ماتریدیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان = ماتُریدیه
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام =
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس = ابومنصور محمد‌بن‌ محمود ماتُریدی
| عقیده = 
}}
'''ماتُریدیه''' یکی از مکاتب مشهور در حوزه [[علم کلام]] است که به پیروی از افکار و عقاید ابومنصور محمد‌بن‌ محمود ماتُریدی شکل گرفته است. این مکتب، یکی از چهار مکتب کلامی [[اهل سنت|اهل‌سنت]] است که از نظر اعتقادی با [[اشاعره|مکتب اشاعره]] همسو و تقریبا هم‌عصر بوده است.


ماتریدیه از جمله مکاتب مشهور در حوزه علم کلام است که به پیروی از ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی سمرقندی تاسیس شده است.این مکتب، یکی از چهار مکتب کلامی [[اهل سنت]] است که از نظر اعتقادی با مکتب [[اشاعره]] هم سو بوده و تقریبا در یک عصر به وجود آمده است.
== معرفی اجمالی ابو‌منصور ماتُریدی ==
تاریخ دقیق ولادت ابو‌منصور ما‌تُریدی (موسس مکتب [[ماتریدیه|ماتُریدیه]]) معلوم نیست. با این‌‌حال وی در روستای ماتُرید یا ماتریت از توابع سمرقند متولد شد و در سال 333 هجری قمری (که مورد اتفاق نظر است)، از دنیا رفت<ref> حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الهدایة، بی تا، ج۷، ص۴۵۶.</ref>. ابومنصور پس از وفات در شهر سمرقند به خاک سپرده شد. درباره او نوشته‌اند: وی از متکلمان بزرگ زمان خویش بوده و در فنّ تفسیر، قرآن و علم کلام تبحر داشته است<ref> تمیمی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، سال ۱۴۱۲ هجری قمری، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. جایگاه ماتُریدی در میان اهل‌سنت در حدی است که او را در کنار [[ابوالحسن اشعری]]، یکی از دو شخصیت برتر در حوزه کلام قرار می‌دهند. همچنین طوایف بسیاری از اهل‌سنت، در عقاید کلامی از وی پیروی می‌کنند<ref> طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.</ref>.


==معرفی اجمالی ابو منصور ماتریدی==
== تاریخچه ==
در قـرن‌ دوم و سوم هجری قمری، زمینه مجادلات مذاهب کلامی خصوصا [[معتزله]] و [[اهل حدیث]] فراهم بود. این مجادلات موجب شد تا فضای فکری جامعه اسلامی آن روز تیره و تار شود. یک سوی این منازعات معتزلیان بودند که توجه خاصی به فهم عقلی داشتند که البته حاکمان وقت در ایجاد آن نقش داشتند و در طرف دیگر اهل‌حدیث بودند که بر ظواهر نصوص آیات و روایات و عمل به آن تعصب ویژه‌ای داشتند. نتیجه این مناقشه‌ها، جامعه اسلامی را با دو خطر بزرگ مواجه کرد.


تاریخ دقیق ولادت ابو منصور ما تریدی به عنوان موسس مکتب ماتریدیه که در روستای ماترید یا ماترید از توابع سمرقند متولد شد، معلوم نیست، اما همگان بر تاریخ وفات وی که مربوط به سال 333 هجری قمری است، اتفاق نظر دارند.<ref>ر ک، حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق:مجموعة من المحققین، بیروت، دار الهدایة، بی تا، ج۷، ص۴۵۶.</ref> محل دفن ماتریدی در شهر سمرقند می باشد.در باره او نوشته اند که از متکلمان بزرگ زمان خویش بوده و در فن تفسیر قرآن و علم کلام تبحر داشته است.<ref>تمیمی، داری غزی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۷۷.</ref>جایگاه ماتریدی در میان اهل سنت در حدی است که او را در کنار ابو الحسن اشعری، یکی از دو شخصیت یکی از دو امام در حوزه کلام اهل سنت می دانند و علاوه طیف گسترده ای از اهل سنت در عقاید کلامی از وی تبعیت می کنند.<ref>طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادی فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.</ref>
1: ادامه این وضع موجب درگیری‌ها و حتی کشتار میان طرفداران این دو مذهب شد و نتیجه آن به شکست اتحاد مسلمانان انجامید.


==تاریخچه==
2: ترویج هر یک از این دو تفکر افراطی و تفریطی، به شکست بنیان عقیدتی مردم منجر شد، زیرا نتیجه گرایش [[اهل حدیث|اهل‌حدیث]] و جمود آنها بر ظواهر نصوص، مسائلی چون تجسیم، تشبیه و نیز جعلیات را وارد عرصه اندیشه دینی کرد و نتیجه تفکر اعتزالی که پایه آن اعتماد کامل به فهم عقل بود، تالی فاسد‌های خود را داشت. به همین جهت، ضرورت شکل‌گیری نهضتی اصلاحی در بستر اندیشه اهل‌‌سنت و جماعت احساس شد. در همین راستا سه نفر از متفکران اهل‌ سنت و جماعت به نام‌های 1.ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری متوفای 324 قمری 2. ابو‌منصور ماتُریدی متوفای 333 قمری 3. ابوجعفر طحاوی برای رسیدن به این هدف تلاش خود را آغاز کردند تا به نوعی شکاف میان تفکر معتزلی و نص‌گرایی متعصبانه اهل‌حدیث را ترمیم کنند. البته باید گفت که نقش طحاوی بیشتر معطوف به تبیین آرای کلامی [[ابوحنیفه]] بود، در حالی‌که ابوالحسن اشعری و ابو‌منصور ماتُریدی، هر کدام به تنهایی موسس مکتب کلامی جدیدی شدند که امروزه به نام مکاتب اشاعره و ماتُریدیه شناخته می‌شود.


