلدی، پاریس، سال 1861 میلادی، ج 3، ص 169 و ص 220.</ref><ref>قاضی عبدالجبار؛ المغنی فی ابواب التوحيد و العدل؛ تحقيق دكتر عبدالحليم محمود و دكتر سليمان دنيا؛ قاهره؛ ج 2، ص 178.</ref><ref>اشعری قمی سعد بن عبد الله؛ المقالات و الفرق؛ تحقيق محمد جواد مشكور؛ تهران، سال 1963 میلادی، ص 64 و 195.</ref><ref>شهرستانی محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل؛ ترجمه افضل‌الدين صدر تركه اصفهانی؛ به تصحيح سيد محمدرضا جلالی نائينی، تهران‌؛ سال 1321 هجری شمسی، ص .155.</ref>.


سنباذ مردى زردشتى بود که پیروز اسپهبد نام داشت، و از مردم روستاى اهروانه (آهن) در [[نیشابور]] بود، و با ابو مسلم سابقه دوستى داشت و در دستگاه او ترقى کرد و به سپهسالارى رسید، از آنگاه که ابو مسلم از [[رى]] به نزد خلیفه مى رفت، خزائنش را به او سپرد. پس از کشته شدن ابو مسلم، سنباذ به خون خواهى او برخاست و قومس و رى را زیر فرمان گرفت و خزائن ابو مسلم را به تصرف خود در آورد. گویند سبب خروج او این بود که یکى از اعراب خراسان با کمک عرب هاى دیگر دسیسه کرده و پسرش را پنهانى کشته بودند. وى براى انتقام گرفتن از عرب از یاران ابو مسلم شد.طبرى مى ‏نویسد که بیشتر یاران سنباذ از اهل ایالت جبال یا کوهستان بودند.بارى کار او چنان بالا گرفت که بیش از صد هزار تن به او پیوستند. منصور خلیفه عباسى یکى از سرداران خود به نام جمهور بن مرار عجلى را با ده هزار تن به جنگ او فرستاد. این نبرد به قول طبرى در بین همدان و رى روى داد. سنباذ شکست یافته بگریخت، و در حال فرار در میان قومس و طبرستان به دست یک ایرانى به نام لویان (لونان) طبرستانى کشته شد (137 ه). شهرستانى مى ‏نویسد که: غالیان را در [[اصفهان]] خرمیه و کودکیه (برکوکیه) و در رى مزدکیه و در [[آذربایجان]] ذقولیه و در جایى دیگر محمره و در ما وراء النهر «مبیضه» یعنى اسپیدجامگان خوانند.
== پانویس ==
{{پانویس}}


'''به آفریدیه'''
{{فرق و مذاهب}}


در زمان قدرت ابو مسلم در خراسان، مرد زرتشتى الاصلى به نام به آفرید بن ماه فروردین در روستاى خواف‏ از استان نیشابور در قصبه سیراوند خروج کرد، و دعوى اصلاحاتى در دین زردشت نمود. گویند اصل وى از قریه زوزن بود. و از [[خراسان]] به [[چین]] سفر کرد و هفت سال در آن دیار بماند و چون از آنجا بازآمد، برخى از چیزهاى شگفت‏ انگیز با خود آورد، که از آن جمله پیراهنى سبز و نازک و نرم از حریر چینى بود، که تمام آن در کف دست او جاى مى‏ گرفت و آن را یکى از معجزات خود مى‏ دانست.به آفرید بر امت خود هفت [[نماز]] واجب گردانید: یکى در یگانگى خدا، یکى در آفرینش آسمان ها و زمین، یکى در خلق حیوان و روزی هاى آن ها، یکى در مرگ و یکى هم در [[رستاخیز]] و حساب و روز شمار و یک نماز هم براى اهل بهشت و دوزخ و یک نماز در ستایش اهل بهشت به تنهایى، کتابى به فارسى براى امت خود بنوشت و به ایشان امر کرد که بر یک زانو نشسته بسوى چشمه خورشید نماز برند، و در هر جاى که باشد روى به سوى آفتاب کنند و موهاى خود را رها نمایند و در هنگام خوراک خوردن واج نگیرند یعنى زمزمه نکنند و چهار پایان را نکشند مگر آن ها که پیر باشند.چون ابو مسلم به نیشابور در آمد «موبدان» و «هیربدان» زرتشتى به پیش وى آمدند و گفتند این مرد، [[اسلام]] و دین ما را تباه کرد. ابو مسلم وى را با پیروانش بکشت. شهرستانى مى ‏گوید: به آفریدیان را سیانیه هم مى‏ گویند.
[[رده:فرق و مذاهب]]
به آفرید از مظاهر اصلاح طلب فکر ایرانى در دوره ابو مسلم در خراسان بود که به دست خود ابو مسلم از بین رفته است. شاید سبب کشته شدن او جز این نباشد که وى در اوایل خروج ابو مسلم، در جبال بادغیس و قلب خراسان حرکتى به وجود آورد که منافى تمرکز قدرت سیاسى ابو مسلم بوده است.
 
