الهامیه

از ویکی‌وحدت
الهامیه
نامالهامیه
عقیدهصوفی گری و عدم اعتقاد به آموختن و خواندن و پرداختن به شعر و بذله‌خوانی

الهامیه از فرق صوفیه‌‌اند که اکنون اثری از آنها وجود ندارد. البته در برخی از منابع فرقه‌شناسی، از الهامیه با عنوان یکی از فرقه‌های کلامی نام برده شده، ولی درباره آن هیچ توضیحی داده نشده است[۱].

تاریخچه

به نظر می‌رسد که به دلیل عدم توجه و اهتمام فرقه‌نگاران، اطلاعات زیادی از احوال این‌گونه فرقه‌ها در دسترس نیست و شاید بتوان دلایل این امر را در موارد زیر خلاصه کرد:

1. این گروهک‌ها جمعیت اندکی را تشکیل می‌داده‌اند و چون عقاید فاسدی داشته‌اند، عده کمی در اطراف ایشان جمع می‌شدند. 2. به دلیل باطل بودن اصل صوفی‌گری که راهشان از مکتب اهل‌بیت و آموزه‌های اسلام جداست، گروهک‌های زیادی از صوفیه تشکیل شدند و هریک به دنبال روشی رفته‌اند و کثرت این گروهک‌ها مانع از جمع‌آوری اطلاعات درباره ایشان شده است. اما بزرگانی چون مقدس اردبیلی، به دلیل آگاهی‌بخشی و حفظ شیعیان از دام صوفی‌گری، اطلاعاتی را درباره ایشان نقل کرده‌اند. ایشان در باره فرقه الهامیه می‌نویسد: این طایفه از آموختن علم رو گردانند و عمر خود را به آموختن شعر و بذله‌خوانی و ترنمات و نغمات و مطربی و غنا و سرود صرف می‌کنند و بیشتر شعرهایی را یاد می‌گیرند که معنای ملحدانه از آن بیرون می‌آید. معتقدند که هر آنچه را که تمام عالمان در طول عمر خود از مسیر یاد‌گیری و تعلیم و مطالعه به دست می‌آورند، ما در یک دم و زمان بسیار کوتاه به آن آگاه می‌شویم[۲]. این طایفه نیز مانند سایر فرقه‌های صوفیه، چون راهی جدای از طریقه حق برگزیده‌اند؛ از نظر شرع مقدس هم دچار انحرافات بسیاری شده‌اند.

آراء و عقاید

در برخی از منابع به خلاصه‌ای از عقاید الهامیه اشاره شده است. نوشته‌اند که الهامیه یکی از فرقه‌های متصوفه مبطله است و پیروان آن همرأی قرامطه و دهریه‌اند که اعتقادی به خواندن و نیز آموختن قرآن و علوم دینی ندارند و از آن اعراض می‌کنند و ظواهر را حجاب راه باطن می‌دانند و به اشعار و ادبیات علاقه دارند[۳]. همچنین به حلال و حرام هیچ اعتقادی ندارند[۴].

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 67
  2. مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه، نشر گلی، ص 548
  3. ر. ک. لغت نامه دهخدا، ذیل نام الهامیه
  4. مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، نشر گلی، ص 548