قدریه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'بنى امیه' به 'بنى‌امیه')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''فرقه قدریه''' با محوریت افعال اختیاری [[انسان]] ایجاد شده است. آنان فکر مى‌کردند که [[اعتقاد]] به قدر پیشین الهى در افعال اختیارى انسان، با مختار و مرید بودن او در انجام این کارها سازگار نیست، و در این صورت تکلیف و مجازات افراد خطا کار عادلانه نخواهد بود و از طرف دیگر هر گاه افعال انسان متعلق [[قضا و قدر]] الهى باشد، کارهاى نارواى او به [[خدا]] نسبت داده خواهد شد و این امر با تنزه و پیراستگى خداوند از قبایح و ناروایى ها منافات دارد.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
=خلاصه باور قدریه=
| عنوان = قدریه
الف: مسئله مورد بحث نزد قدریه، افعال اختیارى انسان، و قدر پیشین خداوند بوده است.
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام =
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس = معبد جهنی
| عقیده =  افعال اختیاری انسان از دایره قدر پیشین الهی بیرون است، لذا «قدریه» به معنی نافیان قدر الهی در کارهای اختیاری بشر است.


ب: عقیده آنان این بوده است که افعال اختیارى انسان از دایره قدر پیشین الهى بیرون است، لذا «قدریه » به معنى نافیان قدر الهى در کارهاى اختیارى بشر است.
}}
'''فرقه قدریه''' با محوریت افعال اختیاری [[انسان]] ایجاد شده است. آنان فکر می‌کردند که اعتقاد به قدر پیشین الهی در افعال اختیاری انسان، با مختار و مرید بودن او در انجام این کارها سازگار نیست، و در این صورت تکلیف و مجازات افراد خطا‌کار عادلانه نخواهد بود و از طرف دیگر هر گاه افعال انسان متعلق [[قضا و قدر]] الهی باشد، کارهای ناروای او به [[خدا]] نسبت داده خواهد شد و این امر با تنزه و پیراستگی خداوند از قبایح و ناروایی‌ها منافات دارد.


ج: انگیزه آنان از ابراز این عقیده دفاع از اختیار انسان و [[عدل]] الهى بود.
==خلاصه باور قدریه==
الف: مسئله مورد بحث نزد قدریه، افعال اختیاری انسان، و قدر پیشین خداوند بوده است.


=تاریخ پیدایش و رهبران=
ب: عقیده آنان این بوده است که افعال اختیاری انسان از دایره قدر پیشین الهی بیرون است، لذا «قدریه» به معنی نافیان قدر الهی در کارهای اختیاری بشر است.
قدریه یکى از کهن ترین فرق [[کلام|کلامى]] است که در [[جهان اسلام]] پدید آمد. [[تاریخ]] دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولى قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجرى این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است،<ref>مقصود این نیست که قبل از آن اندیشه قدریه در بین مسلمانان وجود نداشته است، بلکه مقصود این است که این عقیده به صورت یک فرقه خاص قبل از این وجود نداشت.</ref> زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنى به عنوان یکى از پیشتازان قدریه یاد مى کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشته اند، وى به دست [[عبدالملک مروان]] یا [[حجاج]] به قتل رسید.


از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدرى غیلان دمشقى است. وى در سال 112ه به دست هشام بن عبدالملک کشته شد، و سومین پیشواى قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبدالله قسرى به قتل رسید.
ج: انگیزه آنان از ابراز این عقیده دفاع از اختیار انسان و [[عدل]] الهی بود.


بغدادى در این باره گفته است: «ثم حدث فى زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فى القدر و الاستطاعة من معبدالجهنى و غیلان الدمشقى و الجعد بن درهم. . . ».<ref>الفرق بین الفرق، ص 18- 19.</ref>
==تاریخ پیدایش و رهبران==
قدریه یکی از کهن‌ترین فرق [[کلام|کلامی]] است که در [[جهان اسلام]] پدید آمد. [[تاریخ]] دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولی قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجری این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است<ref> مقصود این نیست که قبل از آن اندیشه قدریه در بین مسلمانان وجود نداشته است، بلکه مقصود این است که این عقیده به صورت یک فرقه خاص قبل از این وجود نداشت.</ref>. زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنی به عنوان یکی از پیشتازان قدریه یاد می‌کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجری نگاشته‌اند، وی به دست [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک مروان]] یا [[حجاج بن یوسف|حجاج]] به قتل رسید.