قـرن‌ دوم و سوم هجری قمری بستر مجادلات مذاهب خصوصا مذاهب کلامی خصوصا معتزله و اهل حدیث بود. این مسئله موجب شد تا فضای فکری جامعه اسلامی آن روز  تیره و تار شود. یک سوی این منازعات که البته حاکمان آن زمان در ایجاد آن، نقش داشتند، معتزلیان بودند که مشی عقل گرایی شان آن ها را از دیگران جدا می کرد و در طرف دیگر اهل حدیث بودند که بر ظواهر نصوص آیات و روایات و عمل به آن تعصب ویژه ای داشتند.نتیجه این منازعات ه جامعه اسلامی را با دو خطر بزرگ مواجه کرد.1:ادامه این وضع موجب  منازعات و درگیری ها و حتی کشتار میان طرفداران این دو مذهب می شد و نتیجه آن به شکست اتحاد مسلمانان می انجامید. 2: ترویج هر کدام از این دو تفکر افراطی و تفریطی، به شکست بنیان عقیدتی مردم می انجامید، زیرا نتیجه گرایش اهل حدیث و جمود آن ها بر ظواهر نصوص، مسایلی چون تجسییم، تشبیه و نیز جعلیات را وارد عرصه اندیشه دینی می کرد و نتیجه تفکر اعتزالی که پایه آن اعتماد کامل به فهم عقل بود نیز تالی فاسد های خود راداشت. به همین جهت  ضرورت نهضتی اصلاحی در بستر اندیشه اهل سنت و جماعت احساس می شد.بنا بر این، سه نفر از متفکران اهل سنت و جماعت برای رسیدن به این هدف تلاض خود را آغاز کردند تا به نوعی شکاف میان تفکر معتزلی و تعصب نص گرایی اهل حدیث را ترمیم کنند 1. ابو الحسن علی بن اسماعیل اشعری متوفای 324 قمری 2. ابو منصور ماتریدی متوفای 333 قمری 3. ابو جعفر طحاوی در مصر. و اما نقش طحاوی بیشتر تبیین آرای کلامی ابو حنیفه بود، ابو الحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی، هر کدام به تنهایی موسس مکتب کلامی جدیدی شدند که امروزه به نام مکتب اشاعره و ماتریدیه شناخته می شوند.
== مقایسه روش کلامی ماتُریدی و اشعری ==
ماتُریدیه به طور کلی در مبانی اعتقادی‌شان راجع به اشاعره، توجه بیشتری به عقل دارند هر چند نظام فکری‌شان را بر دو پایه عقل و نقل استوار می‌کنند. آنها تفاسیر کلامی خود را بر مبنای اصلاح منازعات میان اهل‌حدیث و معتزله قرار داده‌اند و کوشیده‌اند تا میان دو مکتب یاد شده، راه درستی را برگزینند. پیروان این مکتب اگر‌چه درباره صفات خدا قایل به تنزیه هستند و از تشبیه و تجسیم خالق پرهیز می‌کنند، با این‌حال با معتزلیان که معتقد به نفی صفات‌اند، در یک صف قرار نمی‌گیرند. در کتاب‌التوحید ماتُریدی شواهد فراوانی از منازعات این چنینی مشاهده می‌شود. ابومنصور در این کتاب گاهی مدافع اهل‌حدیث و گاهی موافق معتزله می‌شود و گاهی نیز از فهم و تفسیر خود پیروی می‌کند.


==مقایسه روش کلامی ماتریدی و اشعری==  
== دیدگاه‌ها در تفاوت روش ماتُریدیه با اشاعره ==  


ماتریدیه به طور کلی در مبانی اعتقادی شان نسبت به اشاعره توجه بیشتری به عقل دارند بااین حال نظام فکری شان را بر دو پایه عقل و نقل استوار کردند.به عنوان مثال ماتریدی تفکر کلامی خود را بر مبنای اصلاح منازعات میان اهل حدیث و معتزله قرار داده است و کوشیده است تا میان آن دو مکتب راهی درستی را برگزیند. در کتاب التوحید ماتریدی شواهد فراوانی از منازعات این چنینی مشاهده می شود و وی گاهی مدافع اهل حدیث می شود و گاهی موافق معتزله و گاهی نیز در مسیر مخصوص خودش پی می رود.ماتریدیه اگر چه در باره صفات خدا قایل به تنزیه هستند و خود را از تشبیه و تجسیم دور می کنند در عین حال مثل معتزله هم نیستند که به طور کلی معتقد به نفی صفات باشند.
محققینی که درباره ماتُریدیه و اشاعره پژوهش کرده‌اند، به سه دیدگاه رسیده‌اند.


== دیدگاه ها در تفریق روش ماتریدیه با اشاعره==
'''دیدگاه اول'''
برخی معتقدند که میان اشعری و ماتُریدی تفاوت عمده‌ای وجود‌ ندارد‌ و آن دو در‌ اصول کلی عـلم‌ کـلام‌ اتـفاق‌ نظر‌ دارند. دکتر فتح‌الله خلیف و شمس‌الدین سلفی از طرفداران این نظریه‌اند. دکتر فتح اله خلیف می‌نویسد: «دو شیخ اهل‌سنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام که مورد اختلاف فرقه‌های کلامی است، مـتفق هستند.»<ref> ماتریدی ابومنصور، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتح‌الله خـلیف، ‌ دارالجامعات‌ المصریه، ص 18 مقدمه</ref>. در پاسخ وی باید گفت که این ادعا دقیق نیست، زیرا با مطالعه و بررسی آثار این دو مکتب، به تفاوت‌های بسیاری میان فهم ابوالحسن اشعری و ابو‌منصور ماتُریدی در تبیین اصول کلامی دست می‌یابیم. مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل نمی‌شود، بلکه تمام توجهش را به طرف نصوص و متون دینی معطوف می‌کند. مثلا وی در صفات خبری معتقد است که مطابق با ظواهر آیات قرآن، خداوند دارای صورت و دست می‌باشد<ref>ر ک، دائرة‌ المعارف بزرگ اسلامی (مدخل اشعری با ویرایش و اصلاح جملات).</ref>. اما برای ماتُریدی، فهم عقلی جایگاه ویژه‌ای دارد.
 
'''دیدگاه دوم'''
این دیدگاه مربوط به احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ‌ اعـتزال‌ در مـکتب اشعری آشکارتر است‌ و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»<ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.</ref>. وی سپس برای اثبات ادعای خود بیان می‌کند که‌ اشعری قائل به وجـوب‌ عـقلی‌ شـناخت خداوند است، اما ماتُریدی این امر را نمی‌‌پذیرد<ref>حمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91</ref>.
 
در پاسخ به سخنان احمد امین باید گفت که استشهاد وی باید متوجه ابومنصور ماتُریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خداوند قائل است در حالی که ابوالحسن اشعری به وجوب نقلی معرفت خداوند قائل است و علاوه، اصل ادعای احمد‌ امین که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد؛ نا‌صحیح است. بله اشعری مدت طولانی‌ای را در مکتب اعتزال سپری کرده است، ولی این موضوع دلیل نمی‌شود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد.
 
'''دیدگاه سـوم'''
این دیدگاه که مختار بسیاری از محققان است، در پی اثبات این مطلب است که آرای ابومنصور ماتُریدی در بسیاری از مسایل کلامی با آرای ابوالحسن اشعری اختلاف دارد. نقطه عطف این اختلاف در پُر‌رنگ بودن حضور عقل در آرای ماتُریدیه است و از این حیث ماتُریدیان به معتزله بیشتر نزدیک می‌شوند تا اشاعره. پس می‌توانیم ادعا کنیم که مکتب ماتُریدی در واقع تلفیقی از مکتب اشاعره و معتزله است.
 
ابو‌زهره می‌نویسد: «در روش مـاتریدی، عـقل سـلطه عظیمی‌دارد، اما اشاعره به روش نقلی مـقیّدند و آن را بـا عقل تأیید می‌کنند به نحوی که برای انسان روشن می‌‌شود که اشـاعره‌ در بین اعتزال و فقه و حدیث، و ماتُریدیان در میان اشـاعره و مـعتزله قرار دارند.»<ref> ابوزهره محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر‌ العربی، ‌ قاهره، ص 167.</ref>. از جمله کسانی که دیدگاه سـوم را پذیـرفته‌اند، می‌توان به آرای جعفر‌ سبحانی<ref> سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ‌ ج 3، ص 26.</ref>،  [[علی ربانی گلپایگانی]]<ref> ربانی گلپایگانی علی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسـلامی، قـم، سال 1377، ص 221.</ref> و [[محمد زاهد کوثری]] اشاره کـرد. با این تفاوت که نفر سوم، اختلاف میان اشـاعره و مـاتریدیه را در عـقاید چندان جدی تـلقّی نمی‌کند.
 