'''برازبندیه'''
 
یکى دیگر از شورش هایى که به پیروى از ابو مسلم در خراسان روى داد خروج شخصى زردشتى الاصل به نام برازبنده است که به زبان پهلوى ورازبنده و به زبان فارسى به معنى گرازبنده است.این برازبنده پسر بمرون بود. منصور خلیفه عباسى صاحب شرطه خود عبدالجبار را به ولایت خراسان فرستاد و عبدالجبار قصد خلاف کرد و به برازبنده پیوست.برازبنده دعوى مى ‏کرد که او ابراهیم بن عبداللّه هاشمى است و نخست وى از «کیسانیان» بود. عبدالجبار به او پیوست، و چون از سپیدجامگان بود عبدالجبار پرچم سیاه عباسى را رها کرد، و علم سپید اختیار نمود و مردم را به طاعت برازبنده خواند و از خزاعیان قومى بکشت، زیرا آنان دعوت برازبنده را اجابت نکردند.منصور خراسان را به پسر خود مهدى داد و او حرب بن زیاد را به جنگ عبدالجبار فرستاد.در آن جنگ برازبنده به دست حرب کشته شد و عبدالجبار منهزم گشت و سرانجام دستگیر و زندانى شد (روز شنبه ششم ماه ربیع الاول سنه 142 ه).<ref> مشکور محمد جواد فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص 20 با ویرایش مختصر </ref>
 
==پانویس==
[[رده: فرق و مذاهب]]
 
[[رده: کلام اسلامی]]
[[رده: مذاهب کلامی  ]]
<references />

نسخهٔ ‏۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۱

ابومسلمیه
نامابومسلمیه
موسسمنسوب به ابومسلم خراسانی
عقیدهاعتقاد به تناسخ و اباحه‌گزی

«ابومسلمیّه» فرقه‌‏‌ایی منسوب به ابومسلم خراسانی بودند که او را زنده و جاودان می‌‏شمردند و به رجعت او اعتقاد داشتند.

آرا و عقاید ابومسلمیه

بیشتر این فرقه‌ها از طوایف حلولیه‌، اسحاقیه، راوندیه، سنباذیه، ابلقیه، مبیضّه، بابکیه، برکوکیه و رزامیه از ابومسلمیه به شمار می‌روند. ظاهرا خود ابومسلم پیش از آن‌که به ابراهیم امام بپیوندد، با «کیسانیه» و «مغیریه» که دو فرقه از غلاة شیعه بودند، رابطه نزدیک داشت و علاوه عقاید تناسخی ایشان در افکار وی تأثیر گذاشته بود و بر این باور بود که ارواح پس از مفارقت از اجسادشان، به بدن‌های دیگر منتقل می‌شوند. نوبختی می‏‌نویسد که ابومسلمیه می‏‌گفتند: ابومسلم نمرده و زنده است و انجام هر کاری را روا می‌داشتند تا جایی‌که همه واجبات را فرو می‌گذاشتند. ابومسلمیه تنها ایمان را شناختن امام می‌دانند و چون خرّمیان بنیان‌گذار آیین‌شان بودند؛ خرمیان خوانده می‌شدند.