شهرستانى نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غیلان دمشقى و یونس اسوارى به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است.<ref>الملل و النحل، ج 1، ص 30.</ref> از روایتى که طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده به دست مى‌آید که حسن بصرى (متوفاى 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصرى به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده اى که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است » . آنگاه او را از چنین عقیده اى بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . . »<ref>الاحتجاج، ص 326.</ref> و حسن بصرى سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت. سکوت وى در چنین موقعیتى گواه این است که وى آن عقیده را قبول داشته است.
از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدری غیلان دمشقی است. وی در سال 112ه به دست هشام بن عبدالملک کشته شد، و سومین پیشوای قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبدالله قسری به قتل رسید.


سید مرتضى نیز از داود بن ابى هند روایت کرده که حسن بصرى مى گفت: «کل شى ء بقضاء الله و قدره الا المعاصى ».<ref>امالى السید المرتضى، ج 1، ص 106.</ref>
بغدادی در‌این‌باره گفته است: «ثم حدث فی زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فی القدر و الاستطاعة من معبدالجهنی و غیلان الدمشقی و الجعد بن درهم. . .»<ref>الفرق بین الفرق، ص 18- 19.</ref>.


=قدریه و امویان=
شهرستانی نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنی و غیلان دمشقی و یونس اسواری به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است<ref>الملل و النحل، ج 1، ص 30.</ref>. از روایتی که طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده به دست می‌آید که حسن بصری (متوفای 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصری به ملاقات امام باقر (علیه‌السّلام) رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده‌ای که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است». آنگاه او را از چنین عقیده‌ای بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . .»<ref>الاحتجاج، ص 326.</ref> و حسن بصری سکوت اختیار کرد و چیزی نگفت. سکوت وی در چنین موقعیتی گواه این است که وی آن عقیده را قبول داشته است.
رابطه قدریه با حاکمان اموى رابطه اى قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسیر مى کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزى از قضا و قدر الهى- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست هاى استبدادى خود را توجیه مى کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفاى 276) هنگامى که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهى از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء» .<ref> الامامة و السیاسة، ج 1، ص 158، 161.</ref> دیگر حاکمان اموى نیز این روش [[معاویه]] را به کار مى بردند، چنانکه ابو على جبایى گفته است: «اولین کسى (از حکام اموى) که از عقیده جبر طرفدارى کرد معاویه بود. وى همه کارهاى خود را به قضاء و قدر الهى مستند مى کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر مى خواست. پس از وى این اندیشه در میان زمامداران اموى رواج یافت.<ref>المغنى، قاضى عبدالجبار، ج 8، ص 4.</ref>


=صواب و خطاى قدریه=
سید مرتضی نیز از داود بن ابی هند روایت کرده که حسن بصری می‌گفت: «کل شی ء بقضاء الله و قدره الا المعاصی»<ref>امالى السید المرتضى، ج 1، ص 106.</ref>.
قدریه در مخالفت با عقیده جبر و دفاع از اختیار انسان و عدل الهى بر صواب بودند، ولى در روشى که انتخاب کرده بودند، یعنى انکار قدر الهى در افعال انسان، بر خطا بودند، چرا که لازمه اش این است که انسان در انجام کارهاى خود مستقل از مشیت و قدر خداوند عمل کند، که با اصل توحید در خالقیت و تدبیر منافات دارد. و به عبارت دیگر دایره سلطنت و قدرت الهى را محدود مى سازد، و به نوعى ثنویت و شرک در مقام خلق و تدبیر مى انجامد.


=نقد قدریه در روایات معصومین=
==قدریه و امویان==
نقد بر قدریه در [[روایات]] [[ائمه]] [[اهل بیت]] علیهم السلام وارد شده است که برخى را یادآور مى شویم:
رابطه قدریه با حاکمان اموی رابطه‌ای قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهی را به گونه‌ای تفسیر می‌کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزی از قضا و قدر الهی- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست‌های استبدادی خود را توجیه می‌کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفای 276) هنگامی که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهی از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء»<ref> الامامة و السیاسة، ج 1، ص 158، 161.</ref>. دیگر حاکمان اموی نیز این روش [[معاویه]] را به کار می‌بردند، چنانکه ابو علی جبایی گفته است: «اولین کسی (از حکام اموی) که از عقیده جبر طرفداری کرد معاویه بود. وی همه کارهای خود را به قضاء و قدر الهی مستند می‌کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر می‌خواست. پس از وی این اندیشه در میان زمامداران اموی رواج یافت<ref>المغنى، قاضى عبدالجبار، ج 8، ص 4.</ref>.


1- [[شیخ صدوق]] در کتاب ثواب الاعمال از امام على علیه السلام روایت کرده که فرمود: «لکل امة مجوس، و مجوس هذه الامة الذین یقولون لا قدر» .<ref> بحار الانوار، ج 5، ص 120، روایت 58، به نقل از ثواب الاعمال.</ref>
==صواب و خطای قدریه==
قدریه در مخالفت با عقیده جبر و دفاع از اختیار انسان و عدل الهی بر صواب بودند، ولی در روشی که انتخاب کرده بودند، یعنی انکار قدر الهی در افعال انسان، بر خطا بودند، چرا که لازمه‌اش این است که انسان در انجام کارهای خود مستقل از مشیت و قدر خداوند عمل کند، که با اصل توحید در خالقیت و تدبیر منافات دارد. و به عبارت دیگر دایره سلطنت و قدرت الهی را محدود می‌سازد، و به نوعی ثنویت و شرک در مقام خلق و تدبیر می‌انجامد.


2- [[امام باقر]] علیه السلام به حسن بصرى فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض، فان الله عز و جل لم یفوض الامر الى خلقه وهنا منه و ضعفا. . . » .<ref> الاحتجاج، ص 326.</ref>
==نقد قدریه در روایات معصومین==
نقد بر قدریه در [[روایات]] [[ائمه]] [[اهل بیت]] (علیهم‌السّلام) وارد شده است که برخی را یادآور می‌شویم:


3- از [[امام رضا]] علیه السلام روایت شده که فرمود: «مساکین القدریة ارادوا ان یصفوا الله عز و جل بعد له فاخرجوه من قدرته و سلطانه » . <ref>بحار الانوار، ج 5، ص 54.</ref>
1- [[شیخ صدوق]] در کتاب ثواب الاعمال از امام علی (علیه‌السّلام) روایت کرده که فرمود: «لکل امة مجوس، و مجوس هذه الامة الذین یقولون لا قدر»<ref> بحار الانوار، ج 5، ص 120، روایت 58، به نقل از ثواب الاعمال.</ref>.


=نکات قابل توجه=
2- [[محمد بن علی (باقر العلوم)]] (علیه‌السّلام) به حسن بصری فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض، فان الله عز و جل لم یفوض الامر الی خلقه وهنا منه و ضعفا. . .»<ref> الاحتجاج، ص 326.</ref>.


1- در مکتب اهل بیت علیهم السلام عقیده جبر و تفویض هر دو باطل است، و عقیده صحیح همان اختیار است که از طریق امر بین الامرین تفسیر شده است.
3- از [[علی بن موسی (رضا)]] (علیه‌السّلام) روایت شده که فرمود: «مساکین القدریة ارادوا ان یصفوا الله عز و جل بعد له فاخرجوه من قدرته و سلطانه»<ref>بحار الانوار، ج 5، ص 54.</ref>.


2- از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام عمومیت قدرت و خالقیت خداوند مستلزم استناد قبایح افعال انسانها به خدا نیست، زیرا در این جا باید میان قدر و مشیت تکوینى، و قدر و مشیت تشریعى فرق گذاشت.
==نکات قابل توجه==


3- در مکتب اهل بیت علیهم السلام هم عقیده نافیان قدر به عقیده مجوس تشبیه شده است، و هم عقیده معتقدان به جبر، نافیان از آن جهت که انسان را فاعل مستقل کارهاى خود مى دانستند و لازمه آن اعتقاد به دو آفریدگار است مانند (خدا و انسان) مجوس به دو مبدا (یزدان و اهریمن) عقیده داشتند. و جبرگرایان از آن جهت که به سان مجوس نکاح با مادران و دختران را جایز مى دانستند، و آن را به خدا نسبت مى دادند، و افعال نارواى بشر را به خداوند نسبت مى دادند.
1- در مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) عقیده جبر و تفویض هر دو باطل است، و عقیده صحیح همان اختیار است که از طریق امر بین الامرین تفسیر شده است.


4- قدریه، چون با بنى‌امیه روشى سازش ناپذیر و ماجراجویانه داشتند، چندان دوام نیاوردند، ولى نظریه آنان درباره قدر مورد قبول معتزله قرار گرفت و ادامه یافت.
2- از دیدگاه اهل بیت (علیهم‌السّلام) عمومیت قدرت و خالقیت خداوند مستلزم استناد قبایح افعال انسان‌ها به خدا نیست، زیرا در این جا باید میان قدر و مشیت تکوینی، و قدر و مشیت تشریعی فرق گذاشت.


=پانویس=
3- در مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) هم عقیده نافیان قدر به عقیده مجوس تشبیه شده است، و هم عقیده معتقدان به جبر، نافیان از آن جهت که انسان را فاعل مستقل کارهای خود می‌دانستند و لازمه آن اعتقاد به دو آفریدگار است مانند (خدا و انسان) مجوس به دو مبدا (یزدان و اهریمن) عقیده داشتند. و جبرگرایان از آن جهت که به سان مجوس نکاح با مادران و دختران را جایز می‌دانستند، و آن را به خدا نسبت می‌دادند، و افعال ناروای بشر را به خداوند نسبت می‌دادند.
[[رده: جریان های مذهبی جهان اسلام]]
 
<references />
4- قدریه، چون با [[بنی امیه|بنی‌امیه]] روشی سازش ناپذیر و ماجراجویانه داشتند، چندان دوام نیاوردند، ولی نظریه آنان درباره قدر مورد قبول معتزله قرار گرفت و ادامه یافت.
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{فرق و مذاهب}}
 
[[رده:فرق و مذاهب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۸

قدریه
موسسمعبد جهنی
عقیدهافعال اختیاری انسان از دایره قدر پیشین الهی بیرون است، لذا «قدریه» به معنی نافیان قدر الهی در کارهای اختیاری بشر است.

فرقه قدریه با محوریت افعال اختیاری انسان ایجاد شده است. آنان فکر می‌کردند که اعتقاد به قدر پیشین الهی در افعال اختیاری انسان، با مختار و مرید بودن او در انجام این کارها سازگار نیست، و در این صورت تکلیف و مجازات افراد خطا‌کار عادلانه نخواهد بود و از طرف دیگر هر گاه افعال انسان متعلق قضا و قدر الهی باشد، کارهای ناروای او به خدا نسبت داده خواهد شد و این امر با تنزه و پیراستگی خداوند از قبایح و ناروایی‌ها منافات دارد.

خلاصه باور قدریه

الف: مسئله مورد بحث نزد قدریه، افعال اختیاری انسان، و قدر پیشین خداوند بوده است.

ب: عقیده آنان این بوده است که افعال اختیاری انسان از دایره قدر پیشین الهی بیرون است، لذا «قدریه» به معنی نافیان قدر الهی در کارهای اختیاری بشر است.

ج: انگیزه آنان از ابراز این عقیده دفاع از اختیار انسان و عدل الهی بود.

تاریخ پیدایش و رهبران

قدریه یکی از کهن‌ترین فرق کلامی است که در جهان اسلام پدید آمد. تاریخ دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولی قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجری این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است[۱]. زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنی به عنوان یکی از پیشتازان قدریه یاد می‌کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجری نگاشته‌اند، وی به دست عبدالملک مروان یا حجاج به قتل رسید.

از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدری غیلان دمشقی است. وی در سال 112ه به دست هشام بن عبدالملک کشته شد، و سومین پیشوای قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبدالله قسری به قتل رسید.

بغدادی در‌این‌باره گفته است: «ثم حدث فی زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فی القدر و الاستطاعة من معبدالجهنی و غیلان الدمشقی و الجعد بن درهم. . .»[۲].

شهرستانی نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنی و غیلان دمشقی و یونس اسواری به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است[۳]. از روایتی که طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده به دست می‌آید که حسن بصری (متوفای 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصری به ملاقات امام باقر (علیه‌السّلام) رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده‌ای که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است». آنگاه او را از چنین عقیده‌ای بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . .»[۴] و حسن بصری سکوت اختیار کرد و چیزی نگفت. سکوت وی در چنین موقعیتی گواه این است که وی آن عقیده را قبول داشته است.

سید مرتضی نیز از داود بن ابی هند روایت کرده که حسن بصری می‌گفت: «کل شی ء بقضاء الله و قدره الا المعاصی»[۵].

قدریه و امویان

رابطه قدریه با حاکمان اموی رابطه‌ای قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهی را به گونه‌ای تفسیر می‌کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزی از قضا و قدر الهی- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست‌های استبدادی خود را توجیه می‌کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفای 276) هنگامی که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهی از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء»[۶]. دیگر حاکمان اموی نیز این روش معاویه را به کار می‌بردند، چنانکه ابو علی جبایی گفته است: «اولین کسی (از حکام اموی) که از عقیده جبر طرفداری کرد معاویه بود. وی همه کارهای خود را به قضاء و قدر الهی مستند می‌کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر می‌خواست. پس از وی این اندیشه در میان زمامداران اموی رواج یافت[۷].

صواب و خطای قدریه

قدریه در مخالفت با عقیده جبر و دفاع از اختیار انسان و عدل الهی بر صواب بودند، ولی در روشی که انتخاب کرده بودند، یعنی انکار قدر الهی در افعال انسان، بر خطا بودند، چرا که لازمه‌اش این است که انسان در انجام کارهای خود مستقل از مشیت و قدر خداوند عمل کند، که با اصل توحید در خالقیت و تدبیر منافات دارد. و به عبارت دیگر دایره سلطنت و قدرت الهی را محدود می‌سازد، و به نوعی ثنویت و شرک در مقام خلق و تدبیر می‌انجامد.

نقد قدریه در روایات معصومین

نقد بر قدریه در روایات ائمه اهل بیت (علیهم‌السّلام) وارد شده است که برخی را یادآور می‌شویم:

1- شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام علی (علیه‌السّلام) روایت کرده که فرمود: «لکل امة مجوس، و مجوس هذه الامة الذین یقولون لا قدر»[۸].

2- محمد بن علی (باقر العلوم) (علیه‌السّلام) به حسن بصری فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض، فان الله عز و جل لم یفوض الامر الی خلقه وهنا منه و ضعفا. . .»[۹].

3- از علی بن موسی (رضا) (علیه‌السّلام) روایت شده که فرمود: «مساکین القدریة ارادوا ان یصفوا الله عز و جل بعد له فاخرجوه من قدرته و سلطانه»[۱۰].

نکات قابل توجه

1- در مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) عقیده جبر و تفویض هر دو باطل است، و عقیده صحیح همان اختیار است که از طریق امر بین الامرین تفسیر شده است.

2- از دیدگاه اهل بیت (علیهم‌السّلام) عمومیت قدرت و خالقیت خداوند مستلزم استناد قبایح افعال انسان‌ها به خدا نیست، زیرا در این جا باید میان قدر و مشیت تکوینی، و قدر و مشیت تشریعی فرق گذاشت.

3- در مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) هم عقیده نافیان قدر به عقیده مجوس تشبیه شده است، و هم عقیده معتقدان به جبر، نافیان از آن جهت که انسان را فاعل مستقل کارهای خود می‌دانستند و لازمه آن اعتقاد به دو آفریدگار است مانند (خدا و انسان) مجوس به دو مبدا (یزدان و اهریمن) عقیده داشتند. و جبرگرایان از آن جهت که به سان مجوس نکاح با مادران و دختران را جایز می‌دانستند، و آن را به خدا نسبت می‌دادند، و افعال ناروای بشر را به خداوند نسبت می‌دادند.

4- قدریه، چون با بنی‌امیه روشی سازش ناپذیر و ماجراجویانه داشتند، چندان دوام نیاوردند، ولی نظریه آنان درباره قدر مورد قبول معتزله قرار گرفت و ادامه یافت.

پانویس

  1. مقصود این نیست که قبل از آن اندیشه قدریه در بین مسلمانان وجود نداشته است، بلکه مقصود این است که این عقیده به صورت یک فرقه خاص قبل از این وجود نداشت.
  2. الفرق بین الفرق، ص 18- 19.
  3. الملل و النحل، ج 1، ص 30.
  4. الاحتجاج، ص 326.
  5. امالى السید المرتضى، ج 1، ص 106.
  6. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 158، 161.
  7. المغنى، قاضى عبدالجبار، ج 8، ص 4.
  8. بحار الانوار، ج 5، ص 120، روایت 58، به نقل از ثواب الاعمال.
  9. الاحتجاج، ص 326.
  10. بحار الانوار، ج 5، ص 54.