== خلاصه عقاید ماتُریدیه ==
ماتُریدیان همچون دیگر متکلمان اهل‌سنت و جماعت، در‌باره توحید تعصب خاصی دارند و از این نظر عنوان فاعلیت و خالقیت را فقط برای خداوند جایز  می‌دانند و برای انسان هیچ شأنی جز کسب که به معنای نوعی انتساب فعل به فاعل است، قائل نیستند. با این‌حال نمی‌توان از وجود تفاوت آرای اشاعره و ماتُریدیه و حتی میان آرای اشاعره متقدم و اشاعره متاخر غافل شد.
مثلا ابوالحسن اشعری [[نظریه‌کسب|نظریه کسب]] را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کند که جز انتسابِ اعتباری فعل به فاعل، چیز دیگری را ثابت نمی‌کند و در فرض اثبات قدرت برای انسان، به شرطی آن را می‌پذیرد که آن قدرت هیچ تاثیری نه در خلق‌ فعل داشته باشد و نه در عنوان آن.  اما اشاعره پس از او خصوصا ماتُریدیه برای انسان درباره افعالش، انتسابی‌حقیقی قایل‌اند.
 
=== اثبات خدا ===
ماتُریدیه برای اثبات خدا و مباحث مربوط به توحید، عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره کردند، تکیه می‌کنند که می‌توان به برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم اشاره کرد. یکی از براهین جالب توجهی که ماتُریدی آن را به چالش می‌کشد، برهان شرّ است. او از این برهان که به‌طور معمول برای انکار خداوند به کار می‌رود برای اثبات وجود صانع بهره می‌جوید. می‌نویسد: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده باشد، باید برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدید می‌آورد و در این صورت شرور و زشتی‌ها وجود نمی‌داشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه موجودی غیر از خودش آن را به وجود آورده است»<ref>.ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتح‌الله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بی‌تا.</ref>.
 
=== افعال اختیاری ===
ماتُریدیان درباره افعال اختیاری بشر، بیشتر از اشاعره به امر بین‌الامرین گرایش دارند. از دیدگاه این مکتب، انسان فاعل واقعی افعال خویش است، چون با اراده و قدرتی که خدا به او می‌دهد فعل را با مباشرت مستقیم ایجاد می‌کند که البته این ایجاد به معنای خلق نیست، زیرا معتقدند که فعل انسان غیر از فعل خداوند است. فعل خدا جنبه خلقی و فعل انسان جنبه کسبی و توصیفی دارد. مثلا نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما اصل آن را خدا خلق می‌کند. پس ذات نشستن و برخاستن که ناشی از حرکت است، آفریده خداوند است، ولی نشستن و برخاستن که ناشی از اراده و اختیار انسان است، مربوط به فعل انسان می باشد. در یک جمله کوتاه می‌توان گفت که اصل فعل را خدا می‌آفریند و عنوان فعل را انسان با نیتش آماده و با قدرت اعطایی از جانب خداوند ایجاد می‌کند. پس ایجاد هر فعلی از سوی خداوند، منوط به نیت انسان است. با این حساب، در نگاه ماتُریدیه معیار جزا (ثواب و عقاب) نیت فعل و انجام آن است، زیرا «اِنّما الاعمالُ بالنیّات»<ref> با اقتباس از دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۷، ص ۶۴۲۶.</ref>.
 
ماتُریدیه برخلاف اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق، (تکلیف انجام کار بر کسی که از طاقتش خارج است) خلاف عدالت و حکمت الهی است. در حالی‌که اشاعره معتقدند که خداوند می‌تواند بندگانش را مجبور به تکالیفی بکند که از قدرت‌شان خارج است<ref>با استفاده از دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.</ref>.
 
=== صفات خدا ===
همه متکلمان اسلامی بر مبنای قرآن و روایات، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که خداوند دارای اوصافی چون علم، قدرت و حیات است. معتزله و امامیه معتقدند که صفات ذات خداوند، عین ذات اوست، اما اشاعره این صفات را زاید بر ذات می‌دانند و معتقدند صفات مربوط به ذات، قدیم و صفات مربوط به فعل، حادث است. در حالی‌که ماتُریدیه به عینیت ذات و صفات اعتقاد دارند و صفات فعل را قدیم می‌دانند و در این موضوع با امامیه و معتزله موافق‌اند<ref> رک، صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران، انتشارات سمت، جلد ۱، چاپ دوم، ۱۳۸۴، ص ۲۹۹.</ref>.
 
=== حسن و قبح عقلی ===
اشاعره به حسن و قبح عقلی اعتقادی ندارند، بلکه آن را شرعی و مطابق با تشخیص شارع می‌دانند و بر این مبنا می‌گویند که از جهت عقلی امکان دارد که خداوند مطیعان و مومنان را به جهنم و عاصیان و کافران را به بهشت ببرد، ولی چون خداوند وعده داده است که انسان‌ها راجع به عملی که انجام می‌دهند، مسئول‌اند و از این جهت مسحتق پاداش یا عذاب خواهند شد، ولی ماتُریدیه همراه با امامیه و معتزله به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند و درباره استحقاق مدح و ثواب یا استحقاق نکوهش و عقاب معتقدند که از طریق حکم عقل می‌توان حکم الهی را نیز کشف کرد، زیرا عقل خود کاشف حقیقت است. پس مطابق با حکم عقل، خداوند عادل است و به هر کسی آن را می‌دهد که سزایش باشد<ref>با اقتباس از فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، نوشته جعفر سبحانی، ج 4</ref>. بنابراین، کیفر بندگانِ مطیع از نظر شرعی و عقلی امکان ندارد.
 
== متکلمان شاخص ماتُریدیه ==
مکتب ماتُریدی چون سایر مکاتب اسلامی از متکلمان مشهوری برخوردار است. آنان بعد از ابو‌منصور ماتُریدی، ادامه دهنده عقاید این مکتب و مروج این مذهب کلامی ‌شدند. اکنون به نام برخی از چهره‌های مشهور این مکتب از قرن چهارم تا قرن چهاردهم اشاره می‌شود.
 
'''ابو‌لیث نصربن محمد سمرقندی'''
[[ابولیث‌ نصربن‌ محمد سمرقندی]] (م 375 هـ. ق) مـعروف به «امام‌الهدی» متکلم مشهور قرن چهارم هجری قمری است.
   
   
محققینی که ماتریدیه و اشاعره را پژوهش کرده اند، به سه دیدگاه میان این دو مکتب رسیده اند.
'''ابوالیسر بزدوی'''
[[ابوالیسر محمدبن محمد بزدوی]] (494 قـ) متکلم مشهور ماتُریدی قرن پنجم هجری قمری و صـاحب کتاب‌ اصول‌‌الدین است. وی از مهم‌ترین شخصیت‌های ماتُریدیه‌ بوده و کـتاب او‌ از منابع اصلی و مهم کلامی ماتُریدیه به حساب می‌آید.