در بیان محمد بن اسحاق الندیم

محمد‌بن‌اسحاق‌الندیم در کتاب «الفهرست» می‏‌نویسد: از جمله اعتقاداتی که پس از اسلام در خراسان رایج شد، عقیده به امامت ابومسلم از سوی ابومسلمیه بود و می‌گفتند که او زنده و جاودان است و در وقت معینی که خود می‌داند، ظهور خواهد کرد. اسحاق‌تُرک از طایفه اسحاقیه که شاخه ابومسلمیه بود به ترکستان و بلاد ماوراء النهر رفت و در آنجا مردم را دعوت به ابومسلم می‏‌کرد و می‌گفت که او در کوه‌های ری زندانی است و به‌زودی ظهور خواهد کرد.

در بیان ابوالقاسم بلخی

ابوالقاسم بلخی می‌گوید: گروهی از مسلمیه را «خرم‌دینیه» می‌نامند و شنیده‏‌ام که در نزد ما فرقه‏‌ای از ایشان هستند که در دهکده خرم‌باد (احتمالا خرم‏‌آباد) زندگی می‌کنند و از مسلمانان در حال ترس و بیم هستند. مسعودی می‌نویسد: «حریانیه» فرقه‌ای بودند که نخست قائل به امامت محمد‌بن‌حنفیه بودند و سپس به «راوندیه» پیوستند و پس از آن پیرو «ابومسلمیه» شدند و معتقدند که ابومسلم پایه‌گذار حکومت بنی‌العباس ملقّب به حریان بودند و از این جهت این فرقه را «حریانیه» گفته‌‏اند.

ظاهرا کلمه حریانیه باید تصحیف حیّانیّه باشد که اصحاب حیّان سراج بودند که از «کیسانیه» و طرفداران امامت محمد‌بن‌حنفیه به‌شمار می‌رفتند و برای حسن‌بن‌علی (علیه‌ا‌لسلام) و حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) حقی در امامت قائل نبودند.

در کلام عبدالقاهر بغدادی

عبدالقاهر بغدادی می‌گوید: ابومسلمیه دربارۀ ابومسلم سخن به گزاف گفته‌اند و پنداشتند که او در اندر آمدن روح خدا در وی، خدا باشد و او را بهتر از جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگان دانند و گفتند که ابومسلم زنده است و منتظرش هستند. ابومسلمیه را در مرو و هرات «برکوکیه» خوانند و هرگاه از کسی که منصور او را کشته است بپرسند پاسخ می‌دهند که: او شیطان بود و به‌صورت ابومسلم متمثل و به دست منصور کشته شد. صاحب «تبصره العوام» می‌نویسد: این فرق را به شیعه بندند از بهر آنکه ابومسلم خروج کرد و خلق بسیار از اعداء اللّه و اعداء آل‌محمّد (صلی‌الله علیه وآله وسلم) و غیره را بکشت بدان که این خطاست و ابومسلمیه نه از شیعه هستند و نه از فرقه‌های سنیان؛ زیرا اعتقاد ابومسلم آن بود که امامت به «میراث» است نه به «نصّ» چنانکه شیعیان گویند و نه به «اختیار» چنانکه سنیان گویند. ابومسلمیه معتقدند که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) «امامت» از آن عباس بود، ابوبکر و عثمان بر وی ظلم کردند، و آن خروج بهر آن کرد که بنی‌امیه را براندازد و امارت به بنی‌عباس دهد چنانکه کرد. و اگر او را اعتقاد آن بودی که امامت از آن امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بود، بعد از هلاک بنی‌امیه به حضرت صادق (علیه‌السلام) دادی نه به سفاح، و «راوندیه» در این مذهب تابع ابومسلم بودند. قومی از ایشان گویند: ابومسلم زنده است و هیچ چیز از تکالیف و نماز و روزه و زکات و حج واجب نیست و ایمان و دین در دو چیز است: اول معرفت امام، دوم معرفت نگهداشتن.

فرقه‌های طرفدار ابومسلم‏

برکوکیه

برکوکیه گروهی از معتقدان به ابومسلم بودند که در مرو و هرات سکونت داشتند و می‌گفتند: آن‌کسی که به دست منصور کشته شد، شیطان بود که خود را به‌صورت ابومسلم درآورد. «برکوکیه» تا حدود سال 440 هجری قمری در ماوراءالنهر می‏‌زیستند و از طوایف «حلولیه» به‌شمار می‌رفتند.

