ابوالسرائیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
ابو السرائیه منسوب به ابو السرایا سرّى بن منصور شیبانى از سرداران عرب بود، و مذهب شیعه داشت و مسبب چند قیام از قیام هاى شیعه شد.
'''ابوالسرائیه''' منسوب به ابوالسرایا [[سری‌ بن‌ منصور شیبانی|سرّی‌بن‌منصور شیبانی]] از سرداران عرب و [[شیعه]] مذهب و رهبر چند قیام شیعی بود.  


==موسسس فرقه==
==موسس فرقه==
موسس فرقه، ابوالسرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از نسل هانی‌بن‌مسعود شیبانی می‌دانست و در [[کوفه]] خروج کرده بود و  محمد‌بن‌ابراهیم علوی معروف به" ابن‌طباطبا" با او همراهی می‌کرد<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.</ref>.


موسس فرقه ابو السرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از فرزندان هانی بن قبیصة بن هانی بن مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد بن ابراهیم علوی معروف به" ابن طباطبا" با او همراهی می‌کرد.<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.</ref>
== تاریخچه ==
گفته شده است که ابوالسرایا در آغاز کار، خر کرایه می‌‏داد، سپس به راهزنی افتاد و عده‏‌ای به دور او گرد آمدند. پس از آن به ارمنستان سفر کرد و در آن‌جا با سیصد سوار به خدمت یزید‌بن‌مزید شیبانی درآمد و از سرداران شد و در پیکار با خرم‌دینان به وی یاری می‌‌کرد. در جنگ میان [[امین‌ عباسی]] و [[مأمون عباسی|مأمون‌ عباسی]]، فرماندهی طلایه سپاه یزید‌بن‌مزید را علیه هرثمة‌بن اعین سردار مأمون داشت، ولی در ادامه یزید‌بن‌مزید را رها کرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر [[هارون الرشید|هارون‌ عباسی]] کشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبی که به وی می ‌داد بکاست. ابوالسرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت و فرماندار عین‌التمر را محاصره کرد و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم کرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت و پس از آن شهر رقّه را بگرفت و در آنجا با محمد‌بن ابراهیم بن‌اسماعیل بن‌ابراهیم‌بن حسن‌بن حسن‌بن‌علی(ع) معروف به ابن‌طباطبای علوی ملاقات کرد و او را به خروج بر [[بنی‌عباس]] تشجیع نمود و به وی دست بیعت داد و سپهسالاری لشکر او را به عهده گرفت و در جمادی‌الثانی سال 199 هجری هر دو بر کوفه دست یافتند.


==تاریخچه==
[[حسن‌بن‌سهل]] پس از شنیدن خبر سقوط کوفه، زهیر‌بن‌مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابوالسرایا لشکریان او را شکست داد. در این میان محمد بن‌ابراهیم‌بن‌طباطبای علوی، چهار ماه پس از قیامش در ماه رجب سال 199 هجری در کوفه در گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.