'''دیدگاه اول'''
'''1.ابو‌معین نسفی 2. نـجم‌الدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی'''
در قرن ششم هجری قمری، دو متکلم ماتُریدی مشهور حضور داشتند، متکلم اول امام [[ابـومعین مـیمون بن محمد النسفی]] (508 ق) از مهم‌ترین شخصیت‌های ماتُریدیه و صاحب کتاب تبصرة‌ الادلة است که در تـبیین‌ اندیشه ماتُریدیان سهم بزرگی‌ داشـته‌ اسـت. این کتاب دومـین مـنبع مـکتب ماتُریدیه پس از کتاب التوحید ابومنصور ماتُریدی اسـت‌ کـه‌ به روش کتاب التوحید نوشته شده‌ و البته از آن‌ کامل‌‌تر‌ و خوش فهم‌تر است. متکلم دوم [[نـجم‌الدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی]] (م 537 ق) صاحب العـقائدالنسفیة است. وی متکلّم بزرگی در ماتُریدیه‌ به حساب می‌آید. بر کتاب لب‌ّاللباب او شرح‌های بسیاری نوشته شده است که می‌توان به شرح تفتازانی اشاره کرد.
 
'''شمس‌الدین ابو‌عمر محمدبن ابی‌بکر رازی'''
متکلم مشهور ماتُریدی قرن هفتم [[شـمس‌الدین ابـوعمر محمدبن ابی‌بکر رازی‌]] (666‌ قـ)‌ صـاحب مختارالصحاح است.


برخی معتقدند که میان اشعری و ماتریدی تفاوت عمده‌ای وجود‌ ندارد‌ و آن دو در روش و نظر، در‌ اصول کلی عـلم‌ کـلام‌ اتـفاق‌ نظر‌ دارند. دکتر فتح‌الله خلیف و شمس‌الدین سلفی از طرفداران این نظریه هستند. دکـتر خـلیف می‌گوید: «دو شیخ اهل‌سنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام،‌ که مورد اختلاف فرقه‌های کلامی است، مـتفق هستند.»<ref>ابومنصور ماتریدی، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتح‌الله خـلیف،‌ دارالجامعات‌ المصریه، ص 18 مقدمه</ref>.باید گفت این دیدگاه نمی تواند دقیق باشد، زیرا با مطالعه آثار این دو مکتب به دست می آوریم که تفاوت فراوانی میان فهم اشعری با فهم ماتریدی در تبیین اصول کلامی وجود دارد مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل نمی شود بلکه توجه ویژه ای به نصوص و متون دارد به گونه ای که مطابق با ظاهر آیات قرآن برای خدا وجه و ید را به معنای ظاهری اش یعنی صورت و دست تفسیر می کند.<ref>ر ک دائرة‌ المعارف بزرگ اسلامی (مدخل اشعری).</ref> اما برای ماتریدی آن چه مهم است فهم عقلی است و برای او تفسیر اشعری قابل قبول نیست.
'''حافظ‌الدین ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی'''
متکلم مشهور ماتُریدی قرن هشتم شخصی به نام [[حـافظ‌الدین‌ ابـوالبرکات‌ عبدالله‌ بن‌ احمد‌ نـسف]]ی‌ (710 قـ) صاحب المدارک و عمدة عقائد اهل السنة است.


'''دیدگاه دوم'''  
'''نور‌الدین عبدالرحمن بن احمد معروف به جامی'''
متکلم مشهور ماتُریدی قرن نهم نورالدین [[عبدالرحمن بن احمد جـامی]] (898 قـ) است. کتاب‌های نقد‌النـصوص فـی شـرح نقش‌الفصوص ابن عـربی، شرح عقیدة الحمریة، فوائدالضیائیة، الدرّة الفاخرة از آثار اوست.


این دیدگاه نظر احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ‌ اعـتزال‌ در مـکتب اشعری آشکارتر است‌ و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»<ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، چ سوم، دارالکتاب العـربی، ج 4، ص 5ـ 91.</ref>
'''مصلح‌الدین مصطفی بن محمد قسطلانی'''
وی سپس برای این مدعای خود چنین شاهد می‌آورد‌ که‌ «اشعری قایل به وجـوب‌ عـقلی‌ شـناخت خداست، اما ماتریدی این امر را نمی پذیرد.»<ref>همان</ref> در پاسخ به ادعای وی باید گفت که استشهاد احمد امین می بایستی متوجه ماتریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خدا قایل است و اشعری به وجوب نقلی و علاوه اصل مدعای وی که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد نیز نا صحیح است بله اشعری به مدت طولانی با مکتب اعتزال همراه بوده است ولی این موضوع دلیل نمی شود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد.
متکلم مشهور ماتُریدی قرن دهم مصلح‌الدین مصطفی بن [[محمد قسطلانی‌]] معروف‌ بـه «کـستلی» (م 901 ه. ق) است. حاشیه وی بر شرح تفتازانی بر عقائدالنسفیة از مهم‌ترین منابع ماتُریدیه به حساب می‌آید.


'''دیدگاه سـوم'''
'''کمال‌الدین احمد ... بیاضی'''
متکلم مشهور ماتُریدی  قـرن یـازدهم عـلامه کمال‌الدین [[احمدبن حسن بن سنان‌الدین‌ رومی‌ بیاضی‌]] مـعروف بـه «بـیاضی‌زاده» (1097قـ) است. از وی کـتاب‌های‌ اصول المنیفة ابو‌حنیفة و اشارات المرام منتشر شده است. کتاب اشارات المرام وی از مهم‌ترین کتب ماتُریدیه متأخر است که با مقدمه شیخ‌ محمد‌ زاهد کوثری به چاپ‌ رسـیده‌ است.


این دیدگاه که مختار بسیاری از محققان است ما را به این نتیجه می رساند که آرای ماتریدی در بسیاری از مسایل کلامی با آرای اشعری اختلاف دارد
'''محمد بن ابی‌بکر مرعشی'''
هر چند در برخی موارد در یک سو قرار می گیرد. نقطه عطف اختلاف ماتریدی با اشعری این است که ماتریدی عقل حضور پر رنگی دارد و از این حیث به معتزله نزدیک می شود پس می توانیم ادعا کنیم که در واقع  مکتب ماتریدی تلفیقی از مکتب اشاعره و معتزله است.
متکلم مشهور ماتُریدی قرن دوازدهم، [[محمد بن ابی بکر مرعشی]] معروف به «ساجقلی‌زاده» (1150ق) صاحب نشرالطوالع است.
ابو زهره می نویسد: «در روش مـاتریدی عـقل سـلطه عظیمی دارد، اما اشاعره به روش نقلی مـقیّدند و آن را بـا عقل تأیید می‌کنند، به نحوی که برای انسان روشن می‌ شود که اشـاعره‌ در خـط بین اعتزال و اهل فقه و حدیث قـرار دارد و ماتریدی در خط میان اشـاعره و مـعتزله است.»<ref>محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر‌ العربی،‌ قاهره، ص 167.</ref>
از جمله کسانی که دیدگاه سـوم را پذیـرفته‌اند، می‌توان به استاد‌ جعفر‌ سبحانی،<ref>جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل،‌ ج 3، ص 26.</ref>
استاد علی ربانی گلپایگانی <ref>علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسـلامی، قـم، 1377، ص 221.</ref>
و شیخ محمد زاهد کوثری اشاره کـرد، لیـکن شخصیت اخیر اختلاف میان اشـاعره و مـاتریدیه در عـقاید را چندان جدی تـلقّی نمی‌کند.