سنباذیه

سنباذ مردی زردشتی به نام پیروز اسپهبد و متعلق به روستای اهروانه در نیشابور بود. وی با ابومسلم سابقه دوستی داشت و در دستگاه او ترقی کرد و به سپهسالاری رسید. از زمانی که ابومسلم از ری نزد خلیفه می‌رفت، خزائنش را به او سپرد. پس از کشته شدن ابومسلم، سنباذ به خون‌خواهی او برخاست و قومس(سمنان) و ری را زیر فرمان گرفت و خزائن ابومسلم را به تصرف خود در آورد. گویند سبب خروج او این بود که یکی از اعراب خراسان با کمک عرب‌های دیگر دسیسه کرده و پسرش را پنهانی کشته بودند، وی برای انتقام گرفتن از عرب، از یاران ابومسلم شد. طبری می‌نویسد: بیشتر یاران سنباذ اهل ایالت جبال یا کوهستان بودند. کار او در ادامه چنان بالا گرفت که بیش از صد هزار تن به او پیوستند. منصور خلیفه عباسی یکی از سرداران خود به نام جمهور‌بن‌مرار‌عجلی را با ده هزار تن به جنگ او فرستاد، این نبرد به قول طبری در بین همدان و ری روی داد و سنباذ شکست خورده فرار کرد و در حال فرار در میان قومس و طبرستان به‌دست یک ایرانی به نام لویان (لونان) طبرستانی کشته شد. شهرستانی می‌نویسد: غالیان را در اصفهان «خرمیه» و «کودکیه» (برکوکیه) و در ری «مزدکیه» و در آذربایجان «ذقولیه» و در جایی دیگر «محمره» یعنی سرخ‌جامگان و در ماوراء النهر «مبیضه» یعنی اسپیدجامگان خوانند.

به آفریدیه

در زمان قدرت ابومسلم در خراسان، مرد زرتشتی الاصلی به نام به آفرید‌بن‌ماه فروردین در روستای خواف‏ از نیشابور در قصبه سیراوند با خروج خود دعوی اصلاحاتی در دین زردشت نمود. گویند اصل وی از قریه زوزن( خراسان) بود. او از خراسان به چین سفر کرد و هفت‌سال در آن دیار ماند و چون بازگشت، چیزهای شگفت‏‌انگیزی با خود آورد که از آن جمله پیراهنی سبز و نازک و نرم از حریر چینی بود که تمام آن در کف دست او جای می‏‌گرفت و آن را یکی از معجزات خود می‏‌دانست. به‌آفرید بر امت خود هفت نماز واجب گردانید: اول: در یگانگی خدا، دوم: در آفرینش آسمان‌ها و زمین، سوم: در خلق حیوان و روزی‌های آنها، چهارم: در مرگ، پنجم: در رستاخیز و حساب و روز شمار ، ششم: در نماز هم برای اهل بهشت و دوزخ و هفتم: نماز در ستایش اهل بهشت به تنهایی. وی کتابی به فارسی برای امت خود نوشت و به ایشان امر کرد که بر یک زانو نشسته به‌سوی چشمه خورشید نماز بگذارند و در هر جایی که باشد رو به سوی آفتاب کرده موهای خویش را پریشان کنند و هنگام غذاخوردن، واج نگیرند (یعنی زمزمه نکنند) و چهارپایان را نکشند مگر که پیر باشند. چون ابومسلم به نیشابور آمد «موبدان» و «هیربدان» زرتشتی به پیش وی آمدند و گفتند این مرد اسلام و دین ما را تباه کرد. ابومسلم وی را با پیروانش بکشت. شهرستانی می‌گوید: به‌آفریدیان را «سیانیه» هم می‏‌گویند. به‌آفرید از مظاهر اصلاح‌طلب فکر ایرانی در دوره ابومسلم در خراسان بود که به دست خود ابومسلم از بین رفته است. شاید سبب کشته شدن او جز این نباشد که وی در اوایل خروج ابومسلم در جبال‌بادغیس و قلب خراسان، حرکتی به‌وجود آورد که مانع تمرکز قدرت سیاسی ابومسلم بوده است.