گفته شده است که ابو السرایا در آغاز كار خربنده بود و خر كرایه مى ‏داد، سپس به راهزنى افتاد و عده‏ اى به دور او گرد آمدند. پس از آن به [[ارمنستان]] سفر كرد و در آنجا با سیصد سوار به خدمت [[يزيد بن مزيد شيبانى|یزید بن مزید شیبانى]] درآمد و از سرداران شد و در پیكار با خرم دینان به وى یارى مى ‏كرد. در جنگ میان امین و مأمون، فرماندهى طلایه سپاه یزید بن مزید را علیه هرثمة بن اعین سردار مأمون داشت، ولى در ادامه، یزید بن مزید را رها كرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر هارون كشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبى كه به وى می ‏داد بكاست. ابو السرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار [[عين التمر|عین التمر]] را محاصره كرد، و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم كرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن على (ع) معروف به ابن طباطباى علوى ملاقات كرد، و او را به خروج بر بنى عباس تشجیع نمود و به وى دست بیعت داد و سپهسالارى لشكر او را به عهده گرفت و در جمادى الثانى سال 199 هجرى هر دو بر [[كوفه]] دست یافتند.
نقل شده است که ابوالسرایا وی را مسموم کرد، زیرا پس از شکست زهیر‌بن‌مسیب، محمد‌بن‌ابراهیم می‌‌‏خواست غنائمی را که در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولی ابوالسرایا چون خود را صاحب قدرت اصلی می‌‏دانست و محمّد را مانع کار خود می‌‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت. ابوالسرایا چون به نام گرفتن حق اهل‌بیت رسول‌اللّه (صلّی‌الله علیه وآله) قیام کرده و به قول خودش می‌خواست خلافت را از [[عباسیان]] گرفته به آل علی (علیه‌السّلام) واگذارد، بر آن شد که سید علوی دیگری را به جای محمد‌بن‌ابراهیم برگزیند، پس پسری کم سن و سال را که محمد‌بن‌ محمد‌بن‌ زید‌بن‌ علی‌بن‌ حسین بن علی (علیه‌السّلام) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است که خلافت محمّد، نامی بیش نبود و این ابوالسرایا بود که به نام اهل‌بیت رسول‌اللّه (صلّی‌الله علیه وآله) حکومت می‏‌کرد. در این زمان ابوالسرایا سکه زد و بر روی درهم‌های خود این آیه را نقش کرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ<ref>سورة‌الصّف، آیه 4.</ref>. سپس ابوالسرایا با لشکری آراسته قصد [[بصره]] و واسط کرد، در واسط سعید حرشی که از سوی حسن‌بن‌سهل فرمانروای آن شهر بود با او جنگید، ولی از وی شکست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهای [[عراق]] و [[خوزستان]] پراکنده شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند. سپس ابوالسرایا، حسین‌بن‌حسن الافطس بن‌علی بن‌حسین بن‌علی بن‌أبی‌طالب (علیه‌السّلام) را به [[مکّه]] فرستاد و محمد‌بن‌سلیمان بن‌داوود بن‌حسن بن‌حسن بن‌علی بن‌أبی‌طالب (علیه‌السّلام) را به مدینه گسیل داشت. ابوالسرایا پس از تصرف مدائن و واسط؛ امیرانی به [[یمن|یمن]]، [[حجاز]] و اهواز فرستاد.<br>
[[حسن بن سهل]] پس از شنیدن خبر سقوط كوفه، زهیر بن مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابو السرایا لشكریان او را شكست داد. در این میان [[محمد بن ابراهيم بن طباطباى علوى|محمد بن ابراهیم بن طباطباى علوى]]، چهار ماه پس از قیامش در رجب 199 ه در كوفه در گذشت و در آنجا به خاك سپرده شد.
پس از شکستی که در کوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته رو به شوش نهاد و در آن‌جا نیز از سپاهیان حسن‌بن‌علی مأمونی فرمانروای خوزستان شکست خورده زخمی‌ گشت و می‌‏کوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس‌العین برساند، اما حمّاد کندغش در جلولا به وی رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن‌بن‌سهل تحویل داد. حسن دستور داد تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم کردند و بر دو طرف جسر بغداد آویختند.  
نقل شده است که ابو السرایا وى را مسموم کرد، زیرا پس از شكست زهیر بن مسیب، محمد بن ابراهیم مى ‏خواست غنایمى را كه در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولى ابو السرایا چون خود را صاحب قدرت اصلى مى ‏دانست و محمّد را مانع كار خود مى ‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت.ابو السرایا چون به نام گرفتن حق [[اهل بيت رسول اللّه|اهل بیت رسول اللّه]] (ص) قیام كرده و به قول خودش مى ‏خواست خلافت را از [[عباسیان]] گرفته به [[آل على]] (ع) واگذارد، بر آن شد كه سید علوى دیگرى را به جاى محمد بن ابراهیم برگزیند، پس پسرى كم سن و سال را كه محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است كه خلافت محمّد، نامى بیش نبود و این ابو السرایا بود كه به نام اهل بیت رسول اللّه (ص) حكومت مى‏ كرد. در این زمان ابو السرایا سكه زد و بر روى درهم هاى خود این آیه را نقش كرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ. <ref>سورة الصف، آیه 4.