==خلاصه عقاید ماتریدیه==
'''شاه ولی الله دهلوی'''
متکلم مشهور ماتُریدی قرن سیزدهم، محدث و فقیه [[شاه ولی‌الله دهلوی]] ملقب به «سراج‌ الهند» ‌ (1239ق) صاحب میزان العقائد می‌باشد.


نکته ای که لازم است قبل از اشاره به خلاص آرای ماتریدیه در حوزه عقاید کلامی بیان شود این است که به طور کلی متکلمان اهل سنت و جماعت
'''شیخ محمد عبده و محمد زاهد کوثری'''
در قرن چهاردهم دو متکلم ماتُریدی مشهور حضور داشتند 1: [[شیخ محمد عبده]] مصری(1323ق) صاحب کتاب رسالة‌التوحید است که البته در این‌که وی واقعا ماتُریدی است یا اشعری محل اختلاف فراوان است و بسیاری وی را از متلکمان اشعری می‌دانند.2. [[محمد زاهد کوثری]]، از این شخصیت آثاری بر جای مانده است که در ادامه به برخی اشاره می‌شود.


در مسایل کلامی خصوصا آن جا که به توحید مربوط می شود تعصب خاصی دارند و در این حوزه تنها خدا را خالق و فاعل هستی می دانند و برای انسان هیچ شانی مگر به اندازه کسب یا انتساب فعل قایل نیستند که البته برخی چون ابو الحسن اشعری
# مقالات الكوثري ( که حاوی بیش از صد مقاله‌ است که سید احمد خیری‌، از‌ شاگردان وی، آنها را جمع‌آوری کرده و با همین عنوان  به‌ چاپ‌ رسانده است)؛
# مقدمات الكوثري؛
# الإشفاق علی أحكام الطلاق؛
# مَحق التقوّل في مسألة التوسل؛
# تبديد الظلام المخيم‌ من‌ نونية ابن القيم؛
# التعقب الحثيث‌ لما ينفيه ابن تيمية من الحديث؛
# البحوث الوفية في مفردات ابن تيمية.


ماتریدیه برای اثبات خدا و بحث توحید عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره دارند مانند برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم تکیه دارند. یکی از براهین جالب توجهی که ماتریدی به چالش می‌کشد، برهان شر است. او از این برهان که به‌طور معمول برای انکار خداوند به کار می‌رود برای اثبات وجود صانع بهره می‌جوید: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود می‌بایست هر چیزی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدیدمی‌آورد و در این صورت شرور و زشتی‌ها وجود نمی‌داشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمده‌است»<ref>.ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتح‌الله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بی‌تا.</ref>
== پانویس ==
ماتریدیه به جبری معتدل باور دارند که حد وسط نظر اشعری و دیدگاه معتزلی است. از دیدگاه ماتریدیه انسان نوعی فاعلیت دارد و فعل ارادی ش با قدرت و اختیار صورت می‌گیرد. ماتریدیه، برخلاف اشاعره، براین رای اند، که فعل و مفعول متفاوت است، فعل انسان غیر از فعل خدا است و برخلاف فعل خدا، ایجاد و احداث نیست. به‌طور مثال معتقد اند: نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما ایجاد آن فعل خدا است، به این معنی که ذات نشستن و برخاستن، آفریدهٔ خدا، اما عمل نشستن و برخاستن کردار انسان است؛ کرداری که انسان آن را کسب می‌کند. ماتریدیه معتقدند اگر انسان قصد انجام دادن فعل نیک و بد نکند، خدا هم قدرت انجام گرفتن فعل در او نمی‌آفریند. ملاک و معیار ثواب و عقاب، در نظر ماتریدیه، نه خود فعل، که قصد و نیت عمل از سوی انسان است؛ قصد کردار نیک و خیر، ثواب به بار می‌آورد و قصد فعل بد و نیت گناه، عقاب در پی دارد زیرا: «اِنّما الاعمالُ بالنیّات».<ref>دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۷، ص ۶۴۲۶.</ref>
{{پانویس}}
ماتریدیه برخلاف اشاعره معتقدند خداوند کسی را که به چیزی قدرت و طاقت ندارد مکلف نمی‌کند و درخواست تکلیف مالایطاق با عدالت و حکمت خداوند سازگار نیست.[۸]<ref>دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.</ref>
متکلمان اسلامی اتفاق نظر دارند که خدا دارای اوصافی مانند علم و قدرت و حیات است. معتزله و امامیه عقیده دارند که صفات ذاتی رب‌العالمین، عین ذات اوست و خدا از نظر کمال و جمال در جایگاهی است که ذات او سراسر علم و قدرت است. اشاعره این صفات را زاید بر ذات دانسته و معتقدند صفات ذات قدیم، و صفات فعل حادث هستند، در حالی که «ماتریدیه» مسئله عینیت ذات و صفات را قبول دارند و در مسئلهٔ صفات خداوند هم صفات ذات و هم صفات فعل را قدیم می‌دانند و در این موضوع با امامیه و معتزله همسو هستند.<ref>حسین صابری، تاریخ فرق اسلامی، سمت، جلد ۱، چاپ دوم، ۱۳۸۴، ص ۲۹۹.</ref> در امکان عقلی کیفر دادن بندگان مطیع و صالح از سوی خداوند، اشعریون امکان عقلی را می‌پذیرند که خدا قادر به هر فعلی می‌باشد ولی در عین حال معتقدند کبه دلیل اخباری که در این باره وجود دارد، شرعاً این کار امکان‌پذیر نیست (و خداوند بندگاه صالح را بی‌جهت در آن دنیا عذاب نخواهد کرد). ماتریدیه معتقد به حسن و قبح عقلی‌اند، بدین معنی که حکم عقل را در مسئله استحقاق مدح و ثواب یا استحقاق نکوهش و عقاب می‌پذیرند و معتقدند از طریق حکم عقل، می‌توان حکم الهی را نیز کشف کرد. بدین معنی که ایجابی از ناحیه عقل در کار نیست و خرد در اصل کاشف یک حقیقت واقع است. بر این اساس و بر حکم عقل، خدا عادل است و محال است جائر و ستمکار باشد، همچنانکه جایز نیست مطیع را معذب سازد.
<ref>فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 4 , سبحانی، جعفر (۱۳ فروردین ۱۳۹۹)و «عقاید ماتریدی». پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه</ref>
و به این ترتیب کیفر دادن بندگان مطیع از سوی خداوند ناممکن است، چه از لحاظ شرع چه از لحاظ عقل.


