حسبانیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱: خط ۱۱:
| عقیده = از سوفسطائیه و منکر حقیقت اشیاء. معتقدند که  فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست.
| عقیده = از سوفسطائیه و منکر حقیقت اشیاء. معتقدند که  فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست.
}}
}}
'''حسبانیه'''‏ از «[[سوفسطائیه]]» [[اسلام]]<nowiki/>‌اند و ظاهرا حسابیه هم خوانده می‌شوند، ولی حسبانیه صحیح‌تر است. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157</ref>  
'''حسبانیه'''‏ از «[[سوفسطائیه]]» [[اسلام]]<nowiki/>‌اند و ظاهرا حسابیه هم خوانده می‌شوند، ولی حسبانیه صحیح‌تر است<ref>محمد جواد مشکور، ''فرهنگ فرق اسلامی''، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 157.</ref>.


== تاریخچه ==
== تاریخچه ==
حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینه‌ای کهن دارند و به‌همین سبب در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لا‌ادریه نیز می‌شود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر [[مأمون عباسی|مأمون‌]] خلیفه‌عباسی وارد شد و ثمامة‌بن‌الاشرس (از بزرگان [[معتزله]]) نزد او نشسته بود. ثمامه از او پرسید که [[مذهب]] تو چیست؟ پاسخ داد که: من می‌گویم که همه چیزها توهم و پندار است! پس ثمامه برخاست و ضربه‌‏ای سخت بر سر او زد چنانکه چهره وی سیاه گشت، مرد رو به مأمون کرد و گفت:ای امیرالمؤمنین دیدی که این بی‌ادب در این مجلس با من چه کرد! ثمامه گفت: من با تو کاری نکردم، من بر سر تو روغن درخت بان ریختم و تو گمان کرده‏‌ای که بر سر تو زده‏‌ام؟! سپس این شعر را بسرود:  
حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینه‌ای کهن دارند و به‌همین سبب در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لا‌ادریه نیز می‌شود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر [[مأمون عباسی|مأمون‌]] خلیفه [[عباسیان|عباسی]] وارد شد و ثمامة‌بن‌الاشرس (از بزرگان [[معتزله]]) نزد او نشسته بود. ثمامه از او پرسید که [[مذهب]] تو چیست؟ پاسخ داد که: من می‌گویم که همه چیزها توهم و پندار است! پس ثمامه برخاست و ضربه‌‏ای سخت بر سر او زد چنانکه چهره وی سیاه گشت، مرد رو به مأمون کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین دیدی که این بی‌ادب در این مجلس با من چه کرد! ثمامه گفت: من با تو کاری نکردم، من بر سر تو روغن درخت بان ریختم و تو گمان کرده‏‌ای که بر سر تو زده‏‌ام؟! سپس این شعر را بسرود:  


و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب‏  
و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب‏  
خط ۲۵: خط ۲۵:
و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب‏  
و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب‏  


یعنی: شاید که خیال می‌کنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که می‏‌بینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو می‏‌نشینی، برخاسته و موقعی می‌آیی که رفته‏ باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که می‏‌خوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خنده‌اش گرفت.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref><ref>الفرق و التواریخ، نسخه خطی آستان قدس رضوی، ص 157</ref>
یعنی: شاید که خیال می‌کنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که می‏‌بینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو می‏‌نشینی، برخاسته و موقعی می‌آیی که رفته‏ باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که می‏‌خوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خندید.<ref>''همان''.</ref>.
   
   
همچنین به روایت ابن‌ندیم، <ref>ابن ندیم ص 204</ref> وقتی صالح‌ابن‌عبدالقدوس، زندیق معروف بعد از مرگ فرزندش بسیار بی‌تابی می‌کرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226 ق) به او گفت: «دلیلی برای بی‌تابی تو نمی‌بینم، زیرا به‌عقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت:«بی‌تابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت:«آن کتابی است که من نوشته‌ام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک می‌کند، به‌طوری که موجود را معدوم می‌انگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت:«پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و به‌نحوی رفتار کن که گویی او نمرده است هرچند مرده باشد و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است، اگرچه آن را نخوانده است».  
همچنین به روایت ابن‌ندیم<ref>ابن ندیم، ''الفهرست''، ص 204.</ref> وقتی صالح‌ابن‌عبدالقدوس، زندیق معروف بعد از مرگ فرزندش بسیار بی‌تابی می‌کرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226 ق) به او گفت: «دلیلی برای بی‌تابی تو نمی‌بینم، زیرا به‌عقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت: «بی‌تابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت: «آن کتابی است که من نوشته‌ام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک می‌کند، به‌طوری که موجود را معدوم می‌انگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت: «پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و به‌نحوی رفتار کن که گویی او نمرده است هرچند مرده باشد و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است، اگرچه آن را نخوانده است».  