</ref> سپس ابو السرایا لشكرى آراسته قصد [[بصره]] و واسط كرد، در واسط سعید حرشى كه از سوى حسن بن سهل فرمانرواى آن شهر بود با او جنگید، ولى از وى شكست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهاى عراق و [[خوزستان]] منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند.سپس ابو السرایا، حسین بن حسن الافطس بن على بن حسین بن على بن أبی طالب را به [[مكّه]] فرستاد و محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على بن أبی طالب (ع) را به مدینه گسیل داشت.ابو السرایا پس از تصرف [[مداين|مداین]] و واسط امیرانى به [[يمن|یمن]] و [[حجاز]] و [[اهواز]] فرستاد. پس از شكستى كه در كوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته روى به [[شوش]] نهاد و در آنجا نیز از سپاهیان حسن بن على مأمونى فرمانرواى خوزستان شكست یافته زخمى گشت و مى ‏كوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس العین برساند، اما حمّاد كندغش در جلولا به وى رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحویل داد. حسن دستور داد تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم كردند و بر دو طرف [[جسر بغداد]] آویختند. (ربیع الاول سال 200 ه).
در بصره آن علوى كه از سوى او آن شهر را تسخیر كرده بود زید بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت و با او جماعتى از علویان بودند. وى را از فرط سختگیرى و شدت عمل در كشتار و سوزانیدن خانه ‏هاى مردم زید النّار مى ‏خواندند.
پس از كشته شدن ابو السرایا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین (ع) را به نزد [[مأمون]] به [[مرو]] فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وى در گذشت، ولى پس از چهل روز بفرمود تا شربتى زهرآگین به وى خورانیدند تا به قتل رسید (201 ه).
در سال 200 هجرى ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین (ع) در یمن خروج كرد و از نهضت ابو السرایا در عراق طرفدارى مى ‏كرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهیم بن اسماعیل طباطبا مى ‏خواند، و از مكّه با گروهى از اهل بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را كشتار مى ‏كرد، چنان كه اهل یمن او را ابراهیم الجزّار، یعنى ابراهیم قصاب و شتر كش مى‏ خواندند. امّا حسین بن حسن افطس همچنان به غارت مكّه مى ‏پرداخت، و جامه كعبه را بكند و خانه خدا را عریان ساخت، و پس از چندى دو جامه بر آن از حریر نازك بپوشانید، و آنها را ابو السرایا با نام ه‏اى به سوى او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر بن اصفر ابو السرایا داعى آل محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهى را كه [[بنى العباس]] بر كعبه پوشانیده بودند بركنند، و آن را از جامه ایشان پاك كند و این نامه را در سال 199 هجرى نوشت. مردم مكّه از او سخت بیمناك بودند تا آن كه گروه بسیارى از ثروت مندان از آن شهر بگریختند. [[حسين افطس|حسین افطس]] حتى طلاهاى نازكى كه بر سر ستون هاى [[مسجد الحرام]] كشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن هایى كه بر پنجره [[چاه زمزم]] قرار داشت بركند، و چوب هاى ساج را كه از آن مسجد بود همه را از جاى كنده با دیگر اشیاء به مبلغى‏ اندك بفروخت. چون بشنید كه ابو السرایا از كوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدى كه محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسین نام داشت و پیرمردى محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.
حسین افطس پسر وى على بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت كند و آن قدر او را وسوسه كردند تا محمد بن جعفر راضى شد. مردم مكّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وى به خلافت بیعت كردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیر المؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد كارآمدى نبود و شایستگى این كار را نداشت، پس از چندى از خلافت جز اسمى بر او نماند و همه كارها به دست پسرش على و حسین بن افطس اداره مى‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهایى ناچار شد خود را از خلافت خلع كند و گفت: خویشتن را از بیعتى كه شما با من كرده‏ اید خلع مى‏ نمایم و حق را به صاحب حق كه خلیفه خدا امیر المؤمنین عبد اللّه مأمون بن هارون است مى ‏سپارم (201 ه)
امّا ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمّد كه در [[يمن|یمن]] خروج كرده بود سرانجام از لشكرى كه مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شكست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وى امان داد و از گناه او در گذشت.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات</ref>