==متکلمان شاخص ماتریدیه==
{{فرق و مذاهب}}


=پانویس=
[[رده:فرق و مذاهب]]
{{پانویس|2}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۹

ماتُریدیه
موسسابومنصور محمد‌بن‌ محمود ماتُریدی

ماتُریدیه یکی از مکاتب مشهور در حوزه علم کلام است که به پیروی از افکار و عقاید ابومنصور محمد‌بن‌ محمود ماتُریدی شکل گرفته است. این مکتب، یکی از چهار مکتب کلامی اهل‌سنت است که از نظر اعتقادی با مکتب اشاعره همسو و تقریبا هم‌عصر بوده است.

معرفی اجمالی ابو‌منصور ماتُریدی

تاریخ دقیق ولادت ابو‌منصور ما‌تُریدی (موسس مکتب ماتُریدیه) معلوم نیست. با این‌‌حال وی در روستای ماتُرید یا ماتریت از توابع سمرقند متولد شد و در سال 333 هجری قمری (که مورد اتفاق نظر است)، از دنیا رفت[۱]. ابومنصور پس از وفات در شهر سمرقند به خاک سپرده شد. درباره او نوشته‌اند: وی از متکلمان بزرگ زمان خویش بوده و در فنّ تفسیر، قرآن و علم کلام تبحر داشته است[۲]. جایگاه ماتُریدی در میان اهل‌سنت در حدی است که او را در کنار ابوالحسن اشعری، یکی از دو شخصیت برتر در حوزه کلام قرار می‌دهند. همچنین طوایف بسیاری از اهل‌سنت، در عقاید کلامی از وی پیروی می‌کنند[۳].

تاریخچه

در قـرن‌ دوم و سوم هجری قمری، زمینه مجادلات مذاهب کلامی خصوصا معتزله و اهل حدیث فراهم بود. این مجادلات موجب شد تا فضای فکری جامعه اسلامی آن روز تیره و تار شود. یک سوی این منازعات معتزلیان بودند که توجه خاصی به فهم عقلی داشتند که البته حاکمان وقت در ایجاد آن نقش داشتند و در طرف دیگر اهل‌حدیث بودند که بر ظواهر نصوص آیات و روایات و عمل به آن تعصب ویژه‌ای داشتند. نتیجه این مناقشه‌ها، جامعه اسلامی را با دو خطر بزرگ مواجه کرد.

1: ادامه این وضع موجب درگیری‌ها و حتی کشتار میان طرفداران این دو مذهب شد و نتیجه آن به شکست اتحاد مسلمانان انجامید.

2: ترویج هر یک از این دو تفکر افراطی و تفریطی، به شکست بنیان عقیدتی مردم منجر شد، زیرا نتیجه گرایش اهل‌حدیث و جمود آنها بر ظواهر نصوص، مسائلی چون تجسیم، تشبیه و نیز جعلیات را وارد عرصه اندیشه دینی کرد و نتیجه تفکر اعتزالی که پایه آن اعتماد کامل به فهم عقل بود، تالی فاسد‌های خود را داشت. به همین جهت، ضرورت شکل‌گیری نهضتی اصلاحی در بستر اندیشه اهل‌‌سنت و جماعت احساس شد. در همین راستا سه نفر از متفکران اهل‌ سنت و جماعت به نام‌های 1.ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری متوفای 324 قمری 2. ابو‌منصور ماتُریدی متوفای 333 قمری 3. ابوجعفر طحاوی برای رسیدن به این هدف تلاش خود را آغاز کردند تا به نوعی شکاف میان تفکر معتزلی و نص‌گرایی متعصبانه اهل‌حدیث را ترمیم کنند. البته باید گفت که نقش طحاوی بیشتر معطوف به تبیین آرای کلامی ابوحنیفه بود، در حالی‌که ابوالحسن اشعری و ابو‌منصور ماتُریدی، هر کدام به تنهایی موسس مکتب کلامی جدیدی شدند که امروزه به نام مکاتب اشاعره و ماتُریدیه شناخته می‌شود.

مقایسه روش کلامی ماتُریدی و اشعری

ماتُریدیه به طور کلی در مبانی اعتقادی‌شان راجع به اشاعره، توجه بیشتری به عقل دارند هر چند نظام فکری‌شان را بر دو پایه عقل و نقل استوار می‌کنند. آنها تفاسیر کلامی خود را بر مبنای اصلاح منازعات میان اهل‌حدیث و معتزله قرار داده‌اند و کوشیده‌اند تا میان دو مکتب یاد شده، راه درستی را برگزینند. پیروان این مکتب اگر‌چه درباره صفات خدا قایل به تنزیه هستند و از تشبیه و تجسیم خالق پرهیز می‌کنند، با این‌حال با معتزلیان که معتقد به نفی صفات‌اند، در یک صف قرار نمی‌گیرند. در کتاب‌التوحید ماتُریدی شواهد فراوانی از منازعات این چنینی مشاهده می‌شود. ابومنصور در این کتاب گاهی مدافع اهل‌حدیث و گاهی موافق معتزله می‌شود و گاهی نیز از فهم و تفسیر خود پیروی می‌کند.

دیدگاه‌ها در تفاوت روش ماتُریدیه با اشاعره

محققینی که درباره ماتُریدیه و اشاعره پژوهش کرده‌اند، به سه دیدگاه رسیده‌اند.

دیدگاه اول برخی معتقدند که میان اشعری و ماتُریدی تفاوت عمده‌ای وجود‌ ندارد‌ و آن دو در‌ اصول کلی عـلم‌ کـلام‌ اتـفاق‌ نظر‌ دارند. دکتر فتح‌الله خلیف و شمس‌الدین سلفی از طرفداران این نظریه‌اند. دکتر فتح اله خلیف می‌نویسد: «دو شیخ اهل‌سنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام که مورد اختلاف فرقه‌های کلامی است، مـتفق هستند.»[۴]. در پاسخ وی باید گفت که این ادعا دقیق نیست، زیرا با مطالعه و بررسی آثار این دو مکتب، به تفاوت‌های بسیاری میان فهم ابوالحسن اشعری و ابو‌منصور ماتُریدی در تبیین اصول کلامی دست می‌یابیم. مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل نمی‌شود، بلکه تمام توجهش را به طرف نصوص و متون دینی معطوف می‌کند. مثلا وی در صفات خبری معتقد است که مطابق با ظواهر آیات قرآن، خداوند دارای صورت و دست می‌باشد[۵]. اما برای ماتُریدی، فهم عقلی جایگاه ویژه‌ای دارد.

دیدگاه دوم این دیدگاه مربوط به احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ‌ اعـتزال‌ در مـکتب اشعری آشکارتر است‌ و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»[۶]. وی سپس برای اثبات ادعای خود بیان می‌کند که‌ اشعری قائل به وجـوب‌ عـقلی‌ شـناخت خداوند است، اما ماتُریدی این امر را نمی‌‌پذیرد[۷].