== معنای اصطلاحی حسبان ==
== معنای اصطلاحی حسبان ==
در برخی آثار متقدم، به‌ندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید <ref>احمدبن محمد ابن عبدربه احمد بن محمد، العقد الفرید، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره، سال 1389 هجری قمری و 1969 میلادی، ج 2، ص 407-408</ref> مقالات‌الاسلامیین ابوالحسن‌اشعری <ref> اشعری‌ابوالحسن، المقالات‌الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433ـ 434،</ref> <ref>مطهر‌بن‌طاهر، البدء والتاریخ، چاپ کلمان‌هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341ش، ج 1، ص 48</ref> <ref>قاضی‌عبدالجبار، المغنی فی ابواب‌التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41</ref>اصطلاح حسبان به‌معنای «گمان و پنداشت» و لفظ حسبانیه به‌معنای «کسانی که به‌یقین قائل نیستند» به‌کار رفته است. در برخی دیگر، نظیر التوحید ماتریدی،<ref>ماتریدی محمد‌بن‌محمد، التوحید، نشر فتح‌الله خلیف، بیروت، سال 1986 میلادی، ص 153</ref>اصول‌الدین بغدادی، <ref>بغدادی عبدالقاهر‌بن‌طاهر، اصول‌الدین، چاپ بیروت، سال 1401قمری و 1981 میلادی، ص 6</ref>الفصل ابن‌حزم، <ref>ابن‌حزم، الفصل فی‌الملل و‌الاهواء، سال 1997 میلادی، ج 1، ص 43</ref>اصول‌الدین بزدوی،<ref>بزدوی محمد‌بن‌محمد، اصول‌الدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 قمری، ص 5</ref>مقالات الاسلامیین اشعری، <ref>اشعری‌ابوالحسن، المقالات‌الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433ـ 434</ref> و البدء والتاریخ، <ref>مقدسی مطهر‌بن‌طاهر، البدء‌والتاریخ، چاپ کلمان‌هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341 شمسی ج 1، ص 48،</ref> واژۀ سوفسطاییه به‌کار رفته است. اصطلاحی دیگر نیز در این راستا به نام لاادریه وجود دارد که در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم‌ آرای لاادریه در منابع‌اسلامی‌ قدمت بیشتری دارد.
در برخی آثار متقدم، به‌ندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید<ref> ابن عبدربه اندلسی، ''العقد الفرید''، قاهره، چاپ احمد امین و دیگران، سال 1389 ق، ج 2، ص 407-408.</ref> <ref> ابوالحسن اشعری، ''مقالات‌الاسلامیین''، انتشارات هلموت ریتر، ویسبادن، چ سوم، سال 1400 ق ، ص 433ـ 434،</ref><ref>مطهر‌بن‌طاهر مقدسی، ''البدء والتاریخ''، انتشارات کلمان‌هوار، پاریس، سال 1899 م، چاپ افست تهران، سال 1341 ش، ج 1، ص 48.</ref><ref>قاضی‌عبدالجبار معتزلی، ''المغنی فی ابواب‌ التوحید و العدل''، انتشارات ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41.</ref> اصطلاح حسبان به‌معنای «گمان و پنداشت» و حسبانیه کسانی هستند که به یقین اعتقادی ندارند. در برخی از منابع، مثل التوحید ماتریدی<ref>محمد‌بن‌محمد ماتریدی، ''التوحید''، بیروت، انتشارات فتح‌الله خلیف، سال 1986 میلادی، ص 153.</ref>، اصول‌الدین بغدادی<ref> عبدالقاهر‌بن‌طاهر بغدادی، ''اصول‌الدین''، بیروت، سال 1401ق، ص 6.</ref>، الفصل ابن‌حزم<ref>ابن‌حزم، ''الفصل فی‌الملل و‌الاهواء''، سال 1997 م، ج 1، ص 43.</ref>، اصول‌الدین بزدوی<ref>محمد‌بن‌محمد بزدوی، ''اصول‌الدین''،  انتشارات هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 ق، ص 5.</ref>، مقالات الاسلامیین اشعری<ref>ابوالحسن اشعری، ''مقالات‌الاسلامیین''، انتشارات هلموت ریتر، ویسبادن، چ سوم، سال 1400 ق، ص 433ـ 434.</ref> و البدء و التاریخ<ref> ''همان''.</ref>، واژۀ سوفسطاییه به‌کار رفته است. اصطلاحی دیگر نیز در این راستا به نام لاادریه وجود دارد که در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم‌ آرای لاادریه در منابع‌اسلامی‌ قدمت بیشتری دارد.