برازبندیه

یکی دیگر از شورش‌هایی که به پیروی از ابومسلم در خراسان روی داد، خروج شخصی زردشتی الاصل به نام برازبنده است که به زبان پهلوی ورازبنده و به زبان فارسی به معنی گرازبنده است. برازبنده پسر بمرون بود. منصور خلیفه عباسی صاحب شرطه خود عبدالجبار را به ولایت خراسان فرستاد اما عبدالجبار قصد خلاف کرد و به برازبنده پیوست. برازبنده دعوی می‌کرد که او ابراهیم‌بن‌عبداللّه‌هاشمی است و نخست وی از «کیسانیان» بود. عبدالجبار به او پیوست و چون از سپیدجامگان بود عبدالجبار پرچم سیاه عباسی را رها کرد و پرچم سپید اختیار نمود و مردم را به طاعت برازبنده خواند و از خزاعیان قومی بکشت؛ زیرا آنان دعوت برازبنده را اجابت نکردند. منصور، خراسان را به پسر خود مهدی داد و او حرب‌بن‌زیاد را به جنگ عبدالجبار فرستاد. در آن جنگ برازبنده به دست حرب کشته شد و عبدالجبار منهزم گشت و سرانجام دستگیر و زندانی شد (روز شنبه ششم ماه ربیع الاول سنه 142 ق)[۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴].

پانویس

  1. مشکور محمد جواد فرهنگ فرق اسلامی؛ مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی؛ سال 1372 شمسی؛ چاپ دوم، ص 20 با ویرایش مختصر.
  2. ابو ریحان بیرونی؛ الآثار الباقية عن القرون الخاليه؛ چاپ لایپزیک؛ سال 1923 میلادی؛ ص 210.
  3. طبری محمد بن جریر؛ تاريخ الامم و الملوك؛ 13 جلدی؛ ليدن سال 1876- 1901 میلادی، ج10، ص 119.
  4. سنی رازی سید مرتضی؛ تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام؛ با اهتمام عباس اقبال آشتيانی؛ تهران، سال 1313 میلادی؛ ص 178.
  5. نوبختی حسن بن موسی؛ فرق الشيعة نوبختی؛ ترجمه و تحقيق محمد جواد مشكور؛ تهران، نشر مركز انتشارات علمی و فرهنگی؛ ص 75.
  6. گردیزی ابوسعید عبد الحی بن ضحاک؛ زین الاخبار؛ به اهتمام محمد ناظم؛ برلين؛ سال 1928 میلادی، تهران سال 1327 هجری شمسی؛ تاريخ ساسانيان تا صفاريان با اهتمام سعيد نفيسی؛ طهران سال 1333 هجری شمسی، ص 123.
  7. بغدادی عبدالقاهر؛ الفرق بين الفرق؛ با اهتمام محمد زاهد بن حسن الکوثری؛ قاهره، سال 1948 میلادی؛ ص 155 (البركوكيه) و ص 215.
  8. ابن حزم اندلسی؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل؛ پنج جلدی، مصر، سال 1347 قمری، ج 1، ص 77.
  9. ابن ندیم؛ الفهرست؛ تحقیق رضا تجدد، تهران؛ نشر اسدی؛ سال 1391 هجری شمسی، ص 65 و ص 614.
  10. ابن اثیر؛ الكامل فی التاريخ؛ تأليف عزالدين ابن الاثير جزری؛ 14 جلدی، تونبرگ؛ ليدن، سال 76- 1866. ج 5، ص 481.
  11. مسعودی علی بن حسین؛ مروج الذهب؛ 9 جلدی، پاریس، سال 1861 میلادی، ج 3، ص 169 و ص 220.
  12. قاضی عبدالجبار؛ المغنی فی ابواب التوحيد و العدل؛ تحقيق دكتر عبدالحليم محمود و دكتر سليمان دنيا؛ قاهره؛ ج 2، ص 178.
  13. اشعری قمی سعد بن عبد الله؛ المقالات و الفرق؛ تحقيق محمد جواد مشكور؛ تهران، سال 1963 میلادی، ص 64 و 195.
  14. شهرستانی محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل؛ ترجمه افضل‌الدين صدر تركه اصفهانی؛ به تصحيح سيد محمدرضا جلالی نائينی، تهران‌؛ سال 1321 هجری شمسی، ص .155.