==پانویس==
در بصره شخص علوی که از سوی او آن شهر را تسخیر کرده بود زید‌بن‌موسی بن‌جعفر (علیه‌السّلام) نام داشت و همراه او جماعتی از علویان بودند. وی را از فرط سخت‌گیری و شدت عمل در کشتار و سوزانیدن خانه‌های مردم زید‌النّار می‌‏خواندند.
پس از کشته شدن ابوالسرایا، حسن‌بن‌سهل، محمد‌بن‌محمد بن زید را  نزد [[مأمون]] به [[مرو]] فرستاد، مأمون ابتدا به او  امان داد و از گناه وی در گذشت، ولی پس از چهل روز دستور داد تا با شربتی زهرآگین او را به قتل رساندند.


[[رده: کلام اسلامی]]
در سال دویست هجری‌قمری، ابراهیم‌بن‌موسی بن‌جعفر (علیه‌السّلام) در [[یمن]] خروج  و از نهضت ابوالسرایا در عراق حمایت ‏کرد و مردم را به امامت محمد‌بن‌ابراهیم بن‌اسماعیل طباطبا ‏خواند و از [[مکّه]] با گروهی از اهل‌بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را کشتار می‌‏کرد، چنانکه اهل یمن او را ابراهیم‌الجزّار، یعنی ابراهیم قصاب و شتر‌کش می‏ خواندند. امّا حسین‌بن‌حسن افطس همچنان به غارت مکّه می‌‏پرداخت و جامه [[کعبه]] را کند و خانه خدا را عریان کرد و پس از چندی دو جامه بر آن از حریر نازک بپوشانید و آنها را ابوالسرایا همراه با نامه‌‌ای به سوی او فرستاد. ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر‌بن‌اصفر ابوالسرایا داعی آل‌محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهی را که بنی‌العباس بر کعبه پوشانیده بودند برکنند، و آن را از جامه ایشان پاک کند و این نامه را در سال 199 هجری‌قمری نوشت. مردم مکّه از او سخت بیمناک بودند تا آن که گروه بسیاری از ثروت‌مندان از آن شهر بگریختند.
[[رده: فرقه های دینی  ]]
 
[[رده: مذاهب کلامی  ]]
حسین افطس حتی طلاهای نازکی که بر سر ستون‌های [[مسجد‌ الحرام|مسجد‌الحرام]] کشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن‌هایی که بر پنجره [[چاه زمزم]] قرار داشت برکند و چوب‌های ساج را که از آن مسجد بود همه را از جای کنده با دیگر اشیاء به مبلغی‏ اندک بفروخت. چون بشنید که ابوالسرایا از کوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدی که محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین نام داشت و پیرمردی محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.
<references />
 
حسین افطس پسر وی علی بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت کند و آن قدر او را وسوسه کردند تا محمد بن جعفر راضی شد. مردم مکّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وی به خلافت بیعت کردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیرالمؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد کارآمدی نبود و شایستگی این کار را نداشت، پس از چندی از خلافت جز اسمی بر او نماند و همه کارها به دست پسرش علی و حسین‌بن‌افطس اداره می‏‌شد. محمد‌بن‌جعفر پس از ماجراهایی ناچار شد خود را از خلافت خلع کند و گفت: خویشتن را از بیعتی که شما با من کرده‏ اید خلع می‏‌کنم و حق را به صاحب حق که خلیفه خدا امیرالمؤمنین عبداللّه مأمون‌بن‌هارون است می‌‏سپارم.
 
امّا ابراهیم‌بن‌موسی بن جعفر‌بن‌محمّد که در [[یمن|یمن]] خروج کرده بود، سرانجام از لشکری که مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شکست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وی امان داد و از گناه او در گذشت.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات</ref>
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{فرق و مذاهب}}
[[رده:فرق و مذاهب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۹

ابوالسرائیه منسوب به ابوالسرایا سرّی‌بن‌منصور شیبانی از سرداران عرب و شیعه مذهب و رهبر چند قیام شیعی بود.