== معنای اصطلاحی لاادریه ==
== معنای اصطلاحی لاادریه ==
این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلم‌وحده «ادری» لاادری به‌معنای «نمی‌دانم» یا «به آن علم ندارم» است.<ref>ر. ک، ابن‌منظور، ج 14، ص 254</ref> و اما لا ادریه در اینجا شامل کسانی می‌شود که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء، علی‌الخصوص امور ما بعد‌الطبیعی‌اند.
این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلم‌وحده «ادری» لاادری به‌معنای «نمی‌دانم» یا «به آن علم ندارم» است<ref>ابن‌منظور، ''لسان العرب''، ج 14، ص 254.</ref> و اما لا ادریه در اینجا شامل کسانی می‌شود که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء، علی‌الخصوص امور ما بعد‌الطبیعی‌اند. اما از حیث‌تاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه که در پاره‌ای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی می‌توان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به‌کار رفته است که شامل لا ادریه نیز می‌شود.
و اما از حیث‌تاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه که در پاره‌ای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی می‌توان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به‌کار رفته است که شامل لا ادریه نیز می‌شود.  


== اعتقادات ==
== اعتقادات ==
حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 157
حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست<ref>محمد جواد مشکور، ''همان''.</ref>.در پاره‌ای‌ از آثار کلامی، اندیشه‌های سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده‌ است. در برخی متون، مانند مقالات‌الاسلامیین<ref> ابوالحسن اشعری، ''همان''.</ref>، البدء و التاریخ مقدسی<ref>مقدسی مطهر بن طاهر مقدسی، ''همان''، ج 1، ص 48.</ref>، المغنی قاضی عبدالجبار<ref>قاضی عبدالجبار معتزلی، ''همان''،  ج 12، ص 41-43</ref> و اصول‌الدین بزدوی<ref> محمد بن محمد بزدوی، ''همان''، ص 5.</ref>، سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و می‌گوید آنچه انسان در بیداری می‌بیند و درک می‌کند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب می‌بیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود می‌دانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین می‌یابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات می‌شماریم، صرفاً ظن و گمان است، پس در واقع، عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی <ref>محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ''الملل والنحل''، انتشارات احمد فهمی محمد، بیروت، سال 1367 ق، ج 2، ص 106.</ref>  
با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref> در پاره‌ای‌ از آثار کلامی، اندیشه‌های سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده‌ است. در برخی متون، مانند مقالات‌الاسلامیین <ref>اشعری ابوالحسن، المقالات الاسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، چاپ سوم، سال 1400 قمری و 1980 میلادی، ص 433</ref> البدء و التاریخ مقدسی، <ref>مقدسی مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس، سال 1899 میلادی، افست طهران، سال 1341 شمسی ج 1، ص 48</ref>المغنی قاضی عبدالجبار <ref>قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41-43</ref> و اصول‌الدین بزدوی <ref>بزدوی محمد بن محمد، اصول‌الدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 قمری، ص 5</ref> سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و می‌گوید آنچه انسان در بیداری می‌بیند و درک می‌کند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب می‌بیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود می‌دانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین می‌یابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات می‌شماریم، صرفاً ظن و گمان است، پس در واقع، عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی <ref>شهرستانی محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، نشر احمد فهمی محمد، بیروت، سال 1367 قمری و 1948 میلادی، ج 2، ص 106</ref>  
سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را.
سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را.



نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۲:۵۰

حسبانیه
نامحسبانیه
عقیدهاز سوفسطائیه و منکر حقیقت اشیاء. معتقدند که فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست.

حسبانیه‏ از «سوفسطائیه» اسلام‌اند و ظاهرا حسابیه هم خوانده می‌شوند، ولی حسبانیه صحیح‌تر است[۱].

تاریخچه

حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینه‌ای کهن دارند و به‌همین سبب در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لا‌ادریه نیز می‌شود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر مأمون‌ خلیفه عباسی وارد شد و ثمامة‌بن‌الاشرس (از بزرگان معتزله) نزد او نشسته بود. ثمامه از او پرسید که مذهب تو چیست؟ پاسخ داد که: من می‌گویم که همه چیزها توهم و پندار است! پس ثمامه برخاست و ضربه‌‏ای سخت بر سر او زد چنانکه چهره وی سیاه گشت، مرد رو به مأمون کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین دیدی که این بی‌ادب در این مجلس با من چه کرد! ثمامه گفت: من با تو کاری نکردم، من بر سر تو روغن درخت بان ریختم و تو گمان کرده‏‌ای که بر سر تو زده‏‌ام؟! سپس این شعر را بسرود:

و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب‏

و عساک حین قعدت، قمت و حین جئت من الذهاب‏

و عسی البنفسج زیبق و عسی المهمات من السداب

‏ و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب‏

یعنی: شاید که خیال می‌کنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که می‏‌بینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو می‏‌نشینی، برخاسته و موقعی می‌آیی که رفته‏ باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که می‏‌خوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خندید.[۲].