در پاسخ به سخنان احمد امین باید گفت که استشهاد وی باید متوجه ابومنصور ماتُریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خداوند قائل است در حالی که ابوالحسن اشعری به وجوب نقلی معرفت خداوند قائل است و علاوه، اصل ادعای احمد‌ امین که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد؛ نا‌صحیح است. بله اشعری مدت طولانی‌ای را در مکتب اعتزال سپری کرده است، ولی این موضوع دلیل نمی‌شود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد.

دیدگاه سـوم این دیدگاه که مختار بسیاری از محققان است، در پی اثبات این مطلب است که آرای ابومنصور ماتُریدی در بسیاری از مسایل کلامی با آرای ابوالحسن اشعری اختلاف دارد. نقطه عطف این اختلاف در پُر‌رنگ بودن حضور عقل در آرای ماتُریدیه است و از این حیث ماتُریدیان به معتزله بیشتر نزدیک می‌شوند تا اشاعره. پس می‌توانیم ادعا کنیم که مکتب ماتُریدی در واقع تلفیقی از مکتب اشاعره و معتزله است.

ابو‌زهره می‌نویسد: «در روش مـاتریدی، عـقل سـلطه عظیمی‌دارد، اما اشاعره به روش نقلی مـقیّدند و آن را بـا عقل تأیید می‌کنند به نحوی که برای انسان روشن می‌‌شود که اشـاعره‌ در بین اعتزال و فقه و حدیث، و ماتُریدیان در میان اشـاعره و مـعتزله قرار دارند.»[۸]. از جمله کسانی که دیدگاه سـوم را پذیـرفته‌اند، می‌توان به آرای جعفر‌ سبحانی[۹]، علی ربانی گلپایگانی[۱۰] و محمد زاهد کوثری اشاره کـرد. با این تفاوت که نفر سوم، اختلاف میان اشـاعره و مـاتریدیه را در عـقاید چندان جدی تـلقّی نمی‌کند.

خلاصه عقاید ماتُریدیه

ماتُریدیان همچون دیگر متکلمان اهل‌سنت و جماعت، در‌باره توحید تعصب خاصی دارند و از این نظر عنوان فاعلیت و خالقیت را فقط برای خداوند جایز می‌دانند و برای انسان هیچ شأنی جز کسب که به معنای نوعی انتساب فعل به فاعل است، قائل نیستند. با این‌حال نمی‌توان از وجود تفاوت آرای اشاعره و ماتُریدیه و حتی میان آرای اشاعره متقدم و اشاعره متاخر غافل شد. مثلا ابوالحسن اشعری نظریه کسب را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کند که جز انتسابِ اعتباری فعل به فاعل، چیز دیگری را ثابت نمی‌کند و در فرض اثبات قدرت برای انسان، به شرطی آن را می‌پذیرد که آن قدرت هیچ تاثیری نه در خلق‌ فعل داشته باشد و نه در عنوان آن. اما اشاعره پس از او خصوصا ماتُریدیه برای انسان درباره افعالش، انتسابی‌حقیقی قایل‌اند.

اثبات خدا

ماتُریدیه برای اثبات خدا و مباحث مربوط به توحید، عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره کردند، تکیه می‌کنند که می‌توان به برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم اشاره کرد. یکی از براهین جالب توجهی که ماتُریدی آن را به چالش می‌کشد، برهان شرّ است. او از این برهان که به‌طور معمول برای انکار خداوند به کار می‌رود برای اثبات وجود صانع بهره می‌جوید. می‌نویسد: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده باشد، باید برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدید می‌آورد و در این صورت شرور و زشتی‌ها وجود نمی‌داشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه موجودی غیر از خودش آن را به وجود آورده است»[۱۱].

افعال اختیاری

ماتُریدیان درباره افعال اختیاری بشر، بیشتر از اشاعره به امر بین‌الامرین گرایش دارند. از دیدگاه این مکتب، انسان فاعل واقعی افعال خویش است، چون با اراده و قدرتی که خدا به او می‌دهد فعل را با مباشرت مستقیم ایجاد می‌کند که البته این ایجاد به معنای خلق نیست، زیرا معتقدند که فعل انسان غیر از فعل خداوند است. فعل خدا جنبه خلقی و فعل انسان جنبه کسبی و توصیفی دارد. مثلا نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما اصل آن را خدا خلق می‌کند. پس ذات نشستن و برخاستن که ناشی از حرکت است، آفریده خداوند است، ولی نشستن و برخاستن که ناشی از اراده و اختیار انسان است، مربوط به فعل انسان می باشد. در یک جمله کوتاه می‌توان گفت که اصل فعل را خدا می‌آفریند و عنوان فعل را انسان با نیتش آماده و با قدرت اعطایی از جانب خداوند ایجاد می‌کند. پس ایجاد هر فعلی از سوی خداوند، منوط به نیت انسان است. با این حساب، در نگاه ماتُریدیه معیار جزا (ثواب و عقاب) نیت فعل و انجام آن است، زیرا «اِنّما الاعمالُ بالنیّات»[۱۲].

ماتُریدیه برخلاف اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق، (تکلیف انجام کار بر کسی که از طاقتش خارج است) خلاف عدالت و حکمت الهی است. در حالی‌که اشاعره معتقدند که خداوند می‌تواند بندگانش را مجبور به تکالیفی بکند که از قدرت‌شان خارج است[۱۳].

صفات خدا

همه متکلمان اسلامی بر مبنای قرآن و روایات، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که خداوند دارای اوصافی چون علم، قدرت و حیات است. معتزله و امامیه معتقدند که صفات ذات خداوند، عین ذات اوست، اما اشاعره این صفات را زاید بر ذات می‌دانند و معتقدند صفات مربوط به ذات، قدیم و صفات مربوط به فعل، حادث است. در حالی‌که ماتُریدیه به عینیت ذات و صفات اعتقاد دارند و صفات فعل را قدیم می‌دانند و در این موضوع با امامیه و معتزله موافق‌اند[۱۴].

حسن و قبح عقلی

اشاعره به حسن و قبح عقلی اعتقادی ندارند، بلکه آن را شرعی و مطابق با تشخیص شارع می‌دانند و بر این مبنا می‌گویند که از جهت عقلی امکان دارد که خداوند مطیعان و مومنان را به جهنم و عاصیان و کافران را به بهشت ببرد، ولی چون خداوند وعده داده است که انسان‌ها راجع به عملی که انجام می‌دهند، مسئول‌اند و از این جهت مسحتق پاداش یا عذاب خواهند شد، ولی ماتُریدیه همراه با امامیه و معتزله به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند و درباره استحقاق مدح و ثواب یا استحقاق نکوهش و عقاب معتقدند که از طریق حکم عقل می‌توان حکم الهی را نیز کشف کرد، زیرا عقل خود کاشف حقیقت است. پس مطابق با حکم عقل، خداوند عادل است و به هر کسی آن را می‌دهد که سزایش باشد[۱۵]. بنابراین، کیفر بندگانِ مطیع از نظر شرعی و عقلی امکان ندارد.