موسس فرقه

موسس فرقه، ابوالسرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از نسل هانی‌بن‌مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد‌بن‌ابراهیم علوی معروف به" ابن‌طباطبا" با او همراهی می‌کرد[۱].

تاریخچه

گفته شده است که ابوالسرایا در آغاز کار، خر کرایه می‌‏داد، سپس به راهزنی افتاد و عده‏‌ای به دور او گرد آمدند. پس از آن به ارمنستان سفر کرد و در آن‌جا با سیصد سوار به خدمت یزید‌بن‌مزید شیبانی درآمد و از سرداران شد و در پیکار با خرم‌دینان به وی یاری می‌‌کرد. در جنگ میان امین‌ عباسی و مأمون‌ عباسی، فرماندهی طلایه سپاه یزید‌بن‌مزید را علیه هرثمة‌بن اعین سردار مأمون داشت، ولی در ادامه یزید‌بن‌مزید را رها کرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر هارون‌ عباسی کشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبی که به وی می ‌داد بکاست. ابوالسرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت و فرماندار عین‌التمر را محاصره کرد و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم کرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت و پس از آن شهر رقّه را بگرفت و در آنجا با محمد‌بن ابراهیم بن‌اسماعیل بن‌ابراهیم‌بن حسن‌بن حسن‌بن‌علی(ع) معروف به ابن‌طباطبای علوی ملاقات کرد و او را به خروج بر بنی‌عباس تشجیع نمود و به وی دست بیعت داد و سپهسالاری لشکر او را به عهده گرفت و در جمادی‌الثانی سال 199 هجری هر دو بر کوفه دست یافتند.

حسن‌بن‌سهل پس از شنیدن خبر سقوط کوفه، زهیر‌بن‌مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابوالسرایا لشکریان او را شکست داد. در این میان محمد بن‌ابراهیم‌بن‌طباطبای علوی، چهار ماه پس از قیامش در ماه رجب سال 199 هجری در کوفه در گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.

نقل شده است که ابوالسرایا وی را مسموم کرد، زیرا پس از شکست زهیر‌بن‌مسیب، محمد‌بن‌ابراهیم می‌‌‏خواست غنائمی را که در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولی ابوالسرایا چون خود را صاحب قدرت اصلی می‌‏دانست و محمّد را مانع کار خود می‌‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت. ابوالسرایا چون به نام گرفتن حق اهل‌بیت رسول‌اللّه (صلّی‌الله علیه وآله) قیام کرده و به قول خودش می‌خواست خلافت را از عباسیان گرفته به آل علی (علیه‌السّلام) واگذارد، بر آن شد که سید علوی دیگری را به جای محمد‌بن‌ابراهیم برگزیند، پس پسری کم سن و سال را که محمد‌بن‌ محمد‌بن‌ زید‌بن‌ علی‌بن‌ حسین بن علی (علیه‌السّلام) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است که خلافت محمّد، نامی بیش نبود و این ابوالسرایا بود که به نام اهل‌بیت رسول‌اللّه (صلّی‌الله علیه وآله) حکومت می‏‌کرد. در این زمان ابوالسرایا سکه زد و بر روی درهم‌های خود این آیه را نقش کرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ[۲]. سپس ابوالسرایا با لشکری آراسته قصد بصره و واسط کرد، در واسط سعید حرشی که از سوی حسن‌بن‌سهل فرمانروای آن شهر بود با او جنگید، ولی از وی شکست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهای عراق و خوزستان پراکنده شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند. سپس ابوالسرایا، حسین‌بن‌حسن الافطس بن‌علی بن‌حسین بن‌علی بن‌أبی‌طالب (علیه‌السّلام) را به مکّه فرستاد و محمد‌بن‌سلیمان بن‌داوود بن‌حسن بن‌حسن بن‌علی بن‌أبی‌طالب (علیه‌السّلام) را به مدینه گسیل داشت. ابوالسرایا پس از تصرف مدائن و واسط؛ امیرانی به یمن، حجاز و اهواز فرستاد.
پس از شکستی که در کوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته رو به شوش نهاد و در آن‌جا نیز از سپاهیان حسن‌بن‌علی مأمونی فرمانروای خوزستان شکست خورده زخمی‌ گشت و می‌‏کوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس‌العین برساند، اما حمّاد کندغش در جلولا به وی رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن‌بن‌سهل تحویل داد. حسن دستور داد تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم کردند و بر دو طرف جسر بغداد آویختند.