همچنین به روایت ابن‌ندیم[۳] وقتی صالح‌ابن‌عبدالقدوس، زندیق معروف بعد از مرگ فرزندش بسیار بی‌تابی می‌کرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226 ق) به او گفت: «دلیلی برای بی‌تابی تو نمی‌بینم، زیرا به‌عقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت: «بی‌تابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت: «آن کتابی است که من نوشته‌ام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک می‌کند، به‌طوری که موجود را معدوم می‌انگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت: «پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و به‌نحوی رفتار کن که گویی او نمرده است هرچند مرده باشد و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است، اگرچه آن را نخوانده است».

معنای اصطلاحی حسبان

در برخی آثار متقدم، به‌ندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید[۴] [۵][۶][۷] اصطلاح حسبان به‌معنای «گمان و پنداشت» و حسبانیه کسانی هستند که به یقین اعتقادی ندارند. در برخی از منابع، مثل التوحید ماتریدی[۸]، اصول‌الدین بغدادی[۹]، الفصل ابن‌حزم[۱۰]، اصول‌الدین بزدوی[۱۱]، مقالات الاسلامیین اشعری[۱۲] و البدء و التاریخ[۱۳]، واژۀ سوفسطاییه به‌کار رفته است. اصطلاحی دیگر نیز در این راستا به نام لاادریه وجود دارد که در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم‌ آرای لاادریه در منابع‌اسلامی‌ قدمت بیشتری دارد.

معنای اصطلاحی لاادریه

این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلم‌وحده «ادری» لاادری به‌معنای «نمی‌دانم» یا «به آن علم ندارم» است[۱۴] و اما لا ادریه در اینجا شامل کسانی می‌شود که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء، علی‌الخصوص امور ما بعد‌الطبیعی‌اند. اما از حیث‌تاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه که در پاره‌ای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی می‌توان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به‌کار رفته است که شامل لا ادریه نیز می‌شود.

اعتقادات

حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذت‌ها و درد‌ها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک می‌کند و حقیقتی در میان نیست[۱۵].در پاره‌ای‌ از آثار کلامی، اندیشه‌های سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده‌ است. در برخی متون، مانند مقالات‌الاسلامیین[۱۶]، البدء و التاریخ مقدسی[۱۷]، المغنی قاضی عبدالجبار[۱۸] و اصول‌الدین بزدوی[۱۹]، سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و می‌گوید آنچه انسان در بیداری می‌بیند و درک می‌کند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب می‌بیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود می‌دانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین می‌یابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات می‌شماریم، صرفاً ظن و گمان است، پس در واقع، عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی [۲۰] سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را.

پانویس

  1. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 157.
  2. همان.
  3. ابن ندیم، الفهرست، ص 204.
  4. ابن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، قاهره، چاپ احمد امین و دیگران، سال 1389 ق، ج 2، ص 407-408.
  5. ابوالحسن اشعری، مقالات‌الاسلامیین، انتشارات هلموت ریتر، ویسبادن، چ سوم، سال 1400 ق ، ص 433ـ 434،
  6. مطهر‌بن‌طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، انتشارات کلمان‌هوار، پاریس، سال 1899 م، چاپ افست تهران، سال 1341 ش، ج 1، ص 48.
  7. قاضی‌عبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب‌ التوحید و العدل، انتشارات ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41.
  8. محمد‌بن‌محمد ماتریدی، التوحید، بیروت، انتشارات فتح‌الله خلیف، سال 1986 میلادی، ص 153.
  9. عبدالقاهر‌بن‌طاهر بغدادی، اصول‌الدین، بیروت، سال 1401ق، ص 6.
  10. ابن‌حزم، الفصل فی‌الملل و‌الاهواء، سال 1997 م، ج 1، ص 43.
  11. محمد‌بن‌محمد بزدوی، اصول‌الدین، انتشارات هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 ق، ص 5.
  12. ابوالحسن اشعری، مقالات‌الاسلامیین، انتشارات هلموت ریتر، ویسبادن، چ سوم، سال 1400 ق، ص 433ـ 434.
  13. همان.
  14. ابن‌منظور، لسان العرب، ج 14، ص 254.
  15. محمد جواد مشکور، همان.
  16. ابوالحسن اشعری، همان.
  17. مقدسی مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 1، ص 48.
  18. قاضی عبدالجبار معتزلی، همان، ج 12، ص 41-43
  19. محمد بن محمد بزدوی، همان، ص 5.
  20. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، انتشارات احمد فهمی محمد، بیروت، سال 1367 ق، ج 2، ص 106.