متکلمان شاخص ماتُریدیه

مکتب ماتُریدی چون سایر مکاتب اسلامی از متکلمان مشهوری برخوردار است. آنان بعد از ابو‌منصور ماتُریدی، ادامه دهنده عقاید این مکتب و مروج این مذهب کلامی ‌شدند. اکنون به نام برخی از چهره‌های مشهور این مکتب از قرن چهارم تا قرن چهاردهم اشاره می‌شود.

ابو‌لیث نصربن محمد سمرقندی ابولیث‌ نصربن‌ محمد سمرقندی (م 375 هـ. ق) مـعروف به «امام‌الهدی» متکلم مشهور قرن چهارم هجری قمری است.

ابوالیسر بزدوی ابوالیسر محمدبن محمد بزدوی (494 قـ) متکلم مشهور ماتُریدی قرن پنجم هجری قمری و صـاحب کتاب‌ اصول‌‌الدین است. وی از مهم‌ترین شخصیت‌های ماتُریدیه‌ بوده و کـتاب او‌ از منابع اصلی و مهم کلامی ماتُریدیه به حساب می‌آید.

1.ابو‌معین نسفی 2. نـجم‌الدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی در قرن ششم هجری قمری، دو متکلم ماتُریدی مشهور حضور داشتند، متکلم اول امام ابـومعین مـیمون بن محمد النسفی (508 ق) از مهم‌ترین شخصیت‌های ماتُریدیه و صاحب کتاب تبصرة‌ الادلة است که در تـبیین‌ اندیشه ماتُریدیان سهم بزرگی‌ داشـته‌ اسـت. این کتاب دومـین مـنبع مـکتب ماتُریدیه پس از کتاب التوحید ابومنصور ماتُریدی اسـت‌ کـه‌ به روش کتاب التوحید نوشته شده‌ و البته از آن‌ کامل‌‌تر‌ و خوش فهم‌تر است. متکلم دوم نـجم‌الدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی (م 537 ق) صاحب العـقائدالنسفیة است. وی متکلّم بزرگی در ماتُریدیه‌ به حساب می‌آید. بر کتاب لب‌ّاللباب او شرح‌های بسیاری نوشته شده است که می‌توان به شرح تفتازانی اشاره کرد.

شمس‌الدین ابو‌عمر محمدبن ابی‌بکر رازی متکلم مشهور ماتُریدی قرن هفتم شـمس‌الدین ابـوعمر محمدبن ابی‌بکر رازی‌ (666‌ قـ)‌ صـاحب مختارالصحاح است.

حافظ‌الدین ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی متکلم مشهور ماتُریدی قرن هشتم شخصی به نام حـافظ‌الدین‌ ابـوالبرکات‌ عبدالله‌ بن‌ احمد‌ نـسفی‌ (710 قـ) صاحب المدارک و عمدة عقائد اهل السنة است.

نور‌الدین عبدالرحمن بن احمد معروف به جامی متکلم مشهور ماتُریدی قرن نهم نورالدین عبدالرحمن بن احمد جـامی (898 قـ) است. کتاب‌های نقد‌النـصوص فـی شـرح نقش‌الفصوص ابن عـربی، شرح عقیدة الحمریة، فوائدالضیائیة، الدرّة الفاخرة از آثار اوست.

مصلح‌الدین مصطفی بن محمد قسطلانی متکلم مشهور ماتُریدی قرن دهم مصلح‌الدین مصطفی بن محمد قسطلانی‌ معروف‌ بـه «کـستلی» (م 901 ه. ق) است. حاشیه وی بر شرح تفتازانی بر عقائدالنسفیة از مهم‌ترین منابع ماتُریدیه به حساب می‌آید.

کمال‌الدین احمد ... بیاضی متکلم مشهور ماتُریدی قـرن یـازدهم عـلامه کمال‌الدین احمدبن حسن بن سنان‌الدین‌ رومی‌ بیاضی‌ مـعروف بـه «بـیاضی‌زاده» (1097قـ) است. از وی کـتاب‌های‌ اصول المنیفة ابو‌حنیفة و اشارات المرام منتشر شده است. کتاب اشارات المرام وی از مهم‌ترین کتب ماتُریدیه متأخر است که با مقدمه شیخ‌ محمد‌ زاهد کوثری به چاپ‌ رسـیده‌ است.

محمد بن ابی‌بکر مرعشی متکلم مشهور ماتُریدی قرن دوازدهم، محمد بن ابی بکر مرعشی معروف به «ساجقلی‌زاده» (1150ق) صاحب نشرالطوالع است.

شاه ولی الله دهلوی متکلم مشهور ماتُریدی قرن سیزدهم، محدث و فقیه شاه ولی‌الله دهلوی ملقب به «سراج‌ الهند» ‌ (1239ق) صاحب میزان العقائد می‌باشد.

شیخ محمد عبده و محمد زاهد کوثری در قرن چهاردهم دو متکلم ماتُریدی مشهور حضور داشتند 1: شیخ محمد عبده مصری(1323ق) صاحب کتاب رسالة‌التوحید است که البته در این‌که وی واقعا ماتُریدی است یا اشعری محل اختلاف فراوان است و بسیاری وی را از متلکمان اشعری می‌دانند.2. محمد زاهد کوثری، از این شخصیت آثاری بر جای مانده است که در ادامه به برخی اشاره می‌شود.

  1. مقالات الكوثري ( که حاوی بیش از صد مقاله‌ است که سید احمد خیری‌، از‌ شاگردان وی، آنها را جمع‌آوری کرده و با همین عنوان به‌ چاپ‌ رسانده است)؛
  2. مقدمات الكوثري؛
  3. الإشفاق علی أحكام الطلاق؛
  4. مَحق التقوّل في مسألة التوسل؛
  5. تبديد الظلام المخيم‌ من‌ نونية ابن القيم؛
  6. التعقب الحثيث‌ لما ينفيه ابن تيمية من الحديث؛
  7. البحوث الوفية في مفردات ابن تيمية.

پانویس

  1. حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الهدایة، بی تا، ج۷، ص۴۵۶.
  2. تمیمی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، سال ۱۴۱۲ هجری قمری، ج۱، ص۲۷۷.
  3. طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.
  4. ماتریدی ابومنصور، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتح‌الله خـلیف، ‌ دارالجامعات‌ المصریه، ص 18 مقدمه
  5. ر ک، دائرة‌ المعارف بزرگ اسلامی (مدخل اشعری با ویرایش و اصلاح جملات).
  6. احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.
  7. حمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91
  8. ابوزهره محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر‌ العربی، ‌ قاهره، ص 167.
  9. سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ‌ ج 3، ص 26.
  10. ربانی گلپایگانی علی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسـلامی، قـم، سال 1377، ص 221.
  11. .ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتح‌الله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بی‌تا.
  12. با اقتباس از دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۷، ص ۶۴۲۶.
  13. با استفاده از دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.
  14. رک، صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران، انتشارات سمت، جلد ۱، چاپ دوم، ۱۳۸۴، ص ۲۹۹.
  15. با اقتباس از فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، نوشته جعفر سبحانی، ج 4