در بصره شخص علوی که از سوی او آن شهر را تسخیر کرده بود زید‌بن‌موسی بن‌جعفر (علیه‌السّلام) نام داشت و همراه او جماعتی از علویان بودند. وی را از فرط سخت‌گیری و شدت عمل در کشتار و سوزانیدن خانه‌های مردم زید‌النّار می‌‏خواندند. پس از کشته شدن ابوالسرایا، حسن‌بن‌سهل، محمد‌بن‌محمد بن زید را نزد مأمون به مرو فرستاد، مأمون ابتدا به او امان داد و از گناه وی در گذشت، ولی پس از چهل روز دستور داد تا با شربتی زهرآگین او را به قتل رساندند.

در سال دویست هجری‌قمری، ابراهیم‌بن‌موسی بن‌جعفر (علیه‌السّلام) در یمن خروج و از نهضت ابوالسرایا در عراق حمایت ‏کرد و مردم را به امامت محمد‌بن‌ابراهیم بن‌اسماعیل طباطبا ‏خواند و از مکّه با گروهی از اهل‌بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را کشتار می‌‏کرد، چنانکه اهل یمن او را ابراهیم‌الجزّار، یعنی ابراهیم قصاب و شتر‌کش می‏ خواندند. امّا حسین‌بن‌حسن افطس همچنان به غارت مکّه می‌‏پرداخت و جامه کعبه را کند و خانه خدا را عریان کرد و پس از چندی دو جامه بر آن از حریر نازک بپوشانید و آنها را ابوالسرایا همراه با نامه‌‌ای به سوی او فرستاد. ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر‌بن‌اصفر ابوالسرایا داعی آل‌محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهی را که بنی‌العباس بر کعبه پوشانیده بودند برکنند، و آن را از جامه ایشان پاک کند و این نامه را در سال 199 هجری‌قمری نوشت. مردم مکّه از او سخت بیمناک بودند تا آن که گروه بسیاری از ثروت‌مندان از آن شهر بگریختند.

حسین افطس حتی طلاهای نازکی که بر سر ستون‌های مسجد‌الحرام کشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن‌هایی که بر پنجره چاه زمزم قرار داشت برکند و چوب‌های ساج را که از آن مسجد بود همه را از جای کنده با دیگر اشیاء به مبلغی‏ اندک بفروخت. چون بشنید که ابوالسرایا از کوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدی که محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین نام داشت و پیرمردی محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.

حسین افطس پسر وی علی بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت کند و آن قدر او را وسوسه کردند تا محمد بن جعفر راضی شد. مردم مکّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وی به خلافت بیعت کردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیرالمؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد کارآمدی نبود و شایستگی این کار را نداشت، پس از چندی از خلافت جز اسمی بر او نماند و همه کارها به دست پسرش علی و حسین‌بن‌افطس اداره می‏‌شد. محمد‌بن‌جعفر پس از ماجراهایی ناچار شد خود را از خلافت خلع کند و گفت: خویشتن را از بیعتی که شما با من کرده‏ اید خلع می‏‌کنم و حق را به صاحب حق که خلیفه خدا امیرالمؤمنین عبداللّه مأمون‌بن‌هارون است می‌‏سپارم.

امّا ابراهیم‌بن‌موسی بن جعفر‌بن‌محمّد که در یمن خروج کرده بود، سرانجام از لشکری که مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شکست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وی امان داد و از گناه او در گذشت.[۳]

پانویس

  1. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.
  2. سورة‌الصّف، آیه 4.
  3. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات